واقعيت و اسطوره در شعر ابن حسام خوسفي


 

نويسنده:دکتر عباس خائفي*




 

 

چکيده
 

ابن حسام خوسفي با تکيه بر واژگان خاص ادبيات حماسي، با گونه اي تازه و دلنشين، به شرح رشادتهاي علي (ع) از دو منظر اسطوره و واقعيت پرداخته است.
او مي دانسته که کاربرد اسطوره، وراي زمان است؛ لذا شخصيت و حوادث زندگي علي (ع) را از فضاي زمان واقعي بيرون آورده، و در زمان اسطوه اي جاي داده تا کارکرد آن را هميشگي سازد؛ هر چند اين کار در ادبيات عاميانه بي سابقه نبوده است.
علاوه بر خاواران نامه، در ديوان وي نيز اين هنروري را مي توان مشاهده کرد.
از زمان رحلت پيامبر اکرم (ص) شيعيان با پذيرش آگاهانه ولايت امام مؤمنان، حضرت علي (ع)قدم به راهي عظيم پر خطر و سرشار از فداکاريها و مجاهدتها گذاشتند، در تاريخ هيچ امتي، به مانند تاريخ شيعه، اين قدر کوششهاي مستمر براي اثبات حقانيت و بقا و ايستادگي در مقابل جباران و مطرح شدن به عنوان يک حزب نيرومند ديده نشده است.
راههايي که شيعيان براي رسيدن به مقصود انتخاب نمودند، متفاوت و بسيار گسترده بود: آنها از آغاز به نگارش آثاري در زمينه هاي علوم اسلامي خصوصاً تفسير، کلام و حديث و فقه پرداختند که در اين رهگذر بزرگاني چون شيخ کليني، شيخ طوسي، شيخ طبرسي،خواجه نصير طوسي، علامه حلي و هزاران دانشمند خوش نام به جامعه اسلامي تقديم نمودند. شيوه ي ديگر، برگزاري مراسم خاص مذهبي، مخصوصاً مراسم سوگواري و برپايي مراسم ارجمند احيا و بزرگ داشت تولد و درگذشت امامان عليهم السلام بود که در تقويت روحيه آنان مؤثر بود و همبستگي عظيمي به وجود مي آورد. آنها زماني، به زيرکانه ترين صورت ممکن، در تلخ ترين دوران خود، حرکتي انقلابي به وجود آوردند و آن شيوه مناقبيان بود. مناقبيان يا مناقب خوانان گروهي بودند که در دوران سلجوقيان، دوراني که شيعيان بيشترين آزار و تهمت و افترا را مي ديدند، شعرهايي در مدح و منقبت ائمه اطهار، با صداي رسا، در کوچه و بازار مي خواندند که اثر تبليغي عظيمي داشت.
تا قبل از حمله مغول، شيعيان در شرايط بسيار دشوار، در جهت قدرت يافتن و مطرح شدن تلاشهاي زيادي انجام دادند. اما بعد از حمله ويرانگر مغولان که مرکز هاي بزرگ علمي و ادبي ايران نابود شد، ايرانيان شيعه ابتکار عمل را به دست گرفتند و تا اندازه اي از تباهي و فساد و نابودي جلوگيري کردند. آنها که قدرت مقابله با مغولان را نداشتند، به خدمت مغولان درآمدند و از قدرت آنها در جهت مثبت سود بردند، به عمران و آبادي پرداختند، و از همه مهم تر، ارتباط مغولان ايران را با مغولان خارج از ايران از بين بردند؛ به طوري که بعضي از اميران مغول، شيعه شدند و با واقع انديشي و ظرافت و تيزهوشي بزرگاني چون خواجه نصيرالدين طوسي، مرکزهاي علمي و ادبي تازه اي به وجود و اصلاحات بزرگي پديد آمد.
در اين دوران، به خاطر نابودي دستگاه خلافت بغداد، شيعيان با آزادي به تلاشها و کوششهاي خود شدت بخشيدند و به عنوان يک حزب نيرومند مطرح شدند. البته قيامهاي باشکوه و پرتأثيري را چون قيام سربداران، نبايد از نظر دور داشت.
شيعيان در دوران تيموري به گونه اي منسجم تر و پرتلاش تر به فعاليت ادامه دادند، به طوري که شاهان تيموري به آنها مخالفتي نشان ندادند و حتي آنها را حافظان اسلام خواندند. بعضي از شاهان تيموري، مانند سلطان حسين بايقرا،گرايش شيعي داشتند.
ارتباط شيعيان ايران به شيعيان خارج از ايران از زمان سربداران گسترش يافت و در دوره تيموري گسترده تر شد. در دوره صفوي صدها عالم و دانشمند شيعه به ايران آمدند و از جهت رشد و اعتلاي انديشه شيعه تلاش کردند.
همان طور که اشاره شد، شيعيان در راههاي مختلف به فعاليت مي پرداختند. بارزترين صورت آن سرودن شعر در مدح و منقبت ائمه اطهار، خصوصاً حضرت علي (ع) بود، به طوري که مي توان سرودن شعر با محتواي موضوعهاي شيعي را با آغاز ادب فارسي دري همراه دانست. پيشگامان اين بزرگ مردان: کسايي مروزي، فردوسي و ناصرخسرو بودند.
البته ناگفته نماند که بسياري از شاعران اهل سنت نيز با شيعيان هم گامي داشتند و علاقه و توجه را به ائمه معصومين نشان داده اند؛ بزرگاني چون سيف الدين محمد فرغاني، شاه آزاده و بزرگ قرن هفتم و جامي، عارف و شاعر و اديب نامي عصر تيموري از اين شاعران هستند.
در گستره ي بزرگ ادب فارسي، شعر داراي بلندترين مرتبه است. شعر پسويته وسيله ي بيان احساس و عاطفه و انديشه بوده است. در قرن هاي آغازين ادب فارسي، شعر کمتر مضمون مذهبي داشت، ولي رفته رفته موضوعهاي اسلامي در شعر وارد شد. تلميح به آيه ها و احاديث و داستان هاي پيامبران، دعوت به زهد و پارسايي، دوري از رياکاران، بي اعتبار دانستن دنيا و مضمون هاي ديگر که ريشه در تفکر اسلامي دارد، موضوعهاي رايج شعر شد که البته باعث غنا و گستردگي و اعتبار شعر گرديد، به طوري که اگر از بسياري از آثار ايراني، زمينه هاي انديشه اسلامي گرفته شود، از آنها چيزي بر جاي نمي ماند و اين نشانگر دلبستگي ايرانيان به اسلام و تبادل فرهنگي اين قوم و اين مذهب است.
در ميان موضوعهاي شعر، مدح و منقبت ائمه اطهار، مدح حضرت علي (ع)پ يوسته مورد علاقه شاعران بوده است.
همان طور که گفته شد، بسياري از شاعران اين عصر، از مداحان ائمه اطهار (ع) بودند. يکي از اين شاعران خوش نام و والا مقام، محمدابن حسام خوسفي است. او انديشمندي بزرگ، خوش زبان، صاحب فضل و آشنا به علوم بود. ديوان او شامل قصيده، غزل، ترجيع بند و ترکيب بند، قطعه، مثنوي، مستزاد و رباعي است که بيشتر آنها در مدح ائمه اطهار (ع) مخصوصاً حضرت علي (ع)است.
قبل از ابن حسام خوسفي شعرهاي زيادي در مدح حضرت علي (ع) سروده شده بود، ولي مثنوي به بحر متقارب در شرح زندگاني و رشادتهاي آن حضرت سروده نشده است. ابن حسام اولين شاعري است که مثنوي حماسي خود را به پيروي از شاهنامه فردوسي در شرح دلاوري ها، جنگها و فضائل حضرت علي (ع) سرود که بعداً مورد تقليد ديگران قرار گرفت، از جمله مي توان به اثر ارزنده حمله حيدري از رفيع خان اشاره کرد.
ايرانيان از ديرباز افسانه ها و اسطوره هايي داشته اند که بعضي از آن افسانه ها و اسطوره ها در آثاري چون شاهنامه و داراب نامه جمع آوري شده است، اما بيشترين آنها به صورت شفاهي باقي مانده است. ابتکار ابن حسام، علاوه بر زبان و نگاره اسطوره اي، يکي در کيفيت ترکيب اين افسانه ها و تخيلاتي است که بر آنها افزوده و ديگر، تطبيق افسانه و اسطوره با واقعيت و چهره هاي واقعي چون حضرت علي (ع) و مالک اشتر و ديگران است.
مردم با توجه به عشق و علاقه ي شديدي که به مقام شامخ حضرت علي (ع)داشته اند، افسانه هاي زيادي درست کرده اند که با واقعيت تاريخي هم خواني ندارد و بيشتر برگرفته از روحيه شخصي افراد بوده که به صورت روحيه جمعي در آمده است؛ يعني افسانه و واقعيت به هم آميخته شده است و نشان از روح جمعي يک امت دارد؛ مثلاً افسانه نبرد و مسابقه حضرت علي (ع) با رستم و تفوق و برتري آن حضرت، مشهور است: رستم با دو دست خود و تمام توان نمي تواند حضرت علي (ع)را از زمين جدا سازد، اما آن حضرت با انگشت بر کمرگاه رستم مي زند و به آساني او را بلند مي کند.

 

قوت بازوي او سطوت رستم ببرد
پنجه شيرافکنش فر غضنفر شکست
ديوان، ص92

افسانه هايي اين چنين در سراسر ايران (و شايد خارج از ايران) وجود دارد. در رودسر (گيلان) صخره اي است به نام پنجه ي علي (ع)، اين صخره به گونه اي است که هر آن ممکن است فرو ريزد. به گفته مردم، حضرت علي (ع) با دست مبارک خود، آن را نگاه داشته است.
اين گونه حکايتها، بازگو کننده اين است که اسطوره و افسانه مي تواند از منطق زمان و مکان خارج باشد. به عبارت ديگر، افسانه و اسطوره بي مکان و بي زمان است. چنين بي زمان و بي مکاني در خاوران نامه ديده مي شود.
مواجهه حضرت علي (ع) با قباد و تهماسب، حکايت از زمان شکني دارد، زيرا اين دو شخصيت در زمان آن حضرت نمي زيستند. و حضور حضرت علي (ع) در سرزمينهاي خاور (ايران، هند...) حکايت از بي مکان است.
هر چند که زمينه هايياز اين تفکر در فولکور ايران ديده مي شود، اما زماني که واقعيت در افسانه تداخل پيدا مي کند و ابن حسام با مهارت و استادي با اين ذهنيت آنها را پرورش مي دهد، کار تازه پيش رو است. البته نبايد اين نگاه را با خرافه و تخيلات واهي مقايسه نمود، زيرا اين نگاه نشان از توانايي، ابتکار و تيزهوشي شاعر دارد. شاعر يک شخصيت حقيقي محبوب را از مکان و زمان خود بيرون مي آورد و به زمان ها و مکان هاي ديگر مي برد. اين شگردي است که امروزه نويسندگان رمانها و فيلم نامه نويسان مدرن از آن بهره مي گيرند.
بنابراين مي توان گفت که ابن حسام از زمان خود بيرون آمده است و به زمان حاضر خيز برداشته است. او مي دانست که قدرت اسطوره بيشتر از واقعيت است؛ حتي ار اين اسطوره به گونه اي غير واقعي باشد. البته بي منطق بودن اسطوره هيچ گاه از ارزش آن نمي کاهد. ابن حسام با ذهنيت رزمي و حماسي، با تکيه بر واژگان خاص ادبيات حماسي، با اعتقاد راسخ و با بياني شيوا و دل نشين و زباني نرم، به گونه اي تازه و بديع به رشادت هاي حضرت علي (ع) و ياران باوفايش، جدا از صورت شکوهمند واقعيت تاريخي، در قالب اسطوره اي اشاره مي کند. او با به هم آميختن افسانه و واقعيت و اوج تخيل، باعث گسترش انديشه هاي عاميانه و فولکوريک مي گردد.
ذهن ابن حسام، اسطوره اي و حماسي است، به همين دليل بيشترين واژگان حماسي همراه با تلميحات گوناگون مربوط به فرهنگ ايران باستان در آثارش ديده مي شود. اين واژه ها نه تنها در خاوران نامه، بلکه در ديوان او هم به خوبي ديده مي شود:

صبح که سر بر کشيد آتش رخشان ز آب
سوخت پر اهرمن لمعه برق شهاب

اختر کيخسروي پرچم زر بر افراشت
برد ز چين سوي هند رايت افراسياب
ديوان، ص39

کوه به سر بر نهاد افس کاووس کي
زال به دستان گريخت پنجه زرين محن

تيغ کشان آفتاب طشت مرصع به دست
خون سياوش کي، گشته در او موج زن
ديوان، ص42

ابن حسام در قصيده، به هنگام توصيف نيز از واژگان حماسي سود مي برد:

چنان به نيزه گشايد زره که جوشن گل
صبا به ناوک سر نيزه خار بگشايد
ديوان، ص113

کرده از خون دليران در صف ميدان جنگ
نعل خارا کوب اسبش خاک ميدان را عجين
ديوان، ص121

اينت مرکب اينت راکب اينت خنجر اينت مرد
اي سراي آفرين بر جان پاکت آفرين
ديوان، ص122

يا مگر خون سياوش است اندر طشت زر
يا سر ايرج به درگاه فريدون مي رسد
ديوان، ص161

ابن حسام به هنگام تنبيه هم، زبان حماسي را به کار مي برد:

بهار عمر بهمن با تموز مرگ يکسان شد
تن رويين رويين تن ببين تا بر چه سان بيني

فرا مرز فرامرز آي و بگشا عبرت بين
فرامرز از ميان رفته است و مرزش همچنان بيني

زخسرو جامه و جامي، ز رستم نامه و نامي
زطوس افسون و افسانه ز دستان داستان بيني
ديوان، ص264

عدو چو تيغ تو بيند که در کمان پيوست
شود زهيبت آن تنگ دل تر از سوفار
ديوان، ص291

کمند دهر که بهرام را گلوگير است
نه گور سرکش از او سرکشد نه شير ژيان
ديوان، ص295

ابن حسام در غزل، ترکيب بند و ترجيع بند هم با اين که از بزرگاني چون سعدي و حافظ پيروي مي کرد، گاهي از واژگان حماسي و اسطوره اي نيز بهره برده است:

گودرز و گيو و رستم و سام سوار تو
افراسياب و نوذر و جمشيد و جام مي

کاووس کي که کاسه ي زرينه کرد کوس
کوشش به جاست نوبت کاووس کو؟ و کي؟
ديوان، ص397

گر چو رستم برد به دستان دست
گوي ميدان بود سر سامش
ديوان، ص491

جا دارد به يک مثنوي ديگري از او اشاره کنيم: ابن حسام در يکي از مثنويهايش با بياني حماسي و دل نشين به گونه اي شکوهمند از حضرت فاطمه (س)سخن مي گويد:

نشسته بر آن تخت بر دختري
چو خورشيد تابان بلند اختري

يکي تاج بر سر منور به نور
ز انوار او حوريان را سرور

يکي طوق ديگر به گردن درش
به خوبي چنان چون بود در خورش

دو گوهر به گوش اندر آويخته
ز هر گوهري نوري انگيخته
ديوان، ص473

کوتاه سخن اين که ابن حسام به بهره گيري از سنت ارزنده شاعران پيش از خود، بسياري از انديشه هاي عالي اسلامي در شعر بيان نمود. او چاشني افسانه و اسطوره را بر شعر افزود تا شعرش بيشتر مورد استقبال قرار گيرد، ضمن اين که کار او همراه با تازگي و ابتکار بود.

 

پی نوشت ها :
 

*استاديار دانشگاه گيلان

منابع:
ابن حسام خوسفي: ديوان، به اهتمام احمد احمدي بيرجندي و محمدتقي سالک، دانشگاه فردوسي، 1366.
-صفا، ذبيح الله: تاريخ ادبيات در ايران، فردوسي، چ دوازدهم، 1372،ج2و3.
پايگاه نور- ش 15