ويژگي هاي نوشتاري كتاب مقدس و قرآن كريم (1)


 

نويسنده: حسين نقوي




 

چكيده
 

اين مقاله با رويكرد نظري و تحليلي، برخي از ويژگي هاي نوشتاري تورات، انجيل و قرآن را بررسي كرده است. ابتدا بحث كلمه، كلام و انسان كامل (واسطه ي دريافت كتاب آسماني) و پس از آن، بحث كتاب و تأويل آن مطرح مي شود. سپس مباحثي مانند انسجام و يک پارچگي، وحي يا الهام، تدوين كتاب مقدس و قرآن كريم، سبک نگارش، تدوين كتاب هاي جانبي، برتري قرآن بر كتاب مقدس، تحريف قرآن و كتاب مقدس، حجيت و اعتبار، و اوصاف قرآن و كتاب مقدس از نگاه آيات قرآن مطرح مي شود. در اين مقال، تلاش شده است كه مطالب به صورت تطبيقي، و به اختصار، بيان شود.
كليد واژه ها : كلمه (لوگوس)، انسان كامل (آدم عليون)، كتاب، تأويل، تحريف، تدوين كتب مقدس و حجيت و اعتبار.

مقدمه
 

در طول تاريخ، خدا به وسيله ي پيامبران از آدم عليه السلام تا خاتم صلي الله عليه و آله، با بشر سخن گفته (1) و اين، سنتي است جاري كه آيات قرآن كريم به آن اشاره دارند.(2) پيامبران پس از فهم وحي و سخن خدا، مأمور بودند كه با مردم بر اساس ظرفيتِ فهمشان صحبت كنند. بنابراين، كلام خدا بايد به گونه اي به مردم القا شود كه همه ي آنها بتوانند از آن استفاده كنند. از اين رو، كتاب هاي آسماني كه وحي الهي را در بردارند بايد سطوح معنايي مختلفي داشته باشند تا براي همه ي مردم قابل استفاده باشند. از آنجا كه پيامبران يک كلام را با توجه به شرايط زمان و مكان، به صورت هاي گوناگون و با سطوح مختلف بيان كرده اند، به يقين در كتاب هاي آنان اشتراكات فراواني وجود دارد. بنابراين، همه ي پيامبران، كتاب هاي پيشينيان را تصديق و تأييد مي كردند.
به عقيده ي مسلمانان، خدا قرآن را بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل كرده است و همه ي واژگان آن، وحي الهي است. يهوديان نيز تورات را وحي الهي مي دانند و به عقيده ي مسيحيان، خود مسيح، وحي الهي است و اناجيل، شرح حال اويند. در اين نوشتار برآنيم كه به ويژگي هاي كتاب هاي آسماني، نگاهي مختصر داشته باشيم. از اين رو، ويژگي هايي مانند كلام بودن، كتاب بودن، تأويل، انسجام، وحي يا الهام بودن، تدون كتاب، سبک نگارش، تحريف، اعتبار، و اوصاف تورات، انجيل و قرآن از ديدگاه آياتِ قرآن، بررسي خواهند شد.

سخن گفتن خدا با انسان
 

آياتي چون "مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ "(بقره :253) دلالت بر وقوع تكلم خدا با برخي از انسان ها دارد و اين تكلم، مجازي و تمثيلي نيست؛ يعني خدا واقعاً با برخي انسان ها سخن گفته است. در قرآن، به اين ارتباط «كلام» گفته مي شود.
كلام خدا كه مخصوص پيامبران و رسولان بوده و در بردارنده ي اخباري است از روح، فرشتگان، شيطان، لوح و قلم، و...، حقيقي است و امور حقيقي را بيان مي كند، نه اينكه مجازي و تمثيلي باشد؛ زيرا آيات قرآن و گفتار پيامبران پيشين، ظهور دراين دارند كه گويندگانشان از اين سخنان، اراده ي مجاز و تمثيل نكرده اند. بنابراين، سخن گفتن خدا با پيامبران، امري است حقيقي كه همان آثار سخن گفتن بشري بر آن مترتب مي شود.(3)
خداي متعال با كلام و تكليم، به برخي از افعال خود اشاره مي كند؛ مانند: «وَ كَلَّمَ اللهُ مُوسي تَكْلِيماً» (نساء: 163) و «مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ» (بقره: 253). اطلاق اين دو آيه، با آيه ي «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْيًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ» (شوري: 51) تفسير مي شود؛ يعني خدا به گونه هاي مختلف و به صورت حقيقي با بشر سخن گفته است؛ زيرا اگر كلام خدا حقيقي نباشد، استثناي «الّا و حياً» حقيقي نمي شود و وحي الهي، غير حقيقي تلقي مي شود. بنابراين، اصل كلام و سخن گفتن خدا با انسان، قطعي است. البته كلام الهي محدوديت هاي كلام بشري را ندارد و براي بيان آن به حنجره يا چيزي شبيه دستگاه كلامي بشري نياز نيست.(4) همچنين وضعي و اعتباري نيست؛ زيرا خدا شبيه مخلوقات نيست: "لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء" (شوري: 11). آنچه كلام خدا و انسان را به يكديگر شبيه مي كند، خواص و آثار كلام است كه هر دو، مانند هم اند. پس از اينكه دانستيم اصل كلام و سخن گفتن براي خدا ثابت است، اين پرسش مطرح مي شود كه حقيقت كلام الهي چيست و چگونه محقق مي شود. پاسخ اين است كه كلام الهي، مانند ساير افعال خدا همچون زنده كردن، ميراندن، روزي رساندن، هدايت و پذيرش توبه، از صفات ذاتي نيست.(5) اين فعل الهي، بالاترين مرتبه ي حكمت و صدق و حقيقت، و اعتدال و انسجام است و برتر از قدرت بي كران او، قدرتي نيست تا سخن او را تغيير دهد.(6)
خدا براي سخن گفتن با انسان و نماياندن خود، در كلمات تجلي مي كند؛ يا به صورت عام (7) و يا به صورت خاص، مانند عيسي بن مريم عليهما السلام.(8) بنابراين، مي توان نتيجه گرفت كه كلمه، تنها بر قول و سخن و گفتار صدق نمي كند، بلكه درباره ي اشياء نيز مي توان اصطلاح كلمه را به كار برد. البته اقوال نيز خارج از اشيا نيستند و مفهوم شيئيت بسيار گسترده است. از سويي، كلمات، شامل همه ي موجودات مي شود؛ زيرا آنها مظاهر حق اند ودرباره ي وجود او سخن مي گويند. با توجه به اين نكات است كه جهان آفرينش را كتاب حق تعالي مي خوانند.
البته در قرآن، كلام يا تكليم فقط درباره ي انسان به كار رفته، ولي اصطلاح كلمه يا كلمات، درباره غير انسان آمده است.(9) انسان كامل، به مثابه ي صادر اول، بالاترين كلمه ي خداست و واسطه ي دريافت كلام خداست. بنابراين، اشاره اي كوتاه به بحث انسان كامل خواهيم داشت.

امام (انسان كامل) واسطه ي خالق و مخلوق
 

انسان كامل، مظهر اسم جامع «الله» است و از اين رو، بر تمام عوالم وجود، حاكميت دارد. به دليل اينكه تمام عوالم وجود، كلمات تامه ي خدايند، كتاب اويند و انسان كامل، كتابي است كه همه ي اين كتاب ها را در بردارد؛ زيرا او نسخه ي عالم كبير است.
«و الانسان الكامل الجامع لجميعها (عوالم)، اجمالاً في مرتبة روحه و تفصيلاً في مرتبة قلبه عالم كلي يعلم به الاسم الله الجامع للاسماء» (10) و «يجب أن يعلم، أنّ هذه العوالم كليها و جزئيها كلّها كتبٌ الهية لاحاطتها بكلماته التامّات ... أم الكتاب ... الكتاب المبين ... و الانسان الكامل كتاب جامع لهذه الكتب المذكورة لانّه نسخة العالم الكبير».(11)
اصل و مبدأ تمام مراتب خلافت الهي، صورت اسم اعظم و عين ثابت و مظهر تام و تمام حقيقت محمديه است كه به حسب اصل ذات و حقيقت، واحد است؛ اما فروع متعددي دارد كه به اقتضاي هر زمان، يكي از پيامبران و اوليا در عالم شهود تجلي مي كند. البته كامل ترين تعيّن حقيقت محمديه، حضرت محمد صلي الله عليه و آله است .(12) انسان كامل كه در زبان عارفانه به حقيقت محمديه معروف است، خود در هر زماني تعين خاصي داشته است. همه ي پيامبران با وجود اختلاف درجات، تعين هاي مختلف حقيقت محمديه اند. به اين دليل كه اسما و صفات خدا ازلي و قديم اند، انسان كامل نيز قديم و ازلي است. از ديدگاه شيعي، پس از حضرت محمد، صلي الله عليه و آله، امامان معصوم عليه السلام حامل اين حقيقت اند.
خلاصه اينكه انسان كامل، مظهر كلمه ي «كن» الهي و كلمه ي بي واسطه ي حق و صادر اول است، كه از آن به عقل اول تعبير مي شود. او تمام مراتب حق را داراست و مي تواند مثل او در عالم تأثير بگذارد. البته تمام كمالات انسان كامل به اذن الله است و او به طور مستقل، از خودش چيزي ندارد؛ بلكه فقط مطلق است.

كلمه، لوگوس (13) و حقيقت محمديه
 

لوگوس واژه اي يوناني است به معناي گفتار، سامان دهي، نظم عقلاني، بيان عقلاني، تبيين، عقل، كلمه و...(14) كه در ميان نوشته هاي فلسفي يوناني معروف بوده است. لوگوس به مثابه ي «كلمه ي خدا»، با تمام تجلياتش، در متون الهياتي يهود و مسيحيت در دوره ي هلنيستي ظاهر مي شود. حكميت سليمان و فيلون، از جمله منابع يهودي، و انجيل يوحنا، از جمله منابع مسيحي در اين باره اند. در ادامه، لوگوس در مسيحيت همان پسر خدا يا مسيحا (لوگوس متجسد) مي شود. لوگوس (كلمه ي خدا) در كتاب مقدس يهوديان، به مثابه ي تعليم الهي (يعني واسطه ي وحي و هدايت)، واسطه ي خلقت است و در مقام ابزار كنترل طبيعت ظاهر مي شود. کلمه ي پروردگار، در مزاميرِ 119، با تورات يکي دانسته مي شود. در نه باب اولِ امثال سليمان، اوصاف كلمه يا تورات به حكمت نسبت داده مي شود. در واقع، تورات و حكمت در كتاب هاي اپوكريفايي بن سيراخ و حكمت سليمان يكي اند.(15) در مسيحيت نيز لوگوس از همان منابع كتاب مقدسي و رِبَّني (منسوب به ربي، يعني عالم يهودي) ريشه گرفته و اين براي نشان دادن شباهت هاي لوگوس يهودي و مسيحي كافي است. تفاوت لوگوس در مسيحيت اين است كه لوگوس در مسيحيت متجسد شد.(16) لوگوس يا كلمه ي الهي در مسحيت، در همه چيز و همه جا حاضر است؛ به واسطه ي اوست كه مخلوقات حيات و نور مي گيرند و به سبب وجود اين كلمه است كه شناخت خداند ممكن مي شود.(17) اين توصيف از كلمه، شبيه حقيقت محمديه در اسلام است و همان گونه كه در دوره اي از تاريخ، كلمه در عيسي عليه السلام تجسم يافت، در دوره اي ديگر، حقيقت محمديه در قالب حضرت محمد صلي الله عليه و آله تجسم پيدا كرد. اين نور انقطاع ندارد و تا امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف جريان دارد و او اكنون نماد حقيقت محمديه است. بنابراين، شايد بتوان گفت كلمه ي الهي و حقيقت محمديه، دو اسم از يک واقعيت را تشكيل مي دهند.(18) انسان كامل در عرفان يهودي آدم عليون (19) (يعني انسان متعالي) يا آدم قادمون (20) (يعني آدم قديم) ناميده مي شود.(21) آدم عليون، مظهر تمام سفيراها (22) در عالم است.(23) سفيراها، مثال معنوي كلام خدا (همه ي آموزه هاي كتاب مقدس، به ويژه ده فرمان) به شمار مي روند.(24)
چنان كه ديده مي شود، در يهوديت نيز همانند اسلام، بحث كلمه (لوگوس) با انسان كامل عجين است؛ همان گونه كه در مسيحيت نيز چنين است؛ با اين تفاوت كه در مسيحيت، يوحنا به كلمه تشخص داده و آن را شخصي مي داند كه در پيكره يک منجي، گوشت و پوست به خود مي گيرد وتجسم مي يابد.
آنچه از اين مباحث به دست مي آيد، از اين قرار است :
1.خدا با انسان سخن گفته و اين، سنت جاري او از آدم عليه السلام تا خاتم صلي الله عليه و آله بوده است؛
2.سخن گفتن خدا با انسان، حقيقي بوده است، نه مجازي و تمثيلي (البته در كلام الهي روش مجازي و تمثيلي به كار رفته، ولي اصل بر حقيقي بودن است و خلاف آن دليل مي خواهد)؛
3.كلام و كلمه ي خدا از سنخ كلام بشري نيست، بلكه فقط آثار و خواص كلام بشري را دارد؛
4.كلام خدا، يعني فعل الهي، شامل تكوينيات و غير تكوينيات مي شود؛
5.مصداق اتمّ اين كلام، انسان كامل است كه واسطه فيض خداست؛
6.كلمات خدا، به صورت كتاب تشريع و به صورت الفاظ و كلمات، در كتب كتاب هاي گذاشته و در قرآن ظهور و بروز يافته است؛ بنابراين، خدا داراي دو كتاب تكوين و تشريع است.

پی نوشت ها :
 

1.مقصود فراستخواه، زبان قرآن، ص22.
2.سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج18، ص9.
3.همان، ج3، ص 318.
4.كلام و قول خدا از ديدگاه يهوديان نيز همين گونه است؛ يا كنايه از خواست و اراده الهي است و يا كنايه از معنايي از طرف خدا، خواه بواسطه صدايي و يا بوسيله ديگري. در يهوديت نيز تمام نواقص و محدوديت هاي بشري در سخن گفتن از خدا سلب مي شود.(موسي بن ميمون، دلاله الحائرين، تحقيق دكتر حسين آتاي، ص 162 و 163)
5.سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان، ص 319 و 320.
6.احمد بهشتي، عيسي در قرآن، ص 174.
7. كهف : 109/ لقمان: 27.
8.آل عمران : 45/ نساء171.
9.سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان، ج3، ص 321.
10.سيد جلال الدين آشتياني، شرح مقدمه قيصري، ص 447.
11.همان، ص 453.
12.همان، ص 727.
13.Logos.
14.سه معني آخر از New Catholic Encyclopedia در ذيل مدخل Logos انتخاب شده است.
15. ,Daniel E.Gershenson, "Logos" in Encyclopedia Judaica, Keterpress Enterprises'
.Jerusalem, Israel, 1996, valum11,P.460&461
16. ,D.M.Crssan, "Logos" in New Catholic Encyclopedia, The Catholic University of America
Washington, D.C,1981, Valum8,P.968.
17.انجيل يوحنا، 10:14-13.
18.مرضيه شنكائي، بررسي تطبيقي اسماء الهي، ص 262.
19. Adam Elyon.
20. Adam Kadmon.
21. Gershom Scholem, "Adam Kadmon" in Encyclopedia Judaica, optic,valum1,P.248.
22.سفيرا (sefirah) مفردِ كلمه سفيروت (sefirot) است. سفيراها ده عدد هستند. در عرفان يهودي يعني قباله، خدا از طريق اين ده سفيراها تعيين و تشؤون پيدا مي كند. اين سفيرها به تربيت از اين قرارند: 1.تاج متعالي؛ 2.حكمت؛ 3.عقل ؛ 4.عظمت يا غضب؛ 5.قدرت يا عدل؛ 6.جمال يا لطف ؛ 7.صبر ؛ 8.جلال؛ 9.اساس قواي خلّاقه خدا ؛ 10.ملكوت كه از آن به سكينه نيز تعبير مي شود.
Dan Conn Sherbok, Judaism: History Belief and Practice, London and New York: Routledge, 2003, p206 and Leo Schaya, The Universal Meaning of Kabbalah, London, George Allen &Unwin LTD,1971,P.21
23. Leo Schaya, The Universal ,Meaning of Kabbalah optic,P.34.
24.Ibid, P.21.
 

منبع:فصلنامه علمي- تخصصي معرفت اديان شماره 1