بررسي جامع مفهوم عدالت از ديدگاه اسلام(1)


 

نويسنده:حميد حاجي حيدر




 

چکيده:
 

برقراري عدالت در جامعه اسلامي، که شامل امنيت و رفاه اساسي نيز مي شود، در کنار رشد اقتصادي جامعه اسلامي و تأمين زمينه هاي رشد معنوي براي آحاد شهروندان، وظيفه اي کليدي براي دولت اسلامي مي باشد. هرچند بحث عدالت، در جامعه اسلامي، از جمله بحث هاي رايج است، اما تاکنون در زمينه مفهوم روشن و اصول عدالت، کمتر تحقيق جامعي صورت گرفته است.
قلمرو کاوش مقاله حاضر محدود به چيستي و ماهيت عدالت در ميان انسان ها و بر شمردن اصول عدالت از منظر قرآن و سنت مي باشد. بدين منظور، عدالت به حمل اولي ذاتي و به حمل شايع صناعي تعريف مي شود. جزء مشترک همه مصاديق عدالت، جانب نداري و حکومت قانون است. علاوه بر اين، انواع عدالت، يعني عدالت صيانتي، کيفري و توزيعي، داراي جزيي اختصاصي نيز مي باشد که آن را از ساير انواع آن متمايز مي نمايد. اين مقاله به شرح و شمارش اصول اين سه نوع عدالت مي پردازد.
کليد واژه ها: عدالت، عدالت شکلي، عدالت محتوايي، رقابت سياسي، تأمين اجتماعي، حکومت قانون.

مقدمه
 

بي ترديد، برقراري عدالت در جامعه ي اسلامي (که بنابر تعريف اين مقاله شامل امنيت و رفاه اساسي نيز مي شود)، در کنار رشد اقتصادي جامعه اسلامي و تأمين زمينه هاي رشد معنوي براي آحاد شهروندان، وظيفه اي کليدي براي دولت اسلامي مي باشد.(1) اين نکته ما را به تأمل درباره عدالت وا مي دارد، مفهوم و اصول آن را مورد بررسي قرار دهيم، زيرا به رغم اينکه سخن از ارزش و اهميت والاي عدالت و جاي داشتن آن در رأس وظايف دولت ديني، سکه ي رايج جامعه ي اسلامي است، تاکنون در زمينه روشن نمودن مفهوم و اصول عدالت، کمتر تحقيق جامعي صورت گرفته است. نخستين گام در جهت تحقق عدالت در جامعه اسلامي اين است که روشن شود تکاليفي را که عدالت به عهده دولت ديني مي نهد، کدام اند. مقاله حاضر به منظور بررسي جامع مفهوم عدالت و بيان اصول آن، که بايد راهنماي تمامي اقدامات سياسي - اجتماعي در يک جامعه ي ديني باشد، نگاشته شده است. اصول عدالت بايد درموارد ذيل بر تصميم گيري ها حاکم باشد: تدوين قانون اساسي، تعيين سياست هاي کلي، تصويب قوانين عادي و انتخاب کارگزاران حکومتي.

قلمروبحث
 

هر نظريه عدالت بايد عدالت را از چند جنبه مورد کاوش قرار دهد. اين جنبه ها عبارتند از: چرايي يا ضرورت، چيستي يا ماهيت، کجايي يا مرتبت و چگونگي يا وسيلت. چنانچه بخواهيم بررسي جنبه هاي گوناگون ضروري براي نظريه پردازي عدالت را در چند پرسش خلاصه نماييم، مجموعه سؤالات ذيل ،مناسب به نظر مي رسند:
1- آيا ضرورتي در توسل به مفهوم و اصول عدالت براي سازماندهي زندگي اجتماعي وجود دارد؟
2- مفهوم عدالت چيست و اصول آن کدام اند؟
3- جايگاه عدالت در ميان سلسله ارزش هاي اخلاقي اجتماعي و فردي کجاست؟
4- چگونه مي توان اصول عدالت را در جامعه پياده نمود؟
اين مقاله نه در صدد ارائه ي يک نظريه عدالت، که در پي بررسي مفهوم و اصول عدالت از راه پاسخ گويي به پرسش دوم مي باشد. قلمرو کاوش اين نوشته، محدود به چيستي و ماهيت و عدالت در ميان انسان ها مي باشد. هدف از نگارش اين مقاله اين است که به صورتي روشن و جامع، مفهوم عدالت را شرح داده و اصول آن را بيان نمايد.
اين نوشته به بررسي مفهوم سازي کتاب و سنت در زمينه ي عدالت اختصاص دارد. توضيح اينکه، اختلاف نظر بر سر تعريف عدالت، آن قدر گسترده و عميق است که برخي از پژوهشگران، اين گونه اظهار نظر کرده اند: در حالي که آرمان عدالت شناخته شده است، معنا و مفهوم عدالت، پيچيده و داراي عناصري مي باشد.(2) به همين دليل است که نمي توان تعريفي از عدالت به طور مطلق ارائه داد. آنچه قابل ارائه است، منحصر در توضيح مفهوم عدالت در نظر اين يا آن متفکر و يا اين يا آن مکتب مي باشد.(3 )به نظر مي رسد، هر نظريه ي عدالت داراي يک آرمان نهايي سياسي است(4 )که بر پايه ي آن مفهوم عدالت تعيين مي شود. در هر مکتب، يک ارزش اخلاقي وجود دارد که در درجه بندي ارزش ها در بالاي فهرست جاي مي گيرد و در واقع هدف نهايي براي ساير ارزش ها مي باشد. پس از تعيين هدف نهايي يک مکتب، رسم بر آن است که واژه جذاب«عدالت» براي توصيف نظم اجتماعي و ترتيبات سياسي معيني، که هدف مورد نظر را عملي مي سازد، به کار گرفته شود. به اين دليل است که برخي، عدالت را به حق برخورداري از مالکيت خصوصي، برخي ديگر به دسته اي از آزادي هاي برابر،
برابري فرصت ها و تأمين رفاه اساسي تعريف مي کنند. تعريف عدالت به حق برابري خودسازي و رشد فضايل انساني نيز از ديگر تعاريفي است که از سوي صاحب نظران مطرح گرديده است.(5)

مفهوم جامع عدالت
 

بررسي جامع مفهوم عدالت، تنها از راه شرح معناي عدالت به حمل اولي ذاتي و نيز به حمل شايع صناعي امکان پذيراست. غفلت از هر يک از اين دو نوع حمل و يا تمييز ندادن ميان اين دو، مي تواند موجب سردرگمي در بحث شود. براي درک درست مفهوم عدالت، نخست بايد بدانيم به هنگام کاربرد واژه عدالت، چه معنايي را در ذهن خود تصور مي کنيم (حمل اولي ذاتي). سپس بايد بررسي نمود، چه افعال يا وضعيت هايي را مي توان يا بايد به عنوان مصاديق معنايي که از عدالت تصور مي کنيم، قرار داد (حمل شايع صناعي).(6)
پيش از بررسي معناي عدالت، خواه به حمل اولي ذاتي و خواه به حمل شايع صناعي، بجاست رابطه واژه ي«عدل» را با واژه «عادل» روشن نماييم. به نظر مي رسد اين صفت عادل است که بايد برحسب مفهوم عدل يا عدالت تعريف شود و نه برعکس.(7) اين ديدگاه در نقطه مقابل ديدگاه افلاطون(8) (427 تا 347 پيش از ميلاد) قرار دارد که به هيچ وجه ملاک مستقلي را براي ارزيابي عمل عدالت به دست نمي دهد. به جاي ارائه ملاک عدالت يک عمل، افلاطون فرد عادل را تعريف مي کند و آنگاه اين گونه مطرح مي کند: هرچه فرد عادل انجام دهد، عدالت خواهد بود. عمل فرد عادل، يعني کسي که احساساتش تحت کنترل عقلش قرار گرفته است، تعيين مي کند چه کاري عدالت مي باشد.(9 )موضوع مستقيم و مستقل واژه«عدل» يا«عدالت» فعل يا وضعيتي معين است، مثلاً، گفته مي شود: عدالت عبارت است از «فعل» رعايت حقوق ديگران و يا اينکه گفته مي شود: برقراري«وضعيت» برابري ميان افراد، عين عدالت است. آنگاه واژه
«عادل» يا «عادلانه» براي توصيف فرد، قانون، حکومت (و ارکان حکومتي) و جامعه به کار گرفته مي شود، براي مثال، گفته مي شود: فلان فرد، عادل است و يا فلان قانون، عادلانه مي باشد.
به عبارت ديگر براي بررسي مفهوم عدالت بايد در آغاز «فعل»ها يا«وضعيت»هايي را که موصوف به عدل مي شوند تعيين نمود. سپس بر حسب مفهوم عدل، فرد عادل، قانون عادلانه، حکومت عادل و جامعه عادل را تعريف نمود.
1- «فرد عادل» يعني: انجام دهنده مجموعه افعال عدل، و يا برقرار کننده ي وضعيت عدالت؛
2- «قانون عادلانه» يعني: قانوني که فعل عدل را تجويز مي نمايد و يا از وضعيت عدالت حمايت مي کند؛
3- «حکومت عادل» يعني: حکومتي که سازمان هاي آن انجام دهنده مجموعه افعال عدل و يا برقرار کننده وضعيت عدالت در جامعه باشند؛
4- «جامعه عادل» يعني: جامعه اي که در آن، افعال عدل رواج داشته باشد و يا وضعيت عدالت در آن تثبيت شده باشد.
در تمامي موارد کاربرد واژه ي«عادل» و «عادلانه»، نکته کليدي، فهم دقيق«کار» يا «وضعيت» عدل است. در ذيل، با لحاظ نکته ي ياد شده، به ترتيب عدالت به حمل اولي ذاتي و حمل شايع صناعي، مورد تعريف و شرح قرار خواهد گرفت.

عدالت به حمل اولي ذاتي:
 

به منظور تعريف عدالت به حمل اولي ذاتي و اينکه واژه «عدالت» به چه معنا مي باشد (صرف نظر از اينکه مصاديق آن کدام اند) نخست بايد سرشت مفهوم عدالت را مورد توجه قرار داد. عدالت يک مفهوم ارزشي - نه يک مفهوم گزارشي - مي باشد.
همچنين، عدالت بار ارزشي مثبت و تأييدکننده را به موضوعش منتقل
مي کند، بنابراين، عدالت يک مفهوم ارزشي مثبت است. عدالت به عنوان يک مفهوم ارزشي، گاهي داراي معنايي عام مي باشد و گاهي داراي معنايي خاص. از اين رو، به حمل اولي ذاتي با دومفهوم براي عدالت روبه رو هستيم: 1- عدالت به عنوان يک مفهوم ارزشي مثبت عام و 2- عدالت به عنوان يک مفهوم ارزشي مثبت خاص.
عدالت به عنوان يک مفهوم ارزشي مثبت عام، هم براي ارزشي گذاري روي کاري که تنها مربوط به انجام دهنده ي آن مي شود، هم براي ارزش گذاري روي کاري که در رابطه انسان و خداي متعال تحقق پيدا مي کند و هم براي ارزش گذاري روي کاري که در روابط اجتماعي انسان ها با يکديگر به وجود مي آيد، به کار مي رود. در اين استعمال، عدالت با درستکاري و تقوا مترادف است. در ميان فقهاي اماميه، در تعريف عدالت دو رويکرد متفاوت يافت مي شود که در مورد هر دو، ادعاي شهرت فتوايي شده است. اين دو تعريف، منعکس کننده ي تمامي فتاواي فقهي اماميه درباره مفهوم عدالت مي باشد: عدالت به حمل اولي ذاتي و به عنوان يک مفهوم ارزشي مثبت عام، عبارت است از :
1-«صفتي» راسخ در نفس که به موجب آن، فرد داراي آن صفت، تمامي کارهاي درست را انجام و از تمامي کارهاي نادرست پرهيز مي نمايد و بنابر تعريفي ديگر، عبارت است از:
2-«ترک »گناهان کبيره.( 10)
در هر دو صورت، عدالت يک مفهوم ارزشي مثبت عام بوده و به معناي «درستکاري» يا«صفت وادار کننده ي به درستکاري» است، به ديگر سخن، به موجب اصطلاح فقهي، عدالت با واژه «تقوا» مترادف است و چنانچه در يک تعريف شرح اللفظي بخواهيم عدالت را توضيح دهيم، بايد بگوييم: عدالت يعني «درست و الزامي»، و فرد عادل يعني فردي که تمامي کارهاي درست و الزامي را انجام
داده و تمامي کارهاي نادرست و ضروري الترک را ترک مي کند، به عبارت ديگر، فرد عادل يعني رعايت کننده تمامي تکاليف الزامي. در رويکرد فقهي، پس از تعريف عدالت، بايد فهرستي از کارهاي واجب و حرام را تهيه نمود تا با رعايت تمامي آنها، عنوان«درستکاري» و«پرهيزگاري» تحقق يابد.
به نظر مي رسد، هرچند اصطلاح فقهي درباره عدالت، داراي مستنداتي در احاديث شريف مي باشد، اما نبايد تعريف عدالت به رعايت تقوا و پرهيزگاري، ما را از تأمل روي عدالت به عنوان يک مفهوم ارزشي خاص، که در قرآن کريم و بسياري از احاديث شريف ارائه شده است، باز دارد. (11 )با مروري بر موراد کاربرد واژگاني همچون «جور»،«ظلم»، «بغي»، «عدل»، «قسط» در قرآن کريم، مي توان با اطمينان اظهار نظر کرد که قرآن کريم (و نيز بسياري از احاديث شريف)، عدالت را به معناي يک واژه ارزشي خاص، که در روابط اجتماعي انسان ها معنا پيدا کرده و تکليفي معين را بيان نموده است، به کار برده.
بنابراين، عدالت به حمل اولي ذاتي و به عنوان يک مفهوم ارزشي مثبت خاص، عبارت است از: درست يا خوب، الزامي، قراردارنده در رابطه با فرد يا افرادي معين، اعطا کننده ي يک سود يا زحمت و يا درد به آن فرد يا افراد معين اجبار پذير و قابل پي گيري توسط آن فرد يا افراد معين در صورت کوتاهي فرد مکلف در انجام عمل درست يا برقراري وضعيت خوب.
به ديگر سخن، به هنگام توصيف يک فعل و يا وضعيت به عدالت، واژه ي«عدالت» به عنوان يک مفهوم ارزشي خاص، عناصري را در خود جاي مي دهد که روي هم رفته، فعل يا وضعيت مورد نظر را ارزش گذاري نموده و بر آن حمل مي شوند. درذيل، عناصر اخذ شده در معناي عدالت به حمل اولي ذاتي، به طور جداگانه تبيين مي شوند.
1- فعل يا وضعيت موصوف به عدالت، «درست» يا«خوب» است. همچنان که
اشاره شد، عدالت يک واژه ارزشي است و درست بودن يک کار و يا خوب بودن يک وضعيت را تأييدمي نمايد. هنگامي که عملي را به عدل توصيف مي کنيم، منظورمان در وهله ي نخست، اين است که عمل مزبور درست و بجاست، هرچند به شکل خاصي درست و بجاست. در قرآن کريم، واژگان «عدل» و «قسط» همواره با بار ارزشي مثبت و مطلوب به کار رفته اند.(12 )گفتني است، واژه ي ديگري که در احاديث شريف، همانند عدل و قسط با بار ارزشي مثبت به کار رفته است، واژه «انصاف» است. (13) عدل، قسط و انصاف همگي معاني نزديک به هم داشته و درستي و بجابودن يک فعل و يا وضعيت را مي رسانند.(14)
2- درستي فعل يا وضعيت موصوف به عدالت، در حد «الزامي» است. واژه«عدل» تنها در جايي به کار مي رود که آن کار درست، الزامي نيز باشد، از اين رو، کارهايي که درست و شايسته هستند، ولي انجام آنها الزامي نمي باشد، از دايره ي شمول مفهومي عدالت، خارج هستند، بنابراين، نمي توان کارهاي مستحبي مانند اعطاي صدقات مستحبي به محرومان را موضوع عدالت فرض نمود. عدالت بيان مي کند، کدام کارها ضروري، واجب و تليفي الزامي براي افراد هستند. در تمامي مواردي که واژه «عدالت» براي توصيف يک فعل يا وضعيت به کار مي رود، منظور انتقال معناي الزامي به آن فعل يا وضعيت مي باشد. عدالت بايستني است و بايد آن را برقرار نمود. (15 )اين ويژگي متمايز کننده ي عدالت از احسان مي باشد، چه اينکه احسان، هنگامي که در کنار عدالت به کار رود، به تمامي کارهاي خوبي که واجب و الزامي نيستند، اشاره دارد، در حالي که عدالت به کارهايي که واجب و الزامي هستند، مربوط مي شود. (16)
3- فعل يا وضعيت موصوف به عدالت در «در رابطه با فرد يا افرادي معين» از انسان ها قرار دارد؛ از اين رو ،کارهاي واجب و الزامي که مربوط به تنظيم رابطه ي انسان با خود و يا با خداوند متعال مي شوند، مانند ترک يأس از لطف خداوند
متعال، ترک استعمال مواد مخدر در خفا، ترک استماع موسيقي مطرب در تنهايي و ترک صوم بدون تجاهر به آن، همگي از دايره ي شمول عدالت خارج هستند. عدالت تعيين مي کند که انسان در رابطه با ساير انسان ها چه تکاليف الزامي اي دارد. آن دسته از کارهاي درست و الزامي که در رابطه باساير افراد (نه در رابطه با فرد يا افرادي معين) قرار دارند نيز از موضوع عدالت خارج خواهند بود ؛مانند تکليف اطعام فقرا به عنوان کفاره. هرچند اطعام فقرا به عنوان کفاره، به مقتضاي تقوا، واجب و الزامي است، اما به دليل اينکه در رابطه با افراد معيني قرار نداشته و تعيين افراد دريافت کننده به اختيار خود پرداخت کننده واگذار شده است، نمي توان آن را به عنوان مصداقي از عدالت تلقي نمود. در اين موارد، بايد واژه عام «تقوا» را براي ارزش گذاري عمل مزبور به کار برد. بنابراين تنها تکاليف الزامي افراد، که در رابطه با فرد يا افراد معيني از انسان ها قرار مي گيرند، مشمول واژه ارزشي خاص عدالت مي شوند. (17)
4- فعل يا وضعيت موصوف به عدالت، اعطا کننده «سود» يا«زحمت» و يا «درد»ي به فرد يا افراد معين مي باشد. عدالت، بيانگر يک رابطه سه جانبه مي باشد، از يک سو، کسي قرار دارد که انجام دهنده فعل عدل يا برقرار کننده وضعيت عدل است. از سوي ديگر، سود يا زحمت و يا دردي است که به موجب فعل عدل به ديگري منتقل مي شود و در نهايت، از سوي سوم، فردي است که دريافت کننده ي سود يا زحمت و يا درد مزبور مي باشد. مفهوم عدالت هنگامي معنا پيدا مي کند که کسي، سود يا زحمت و يا دردي را به ضرورت، به فرد يا افراد معين ديگري منتقل نمايد. در چنين وضعيتي کسي که سود يا زحمت و يا درد را به ديگري منتقل مي کند کاري درست و بجا انجام مي دهد و فرد يا افرادي که سود يا زحمت و يا درد مزبور را دريافت مي کنند، لياقت و سزاواري دريافت آنها دارند. (18)
5- فعل يا وضعيت موصوف به عدالت، «اجبارپذير» است. عدالت تنها يک تکليف نيست که به عهده افراد گذاشته شود و آنها به طور داوطلبانه آن را انجام دهند. در نتيجه عدالت، يک سود يا زحمت و يا درد به ديگري منتقل مي شود که بايد منتقل شود. در صورت انتقال سود، فرد دريافت کننده ي آن،«حق» دريافت آن سود را دارد. در صورت انتقال زحمت و تکليف، دريافت کننده آن، استحقاق تکليف مزبور را دارد. همچنين، در صورت انتقال درد يا کيفر، دريافت کننده آن، سزاوار چنين درد و کيفري مي باشد، از اين رو هر کار الزامي که در رابطه با فرد يا افراد معيني قرار داشته باشد، اما به خاطر اشتراط قصد قربت و اخلاق، قابليت اجبارپذيري را نداشته باشد (مانند اعطاي خمس)، از شمول عدالت خارج خواهد بود؛ به همين دليل است که برقراري عدالت، وظيفه دولت مي باشد که وسايل انحصاري اجبار و اکراه را در دست دارد. عدالت شامل آن دسته از کارهاي الزامي مي شود که در رابطه با افراد معيني قرار دارند و دولت اسلامي وظيفه دارد آنها را پياده نمايد.(19)
6 و 7- فعل يا وضعيت موصوف به عدالت، حق يا حقوقي را به فرد يا افراد معين منتقل مي کند که آن فرد يا افراد مي توانند براي استيفاي حق يا حقوق خود عليه فرد مکلف، به انجام فعل يا وضعيت مزبور «طرح ادعا» نمايند و در صورت کوتاهي فرد مکلف مي توانند درخواست «جبران» نمايند. تکليف عدالت از آن دسته تکاليفي نيست که در صورت کوتاهي فرد مکلف، تنها عذاب اخروي در انتظار وي باشد، بلکه قرباني بايد صبر نمايد تا در وز قيامت حقوق خود را استيفا نمايد. عدالت وظيفه اي والا براي دولت اسلامي است که هم خود در رابطه با شهروندان بايد آن را رعايت نمايد و هم مراقبت نمايد که شهروندان در رفتار با يکديگر آن را رعايت کنند. در هر صورت، عدالت حقوقي را به افراد معين
منتقل مي کند که آنها مي توانند حقوق خود را پي گيري نمايند و در صورت کوتاهي و نقض حقوقشان، مي توانند درخواست جبران نمايند.(20)

پی نوشت ها :
 

. در اين زمينه به منابع زير مراجعه کنيد: نهج البلاغه ، نامه 53 ، تصحيح صبحي صالح ، ص 426-427 ؛ نهج البلاغه ، خطبه 40 ص 82-83.
2- David D. Raphael, Concepts of Justice, P, 168-169.
3- Hans Kelsen, What is justice? Justice, Law, and Politics in the Mirror of Science, P. 24.
4- Ultimate political ideal.
5- James P. sterba,"Recent Work on Altenative Conceptions of Justice" American Philosophical Quartely, Vol. 23, No. 1 (Jan., 1986), P. I.
6. ر.ک.منطق نوين ، ترجمه و شرح عبدالمحسن مشکوه الديني ، ص 175-179.
7. محمد بن حسن طوسي ، تفسير التبيان ، ج 6 ، ص 62 و ج 9 ، ص 133.
8- Plato.
9- Plato,"On Justice, in john Cooper and D. S. Hutchinson (eds.), plato, complete works, 374-375, p. 1690-1692.
10. سيد محسن طباطبايي حکيم ، مستمسک العروه الوثقي ، ط . الرابعه الجزء الاول ، ص 46.
11. نهج البلاغه ، خ 164، ص - 234- 235.
12. مائده: 42 / آل عمران : 18 / نحل : 90.
13. محمد بن يعقوب الکليني ، الاصول من الکافي ، ج 2 ، ص 144.
14. شيخ طوسي ، تفسير التبيان ، ج ،ص215؛ ج2،ص144.
15.يونس:47 /الشوري :42.
16.شيخ طوسي ،تفسير التبيان ، المجلد 6،
ص 418 .
17. ممتحنه : 8/ نساء : 3 و 129.
18. نساء: 3/ فصلت: 46/ يونس: 4 / المومنون: 62 / نهج البلاغه ، خ 185 ، ص 269.
19. کتاب 53، ص 433-434 / نهج البلاغه، کتاب 53 ، ص 428-429 / نهج البلاغه ، خطبه 40 ، ص 3-82 .
20. نهج البلاغه ، حکمت 341، ص 534 / نهج البلاغه ، خطبه 136 ، ص 194 / نهج البلاغه ، کتاب 53 ، ص 439 / نهج البلاغه ، کتاب 53 ، ص 441.
منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره2.