سال های پایانی قرن اول بود. مسلمانان که روز به روز قلمرو خود را از حجاز و بین النهرین در غرب و شرق و شمال گسترش می دادند، همچنان جلو می رفتند؛ رسیده بودند به شمال شرقی آفریقا.

در ساحل مدیترانه می ایستادند و ساحل مقابل را نگاه می کردند. می خواستند آن طرف هر چه را که هست تصاحب کنند و بیرق سبز اسلام را برکنگره کاخ هر پادشاهی، بالا ببرند. سپاه طارق بن زیاد -سردار آفریقایی تبار اسلام -ایستاده بودند بر مرز آفریقا و جهان مسیحیت؛ یعنی تنگه جبل الطارق. دوران بردگی شان تازه تمام شده بود و طعم شیرین آزادی را تازه می چشیدند. اسلام به آنها عزت داده بود، می خواستند بساط تبعیض نژادی را برای همیشه از تاریخ حذف کنند
.

900مرد جنگی بودند. بر کشتی ها سوار شدند برای فتح سرزمین سبز اندلس که دروازه اروپا بود. آنها تصمیم داشتند با تصرف آنجا و استقرار در آن سرزمین به سوی دیگر ممالک اروپایی پیشروی کنند.

کشتی ها که رسیدند به خاک اروپا، طارق سپاهیان مسلمان را جمع کرد و دستور داد؛ «بدون معطلی کشتی ها را آتش بزنید و نابود کنید و شمشیرهایتان را آماده سازید. حالا موقع جنگیدن و دندان بر دندان ساییدن است. انشاءالله پس از این، فتح و پیروزی را در آغوش بکشید». سپاه طارق روی کوهستان جبل التار مستقر شد آنها را از آنجا می توانستند اندلس را به راحتی ببینند چون در آن قسمت به همه نقاط مشرف بودند.

21شوال 92هجری قمری بود و عصر بنی امیه ؛همان روز که تقویم پارسیان 10اسفند را نشان می داد و تقویم مسیحیان 21فوریه 714. سپاه طارق به راحتی پیش قراولان دشمن را شکست داد. در جریان جنگ، قبایل ویزیگوت سان اسپانیا هم که از حکومت خود ناراضی بودند، به یاری سپاه اسلام شتافتند. مدت زیادی طول نکشید، هیچ کس نتوانست مقاومت کند و اندلس به تسخیر مسلمانان در آمد.

حالا صدای اذان از کاخ های اندلس شنیده می شد. علاوه بر اندلس، بسیاری از نقاط اسپانیا هم به دست مسلمانان افتاد. مردم یک به یک اسلام می آوردند، نام کلیسا هم تغییر می کرد و پرچم اسلام بر فرازشان به اهتزاز درمی آمد.

گوت های اروپایی، بربرهای آفریقایی و اعراب مسلمان، همه خود را به یک اندازه در این موفقیت سهیم می دانستند و همین وضع اجازه نمی داد یک حکومت واحد و قدرتمند شکل بگیرد و همه برای سهم خواهی آماده بودند. همین مشکل بود که باعث شد پروژه فتح نواحی مسیحی نشین شمال اسپانیا ناتمام بماند.

خلفای بنی امیه وقتی شنیدند اندلس فتح شده، برای از دست نرفتن آنچه تصاحب شده بود، یکی از رؤسای عرب ساکن آنجا را به عنوان عامل خود منصوب کردند؛ عاملی که در برابر نافرمانی بربرها و گوت ها قدرت زیادی نداشت. عرب ها هم اگر طرف گماشته بنی امیه را می گرفتند، برای حفظ موقعیت خودشان در برابر اقوام دیگر بود.

در همین گیر و دار که درگیری ها بر سر قدرت در اسپانیا وجود داشت، بنی امیه توسط سردار ایرانی -ابومسلم خراسانی -ساقط شد و بنی عباس که به اسم دوستی با علوی ها و شیعیان در ابتدا وارد شده بود، خلافت جهان اسلام را از آن خود کرد.

پس از به قدرت رسیدن بنی عباس، تعقیب عوامل بنی امیه و قلع و قمع آنها هم شروع شد. در همین تعقیب و گریز که سال ها ادامه داشت، هر کس به سمتی فرار کرد. عبدالرحمن از نوادگان هشام بن عبدالمک هم به اندلس فرار کرد . سال 137-یعنی پنج سال پس از تأسیس رسمی بنی عباس -او پایش به اندلس رسید و توانست تعدادی از قبایل عرب آنجا را همراه خود کند.
نبرد سختی بین طرفداران بنی امیه و بنی عباس در گرفت. چندین تن از مسلمانان اندلسی که بی طرف بودند هم بی دلیل در این نبردها کشته شدند. طرفداران عباسیان در اندلس شکست خوردند و عبدالرحمن صاحب قدرت شد. چون فاصله اندلس تا بغداد -پایتخت بنی عباس -زیاد بود، زمان بسیار زیادی طول می کشید تا بنی عباس بخواهند اقدام جدی ای برای تصرف اندلس انجام دهند.

یک قرن بعد

حدود یک قرن از رسیدن عبدالرحمن به اندلس می گذشت. بنی عباس نیروهایشان را برداشتند تا تنها سرزمین موجود در قلمرو اسلامی در قاره سبز اروپا را از چنگ بازماندگان اموی پس بگیرند . خبر که به عبدالرحمن دوم رسید، او توانست گوت ها و بربرها را با خود همراه کند. گوت ها و بربرها هم که حکومت عبدالرحمن را عامل حفظ استقلال سیاسی خود تلقی می کردند، تا پیش از رسیدن بنی عباس، سلسله اموی اندلس را تاسیس کردند. عبدالرحمن و جانشینان اموی اش تا حدود 100سال آنجا بودند و خود را امیر می نامیدند . اینکه چرا امیر بودند و خلیفه نبودند هم به این دلیل بود که حکومت آنها جنبه دینی نداشت و کارگزاران و سردارانشان ترکیبی از مسلمانان و مسیحیان بودند. البته چنین وضعیتی شاید آرامش داخلی را در قلمروشان به همراه می آورد اما مقابله با دولت های مسیحی مستقل شمال اسپانیا را مشکل می ساخت. زمانی که بنی عباس قلمروشان را با پاکسازی بنی امیه تا نزدیکی اندلس رسانده بودند، امویان به دلیل هجوم پرشمار مسیحیان به مرزهایشان، سیاست دینی محکم تری اعمال می کردند. با به قدرت رسیدن عبدالرحمن سوم او خودش را خلیفه نامید و با استفاده از غیرت دینی مسلمانان، توانست مسیحیان شمال اسپانیا را شکست دهد. آنها ناوگان دریایی شان را هم مستحکم کرده بودند تا به دشمنانشان علی الخصوص عباسیان -فرصت حمله ندهند.

منصور -خلیفه عباسی - از هر دری وارد می شد نمی توانست اندلس را از چنگ بنی امیه خارج کند. ناچار به سراغ پپین -پادشاه کاتولیک -رفت تا از او برای شکست دادن عبدالرحمن کمک بگیرد.

پپین اول سفیرانی را به دربار امویان فرستاد تا با آنها مذاکره کنند. حتی برایشان هدایای گرانبها فرستاد اما ثمری نداشت. مذاکره به تهدید تبدیل شد، اتفاقا عبدالرحمن سوم از اینکه ممکن است هجوم مسیحیان و بنی عباس به اندلس طعم تلخ شکست را به او بچشاند،کمی ترسید.

برای همین بیشتر نیروهایش را در مرزهای شمالی اندلس مستقر کرد. بنی عباس تا پایان دوره قدرتش نتوانست بر اندلس حاکم شود و این آرزو را به گور برد . اما آنچه در حال رخ دادن بود و کمتر کسی به آن توجه می کرد، ضعف خلفای اموی بود که روز به روز بیشتر می شد.

اختلاف درونی حاکمان اموی و حاکم شدن جو فساد و زن بارگی بین آنها باعث شد تا همه مردم بدانند که این حاکمان به هیچ وجه بر تعالیم دینی شان پایبند نیستند؛ به همین دلیل روز به روز پایگاه اجتماعی مسلمانان ضعیف تر می شد.

پادشاهان اموی هم که قتل و خونریزی را خوب یاد گرفته بودند، قصد داشتند با قتل عام مخالفان جای خود را استوارتر کنند. اما یادشان رفته بود که پیامبر (ص)ده ها سال قبلش گفته بود: «الملک لا یبقی مع الظلم ».

حدود سال 1491بود که فردی به نام فردیناند بر تخت پادشاهی اسپانیا تکیه زد و گفت نخستین اقدامش اخراج مسلمانان از اسپانیاست . مردم هم با او هم پیمان شدند که در این مسیر یاری اش کنند.

سران بنی امیه قصد داشتند مقاومت کنند اما ناگاه اطراف خود را خالی دیدند و فهمیدند که در این چند سال حکومت، تیشه به ریشه خود و اسلام زده اند . امویان از اندلس اخراج شدند و اما قبل از ترک کردن شهر، صدها نفر را به قتل رساندند و دهها خانه را آتش زدند تا هیچ نام نیکویی در این شهر از خود به جای نگذارند
.

فاتحان اروپا پس از 780سال حکمرانی (از سال 711تا 1491)بر اندلس و نقاط دیگر اسپانیا، به دلیل اختلاف درونی و فساد اخلاقی از همان جایی که آمده بودند، بر گشتند و تنها چیزی که از خود به جای گذاشتند خاطره بد و کاخ های بلند بالا بود، کاخ هایی که بین حاکمان و مردم فاصله انداخت.
منبع:نشریه ضمیمه آیه آبان ماه 88

نویسنده:محمد گرشاسبی