مأخذي نويافته بر تمثيلي کهن(1)
مأخذي نويافته بر تمثيلي کهن(1)
بعضي از تمثيل ها و حکايات ادب فارسي تباري ديرينه دارند و شناخت و رديابيِ منشاء وصورت اولّيه ي آنها در منابع کهن مي تواند ما را با بخشي اصيل از اهداف و رويکردهاي تمثيل يا حکايت آشنا سازد؛
تمثيلِ مشهورِ «فيل و کوران »از اين جمله است.
در اين نوشته ابتدا به نقل و نقد روايت هاي آشنا و گوناگونِ اين تمثيل پرداخته شده و سپس - با توجّه به قراين و ظواهر تمثيل-در حوزه ي منابع تاريخي و آييني کهن به مأخذي مهم و مستند اشاره شده است.
اين مأخذ از آن رو که به پيشينه ي ديرپاي مراودات فرهنگي و تاريخي ايران مربوط است و همچنين با قرابت هاي جغرافيايي و آيينيِ حوزه ي خراسان بزرگ سازگار است، مي تواند مأخذي مهم و در خور توجّه براي اين تمثيل تلقي گردد.
واژه هاي کليدي:
تمثيل، فيل، کوران، روايت ها.
کمتر کسي از اهل ادب و فرهنگ است که با تمثيل مشهور«فيل و کوران »آشنا نباشد. تمثيلي ديرپا،آشنا و مؤثر در حوزه مباحث فلسفي و عرفاني که در گستره ي باورها و متونِ نام آشناي ادبي و فرهنگي مورد توجّه واقع شده است.
اساس و بنيان موضوعي اين تمثيل عبارت است از ناتواني انسان درحدود معرفت و دريافتِ تمام وجوه حقيقت.
امّا سرگذشت و رديابي اين تمثيل ديرينه و ديرپا نيز مي تواند نکته اي در خور تأمّل باشد. مشهورترين و گزيده ترين روايت اين تمثيل مربوط است به مولانا جلال الدين بلخي که در دفتر سوم مثنوي با عنوان«اختلاف کردن در چگونگي شکل پيل»آمده است:
پيل اندر خانه يي تاريک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
(3/63)
مرحوم فروزانفر درباره مآخذ اين تمثيل به روايت هاي ابوحيّان توحيدي در المقابسات، غزالي دراحياء العلوم و کيمياي سعادت و عجايب نامه ي محمد بن محمود توسي و نهايتاً حديقه ي سنايي اشاره نموده اند.(1)
اگر بر اين مآخذ و منابع، روايتِ عزيز بن محمد نسفي را در کشف الحقايق (2)-نه به عنوان مآخذ مولانا در مثنوي، بلکه به عنوان روايتي هم زمان و هم عصر(3)-بيفزاييم، آنگاه مجموعه اي از روايت هاي مختلف اين تمثيل را که تا قرن هفتم سير نقلِ آن ادامه داشته، پيش رو خواهيم داشت که مي توان تمامي اين روايت ها را از نظر زبان و سبکِ بيان به سه دسته کلّي تقسيم نمود:
الف)روايت هاي عربي
1ـ کهن ترين روايت اين تمثيل به ابو حيّان توحيدي(ر.ف400ه.ق)اديب و فيلسوف معتزلي قرن چهارم نسبت داده شده که وي به زبان عربي در «المقابسات» به ذکراين تمثيل پرداخته است.آغازاين روايت چنين است:
«سمعت ابا سليمان، يقول :قال افلاطن: ان الحق لم يصبه الناس في کلّ وجوهه و لا اخطأوه في کل وجوهه، بل اصاب منه کلّ انسان جهه. قال و مثال ذلک عميان...»(4)
2ـ محمد غزالي(505-405ه .ق)نيز در «احياء علوم الدين»- که از مهمترين و گزيده ترين آثار عربي وي به شمار مي رود - اين تمثيل را در باب توبه ذکر کرده است. آغاز آن :«فاعلم ،ان جماغذ من العميان قد سمعوا انه جمل الي البلده حيوان عجيب يسمّي الفيل ما کانوا قطّ شاهدوا صورته و لا سمعوا اسمه فقالوا لا بدّلنا من مشاهدته و معرفته باللمس الذي نقدر عليه ...»(5)
ب)روايت هاي فارسي - به نثر
1ـ اوّلين روايت فارسي اين تمثيل از آنِ غزالي است در «کيمياي سعادت». از آنجا که کيمياي سعادت خلاصه و گزيده اي از مباحث و موضوعات احياء علوم الدين وي است، طبعاً اين تمثيل نيز - با همان اسلوب و کليّت ِ داستاني - به کيمياي سعادت منتقل شده است.
اين تمثيل در بخشِ«در شناختن حق»-فصلِ ششم:وجه خلاف در ميانِ خلق-ذکر شده است و اين گونه آغاز مي گردد:
«بيشتر خلاف در ميان خلق چنين است که همه از وجهي راست گفته باشند و لکن بعضي بينند، پندارند که همه بديدند.
و مثالِ ايشان چون گروهي نابينا اند که شنيده باشند که به شهر ايشان پيل آمده است، شوند تا وي را بشناسند و پندارند که وي را بتوان شناخت . دستها در وي مالَند...»(6)
2ـ روايتي خلّاقانه از اين تمثيل در کتاب «عجايب المخلوقات و غرايب الموجوات»(7) نيز ذکر شده است. مؤلف اين کتاب محمد بن محمود بن احمد توسي است که در قرن ششم مي زيسته ؛ وي در باب دوم(=في عجايب العلويات و الافلاک)به باور هندوان اشاره نموده-که از راه قياس فلک پرست گرديده اند- و سپس با ذکر اين تمثيل بر باورآنان خرده مي گيرد . آغاز تمثيل چنين است:
«فصل:بدانک دهري را چشم بر فلک و بزرگتر از وي هيکلي نديد و از فلک آفرين خبر نداست. چشم از فلک آن قدر تواند کي ديده کي چشم پشه بيند از اندام فيلي.
و در مثل آيد کي جماعتي از پشه بر فتنه تا فيل را بينند....»(8)
3ـ همانگونه که ذکرگرديد در قرن هفتم و هم زمان با آفرينشِ مثنوي از سوي مولانا در قونيه، در گستره اي ديگر از قلمرو پهناور زبان و ادب فارسي -در خراسان-«عزيز نسفي»رسائل کتاب«کشف الحقايق»را تأليف نمود. اين کتاب که يادگاري مغتنم از نثر مرسل و سليس قرن هفتم به شمار مي رود داراي اهمّ عقايد فلاسفه و متکلّمين و صوفيه ي عصر مؤلف است.
عزيز نسفي در مقدّمه (فاتحه الکتاب)اثر خود، در ذيلِ فصلي که مربوط به تعدد مذاهب و اختلافات فراوان آنها در نوع شناخت و اعتقاد است،به ذکراين تمثيل مي پردازد . آغاز اين تمثيل در کشف الحقايق چنين است:
«هر کس به حسبِ وهم و قياس، علي قدر حال، فکري و خيالي کرده اند و حرفي چند در باب شناخت او گفته اند و دليلي چند عقلي و نظمي موافق خيالات خود پيدا کرده.
امّا اين حکايت به آن مي ماند که شخصي را به ولايت کوران گذرافتاد و حرف پيل و اعضاي پيل را جداجدا در هر محلّه از آن ولايت نقل کرد و مردم آن ولايت چون هرگز بينايي نداشته اند و اين قسم حکايات غريبه نشنيده، متعجّب گرديدند و مردم هر محلّه يکي از ميان خود که عاقل تر از آن جماعت بود اختيار کرده و به تحقيق کردن قصّه پيل فرستادند .ايشان چون به نزديکِ...»(9)
ج)روايت هاي منظوم
1ـ سنايي غزنوي(ف:535هـ)اوّلين شاعري است که به اين تمثيل توجّه نموده است. وي در اوّلين باب«حديقة الحقيقه»- فصلِ اندر صفا و اخلاص - به نظم اين تمثيل پرداخته است. ابيات آغازينِ اين تمثيل بيست و دو بيتي، چنين است:
بود شهري بزرگ در حد غور
واندر آن شهر مردمان همه کور
پادشاهي در آن مکان بگذشت
لشکر آورد و خيمه زد بردشت
داشت پيلي بزرگ با هيبت
از پي جاه و حشمت و صولت
مردمان را زبهر ديدن پيل
آرزو خاست زآنچنان تهويل
چند کور از ميان آن کوران
برِ پيل آمدند ازآن عوران ...(10)
2ـ و نهايتاً ، مولانا جلال الدين بلخي در دفتر سومِ«مثنوي»؛-همچنان که ذکر گرديد - وي گزيده ترين و مشهورترين روايت اين تمثيل را منظوم ساخته است.
روايت هاي ياد شده از چند جنبه قابل بررسي و تأمل هستند، از جمله:
از نظر پيام؛ مي دانيم اساسي ترين محور هر تمثيل، پيام آن است و در اين تمثيل هر چند روايت ها متنوّع و گوناگون است ولي پيام مشترک در همه ي اين روايت ها حفظ شده و راويان- تماماً -به جهت تأييد منظور و مقصود خود درباره ناتواني ادراک انساني در دريافت تمام وجوه حقيقت، به اين تمثيل استناد جسته اند.
از نظر طرح و اسلوب نيز روايت هاي متنوّع اين تمثيل در خور توجّه است . مثلاَ در همين عبارت هاي آغازين هر روايت - که ذکر گرديد - تنوّع مقدّمات در نقل تمثيل و پي ريزي حکايت آشکار است:
ـ ابوحيّان توحيدي اين تمثيل را به شيوه ي متکلّمين عصرِ خود اسناداً از قول استادش ابو سليمان منطقي- از فلاسفه ي بزرگ قرن چهارم- و وي نيز از قولِ افلاطون
ـ ابوحامد محمد غزالي نيز در دو روايت عربي(=احياء علوم الدين )و فارسي (=کيمياي سعادت)ابتداي تمثيل را بر اين پي مي ريزد که گروهي نابينايان شنيدند که فيلي به شهرايشان آمده(آورده اند )و...
ـ محمد بن احمد توسي، مؤلف عجايب المخلوقات، اساساً طرح داستان را دگرگون مي نمايد و به جاي کوران،«جماعتي از پشه» را عنوان مي نمايد که مي خواهند فيل را ببينند. در اين روايت هر پشه بر عضوي از فيل مي نشيند و چون اين موجودِ ضعيف از ادراکِ عظمت و ستبري فيل ناتوان است(بنا به پيامِ اصلي تمثيل)،نويسنده در پايان مي نويسد:«چشم هر يک آنچ ديد بيش از آن آگه نشد و از آن مقدار کي ديد باز گفت .»(11)
ـ عزيز نسفي در کشف الحقايق مقدّمه ي تمثيل را پيچيده تر و فلسفي تر عنوان نموده :ابتدا شخصي به ولايتِ کوران مي رود و در هرمحلّه وصف عضوي از اعضاي فيل را بيان مي نمايد. مردم ولايت کوران با شگفتي و کنجکاوي از هر محلّه عاقل ترين و داناترين خود را بر مي گزينند تا آنان به تحقيق و شناخت فيل- با لمس-بپردازند و آنان نيزهريک بر عضوي دست مي سايند و ... . مشخص است که عزيز نسفي در اين طرح و مقدّمه افزوده ي خود ابتدا «قول»و «سمع»و ناتواني انسان را در اين قلمروهاي ادراکي نشانه رفته و سپس به مانند ديگران به ناتواني فعل و ابزار شناختي کوران (=لمس )پرداخته است.
ـ سنايي غزنوي نيز نکته اي تازه بر مقدّمه و روايت اين تمثيل افزوده است:«شهر بزرگ در حد غور» که مردمان اين شهر تماماً کوربوده اند!پادشاهي با لشکريان در حين عبور از آن شهر چندي توقف مي نمايد ودر لشکر اين پادشاه فيلي با هيبت است که کوران براي دين(=شناخت)فيل هر يک به لمسِ عضوي از آن مي پردازندو... .
ـ مولانا جلال الدين بلخي نيز با آنکه به روايت سنايي نظر داشته است ولي در طرح و مقّدمه اين تمثيل نوآوري نموده است و به جاي آنکه فيل را به شهر کوران ببرد(=همچون سنايي و ديگران)فيل را در خانه اي تاريک قرار داده که مردم در ظلمتِ تاريکي با «کف سودن» و لمس فيل به شناخت و درک آن مي پردازند که البتّه اين تغيير و نوآوري ، تمثيل را باور پذيرتر نموده است.
در سير اين تمثيل مي بينيم که هر يک از راويان (نويسندگان و شاعران)خواسته اند در طرح و مقدّمات اين تمثيل انعطاف را ابداع و نوآوري داشته باشند. اين نکته در گستره ي تشبيهات آنان نيز صادق است. با توجّه به اين تشبيهات(ر.ف:جدول يک)علاوه بر نگاه مشترک، تنوّع و نوآوري هايي نيز به چشم مي خورد. مثلاً غالب راويان گوش فيل را به گليم تشبيه نموده اند جز مولانا که «آن براو چون باد بيزن شد پديد» و همچنين پاي فيل که در نگاه غالب راويان «عمود» و «عماد» و«ستون»است ولي در نگاه ابوحيّان توحيدي به «تنه درخت و نخل»تشبيه شده است.
از نظر تنوّع و تعدد وصف، اعضاي فيل در تجسّم و توصيف نگاه راويان برخي مشترک و بعضي ديگر متنوّع است:
(همان گونه که در جدول شماره يک مي بينيم )همه راويان به توصيف پاي فيل پرداخته اند و همچنين غالباً گوش فيل را در نگاه و تشبيه خود مدّ نظر قرار داده اند، امّا نگاه ها درباره ي اعضاي ديگر توصيف شده مانند دندان و خرطوم و ...همگون نيست. غالب راويان به جهت گزيده گويي و پرهيز از ملال توصيف در تمثيل- که رعايت آن ضروري است - تنها به ذکر و توصيف(=تشبيه ) سه عضو فيل بسنده نموده اند(:ابوحيّان،غزالي، سنايي، مولانا)و همچنين مؤلّفان کشف الحقايق و عجايب المخلوقات در تشبيه و توصيف خود چهار عضو فيل را مورد توجّه قرار داده اند که شايد اين امر بيانگر گرايش و توجّه آنان به داستان پردازي و حکايت آفريني باشد - بخصوص مؤلّف عجايب المخلوقات که معمولاً به سبب اعجاب آفريني در وصف درنگ بيشتري دارد.
نام شاعر /نویسنده |
قرن |
نام اثر مورد نظر |
نظم/نثر |
گوش |
پا |
دندان |
خرطوم |
پشت |
کفل |
سر |
ابوحیان توحیدی |
3 |
المقایسات (عربی) |
نثر عربی |
گلیم |
تنه درخت |
- |
- |
تخت |
- |
- |
محمد غزالی |
5 |
احیاء العلوم |
نثرعربی |
گلیم |
ستون |
عمود |
- |
- |
- |
- |
کیمیای سعادت |
نثر فارسی |
گلیم |
ستون |
عمود |
- |
- |
- |
- |
||
سنایی غزنوی |
6 |
حدیقه الحقیقه |
نظم |
گلیم |
عمود |
- |
ناودان |
- |
- |
- |
محمد بن طوسی |
6 |
عجایب المخلوقات |
نثر مرسل |
گلیم |
عمود |
- |
اژدها |
- |
- |
کوه |
غزیزنسفی |
7 |
کشف الحقایق |
نثر مرسل |
- |
عمود |
- |
- |
تخت |
سپر |
عمود |
مولانا |
7 |
مثنوی |
نظم |
بادبیزن |
عمود |
- |
ناودان |
- |
- |
- |
پی نوشت ها:
1ـ مآخذ و قصص و تمثيلات مثنوي، 98-96.
2ـ کشف الحقايق،24.
3ـ آفرينش «مثنوي» که پس از درگذشت صلاح الدين زرکوب(657)آغاز شد تا حدود سال 668به طول انجاميد (ر.ف: مثنوي،1/سي و پنج)و همچنين تأليف رسائل «کشف الحقايق»نيز در حدود همين سالها بوده است (رف.،کشف الحقايق، هجده)اگرچه اين دو اثر محصول يک عصر هستند ولي از ياد نبريم که در اين سالها مولانا در قونيه به سر مي برد و عزيز نسفي در بخارا.
4ـ المقابسات، طبع مصر،259- به نقل از :مآخذ قصص و تمثيلات مثنوي،96.
5ـ احياء علوم الدين،7/4.
6ـ کيمياي سعادت؛59/1.
7ـ مرحوم فروزانفر اين کتاب را به نام «عجايب نامه» ذکر نموده اند.(رف: مأخذ قصص و تمثيلات مثنوي،97).
8ـ عجايب المخلوقات،40-39.
9ـ کشف الحقايق،24.
10ـ حديقة الحقيقه،69.
11ـ عجايب المخلوقات،40.
*دانشگاه آزاد اسلامي واحد تربت جام
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 29
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}