سرچشمه هاي شادمانگي


 





 
شادمانگي، بيش از آن که معلول حوادث بيروني باشد، ناشي از وضعيت ذهني فرد است. کاميابي در يک امر مي تواند به طور موقت باعث سرخوشي شود، چنان چه يک فاجعه مي تواند انسان را براي مدتي افسرده نمايد اما دير يا زود وضعيت روحي ما به حالت عادي خود باز مي گردد. روان شناسان اين فرآيند را «انطباق» نام نهاده اند و ما مي توانيم شاهد آن باشيم که چگونه اين اصل در زندگي روزمره ي ما عمل مي کند، افزايش حقوق، خريدن يک اتومبيل نو يا تحسين از سوي اطرافيان مي تواند ما را براي مدتي خوشحال کند اما طولي نمي کشد که درجه ي خوشحالي ما به سطح معمول خود باز مي گردد. هم چنين جروبحث با يک دوست يا خراب شدن اتومبيل مي تواند باعث ناراحتي ما شود اما چند روزي بيش تر طول نمي کشد تا روحيه ي خود را بازيابيم.
بعضي پژوهشگران مدعي شده اند که سطح شادمانگي خاص هر فرد، تا حدودي به وسيله ي عوامل وراثتي تعيين مي شود اما حتي اگر ساختار وراثتي در شادمانگي فرد مؤثر باشد –هرچند ميزان و گستردگي اين تأثير هنوز مورد ترديد است- روان شناسان در اين مورد هم عقيده اند که صرف نظر از سطح پايه ي شادمانگي که به ما به ارث رسيده، اين امکان براي ما فراهم است که با استفاده از عامل ذهني، گام هايي را جهت بالا بردن سطح شادمانگي خود برداريم چرا که شادماني لحظه اي ما تا حد زيادي به ديدگاه مان بستگي دارد. در واقع اين که در يک لحظه ي خاص، شاد ياد ناشاد هستيم، چندان به اوضاع و شرايط پيرامون مان ربطي ندارد و فقط بسته به اين است که ما از وضعيت خود چه برداشتي داريم و از آن چه در اختيار داريم، چه قدر راضي هستيم؟
حس خشنودي و رضايت خاطر، تا حدود زيادي تحت تأثير گرايش ما به مقايسه است. وقتي وضعيت فعلي خود را با شرايط گذشته مان مقايسه مي کنيم، به اين نتيجه مي رسيم که وضع مان بهتر شده است؛ در نتيجه احساس شادي مي کنيم. براي نمونه زماني که درآمد سالانه ي ما ناگهان افزايش چشم گيري مي يابد، دچار چنين حس خشنودي و رضايت قلبي مي شويم.
بنابراين احساس رضايت خاطر ما از زندگي بستگي دارد به اين که خود را با چه کسي مقايسه مي کنيم. بديهي ست که مقايسه ي ما محدود به موضوع درآمد نيست. مقايسه ي مداوم خود با کساني که باهوش تر، زيباتر يا موفق تر از ما هستند، موجب حسادت، نوميدي و نارضايتي ما مي شود اما از همين اصل در جهت مثبت هم مي توان استفاده کرد؛ ما مي توانيم با مقايسه ي خود با کساني که به خوش شانسي ما نبوده اند و با تأمل بر داشته هاي خود، رضايت مندي مان را از زندگي افزايش دهيم.
پژوهشگران با انجام آزمايش هاي گوناگون نشان داده اند که سطح رضايت مندي فرد از زندگي را مي توان تنها با تغيير ديدگاه هاي او و تأمل در اين که اوضاع چه قدر مي تواند بدتر از اين باشد، تغيير داد.
براي اين که کسي بتواند از عواملي که سرچشمه هاي شادمانگي ست، به بهترين نحو استفاده کرده و زندگي خود را مسير شادماني و رضايت بخشي هدايت کند، وضعيت ذهني او اهميت زيادي مي يابد.
اگر ما از شرايط مطلوب خود، مانند سلامتي يا ثروت به شکل مثبتي بهره برداري کرده و به ديگران کمک کنيم، اين عوامل مي تواند در دست يابي به يک زندگي رضايت آميز، مفيد واقع شود اما اگر در وجود ما افکاري حاکي از نفرت و خشم باشد، اين احساسات، سلامتي ما را به خطر مي اندازد و در نتيجه يکي از سرچشمه هاي شادمانگي از بين مي رود.
بنابراين، تا زماني که انضباط دروني لازم براي فراهم آوردن آرامش ذهني را نداشته باشيم، هرقدر هم که امکانات بيروني لازم در اختيار ما باشد، اين امکانات، حس شادمانگي و رضايتي که به دنبال آن هستيم را به ما نخواهد داد اما اگر اين کيفيت دروني، آرامش ذهني و درجه اي از ثبات دروني را دارا باشيم، حتي اگر از امکان بيروني لازم براي شادمانگي برخوردار نباشيم، مي توانيم زندگي همراه با خوشي و شادماني داشته باشيم.
منبع:نشريه شادکامي و موفقيت شماره 69