مروري بر ويژگي هاي فرضيه و نقش آن در مطالعات تجربي
مروري بر ويژگي هاي فرضيه و نقش آن در مطالعات تجربي
چکيده
کليد واژه ها: فرضيه ، متغير ، پيش فرض ، نظريه ، قانون ، آزمون ، قياس ، استقرار ، ابطال .
مقدمه
گفتني است که فرضيه ، و همچنين نظريه ، تنها در موضعي زمينه ي طرح مي يابد که پژوهشگر با پديده هاي نسبتاً پيچيده ، تفسير پذير ، و چند وجهي سروکار داشته باشد ؛ پديده هايي که امکان توارد علل مختلف و ظهور آثار متنوع از آنها محتمل الصدق شمرده شود . از اين رو ، پديده هايي که اغلب بديهي انگاشته مي شوند يا افراد عموماً در پرتو معلومات و تجربيات ارتکازي خويش به تفسير متقاعد کننده ي آنها قادرند ، اساساً بي نياز از فرضيه هستند يا فرضيات خفي محتمل آنها بي نياز از آزمون مي باشند ؛ براي مثال ، اگر ناگهان باخبر شويد که دوستتان همسر خود را طلاق داده است ، ذهنتان به سرعت درصدد يافتن چرايي وقوع اين امر بر مي آيد ؛ و بسته به ميزان ورزيدگي ، تجربيات زيستي ، اطلاعات دريافتي ،و زمينه هاي محيطي ، انبوهي از پاسخ هاي محتمل را به دست مي دهد .پس از مطالعه ، بررسي و دريافت اطلاعات تکميلي ، بسياري از اين فروض ابتدايي -خود به خود -از فهرست علل محتمل حذف مي شوند و تنها برخي از آنها به صورت تکي يا مجموعه اي که امکان بيشتري براي ايفاي نقش علّي دارند ، به عنوان علل محتمل رجحان مي يابند .به بيان ديگر ، برخي از فروض ابتدايي در پرتو يافته هاي جديد تأييد يا رد ، و برخي نيز تقويت يا تضعيف خواهند شد . از اين رو طرح فرضيه در مواجهه با پديده ها و رويدادهاي طبيعي يا انساني -چه آگاهانه و چه ناآگاهانه - امري متعارف ، منطقي ، و مقتضاي سلوک عادي ذهن و کنجکاوي هاي محققانه است و در مطالعات علمي ، اصلي خدشه ناپذير شمرده مي شود . از نظر برخي ، اين ديدگاه چنان رايج شده است که پژوهشگر تازه کار احساس مي کند که حتماً بايد چنين حدس هايي بزند ، حتي اگر اين حدس ها کاملاً بي معنا باشند (پژهشگران ، بدون فرضيه ، احساس مي کنند که دست خالي اند ). وحشت از ناکامي در «اثبات » فرضيه ها ، چونان شمشير دموکلس ، بالاي سر پژوهشگران تازه کار تاب مي خورد ؛ داشتن فرضيه ي نادرست و يا شکل نادرستي از فرضيه ، به راستي مصيبت قلمداد مي شود . دراين سنت پژوهشي ، تأکيد بر داشتن فرضيه است ، نه بر منشأ و توجيه آن و يا بر مقصود از داشتن آن .(1)
به همين دليل ، برخي معتقدند : فرضيه «موتور تحقيق» است و اثبات يا ردّ آن ، در فرايند تحقيق ، اهميت بسزايي دارد ؛(2) برخي نيز فرضيه را نيرومندترين ابزار براي نيل به دانش قابل اعتماد ارزيابي کرده اند .(3) باربور در توضيحي جامع ، نقش پس زمينه هاي نظري در فرايند پژوهش را بسيار حياتي توصيف کرده و گفته است :بارها ، اين عقيده ي خويش را بيان کرده ايم که انسان از داده هاي حسي پراکنده ، محض ، و مجرد آغاز نمي کند ؛بلکه با انگاره هايي از روابط تجربي آغاز مي کند که در آنها ،«تعبير »نفوذ و حضور دارد . همچنين ،گفته ايم که گزارش هايي که از «داده ها»ي علمي ارائه مي شود ، همواره ، «گرانبار از نظريه »است .(4)چالمرز نيز در نقد ديدگاه استقرار گرايان مي نويسد :
علم با گزاره هاي مشاهدتي ، آغاز نمي شود ؛زيرا بر تمام گزاره هاي مشاهدتي نوعي نظريه مقدم است ...آنچه مشاهده گران با نگريستن به شيء يا منظره اي مي بينند ، و تجارب انفسي اي که به دست مي آورند ، صرفاً توسط تصاوير منقوش بر شبکيه ي آنان تعيين نمي گردد ؛ بلکه به تجربه ، معرفت ، انتظارات ، و وضعيت عمومي دروني مشاهده گر نيز بستگي دارد .(5)
گفتني است که از نظر استقرار گرايان ، مراحل گوناگون مطالعه از ذهن آغاز نمي شود؛ بلکه از عين و واقعيت آغاز مي شود و بين فرضيه و واقعيت ، دوگانگي وجود دارد . برخي از رئاليست ها نيز بر اين باورند که در علم بايد از فرضيه شروع کرد ، نه از واقعيت .البته ، آنان قائل به جدايي کامل بين واقعيت و فرضيه نيستند .بديهي است که داشتن فرضيه ي مناسب ، به ارتقاي کيفي پژوهش کمک مي کند ؛از اين رو ، در پژوهش هاي تبييني ناظر به بررسي روابط بين متغيرها ، وجود فرضيه ي مناسب ضرورتي اجتناب ناپذير است . ناگفته پيداست که در برخي از مطالعات نيز پژوهشگران بدون فرضيه واقعيات را کشف مي کند و به صورت - سازمان يافته - و متناسب با اهداف منظور - به نتايجي دست مي يابد . پژوهش هاي توصيفي ناظر به بررسي اوضاع ، حالات ، و ويژگي هاي پديده ها و نيز پژوهش هاي ميداني و اکتشافي ، از جمله ي مواردي هستند که ضرورت داشتن فرضيه ي آغازين در آنها منتفي شمرده شده است ؛ اگر چه اين امکان وجود دارد که فرايند مطالعه ، خود به آفرينش فرضياتي انجامد يا نتايج حاصل از آن ، در تأييد يا تضعيف برخي فرضيات پيشين به کار گرفته شود . پيشنهاد مي شود که در اين نوع مطالعات ، با هدف جلوگيري از هر گونه سوگيري احتمالي ، از پيش بيني روابط ميان متغيرها پرهيز گردد . البته ،برخي از نويسندگان حتي دو مورد فوق را نيز از لزوم داشتن فرضيه مستثنا نکرده و گفته اند :تحقيقات علمي ، از هر نوعي که باشند ، نياز به تدوين فرضيه دارند ؛ زيرا تحقيق علمي تلاشي است براي معلوم کردن مجهول يا حل مسئله .مجهول ممکن است ماهيت يک شيء يا پديده باشد ، نيز ممکن است وضعيت يا حالات آن باشد ؛همچنين ، ممکن است از سنخ رابطه بين پديده ها ، اشيا، و متغيرها باشد . اين مجهولات ممکن است مربوط به گذشته ، حال يا آينده باشند ؛ بنابراين ، همه ي آنها روش تحقيق علمي را طلب مي کنند . از اين رو ، در همه ي تحقيقات علمي ، محققان ناگزيرند به ساخت و پردازش فرضيه اقدام کنند . با اين حال ، در تحقيقات توصيفي ، فرضيه ها مبين وجود حالات ، شرايط ، صفات ،ويژگي هاي اشيا و اشخاص ، موقعيت ها ، پديده ها و رخدادهايي هستند که نسبت وقوع رويدادها ، صفات، و ويژگي هاي اشيا و پديده ها را توضيح مي دهند .(6) ناگفته نماند که مطالعه ي اکتشافي و توصيفي ، هر چند نياز به فرضيه ندارد ، اما نتايج آن ممکن است اهميت نظريه اي را کاهش يا افزايش دهد و به ظهور نظريه اي جديد و تبييني تازه در خصوص علل رخدادها يا روابط ميان آنها کمک کند .
تعريف فرضيه
همچنين ، فرضيه پاسخي غير قطعي به مسئله پژوهش است که بيان کننده ي شکلي از رابطه ميان متغيرهاي مستقل و وابسته مي باشد .در واقع ، فرضيه پاسخي غير قطعي است ؛ پاسخي که تنها پس از آزمون تجربي ، تأييد مي شود . پژوهشگر هنگامي که فرضيه اي را پيشنهاد مي کند ، نمي داند که فرضيه اش تأييد يا رد مي شود :فرضيه ساخته و آزموده مي شود ؛اگر پذيرفته شد ، در متن معرفت علمي جاي مي گيرد و اگر رد شد ، فرضيه ي ديگري مطرح مي شود . (7) بر اساس تعريف ديگر ، فرضيه بياني رسمي در مورد رابطه بين متغيرهاست که مستقيماً آزموده مي شود . رابطه ي پيش بيني شده بين متغيرها يا درست است يا نادرست .(8)
فرضيه در پاسخ به پرسش پژوهشگر ، به صورت قضيه مطرح مي شود .به عبارتي ، فرضيه پاسخ موقتي و نسبتاً کوتاهي است که به کار جمع آوري و تحليل داده ها جهت مي دهد . فرضيه با الهام از تفکري تئوريک و بر پايه ي شناخت مقدماتيِ پديده ي موضوع مطالعه (مرحله ي اکتشافي )، بيانگر استنباطي مستدل درباره ي رفتار اشياي واقعي مطالعه شده است .محققي که فرضيه اي را تدوين مي کند، مي گويد :فکر مي کنم بايد تحقيق را در اين مسير هدايت کرد ؛زيرا اين مسير مطمئن ترين مسيري است که به هدف مي رسد .(9)
توصيف کلي فرضيه
1) فرضيه حکم است ، نه پرسش و دستور ؛براي مثال :«قُوي سياه وجود ندارد »يا «اگر پرنده اي قو باشد ، آن گاه سياه نيست .»
2)فرضيه يا حکم - دست کم از دو واژه ي معنا دار است ؛براي نمونه ، در مثال اخير ، «قو » و «سياه نيست »از عناصر اصلي تشکيل دهنده ي فرضيه اند .
3) واژه ها يا متغيرهاي هر فرضيه را ربط هاي منطقي «اگر » و «آن گاه »به يکديگر پيوند مي دهند ؛براي مثال :«اگر پرنده اي قو باشد ، آن گاه سياه نيست .»
4) بخشِ «اگر » مي تواند شرط لازم يا شرط کافي ، و يا شرط لازم و کافي براي بخش «آن گاه »باشد (مثال براي شرط لازم :« اگر پرنده اي قو باشد ، آن گاه سياه نيست »؛ مثال براي شرط کافي :«اگر باران ببارد ، زمين خيس مي شود »؛ مثال براي شرط لازم و کافي : «اگر آب با زمين تماس پيدا کند ، زمين خيس مي شود » يا «اگر زمين خيس باشد ، آن گاه با آب تماس داشته است ».)(10)
5) فرضيه به لحاظ زباني ، معمولاً ، با عبارت «به نظر مي رسد » يا مضموني شبيه به آن صورت بندي مي شود .توصيه ي ويژه روش شناختي همان ضرورت اعمال دقت بيشتر در طراحي و فرمول بندي فرضيه است .فرضيه ي علمي ضرورتاً بايد از استانداردهاي لازم در صورت ، ماده ،و ساختار برخوردار باشد .
6) فرضيه در مقايسه با قانون ، از کليت کمتري برخوردار است ؛ اما به دليل خصيصه ي پهنايي ، بر آن است تا يک نگاه، بيشتر واقعيت را در ميدان ديد نسبتاً گسترده ي خود گرد آورد . به بيان ديگر ، فرضيه به جاي نگرش ژرفايي يا محدود شدن به زمينه اي خاص از گستره ي ديد نسبي برخوردار است .(11)
7) فرضيه در خصوص وضعيت هاي محتمل امور تحقق يافته ، سخن چنداني ندراد . به بيان ديگر ، حدس و گمان در خصوص وضعيت هاي محتمل در آينده ، ممکن است ، روند پژوهش را دچار پيش داوري کند .
8) اين که فرضيه بايد از چه مفاهيمي استفاده نمايد و چگونه بايد آن مفاهيم را تعريف کند - تا حد زيادي -به موضوع ، رويکرد ، راهبرد پژوهشي ، ديدگاه هاي نظري پذيرفته شده ، هدف پژوهش ، انتظارات پژوهشي ، و نوع مطالعه بستگي دارد.
9) فرضيه با بهره گيري از راهبرد پژوهش قياسي براي پاسخ گويي به پرسش هاي خاص ، و با الهام از نظريات و مفروضات نظري ، استنتاج مي شود .
10) فرضيه پيشنهادي توجيهي ، و به سخن ديگر ، راه حلّي موقت براي مسئله است .فرضيه گاه به صورت داوري و گاه به شکل استدلالي در رد يا اثبات موضوعي عرضه مي شود . به زبان ساده تر ، فرضيه عبارت از قضايا يا گزاره هايي است که به صورت شفاهي ، کتبي يا ضمني بيان مي گردد .(12)
11) کميت فرضيات در هر مطالعه ، بيشتر تابع تعداد سؤالات و اهداف تحقيق خواهد بود . از اينرو ، برخي پژوهش ها الزاماً بايد با بيش از يک فرضيه هدايت شوند . شايان ذکر است که نقش فرضيه هاي مختلف در يک پژوهش همواره روشن نيست .
12) تعداد فرضيات در هر تحقيق بايد به اندازه اي باشد که نياز تحقيق را پاسخ گويد و از آزمون آنها شناخت جامعي از پديده يا روابط بن متغيرها به دست آيد . در عين حال ، فرضيه هاي متعدد بايد به گونه اي تنظيم شوند که در مجموع ، يک واحد کلي و يک نظام را تشکيل دهند . آنچه مهم است نه تعداد فرضيات ، بلکه نظام يافتگي و هماهنگي آنهاست .
13) ميزان و سطح شواهد و مستندات مورد نياز براي تأييد يا ردّ هر فرضيه تابع درجه ي کليت ، گستره ي شمول ، و انتظارات پژوهشي خواهد بود ؛برخي از فرضيه ها نتايج بيشتري را به دنبال دارند ، واقعيت هاي بيشتري را تبيين مي کنند ، و پيش بيني هاي بيشتري را ممکن مي سازند .به طور کلي ، فرضيه اي که به استنتاج مهم تر و بيشتري منجر شود ، مفيدتر و نيرومند تر است . از موضع سلبي نيز فرضيه ي علمي مناسب ، عبارت از فرضيه اي است که به شرايط و مفروضات کمتري نياز دارد و از ساختار مفهومي ساده تر و صريح تري برخوردار است .
14) در صورت تعدّد فرضيات در يک چرخه ي مطالعاتي ، درجه بندي آنها برحسب ملاک هاي خاص ضرورتي اجتناب ناپذير خواهد يافت . بديهي است که برخي از فرضيه ها ، براي توضيح واقعيت يا رابطه ي بين متغيرها ، از نصاب احتمال بيشتري برخوردارند و از ديد ابطال گرايان ، قابليت بيشتري براي ابطال دارند .بدون ترديد ، فرضياتي که از احتمال صحت نسبي و قدرت تبيين بيشتري برخوردار باشند ، اولويت و تقدم رتبي بالاتري در قياس با سايرين براي گزينش خواهند داشت .
15) فرضيه ي پژوهشگر بيانگر آگاهي ها و پيش داشت هاي فکري او ، نمايانگر خلاقيت و ابتکار او ، و بالقوه ، شالوده و بنيان قانون علمي اوست .
16) هر فرضيه ، با هر شکل و ساختار ، داراي يک ويژگي احتمالي و نسبي است ؛ بدين معنا که هيچ فرضيه اي نمي تواند به طور مطلق درست يا نادرست باشد . فرضيه ممکن است نسبت به مسئله خاص ، زمان خاص ، و وضعيت خاص و معتبر ، اما نسبت به مسئله يا وضعيت ديگر فاقد اعتبار باشد .
17) فرضه تنها بعد از رويارويي با واقعيت و طرح مسئله ضرورت مي يابد .به بيان برخي از نويسندگان ، فرضيه سازي به دنبال داشتن مسئله آغاز مي شود ؛ يعني چه در عالم انساني و چه در تاريخ يا هر حوزه ي ديگر ، محققان هنگامي که با مسئله اي روبه رو مي شوند که نياز به گره گشايي دارد ، به فرضيه سازي مي پردازند . فرضيه سازي ، بدون داشتن مسئله ، هيچ گاه انجام نمي پذيرد .(13)
18) فرايند فرضيه سازي معمولاً بعد از طرح مسئله و تبديل آن به يک يا چند سؤال و سپس عملياتي و کاربردي کردن مفاهيم مندرج آغاز مي گردد .(14) بليکي در تبيين فرايند پژوهش علمي و جايگاه ضمني فرضيه در اين فرايند رفت و برگشتي مي نويسد :
1.[پژوهش] با مطرح ساختن يک انديشه ي موقت ، يک حدس ، يک فرضيه يا مجموعه اي از فرضيه ها که نظريه اي را تشکيل مي دهند ، آغاز مي شود ؛2.با کمک گرفتن از فرضيه هاي پذيرفته شده ي قبلي يا با مشخص کردن شرايطي که تحت آنها انتظار مي رود اين فرضيه ها درست باشند ، نتيجه يا نتايجي استنتاج مي شود ؛3. اين نتايج و منطق استدلال به وجود آورنده ي آنها بررسي مي شود ؛ اين استدلال با نظريه هاي موجود مقايسه مي شود تا معلوم شود که آيا پيشرفتي در فهم ما حاصل آمده است يا نه ؟ اگر نتيجه ي اين بررسي رضايت بخش باشد ، سپس: 4. اين نتيجه با جمع آوري داده هاي مناسب ، آزمون مي شود (مشاهدات ضروري به عمل مي آيند يا آزمايش هاي ضروري اجرا مي شوند)؛ 5. اگر نتيجه ي آزمون منفي باشد ، يعني اگر داده ها با اين نتيجه گيري سازگار نباشند ، بايد نظريه غلط باشد )اگر حدس اوليه با داده ها تطبيق نکند ، بايد آن را رد کرد )؛ 6.اما اگر اين نتيجه گيري در آزمون تأييد شد ؛يعني داده ها با آن سازگار بودند ، نظريه موقتاً پذيرفته مي شود .(نظريه تقويت مي شود، اما حقيقتي بودن آن به اثبات نمي رسد .)(15)
منابع اخذ فرضيه
1) مشاهده اعم از مستقيم و غير مستقيم ، مشارکتي و غير مشارکتي ، آزاد و غير آزاد (به بيان ديگر ، مشاهدات شخصي محقق يا اقتباس او از نتايج مشاهدات ديگران .)
2) مطالعات و تحقيقات پيشين .
3) حس باطني و الهام ناشي از انس و ارتباط با موارد مشابه : در مراحل اوليه ، فرضيه ممکن است هر حدس و گمان و يا ايده ي تخيلي و شهودي باشد که در هر حال ، پايه اي براي کنش يا پژوهش محسوب مي گردد .(16)
4)نظريه هاي ارائه شده : در هر تئوري ، اغلب ، فرضيه هاي آزمون پذير يا تقريباً آزمون پذيري وجود دارند که پژوهشگر از طريق بازخواني چند باره و دقيق آنها ، مي تواند به کشف و استنباط آنها نائل آيد . گاه حتي نظريه هاي طرد شده نيز مي توانند منبع توليد فرضيات جديد باشند .
5) فرضيات کلان : فرضيات کلّي ، که معمولاً وصول آنها سريع تر از فرضيات خاص صورت مي گيرد ، خود منبعي بالقوه براي استنتاج فرضيات خرد شمرده مي شوند . براي مثال ، فرضيه ي کلي «ناکامي موجب پرخاشگري است »قابليت استنتاج فرضياتي از اين قبيل را دارد :فرزند محروم از محبت والدين ، استعداد بالايي براي پرخاشگري دارد ؛ کم کاري دانش آموز ، اعتراض او به رفتار تبعيض آميز معلم است ؛ احساس تبعيض فلان اقليت ، دليل تمرّد آن اقليت از معيارهاي فرهنگ غالب است ؛ خشم متراکم ناشي از تحمل محروميت هاي طولاني ، علت وقوع فلان انقلاب شمرده مي شود .
6) مسئله تحقيق :به بيان برخي از روش شناشان ، فرضيه نوعي پيشگويي است که منطقاً از مسئله تحقيق استنتاج مي شود و مورد آزمون قرار مي گيرد .(17)
7) ترکيبي از شيوه هاي فوق.
شايان ذکر است که منابع اخذ فرضيه ، در مقايسه با شيوه هاي تأييد يا رد آن ، از اهميت کمتري برخوردارند . بر حسب تفکيک شناخته شده ي دو مقام گرد آوري و داوري در فلسفه ي علم ، آنچه مهم است مقام داوري است نه گردآوري . از اين رو ، تلاش براي يافتن خاستگاه فرضيه يا نظريه ضرورت چنداني ندارد و به فرض وصول ، مشکلي را حل نمي کند . محقق هيچ گاه ملزم به تمهيد پاسخ براي سؤال از «کجا آوردي ؟»نيست ، در مواردي نيز به رغم کنجکاوي و تلاش ، عملاً تشخيص قطعي خاستگاه و منبع غير ممکن است . فرضيات براي محققان حرفه اي و مجرب ، غالباً به صورت شهودي دريافت مي شود . فرضيات گاه پيش از گردآوري داده ها، گاه ضمن گردآوري داده ها ، و گاه بعد و از طريق تأمل در داده ها به دست مي آيند . درگير شدن در فرايند آزمون فرضيات پيشين ، ممکن است ، زمينه ي خلق فرضيات ديگري را فراهم سازد . نبايد فراموش کرد که نيل به فرضيه هاي مقدماتي از مجاري فوق نيز وضوح چنداني ندارد و توضيح آن در همه ي موارد ، آن گونه که در آغاز تصور مي شود ، ساده نيست .فرايند ابداع ، شهود ، الهام ، استنتاج ،و استنباط فرضيه را نمي توان با استناد به روش هايي مشخص و پذيرفته شده توضيح داد . فرايند فرضيه سازي گاه بر پايه ي قياس و استنتاج منطقي ، و گاه بر پايه ي استقرا صورت مي پذيرد .
ناگفته نماند ، منابع پژوهشگر در دست يابي به فرضيات خويش ، در مقايسه با شيوه هايي که آنها را رد يا اثبات مي کند ، از اهميت کمتري برخوردارند . برخي از نظريه پردازان بر اين باورند که افتادن سيب از درخت ، نيوتن را به ارائه فرضيه اش درباره ي ي نيروي جاذبه واداشت ، اما آنچه دانشمندان را متقاعد کرد تا فرضيه ي او را بپذيرند ، نه اين واقعه ، بلکه داده هاي تجربي دال بر ابطال پذيري آن بود .(18)
آزمون فرضيه
موريس دوورژه درباره ي تفاوت ميان علوم طبيعي و علوم اجتماعي در نحوه ي آزمون پذيري فرضيه ها مي نويسد :«در علوم طبيعي ، روش اصلي بازبيني فرضيه ها تجربي است ؛فرضيه به شکل قانون فرضي پديدار مي شود و رابطه ي ميان دو پديده را تبيين مي کند ، سپس شرايط ظهور يکي از آن دو پديده را تغيير داده و اثر آن بر روي ديگري مشاهده مي شود . به کمک وسايل مصنوعي ، کوشش مي شود تا برخي عامل هاي فرضي يک پديده مجزا گردند ، و در نهايت تعيين شود که آيا اين عامل ها بر روي اين پديده اثر مي گذارند يا نه ، و احتمال اين تأثير اندازه گيري مي شود . در علوم اجتماعي ، در بيشتر اوقات ، از مشاهده ي مستقيم کمک مي گيرند .در اين صورت ، مشاهده ها را تکرار مي کنند و اين کار را در شرايط طبيعي بسيار دور از يکديگر انجام مي دهند .در اينجا ، روش مقايسه اي در مقياس گسترده اي به کار مي رود . اين روش نقش جانشين تجربه را در علوم اجتماعي ايفا مي کند .»(19) نکته ي ديگر اين که بخش قابل توجهي از فرضيات جاري در علوم اجتماعي ، فرضيات ادواري و مقيد به اوضاع و شرايط خاص هستند و بالطبع در شرايط مربوط قابليت آزمون ، و ردّ و اثبات خواهند داشت .
شايان ذکر است که فرضيه ها جنبه هايي از نظريه ي مورد آزمايش را به شکل آزمون پذير يا تقريباً آزمون پذير در مي آورند . از اين رو ، براي آزمون نظريه ، تدوين فرضيه امري ضروري شمرده مي شود . فرضيات بديهي يا فرضياتي که قريب به بداهت مي باشند معمولاً ارزش علمي ندارند و داوري درباره ي صحت و سقم آنها ، بدون هيچ گونه آزمون خاصي ، امکان پذير است . برخي فرضيه ها نيز به رغم قوت منطقي ، از آزمون پذيري ضعيفي برخوردارند و اثبات و طرد آنها با روش هاي متعارف به راحتي ممکن نيست .طرح فرضيات بسيار کلي و مبهم نيز ممکن است از جهاتي مفيد باشد ؛ اما داوري عيني درباره ي صحت و سقم اين گونه فرضيات ، به علت آزمون پذيري ، شدني نيست . براي مثال ، فرضيات ذيل از جمله فرضيات آزمون ناپذير محسوب مي شوند : خلاقيت فرد ، محصول خودشکوفايي فرد است ، يا اعمال روش هاي آمرانه در کلاس هاي دانشگاه ، مانع از شکوفايي تخيل خلاق دانشجويان مي شود ؛ چه مفاهيمي مثل خلاقيت ، خودشکوفايي ، روش آمرانه ، تخيل خلاق ، مانعيت و ... دست کم در حال حاضر ، هيچ گونه مرجع تجربي دقيق و مستندي ندارند .در مقابل ، فرضيات خاص نيز هر چند از درجه ي آزمون پذيري بالايي برخوردارند ؛اما خاص بودن شان نبايد به سادگي ، ابتذال و کليشگي منجر شود . از اين رو ، رعايت حد اعتدال ميان کليت و اختصاص در طرح فرضيه ، ضرورتي منطقي است و موفقيت در آن ، به توانايي و تجربه ي پژوهشگر بستگي دارد .
همان گونه که پيشتر گفته شد ، آزمون فرضيه در مطالعات تجربي پس از تبديل مفاهيم آن به مفاهيم کاربردي و عملياتي -همراه با ذکر شاخص هاي آزمون پذير- ممکن خواهد شد . روابط ميان سنجه هاي اين مفاهيم و متغيرها در پرتو داده ها و يافته هاي فراهم آمده ، و با ارجاع به برخي تحليل هاي آماري - مثل همبستگي و رگرسيون - مورد بررسي و سنجش قرار مي گيرند . يادآوري مي شود که در فرضيه ، نه مفاهيم و متغيرها ، بلکه تنها رابطه ميان آنهاست که به آزمون گذاشته مي شود .
بديهي است که برخي فرضيه ها از نصاب آزمون پذيري بيشتري برخوردارند و به بيان ديگر ، آزمون پذيرترند .«اساساً آزمون پذيري فرضيه اي بالاتر است که بتوان ابطال آن را با شمار زايدي از يافته هاي تجربي -منطقاً -ممکن نشان داد ، در حالي که براي تأييد آن يک يا چند يافته کافي است .»(20) بيکر در ادامه ي اين مطلب ، مي نويسد :حتي وقتي فرضيه اي -فرضاً -آزمون پذير است، بايد عملاً نيز آزمون پذير باشد ؛ يعني کسب اطلاعات مقتضي از طريق مشاهده امکان پذير ، ورش هاي گردآوري آن براي محقق شناخته شده و عملي باشد . بعد از آزمون فرضيه با ارزيابي نظريه ، نحوه ي تنظيم فرضيه ، روش هاي آزمون فرضيه و بررسي دقيق همه ي اين موارد براي تأييد صحت و مناسبت ، بايد فرضيه را رد يا قبول کرد . وقتي فرضيه اي رد يا قبول شد ، استلزامات منطقي اين نتيجه گيري بايد در نظريه منعکس شود .براي انعکاس آزمون فرضيه در نظريه ، راه هاي مختلفي وجود دارد ؛ مثلاً 1.عدم ابطال نظريه آن را تأييد مي کند ؛2.عدم تأييد نظريه ، اما نه ابطال اصل و اساس آن، نظريه را تعديل مي کند؛ 3. ابطال اساس ساختار منطقي نظريه يا ابطال ارزش آن ، در مقايسه با نظريه هاي رقيب ، نظريه را منسوخ مي کند .(21) فرايند ارزيابي نتايج آزمون فرضيه ، چه بسا ، به ظهور فرضيات (يا نظريات )جديدي منجر شود که در طرح تحقيق پيش بيني نشده است .به بيان مرتن ، چنين يافته هاي غير مترقبه اي در فرايند علم ، هنگامي پيش مي آيد که آزمون فرضيه ، نتايج غير منتظره اي به بار آورد ؛ نتاجي که تبيين آن مستلزم نظريه اي است که در بدو تحقيق مطرح نبوده است .(22)
فرايند بررسي و کنترل فرضيه ها اختصاصي به فرضيات اوليه ندارد . دانشمندان به اقتضاي سلوک علمي خويش ، معمولاً بسياري از تبيين هاي مربوط به پديده ها را به شکلي منظم ، و با آزمون هاي کنترل شده ي تجربي ، در معرض بازبيني و بررسي مجدد قرار مي دهند . براي انجام اين کار ، آنان تبيين هاي مذکور را به صورت نظريه ها و فرضيه ها فرمول بندي مي کنند . اين تبيين ها ، در حقيقت ، همان فرضيه ها هستند .(23)
البته پژوهشگر بايد روابط احتمالي بين متغيرها را از نظر جهت (مثبت يا منفي )نشان دهد و شرايطي را که تحت آن اين روابط صدق خواهند کرد ، تشريح نمايد .در مواردي ، انشاي فرضيه ها به انجام مجموعه اي از فعاليت هاي پيش آزمون نياز دارد .در مواردي نيز وجود تصورات مبهم در خصوص همبستگي هاي حدسي ميان متغيرها ، ضرورت آزمون مقدماتي را مطرح مي سازد و اين طرح هاي نظري بايد هم زمان و متعاقب اين آزمون ها ، تکميل شوند .
انواع فرضيه
1.«فرضيه ي پيشيني »فرضيه اي است که ذهن محقق ، پيش از شروع مطالعه ، بدان آبستن است . اين فرضيه ، در فرايند مطالعه ، به آزمون گذاشته مي شود . برخي فرضيات نيز در ضمن مطالعه ، و يا در پايان مراحل پژوهش ، استنتاج مي شوند .
2.«فرضيه ي توصيفي »قضيه اي است که به بيان ويژگي ها و مختصات متغيرها مي پردازد .براي مثال ، با محوريت به عنوان نمونه ي مورد مطالعه ، مي توان گفت که «شصت درصد از جمعيت شهر نشين کشور را مهاجران روستايي بعد از انقلاب تشکيل مي دهند »يا «ميانگين فاصله ي سني مردان از زنان متأهل در کشور ، پنج سال بر آورد مي شود .»
3. «فرضيه ي تبييني يا علّي » قضيه اي است که احتمال وقوع و شدت و ضعف تغيير در يک متغير را به تبع تأثير متغير ديگر توضيح مي دهد. براي مثال ، دوره هاي آموزش ضمن خدمت موجب افزايش مهارت شغلي کارمندان است .
4.فرضيه ي تجويزي ، قضيه اي است که در قالب يک جمله ي خبري ، به ارائه توصيه و رهنمود مي پردازد .براي مثال ، مشاوري که به مراجعه کننده ي خويش مي گويد :«اعمال اين شيوه از عمل موفقيت شما در امتحان را تضمين مي کند »، با بهره گيري از مطالعات و تجربيات پيشين (آزمون آنها در موارد مشابه ) ، به اين مراجعه کننده توصيه مي کند . فرضيه ي تجويزي را گاه «فرضيه ي هنجاري »ناميده اند .
5.«فرضيه ي تک متغيره » قضيه اي است متضمن يک متغير مستقل و يک متغير وابسته . براي مثال ، «پنجاه درصد از مردم فلان شهر از عملکرد شهرداري ناراضي اند »يا «فقر خانواده موجب افت تحصيلي فرزندان است (قطع نظر از سايرويژگي هاي خانواده و عوامل مؤثر در افت تحصيلي و ديگر پيامدهاي فقر ).»فرضيه ي تک متغيره يا فرضيه ي ساده ، گاه ، خطي است :هرگاه «الف» افزايش يابد ، «ب» نيز افزايش مي يابد يا هر گاه يکي کاهش يابد ، ديگري نيز کاهش مي يابد ؛گاه رابطه ي معکوس ميان آنها برقرار است ، يعني افزايش يکي باعث کاهش ديگري مي شود و برعکس. و گاه رابطه ي ميان آنها غير خطي است ؛ براي مثال ، هرگاه «الف » افزايش يابد ، «ب» در ابتدا افزايش مي يابد و سپس ثابت مي ماند.
6.«فرضيه ي دو يا چند متغيره » قضيه اي است متضمن رابطه ي دو يا چند متغير مستقل و وابسته . فرضيات ناظر به پديده هاي پيچيده معمولاً چند متغيره اند . براي مثال ، ميان نوع مديريت سازمان ، امکانات نرم افزاري و سخت افزاري ، و کيفيت نيروي انساني با عملکرد آن سازمان ، رابطه ي معنا داري وجود دارد .گاه نيز متغير مستقل واحد ، و متغير وابسته متعدد است ؛ براي مثال ، جريمه هاي گزاف رانندگي - رفته رفته -به کاهش بي نظمي هاي رانندگان ، مهار ترافيک، تقيليل تصادفات ،و کاهش هزينه هاي جانبي خواهد انجاميد .
7.«فرضيه ي عمومي »قضيه اي است که حاوي اطلاعات مربوط به معرفت هاي بنيادين ، عام ، و غير اختصاصي مي باشد ؛مثل «اصل علّيت » که بيانگر وجود رابطه ي علّي و معلولي در ميان پديده ها در همه ي ساحت هاي هستي است .
8.«فرضيه ي صفر «پوچ» قضيه اي است که مبين عدم وجود رابطه ميان متغيرها مي باشد . در اين فرضيه، موقعيت يا مقدار يک متغير نسبت مشخصي با موقعيت يا مقدار متغير ديگر ندارد .اين حکم ممکن است از طريق حدس اوليه يا آزمون به دست آمده باشد ؛براي مثال ، ميان سطح سواد و ميزان درآمد در يک جامعه ي باز ، رابطه ي مشخصي به نظر نمي رسد .اين نوع فرضيه به ندرت در پژوهش هاي علمي به کار گرفته مي شود . فرضيه ي صفر بيانگر آن است که تفاوت ها يا روابط آماري مورد تحليل ، ناشي از شانس يا خطاي تصادفي است . پژوهشگر تلاش مي کند تا فرضيه ي صفر را به نفع يکي از فرضيه هاي بديل رد کند . در چنين مواردي ، پژوهشگر معمولاً فرضيه بديل را ترجيح مي دهد .
9.«فرضيه ي جهت دار يا يک سويه »فرضيه اي است که در آن ، سمت و سوي رابطه ي بين متغيرها (مثبت يا منفي )مشخص شده است. براي مثال ، دوره ي آموزش ضمن خدمت موجب افزايش مهارت هاي حرفه اي کارکنان مي شود .
10.«فرضيه ي غيرجهت دار يا دوسويه » فرضيه اي است که در آن ، اصل رابطه ي ميان متغيرها اثبات شده ، سمت وسوي آن نامشخص باشد . براي مثال ، ميزان مسئوليت پذيري کارکنان با رضايتمندي شغلي ايشان رابطه دارد ؛هر يک از اين دو متغير مي تواند تابع ديگري باشد .در مواردي نيز به دليل ابهام يا عدم مطالعه ي کافي ، از ذکر مقدار اجتناب مي شود .براي مثال ، ميزان التزام کارکنان بيمارستان «الف » به رعايت اخلاف حرفه اي با کارکنان بيمارستان «ب» متفاوت به نظر مي رسد .(بديهي است که تعيين مقدار آن در گرو مطالعات دقيق تر است .)
11.«فرضيه ي رقيب »فرضيه اي است که اثبات يا ابطال آن ، موضع فرضيه ي مقابل را تعيين مي کند ؛ براي مثال ، «تلويزيون به دليل انتقال اطلاعات متنوع موجب افت تحصيلي دانش آموزان مي شود »(فرضيه 1) و «تلويزيون به دليل انتقال اطلاعات متنوع موجب شکوفايي ذهني دانش آموزان مي شود »(فرضيه 2). از اين رو ، ابطال فرضيه ي اول ، تأييد فرضيه دوم را نتيجه مي دهد ؛ البته در صورت انحصار رابطه ي محتمل ميان دو فرضيه ي اظهار شده . اين رابطه ممکن است خطي يا منحني ، و نيز مثبت يا منفي باشد .
12.«فرضيه ي همبستگي» فرضيه اي است که در آن ، تغييرات يک يا چند متغير با حدود تغييرات يا چند متغير ديگر به هم ارتباط يافته اند . محاسبه ي ضريب همبستگي براي تأييد يا رد اين فرضيه به کار گرفته مي شود . براي مثال ، بين مسئوليت پذيري در سازمان و مسئوليت و رضايتمندي شغلي ، ارتباط معنا داري وجود دارد ؛در حالي که بين سطح تحصيلات و مسئوليت پذيري شغلي، رابطه ي مثبتي وجود ندارد .
13.«فرضيه ي واقعي » نوع معمولي فرضيه است که در آن ، رابطه ي بين دو يا چند متغير به صورت يک حکم حدسي بيان مي شود .به عبارت ديگر ، فرضيه ي واقعي مفاد جمله اي خبري در خصوص نحوه ي ارتباط دو يا چند متغير با يکديگر است . اين فرضيات غالباً در مقام آزمون و کاربردي عملي ، دستخوش تغييرات ساختاري و مفهومي مي شوند .
14. «فرضيه ي آماري » تبديل فرضيه ي واقعي تعاريف و واژگان عملياتي و آزمون پذير است . به سخن ديگر ، فرضيه ي آماري يک حکم حدسي که از فرضيه ي واقعي استنباط و به زبان آماري و کمي بيان شده است .(24)
15.«فرضيات مسلّم »فرضياتي اند که در کانون توجه نظريه پردازان قرار دارند و به صورت صريح و قاطع مطرح مي شوند .(25)
16.«فرضيات کلّي » فرضيات نامخشي هستند که در بطن فرضيات مسلم هر نظريه مستترند و نظريات را متأثر مي سازند .اين فرضيات در کنار نظريات و همراه با آنها عمل مي کنند ؛اين فرضيات را مي توان همکاري خاموش نظريه دانست . نظريه ها ، تاحدي به علت فرضيات کلّي اي که در خود دارند ، قبول يا رد مي شوند ؛ يعني احتمال بيشتري وجود دارد که نظريه توسط کساني که معتقد به همان فرضيات کلي هستند ، پذيرفته شود . فرضيات کلّي ، در واقع ، سرمايه ي ذهني شمرده مي شوند ، سرمايه اي که نظريه پرداز آن را به ارث برده است ؛بدين معنا که انتقال اين گرايش ها به نظريه پرداز قبل از دانشمند شدن وي صورت مي پذيرد ، اما او پس از دانشمند شدن يعني در ضمن فعاليت علمي نيز از آنها استفاده مي کند . فرصيات کلي متأثر از فرهنگ با خرده فرهنگ هايي هستند که در آنها آميخته ، وبه کار برده مي شوند .(26)
17. «فرضيات جهاني »دسته اي از فرضيات کلّي هستند که از بزرگ ترين گستره برخوردارند و بدون هيچ گونه محدوديتي مي توانند در همه ي زمينه ها نفوذ کنند . اين فرضيات بسياري از فرضيات از پيش تعيين شده ي ابتدايي را در مورد جهان - و آنچه در آن است - شامل مي شوند . اين نوع فرضيات ، به طور کلي ، جهت دهنده هستند و مي توانند کليه ي تجربيات نا آشنا را با معنا سازند و فرضيات جزئي سطوح پايين تر را تحت تأثير خود قرار دهند . به بيان ديگر ، فرضيات جهاني تمايلات و عقايدي هستند که مي توان آنها را متافيزيک يا توهم و خيال خواند .(27)
18.«فرضيات زمينه اي »فرضيات کلّي اي هستند که داراي کاربرد محدود درباره جهان و انسان مي باشند . در واقع ، فرضيات زمينه اي همان فرضيات کلي هستند که در مورد يک زمينه و حيطه ي خاص و اعضاي آن به کار مي روند . براي مثال ، اين فرض که انسان موجودي منطقي است يا رفتار او قابل پيش بيني نيست ، از سنخ فرضيات زمينه اي است . فرضيات زمينه اي تا حدودي تحت تأثير فرضيات جهاني متفکر شکل مي گيرند و به نوبه ي خود ، نظريه هاي تدوين شده توسط متفکر را شکل مي دهند .خصلت اصلي فرضيات زمينه اي ، تأثير گذاري اين فرضيات در انديشه و شکل دهي به نظريات است . در مباحث منطقي ، معمولاً تمايل زيادي براي سرپوش گذاردن و يا آراستن ظاهر فرضيات زمينه اي وجود دارد .(28)
19.«فرضيات شايع »فرضياتي هستند که برخي به دليل ارتباط زياد با زندگي روزمره و تاييد مکرّر در پرتو شواهد عيني ، به اصول مسلّم و خدشه ناپذيري تبديل شده اند و برخي نيز در ذهنيت عامه ، به مثابه ي اصولي بديهي تلقي مي شوند .براي مثال ، ميان بهره ي هوشي و پيشرفت تحصيلي ، رابطه ي مستقيم وجود دارد ؛ چه اين که بين مذهبي بودن و ميزان تمايل به ارتکاب جرم ، نسبت معکوس برقرار است .
ناگفته نماند که فرضيه ي هر پژوهش به ندرت مي تواند همه ي ابعاد رواني ، اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي و ... واقعيت مورد مطالعه در آن پژوهش را انعکاس دهد و اين خود گاه ضرورت تعدد فرضيات مختلف در هر فعاليت پژوهشي را روشن مي سازد .در مقام مقايسه نيز معمولاً فرضيات ساده و تک متغيره بر فرضيات پيچيده و چند متغيره ترجيح داده مي شوند ؛ البته در صورت داشتن قدرت تبيين نسبتاً مساوي .
کارکرد فرضيه
به طور خلاصه، مهم ترين کارکردهاي فرضيه عبارت اند از :
1.تمرکز دادن به پژوهش :فرضيه سبب مي شود که پژوهش روي يک محور مشخص، رويکرد معيّن چارچوب نظري خاص ، اطلاعات ويژه ، جهت گيري مشخص ، هدف معين ، روشهاي متناسب و در نهايت نتايج مورد نظر حرکت کند .
2.جهت دادن به فرايند پژوهش در مسير نيل به نتايج ثمر بخش :بدون فرضيه، تحقيق داراي آغاز ، پايان و مسير مشخصي نخواهد بود . فرضيه قطب نمايي است که توالي گام هاي بايسته ي تحقيق در مسير مطلوب را هدايت خواهد کرد . فرضيه محقق را از درگير شدن در «آزمون و خطاهاي پايان ناپذير بي نياز مي کند و او را در خط پژوهشي معيني به حرکت در مي آورد . از اين رو، داشتن فرضيه هاي مشخص به صرفه جويي در وقت و هزينه ي پژوهش کمک خواهد کرد و اميد دست يابي به نتايج مورد نظر را افزايش خواهد داد .به بيان ديگر ، فرضيه ها به محقق کمک مي کنند تا او از بين راه هاي متعدد و محتمل براي بيان رسيدن به مقصد، تنها چند راه را برگزيند که بيش از همه امکان وصول به مقصد دارند . انتخاب راه ها در دسترس ، و داراي احتمال بيشتر در رسيدن به هدف، همواره ودغدغه ي پژوهشگران بوده است .
3.کمک به تعيين روش ها ، فنون و ابزارهاي گردآوري داده ها ، تحليل و تفسير يافته ها و تدوين ساختار اصلي گزارش تحقيق .
4.کمک به تعيين منابع و داده هاي مربوط و شناسايي و حذف منابع و متغيرهاي نامربوط :فرضيه به شناسايي و حذف متغيرهاي مداخله گر و مزاحم کمک مي کند . فرضيه پژوهش را بر گزاره هاي دقيق آزمون پذير متمرکز مي کند ؛ از اين رو ، به طور طبيعي ، متغيرهاي نامربوط و احياناً اخلال گر از عرصه ي پژوهش حذف خواهند شد .(30)
5.کمک به تبيين روابط ، تحليل و تفسير داده ها ، نتيجه گيري مناسب و معقول و موجه ساختن نتايج به دست آمده (به بيان ديگر ، يافتن پاسخ هاي مناسب براي سؤالات طرح شده ).(31)
6.کمک به شناسايي ابعاد تجربي پژوهش: مسائل و فرضيه ها ، به دليل آنکه معمولاً روابط تعميم يافته را بيان مي کنند ، پژوهشگران را قادر مي سازند تا جلوه هاي تجربي آشکاري را که در مسائل و فرضيه موجودند استنباط کنند .(32)
7.کمک به چينش و رده بندي اطلاعات :در هر مطالعه ، معمولاً اطلاعات مربوط به هر فرضيه جداگانه دسته بندي خواهند شد و در پايان ، تحقيق ساختار مناسب خويش را خواهد يافت .
8.کمي ساختن متغيرها :هر فرضيه بايد متضمن مفاهيمي باشد که قابليت پذيرش تعريف عملياتي را داشته باشند . از اين رو ، مفاهيم و عبارات کميّت ناپذير را نمي توان در هيئت تأليفي جاي داد .(33) اينکه نمي توان متغير را دست کاري ، مقوله بندي ، يا اندازه گيري کرد ، بدين معناست که براي تجزيه و تحليل ، و آزمون فرضيه ، روش کمي وجود ندارد .
ويژگي هاي کلي فرضيه ي مقبول
الف ) فرضيه بايد قدرت تبيين حقايق را داشته باشد ؛ يعني به گونه اي ساخته شود که واقعيت مسئله ، متغيّر و يا روابط مورد مطالعه را منعکس نمايد تا بتوان بر اساس آن ، اطلاعات را گردآوري ، و تجزيه و تحليل کرد .
ب) فرضيه بايد بتواند مسئله تحقيق را حل کند؛ يعني آنچنان با مسئله تحقيق مرتبط باشد که اطلاعات گردآوري شده، پس از تجزيه و تحليل، در جهت پاسخ گويي به سؤالات تحقيق و حل مسئله مورد استفاده و استناد واقع شوند.
ج) فرضيه بايد توان حذف حقايق نامرتبط با مسئله تحقيق را داشته باشد؛ يعني به شناسايي و کشف حقايقي منجر شود که در چارچوب مسئله تحقيق جاي مي گيرند . بنابراين ، فرضيه بايد از سوق يابي روند تحقيق به سمت اطلاعات و يافته هاي نامربوط جلوگيري کند . ضمناً فرضيه بايد به گونه اي طراحي و مرزبندي شود که تا حد امکان ، از ورود به قلمرو ساير فرضيات و درگيري با مسائل ديگر ، پرهيز کند .
د) فرضيه بايد ساده و قابل فهم باشد و تا حد امکان، از اشتمال بر مفاهيم ، عبارت و کلمات مبهم ، طولاني ، چند پهلو ، کنايي ، مجاز ، و غريب -که عادتاً موجب بد فهمي مي شوند - عاري باشد . فرضيه همچنين نبايد در بيان واقعيات و توضيح و تبيين روابط عيني ، از مفاهيم ارزشي سوگيرانه استفاده کند . از اين رو ، در تدوين فرضيه ، جايز نيست که عباراتي همچون «بهتر است »، «مطلوب است » ، «بسيار خوب است »، «ناصواب است »، و «غير قابل قبول است » به کار گرفته شوند . پژوهشگر همچنين در صورت نياز به استفاده از مفاهيم و اصطلاحات تخصصي حوزه ي شناختي خاص ، بايد از متون و منابع مرجع استفاده و آن مفاهيم و اصطلاحات را به ويژه براي افراد ناآشنا تعريف کند .(34)
هـ) فرضيه بايد عاري از همان گويي باشد يعني نبايد از سنخ قضاياي تحليلي شمرده شود که محول آنها از تحليل موضوع به دست مي آيد . براي مثال ، «قو » نبايد مرادف با «سياه نيست » باشد ؛ چه در اين صورت ، «قو سياه نيست » با «پرنده غير سياه، سياه نيست » خواهد بود .
و) فرضيه بايد قابليت آزمون داشته باشد، يعني بايد بتوان مفاهيم و متغيرهاي طرح شده در فرضيه را به تعاريف عملياتي و کاربردي داراي معرّف ها و شاخص هاي قابل اندازه گيري و سنجش تبديل نمود ؛ در گام بعد نيز بايد آنها را در پرتو مشاهدات و رويارويي با حقايق ، مورد آزمون قرار داد .گفتني است که فرضيه بيشتر به صورت مستقيم ، و گاه به صورت غير مستقيم و احياناً معکوس به آزمون گذاشته ، و در مورد صحت و سقم آن داوري مي شود .
ز) فرضيه نبايد با حقايق و قوانين مسلّم و اصول علمي تأييد شده و پذيرفته شده مغايرت داشته باشد .
ح) ساختار دروني فرضيه بايد عاري از تضاد باشد؛ براي مثال ، اين حکم که «قو پرنده اي است که سياه نيز مي تواند باشد »، به روشني، حاوي تضاد است .
ط) فرضيه بايد عمومي و همگاني باشد ؛ براي مثال ، حکم به سياه نبودن قو ، در مورد همه ي قوهاي موجود و ممکن صادق است .
ي) فرضيه بايد کميت پذير باشد تا بتوان آن را به صورت کمي بيان نمود ؛ از اين رو ، اگر متغيري قابليت دست کاري ، مقوله بندي ، و يا اندازه گيري نداشته باشد ، آزمون و تجزيه و تحليل آن به صورت کمي غير ممکن خواهد بود .
ک) فرضيه يا حکم بايد ابطال پذير باشد :پيدا شدن يک قوي سياه مي تواند فرضيه ي توصيفي (همه ي قوها سفيدند )را باطل کند .(35)
ل) فرضيه بايد داراي شکل و ساختار منطقي باشد .(36)
شماري از نويسندگان معيارهاي ديگري براي تشخيص فرضيه به دست داده اند :
برخي معيارهاي مشخص شده در کاربرد فرضيه را مي توان چنين بر شمرد :1.فرضيه بايد چنان شکل يابد که استنتاج از آن ممکن باشد و نتيجتاً بتوان در اين باره که آيا تبييني براي حقايق مورد نظر ارائه مي دهد يا نه تصميم گرفت ؛2.عبارت هايي که به صورت نقطه ي عزيمت در علم نوين به کار مي روند ... فرضيه اند و پيش از استنتاج نتايج مورد نظر از راستي يا ناراستي ، احتمال يا عدم احتمال آنها آگاه نيستيم ؛3.عبارت هاي تجربي ، جملگي ، فرضيه هايي هستند که ممکن است از طريق حسي - عملي تأييد شده يا بي اعتبار شوند .(37)
ارتباط فرضيه با ساير مفاهيم
پرسش و فرضيه :در هر پژوهش تبييني و تحليل ، محقق نخست مسئله خود را به چند سؤال اصلي و فرعي تجزيه مي کند و سپس در مقام پاسخ به اين سؤالات ، فرضياتي را به مثابه ي پاسخ هاي موقت ، حدسي ، و پيشاتحقيق به دست مي دهد. از اين رو ، پرسش ها تصريحاً يا تقديراً زمينه ساز طرح فرضيات مي باشند . فرضيه با پرسش متفاوت است؛ و به صورت عبارت يا جمله ي خبري بيان مي شود، از صراحت بيشتري برخوردار است، قابليت آزمون دارد ، ابطال پذير است ، متضمن عنصر پيش بيني مي باشد ، بر نوعي معرفت اجمالي متکي است، و زير ساخت نظري دارد .روند پژوهش چنين طراحي شده است که هر مسئله تنها پس از تبديل به سؤال ، و هر سؤال تنها پس از تبديل به فرضيه پاسخ خواهد يافت .
فرضيه و پيش فرض: پيش فرض ها مجموعه اي از مفروضات ، باورها ، نگرش ها و ارزش هايي هستند که عالمان و محققان هر علم، آنها را بدون احساس نياز با اقامه ي دليل و دفاع در مقابل خرده گيري هاي محتمل منتقدان ، مبناي استدلال و سلوک علمي خويش قرار مي دهند و با آنها به عنوان اصول مسلم و بديهي رفتار مي کنند. پيش فرض ها به دو دسته تقسيم مي شوند :درستي برخي هر چند نياز به اثبات دارد ، اما اين امر به علم ديگري ارجاع شده و علم دوم با تکيه بر نتايج حاصل از علم اول با آنها برخورد مي کند ؛ اما درستي بعضي ديگر ، با اين که در هيچ علمي اثبات نمي شود ، ولي مسلم انگاشته مي شود .واژه ي ديگري که گاه در منابع علمي از آن ياد مي شود ، واژه ي «فرض »است ؛ واژه اي که معمولاً معناي لغوي آن مورد نظر است .به گفته ي برخي از روش شناسان ، «فرض » ناظر به قول يا بياني است که بديهي انگاشته مي شود يا گوينده چنين انتظاري دارد . فرض گاه بيانگر رابطه دو يا چند مفهوم است ؛ رابطه اي که بدون دليل توجيهي يا تجربي ، به طور موقت پذيرفته مي شود . براي مثال ، جمله ي «اين کتاب ، يک کيلو گرم وزن دارد »، به طور مستتر ، حاوي عبارت «فرض کنيد »است :گوينده انتظار دارد موقتاً ادعاي او پذيرفته شود تا او بتواند با تکيه بر آن ، منظور خويش را بيان کند . در هر حال ، اگر چه ممکن است در مواردي فرض و فرضيه به جاي ديگري به کار روند ، اما قلمرو معنايي آنها با يکديگر متفاوت است .
فرضيه و حدس ساده :فرضيه بياني نسبتاً سنجيده است که تصريحاً يا تلويحاً از يک ساختار نظري و چارچوب فکري استنتاج شده است ؛ در حالي که حدس ، گمان يا گمانه زني ساده از اين ويژگي برخوردار نيست . به بيان ديگر ، فرضيه حدسِ داراي زير ساخت نظري است و با نظريه ي مذکور ، ارتباط مفهومي و منطقي محکمي دارد ؛ ارتباطي که از طريق فرايند قياسي ، کشف شدني است . فرضيه ها ، در حقيقت ، از بسط منطقي کليت موجود در يک نظريه استنتاج مي شوند . فرضيه ، علاوه بر مبناي نظري ، همواره پايه اي در مشهودات يا همان طبيعت دارد .(38)براي مثال ، يکي از نظريه هاي موجود در جامعه شناسي اين است که آگاهي با شعور اجتماعي افراد محصول تجارب عيني ، پايگاه اجتماعي ، و موقعيت طبقات آنان است . در رابطه با اين نظريه ، مي توان فرض کرد که موقعيت اقتصادي افراد ، عقايد و رفتار سياسي آنان را تعيين مي کند .حال ، اگر در مطالعات عيني ثابت شود که موقعيت اقتصادي عامل تعيين کننده ي بينش و رفتار سياسي است ، نظريه ي اصلي که اين فرضيه از آن استنتاج شده است ، معتبر شناخته مي شود . لازم به ذکر است که فرضيه تا زماني که به طور مکرر مورد تجربه ي عملي روشمند قرار نگيرد ، و شواهد و منابع مختلف آن را تأييد نکند ، فاقد اعتبار علمي است .
فرضيه و نظريه ها :همان گونه که پيشتر بيان شد ، فرضيه «حدسي » آزمايشي درباره ي چيستي پديده ها ، تغيير آنها يا نحوه ي ارتباط يک سويه و متقابل رويدادها است . فرضيه و نظريه در ويژگي ذهني بودن و فرضي بودن مشترک اند ؛ هر چند گستره و قلمرو شمول متفاوتي دارند . فرضيه در مقايسه با نظريه ، از قلمرو مفهومي نسبتاً محدودتري برخوردار است . فرضيه يا نظامي از فرضيه ها ، در صورت برخورداري از ويژگي هاي خاص ، واجد منزلت «نظريه ي علمي » خواهند شد . از نظر ابطال گرايان ، چنانچه فرضيه اي بخواهد جزء معرفت علمي محسوب شود ، بايد ابطال پذير باشد . به بيان ديگر ، همبستگي دروني فرضيه هاي نظري - که در مشاهده ي همبستگي بين پديده ها راهنماي پژوهشگران است - نظريه ناميده مي شود . فرضيه ها از طريق ارتباط منطقي موجود ميان مفاهيم نظري ، تدوين مي شوند . نظريه ممکن است وسيع و گسترده باشد ، يا از تعدادي فرضيه ي به هم پيوسته که داراي ارتباط دروني هستند ، تشکيل شود . از اين رو ، فرضيه به مثابه ي حدس منطقي قاعدتاً بايد از يک نظريه ي استنتاج شده باشد ؛فرضيه استنتاجي را گاه فرضيه ي «جوهري» نام نهاده اند .«فرضيه ي جوهري استلزام منطقي نظريه اي است که فراگيرتر از خود فرضيه است . از اين رو ، در شرايط مطلوب ، تأييد تجربي جوهري بر اعتمادمان به سودمندي نظريه ي کلي تر در کمک به درک رويدادهاي خاص و پيش بيني وقوع آنها مي افزايد .»(39) براي مثال ، اين فرضيه ي روان شناختي که نظارت تنبيهي بيش از نظارت تشويقي موجب پرخاشگري مي شود ، از يک نظريه ي کلان ناظر به نسبت ميان تنبيه و پرخاشگري استنتاج شده است . فرضيه گاه به قرينه ي تقابل ممکن است از يک نظريه ي نقيض استنتاج شود و بالطبع ابطال آن مي تواند موضع نظريه ي مذکور را تقويت کند .
فرضيه هاي آزمون شده در جريان مطالعات اکتشافي گاه به نظريه تبديل شده و با خود فرضيه هاي ديگري را مطرح مي سازند که بايد با انجام تحقيقات ديگري آزمون شوند . همان گونه که گفته شد ، فرضيه ها مستقيماً از کلياتي نتيجه مي شوند که در نظريه تثبيت شده اند ، زماني از يک نظريه مي توان فرضيه سازي کرد که نظريه ي مذکور براي حل يک مسئله خاص نظري يا تجربي مورد استناد واقع شود ؛ براي مثال ، دورکيم - هنگامي طرح فرضياتي درباره ي خودکشي - نظريه اي کلي در مورد همبستگي اجتماعي و تعلق مذهبي در ذهن داشت . او پيش بيني مي کرد که بين نرخ خودکشي و وابستگي مذهبي رابطه وجود دارد . اين فرضيه از نظريه اي بسيار گسترده تر و بالقوه مهم تر در مورد رابطه ي بين انسجام اجتماعي و فرديت استنتاج شده بود . تأييد فرضيه ي دورکيم نشان داد که آن طرح نظري که اين فرضيه ها از آن مشتق شده اند ، نيز معتبر است .(40)
لازم به ذکر است که از يک نظريه ، مي توان بيش از يک فرضيه استنتاج نمود . تعدد و تنوع فرضيه هايي که از يک نظريه به دست مي آيد ، نمايانگر ميزان شايستگي و اعتبار علمي آن نظريه است .هر گونه ارتباط ميان نظريه و فرضيه مستلزم جريان قياسي و استنتاجي است . فرايند قياسي عبارت است از: سير از احکامي کلي در سطح بالا ، و استنتاج قضايا يا فرضيه هاي خاص در سطوح پايين (با رعايت ضوابط منطقي (.البته ، همه ي فرضيات استنتاج شده از يک نظريه ارزش و اعتبار يکساني ندارند . نظريه ها غالباً فرضيه هاي متنوعي به دست مي دهند که بعضي از آنها درست (قابل اثبات و تأييد تجربي)، و برخي نادرست (قابل ابطال تجربي ) هستند . فرضيات ابطال شده همواره معياري براي ايجاد تغييرات لازم در نظريه شمرده مي شوند . بار ديگر تأکيد مي شود که نظريه ، معادل فرضيه نيست ؛اگر چه بعضي از پوزيتيويست ها (مثبت گرايان /تحصل گرايان ) مايل اند تا نظريه را به سطح فرضيه تقليل دهند و آن را ابزار تحقيق تجربي به شمار آورند . نظريه جهت دهنده ي فرضيات است ؛ و همان گونه که قبلاً بيان شد ، همواره امکان اخذ فرضيه از نظريه و تبديل فرضيات به نظريه وجود دارد ، ولي يکسان انگاشتن آنها بي وجه است . گفتني است که ارتباط ميان نظريه و فرضيه ها آنچنان وثيق و درهم تنيده است که منطقاً تشخيص تقدم و تأخر آنها غير ممکن است . و بالاخره اين که فرضيه ممکن است به لحاظ منطقي صحيح ، و به لحاظ تجربي باطل باشد . سردرگمي محقق از ادعاي فرضيه اش بيش از سردرگمي وي در زماني است که فرضيه اش تأييد نشده باشد . ادعاي غلط بودن نظريه ، زماني که فرضيه ي غلطي ارائه دهد ، بسيار ساده تر و کم خطرتر ازتصميم گيري درباره ي درست بودن آن نظريه در زماني است که فرضيه ي درستي ارائه دهد . تأييد کاذب فرضيه ها مي تواند از مشاهده ي غلط ، تصادف ، عوامل مداخله کننده و غيره نتيجه شده باشد ، از سوي ديگر ، همواره نمي توان با قاطعيت ادعا کرد که نظريه ي درست هميشه مي تواند فرضيه هاي درست تر توليد کند .(41)
فرضيه و قانون : اين تصور که فرضيه ها و قوانين هويت هايي کاملاً مستقل و مجزاي از يکديگرند ، تصوري ساده و مهجور است . تعدد مفهومي و نظري آنها به معناي تعدد و تمايز قاطع منطقي آنها نيست . از نظر فلسفه ي علم ، هر گاه يک فرضيه با تجربيات مکرر در موقعيت هاي متفاوت آزمون و تأييد شود ، مي تواند به سطح يک قانون علمي ارتقا يابد . به بيان ديگر ، محققان که يک فرضيه را در تمام اشکال و صور آن مي شناشند و با آن کار مي کنند و از صدق پيش بيني هاي آن اطمينان کافي دارند ، خود را ملزم به آزمون مجدد آن نمي بينند . اين فرضيه معمولاً به عنوان «اصل »تلقي ، و از آن فرضيه هاي جديدي استنتاج خواهد شد ؛ چنين فرضيه اي نقش «قانون » را ايفا خواهد کرد . (42) باربور در ارتباط ميان قوانين و فرضيات مؤيد از طريق مشاهدات مکرر مي نويسد :
قوانين عبارت از تضايف يا همبستگي هاي بين دو مفهوم يا بيشتر است که ارتباط نزديک تري با مشهودات دارند ، و در واقع ، نمايانگر نظم و نسق دستگاهمند تجربه ها ، و کوششي در جهت توصيف مشاهدات بر وفق انگاره هاي منظم اند .(43)
تنها وجه تمايز ميان فرضيه و قانون مربوط به تعيين نوع رابطه ي منطقي و درجه ي وضوح و تأييدي است که در بيان اين رابطه ابراز شده است . اگر اين رابطه به صورت روشن و منطقي توسط نظريه بيان گردد ، يک فرضيه ي علمي تلقي مي شود و چنانچه اين رابطه با تعداد بي شماري از واقعيات و امور بديهي در موارد مکرر و تحت شرايط مختلف تأييد گردد ، سزاوار اطلاق نام «قانون »خواهد بود .
برخي از فيلسوفان علم ، در بيان تفاوت ميان نظريه و قانون ، بر اين باورند که : قانون هاي تجربي مؤلف از تصوراتي هستند که يا مطابق خارجي و مشاهده پذير دارند و يا قابل تعريف عملي مي باشند ؛ در حالي که در تئوري ها ، لااقل پاره اي از تصورات نه مطابقت خارجي دارند و نه تعريف عملي مي پذيرند . بر حسب شيوه هاي تجربي معمول در علوم ، قانون هاي تجربي مستقيماً و بي مدد تئوري ها قابل درک اند و از نظر معرفت شناسي ، صدق و کذب شان مقدم بر صدق و کذب تئوري هاست ؛ چرا که معاني تصورات موجود در آنها ، به نحو صريح يا مضمر ، اشارت به اعمالي تجربي دارند که به مدد آن اعمال، مي توان آن قوانين را مستقيماً تأييد و يا ابطال نمود ؛ اما براي تصورات تئوريک ، گويي شيوه ي آشکار و مقبولي وجود ندارد که مطابقت آنها را نشان دهد .(44) به بيان ديگر ، نظريه ها همان طرح و تعبيه هاي مفهومي تعميم يافته و تلفيق يافته اي هستند که قوانين را مي توان از آنها بيرون کشيد . نظريه ها - در قياس با قوانين - از مشاهده ي مستقيم دورترند ، شمول بيشتري دارند ، و رشته ي بزرگ تري از پديده ها را با کليت بيشتر به هم ربط مي دهند . نظريه به گونه اي ساخته و پرداخته مي شود که در بردارنده ي قوانين شناخته شده ي پيشين باشد تا بتوان قوانين قبلي در همان زمينه را از آن استنتاج کرد ؛ ولي نظريه هرگز بازگو کننده ي صرف قوانين پيشين نيست و غالباً به کشف قوانين تازه مي انجامد .(45)
نتيجه گيري
-فرضيه حدس منطقي و پاسخي موقت به سؤالات تحقيق است که صحت و سقم آن در پرتو مشاهدات و مطالعات روشمند به اثبات خواهد رسيد .
- فرضيه صرفاً با داشتن ويژگي هاي خاصي مقبول خواهد بود ؛ از جمله :مغايرت نداشتن با حقايق و قوانين مسلم علمي ، داشتن قدرت تبيين روابط ، دادن پاسخ به مسئله تحقيق ، آزمون پذيري ، و ابطال پذيري .
- فرضيلات به اعتبارات مختلف ، به گونه هاي متعدد تقسيم شده اند که هر يک ويژگي هاي خاصي دارند .
-فرضيه ي مقبول ، نقش هاي گوناگوني در فرايند پژوهش ايفا مي کند ؛از جمله :هدايت فرايند پژوهش به سمت و سوي درست و نهايتاً دست يابي به نتايج مورد نظر، کمک به تعيين روش ها و فنون گردآوري و تحليل داده ها ، کمک به تعيين منابع و داده هاي مربوط و حذف منابع و متغيرهاي نامربوط از چرخه ي مطالعه ، و کمک به تحليل و تفسير داده ها .
پی نوشت ها :
1.نورمن بليکي ، طراحي پژوهش هاي اجتماعي ، ترجمه ي حسن چاوشيان ، ص98.
2- باقر ساروخاني ، روش هاي تحقيق در علوم اجتماعي ، ص103.
3- به نقل از حيدر علي هومن ، شناخت روش علمي در علوم رفتاري ، ص83.
4- ايان باربور ، علم و دين ، ترجمه ي بهاء الدين خرمشاهي ، ص198.
5-آلن چالمرز ، چيستي علم ، ترجمه ي سعيد زيبا کلام ، ص38و46.
6-حيدر علي هومن، پايه هاي پژوهش در علوم رفتاري ، ص43.
7-ديويد نچمياس و چاوا فرانکفورد ، روش هاي پژوهش در علوم اجتماعي ، ترجمه ي فاضل لاريجاني و رضا فاضلي ، ص92.
8-راجردي ويمر و جوزف آر ، دومينيک ، تحقيق در رسانه هاي جمعي ، ترجمه ي کاووس سيد امامي ، ص48.
9-ريموند کيوي و لوک وان کامپنهود ، روش تحقيق در علوم اجتماعي ، ترجمه ي عبدالحسين نيک گهر ، ص103و112.
10-پتر اتسلندر ، روش هاي تجربي تحقيق اجتماعي ، ترجمه ي بيژن کاظم زاده ، ص25.
11-موريس دوورژه ، روش هاي علوم اجتماعي ، ترجمه ي خسرو اسدي ،ص292.
12-دبليو ، اچ ، والش ، مقدمه اي بر فلسفه ي تاريخ ،ترجمه ضياء الدين علايي طباطبائي ، ص85.
13-عبدالکريم سروش ، درس هايي در فلسفه ي علم الاجتماع ، ص254.
14-ر.ک:ديويد نچمياس و چاوا فرانکفورد ، روش هاي پژوهش در علوم اجتماعي ،ص96.
15- به نقل از :نورمن بليکي ، طراحي پژوهش هاي اجتماعي ،ص142.
16-همان ، ص98.
17-ترزال بيکر ، نحوه ي انجام تحقيقات اجتماعي ، ترجمه ي هوشنگ نايبي ، ص110.
18-ديويد نچمياس و چاوا فرانکفورد ، روش هاي پژوهش در علوم اجتماعي ،ص93.
19-موريس دوورژه ، روش هاي علوم اجتماعي ، ص292.
20-والاس به نقل از :ترزال بيکر ، نحوه ي انجام تحقيقات اجتماعي ،ص71.
21-همان .
22-همان ، ص72.
23-فرد ان ، کرلينجر ، مباني پژوهش در علوم رفتاري ، ترجمه ي حسن پاشا شريفي و جعفر نجفي زند ، ص53.
24-مصطفي ازکيا وعلي رضا دربان آستانه ، روش هاي کاربردي تحقيق ،ص180.
25-الوين گولدنر ، بحران جامعه شناسي غرب ، ترجمه ي فريده ممتاز ، ص47.
26-همان ، ص47و48 ؛51و52.
27-همان ، ص49.
28-همان ، ص49و53.
29-M. Cohen .A Preface to Logic. p.148
30-ر.ک:محمد رضا حافظ نيا ، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم انساي ، ص92.
31-همان .
32-فرد ان ، کرلينجر ، مباني پژوهش در علوم رفتاري ، ص47.
33-راجردي ويمر و جوزف آر ، دومينيک ، تحقيق در رسانه هاي جمعي ، ص454.
34-محمد رضا حافظ نيا ، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم انساني ، ص96/ ديويد نچمياس و چاوا فرانکفورد ، روش هاي پژوهش در علوم اجتماعي ،ص93.
35-پتر اتسلندر ، روش هاي تجربي تحقيق اجتماعي ،ص26 /جي. اچ مولر و ديگران ، استدلال آماري در جامعه شناسي ، ترجمه ي هوشنگ ناييني ، ص452.
36-راجردي ويمر و جوزف آر . دومينيک ، تحقيق در رسانه هاي جمعي ، ص455.
37-جوليوس گولد و ويليام ل. کولب ، فرهنگ علوم اجتماعي ، ترجمه ي جمعي از مترجمان ، ص626.
38-حيدر علي هومن ، شناخت روش علمي در علوم رفتاري ، ص63.
39-جي. اچ مولر و ديگران ، استدلال آماري در جامعه شناسي ، ص452.
40-ويليام اسکيدمور ، تفکر نظري در جامعه شناسي ، ترجمه ي جمعي از مترجمان ، ص8و9.
41-همان ، ص69.
42-همان ، ص9 / غلامعباس توسلي ، نظريه هاي جامعه شناسي ، ص32.
43-ايان باربور ، علم و دين ،ص172.
44-ماري هسه ، «قانون و تئوري ها »در : علم شناسي فلسفي (مجموعه مقالات ) انتخاب وترجمه عبدالکريم سروش ، ص16.
45-ايان باربور ، علم و دين ،173.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}