همه چيز درباره بني صدر (3)
همه چيز درباره بني صدر (3)
منبع : سایت راسخون
نصایح امام (ره) به بنی صدر پس از عزل وی
" من الان هم نصیحت می كنم آقای بنی صدر را به این كه مبادا در دام این گرگ هایی كه در خارج كشور نشستند و كمین كردند ، بیفتد و این آبرویی كه از دست دادید ، بدتر بشود ، من علاقه دارم كه تو بیشتر از این خودت را تباه نكنی .
من علاقه دارم كه همه اشخاصی كه در این مملكت زندگی می كنند یك زندگی انسانی الهی داشته باشند ، مبادا یك وقت در دام اشخاصی بیفتی كه این ملت آنها را سر تا پا شناخته است و آنها از تو پشتیبانی كنند و تو هم در دام آنها بیفتی كه هم دنیا به باد رفته است تا آخر و هم آخرت .
اگر نصیحت های من را گوش كرده بودی این مسائل پیش نمی آمد ، لكن نگذاشتند ، آنهایی كه به تو اظهار علاقه می كردند ، آنها به اسلام علاقه نداشتند و تو را كشاندند به جایی كه تباه كردند ، بیش از این خودت را تباه نكن ، به دام این اشخاصی كه مثل اژدها دهان باز كرده اند تا همه حیثیت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند نیفت .
اگر چنانچه توبه كنی و برگردی و علاقه خودت را از این گروه های مفسد ، فاسد ، جنایتكار سلب كنی و در یك كناری بنشینی و مشغول تصنیف و تألیف بشوی صلاح تو است .
اگر شما آن نصیحتی را كه آن روز من با حال مریض در بیمارستان به شما كردم گوش كرده بودید امروز این طور نبود و من نمی خواستم باشد ، آن روز من به یكی از حرف ها كه اساس همه گرفتاری های بشر است تنبه دادم كه حب الدنیا رأس كل خطیئة تمام خطاهایی كه از ما صادر می شود روی این حب نفس و جاه و مال و منال است .
اگر این كلمه را گوش كرده بودید و هواهای نفسانی را زیر پا گذاشته بودید این طور نمی شد ، كه همه گروه ها ، همه دوستان شما از شما منفصل بشوند ، الا این گروه هایی كه می خواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند .
دوست های درجه اول شما پشت به شما كردند ، گروه هایی كه با شما بودند و برای شما شعار می دادند پشت به شما كردند و این دلیل بر این بود كه شما قدرت سیاسی ندارید ، بزرگترین دلیل این است كه انسان یازده میلیون رأی را تباه كند .
این گذشت و ناگوار گذشت ، من نمی خواستم این طور بشود ، لكن باز برای هر كس هر كار بكند باز جای توبه هست ، در توبه باز است ، رحمت خدا واسع است ، شما توبه كن و یك قدم طرف خدا رو و پشت به هوای نفسانی بكن ، خداوند می پذیرد تو را ، آبروی تو را اعاده می دهد ، حیثیت تو را اعاده می دهد .
و شمایی كه امروز هستید در مجلس و در صحنه شما هم این نصیحت عاجزانه من را قبول كنید و یك پا روی نفسانیت بگذارید و این گروه هایی كه ایران را می خواهند به تباهی بكشند ، قیام مسلحانه بر ضد اسلام كردند ، اینها را از خود برانید و از آنها تبری كنید و آنهایی كه اسلام را برای حالا دیگر صحیح نمی دانند آنها را هم از خودتان برانید و از آنها تبری كنید .
جای توبه باز است و بزرگترین گناه این است كه انسان طرفداری بكند از كسانی كه به ضد اسلام قیام كرده اند یا به ضد اسلام اعلامیه می دهند ، من خیر شما را می خواهم ، من حق خودم را بخشیدم به شما ، هر چه بد گفتید بخشیدم ، لكن خیر شما را می خواهم كه از این خطاها كه تا كنون شده است دست بردارید و با ملت حسابتان را یكی كنید .
و با این گروه های مختلفی كه می خواهند از حیثیت شما برای خودشان كسب وجاهت كنند و هر چه آنها كسب وجاهت كنند شما وجاهت تان را از دست می دهید ، از اینها ببرید و به اسلام و به همین چیزی كه عقیده به آن دارید لكن هوای نفس نمی گذارد ، برگردید ." صحیفه نور ، ج 15 ، ص 34
ماجراي فرار
پس از فرار
***
مي شود گفت اين تاريخي بود از زندگي بني صدر اما در ادامه به بررسي پرونده قطور او ادامه مي دهيم.
خيانت هاي بني صدر
1- بنیصدرتحت پوشش سازمان سیا (اسم رمز: اس. دی. لور 1)
«میانهی انتظام با بنیصدر بد است. امیرانتظام گفت، بنیصدر مزاحمی است كهدائم حرف میزند و شكایت میكند، اما از مسؤولیت گریزان است.»
در جای دیگر، جاسوسان سفارت آمریكا شخصیت بنیصدر را چنین میدانند:
«او مردی است كه میخواهد هدایت (رهبری) كند؛ ولی در واقع فقط حرفمیزند. او خشك و طفرهرو است و نفوذ مهمی در رژیم جدید دارد. به نظرمیرسد كه وی مجموعهای از اضداد است.»
به عنوان نمونه معصومه ابتكار از دانشجویان تسخیركننده لانه جاسوسی در این زمینه در كتاب «تسخیر» می نویسد: «یكی از این اسناد در مورد فردی بود كه سازمان سیا از او با عنوان1 LURE. SD نام می برد. در دی ماه 1358، در گاو صندوق اتاق رئیس پایگاه سیا در تهران، هفت سند درباره این فرد پیدا كردیم. نخستین سند به تاریخ 27 جولای 1979 به گزارش های فردی به نام SD ROTTER كه بعدها معلوم شد قشقایی است، مربوط می شد. وی مقامات سیا را به تماس با شخص دیگری با عنوان SD LURE ترغیب می كرد. در این سند شماره تلفن او ذكر شده بود. با كنترل این شماره تلفن متوجه شدیم متعلق به منزل جناب بنی صدر است! سند دیگر از او به عنوان یك منبع اطلاعاتی و بالقوه نام می برد. یكی از مأموران سیا با اسم رمز گای رادرفورد در پاریس تحت پوشش یك تاجر به او نزدیك شده بود. SD LURE موافقت كرد كه دوباره در تهران با او ملاقات كند.»
در اسناد لانهی جاسوسی بنیصدر با اسم رمز SD LURE خطاب شدهاست.سازمان سیا برای نزدیك شدن به بنیصدر، از پوشش مسایل اقتصادی استفاده كرد و مأموری با اسم رمز راتر فورد ـ با اسم حقیقی ورنون كاسین ـ را كه در مسایل اقتصادیتبحر داشت به عنوان یك تاجر مهم آمریكایی به وی معرفی نمود و بنیصدر درملاقاتهای اولیه، خواستار تداوم این دیدارها میشود. این اقدامات یك ماه قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی و در پاریس صورت میگیرد.
بنابر اعترافات یكی از گروگانها به نام تام آهرن ـ رئیس قرارگاه سیا در تهران ـ یكی ازجاسوسان سیا كه خود را نمایندهی یك كمپانی تجاری معرفی كرده بود، در حوالی 29مرداد 1358، به تهران آمد و بین 3 تا 5 بار با بنیصدر ملاقات میكند. در آخرین جلسه، بنیصدر با پیشنهاد دریافت حقوق ماهیانه هزار دلار، به عنوان مشاور اقتصادی شركتتجاری تحت پوشش سیا موافقت میكند.
آهرن در پاسخ به این سؤال دانشجویان كه آیا بنیصدر میدانست طرف مقابل وی یك مأمور سیا است میگوید:
«قرار نبوده كه به بنیصدر در این مرحله گفته شود، كه طرف مقابل سیا میباشد،لذا به وی گفته نشده بود؛ اما یك مسأله بود كه میتواند به وی این برداشت راداده باشد كه عبارت است از: نحوهی پیشنهاد ماهیانه (دریافت) هزار دلار كهبدون انجام ترتیبات معمولی تجاری مورد پیشنهاد و توافق قرار گرفت ومیتوانست بیانگر آن باشد كه مسأله به این سادگیها نیست.»
اما اسناد نیز دربردارندهی نكتههای جالبی است. بنیصدر در اولین ملاقات خود با این جاسوس چنین میگوید:
«دربارهی توانایی و قدرت (امام) خمینی مبالغه شده، (امام) خمینی قادر نیست كشور را بهتنهایی اداره كند و باید به دیگران تكیه كند.»
مأمور سیا برداشت خود را دربارهی این گفتهی بنیصدر چنین عنوان كرده است:
«این نظر تا حدی مطابق آن چیزی است كه در پاریس گفت: «من به (امام) خمینیاحتیاج دارم، اما (امام) خمینی هم به من احتیاج دارد.» لحن این نظریه به نحوی بود كهانسان استنباط میكند كه ل ـ 1 (بنیصدر) فكر میكند نسبت به آنچه از (امام) خمینیمیتوان انتظار داشت، محدودیتهایی وجود دارد.»
در سند دیگری كه به بررسی نقاط مثبت و منفی شخصیت بنیصدر ـ از دیدجاسوس سیا ـ پرداخته میشود، چنین آمده است:
«نكات مثبت: 1ـ چون او یك توطئهگر (طراح) كهنه كار است، اگر احساس كندكه رژیم از اهداف انقلابی خود دور میشود، یا اینكه به نفع خودش خواهد بود،ممكن است در آینده برای توطئه علیه رژیم مانعی سر راه خود نبیند. 2ـ گرچه اواحتمالاً در حال حاضر هیچ مشكل مالی ندارد، اما باید در نظر داشته باشد كهممكن است با یك تذكر كوتاه به خارج تبعید شود و در آن زمان میتواند ازكمك مالی ما استفاده نماید. 3ـ اگرچه او به (امام) خمینی احترام میگذارد، اما او رامصون از خطا نمیداند... 6ـ او جاهطلبی سیاسی دارد. نكات منفی:... 2ـ افشاشدن روابط مخفیانهاش با ما احتمالاً به زندگی حرفهای سیاسی فرد مزبورخاتمه خواهد داد. یقین است كه او این نكته را از نظر دور نخواهد داشت.... ماهمچنان به استخدام ل ـ ا علاقهمند هستیم...»
2- اقدام مشكوك بنی صدر در انهدام بقایای تجهیزات حمله نظامی امریكا به طبس
«موقعی كه مسئله طبس پیش آمد [4 اردیبهشت 1359] در خوزستان بودم. رئیس ستاد ارتش سرلشگر شادمهر به من تلفن كرد و گفت كه هواپیماها و هلیكوپترهای آمریكایی آمدند به طبس. من [در مسیر مراجعت از خوزستان به تهران] به خلبان گفتم كه برود بالای آن منطقه. آنها گفتند، ممكن است آمریكاییها هنوز آنجا باشند و هواپیمای ما را بزنند. گفتم: باید خطر را پذیرفت. یعنی چه آمریكایی ها آمدند به آنجا؟ مگر ارتش خواب بود؟ به هر حال، خلبان به سوی آن منطقه پرواز كرد و كمی هم ارتفاع را كم كرد. آن چه در آن وضعیت دیدم، چند هلیكوپتر و دو هواپیما روی زمین مانده بود... بعد كه آمدم به تهران، رفتم در تلویزیون و قضیه را توضیح دادم. همان شب، سرلشگر شادمهر به من تلفن زد و گفت: «اگر آمریكاییها شبانه بیایند و این هلیكوپترها و هواپیماها را [كه در فرودگاه طبس جا گذاشتند] ببرند، دیگر هیچ آبرویی برای ارتش باقی نمیمونه. اینجا كه آمدند، ندیدیم. حالا، اگر بیایند و ببرند خواهند گفت، پس توی كشور هیچ كس به هیچ كس نیست ... بعد از این توضیحات، او گفت: «پس اجازه بدهید كه ما هواپیما بفرستیم و از بالا ملخهای هواپیما و هلیكوپترهای آمریكایی را بزنیم تا آنها نتوانند ببرند.» خب، من كه نظامی نبودم، قاعدتاً میباید سخن مسئول نظامی را میپذیرفتم و آن پیشنهاد را پذیرفتم و گفتم، همین كار را بكنید. وقتی هواپیمایی را فرستاده بودند به طبس تا از آن بالا، ملخهای هلی كوپتر را بزنند، تعدادی از پاسدارها آنجا بودند و به یكی از آنها تیر خورده بود... (درس تجربه، ص293و292)
این اظهارات در حالی است كه اولاً تجهیزات به جای مانده به نحوی منهدم شدند كه به هیچ وجه امكان بهره برداری از اسناد به جای مانده در آنها به دلیل وقوع انفجار امكان پذیر نگردید و در واقع این اقدام نظامی بسیار فراتر از هدف قرار دادن ملخهای بالگرد های امریكایی بود.آیت ا... هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه در خصوص این واقعه می گوید:
« پس از شكست عملیات چند بالگرد زمین گیر شد و اسنادی بجا ماند. با زمین گیر شدن این بالگردها، بنی صدر كه آن موقع رییس جمهوری و فرمانده كل قوا بود، دستور بمباران منطقه را صادر كرد. من مأمور شدم بررسی كنم كه علت بمباران چه بوده است؟
امریكایی هاكه رفته بودند، چه ضرورتی برای بمباران منطقه وجود داشت؟ ...اتفاقی مهمی رخ داد و البته توجیه شد. شهید منتظر قائم كه از یزد برای بررسی موضوع به منطقه اعزام شد در جریان این بمباران شهید و بسیاری از اسناد بجا مانده از میان رفت. برای پاسخ به این سئوال مهم تحقیقات زیادی صورت گرفت، اما به نتیجهای منجر نشد.»(جمعه 8 /2/1385)
3-كار شكنی در تعامل با قوای سه گانه:
اما در مورد زیرمجموعه قوه مجریه باید گفت با وجودی كه شهید رجایی هم به لحاظ تحصیلات، هم به لحاظ سابقه سیاسی و مبارزاتی و در نهایت به دلیل تواضع و وارستگی در جایگاه بالاتری از آقای بنیصدر قرار داشت، اما علی رغم تأیید اولیه و معرفی وی به مجلس به عنوان نخستوزیر پیشنهادی رئیسجمهور همواره آماج حملات بسیار تند و تحقیرآمیز آقای بنیصدر قرار داشت. صبر و بردباری آقای رجایی در این مقطع كه برای حفظ وحدت پاسخی به برخوردهای غیراصولی رئیسجمهور نمیداد زبان زد عام و خاص است. در مورد وزرا نیز كافی است به این واقعیت توجه كنیم كه حتی مدتها بعد از حمله گسترده و همجانبه دشمن به خاك ایران و اشغال بخش های عظیمی از ایران بنیصدر چهار وزارتخانه كلیدی همچون وزارت امور خارجه را بیوزیر نگه داشته بود و وزرای پیشنهادی نخستوزیر را به مجلس معرفی نمیكرد.
او حتی در جریان انتخاب شهید رجایی به نخستوزیری با ارسال نامهای خطاب به وی و در جهت القای این مسأله كه این انتخاب به او تحمیل شده است در صدر نامه عبارت «با توجه به جریان گزینش شما» را آورده بود. (چگونگی انتخاب اولین رئیس جمهور، كیومرث صابری، نامه مورخه 29/5/59) و چند روز بعد هم برای اینكه از اعمال دولت اعلام برائت كند، در دیدار عمومی با مردم عنوان كرد: اگر دیدم كه این دولت خط مرا ندارد و مردم هم از من خواستند، خوب من باید به مردم بگویم كه این دولت دولت من نیست. بنابراین من ابزار كار ندارم كه شما از من چیزی بخواهید. (انقلاب اسلامی، 3/6/59)
برای درك بهتر این موضوع مرور خاطرات دكتر احمد توكلی پیرامون اختلاف شهید رجایی و بنیصدر خالی از لطف نمی باشد:
«پس از پذیرفته شدن آقای رجایی، به عنوان نخست وزیر، دعوا بر سر تعیین وزرا آغاز شد. آقای رجایی قبل از این كه نخست وزیر شود، در دفتر آموزش و پرورش، در پشت میدان بهارستان مستقر بود. ایشان برای تعیین دولت خود عدهای را به آن دفتر دعوت كرد. اسماعیل داوودی شمسی، بهزاد نبوی و من، از جملهی آن افراد بودیم. بهزاد نبوی برای برنامه ی تعیین دولت بهآقای رجایی كمك میكرد. آن تیم بیشترشان برای وزارت كابینه ی رجایی معرفی شدند، مهندس موسوی برای وزارت خارجه؛ بهزاد نبوی، وزیر مشاور در امور اجرایی؛ محسن نوربخش، وزیر اقتصاد و دارایی یا رییس بانك مركزی و بنده برای وزارت كار كه بنی صدر با تعدادی از وزرای پیشنهادی موافقت نكرد (با 7 نفر از 21 نفر مخالفت كرد). قرار شد بین آقای رجایی و بنیصدر حكمیت شود. آیتالله انواری از جامعهی روحانیت مبارز، آیتالله یزدی از جامعهی مدرسین كه آن ایام نائب رییس مجلس هم بود، در آن حكمیت بودند. در مجلس عدهای از اعضاء، همان نائبان رییس جلسه بودند، مثل من، یار محمدی، شاهچراغی، الویری و متكی. در نتیجه نقش ما از چند جهت افزایش مییافت. انواری و یزدی از روحانیون متشخص بودند؛ بنیصدر هم، با اینكه با روحانیت خوب نبود؛ در ظاهر نشان میداد كه حكمیت آنها را قبول دارد.
در روز موعود قرار شد كه ما چهار نفر و این دو نفر و آقای رجایی، در مجموع هفت نفر، به دفتر بنی صدر برویم. بنیصدر در ساختمان سفیدی مستقر بود كه قبل از انقلاب دفتر كار شاپور غلامرضا بود و بعدا دفتر آقای هاشمی رفسنجانی شد. بنیصدر در سرسرا روی كاناپه با شلوار كردی نشسته بود. وقتی وارد شدیم حاضر نشد از جایش بلند شود. هركسی روی یك مبلی نشست و برای من جا نشد، من هم رفتم پیش بنیصدر و عمدا به حالت كاملا یله نشستم و معذرت خواستم كه ببخشید كمرم درد میكند. این كار را كردم تا به تكبرش پاسخی گرفته باشم. آقای مهندس موسوی شروع كرد به سخن گفتن. بسیار متین و مؤدب استدلال كرد، سوابقش را گفت و دربارهی برنامه ی آیندهاش حرف زد. نقطه نظارت خارجیاش را نیز شرح داد. در این میان بنیصدر به او فشار آورده بود كه «شما فلان موقع، علیه من در سر مقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی مقالهای نوشتهای، آقای موسوی هم خیلی خونسرد جواب میداد كه آن مقاله به این دلیل نوشته شد؛ انتقاد بود، اهانتی هم نكردیم، استدلال كردیم و غیره». ولی بنیصدر در هر بار حرف خودش را تكرار میكرد. آقای رجایی خسته شد و گفت: «این طوری نمیشود. من هم بلند شدم و گفتم: « آقای بنیصدر، این راه حكمیت نیست، اگر دلیلی دارید مطرح كنید، نه این كه مدام ادعایتان را تكرار كنید»، اما بحث همین طور دور میزد. آقای رجایی هم گفت: «اگر حكمیت این گونه باشد، من در آن شركت نمیكنم». بلند شد برود كه آقای انواری رجایی را سر جایش نشاند و بحث ادامه پیدا كرد و دربارهی بهزاد نبوی و محسن نوربخش صحبت شد.
در ادامهی این جلسه كه موقع ناهار شده بود، دربارهی بنده بحث شد. من سوابق خود را در بهشهر و مجلس توضیح دادم. از مبحث قانونگذاری خیلی دفاع كردم و خواستم كه موضع خودم را روشن كنم. قصه تصرف باغ كاووس را كه طرفدار بنیصدر بود، شرح دادم و گفتم: «به استناد شعار قانونگرایی شما ... دوستان را قانع كردم كه از آن باغ بیرون بیایند و قانون حاكم شود». بنیصدر با تعجب زیادی گفت: «خیلی جالب است». آقای انواری گفت: «مثل این كه این فرد در خط شماست». بنیصدر گفت: «آره، خیلی عجیب است، من اصلا فكر نمیكردم ایشان این گونه باشد». بنیصدر سپس ادامه داد: «خوب تعریف كن ببینم چه خبر؟ من از بهشهر داستانهای زیادی شنیدهام».
آن موقع بهشهر خیلی معروف بود، زیرا اجرای دقیق حكم قصاص مثل، قطع دست دزد و جاری شدن حد زنا، بهشهر را معروف كرده بود؛ جای بسیار امنی شده بود، هم چنین با مواد مخدر و رباخواری و غارت جنگلها، مبارزه شده بود.لحظاتی بعد بنیصدر گفت: «بحث بهشهر نیست. تو اولین كسی بود كه در مجلس علیه من نطق كردی. نوع نگاه بنیصدر به من همانند نگاه او به موسوی بود». به بنیصدر جواب دادم: «بله، شما كه ایران نبودید، فرانسه بودید؛ ما انقلاب كردیم، زندان رفتیم تا حكومت عوض شود و شاه نداشته باشیم، رییس جمهوری داشته باشیم كه اگر اشتباهی مرتكب شد، در انتقاد از وی آزاد باشیم و اگر صحیح كار كرد از او حمایت كنیم؛ شما هم هی نگویید یازده میلیون رأی، یازده میلیون رأی، مردم به شما احترام كردند. ولی اگر امام حكم شما را تنفیذ نمیكرد، ما از شما تبعیت نمیكردیم. من اگر نماینده باشم و خطایی از شما ببینم، انتقاد میكنم، حالا گاهی به شوخی گاهی به صورت جدی».
جلسه با خوشی تمام شد. هر چهار نفر حرفهایمان را زدیم. بنیصدر باید تصمیم میگرفت و به حكمین اعلام میكرد و آنها هم دفاع میكردند. رأی حكمین به وزیر شدن هر چهار نفر بود. بنیصدر گفت: من برای اعلام نظر احتیاج به تحقیق دارم.
چند روز گذشت. به دفتر بنیصدر زنگ زدم و گفتم: «به رجایی بگویید بیاید پای تلفن، كار مهمی دارم». سپس با آقای رجایی صحبت كردم و ایشان در پایان مكالمه به من گفت: آقای بنیصدر با شما كار دارد. به دفتر آقای بنیصدر رفتم. مدتی گذشت تا این كه افضلی، از اعضای هماهنگی دفتر بنی صدر، پیش من آمد و گفت: سه سؤال دارم. سؤال اول: آیا شما در بهشهر چهار باب خانه دارید؟ گفتم: سؤال دو و سه چیه؟ گفت: ما از كارگرهای چیتسازی بهشهر تحقیق كردیم، بیشترشان با شما مخالفند. گفتم: «چگونه تحقیق كردید؟» گفت: «سر چهارراه امام سه نفر از كارگرها ایستاده بودند ما از آنها پرسیدیم». گفتم: «سؤال سوم؟» گفت: «نظرتان دربارهی حزب آقای بهشتی چیست؟»
او تمام حرفهای مرا یادداشت كرد و پس از پایان بحث با او خداحافظی كردم. الویری ماجرا را پرسید و من برایش شرح دادم. او گفت: «تمام است، وزیر نیستی»، گفتم: «قرار نیست من وزیر بشوم، اما اینها باید بفهمند كه بچههای انقلاب به خاطر خوش آمدن یا خوش نیامدن او پست نمیگیرند، بنیصدر زیر بار حكمیت نرفت و من و موسوی را نپذیرفت. ولی آن دو نفر دیگر پذیرفته شدند.
این حادثه، روحیهی متكبرانهی بنیصدر را نشان میدهد كه به رغم ادعای آزادیخواهی و احترام به مردم و آرای مخالفان، چگونه با مخالفان خود رفتار میكرد. از ملاكهای انتخاب بنیصدر یكی هم این بود كه میگفت: «این فرد علیه من حرف زده یا نزده است، نسبت به رقیب سیاسی من نظرش مثبت است یا منفی». (خاطرات سیاسی احمد توكلی ، فصل پنجم، پیروزی انقلاب اسلامی)
4- عدم درك تهدید و تشكیل جلسات شورای عالی دفاع قبل از تهاجم دشمن
5- سرپوش بنیصدر بر اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق:
ناگفته نماند كه این ارتباط در واقع از سوم فروردین سال 59 با نامه ای كه مسعود رجوی به بنی صدر می نویسد ریشه دار گردیده و ارتباط مستمر وی با رئیس جمهور شكل جدیدی به خود می گیرد .در این نامه آمده است:
«آقای دكتر بنی صدر رئیس جمهوری، پس از سلام، اولاً چنانچه گرفتاریهایتان اجازه نمی دهد كه حضوراً مصدعتان گردم با توجه به ضرورت فوقالعاده ارتباط مستمر با رئیس جمهوری در اوضاع حساس كنونی كشور می خواستم تقاضا كنم یك رابط سیاسی كاملاً مورد اعتماد كه ضمنا بتواند نیابتاً افكار و نظریات خود شما را در مراجعات ما منعكس سازد و همچنین قادر باشد كه مسائل ما را دقیقاً به استحضارتان برساند برایمان تعیین نمایید تا ان شاء الله قادر باشیم بدون فوت وقت و از دست رفتن فرصت های مربوط مشاورت لازم را به عمل بیاوریم. نیازی به تذكر نیست كه اگر مزاحمتی نباشد و مطبوعات نیز مانع نشوند و تبلیغات نكنند بسیار بسیار مرجح می دانم كه مستقیماً با خودتان در ارتباط باشم.» (منافقین خلق، رو در روی خلق، دفتر سیاسی سپاه پاسداران، بخش اسناد)
در حادثه 14 اسفند این همكاری سازمان یافته تا حدودی آشكارتر شد و به میزان گسترش یافتن تأثیرگذاری سازمان بر بنیصدر فاصله وی با امام بیشتر میشد. نكته قابل تأمل اینكه تا قبل از این ائتلاف، سازمان مجاهدین خلق از طریق یك گروه دست ساخته و هدایت شده به حذف فیزیكی شخصیتهای فكری نائل میآمد و در ظاهر هرگونه اعمال تروریستی را محكوم میساخت. جالب اینكه با رسمیت یافتن پیوند آقای بنیصدر و این سازمان، مسئولیت اقدامات تروریستی رسماً به عهده گرفته میشد و آقای بنیصدرهم هرگز از آن تبری نمیجست آنگونه كه پس از گذشت سالیان متمادی هنوز هم در آثار خود مدعی میشود كه دكتر بهشتی به دست امام به شهادت رسیده است:«من بسیار شك دارم كه غیر از دستگاه خمینی، كس دیگری دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر كرده باشد. » (درس تجربه، ص195)
این ادعای آقای بنیصدر بعد از دودهه و اندی در حالی مطرح میشود كه در همان زمان اولاً: گروه تروریستی مجاهدین خلق رسماً مسئولیت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را- كه منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمایندگان مجلس و شخصیتهای تراز اول سیاسی كشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذی سازمان در این زمینه كاملاً مشخص گردید. ثانیاً: چنین حادثهای بنا داشت كلیه مسئولان طیف در خط امام در كشور را به شهادت برساند و منحصر به دكتر بهشتی نبود؛ لذا صرفنظر از شخصیت وارسته امام كه از چنین اتهاماتی مبراست با كمترین منطق سیاسی چنین ادعایی تطبیق پیدا نمی كند كه رهبری نظام درآن شرایط حاد دشمنی های داخلی وخارجی همه بازوان خود را قطع كند. ثالثاً: این تنها حركت تروریستی سازمان در ان ایام نبود كه با چنین ادعایی بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقای بنیصدر در مورد حادثه انفجاردفتر نخستوزیری كه منجر به شهادت رجایی و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروریستی دیگر كه مسئولیت آنها نیز رسماً از سوی سازمان مجاهدین خلق پذیرفته میشد توجیهات این چنینی ابداع نكرده است.
او در توجیه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین می گوید:
«در خانه مرحوم لقایی كه او هم شهید شد یعنی تا 24 ساعت بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، من در آنجا بودم... در آنجا كه بودم، نواب آمد و گفت: مجاهدین میخواهند با شما صحبت كنند. دو نفر از آنها نزد من آمدند. یكی عضدانلو برادر خانم مریم عضدانلو و دیگری به نام عباس داوری كه از اعضای قدیمی سازمانشان بود. آنها آمدند و من چند سؤالی مطرح كردم و گفتم: «پاسخ اینها را بیاورید تا من فكر كنم.» اولین سئوالی كه از آنها كردم، این بود كه آیا این انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، كار شما بود؟ آنها گفتند: «نه. كار ما نیست.»… آنها برگشتند و جوابهای مساعد آوردند. بدین ترتیب، من پذیرفتم كه بروم به مخفیگاهی كه آنها در نظر گرفته بودند و رفتم به آنجا. آقای تهرانی هم به عنوان محافظ، همراهم بود. در آنجا، آقای مسعود رجوی آمد پیش من و معلوم شد كه در آن خانه، همسرش هم زندگی میكند. در آنجا بود كه صحبت رفتن از ایران مطرح شد» (درس تجربه، ص368 و367)
او صراحتاً اذعان می كند كه به سازمان مجاهدین خلق نیازمند بوده است و خود او تمایل به ارتباط با این سازمان داشته است:
«آنها گفتند: «هر چه شما بنویسید، ما امضا میكنیم. فقط محلی و سازمانی داشته باشیم تا فعالیت بكنیم. ما از تغییر و تحول، بیشتر از این نمیخواهیم.» من به آنها گفتم: «اگر چه شما به سراغ من آمدید ولی اگر نمیآمدید، من سراغ شما میآمدم»(ص369)
بنی صدر در خصوص كمك سازمان مجاهدین خلق برای ترتیب دادن فرار مفتضحانه او از كشور می گوید:
«آنان خروج از ایران را با كسانی كه در نیروهای هوایی داشتند، ترتیب دادند. كارت شناسایی یكی از همافران را به من دادند. سلمانی و غیره آمد و مرا مشابه آن قیافهای در آوردند كه در عكس آن كارت [شناسایی] بود. چون شب به آن محل میرفتیم و پرواز میكردیم، دقت را كم میكرد و متوجه نشدند. بدین ترتیب، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدیم. در آنجا سوار یك هواپیمای سوخت رسانی شدیم. سرهنگ معزی خلبان هواپیما و خدمههای هواپیما هم آمدند» (ص371)
6- تشدید مجموعه اقدامات خائنانه بنی صدر و بنی صدریون پس از اعلامیه جماران
آیت الله بهشتی و شهید رجایی نخست وزیر وقت عمل بنی صدر را نكوهش كردند و امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به تلگراف آیت الله گلپایگانی كه حاكی از «نگرانی ایشان از قضایای شوم دانشگاه» بود، اعلام كردند كه «باید گروهها و دسته های منحرف سیاسی و غیرسیاسی بدانند كه من با حساسیت كامل با آنان برخورد اسلامی می كنم و به شرارت های ضداسلامی خاتمه می دهم.» پس از آن امام خمینی(ره) با فراخواندن آقایان آیت الله بهشتی، آیت الله خامنه ای، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، مهندس بازرگان، بنی صدر و شهید رجایی به جماران و برخورد ارشادی و حمایتی، رؤسای سه قوه را از انجام مصاحبه تا پایان جنگ تحمیلی منع كردند و اعلامیه ای در صبح روز ۲۵ اسفند ۵۹ از سوی امام خمینی(ره) صادر شد كه نتیجه برخی تصمیمات و توافقات برای كاهش اختلافات را بیان می كرد.نگاهی به مهمترین رویدادهای سیاسی در فاصله سه ماهه بین اعلامیه امام خمینی(ره) در ۲۵ اسفند ۵۹ تا عزل بنی صدر از فرماندهی كل قوا، ضمن آشكار كردن نزدیكی بسیار زیاد راهبردهای سیاسی بنی صدر و منافقین، نشان دهنده قصد بنی صدر و منافقین برای پیشبرد اهداف سیاسی تبلیغاتی خاص به منظور پیاده سازی استراتژی مشروعیت قهقرایی (تضعیف، بی اعتبار ساختن و از بین بردن مقبولیت اجتماعی مخالفان) برای ارعاب، تطمیع، جذب یا انزوای اعضای خط امام است. مهمترین رویدادهای سه ماهه مورد اشاره به این شرح است:
• نامه مسعود رجوی به بنی صدر و پیشنهاد برگزاری راهپیمایی از سوی رئیس جمهور در روز ۱۲ فروردین ۱۳۶۰؛
• امتناع بنی صدر از امضای لایحه سرپرستی وزارت امور خارجه توسط نخست وزیر علیرغم شرایط جنگی و نیاز كشور به دیپلماسی فعال و همچنین رد سه نامزد پیشنهادی نخست وزیر برای تصدی پست وزارت خارجه؛
• راهپیمایی منافقین در حمایت از بنی صدر در روز ۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ پس از صدور اعلامیه امام خمینی(ره) و ایجاد درگیری و آشوب در این راهپیمایی؛
• حمایت بنی صدر از یكی از اعضای سازمان منافقین كه اقدام به خودزنی نموده بود و متهم نمودن نهادهای انقلابی به شكنجه وی؛
• نامه بنی صدر به مجلس در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ و متهم نمودن شهید رجایی به تخلف؛
• نامه منافقین به بنی صدر و تقاضای تضمین از او برای خلع سلاح؛
• اقدام دفتر بنی صدر برای خروج اسناد وابستگی كاظم رجوی به ساواك از وزارت خارجه و دستگیری فضلی نژاد عامل خارج كننده اسناد؛
• موافقت ضمنی بنی صدر با پیشنهاد منافقین در مورد برگزاری رفراندوم به منظور حذف خط امام؛
• نامه تشكر آمیز منافقین به بنی صدر در مورد پذیرش رفراندوم و دعوت به اعتصاب در حمایت از رئیس جمهور؛
• مصاحبه ها و سخنرانی های تحریك آمیز بنی صدر علیرغم ممنوع ساختن این امر از سوی امام خمینی(ره) ؛
• دستگیری منوچهر مسعودی مشاور حقوقی دفتر بنی صدر به جرم رابطه با ضدانقلاب و عوامل رژیم شاه، توقیف روزنامه های انقلاب اسلامی، آرمان ملت و جبهه ملی به حكم دادستان انقلاب اسلامی در ۱۸ خرداد ۶۰؛
• پیام بنی صدر در مورد ایستادگی در برابر توقیف روزنامه «انقلاب اسلامی» وسخنرانی تحریك آمیز بنی صدر در همدان بعد از توقیف روزنامه وی و راهپیمایی طرفداران او در همدان؛
• صدور بیانیه منافقین در مورد حمایت یكپارچه از بنی صدر در روز ۱۸ و ۱۹ خرداد ۶۰.
7- تشكیك در دومین انتخابات ریاست جمهوری و عدم تسلیم در برابر عزل قانونی مجلس:
«وقتی انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد، در وزارت كشور كه مسئولیت اجرای انتخابات را به عهده داشت، چند تن دوستان ما كه آنجا بودند و رژیم هم نمیدانست، به ما خبر دادند، در سراسر كشور فقط دو میلیون و هفتصد هزار نفر در انتخابات شركت كردند... حال، راست یا دروغ، این موضوعی است كه آقای منتظری باید بگوید چون این طور گفته شد: «اینان رفتند پیش آقای منتظری و به او گفتند، آقا! جریان رایگیری و تعداد شركتكنندگان در انتخابات این طور شده، تكلیف چیست؟» او گفت: «برای حفظ حیثیت اسلام، بگویید بالای چهارده میلیون نفر رای دادند.»… این موضوع را هم تاكید كنم، كسانی كه این مطلب را [راجع به آقای منتظری] به من گفتند، آدم های موثقی هستند.بعد از آمدن این گزارش، گفتم، بسیار خوب و حالا مردم مرا همچنان رئیسجمهور میشناسند، یعنی به من رای اعتماد دادند و تأیید كردند رای قبلیشان را و تكذیب كردند كودتا را. حال، ما وظیفه داریم برویم در صحنه اصلی و روابط پنهانی آنها را كه به اتكاء به آن روابط، دسته به كودتا زدند تا جنگ را ادامه بدهند، فاش كنیم. به این دلیل بود كه با خروج از ایران، موافقت كردم. در حالی كه، در آغاز هیچ قصدی برای خروج از ایران نداشتم. (درس تجربه، ص347)
او در خصوص نقش و تأثیر نتایج انتخابات در فرار او از كشور می گوید:
« مسعود رجوی آمد به محلی كه من مخفی بودم. او در آنجا گفت، میخواهیم قبل از برگزاری انتخابات رئیسجمهوری- كه 40 روز بعد انجام میشد- خارج شویم. من گفتم، نه. اول باید ببینیم، مردم ایران در این انتخابات ریاستجمهوری، چگونه عمل میكنند. اگر مردم رفتند پای صندوقها و رای دادند، معنایش این است كه این كودتا را تایید كردند... آقای رجوی گفت: «اكثر هم لایعقلون. قرآن میگه، اكثر مردم عقل ندارند. شما میگید، اگر مردم رفتند پای صندوقها، خب، میرن. آخوندها بهشون میگن بروید پای صندوقها، اینها هم میروند پای صندوقها.» گفتم: «اولاً، شما قرآن را نخواندهاید.» (درس تجربه، ص345)
8- تشكیل شورای ملی مقاومت در جهت براندازی انقلاب:
9- تدارك دیدار طارق عزیز با مسعود رجوی در محل اقامت بنیصدر در فرانسه:
« اینكه چه جوری بیاید اینجا و راجع به ملاقات، در كجا باشد بالاخره گفتم: «اگر من بخواهم موافقت كنم، فقط به یك ترتیب میشود موافقت كرد و آن ترتیب هم این است كه یك فاتح، یك شكست خورده را میپذیرد. اینها متجاوزند و در تجاوزشان هم شكست خوردهاند وگرنه به سراغ ما به اینجا نمیآمدند... ملاقات شما (رجوی) با او، حداكثر نیم ساعت بیشتر طول نكشد. گفت: «بسیار خوب» (درس تجربه، ص380)
جالب آن است كه بنی صدر با اشاره به این موضوع كه "یك فاتح یك شكست خورده را می پذیرد" در واقع به طور تلویحی اقرار می كند كه طارق عزیز به سبب حضور فرمانده اسبق كل قوای ایران به این دیدار آمده است و دیدار او با مسعود رجوی بهانه ای بیش نیست و چه بسا بین او و طارق عزیز نیز گفتگوهایی صورت گرفته باشد.
10- وارد نمودن اتهامات بی اساس به مسئولین نظام و زیر سئوال بردن مشروعیت نظام پس از جنگ
او فعالیتهای مطبوعاتی خود را پس از فرار از كشور از سرگرفت و تاكنون نیز انقلاب اسلامی در هجرت را منتشر میكند. هر از گاهی هم به فراخور متقضیات روز و مناسب با حال و هوای سیاسی كشور، اعلامیهها و بیانیههای هشدارگونهای را منتشر میكند و همّ و غم وی در این نوع فعالیتها، زیر سؤال بردن مشروعیت نظام است. او از این رهگذر اتهامات گوناگونی را علیه متولیان جمهوری اسلامی عنوان كرده و همواره درصدد القای این مطلب است كه تنها انقلاب در سایه تدابیر او میتوانست به سرمنزل مقصود برسد. این امر نشان میدهد كه این نگاه كاملاً خودمحورانه بنیصدر در طول دوران ریاست جمهوری و مسئولیت وی در نظام جمهوری اسلامی همچنان وجود داشته و هنوز هم در او جریان دارد.
جمع بندی:
با در نظر داشتن موارد فوق شكی نیست كه بنی صدر خیانت های بزرگی را در حق ملت ایران و انقلاب اسلامی روا داشته است كه موارد بسیاری از آن هنوز در سینه تاریخ مدفون مانده است.از طرفی شكی نیست كه بنی صدر در طول جنگ حداكثر به دنبال كسب پیرروزی و یا حداقل به دنبال دستیابی به آتش بس موقت بوده است چرا كه او در خاطرات خود چنین می گوید:
«من به سكوتوره (رئیسجمهور گینه و عضو هیئت میانجی صلح كنفرانس اسلامی كه به ایران آمده بود ) گفتم: آخرین فرصت شما است. سعی كنید هرچه زودتر موافقت صدام حسین را (به منظور آتش بس)بگیرید، چون معلوم نیست در سفر بعدیتان، من وجود داشته باشم تا شما بتوانید برگردید به ایران.» (درس تجربه، ص363)
لذا برخی مسئولین در اظهار نظر های خود نباید فراموش كنند كه تلاش بنی صدر به منظور كسب پیروزی در جنگ، دستیابی به ابزاری سیاسی به منظور كسب قدرت بیشتر ،محبوبیت سیاسی ،فشار به امام و مجلس و در نهایت سركوب نیروهای پیرو خط امام بوده است و بنابراین طرح موضوع خیانتكار نبودن بنی صدر در جنگ و انقلاب به دلیل نیاز به كسب پیروزی از این منظر قابل دفاع نیست .به ویژه آنكه همانطور كه حضرت امام پیرامون قضاوت در خصوص اشخاص فرموده اند:"میزان حال فعلی افراد است"و لذا موضعگیری رسانه ای در خصوص یك فرد نباید به نحوی چهره امروز او را آن طور تطهیر نماید كه استنباط شود كه مسئولین نظام پس از گذشت سی سال به این نتیجه رسیده اند كه بنی صدر در جنگ خیانت نكرده است.در همین خصوص دكتر محسن رضایی می گوید:
« بنی صدر اگر یك پیروزی به دست می آورد چنان بر كشور مسلط می شد كه شاید هیچ كس نمی توانست او را از جایش تكان دهد لذا بنی صدر خیلی تلاش كرد كه بتواند حتی تپه ای كوچك را آزاد كند تا بواسطه آن تبلیغاتی انجام دهد اما نتوانست.او بعضاً در خط مقدم جبهه نیز وارد می شد و بسیار به دنبال پیروزی بود. بنابراین مشكل اصلی، بیشتر در ساختار فرماندهی و مدیریت و تاكتیكها و روشهای جنگ در دورة بنی صدر بود. كه تاكتیكهای و توانائی های نظامی به كار گرفته شده، قابلیت و ظرفیت برای تغییر موازنة قوا به نفع ایران را نداشت. بنابراین بحث، بیشتر به ساختارهای و تفكرات نظامی كلاسیك حاكم بر جنگ در دوران بنی صدر باز می گردد.»
هر چند ما در حال حاضر شاهد مصادیق فراوانی از خیانت های بنی صدر در حافظه تاریخی خود هستیم اما باید دانست كه در فضای حاكم بر سال 60 ،این تلقی مردم و مسئولین به اندازه امروز دارای مصداق نبوده است.با این اوصاف صراحت نمایندگان مجلس در خصوص بی كفایتی بنی صدر و بیان «انتقادهای اصولی و اساسی» وارد بر بنیصدردر این سال جالب به نظر می رسد.آن گونه كه در اطلاعیه مشترك جمعی از نمایندگان مجلس مصادیق خیانت او به ملت ایران اینگونه عنوان می شود:
1. مقابله وی با نظام و رهبری امام.
2. عمده ساختن اختلاف با جناح مقابل و تبدیل شدن به مركز وحدت اكثر مخالفین نظام جمهوری اسلامی.
3. غرور و خودمداری و كیش شخصیت.
4. مخالفت با نهادهای انقلابی. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام،ص 577)
از طرفی در نامه حضرت امام به آقای منتظری -در خصوص عدم صلاحیت وی برای تصدی رهبری- عدم رضایت ایشان با ریاست جمهوری بنی صدر نمایان است:
« و الله قسم ، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. و الله قسم ، من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم. (صحیفه امام جلد 21 - صفحه 330)
در پایان این نوشتار نیز نصیحت های امام به بنی صدر جهت آگاهی بیشتر خوانندگان با فضای حاكم بر آن دوران تقدیم می شود:
«من الآن هم نصیحت میكنم آقای بنیصدر را به اینكه مبادا در دام این گرگهایی كه در خارج كشور نشستند و كمین كردند بیفتید ، و این آبرویی كه از دست دادید بدتر بشود. من علاقه دارم كه تو بیشتر از این خودت را تباه نكنی. من علاقه دارم كه همه اشخاصی كه در این مملكت زندگی میكنند یك زندگی انسانی - الهی باشد. مبادا یك وقت در دام اشخاصی بیفتی كه این ملت آنها را سر تا پا شناخته است ؛ و آنها از تو پشتیبانی كنند و تو هم در دام آنها بیفتی ؛ كه هم دنیا به باد رفته است تا آخر ، و هم آخرت.
اگر نصیحتهای من را گوش كرده بودی ، این مسائل پیش نمیآمد. لكن نگذاشتند ؛ آنهایی كه به تو اظهار علاقه میكردند آنها به اسلام علاقه نداشتند ؛ و تو را كشاندند به جایی كه تباه كردند ، بیش از این خودت را تباه نكن ؛ به دام این اشخاصی كه مثل اژدها دهان باز كردهاند تا همه حیثیت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند نیفت. چنانچه توبه كنی و برگردی و علاقه خودت را از این گروههای مفسد ، فاسد ، جنایتكار ، سلب كنی ، و در یك كناری بنشینی مشغول تصنیف و تالیف بشوی ، صلاح تو است. اگر شما آن نصیحتی را كه آن روز من با حال بیماری در بیمارستان به شما كردم گوش كرده بودید ، امروز این طور نبود و من نمیخواستم باشد ؛ آن روز من (در) یكی از حرفها ، كه اساس همه گرفتاریهای بشر است ، تنبه دادم كه "حب الدنیا رأس كل خطیئه" تمام خطاهایی كه از ماها صادر میشود روی این حب نفس و جاه و مال و منال است ؛ اگر این كلمه را گوش كرده بودید و هواهای نفسانی را زیر پا گذاشته بودید ، این طور نمیشد كه همه گروهها ، همه دوستان شما ، از شما منفصل بشوند ، الا این گروههایی كه میخواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند. دوستهای درجه اول شما پشت به شما كردند. گروههایی كه با شما بودند و برای شما شعار میدادند پشت به شما كردند. و این دلیل این بود كه شما قدرت سیاسی ندارید ، بزرگتر دلیل این است كه انسان یازده میلیون 11 رأی را تباه كند! این گذشت و ناگوار گذشت ، من نمیخواستم این طور بشود. لكن باز برای هر كس ، هر كار بكند ، جای توبه و در توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه كن و یك قدم طرف خدا برو و پشت به هوای نفسانی بكن ، خداوند میپذیرد تو را. آبروی تو را اعاده میدهد. حیثیت تو را اعاده میدهد. (صحیفه امام جلد 14 - صفحه 493)
منابع تحقیق :
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
سایت فرهیختگان
پايگاه حوزه
خبرگزاری فارس
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
ویکیپدیا
jahannews.com
كتب:
مکاتبات شهید رجایی و بنی صدر
غائله چهاردهم اسفد 1359، ظهور و سقوط ضد انقلاب، تهران، دادگستری جمهوری اسلامی ایران، 1364.
فاطمه حیدریان، بن بست غرور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
قاسم روان بخش، بازخوانی پرونده یك رئیس جمهور، قم، دفتر جریانشناسی تاریخ معاصر، 1382. یحیی فوزی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، جلد اول، تهران، نشر عروج، 1384.
مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تهران، انتشارات همشهری، 1376.
محمد جواد مظفر، اولین رئیس جمهور، تهران، انتشارات كویر، 1378.
اكبر خوشزاد، مجلس شورای اسلامی دوره اول، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
صحیفه نور
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}