نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (1)


 

نويسنده:محمد على رواستان




 
نسبت علم و دين، بحث درازدامن و گسترده‏اى است كه در غرب جديد و در پى دگرگونيهاى علمى آن، مطرح شده است. اين بحث كه شمارى از دانشوران غربى، آينده تاريخ را به آن وابسته دانسته‏اند، جداى از بحث عقل و دين و تنها در پيوند با علم تجربى است و از اين جهت در جامعه ما، نوپا و جديد است. در اين نوشتار، پس از يادآورى ديدگاه‏هاى طرح شده در غرب و ديدگاه اسلامى به اين بحث از افق ديد محقق و فاضل نراقى خواهد پرداخت.

ديدگاه‏ها
 

در باب سازگارى يا ناسازگارى علم و دين و بيان چگونگى پيوند آنها، ايان باربور، كه در اين باره پژوهشهاى مهمى انجام داده است، از چهار گرايش مهم گزارش مى‏دهد:

الف. ناسازگارى علم و دين :
 

به طور كلى دو گروه، از باورمندان به اين ديدگاه شمرده شده‏اند: ماديون و نص گرايان گزاف‏كار.
در اين ديدگاه، شمارى دين را به سود علم، به خطا مى‏انگارند و گزاره‏هاى دينى را بى‏معنى، اثبات‏ناپذير، صدق‏ناپذير و بى‏اعتبار مى‏دانند كه از پيروان مكتب دئيسم، اگوست كنت و هيوم، تا پيروان پوزيتيويسم منطقى را در بر مى‏گيرد.
و در مقابل شمارى علم را به سود دين به خطا مى‏انگارند و كشفهاى علمى را معتبر نمى‏دانند كه ظاهرگرايان دينى از اين دسته‏اند.

ب. ناسازگارى علم و دين ( استقلال ) :
 

ديدگاه دوم، دين و علم را در حوزه مستقل و ناسازگار با هم مى‏داند كه بين آنها هيچ بستگى و پيوند منطقى و علمى وجود ندارد:
نو ارتدوكسهاى مسيحى به خاطر جدايى و ناسانى موضوع معرفت علم و دين، آنها را مستقل مى‏دانند .
فلاسفه تحليل زبان، به دليل جدايى زبان علم و دين، آنها را دو حوزه جداگانه مى‏شمرند .
اگزيستانسياليسم، خداوند را وجودى به كلى ديگر دانسته و درك گزاره‏هاى دينى را بدون درگيرى ايمان ممكن نمى‏داند.
در اين ديدگاه، معرفت علمى و دينى، هر دو، معتبر هستند؛ اما هر يك در حوزه خودش و با معناى ويژه خود، از اين روست كه هيچ يك نمى‏تواند در روشن‏گرى ديگرى اثرگذار باشد و با آن پيوند برقرار كند.

ج. وحدت علم و دين :
 

بنابر نظر شمارى از متفكران غرب، بين علم و دين هيچ ناسازگارى وجود ندارد، بلكه آن دو به طور كامل، برابر يكديگرند و با هم يكپارچه‏اند.وجود خداوند را مى‏توان از شواهد طرح و تدبير در طبيعت استنباط كرد و نظريه‏هاى علمى را نيز مى‏توان در صورت‏بندى مجدد آموزه‏هاى ويژه دينى، مانند آموزه‏هاى مربوط به آفرينش و طبيعت انسان، اثرگذار دانست.

د. گفت‏و گوى علم و دين ( مكمل بودن ) :
 

در ديدگاه‏هاى پيشين، يا تنها توجه به وجوه ناسازگارى علم و دين شده، يا تنها وجوه همانندى آنها در نظر گرفته شده است، ولى در اين ديدگاه به هر دو توجه شده است. و باورمندان به اين ديدگاه علم و دين را كامل كننده يكديگر شمرده‏اند. به تعبير ماكس پلانك، هرگز ناسازگارى واقع ميان علم و دين پيدا نخواهد شد، يكى از آن دو كامل كننده ديگرى است.
وى مى‏نويسد: شخص جدى و متفكر به عقيده من، به اين امر متوجه مى‏شود كه اگر بنا باشد تمام نيروهاى نفوس بشرى در حال تعادل و هماهنگى با يكديگر كار كنند، لازم است كه به عنصر دينى در طبيعت خويش معترف باشد و در پرورش آن بكوشد. (1)
و به خاطر همين ويژگى است كه آندره‏ليند، كيهان شناس روسى، كيوان شناختى جديد را به طور عميق اثر پذيرفته از سنت غربى توحيد مى‏داند و طرفداران اين ديدگاه تاكيد مى‏كنند كه علت اصلى به حقيقت پيوستن علم نوين تفكر استوار و بنا شده بر كتاب مقدس است كه نظم جهان را ممكن مى‏داند.
در اين ديدگاه تاكيد مى‏شود كه همبرى و توازيهاى روش شناسى بين علم و دين موجود است وبا تاكيد بر اين نكته كه برخلاف پندار گذشته، نه علم، تنها برون ذهنى و بر كنار از نظريه‏هاست و نه دين، تنها ذهنى و سرشار از نظريه. در عين استقلال قلمرو آن دو، امكان گفت‏و گوى آنها را فراهم مى‏آورد و وحدت قوانين طبيعت و ثبات آن را با وجود يك شعور عالى در تدبير آن پيوند مى‏زند.
اين گرايش در دهه‏هاى پسين، با توجه به روشن شدن كاستيهاى روش علمى و محدوديتهاى آن، در غرب جايگاه مهمى يافته است و گرايش دوباره غرب به دين، كه نشانه‏هاى آن روز به روز بيش‏تر آشكار مى‏شود، از آثار اين رويكرد جديد است. (2)

نسبت علم و دين در جهان اسلام
 

برخلاف غرب، در تاريخ انديشه اسلامى، عوامل پيدايى بحث علم و دين فراهم نيامد و از آن جا كه علم در تمدن اسلامى در دامان دين رشد يافت و شكاكيت فراگير انديشه غربى نيز در انديشه اسلامى بى‏سابقه بوده است، اين بحث در دهه‏هاى پسين و در پى پيوستگى با غرب، مطرح نشده است.
انديشه‏وران اسلامى، پندار ناسازگارى علم و دين را نتيجه حاكميت مطلق روش علمى در غرب دانسته‏اند و تاكيد مى‏كنند انتظار و چشمداشت كاربرد روشهاى علمى در كشف معنويت و روح، مسبب انكار حقايق دينى شده است. (3)
در اين ديدگاه علم و دين، در پيوند كامل با يكديگر انگاشته مى‏شوند:
دين، نسبت به هيچ يك از علوم، كلى يا جزئى، بى‏نظر و يا بى‏تفاوت نبوده، بلكه به همه آنها ، كليات و اصولى را كه منشأ تفريع فروع ديگر هستند، القاء مى‏نمايد؛ چه اين كه هيچ يك از علوم نيز نسبت به معارف دينى بى‏تفاوت و بى‏نظر نمى‏باشد.اين ارتباط طرفينى، نتيجه طبيعى وحدت قلمرو علم، با معارف دينى است. (4)
اين ديدگاه، در بيان و روشن‏گرى چگونگى پيوند علم و دين، اثرگذارى و اثرپذيرى فراگير و كاملى بين علم و دين برقرار مى‏بيند كه مى‏توان آن را گونه‏اى گفت گو، بين علم و دين دانست كه البته حوزه علم و دين به طور كامل، بر هم تنيده و غير در خور جداسازى است.
در اين نظريه، بر پيوند طولى علم و دين تاكيد مى‏شود. (5)
بنابراين، در عرض يكديگر نيستند، تا ناسازگارى يابند، بلكه دين نقش اساسى در ماهيت علم دارد و پشتوانه متافيز يك علم، به شمار مى‏آيد.
به ديگر سخن، در اين گفت‏و گو، دين، گونه‏اى چيرگى بر علم دارد و علم را، بى‏آن كه در برخكان حاصل از روش ويژه علمى دخالت كند، به هدفهاى ويژه‏اى هدايت مى‏كند و پژوهش علمى را جهت‏دار مى‏سازد.
به باور ما، نظر بيش‏تر دانشمندان اسلامى، بويژه آنان كه به گفت‏و گوهاى عقلى علاقه‏مندند، در باب نسبت علم و دين به اين بيان نزديك‏تر است و ما شواهد اين سخن را به شرح از كلام فاضل و محقق نراقى بيان خواهيم داشت.
نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى (6)
در آغاز اين بخش، نگاهى مى‏افكنيم به علم و علوم طبيعى در نگاه دين و آن گاه در باب نسبت علم و دين در انديشه فاضل و محقق نراقى به بررسى مى‏پردازيم.

علم و طبيعت ، در نگاه دين
 

علم: قرآن و روايات، سرشار از تأكيد بر اهميت علم و علم آموزى است، آن هم نه در برهه‏اى از زندگى كه از آغاز ، تا پايان.
به گفته فاضل نراقى (م: 1209ه.ق) :
«ظاهر است كه هر علمى، اگر چه ابزارى و آلى موجب سعادت است؛ زيرا با هر علمى گونه‏اى از كمال انسان به فعليت مى‏رسد كه خود باعث نوعى سعادت است.» (7)
از اين روست كه ايشان نكوهش دانشهايى چون سحر ونجوم را عارضى مى‏داند.
محقق نراقى (1185ـ1245ه.ق) نيز تاكيد مى‏كند:
«مطلق علم و يقين، خواه در امورى كه متعلق به دين است يا غير دين، شخص نفس انسانى را كمال و شاهد روح را حسن و جمال است و وصول به سعادات را باعث و دخول در خيل مجردات را مورث است.» (8)

طلب چه علمى فريضه است؟
 

در احاديث اسلامى، طلب علم بر مسلمانان واجب شده و فريضه‏اى الهى به شمار آمده است. و در تفسير اين كه چه علمى فريضه است ، ديدگاه‏هاى گوناگونى ابراز شده ، هر كس علم ويژه‏اى را برگزيده است. شمارى تنها طلب علوم دينى را فريضه دانسته‏اند. (9)
اما محقق نراقى بر اين نظر است كه:
قال رسول‏الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : طلب العلم فريضة على كل مسلم، الا ان الله يحب بغاة العلم» (10)
فقهاء گويند:
«مراد علم فروع است از عبادات و معاملات، متكلمين گويند، علم كلام است... من مى‏گويم : اولى تعميم است مر واجبات عينيه و كفائيه و تعميم طلب را به استدلال و تقليد و كشف .» (11)
وى در تقسيم علوم به اخروى و دنيوى، مى‏نويسد:
«بدان كه جميع علوم، اگر چه روح را كمال‏اند و نفس را جمال، ليكن متفاوتند در شرافت و تكميل و وجوب تحصيل: زيرا كه علوم بر دوقسم‏اند: اول، علم دنيا و آن علومى است كه معظم فايده آن براى دنياست، مثل طب، هندسه، نجوم، عروض، موسيقى، هيئت و حساب، و از اين علوم چندان بهجت و سعادتى در عالم عقبى حاصل نمى‏شود و از اين جهت تحصيل آنها واجب نيست، بلى نادرامى‏شود كه تحصيل بعضى مسايل بعضى از اين علوم، واجب كفايى باشد.» (12)
بنابراين فراگيرى علوم تجربى و طبيعى نيز، كفايى است نكته جالب توجه اين است كه اين دانشها نيز اگر باهدف شناخت مبادى آفرينش و قدرت الهى فرا گرفته شوند، در دايره معارف اسلامى قرار مى‏گيرند و علم دينى به شمار مى‏آيند:
«علم به شناخت حق و صفات و افعال، كمال حقيقى و باقى است و علم به نظام كلى اصلح و جميع معارفى كه در احاطه به موجودات و حقايق اشياء است، در اين علم [معرفت حق‏] قرار مى‏گيرند : زيرا همه موجودات افعال خداوند هستند و شناخت آنها، از آن جهت كه فعل خداوند هستند و مربوط به قدرت و حكمت او، تكميل معرفت الهى است.» (13)
از اين فراز مى‏توان نظريه فاضل نراقى را درباره امكان علم دينى نيز كشف كرد.
علوم طبيعى: از ديگر مسايلى كه در شناخت نظريه اسلام درباره علوم طبيعى مدد مى‏رساند، بررسى نظريه نراقى درباره تفكرى است كه در آيات قرآن كريم، خداوند، بارها انسانها را بدان امر فرموده است و آن جز تفكر در آفريده‏هاى الهى و طبيعت آسمان و زمين نيست:
«تفكر در تفاصيل مخلوقات ممكن است، تا معرفت و بصيرت ما را نسبت به خالق آنها بيفزايد . اين موجودات دو دسته‏اند: موجودات غير محسوس كه ملكوت ناميده مى‏شوند، چون: ملائكه، جن، شياطين، عوالم عقول و نفوس و... موجودات محسوس كه سه گروهند:
[يك‏] عالم افلاك، كه ستارگان و سيارات و حركت و طلوع و غروب شان مشاهده مى‏شود، [دو] خطه خاك كه درياها، كوهها، پست و بلنديها، معادن، نهرها، گياهان و درختان و حيوانات و جمادات در آن مشاهده مى‏شود و [سوم‏] عالم هوا كه ابرها، بارانها، برفها، رعد و برقها، و بادهاى آن مشاهده مى‏شود.» (14)
از اين چشم انداز، شناخت زمين و آسمان، راهى به سوى شناخت خداوند است و تفكر در آنها، سير باطنى انسان به سوى خداوند شمرده مى‏شود. (15) و تفكر در آفريده‏هاى الهى شرط سلوك راه وصال است.
از اين روى دانشمندان اسلامى در كنار توجه به مقوله‏ها و بحثها و معارف الهى و فلسفى ، به پژوهش و كندو كاو درباره گزاره‏هاى طبيعى پرداخته‏اند، تا آن جا كه فرقى بين پژوهش درباره جنبه‏هاى دينى و پژوهشهاى تاريخى و طبيعى نديده و همه دانشها را دينى دانسته‏اند . (16)
در اين باره تلاشها و تكاپوهاى علمى مسلمانان را از دو چشم‏انداز مى‏توان مورد مطالعه قرار داد:

الف. دانشنامه هاى فلسفى :
 

در طبقه بندى عامى كه حكيمان اسلامى از نظام فلسفى يونانى گرفته و تا مدتها مبناى پژوهشهاى خويش قرار داده‏اند، فلسفه و به تعبير بهتر حكمت را به دو شاخه نظرى و عملى تقسيم كرده‏اند . در اين تقسيم، حكمت نظرى، در بردارنده مقوله‏هاى منطق، رياضيات، الهيات و طبيعيات است كه علم طبيعى خود، در بر گيرنده پژوهش درباره: هيئت، نجوم، علم كون و فساد، علم جو، زمين‏شناسى و جغرافيا و مواليد سه گانه (معدن، نبات، حيوان) است. (17)
اين تقسيم مورد توجه عموم حكماى مسلمان بوده است. (18) و دانشنامه‏هاى گوناگونى بدين ترتيب قوام يافته‏اند كه شفاى ابن‏سينا، رسائل اخوان الصفا و التحصيل بهمنيار از آن جمله‏اند.
سپسها، با پيدايش مكتب اشراق، توجه به دانشهاى طبيعى در آثار فلسفى كم‏تر شد، چنان كه شيخ اشراق (549ـ587) در كتابهاى نگارش يافته بر اساس مكتب مشاء، همچون تلويحات و مطارحات، به ذكر مباحث طبيعيات پرداخته بود. (19) در كتاب حكمة الاشراق، از روش ياد شده بازگشته است. علامه قطب‏الدين شيرازى (634ـ710) نيز در كتاب خويش، از طبيعيات كم سخن گفته و دامنه‏آن را نگسترانده است. (20)
در حكمت متعاليه نيز، از طبيعيات بحث شده و سخن به ميان آمده، اما نه به طور گسترده . حاجى سبزوارى (1212ـ1295) در شرح منظومه ، به گونه خلاصه از آن بحث كرده است. (21) اما ملا صدرا (979ـ1050) در كتاب بزرگ و ارجمند اسفار، تنها به مقولات عشر بسنده كرده است. (22) وى، بسيارى دانشها و فنها و رشته‏هاى گوناگون علمى را سبب ممكن نبودن پژوهش گسترده علمى در رشته‏هاى گوناگون علمى مى‏شمرد. از اين روى، تمام توان خود را در نقش مهم‏تر به كار مى‏گيرد. (23) تنها در شرح الهدايه (24) و تعليقات شفا (25) به گونه گسترده‏ترى، به طبيعيات پرداخته است و آن نيز به خاطر شرح و تعليقه بودن اين كتابهاست.
در عصر حاضر، با توجه به دگرگونى اساسى و بنيادين دانشهاى طبيعى و نيز گسترش بى‏سابقه و تخصصى شدن علوم، امكان پژوهشهاى فراگير علمى به شدت كاهش يافته است و نگارش چنان دانشنامه‏هايى از توان يك فرد خارج است.

پی نوشت ها :
 

.1 علم به كجا مى‏رود، ما كس بلانك، ترجمه احمد آرام‏253/، شركت سهامى انتشار، تهران .
.2 علم و دين، ايان باربور، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، مركز نشر دانشگاهى، تهران؛ ديدگاه‏هاى مختلف درباره ارتباط علم و دين، ترجمه پيروز فطورچى، مجله ذهن، شماره سوم‏87/، 107؛ شماره چهارم 60/ 86؛ از علم سكولار، تا علوم دينى، مهدى گلشنى‏49 ـ 55، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
.3 مقاله رابطه علم و دين، ابوزكاك، روزنامه خراسان، 4/11/ .1378
.4 شريعت در آينه معرفت، عبدالله جوادى آملى/151، مركز نشر فرهنگى رجاء.
.5 از علم سكولار، تا علم دينى/ .56
.6 ملامهدى نراقى (پدر)، به فاضل نراقى و ملااحمد نراقى (پسر) به محقق نراقى، نامبردار است. از اين رو ما در اين نوشتار از ملامهدى، به فاضل نراقى و از ملااحمد به محقق نراقى ياد خواهيم كرد.
.7 شرح الالهيات، من كتاب الشفاء، ملامهدى نراقى، به اهتمام دكتر مهدى محقق‏130/، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مك گيل، با همكارى دانشگاه تهران.
.8 معراج السعادة، ملا احمد نراقى‏112/، هجرت.
.9 ده‏گفتار، مرتضى مطهرى‏166/، صدرا.
.10 دانش‏جويى بر هر مسلمان واجب است. هان! خداوند، جويندگان علم را دوست دارد.
.11 خزائن، ملااحمد نراقى، تصحيح و تعليق حسن‏زاده آملى‏479/، قيام.
12معراج السعادة ملا احمد نراقى‏99/؛ جامع‏السعادات، ملامهدى نراقى، ج‏1/109، مطبعة النجف.
.13 جامع‏السعادات، 2/ .360
.14 همان، ج‏1/ .167
.15 معراج‏السعادة، ملااحمد140/؛ جامع‏السعادات، ج‏1/ .164
.16 نظر متفكران اسلامى درباره طبيعت، سيد حسين نصر258/، خوارزمى، تهران.
.17 همان‏19/؛ احصاء العلوم، ابونصر فارابى، حسين خديو جم‏98/ 100، علمى و فرهنگى، تهران .
.18 الشفاء، المنطق، ابن‏سينا، تحقيق الاب قنواتى، محمود الخضيرى، فؤاد الاعوانى، ج‏1/14، انتشارات كتابخانه مرعشى نجفى؛ رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء، ج‏1/275 266، مكتب الاعلام الاسلامى، درة التاج، علامه قطب‏الدين شيرازى، به كوشش و تصحيح سيد محمد مشكوة151/، حكمت.
.19 مجموعه مصنفات شيخ اشراق، شهاب‏الدين سهروردى، تصحيح و مقدمه هنرى كربين، ج‏1/.194 مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
.20 درةالتاج، علامه قطب‏الدين شيرازى 631/ .676
.21 شرح المنظومه، ملاهادى سبزوارى‏205/ 323، دارالعلم.
.22 همان، با تصحيح و تعليق حسن‏حسن‏زاده آملى، ج‏2/469، نشر باب.
.23 الحكمة المتعاليه، فى الاسفار العقلية الاربعة، صدرالدين شيرازى، ج‏1/3 2، دار احياء التراث العربى.
.24 شرح الهداية الاثيريه، صدرالدين شيرازى، با حواشى ميرزا ابوالحسن‏114/ 217؛ با تصحيح محمد مصطفى فولادكار13/ 257، مؤسسة التاريخ العربى.
.25 كتاب‏شناسى جامع ملاصدرا، ناهيد باقرى خرمدشتى، با همكارى فاطمه عكسرى‏129/، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
 

منبع: www.naraqi.com