استعداد، هيجان، شخصيت
استعداد، هيجان، شخصيت
استعداد، هيجان، شخصيت
ترجمه:محمدرضا عليزاده
براي موفقيت شغلي حداقل 3 چيز مي خواهيم
بسياري از افراد معتقدند راز موفقيت در يک شغل استفاده از آخرين تکنولوژي ها و دستاوردهاي مربوط به آن است. اما تنها دانش و ابزار يک کار را داشتن، سبب موفقيت در آن نمي شود. خيلي از اوقات، دو مدير که هر دو دانش و ابزار يکسان و لازم را در اختيار دارند در آخر ماه نتايج گوناگوني به دست مي آورند. سوال اين است که چه چيزي سبب پيشرفت يک شرکت و افت شرکت ديگر مي شود، در حالي که کارمندان هر دو شرکت، تکنيک هاي لازم را آموخته اند و ابزار لازم را در اختيار دارند؟ جواب اين سوال آسان است. براي موفق شدن در يک کار بايد استعداد، هيجان و شخصيت داشت. به عبارت ديگر براي موفق شدن ابتدا بايد به خود رجوع کرد.
استعداد يعني توانايي موفق شدن
دراينجا بايد به اين نکته اشاره کنيم که استعداد و ضريب يک کاري را داشتن به معني دارا بودن دانش تخصصي نيست. بسيارند مديراني که دانش تخصصي ندارند اما توانايي لازم براي موفقيت را کسب کرده اند و برعکس!
روزنامه شيکاگو در سال هاي جنگ جهاني اول مقاله اي توهين آميز در رابطه با هنري فورد، توليد کننده موتور مشهور V-8 نوشت و او را بي سواد و جاهل معرفي کرد. فورد از روزنامه شکايت کرد و در دادگاه گفت: «شايد من دانش و علم دانشگاهي نداشته باشم اما روي ميزکارم تکمه هاي متعددي وجود دارد که مي توانم با فشاردادن آنها سوالاتم را از متخصصان بپرسم. کساني در استخدام من هستند که جواب اين سوالات تخصصي را مي دانند. باسواد از نظر من، کسي است که مي داند چگونه علم و اطلاع خود را به برنامه هاي مشخص عملي تبديل کند.»
هيجان يعني موتورمحرکه
چه شخصيتي براي چه شغلي
البته شانس هم بي تاثير نيست
وقتي داستان موفقيت انسان ها را در زمينه شغلي، ورزشي يا خانوادگي بررسي مي کنيم، مي بينيم بر خلاف آنچه همه گمان مي کنند که رسيدن به موفقيت تنها درست خود انسان است، يک سري شرايط مناسب در اين ميان دخيل هستند. مثلاً بيل گيتس والديني داشت که از نظر مالي مشکلي نداشتند و وي توانست از 13 سالگي در مدرسه اي عالي درس بخواند؛ مساله اي که از عهده هر کسي در آن زمان بر نمي آمد. بعد توانست از امکانات دانشگاه و ازين استفاده کند. وقتي درس را کنار گذاشت، در حقيقت به مدت هفت سال تمامي مسايل لازم را آموخته بود و فراتر از آن در سن، زمان و شرايط خوبي قرار داشت. در سال 1976 وقتي يک انسان بالغ بود اولين کامپيوترهاي شخصي وارد بازار شده بود. اگر چند سال اين طرف تر يا آن طرف تر متولد شده بود، همه چيز فرق مي کرد. اگر کمي بزرگ تر بود خانواده اي داشت که بايد از آنها مراقبت مي کرد و مطمئناً مشکلاتش به قدري بود که نتواند ريسک کرده و شرکت خودش را احداث کند. اگر هم کوچک تر بود، شايد قدرت و جسارت اين ريسک را نداشت.
منبع:روزنامه سلامت، شماره 233
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}