زندگينامه امام علي (علیه السلام) (1)
زندگينامه امام علي (علیه السلام) (1)
كنيه امام على (علیه السلام)
لقب على (علیه السلام)
و مردى از قبيله ازد در روز جمل چنين سرود: اين على است و وصيى است كه پيامبر در روز نجوة با او پيمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و اين گفته را افراد آگاه در خاطر سپردهاند و اشقيا آن را فراموش كردهاند
زحر بن قيس جعفى در روز جمل گفت: آيا بايد با شما جنگ كرد تا اقرار كنيد كه على در بين تمام قريش پس از پيامبر برترين كس است؟! او كسى است كه خداوند وى را زينت داده و او را ولى ناميده است و دوست، پشتيبان و نگهدار دوست است، همچنان كه گمراه پيرو فرمان گمراهى ديگر است.
زحر بن قيس نيز بار ديگر چنين سروده است: پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (صلی الله علیه واله) )
فرستاده خداوند و تمام كننده نعمتها فرستاده پيامآورى و پس از او خليفه ما كسى كه ايستاده و كمك شده است منظور من على وصى پيامبر است كه سركشان قبايل با او در جنگ و ستيزند اين زحر در جنگ جمل و صفين با على (علیه السلام) همراه بود. همچنان كه شبعثبن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفين در ركاب آن حضرت بودند.اما بعدا با حسين (علیه السلام) در كربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند.
كميت مىگويد: كثير نيز مىگويد: وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد كننده گردنها و ادا كننده دينها همچنين آن حضرت به نام پادشاه مؤمنين و پادشاه دين(يعسوب المؤمنين و يعسوب الدين) نيز ملقب بوده است. روايت كردهاند كه پيامبر به على (علیه السلام) فرمود: تو پادشاه دينى و مال پادشاه ظلمت و تاريكى است.
در روايت ديگرى آمده است:اين (على) پادشاه مؤمنان و پيشواى كسانى است كه در روز قيامت با چهرههايى نورانى در حجلهها نشستهاند. ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعيم در حلية الاوليا اين دو روايت را نقل كردهاند. در تاج العروس معناى لغوى يعسوب ذكر شده و آمده است (ملكه كندوى زنبور عسل). على (علیه السلام) فرمود: من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه كافران است.يعنى مؤمنان به من پناه آورند و كافران از مال و ثروت پناه مىجويند.چنان كه زنبور به ملكه خود پناه مىبرد و آن ملكه بر همه زنبوران مقام تقدم و سيادت دارد.
نقش انگشتر على (علیه السلام)
تولد :
قسمت دوم :
بخشهاى زندگانى على (علیه السلام)
با توجه به اينكه اميرمومنان ده سال پيش از بعثت پيامبر (صلی الله علیه واله) ديده به جهان گشود و در حوادث تاريخ اسلام هموارده در كنار پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نيز سى سال زندگى نمود، مىتوان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زير تقسيم نمود:
1- از ولادت تا بعثت پيامبر اسلام(ص)
در آغوش پيامبر
على (علیه السلام) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به اين دوره تربيتى خود اشاره نموده و مىفرمايد: «شما (ياران پيامبر) از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا و موقعيت خاصى كه با آن حضرت داشتم آگاهيد و مىدانيد موقعى كه من خردسال بودم، پيامبر مرا در آغوش مىگرفت و به سينه خود مىفشرد و مرا در بستر خود مىخوابانيد به طورى كه من بدن او را لمس مىكردم، بوى خوش آن را مىشنيدم و او غذا در دهان من مىگذارد من همچون بچهاى كه به دنبال مادرش مىرود، همه جا همراه او مىرفتم، هر روز يكى از فضائل اخلاقى خود را به من تعليم مىكرد و دستور مىداد كه از آن پيروى كنم.»(3)
على (علیه السلام) در غار حرأ
على (علیه السلام) در خطبه «قاصعه» در اين باره مىفرمايد:«پيامبر هر سال در كوه حرأ به عبادت مىپرداخت و جز من كسى او را نمىديد...هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد، صداى ناله شيطان را شنيدم، به رسول خدا عرض كردم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است و علت نالهاش اين است كه او از اينكه در روى زمين اطاعت شود، نااميد گشته است. آنچه را من مىشنوم تو نيز مىشنوى و آنچه را مىبينم تو نيز مىبينى جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير (من) و بر خير و نيكى هستى.» (6) . .اين گفتار گر چه مىتواند مربوط به عبادت پيامبر در حرأ در دوران پس از رسالت باشد، ولى قرائن گذشته و اينكه عبادت پيامبر در حرأ غالبا قبل از رسالت بوده است، نشان مىدهد كه اين گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) باشد. در هر حال پاكى روح على (علیه السلام) و تربيتهاى پيگير پيامبر سبب شد كه او در همان دوران كودكى با قلب حساس، ديده نافذ و گوش شنوا، چيزهايى را ببيند و اصواتى را بشنود كه براى مردم عادى ديدن و شنيدن آنها ممكن نيست.
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه مىنويسد:« در كتب صحاح روايت شده است كه وقتى جبرئيل براى نخستين بار بر پيامبر نازل گرديد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (علیه السلام) در كنار پيامبر اسلام بود.»(7)..از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: « على (علیه السلام) پيش از رسالت پيامبر اسلام ص همراه آن حضرت نور نبوت را مىديد و صداى فرشته را مىشنيد. پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) به او مىفرمود: اگر من خاتم پيامبران نبودم ، تو شايستگى مقام نبوت را داشتى ولى تو وصى و وارث من، سرور اوصياء و پيشواى پرهيزگاران هستى.»(8)
2- از بعثت تا هجرت پيامبر
نخستين كسى كه اسلام آورد
نخستين افتخار على (علیه السلام) در اين دوران پيشگام بودن وى در پذيرفتن اسلام، و يا به عبارت صحيحتر، ابراز و اظهار اسلام ديرينه خويش است زيرا على (علیه السلام) از كوچكى يكتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستى نبود(9)تا اسلام او به معناى دست كشيدن از بت پرستى باشد (در حالى كه در مورد ساير ياران پيامبر چنين نبود) پيشگام بودن در پذيرفتن اسلام، ارزشى است كه قرآن مجيد روى آن تكيه كرده و صريحا اعلام نموده است كه كسانى كه در گرايش به اسلام پيشگام بودهاند، در پيشگاه خدا ارزش والايى دارند ، آنجا كه مىفرمايد: « و پيشگامان، پيشگام، آنان مقربانند.» (10) .. توجه خاص قران به موضوع «سبقت در گروش به آيين اسلام» به حدى است كه حتى كسانى را كه پيش از فتح مكه ايمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نمودهاند، از افرادى كه پس از پيروزى مسلمانان برمكيان، ايمان آورده و جهاد كردهاند، برتر شمرده است چه رسد به كسانى كه پيش از هجرت و در سالهاى نخست ظهور اسلام، مسلمان شدهاند، آنجا كه مىفرمايد:«كسانى از شما كه پيش از پيروزى (فتح مكه) در راه خدا انفاق كردند و سپس به جهاد پرداختند، با كسانى كه بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد كردند، يكسان نيستند، بلكه آنان در پيشگاه خدا مقامى برتر دارند و خداوند به هر دو وعده نيك داده است...» (11)..علت برترى اميان مسلمانان پيش از فتح مكه (كه در سال هشتم هجرى صورت گرفت) اين است كه آنان در موقعى ايمان آورند كه اسلام در جزيره العرب به اوج عظمت نرسيده بود و هنوز پايگاه بت پرستان يعنى شهر مكه به صورت دژ شكست ناپذيرى باقى بود و خطرهايى از هر طرف جان و مال مسلمانان را تهديد مىكرد. البته مسلمانان پس از مهاجرت به مدينه و گرايش اوس و خزرج و قبايل اطراف مدينه به اسلام، از پيشرفت و ايمنى نسبى برخوردار بودند و در بسيارى از درگيريهاى نظامى غالب و پيروز مىشدند، ولى خطر هنوز بكلى برطرف نشده بود. بنابراين در صورتى كه گروش به اسلام و بذل مال و جان در چنين شرائطى، از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا اظهار ايمان و اسلام در آغاز دعوت پيامبر كه قدرتى جز قدرت قريش و نيرويى جز نيروى بت پرستان در كار نبود، ارزش بالاتر و بيشترى خواهد داشت. از اين نظر سبقت در اسلام در ميان ياران پيامبر، از افتخارات مهم بشمار مىرفت
با اين توضيح ميزان ارزش پيشگامى على (علیه السلام) در اسلام بخوبى روشن مىگردد
دلائل پيشگامى على (علیه السلام) در اسلام
دلائل و شواهد پيشگامى على (علیه السلام) در متون اسلامى به قدرى فراوان است كه بيان همه آنها از حد گنجايش اين متن بيرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذيلا مىآوريم:
الف- پيش از همه، خود پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) به پيشقدم بودن على (علیه السلام) تصريح كرده و در ميان جمعى از ياران خود فرمود:«نخستين كسى كه در روز رستاخيز با من در كنار حوض (كوثر) ملاقات مىكند پيشقدم ترين شما در اسلام، على بن ابى طالب است.» (12)
ب - دانشمندان و محدثان نقل مىكنند:حضرت محمد (صلی الله علیه واله) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على (علیه السلام) فرداى آن روز (سه شنبه) با او نماز خواند.(13)
ج- امام در خطبه «قاصعه» مىفرمايد: «آن روز اسلام جز به خانه پيامبر و خديجه راه نيافته بود و من سومين نفر آنها بودم. نور وحى و رسالت را مىديدم، و بوى نبوت را مىشنيدم.»(14)
د- امام در جاى ديگر از سبقت خود در اسلام چنين ياد مىكند:«خدايا من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشت، و پيام تو را شنيد و به دعوت پيامبر تو پاسخ گفت و پيش از من جز پيامبر اسلام كسى نماز نگزارد.»(15)
ه\' على (علیه السلام) مىفرمود: من بنده خدا و برادر پيامبر و صديق اكبرم، اين سخن را پس از من جز دروغگوى افترأ ساز، نمىگويد. من هفت سال پيش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .(16)
و- عفيف بن قيس كندى مىگويد: من در زمان جاهليت بازرگان عطر بودم. در يكى از سفرهاى تجارتى وارد مكه شدم و مهمان عباس (يكى از بازرگانان بزرگ مكه) شدم، در يكى از روزها در مسجدالحرام در كنار عباس نشسته بودم، در اين هنگام كه خورشيد به اوج رسيده بود، جوانى به مسجد در آمد كه صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان كرد و سپس رو به كعبه ايستاد و شروع به خواندن نماز كرد، چيزى نگذشت كه نوجوانى خوش سيما به وى پيوست و در سمت راست او ايستاد. سپس زنى كه خود را پوشانده بود، آمد و در پشت سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و ركوع و سجود شدند من (از ديدن اين منظره كه در مركز بت پرستان، سه نفر آيين ديگرى غير از مرام بت پرستى را برگزيدهاند) در شگفت ماندم، رو به عباس كرده و گفتم: حادثه بزرگى است! او نيز اين جمله را تكرار كرد و افزود: آيا اين سه نفر را مىشناسى؟ گفتم: نه. گفت: نخستين كسى كه وارد شد جلوتر از هر دو نفر ايستاد، برادر زاده من محمد بن عبدالله (صلی الله علیه واله)، و دومين فرد، برادرزاده ديگر من على بن ابى طالب (علیه السلام)، و سومين شخص همسر محمد است. و او مدعى است كه آيين وى از طرف خداوند نازل شده است و اكنون در روى زمين، جز اين سه نفر كسى از اين دين پيروى نمىكند.(17)اين قضيه بخوبى نشان مىدهد كه در آغاز دعوت پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) غير از همسرش خديجه، تنها على (علیه السلام) آيين او را پذيرفته بوده است/
حامى و جانشين پيامبر (صلی الله علیه واله)
پيامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومى خود دارى مىورزيد و تنها در تماسهاى خصوصى با افرادى كه زمينه پذيرش را در آنها احساس مىكرد، آنها را به اسلام دعوت مىكرد/پس از سه سال فرشته وحى نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ كرد كه پيامبر دعوت همگانى خود را از طريق دعوت خويشان و بستگان آغاز نمايد. فرمان خدا چنين بود:« بستگان نزديك خود را از عذاب الهى بيم ده، و پرو بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ايمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت كن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از كارهاى (بد) شما بيزارم.»(18). علت اينكه دعوت خويشان براى نقطه شروع دعوت همگانى انتخاب شد، اين است كه تا نزديكان يك رهبر الهى و يا بشرى به او ايمان نياورند و از او پيروى نكنند، هرگز دعوت او درباره بيگانگان موثر واقع نمىشود زيرا نزديكان همواره از اسرار و رازها و ملكات خوب و بد وى كاملا واقف و مطلع هستند، از اين رو ايمان آنان نشانه وارستگى مدعى رسالت به شمار مىرود، چنانكه اعراض و روى گردانى اكثريت قريب به اتفاق آنها نشانه دورى مدعى از خلوص و صفا و صدق در ادعأ است. از اين نظر پيامبر به على (علیه السلام) دستور داد كه چهل و پنج نفر از شخصيتهاى بزرگ بنى هاشم را براى ضيافت ناهار دعوت كند و غذايى از گوشت همراه با شير آماده سازد/مهمانان همگى در وقت معين به حضور پيامبر شتافتند و پس از صرف غذا « ابولهب» عموى پيامبر با سخنان سبك خود مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقيب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسول خدا را ترك گفتند و پيامبر تصميم گرفت كه فرداى آن روز، ضيافت ديگرى ترتيب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نمايد. باز على (علیه السلام) به دستور پيامبر غذا و شير آماده نمود و از شخصيتهاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استما(علیه السلام) سخنان پيامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگى باز در موعد مقرر حضور بهم رسانيدند. پيامبر ص پس از صرف غذا سخنان خود را چنين آغاز كرد:«هيچ كس از مردم براى كسان خود چيزى بهتر از آنچه من براى شما آوردهام، نياورده است. من خير دنيا و آخرت براى شما آوردهام. خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگى وى و رسالت خويش، دعوت كنم. چه كسى از شما مرا در اين راه كمك مىكند تا برادر و وصى و نماينده من در ميان شما باشد؟»
او اين جمله را گفت و مقدارى مكث نمود تا ببيند كداميك از آنان به نداى او پاسخ مثبت مىدهد؟ در اين موقع سكوتى مطلق آميخته به بهت و تحير بر مجلس حكومت مىكرد و همگى سر به زير افكنده و در فكر فرو رفته بودند/ناگهان على (علیه السلام) كه سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمىكرد، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت: «اى پيامبر خدا من تو را در اين راه يارى مىكنم»، سپس دست خود را به سوى پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكارى بفشارد. در اين موقع پيامبر دستور داد كه على (علیه السلام) بنشيند. بار ديگر پيامبر گفتار خود را تكرار نمود،باز على برخاست و آمادگى خود را اعلام كرد. اين بار نيز پيامبر به وى دستور داد بنشيند. در مرتبه سوم نيز مانند دفعات پيشين كسى جز على برنخاست و تنها او بود كه بپاخاست و پشتيبانى خود را از هدف مقدس پيامبر اعلام كرد. در اين موقع پيامبر (صلی الله علیه واله) دست خود را بر دست على زد و جمله تاريخى خود را در مجلس بزرگان بنى هاشم درباره على بيان نمود و گفت:«هان اى خويشاوندان و بستگان من! على برادر و وصى و خليفه من در ميان شما است.»(19)بدين ترتيب نخستين وصى پيامبر اسلام به وسيله آخرين سفير الهى در آغاز رسالت كه هنوز جز عده ناچيزى به آيين وى نگرويده بودند، تعيين گرديد/از اينكه پيامبر در يك روز نبوت خود و امامت على و اعلام كرد و روزى كه به بستگان خود گفت مردم من پيامبر خدا هستم، همان روز نيز فرمود كه على وصى و جانشين من است، مىتوان مقام و موقعيت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزيابى نمود و به اين مطلب توجه كرد كه اين دو مقام از يكديگر جدا نبوده و همواره امامت مكمل برنامه رسالت است/.
فداكارى بزرگ
مفسران مىگويند: اين آيه درباره فداكارى بزرگ على (علیه السلام) در ليله المبيت نازل شده است. (23)خود حضرت نيز در شوراى شش نفرى كه به دستور عمر براى تعيين خليفه تشكيل گرديد، با اين فضيلت بزرگ بر اعضاى شورا احتجاج كرد و فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آيا جز من چه كسى در آن شب پرخطر كه پيامبر عازم غار « ثور» بود، در بستر او خوابيد و خود را سپر بلا نمود؟ همگى گفتند: كسى جز تو نبود.(24)
3- از هجرت تا وفات پيامبر (صلی الله علیه واله)
على (علیه السلام) برادر پيامبر (صلی الله علیه واله) :
اخوت اسلامى و پيوند برادرى از اصول اجتماعى آيين اسلامى است. پيامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ايجاد و استوار ساختن اين پيوند، كوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدينه تصميم گرفت ميان مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى منعقد سازد، به اين منظور روزى در اجتماع مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوين اخوين»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شويد. آنگاه مسلمانان دوبدو دست يكديگر را به عنوان برادرى فشردند و بدين ترتيب وحدت و همبستگى بين آنان استوارتر گرديد/البته در اين پيمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با يكديگر از نظر ايمان و فضيلت و شخصيت اسلامى رعايت مىشد. اين معنا با دقت در وضع و حال افرادى كه با هم برادر شدند بخوبى روشن مىگردد/پس از آنكه براى هر يك از حاضران برادرى تعيين گرديد، على (علیه السلام) كه تنها مانده بود، با چشمان اشكبار به حضور پيامبر عرض كرد: بين من و كسى پيوند برادرى برقرار نساختى. پيامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى. (25)آنگاه بين خود و على (علیه السلام) عقد برادرى خواند.(26)اين موضوع ميزان عظمت و فضيلت على (علیه السلام) را بخوبى نشان مىدهد و روشن مىسازد كه وى تا چه حد به رسول خدا نزديك بوده است.
در جبهههاى جنگ:
الف - در جنگ بدر:
ب- شجاعت بى نظير در جبهه احد
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: «پرچمداران سپاه شرك در جنگ احد نه نفر بودند كه همه آنها به دست على (علیه السلام) به هلاكت رسيدند». (31)
ابن اثير نيز مىگويد: «كسى كه پرچمداران قريش را شكست داد، على (علیه السلام) بود.»(32)
به روايت مرحوم شيخ صدوق، على (علیه السلام) در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى كه پس از مرگ عمر، جهت تعيين خليفه تشكيل گرديد، روى اين موضو(علیه السلام) تكيه نمود و فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آيا در ميان شما كسى جز من هست كه نه نفر از پرچمداران بنى عبدالدار را (در جنگ احد) كشته باشد؟سپس امام افزود: پس از كشته شدن اين نه نفر بود كه غلام آنان بنام «صواب» كه هيكلى بس درشت داشت، به ميدان آمد و در حالى كه دهانش كف كرده و چشمانش سرخ گشته بود، مىگفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمىكشم. شما با ديدن او جاخورده خود را كنار كشيديد ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بين من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد كردم كه از كمر دو نيم شد/ اعضاى شورا، همگى سخنان على (علیه السلام) را تصديق كردند.(33).. بارى، سپاه قريش هزيمت يافت و افراد تحت فرماندهى عبدالله بن جبير با ديدن اين صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنايم رفتند و عبدالله بن جبير با كمتر از ده نفر همانجا ماند/در اين هنگام خالد بن وليد كه با گروهى سواره نظام در كمين آنان بود، چون اين وضع را ديد، به آنان حمله كرد و پس از كشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان يورش برد و اين همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط يكى از زنان قريش بنام «عمره بنت علقمه» كه جهت تشويق سربازان قريش به ميدان جنگ آمده بودند/از اين لحظه، وضع جنگ بكلى عوض شد، آرايش جنگى مسلمانان بهم خورد، صفوف آنان از هم پاشيد، ارتباط فرماندهى با افراد قطع گرديد و مسلمانان شكست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام، از جمله «حمزه بن عدالمطلب» و «مصعب بن عمير» يكى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسيدند/از طرف ديگر ،چون شايعه كشته شدن پيامبر در ميدان جنگ توسط دشمن پخش گرديد، روحيه بسيارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جديد سپاه شرك، اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان عقب نشينى كرده و پراكنده شدند، و در ميدان جنگ جز افرادى انگشت شمار در كنار پيامبر نماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت ساز در تاريخ اسلام فرا رسيد/در اينجا بود كه نقش على (علیه السلام) نمايان گرديد زيرا على (علیه السلام) با شجاعت و رشادتى بى نظير در كنار پيامبر شمشير مىزد و از وجود مقدس پيشواى عظيم الشان اسلام در برابر يورشهاى مكرر فوجهاى متعدد مشركان حراست مىكرد/
«ابن اثير» در تاريخ خود مىنويسد:پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) گروهى از مشركين را مشاهده كرد كه عازم حمله بودند، به على دستور داد به آنان حمله كند، على (علیه السلام) به فرمان پيامبر به آنان حمله كرد و با كشتن چندين تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت. پيامبر سپس گروه ديگرى را مشاهده كرد و به على (علیه السلام) دستور حمله داد و على آنان را كشت و متفرق ساخت. در اين هنگام فرشته وحى به پيامبر عرض كرد: اين، نهايت فداكارى است كه على (علیه السلام) از خود نشان مىدهد. رسول خدا فرمود: او از من است و من از او هستم. در اين هنگام صدايى از آسمان شنيد كه مىگفت: «لاسيف الا ذوالفقار، ولافتى الا على» (34)/
«ابن ابى الحديد» نيز مىنويسد: هنگاميكه غالب ياران پيامبر پا به فرار نهادند، فشار دستههاى مختلف دشمن به سوى پيامبر بالا گرفت. دستهاى از قبيله «بنى كنانه» و گروهى از قبيله «بى عبد مناه» كه در ميان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مىخورد، به سوى پيامبر يورش بردند. پيامبر به على (علیه السلام) فرمود: حمله اينها را دفع كن. على (علیه السلام) كه پياده مىجنگيد، به آن گروه كه پنجاه نفر بود حمله كرده و آنان را متفرق ساخت. آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله كردند، باز هم على (علیه السلام) حمله آنان را دفع كرد. در اين حملات، چهار نفر از قهرمانان مزبور و ده نفر ديگر كه نامشان در تاريخ مشخص نشده است، به دست على (علیه السلام) كشته شدند/«جبرئيل» به رسول خدا گفت: راستى كه على (علیه السلام) مواسات مىكند، فرشتگان از مواسات اين جوان به شگفت در آمدهاند/پيامبر فرمود: چرا چنين نباشد، او از من است و من از او هستم. جبرئيل گفت: من هم از شما هستم. آن روز صدايى از آسمان شنيده شد كه مكرر مىگفت: «لاسيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على». ولى گوينده ديده نمىشد. از پيامبر سوال كردند كه گوينده كيست؟ فرمود جبرئيل است. (35)
ج- در جنگ احزاب (خندق)
پي نوشت ها :
1-به مآخذ زير مراجعه كنيد : - ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه\'.ق، ج 2، ص 58/- ابن هشام، عبدالملك، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقأ، ابراهيم الابيارى، و عبدالحفيظ شبلى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران)، 1355 ه\'.ق ج1، ص 262/- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص 213/- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياالكتب العربيه، 1378 ه.ق، ج 13، ص 119/
2-ابوالفرج اصفهانى ، مقاتل الطالبيين ،ص15/
3- و قد علمتم موضعى من رسول الله ص بالقرابه و المنزله الخصيصه و ضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره، و يكنفى فى فراشه، و يمسنى جسده، و يمشنى عرفه، و كان يمضغ الشى ثم يلقمنيه...و لقد كنت اتبعه اتبا(ع) الفصيل اثرامه يرفع فى كل يوم من اخلاقه علما يامرنى بالاقتدأ به.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)
4-حرأ كوهى است در سمت شمال مكه و غار حرأ در قله اين كوه قرار گرفته است.
5-ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى، وعبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران)، 1355ه\'.ق، ج 1، ص 252/
6-ولقد كان يجاور فى كل سنه بحرأ فاراه و لايراه غيرى... و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه فقلت يا رسول الله ماهذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قدايس من عبادته، انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لست بنبى ولكنك لوزير وانك لعلى خير.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)
7-ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، الطبعه الاولى قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه\'.ق، ج 13، ص 208/
8 -مدرك پيشين، ص 210/
9 -اخطب خوارزم، المناقب، نجف، المطبعه الحيدريه، 1385 ه.ق، ص 18/
10 -والسابقون السابقون اولئك المقربون (واقعه: 10-11)/
11-لايستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجه من الذين انفقوا من بعد و قاتلوا وكلاً وعد الله الحسنى (حديد: 10)/
12 -اوّلكم ورودا على الحوض اوّلكم اسلاما على بن ابيطالب:- ابن عبدالبر، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحيا التراث العربى، 1328 ه\'.ق، ج 3، ص 28/- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378ه\'.ق، ج 13، ص 119/با همين مضمون: - الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، تحقيق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه\'.ق، ج 3، ص 17/
13 -استنبى النبى يوم الاثنين و صلى على يوم الثلاثا:- ابن عبدالبر، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحيا التراث العربى، 1328 ه.ق، ج 3، ص 32/- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه\'.ق، ج 2، ص 57/اين حديث را حاكم نيشابورى از دو طريق به صورت «نبى رسول الله...» نقل كرده است.(المستدرك على الصحيحين، تحقيق و اعداد عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه\'.ق، ج 3، ص 112/
14 -و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله (ص) و خديجه و انا ثالثهما، ارى نور الوحى و الرساله واشم ريح النبوه (نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)/
15-اللهم انى اول من اناب، و سمع و اجاب ،لم يسبقنى الا رسول الله ص بالصلوه. (همان كتاب، خطبه 131)
16- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت دارالقاموس الحديث، بىتا، ح 2، ص .312 الكامل، ح 2، ص 57/
17-به مآخذ زير نگاه كنيد:- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه\'.ق، ج 13، ص 226/- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص .212 (با اندكى اختلاف در لفظ/)- ابن ابى الحديد در همان كتاب اين قضيه را از قول عبدالله بن مسعود نيز نقل كرده است كه او نيز در سفر به مكه شاهد چنين صحنهاى بوده است.
18-و انذر عشيرتك الا قربين و اخفض جناحك لمن اتبعك من المومنين فان عصوك فقل انى برى مما تعلمون (شعرا:214-216)/
19-به ماخذ زير مراجعه كنيد: - طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص 217/- ابن اثير الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399ه\'.ق، ج 2، ص 63/- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه.ق، ج 13،ص 211/
20- و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او نفتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله والله خير الماكرين (انفال: 30).
21-به ماخذ زير مراجعه كنيد،- ابن هشام، عبدالملك، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقأ، ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه\'.ق، ج 2، ص 124-128/- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه\'.ق، ج 2، ص 102/- محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر (بى تا) ج 1، ص 228/- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، (بى تا) ص 30/- الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه\'.ق، ج 3، ص 4/- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالقاموس الحديث، (بى تا) ج 2، ص 244/
22-و من الناس من يشرى نفسه ابتغأ مرضات الله و الله روف بالعباد(بقره، 207)/-
23-به مآخذ زير مراجعه كنيد: - ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحيا الكتب العربيه، 1378 ه\'.ق، ج 13، ص 262/- مظفر، محمد حسن، دلائل الصديق، چاپ دوم، قم، مكتبه بصيرتى، 1395 ه.ق، ج 2، ص 80/مرحوم مظفر، از مفسران و دانشمندان برجسته اهل تسنن همچون ثعلبى، قندوزى و حاكم نقل مىكند كه همگى گفتهاند: اين آيه درباره على (ع) نازل شده است/
24-به مآخذ زير مراجعه كنيد: شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، الخصال، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، منشورات جامعه المدرسين فى الحوزه العلميه بقم، 1403 ه\'.ق، ج 2، ص 560/- طبرسى، احتجاج، نجف، مطبعه المرتضويه، 1350 ه\'.ق، ج 1، ص 75/
25-الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه\'.ق، ج 3، ص 14/
26-ابن عبدالبر، الاستيعاب فى المعرفه الاصحاب، چاپ اول، بيروت، داراحيا التراث العربى، 1328 ه\'.ق، ج 3، ص 35/
27- در اصطلاح سيره نويسان غزوه به آن نبردها مىگويند كه فرماندهى سپاه اسلام را در آنها خود پيامبر (ص) به عهده داشت/
28- به مآخذ زير مراجعه كنيد:- ابن هشام، السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه، مصطفى البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه\'.ق، ج 2، ص 277/- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 2، ص 125/
29-و عندى السيف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخيك فى مقام واحد. (نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 64)امير مومنان (ع) در نامه 28 نيز اين موضو(ع) را يادآورى كرده است.
30-الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، (بى تا) ص 39/
31- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبْ بصيرتى، (بى تا) ص 47/
32-ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 \'.ق، ج 2، ص 154/
33- الخصال، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، نشورات جامعه المدرسين فى الحوزه العلميه بقم، 1403 ه\'.ق، ص 560/
34- الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه\'.ق، ج 2، ص 154/
35- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياالكتب العربيه، 1378 ه\'.ق، ج 14، ص .253 خوارزمى نيز در كتاب «المناقب» صفحه 223 روايت مىكند كه على (ع) در جريان شورا، به اين مواسات كه نداى آسمانى را در پى داشت، بر اعضاى شوار احتجاج كرد/
منبع: www.maximumtechnic.com
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}