نقش خاندان ماذرائي در مصر (2)


 

نويسنده: الهام اميني كاشاني




 

4. ابراهيم بن احمد بن ابراهيم الماذرائي
 

منابع از فرزند ديگر ابوبكر احمد با عنوان ابراهيم ياد كرده اند. از زندگي او اطلاعات دقيق و روشني در منابع به چشم نمي خورد جز اين كه در كنار دجله و الصراهًْ (66) خانه‌اي داشته و با دارالخلافه عباسي هم در ارتباط نزديك بود. (67) در سال 282 ق. از دمشق، خود را يازده روزه به بغداد رساند تا خود شخصاً خبر مرگ خمارويه را به خليفه المعتضد (279 – 289 ق) برساند. (68) از علل اقامت او در بغداد نيز اطلاعي در دست نيست. جز اين كه در زمان خلافت المقتدر بالله (295- 320 ق) از جمله طرفداران به حكومت رسيدن عبدالله ابن معتز بود و در سال 296 ق. كه المقتدر از خلافت عزل شد. ابتدا ابن معتز را به خانه ابراهيم ماذرائي و سپس به دارالحكومه برده و با وي بيعت شد. (69) ولي خلافت ابن معتز بسيار كوتاه بود و با روي كار آمدن مجدد المقتدر، مخالفان، و از جمله ابراهيم و حسين بن عبدالله جوهري معروف به ابن جصاص به زندان افتادند تا اينكه به در خواست ابن فرات وزير آزاد شدند. (70) ابن فرات در زمان وزارتش از ماذرائيان مال هنگفتي گرفت از آن جمله در سال 305 ق، ابراهيم بن احمد را كه از سفر حج آمده بود دستگير و مال هنگفتي را از وي مطالبه كرد. ابراهيم قسمتي از آن را به نقد داد و بقيه را به صورت قسطي پرداخت كرد. (71)
در مورد ذكاوت و علم وي روايت شده كه روزي او با ابن جصاص به مناظره نشست. ابراهيم در حين مناظره به ابن جصاص گفت كه من 100 هزار دينار از اموالم را صدقه مي دهم اگر تو در آنچه گفتي به باطل نرفته باشي. ابن جصاص هم گفت من از تو بيشتر يعني يك قفيز دينار از مالم را صدقه مي دهم اگر راست نگفته باشم و تو بر باطل نباشي. پس ابراهيم گفت از جهالت توست كه نمي داني 100 هزار دينار از يك قفيز دينار بيشتر است. همه تعجب كردند و پس از بررسي فهميدند كه حق با ابراهيم است زيرا يك قفيز معادل 96 هزار دينار بود. (72) ابراهيم بن احمد در سال 313 ق. در گذشت. (73)

5. ابو محمد حسن بن احمد بن ابراهيم الماذرائي
 

اطلاعات ما در مورد فرزند ديگر ماذرائي يعني حسن بسيار كم است. جز اين كه، مي دانيم وي، در سال 284 ق. در زمان هارون بن خمارويه ( 283-292 ق)، همراه بدرالحمامي به دمشق فرستاده شد تا امور آنجا را سامان دهد و طغج بن جف را به ولايت دمشق برگزيد. (74) همچنين وي در زمان وزارت ابن فرات به پرداخت هزار هزار و 200 هزار (يك ميليون و دويست هزار) دينار و يا هزار هزار (يك ميليون) دينار ملزم شد. (75) ابو محمد حسن در سال 338 در گذشت. از فرزند وي ابوالحسن احمدبن حسن به عنوان عالمي شيعي نام برده شده است.
6. ابوالحسن احمد بن حسن ماذرائي و تشيع او ابوالحسن احمد بن حسن بن احمد الماذرائي، عالم شيعي در عصر غيبت صغرا و كاتب اذكوتكين (فرمانرواي ترك تبار ري) بود. (76) سال تو لّد و مرگ او مشخص نيست. او در 276 ه با الموفّق عبّاسي (287 ق) مكاتبه كرد و از او خواست تا به منطقه «جبل» بيايد و اموال هنگفتي از مردم آنجا بگيرد. (77) بنابراين، وي تا اين تاريخ زنده بوده است. معاشرت و دوستي صميمانه او با احمد بن محمد بن خالد برقي (78) نيز گواه آن است كه وي در ايّام احمد برقي زنده بوده است.
آگاهي هاي ما عمدتاً مربوط به دهه هاي اخير او و چگونگي ظهور او در صحنه سياست است. احتمالاً وي پيش از ورود به امور سياسي، برخي از علوم اسلامي را فرا گرفته بود. روابط صميمانه او با محدثان زمان خود، مانند احمد برقي (281 ق)، احمد دينوري سراج (م: ح 275 ق) (79) و ابوالحسن اسدي رازي (م: 312 ق) وكيل امام عصر (عج) در ري (80) گواه براين است كه وي ضمن آنكه با عالمان زمان خود حشر و نشر داشت، خود نيز از دانش كافي برخوردار بود.
وي زماني وارد صحنه سياست شد كه از يك سو، خليفه عبّاسي المعتمد (256- 279 ق) برمسند خلافت، و از سوي ديگر، علويان زيدي همچون حسن بن زيد (م: 271 ق) و محمّدبن زيد (م: 287 ق) در طبرستان بر كرسي حكومت تكيه زده بودند. در سال 272 ق، محمد بن زيد (م 287 ق)، برادر و جانشين حسن بن زيد، اقدام به تصرف ري كرد، اما از اذكوتكين (فرمانرواي ري) كه به دستور خليفه بغداد، رو به ري نهاده بود، شكست خورد. اذكوتكين فاتحانه وارد ري شد و از اهالي آنجا مال هنگفتي ستاند و كارگزاران خود را به اطراف ري فرستاد. (81) شايد اذكوتكين، ابوالحسن را به ري يا قم فرستاده باشد. در ايام المعتمد، مردم قم چند سال عصيان كردند ابوالحسن ماذرائي، كاتب اذكوتكين را از اينكه وارد شهر شود منع كردند تا اينكه ابوالحسن بر آنها پيروز شد و خراج هفت ساله را جمع كرد. (82) ابوالحسن در سال 275 ق. شهر ري را تصرف كرد و تشيع را در آنجا آشكار ساخت در برخي از منابع تاريخي آمده است كه اهالي ري اهل سنّت و جماعت بودند، تا آن كه در سال 275هـ در ايّام خلافت المعتمد، وي با روي گردانيدن از اذكوتكين، بر آنجا علبه يافت و تشيّع را آشكار ساخت و بدين وسيله، مذهب شيعه در ري رواج پيدا كرد. (83) وحتي برخي دانشمندان آ ن ديار، همچون عبدالرحمان بن ابي حاتم رازي(م: 277ق) كه كتابي در فضايل اهل بيت عليه السلام براي وي تأليف كرد، به تصنيف كتابهايي براي او اقدام كردند.(84) وي به تبليغ مذهب اماميه پرداخت كه اين امر علاوه بر فشارها و تهديدها يي كه از سوي حاكمان بغداد به دنبال داشت، مي توانست به عنوان واكنشي در برابر علويان زيدي مذهب تلقّي شود كه در صدد توسعه قلمرو خود بودند. به گزارش طبري، وي در سال 276ق به ابواحمد الموفق عباسي خبر داد كه اذكوتكين بن ساتكين مال زيادي را در منطقه جبل پنهان كرده است واگر خليفه به آ نجا برود، آ ن مال متعلق به خليفه مي شود. اما زماني كه به آنجا رفتند، چيزي نيافتند.(85) با توجه به اين كه، وي در اين زمان از خدمت اذكوتكين خارج شده بود، شايد اين كار او به خاطر دشمني اش با اذكوتكين بوده و به نوعي مي خواسته از شرّ وي خلاص شود.
وي در آ غاز، اعتقاد راسخي به امامت اهل بيت عليه السلام نداشت، اما در ماجرايي كه خود او نقل كرده و در منابع معتبر نيز ذكر شده، چنين آمده است كه يزيد بن عبدالله شهرزوري، كه از دوست داران اهل بيت عليه السلام و حاكم «شهرزور» (86) بود، در مرض موتش به او وصيّت كرد كه زكات شترانش و همچنين شمشير و كمربندش را به كسي كه با عنوان« صاحب الزمان» از او نام برده مي شود، تحويل دهد. وي با خود انديشيد كه اگر به وصيّت يزيد بن عبدالله عمل كند و اموال را، به اذكوتكين نرساند، ممكن است مورد خشم فرمانراي ري واقع گردد، پس اسب، شمشير و كمربند را پيش خود به 700 دينار قيمت كرد و اسب را به اذكوتكين داد در همين زمان نامه اي از عراق به او رسيد و در آن نوشته شده بود: هفتصد ديناري را كه نزد توست به ما برسان. وي مي گويد: پس از خواندن اين نامه، به وجود امام عصر(عج) ايمان آوردم و اموال را به آ ن حضرت رساندم.(87)
همچنين گفته شده كه ابو الحسن ماذرائي بر اساس دستور امام زمان (عج) مكلف شد كه آن هفتصد دينار را به ابوالحسن اسدي رازي بپردازد.(88) و شايد اين كار اسباب آشنايي و ارتباط ابوالحسن ماذرائي را با اسدي رازي فراهم كرد.
در منابع، بيش از اين اطلاعاتي در باره وي و نيز مذهب ديگر اعضاي خاندان ماذرائي به چشم نمي خورد اما مي توان حدس زد كه پيش از ابوالحسن احمد ماذرائي، بيشتر اين خاندان پيروان اهل سنت بودند ولي محبت به اهل بيت در ميان برخي از آ نان به چشم مي خورد.(89) با وجود اين گرايش به مذهب شيعه وآ ن هم شيعه اثني عشري از زمان ابوالحسن در خاندان ماذرائيان آغاز شد، ولي در اين باب كه آيا گرايش به اين مذهب پس از ابوالحسن در بين ماذرائيان كه در ري و حتي مصر وشام زندگي مي كردند، ادامه داشت هيچ اشاره خاصي در منايع وجود ندارد.

7. ابوالطيب احمد بن علي بن احمد الماذرائي
 

وي از فرزندان علي بن احمد و برادر محمد بن علي بود. زمان ولادت وي مشخص نيست وليكن مي دانيم كه وي در حدود سال 300ق به همراه برادرش به مصرآمد.(90) ابوالطيب پس از مرگ پدرش مسئول خراج مصر شد.(91) وي تا زمان محمد بن سليمان كاتب در اين منصب بود.(92) پس از قيام حباسه در سال 302ق كه المقتدر، ابوبكر محمد بن علي را بر ولايت مصر و نظارت بر امور شام گماشت. ابوبكر نيز امور خراج را به برادرش ابوالطيب محمد بن احمد سپرد.(93) اين آ خرين منصب ابوالطيب بود. وي در سال 303ق درگذشت.(94) سمعاني به يكي از فرزندان وي به نام ابو احمد حسن بن احمد (95) كه در سال 372ق در مصر (96) درگذشت اشاره کرده است. مقريزي از شخص ديگري از خاندان ماذرائيان با كنيه ابوالطيب نام برده است- ابوالطيب محمدبن حسن بن احمد بن علي الماذرائي(97) است – تنها خبري كه در مورد وي داده شده اينكه در سال 388 ق درگذشت. (98) احتمالاّ وي نوه ابوالطيب و فرزند ابو احمد الحسن بود.

پي نوشت ها :
 

66. الصراهًْ نام دو نهر است در بغداد كه به الصراهًْ الكبري و الصراهًْ الصغري مشهور است. اين دو نهر از نهر عيسي در بلد المحول سرچشمه مي گيرند و فاصله آن جا تا بغداد يك فرسخ است. نك: ياقوت حموي، پيشين، ج 3، ص 399.
67. عريب بن سعد، پيشين، ص 31.
68. طبري، پيشين، ج 10، ص 42، ابن عساكر، پيشين، ج 6، ص 277.
69. طبري، پيشين، ج 11، ص 31.
70. همان، ص 32.
71. عريب بن سعد، پيشين، ص 62.
70.طبري، پيشين، ج 11، ص 43.
73. ابن عساكر، پيشين، ج 6، ص 277.
74. نويري، پيشين، ج 28، ص 33؛ عماد الدين، ابن كثير، البدايه و النهايه (بيروت: دارالفكر، 1407 ق)، ج 11، ص 77، ابن تغري بردي، پيشين، ج 3، ص 283.
75. ابن سعيد، پيشين، ج 1، ص 248.
76. احمد بن محمد بن خالد، برقي، المحاسن، به كوشش سيد جلال الدين الحسيني (قم: دارالكتب الاسلاميه، بي تا)، مقدمه، ذيل كخ، طبري، پيشين، ج 10، ص 16.
77. طبري، پيشين، ج 10، ص 16، عبدالرحمن بن محمد، ابن خلدون، العبر، به كوشش خليل شحاده (بيروت: دارالفكر، 1408 ق)، ج3، ص 417.
78. براي مثال نك: مقدمه، ذيل.
79. همان.
80. برقي، مقدمه، زيل لط و نيز نك: همين اثر ص 8.
81. ابن اثير، پيشين، ج 7، ص 418؛ ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 32.
82. حسن بن محمد بن حسن قمي، تاريخ قم، ترجمه حسن بن علي بن حسن قمي، به كوشش سيد جلال الدين تهراني (تهران: توس، 1361)، ص 163.
83. ياقوت حموي، پيشين، ج 3، ص 121 ذيل ري.
84. همان.
85. طبري، پيشين، ج 10، ص 16، ابن خلدون، پيشين، ج 3، ص 417، و ابن اثير اين روايت را به حسين بن احمد نسبت داده است كه درست به نظر نمي رسد. نك، ابن اثير پيشين، ج 7، ص 436.
86. كوره بزرگي است در منطقه جبال بين اربل و همدان و آن را زور بن الضحاك ساخت. نك: ياقوت حموي، پيشين، ج 3، ص 375.
87. علي بن عيسي اربلي، كشف الغمه في معرفهًْ الائمه (قم: مركز الطباعه و النشر للجمع العالمي لاهل البيت، 1426)، 154؛ محمد بن محمد بن نعمان، شيخ مفيد، الارشاد في حجج علي العباد (قم:منشورات مكتبه بصيرتي، بي تا)، 354-355. همچنين براي روايتي ديگر نك: قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرائح (بيروت: موسسه النور للمطبوعات، بي تا)، ج 1، ص 460.
88. نك: برقي، مقدمه، ذيل لط.
89. براي مثال نك: مقريزي، المقفي، ج 6، ص 235.
90. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 234، همان، ج2، ص 155.
91. كندي، پيشين، ص 278.
92. همان، ص 277، صابي، پيشين، ص 258؛ مقريزي، الخطط، ج 1، ص 327.
93. مقريزي، المقفي، ج 6، ص 234.
94. همان، ص 235؛ همو، الخطط، ج 1، ص 328.
95. سمعاني، پيشين، ج 12، ص 14.
96. همان، ج 12، ص 15.
97. المقفي، ج 5، ص 536.
98.همان.
 

منبع:تاريخ اسلام- ش 38