آيا بهمن نامه حماسي است ؟


 

نويسنده : دکتر تقي وحيديان کاميار*




 
چکيده
فردوسي، حکيم بزرگ با دانش سرشار و تيزهوشي و هنرمندي، داستانهاي باستان را از ديدگاه هاي گوناگون بررسي کرد و آنچه جنبه حماسي داشت، برگزيد . و ديگر داستانها را که حماسي نبودند يا ضد حماسي بودند کنار نهاد اما ديگران گمان بردند که فردوسي فرصت منظوم ساختن اين داستانها را نيافته و بدين ترتيب اقدام به نظم اين گونه داستانها نمودند، از جمله اين داستانها، بهمن نامه است سروده ي ايرانشاه بن ابي الخير که داستاني ضد حماسي است.
واژه هاي کليدي:
حماسه، ضد حماسه ، بهمن نامه
دکتر ذبيح الله صفا در کتاب حماسه سرايي در ايران، بهمن نامه را پنجمين حماسه ملّي مي داند:اولين شاهنامه مسعودي مروزي، دومين گشتاسب نامه دقيقي، سومين شاهنامه فردوسي ، چهارمين گرشاسب نامه اسدي طوسي(صفا،1323،ص16)
دکتر مير جلال الدين کزازي مي نويسد که پس از فرزانه، شيرين کار و شگفتي آفرين توس، نام آوراني شيوا سخن به پيروي از وي نامه هاي پهلواني را در پيوسته اند. وي بهمن نامه را از نامورترين اين نامه ها مي داند(کزازي، 1372،ص188)
اکنون بررسي کنيم که آيا بهمن نامه حماسه اي است ملّي ؟
نخست ببينيم ويژگي هاي حماسه ملّي و پهلوان حماسي چيست ؟ دکتر صفا درباره حماسه ملّي مي گويد: حماسه نوعي از اشعار وصفي است که مبتني بر توصيف پهلواني و مردانگي و افتخارات و ويژگي هاي قومي يا فردي باشد...موضوع سخن در اينجا امر جليل و مهمي است که سراسر افراد ملتي در اعصار مختلف در آن دخيل و ذي نفع باشند (همان،صص4-3).«منظومه هاي حماسي طبيعي و ملّي عبارتست از نتايج افکار و قرايح و علايق و عواطف يک ملت که طي قرون و اعصار تنها براي بيان وجوه عظمت و نبوغ قوم به وجود آمده و مشحون است به ذکر جنگ ها و پهلواني ها و جانفشاني ها و فداکاري ها و در عين حال مملو است از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم يک کشور در قرن معيّني از ادوار حياتي ايشان که معمولا از آنها به دوره هاي پهلواني تعبير مي کنيم.»(همان،ص5).دکتر صفا در باره ي پهلوان ايراني شاهنامه مي نويسد:«آنها بهترين نمونه ايراني واقعيند، همه صفات خوب ايران دوستي، اطاعت، مردانگي، شجاعت، عظمت روح و فکر و امثال اينها در پهلوانان ايراني يافت مي شود..پهلوان ايراني در جنگ پيشقدم است. از دشمن بيم ندارد و يک تنه برسپاه دشمن مي زند . ايرانيان در جنگ ها همواره اصول مردي و مردانگي را مراعات مي کنند، فرار براي سپاه ايران ننگي عظيم است و شکست در برابر دشمن از مرگ دشوارتر، پهلوان ايراني به دروغ و ترفند و مکر و فريب دست نمي يازد مگر براي نجات ايران و حفظ نام و اين در صورتي است که چاره اي جز ان ندارد.»(همان،ص235)
ببينيم آيا بهمن نامه، سروده ايرانشاه بن ابي الخير، واجد اين خصوصياتي که دکتر صفا خود براي حماسه بر مي شمرد، هست؟ و آيا بهمن همان ويژگي هايي که دکتر صفا براي پهلوانان ايراني بر مي شمرد، دارد؟
دکتر صفا خود مي گويد که :«آثار شاعراني مانند اسدي، عثمان مختاري، ايرانشاه بن ابي الخير(سراينده بهمن نامه ) و ديگر روايات حماسي، در حقيقت و نفس الامر، اذيالي بر شاهنامه و ملحقاتي بر آن شمرده مي شوند که چون گرد هم آيند همه حماسه ملي ايران را پديد مي آورند.»(صفا،1352،صص1-340)
دکتر صفا همچنين بر اين باور است که فردوسي همه پهلوانان ايران را زنده و مشهور نساخت و تنها به نظم قسمتي از داستان هاي ملّي توفيق يافت زيرا نظم همه داستان هاي ملّي چند برابر نظم شاهنامه وقت مي خواست و براي يک نفر امکان نداشت (همان)
مطالعه و تحقيق در پانزده حماسه ملّي از جمله بهمن نامه که دکتر صفا برشمرده خلاف اين نظر را ثابت مي کند، زيرا جز شاهنامه فردوسي هيچيک از اين به اصطلاح حماسه ها، حماسه ملّي نيستند و حتي بهمن نامه نه تنها حماسه ملّي نيست بلکه اثري است ضد حماسي. مطالعه بهمن نامه حاکي از آنست که بهمن نه تنها هيچيک از اين صفاتي که دکتر صفا براي پهلوانان ايراني برشمرده ، ندارد بلکه ناجوانمردي کامل عيار است. پس چگونه ممکن است بهمن نامه حماسه ملّي باشد..!بهمن نامه اثري ضد حماسي است.
اينک بعضي از خصوصيّات روحي و اخلاقي بهمن را به استناد بهمن نامه بر مي شمريم:
1ـ در نبرد رستم با اسفنديار با آنکه بهمن مي داند جاه طلبي و سلطنت خواهي اسفنديار از پدرش گشتاسب ، عامل جنگ با رستم است و رستم را گناهي نيست با اين همه براي کشتن رستم از کوه، سنگي پرتاب مي کند تا رستمِ آزاده، و جوانمرد را ناجوانمردانه از ميان ببرد.
2ـ بهمن در ماجراي در بند کشيدن اسفنديار از جانب گشتاسب، پدر اسفنديار ، برخلاف پهلوانان ايراني وظيفه ميهني را فداي دوستي پدر مي کند. بلخ را رها مي سازد و دشمنان با استفاده از اين فرصت به بلخ مي تازند و لهراسب را مي کشند حال آنکه در حماسه ملّي آنچه مهم است ميهن است و قوم، نه دوستي پدر. قهرمان حماسه ملّي همه چيز را فداي قوم و ملت خود مي کند. مي بينيم که در اين واقعه هم، بهمن از فضيلت مردانگي و پهلواني عاري است.
3ـ بهمن پس از مرگ پدر از رستم انتقام نمي گيرد،(گو اينکه اسفنديار خود سبب مرگ خود است) و حتي به رستم منصب فرماندهي مي دهد و پيداست که از او بيم دارد اما پس از مرگ رستم از خاندان او که نقشي در اين کار نداشتند به صورتي شرم آور انتقام مي گيرد حال آنکه خاندان رستم محبوب ايرانيان هستندو انتقام بهمن از خاندان رستم نه عملي است ايراني و نه انساني.
بهمن13سال با خاندان رستم مي جنگد: در سه نبردي که با خاندان رستم، از جمله دختران او مي کند، شکست مي خورد و مي گريزد و بسياري از يارانش را به کشتن مي دهد - و ديديم که به گفته دکتر صفا گريختن و فرار خلاف خوي پهلوانان حماسه ايراني است - در نبرد چهارم که پيروز مي شود پدر رستم، زال، را به بند مي کشد و در قفسي مي کند! آيا بهمن با اين عملش، پهلوان حماسه ملي ايران است!
در کتاب اسطوره زال(مختاري،1369،ص279) درباره ي هجوم بهمن بر زال و غارت سيستان چنين آمده است:در اين کوبش همه تعينات مادي حماسه و اسطوره و نشانه هاي استقرار آن بر زمين از ميان مي رود، خاستگاه حماسه غارت مي شود و عوامل و نمودهاي آن نابود مي گردد.(همان،ص279)
اين کار ناپسند بهمن به حدي ناجوانمردي است که به گفته حکيم فردوسي وقتي رودابه زال را در بند مي بيند به گريه مي افتد وبر بهمن نفرين مي فرستد:

که زالا، دليرا، گوا، رستما
نبيره گو نامور نيرما

تو تا زنده بودي که آگاه بود
که گشتاسب اندر جهان شاه بود

کنون گنج تاراج و دستان اسير
پسر زار گشته به باران تير

مبيناد چشمِ کس اين روزگار
زمين باد بي تخم اسفنديار

(همان،ص279)

از طرفي به گفته بعضي بهمن نه تنها زال را در قفس مي اندازد بلکه او را مي کشد. ثعالبي به نقل از مثنوي مسعودي مروزي مي نويسد که :«بهمن زال را کشت و از خاندان او هيچ تني را باقي نگذاشت .»(غررالسير،ص388، نقل از کتاب اسطوره زال )
 

دينوري در اخبار الطول و مسعودي در مروج الذهب، طبري در تاريخ خود همين نظر را دارند .(همان)
4ـ روزي بهمن در شکارگاه فرامرز را مي بيند اما بجاي نبرد با او به ياري دختر پريان از ترس مي گريزد، آيا گريز خوي پهلواني است!
5ـ بهمن نبردي ديگر با بانو گشسب و زربانو، دختران رستم، مي کند. آنان پس از نبردي سخت شکست مي خورند. بهمن آنان را نيز در قفس زال مي اندازد و با خود مي برد. مي بينم که بهمن اين عمل را با خاندان رستم که محبوب همه ايرانيان هستند مي کند نه با دشمن بيگانه.
6ـيکي ديگر از کارهاي بسيار ناپسند بهمن که با خلق و خوي ايرانيان کاملامنافات دارد، اينست که کتايون،دختر پادشاه کشمير ، را خواستار مي شود، حال آنکه دختر دلبسته غلام خوبرويي است . دختر پادشاه کشمير ناچار به ازدواج با بهمن تن مي دهد اما غلامش را نيز با خود مي آورد. بهمن نه تنها با آمدن غلام خوبروي کتايون مخالفت نمي کند بلکه به سفارش کتايون غلام را مقام مي بخشد.پشوتن وجاماسب از اين کار بهمن چندان آزرده مي شوند که بهمن را ترک مي کنند و به زابلستان مي روند. اين غلام سرانجام به تحريک کتايون قصد کشتن بهمن مي کند و بهمن به مصر مي گريزد.
7ـ در نبرد با آذر برزين تحمل خواري هاي فراوان مي کند که ابدا شايسته مردي حماسي نيست.
صفات زشت ديگر بهمن چنانکه از بهمن نامه بر مي آيد، مردي ساده انديش است و خام طمع و خوشگذران و زن باره و مشورت ناپذير. استبداد راي دارد و ناتواني روحي؛ به هر حال برخلاف نظر دکتر صفا، بهمن شخصيّتي ضد حماسي است نه حماسي. و او در تمام جنگها شکست مي خورد جز دو پيروزي ناچيز بر حريفاني که قبلا گفتيم.
با اين ترتيب ، بهمن فرزند ناخلف ايران است نه فردي شايسته و حماسي. شگفتا که ايرانشاه بن ابي الخير فرقي ميان حماسه و غير حماسه نمي گذارد و مي پندارد که چون فردوسي فرصت داستان بهمن را نيافته که بسرايد پس او دست به اين کار مي زند تا فردوسي دوم شود، حال آنکه فردوسي بزرگ، فردوسي حکيم و نابغه ، با آگاهي و درايت استثنايي خود بخوبي مي داند که بهمن فردي ناجوانمرد و ضد حماسي است، لذا داستان او را به دور مي افکند؛ اما ايرانشاه آن را منظوم مي سازد. ديگر ناظمان نيز، داستان هايي را که فردوسي حماسه ملّي ايران ندانسته و در شاهنامه نياورده منظوم ساخته اند، چون از دقايق حماسه ملّي آگاه نبوده اند ومي پنداشته اند با منظوم ساختن يک داستان، آنها کاري همانند فردوسي کرده اند!
ناگفته نماند که نه تنها در قرون گذشته درنيافتند که داستان حماسي چيست و چرا فردوسي همه داستان هاي باستان را منظوم نساخته و يا تصور مي کردند که فردوسي فرصت اين کار را نيافته است، بلکه در روزگار ما نيز افرادي دانشمند چون دکتر صفا و دکتر کزازي هم اين نکته را در نيافتند و شگفتا دکتر صفا با تعريف هايي که از حماسه و پهلوانان حماسي مي کند و در اول گفتار آورديم، توجّه ندارد که اثر حماسي دانستن بهمن نامه با تعريف هايش از حماسه کاملا مغايرت دارد و به عبارت ديگر بهمن نامه اثري حماسي نيست بلکه ضد حماسي است.

پی نوشت:
 

* استاد زبانشناسي دانشگاه آزاد اسلامي مشهد
 

منابع و مآخذ
 

1ـ ايرانشاه بن ابي الخير، بهمن نامه، ناشر شرکت انتشارات علمي و فرهنگي،1370.
2ـ صفا، ذبيح الله، حماسه سرايي در ايران، چاپ سوم، اميرکبير، تهران،1352.
3ـ کزازي، ميرجلال الدين ، رويا، حماسه، اسطوره، مرکز نشر، چاپ اول، تهران،1372.
4ـ مختاري، محمد، اسطوره زال، انتشارات آگه،1369.