بررسى تطبيقى نقش عقل در نظام حقوقى غرب و اسلام (3)


 

نویسنده: ابوالفضل عزتى




 
لازم است قبلا يادآورى شود كه چون دوره دسترسى به نص در فقه شيعه تا پايان دوره نواب‏اربعه ادامه‏يافت (غيبت كبرى 329 هق) دوره اجتهاد كامل براى شيعه ديرتر از اهل سنت آغاز شد، با وجود اين نبايد تصور شود كه رشد اجتهاد و حجيت عقل در بين شيعه كندتر و حتى ديرتر از اهل سنت‏بوده‏است. طولانى‏تر بودن دوره دسترسى به نص مانع از رشد حجيت عقل حتى در همان دوره نشده‏است. استفاده از عقل و اجتهاد احتمالا از زمان خود پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آغازشده‏است. حديث مربوط به مكالمه پيامبر با معاذابن‏جبل هنگام اعزام وى به يمن اين نكته را تاييد مى‏كند:
«پيامبر از وى پرسيد: بم تحكم؟ قال بكتاب الله. قال: فان لم تجد؟ قال: سنة رسول‏الله. قال: فان لم تجد؟ قال: اجتهد و رايى.» (16) در اين مكالمه پيامبر اجتهاد و استفاده از عقل را مورد تاييد قرار داد. در حديث ديگرى پيامبر به ابن‏مسعود فرمود: «اقض بالكتاب والسنة اذا وجدتهما فان لم تجدالحكم فيهما اجتهد رايك.» (17) آيات قرآن و احاديث مختلف اهل سنت و شيعه، سنت صحابه و خلفا و ائمه(ع)، همه حكايت از آن دارد كه اجتهاد و استفاده از عقل از زمان خود پيامبر متداول بوده‏است. ما در اينجا در صدد بررسى تاريخ فقه، اصول فقه، و تشريح علل اعتبار اجتهاد و عقل نيستيم. تنها اين مطالب را تا آنجا كه به موضوع اين نوشتار مربوط ست‏به‏اختصار بررسى مى‏كنيم.
به هرصورت در آثار قديمى شيعه مانند امالى (املائهاى ائمه بر صحابه); مثل «اصول ال الرسول‏» تاليف سيدشريف موسوى هاشم ابن زين‏العابدين خوانسارى; «الاصول الاصليه‏» تاليف سيدعبدالله محدث شبسترى و «الفصول المهمه‏» تاليف محمدابن‏حسن‏بن‏حر، مطلبى كه به صراحت‏حجيت عقل را به‏عنوان دليل مستقل فقهى ثابت كند ديده‏نمى‏شود; هرچند از عقل استفاده مى‏شده‏است. حقوق شيعه تا اواسط قرن چهارم هجرى هنوز به‏صورت يك نظام حقوقى منسجم در نيامده‏بود. تا مدتى پس از غيبت كبرى نيز مؤسسين و پايه‏گذاران معارف اسلامى مخصوصا فقهاى شيعه درحال تجزيه و تحليل مباحث كلى تشيع و به‏فكر ايجاد تاسيس نظام حقوقى مستقل بودند، ولى هنوز فرصت‏شكل‏دادن به حجيت عقل دست نداده‏بود و تنها به طرح مسايل كلى اعتقادى و حقوقى پرداخته مى‏شد.
از آثار حسن‏بن ابى‏عقيل عمانى (ابن‏عقيل قرن سوم ه ق) و محمدبن احمدبن جنيد (متوفى 381 ه. ق) چيزى كه بتواند حجيت عقل را به‏عنوان يك دليل مستقل حقوقى ثابت كند در دست نيست. دانشمند شيعى متاخرتر كه از شهرت بيشترى نيز برخوردار است، ابوعبدالله محمد معروف به شيخ مفيد (336 - 413 ه. ق) كه فقه و اصول شيعه را براى اولين‏بار سروصورت داد به‏احتمال قوى اولين فقيه و مجتهد شيعه است كه «حجيت دليل عقل‏» را به‏صورت منظم مطرح‏كرد. باوجوداين حتى وى نيز عقل را به‏عنوان دليل مستقل موردتوجه قرارنداد; بلكه آن را كمك دليل، يا دليل مؤيد و معين معرفى كرد. وى در كتاب «كنزالفوايد» كه يكى از شاگردانش بنام شيخ ابوالفتح كراجكى (متوفى 449 ه. ق) از او نقل كرده‏است كه تنها كتاب و سنت را به‏عنوان ادله مستقل فقه معرفى كرده‏است. ولى وى بلافاصله اضافه‏مى‏كند:
«علاوه بر اين ادله اصلى، سه دليل مؤيد و معين نيز براى استخراج احكام از كتاب و سنت وجود دارد كه عبارتنداز:
1 - دليل عقل، 2 - دليل زمان، 3 - اخبار و روايات مختلف.» (18)
شاگرد معروف شيخ مفيد بنام على‏بن حسن موسوى معروف به سيدمرتضى علم‏الهدى (متوفى 436 ه. ق) نيز راه استادش را پيمود ولى با تفصيل بيشتر. وى در اثر معروف خود «الذريعه الى اصول‏الشيعه‏» علم اصول شيعه را توسعه داد و در مورد دليل عقل بيش از استاد بررسى كرد.
شاگرد ديگر شيخ مفيد كه رهبرى شيعه را در زمان خود برعهده داشت و به شيخ‏الطايفه شهرت يافت و از محضر سيدمرتضى نيز بهره‏گرفت، يعنى محمدبن حسن شيخ طوسى (متوفى‏460 ه. ق) در كتاب معروف خود «عدة‏الاصول‏» بطور مفصل علم اصول فقه شيعه را بررسى‏كرد ولى وى نيز عقل را به‏عنوان دليل مستقل به رسميت نشناخت و دراين‏مورد تقريبا نامنظم سخن گفت. وى معلومات بشر را به دو گونه مى‏داند: 1 - ضروريات 2 - مكتسبات و نوع دوم را مجددا دو گونه مى‏داند: 1 - مكتسبات عقليه يا عقليات 2 - مكتسبات نقليه يا مسموعات. وى سپس مكتسبات عقليه را نيز دو نوع مى‏داند: 1 - عقليات خالص يا مستقلات عقليه 2 - مكتسبات نيمه‏مستقل كه به مستقلات غيرعقليه شهرت دارند. وى تنها مكتسبات عقليه خالص يا مستقلات عقليه را معتبر مى‏داند لكن در كلام نه در فقه. (19) به هرصورت مسئله عقل تا زمان وى هنوز يك مسئله كلامى بود نه فقهى و علم اصولى. بنابراين وى نيز معتقد به حجيت عقل به‏عنوان دليل مستقل در حقوق اسلام نيست. ولى دليل عقل تحت عنوان حسن وقبح مستقل عقلى مورد تاييد وى مى‏باشد. باوجود اين شيخ‏طوسى و شاگردان وى به تاسيس و رشد دليل عقل در فقه كمك فراوان كردند و زمينه استقلال دليل عقل در فقه را فراهم نمودند.
باوجوداين، فعاليت‏هاى اين گروه بود كه موجب تاسيس رسمى اصل حجيت عقل شد. به‏هرصورت از آنجا كه وى رياست فقهى تشيع را به‏عهده داشت و از آنجا كه حجيت عقل از ويژگى‏هاى روشن و اساسى نظام حقوقى شيعه به‏شمار مى‏رود، مسلما پيدايش و رشد مسئله حجيت عقل در فقه تا حد زيادى بايد مرهون كارهاى وى باشد. شايد علت مطرح نشدن مستقيم حجيت عقل در آثار و منابع حقوق شيعه تا اين زمان، آن بوده‏است كه عقل و حجيت آن از مسايل فلسفى و كلامى به‏شمار مى‏رفته‏است; نه از موضوعات حقوقى. اصل حجيت عقل و دليل بودن آن بر مسئله حسن و قبح و مصلحت و مفسده عقلى استوار است و اين مسئله از ابتدا بطور مفصل بوسيله متكلمين معتزلى و شيعه مورد بررسى بوده و جاى خود را به‏جاى حقوق شيعه در كلام شيعه باز كرده‏است.
پس از شيخ‏الطايفه (شيخ‏طوسى) حقوق شيعه و علم اصول و درنتيجه مسئله حجيت عقل، حدود بيش از يك قرن متوقف ماند و از رشد خاصى برخوردار نشد. اين دوره تا زمان فقيه بزرگ شيعه محمدبن ادريس (ابن‏ادريس 558-598 ه. ق) مؤلف اثر معروف «سرائر» ادامه‏يافت. به‏نظر مى‏رسد كه وى براى اولين‏بار صريحا مسئله حجيت عقل و دليل بودن آن را به‏عنوان يكى از ادله چهارگانه مستقل فقه شيعه مطرح كرد. ولى وى نيز حجيت عقل را به مواردى كه نص صريح وجود نداشته‏باشد و حكم قطعى از كتاب، سنت و اجماع در آنها وجود نداشته‏باشد; محدود مى‏دانست. (20) با اين ترتيب ابن‏ادريس عقل را دليل مستقل مى‏دانست ولى درصورت فقدان ادله سه‏گانه ديگر.
به‏نظر مى‏رسد كه پس از ابن‏ادريس تقريبا تمام اصوليون شيعه، عقل را به‏عنوان دليل فقهى مستقل پذيرفتند. و با اين ترتيب عقل رسما به‏صورت يك مسئله اصولى و حقوقى پذيرفته شد و از تنها كلامى‏بودن خارج شد. البته قبل از اين هم حجيت عقل در كتب حقوقى مطرح مى‏شد ولى از دخالتهاى علم كلام در علم اصول شمرده مى‏شد ولى از اين‏پس رسما در علم اصول به‏عنوان يك مسئله اصولى (نه‏كلامى) شناخته‏شد. پس از ابن‏ادريس تقريبا همه مشاهير فقهاى شيعه راه وى را ادامه دادند تا نوبت‏به نجم‏الدين جعفربن حسن معروف به محقق حلى (متوفى 676 ه. ق) صاحب كتاب «نهج‏الوصول الى معرفة علم الاصول‏» رسيد. وى نيز به سهم خود به رشد عقل‏گرايى و رشد علم اصول شيعه و اصل حجيت عقل كمك فراوان كرد. وى رسما ترتيب ادله فقه را عبارت مى‏داند از: كتاب، سنت، اجماع، عقل. (21) شاگرد و خواهرزاده وى حسن‏بن يوسف معروف به علامه حلى (متوفى 726 ه. ق) به عقلانيت و رشد علم اصول و حجيت عقل كمك فراوان كرد. وى تنها فقيه نبود; بلكه فيلسوف و متكلم نيز بود و با خواجه‏نصيرالدين طوسى معاصر و آشنا بود و گويا اين‏دو از محضر يكديگر بهره مى‏گرفتند و با اين‏ترتيب احتمال آن مى‏رود كه نظرات خواجه‏نصير نيز در رشد علم اصول، رشد عقلانى آن و حجيت عقل در جريان كار بدون تاثير نبوده‏است.
به هرصورت كتابهاى متعدد علامه حلى در علم اصول مانند «تهذيب‏الوصول الى علم‏الاصول‏»، «نهج‏الوصول الى علم‏الاصول‏»، «نهاية‏الوصول الى علم‏الاصول‏» بيانگر نقش وى در گسترش، تكامل و عقلانيت علم اصول در نزد شيعه و حجيت عقل در اين مكتب مى‏باشد. وى در كتاب «تهذيب‏» خود در مورد حجيت عقل مى‏گويد:
«الفعل قد يكون حسنا و هو ما يكون للفاعل القادر عليه ان يفعل. والذى لم يكن على صفة تؤثر فى استحقاق الذم، قد يكون قبيحا. و هوالذى ليس له فعله. او الذى على صفة لا تؤثر فى استحقاق الذم، و هو قول او فعل او ترك فعل او ترك قول - ينبى‏ء عن‏اتضاع‏الغير - والحق انهما عقليان خلافا لا شاعره;» (22) گاهى فعلى پسنديده‏است و آن كارى است كه انجام آن بر شخص قادر واجب است و با انجام آن مستحق ملامت نمى‏شود. و گاهى كارى ناپسند است و آن كارى است كه نبايد انجام شود و فاعل آن مستحق ملامت مى‏شود. و اين كار ممكن است گفتار و رفتار و حتى ترك اين‏دو باشد.حق اين است كه گفته‏شود اين حسن و قبح كه مستلزم تحسين وتقبيح است عقلى مى‏باشد. هر چند اشاعره آن را نمى‏پذيرند.»
بررسى اين گفته علامه مطالب زير را روشن مى‏كند:
1 - افعال و اقوال پسنديده و ناپسندى درنظر عقل وجود دارد كه افراد عاقل بايد آنها را انجام دهند و يا از آنها دورى جويند واين از آن جهت است كه عقل چنين قضاوت مى‏كند.
2 - مدح و ذم و تحسين و تقبيح عقلانى مى‏تواند معيار احكام وجوب و حرمت‏باشد.
3 - عقل قادر است‏حسن و قبح را كشف كند. حسن و قبح بر دو نوع است: حقيقى مطلق يا نسبى. (23)
4 - كشف حسن و قبح اعمال و اقوال ضرورى است.
5 - استقلال عقل در كشف حسن وقبح كه به‏دنبال خود حكم شرعى وجوب و حرمت را دارد.
6 - و بنابراين، حكم عقل به لزوم و وجوب شرعى جلب حسن و دورى از قبح و مفسده ظاهر مى‏شود.
از مجموعه اين استنباطات، حجيت عقل و قاعده ملازمه عقل و شرع استفاده مى‏شود.
علامه حلى به اينها اكتفا نكرده، بلكه مثالهاى متعددى را از احكامى كه بوسيله عقل وضع شده‏است ذكر مى‏كند. در بررسى محدوده عقل‏گرايى و رشد علم اصول و حجيت عقل در تشيع، لازم است نقش علماى فراوانى مورد توجه قرار گيرد.
كسانى كه تاكنون در اين نوشتار از آنان ياد شده‏است افرادى بودند كه معمولا در اين جريان مؤثرتر بوده‏اند. ولى بعد از آنان تقريبا اكثر علماى اصولى شيعه حجيت و اعتبار حقوقى دليل عقل را پذيرفته‏اند ولى على‏رغم تاسيس اصل حجيت‏حقوقى عقل تا اين دوره، نمى‏توان با قاطعيت گفت كه حجيت عقل حتى براى مدتها بعد از اين دوره بطور دقيق و كامل تعريف، توجيه، تشريح و تنظيم شده‏باشد. باوجود اينكه در حجيت‏حقوقى عقل، به‏عنوان چهارمين منبع فقه ترديدى نمى‏شد، علماى اصولى متاخر و حتى معاصر نيز اين‏كار را انجام نداده‏اند.
با اينكه حجيت عقل از بديهيات نظام حقوقى شيعه شده‏بود، نبايد تصور شود كه اين جريان بدون مخالفت و انتقاد به رشد خود ادامه‏داد. حتى خود علم اصول به مدت دو قرن (11و12 ه. ق) و در فاصله بين مولى محمدامين استرآبادى (متوفى 1033 ه. ق)، پيشواى اخباريون شيعه و مولى محمدباقر وحيدبهبهانى (متوفى 1206 ه. ق)، پيشواى نهضت جديد اصوليون، دراثر نفوذ وسيع اخباريون، دچار ركود شد و بنابراين حجيت عقل نيز طبعا از اين ركود ضربه ديد.
مكتب اخبارى تشيع يك عكس‏العملى قشرى عليه مكتب اصولى تشيع بود. باوجوداين نبايد تصور شود كه رشد علم اصول و حجيت عقل حتى دراين دوره كاملا متوقف شد. نهضت جديد اصولى به رهبرى وحيد بهبهانى در اوايل قرن سيزدهم موجب جبران ركود ناشى از نفوذ اخباريون شد و آن‏را در مسير طبيعى قرار داد. پس از وى مباحث علم اصول و حجيت عقل رشد و استقلال بيشترى كسب كردند. در اين دوره بود كه اصل حجيت عقل داراى تعريف و هدفى روشنتر شد و شكل منسجم‏ترى را به خود گرفت. با اين ترتيب تاريخ حجيت عقل در فقه شيعه را مى‏توان به دو دوره مهم تقسيم كرد:
الف - دوره‏اى كه عقل و حجيت آن به‏صورت مسئله‏اى جدا مورد توجه بود و اين دوره تا پايان قرن سوم هجرى و زمان ابن‏ادريس ادامه داشت.
ب - دوره‏اى كه عقل و حجيت آن به‏عنوان موضوعى حقوقى مطرح شد و حجيت عقل از انحصار كلام بيرون آمد و در مسايل حقوقى مورد استفاده قرار گرفت.
حجيت عقل همواره و از آغاز در كلام مورد توجه شيعه بوده‏است ولى در دوره‏اى خاص در فقه نيز جاى خود را كسب كرد; هرچند حجيت‏حقوقى آن بر پايه‏هايى كه از صدر اسلام موجود بوده استوار شده‏است.
علماى شيعه را در رابطه با حجيت عقل مى‏توان به سه گروه مختلف تقسيم نمود:
الف - گروهى كه حجيت عقل را به‏گونه‏اى نامنظم، غيرمستقيم و به‏صورت مسئله فرعى در حقوق شيعه مورد توجه قرار داده‏اند و تقريبا آن‏را بطور مستقل ناديده گرفته‏اند. هرچند آنرا طرد نكردند ولى در مورد عقل نه به‏عنوان دليل مستقل و نه دليل مؤيد، بحث منظم علمى انجام‏ندادند. اين گروه بيشتر حجيت عقل را تنها با بيان بعضى تكاليف شرعى كه يا مستقلند بوسيله عقل و يا به كمك آن وضع و جعل شده‏اند مورد توجه قرار داده‏اند. در بعضى موارد قواعد حقوقى عقلى و اصول عقلى را حتى به تفصيل بحث كرده‏اند ولى فصل و قسمتى از آثار خود را به بحث مستقل حجيت عقل، يا دليل عقل اختصاص نداده‏اند. شيخ محمد حسن‏بن زين‏العابدين (متوفى 1011 ه. ق) مؤلف «معالم‏الاصول‏»، محمدبن حسين‏بن عبدالصمد عاملى معروف به شيخ‏بهايى (متوفى 1031 ه. ق) مؤلف «زبدة‏الاصول‏» شيخ مرتضى‏بن محمد امين‏الدين معروف به شيخ مرتضى انصارى (متوفى 1281 ه. ق) مؤلف «فرائدالاصول‏» و آخوند ملا محمدكاظم خراسانى (متوفى 1329 ه. ق) مؤلف «كفاية‏الاصول‏» نمونه‏هاى بارزى از اين گروه در ادوار مختلف علم اصول مى‏باشند. اين علما از بانفوذترين علماى علم اصول شيعه مى‏باشند وآثار آنان به‏صورت كتابهاى درسى درآمده‏است. دو عالم بزرگوار ديگر سيدمحسن حكيم (متوفى 1290 ه. ق) مؤلف «حقايق‏الاصول‏» و سيدابوالقاسم خويى صاحب كتابهاى «دراسات‏الاصول‏»، «مصباح‏الاصول‏»، «جواهرالاصول‏» و «مصابيح‏الاصول‏» (متوفى 1413 ه. ق) نيز اين راه را رفته‏اند.
بنابراين، اين گروه به رشد عقل‏گرايى حقوق شيعه، علم اصول و حجيت عقل كمك فراوان نموده‏اند. بررسى كتابهاى شيخ مرتضى انصارى نشان مى‏دهد كه هرچند وى حجيت‏حقوقى عقل و حتى قاعده تلازم را پذيرفته‏است ولى در كتابهاى خود فصلى را در اين موارد ندارد.
ب - گروه دوم، تشكيل مى‏شود از دانشمندانى كه عقل را به‏عنوان كمك‏دليل و دليل مؤيد مى‏شناسند كه مى‏تواند به ادله نقليه كمك كند. قبلا يادآورى شد كه اين نظريه در ادوار علم اصول مربوط به قبل از قرن هفتم رواج داشته و در اين مورد قبلا به موقعيت‏شيخ مفيد (ره) اشاره شد. در ادوار بعد، آن طبقه از فقهاى شيعه كه مى‏كوشيدند بين نظرات سنتى منطقى اخباريون و نظرات عقلانى اصوليون جمع كنند در اين گروه قرار گرفتند مانند سيد بحرانى مؤلف كتاب «الحدائق النادره‏» و همفكران وى.
ج - گروه سوم تشكيل مى‏شود از علماى اصولى كه عقل را صريحا و دقيقا تعريف كرده‏اند، اصل حجيت عقل را تفسير و تشريح كامل نموده و آن را هم به‏عنوان دليل مستقل در رديف ادله سه‏گانه ديگر پذيرفته و هم در درك و فهم ادله نقليه به‏كار گرفته‏اند. بيشتر اعضاى اين گروه رسما طرفدار دليل و حجت‏بودن عقل مى‏باشند و مسئله حجيت عقل به‏وسيله اين گروه به رشد كامل خود رسيد. بيشتر اعضاى اين گروه از قرن سيزدهم به بعد رسما دربرابر اخباريون قرارگرفتند و حجيت عقل را پيشنهاد كردند. مولى محمدباقربن محمد اكمل معروف به وحيد بهبهانى (متوفى 1206 ه. ق)، نه‏تنها به رشد سريع و همه جانبه علم اصول كمك كرد; بلكه فعاليتهاى وسيع علمى ايشان و شاگردان و پيروان وى مسئله حجيت‏حقوقى عقل و قاعده تلازم را به كمال آن رساندند. اين گروه در استدلال خود از نصوص فراوان و نظرات متقدمين بهره جستند و كوشيدند تا آن را بر مبانى محكم اسلامى استوار كنند. (24) اين گروه با متانت كامل شبهات اخباريون را طرد كردند و احتياج اجتهاد را به عقل و قواعد مختلف عقلى تشريح نمودند. قسمت مهمى از آثار اين گروه در همين رابطه و بهترين آثار و كتابها در مورد اصول و حجيت عقل متعلق به اينان است. مشهورترين افراد اين گروه، وحيد بهبهانى مؤلف «الفوائدالحايريه‏» و شاگردان بلافصل وى مخصوصا ميرزا ابوالقاسم قمى (1151-1231 ه. ق) مؤلف كتاب معروف «قوانين‏الاصول‏» مى‏باشند. ميرزاى قمى در اين كتاب به تفصيل مسئله ملازمه بين حكم عقل و شرع را بررسى كرده و اين قاعده را با دقت و صراحت تشريح و تاييد كرده‏است (25) يكى ديگر از اعضاى برجسته اين گروه شيخ محمد حسن‏بن عبدالرحيم (متوفى 1261 ه. ق) صاحب يكى از مفصل‏ترين كتابهاى شيعه در علم اصول «الفصول فى‏الاصول‏» است كه بوسيله مرحوم سيد صدرالدين صدر (متوفى 1373 ه. ق) خلاصه شده است و «خلاصة‏الفصول‏» نام دارد. اعضاى اين گروه مخصوصا در سالهاى اخير زيادند كه آثار و كتب فراوانى از خود برجاى گذاشته‏اند. نظرات اين گروه در زمان معاصر بيانگر موضع متداول و رسمى نظام حقوقى شيعه است. (26) بااينكه ازنظر ترتيب، عقل معمولا در مقام چهارم دربين ادله چهارگانه فقه قرار داده شده است، اين گروه عقل را سومين دليل و مقدم بر اجماع مى‏دانند. (27) شايد علت آنكه دانشمندان شيعه معمولا عقل را در مقام چهارم قرارمى‏دهند، آن باشد كه جاى قياس را كه چهارمين مصدر فقه در مكاتب اهل سنت است‏به عقل داده‏اند.
بااينكه شيخ مرتضى انصارى غيرمستقيم حجيت عقل را مطرح كرده، بدون ترديد وى را مى‏توان از افرادى دانست كه از دليل عقل، فراوان در كتابهاى خود استفاده كرده‏است. شايد علت آنكه وى در آثار خود فصل مخصوصى را درباره حجيت عقل و قاعده تلازم قرار نداده‏است، آن باشد كه اولا آثار موجود وى مستقيما متناسب اين كار نبوده و ثانيا اين كار قبلا بوسيله ميرزاى قمى صورت گرفته‏بود و وى به آن اكتفا كرده و ضرورتى براى اين‏كار نمى‏ديده‏است.
حجيت، دلالت و منبع‏بودن عقل در نظام حقوق اسلامى احتمالا به معناى قدرت عقل در درك حسن و قبح ذاتى و كاشف‏بودن آن از اراده شارع حقيقى يعنى خداوند است; نه به‏معناى استقلال در تشريع در برابر نص صريح معتبر و به همين جهت، اجتهاد در برابر نص صحيح نيست. فقهاى اصولى شيعه اين حجيت‏براساس كاشفيت را در موارد زير پذيرفته‏اند:
1 - كشف احكام واقعى تعيينى يا مستقلات عقليه، مانند تقديم اهم بر مهم.
2 - اثبات حجيت امارات ظنى مستند به علم، مانند اثبات حجيت‏خبر موثق كه بحث مهمى از تعادل و تراجيح را تشكيل مى‏دهد.
3 - كمك براى كشف مفاد كامل كتاب و سنت كه مباحث اصول لفظيه از اصول فقه را تشكيل مى‏دهد.
4 - تعيين وظيفه ظاهرى در موارد غيرممكن بودن دسترسى به حكم واقعى كه مباحث اصول عمليه را (اصول برائت، احتياط، تخيير و استصحاب) تشكيل مى‏دهد كه به اصول عقليه نيز ناميده شده‏اند. شيخ مرتضى انصارى اين موارد را مى‏پذيرد.
اگر معيار پذيرش اصل حجيت عقل را استفاده از عقل بدانيم شيخ مرتضى انصارى بدون ترديد يكى از فقهاى بزرگ است كه بيش از ديگران از عقل در نظام حقوق اسلامى استفاده كرده‏است. صرف‏نظر از استفاده فراوان از عقل در كتاب فقهى خود «المكاسب المحرمه‏» وى كتاب معروف ديگر خود «فرائدالاصول‏» را معروف به «رسائل‏» به بررسى «اصول عمليه‏» كه گاهى از آنها به «اصول عقليه‏» نيز تعبير مى‏شود، اختصاص داده‏است. در حقيقت اين كتاب را مى‏توان يكى از كتابهايى دانست كه در مورد حجيت عقل و تلازم حكم عقل و شرع بطور غيرمستقيم نوشته شده است. باوجود اين لازم است‏يادآورى شود كه شيخ مرتضى انصارى حتى در موارد استفاده از اصول عمليه و ادله عقليه و حجيت عقل و قاعده ملازمه، اعتبار و ارزش همه آنها را با معيار قطعيت و به شرط منتهى‏شدن به قطعيت مى‏پذيرد. ادله ظنيه، تنها در احكام ظاهرى و درصورت ضرورت قابل پيروى مى‏باشند. (28) همان‏طور كه مى‏دانيم فرق عمده بين اخباريون و اصوليون در اين است كه از منابع فقهى چه چيز قطعيت‏بيشترى دارد و قطع‏آور است. اخباريون معتقدند كه نصوص كاشفيت‏بيشترى دارند و قطع‏آورترند و با اين ترتيب دايره قدرت‏عقل را تنگ كرده‏اند. اصوليون در مقابل معتقدند كه كتاب، قطعى‏الصدور ولى ظنى‏الدلاله است; اما سنت، هم ظنى‏الصدور و هم ظنى‏الدلاله است و بنابراين، دايره فرصت استفاده از عقل را گسترش داده‏اند. از اين نظر مى‏توان كتاب اصلى شيخ‏مرتضى انصارى «فرائدالاصول‏» را در علم اصول بهترين معيار براى ارزشيابى موضع‏گيرى وى در مورد حجيت عقل، قاعده تلازم و غيره دانست. اين كتاب بطور كلى اختصاص دارد به بحث و بررسى «اصول عمليه يا عقليه‏»; هرچند در موارد مختلف حجيت عقل و قاعده تلازم در آن بطور نامرتب مطرح شده‏است. همان‏طور كه مى‏دانيم اصول عمليه كاملا اصول عقليه نيستند، بطورى‏كه حتى بعضى اخباريون با استناد به اخبار، حجيت محدود آنها را پذيرفته‏اند. البته شيخ‏مرتضى در اثبات حجيت اصول عمليه از عقل استفاده مى‏كند. نتيجه آنكه شيخ‏مرتضى انصارى را مى‏توان در همان گروه اول از سه گروه پيشنهادى قرار داد.
اين مطلب تقريبا مورد توافق و حتى اجماع است كه نهضت جديد مكتب فقه اصولى شيعه برپايه اعتبار و تداوم اجتهاد و حجيت عقل - و حداقل رشد سريع آن - به ابتكار وحيد بهبهانى (1118-1208 ه. ق) بوده‏است. وى توانست پيروان و شاگردان فراوانى را تربيت كند، ازجمله سيدمهدى بحرالعلوم، شيخ جعفر كاشف‏الغطاء و ميرزا ابوالقاسم معروف به قمى. پس‏از ميرزاى قمى مى‏توان شيخ‏مرتضى انصارى را در رشد مكتب اصولى شيعه برپايه تداوم اجتهاد و حجيت عقل داراى موقعيت و نقش خاص دانست. درحقيقت آنچه را وحيد بهبهانى آغازكرد ميرزاى قمى كامل كرد و شيخ‏مرتضى انصارى مورد استفاده قرار داد. مرحوم شهيد محمدباقر صدر در كتاب «المعالم‏الجديده‏للاصول‏» تاريخ تطور و تكامل علم اصول شيعه را به سه دوره تقسيم مى‏كند:
الف - دوران مقدماتى و پايه‏گذارى كه با ابن‏عقيل و ابن‏جنيد آغاز و با ظهور شيخ‏الطائفه پايان يافت.
ب - دوره شكل‏گرفتن علم اصول كه با شيخ طوسى آغاز و با ابن‏ادريس، محقق حلى، علامه، شهيد اول و غيره انجام شد.
ج - دوره تكامل علم اصول كه به‏وسيله مولى محمدباقربن محمد اكمل معروف به وحيد بهبهانى آغاز شد و تا زمان معاصر ادامه دارد. (29)
شهيد صدر معتقد است‏يكى از بارزترين و حتى مبرزترين اين گروه، مرحوم شيخ مرتضى انصارى است. با همه اين احوال، تجزيه و تحليل مطالب كتاب «فرائدالاصول‏» شيخ‏انصارى، موضع وى را در اين مورد بهتر روشن مى‏كند.
شيخ مرتضى انصارى مسئله حجيت عقل را پس از نقل قول محدث استرآبادى و نقل تحليل محدث جزايرى از وى و پس از جرح و تعديل مطالب اين دو محدث ادعا مى‏كند كه حجيت عقل مورد تاييد نقل متواتر است و مى‏گويد:
«...بلغه‏الرسول‏الباطنى‏الذى هو شرع من داخل كما ان‏الشرع عقل من خارج‏». (30)
تنها ترديد وى در مورد قدرت عقل در كشف مناطات احكام است كه در اين‏مورد مى‏گويد:
«نعم‏الاتصاف ان‏الركون الى‏العقل فيما يتعلق بادراك مناطات‏الاحكام لينتقل منها الى ادراك نفس‏الاحكام موجب للوقوع فى‏الخطاء كثيرا فى نفس‏الامر.» (31) درحقيقت اين ترديد و استنتاج كه عبارت‏است‏از بيان «ليس كلما حكم به‏الشرع حكم به‏العقل‏» خود دليل بر آن است كه شيخ‏مرتضى اصل «كلما حكم به‏العقل - قاطعا - حكم به‏الشرع‏» را قبول دارد و بين اين دو مسئله، عموم و خصوص من‏وجه برقرارمى‏كند; نه تساوى.
باوجوداين شيخ‏مرتضى انصارى اصل مسئله حجيت عقل را تنها در همين چند جمله تمام مى‏كند هرچند از سيره عقلا در عمل به اخبار غيرقطعى و از دليل عقل در حجيت‏خبر واحد (32) و از دليل عقل در اصل برائت در اجزاء و شروط مورد ترديد (33) و از عدم اجراى اصول عمليه مخصوصا استصحاب در احكام عقليه نيز ياد مى‏كند. بنابراين موضع وى استفاده از بحثهاى علماى قبل از وى دراين‏مورد بوده‏است نه تجزيه و تحليل ابتكارى و حتى گسترش بحث.

پی نوشت ها :
 

16) اين حديث از طريق اهل سنت و شيعه متفقا نقل شده‏است. ترمذى، صحيح; ابوداود، سنن; سيدمرتضى، الذريعه; شيخ طوسى، عدة‏الاصول (فصول مربوط به اجتهاد و راى).
17) همان مراجع.
18) ابوالفتح كراجكى، كنزالفوايد، ص 186; آل مظفر، اصول‏الفقه ج 3 ص 122.
19) محمدبن حسن طوسى، عدة‏الاصول، ج 2، ص 125-127.
20) محمدبن ادريس، السرائر ص 4.
21) محقق حلى، المعتبر ص 5.
22) علامه حلى، التهذيب، ص 6.
23) محمد ابوزهره، الفقه‏الجعفرى، چاپ مصر، ص 48.
24) محمد باقر صدر، العالم‏الجديد، ص 84-86 .
25) ميرزا ابوالقاسم قمى، قوانين‏الاصول، ص 257 .
26) بحرانى، الحدائق‏النادره، ج 1،ص 30.
27) همان مرجع، ص 36.
28) شيخ مرتضى انصارى، فرائدالاصول، ص 10.
29) نقل از مجله‏النور، شماره 27، ص 57-58 .
30) شيخ مرتضى، فرائد، چاپ سنگى قم 1374، ص 11
31) همان مرجع، ص 12.
32) همان مرجع، ص 103-101 .
33) همان مرجع، ص 271.
 

منبع:www.lawnet.ir