آسيب شناسي جامعه ي ديني (5)


 

نويسنده: محمد حسين پژوهنده




 

ه- فرهنگ بيمار آموزش و پرورش
 

موضوع ديگري که به عنوان نشانه اي از آسيب ديدگي جامعه در رديف همان فرهنگ کار قرار مي گيرد، گم شدن هدف تربيتي در امر آموزش پرورش جامعه است. بررسي تمام جوانب قضيه کار ما نيست و به کنگره اي عظيم نيازمند است، ليکن به طور گذرا به نقطه هاي مشکوک توجه مي کنيم.
- فرهنگ آموزش يعني روح آگاه و رشد يافته و متعهدي که بر کليت اين مجموعه هدف مند و داراي ساختار، حاکم است و کار هدايت خودکار اين دستگاه را به عهده دارد. چنين فرهنگي، اگرچه در بخش ها وجود دارد، اما در بعد کارکردي ظاهراً از عهده ي نقش خود بر نمي آيد و از اين جهت مي گوييم اين فرهنگ بيمار است. در حقيقت، چنان به نظر مي رسد که هدف گم شده است و آموزش و پرورش ما به روزمره گي افتاده است.
- هويت معلمان در نزد خودشان و نزد دانش آموزان يا دانش جويان از سطح الگو بودن به سطح يک فرد بسيار عادي فرود آمده است. روشن است که تخريب شخصيت معلم، باري به هر دليل، در عدم توفيق آنان در نيل به هدف پرورش تأثير بسزايي دارد.
- بحث در خصوص متون آموزشي و تناسب هاي لازم با گروه هاي هوشي، جغرافيايي، سني، جنسي، فرهنگي و ساير جداکن هاي انساني، و نيز در مورد تناسب رتبي و نظام پلکاني و تناسب در عرض ساير متن ها خود به بررسي مستقلي نياز دارد، اما اجمالش آن است که چنين کاستي وجود دارد که به عدم توفيق معلمان در انتقال مفاهيم مي انجامد.
- از جايي که معلمان بعد از پدر و مادر، نخستين بانيان هر نظامي در پرورش فرزندان هستند، ايجاب مي کند که معلمان مجهز به تازه ترين اطلاعات جامعه شناختي، روان شناختي، ديني، فني و... که جزء مطالب مرتبط با دروس مي باشند، قرار داشته باشند. اين اطلاعات امروزه مي توانند از طريق اينترنت در اختيار آنان گذارده شود، اما نه امکاناتي براي تأمين چنين نيازي وجود دارد و نه علاقه و فرصتي در نيازمندان.
- اصل نظام آموزشي خود بحث مفصل ديگري است که بارزترين کاستي آن عدم تناسب بين عناصر آموزشي در سطوح مختلف مي باشد. به سخن ديگر، نظام آموزشي ما بسيار کهنه و قديمي است و نياز به روزآمدن شدن دارد.

و- تضاد ميان ايده و حس در آموزش و پرورش
 

ايده در بيان ما به معناي آرمان نيست، منظور ما از ايده بايدهاي قانوني است که به صورت مانيفست عمل، مدون گرديده اند. از اين روي، اين عبارت مرادف با تضاد آرماني و عملي نمي باشد. آن چه ما را در اين مورد حساس و وادار به تأمل مي نمايد، وجود مغايرت بين آن چيزهايي است که فرزندان ما در آيين نامه ها، دستورالعمل ها، و کتاب هاي قانون به عنوان بايدهاي اجتناب ناپذير مي خوانند و آن چيزي که ما در رفتارهاي خود به آنان تعليم مي دهيم. اين موضوع خود به خود در آنان تعارضي روحي ايجاد مي کند که به نوعي کشمکش رواني مي انجامد و سرانجام، يکي از اين دو راه را پيش پاي آنان مي نهد.
الف- بي اعتقادي به قوانين و آيين نامه ها؛
ب- سلب اعتماد به ما.
در صورت نخست، آنان به سمت بي بند و باري کوچ مي کنند، و در صورت دوم، به سوي عصيان بر عليه ما و کنار گذاشتن همه ي آن چه ما آنها را ارزش مي ناميم. در اين صورت، ما نمي توانيم براي آنان الگو باشيم و حتي تجارب ما را نيز نخواهند پذيرفت. البته شايد ظاهراً چنين چيزي را از سوي آنان احساس نکنيم، ليکن به تدريج آثار آن آشکار خواهد شد، و چه بسا دين گريزي ها، سنت شکني ها، و نوگرايي هاي تهي از عقلانيت نسل حاضر در اثر وجود چنين برداشتي باشد.
تضاد بين ايده و حس، در هر پايه و قشر و گروهي، مي تواند وجود داشته باشد و هرجا باشد همين پيامدها را دارد. اما مهم ترين تضادي که در آينده به تعارض خواهد انجاميد، تضاد بين اصول خواندني در کتابهاي درسي و عمل استادان و معلمان است يا هر آن کس که جنبه ي الگويي دارد، همانند روحانيون، رجال سخن و خطابه، سرشناسان ميز و اداره ي امور و هرکسي که به نوعي براي ديگران مرجعيت دارد.
دوگانگي بين ايده و حس در الگوهاي متون ديني از طرفي و الگوهاي غيرمستقيم آموزشي ساير متون و نيز الگوهاي رفتاري مجسم در معلم و مديران از طرف ديگر، وحدت فرهنگي را آسيب مند مي سازد. عمده ترين دوگانگي هاي مطرح شده تاکنون عبارتند از دوگانگي ميان مليت و دين، تمدن و اخلاق، علم و مذهب و دوگانگي بين تيپ هاي متعدد شخصيتي و فکري (آزاد ارمکي، 1375؛ 7-256؛ داوري، 1363، 59)
در اين خصوص بايد نقش تضاد را در رفتار والدين از نظر دور نداشت، زيرا نخستين پايه گذاران تربيت فرزندان آنها هستند.
قرآن در اين خصوص مي فرمايد:
«أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون» (بقره، 44)؛ آيا مردم را به امر خير وا مي داريد و خود را فراموش مي کنيد، در حالي که کتاب هم مي خوانيد! آيا نمي فهميد.
در حديثي است که امام صادق (ع) مي گويد:
«کونوا دعاه للنّاس بغير السنتکم ليروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلاه و الخير فانّ ذلک داعيه» (کليني، 1365، 78)؛ دعوت گر مردم به سوي خدا بدون زبان تان باشيد تا مردم در شما پارسايي و تلاش و نماز و امور خير را ببينند و جذب شوند.
همه ي اين ها ناظر به تأثير سوء تضاد موجود ميان عمل و بايدهاي مدون است که ما به آن توجه نداريم.
نقدي که اين مسأله دارد اين است که ما در مواردي ناگزير از خروج از جاده رسمي هستيم، زيرا مصالحي ايجاب مي کند که از فرعي به جاي اصلي استفاده شود که طبعاً موجب ظهور تضاد خواهد بود و اين ربطي به آسيب ندارد. اما پس از تأمل در اين که اين گونه موارد نادر اتفاق مي افتند، با التفات به توجيه آن براي ديگران- به ويژه نسل نو- از بروز عارضه جلوگيري مي شود. ليکن سخن در اين گونه موارد اندک و انگشت شمار نيست، مورد توجه ما عموم مسائل است. يعني وقتي در کليت رفتار ما نگريسته شود و در اغلب رفتار ما اين تضاد مشاهده شود، جايي براي تأثير توجيه نمي ماند و حتي موارد استثنا نيز در حکم قهري و طبيعي آنان محکوم به همان دو پيامد خواهد شد که ذکر شد.

ز- شبهه افکني ها و شبهه هاي طبيعي
 

شبهه، اگر چه معاني متعددي دارد، ليکن آن چه ما از آن منظور داريم چيزي است که همگون با حقيقت است، به گونه اي که امر را بر مردم در تشخيص حق از غير آن مشتبه مي سازد.
شبهه از اين نظر در اين بحث جاي تأمل دارد که مسأله اي است دو بعدي، يعني هم عارضه دروني است و هم مي تواند گونه اي از دخالت بيگانه باشد، يعني عوامل شبيه ساز در بيرون از مرز به ساخت و القاي آن مشغول باشند. اين مشکل را در تهاجم فرهنگي نيز داريم؛ زيرا يکي از بزرگ ترين ضربه هايي که مي تواند بر پيکر اعتقادات يک ملت و انهدام بنيان باورهاي ديني و سنتي وارد آيد از همين رهگذر است.
القاي شبهه در اعتقادات ديني و حتي اصول ارزش ملي و اخلاقي رخنه ايجاد مي کند و زمينه را براي جايگزين نمودن شبه ارزش ها يا ضد ارزش ها آماده مي کند و معمولاً در فضاي ناآگاهي مردم استفاده مي شود و اگرچه نتواند يکباره آنها را کنار بزند، اما به تدريج، پايگاه رواني آنها را سست و اعتبار مي سازد، چنان که ممکن است در دراز مدت به نظام اجتماعي آسيب جدي وارد سازد.
مسأله شبهه از طرفي نيز نقدپذير است، بدين معنا که مي تواند براي فعال کردن سيستم دفاعي جامعه مفيد باشد. چنان که مي دانيم اخيراً نمونه هاي علمي، کلامي و سياسي آن را تجربه مي کنيم، اين امر چه از خارج آمده باشد يا در داخل ساخته شده باشد، به تقويت بنيه ي دفاع علمي و ديني و رشد پايه هاي آگاهي ملي کمک کرده است و در توسعه ي آگاهي ها تا آن جا نقش داشته که توانسته است رشد شعور سياسي را به دورترين نقطه هاي کشور برساند و آنان را کمک کند تا بتوانند در سرنوشت خود آگاهانه بينديشند. بديهي است که منظور ما از شبهه اي که نشانه آسيب است اين نوع شبهه ها نيست. ورود شبهه به متن جامعه اگر متواتر باشد به گونه اي که فرصت دفاع و آمادگي برخورد اصولي را از ما سلب نمايد و يا در نيرويابي از ضعف هايي استفاده کند که امکان تأثير ضد آن را از بين برده باشد، بي ترديد کار خود را کرده است و هرگونه تلاش در جهت خنثي سازي آن بي اثر خواهد بود. البته اين بدان معنا نيست که راه را بر هر اطلاع نوي ببنديم، ما اگر به مسأله پژوهش در همه زمينه ها، به ويژه در زمينه ي مسائل کلامي و ديني و سياسي، بپردازيم و سطح آگاهي را بالا ببريم و توجيه لازم را به سمع و نظر مردم برسانيم، راه را بر بدانديشان بسته ايم.

راه برد ضد آسيب
 

آسيب اجتماعي، اگرچه مي تواند امر مبتلابه همه ي کشورها باشد، ليکن در کشورهاي نيمه صنعتي که هنوز توسعه نيافته اند، بيشتر نمود پيدا مي کند.
تي بي باتومور مسائل اين گونه کشورها را ناشي از سرعت شتابزده و بي کنترل اين کشورها، که معمولاً در تقليد عجولانه از غرب صورت مي گيرد، و نيز از رشد سريع جمعيت، که از آثار فرهنگ سنتي به جاي مانده است، مي داند.
چنين شرايطي، که بايد از آن به «وضعيت بحران» ياد کرد، مسلماً مديريت مناسب خود را مي طلبد. وي در چنين شرايطي تنها راه علاج را در رويکرد به «برگزيدگان و رهبراني که بتوانند برانگيزاننده اقدامات موثر باشند و بر حوادث نظارت داشته و به آنها جهت دهند»، مي داند (باتومور، 1372، 93).

نتيجه گيري
 

از آن چه بحث شد نتيجه مي گيريم که
اولاً جامعه سالم و پويا، همانند يک دستگاه عظيم پيچيده اي است که با انتظام خاصي به کار مي پردازد و از نظام فراگير حاکم بر کل برخوردار است. به همين دليل دائماً در حال پويش است و نوآوري به همراه دارد که غالباً ناشناخته است و معمولاً مورد انکار و بي مهري واقع مي شود. از اين روي، نبايد به محض مواجهه با يک امر تازه و نوي که در جامعه خود مي بينيم، بلافاصله به آن انگ آسيب بزنيم، بلکه بايد همواره يک شاخص تميز آسيب و غير آسيب داشته باشيم تا همچون يک خط کش عمل نموده، مرز ميان اين دو را براي ما مشخص نمايد.
ثانياً پديده ي تغيير به عنوان قانون ثابت خداوندي در آفرينش امري شناخته شده است، که در هر عرصه اي گريزي از آن نيست و تغيير، چه در ذاتيات و يا عرضيات، دگرگوني و نوشدن را به همراه دارد که لازمه ي آن است و تکليف ما در قبال اين مسأله نيز بايد همانند مسأله پويش، برخورد عاقلانه و معرفتي باشد.
البته بينش عاقلانه تر آن است که از وجود آسيب نبايد غافل بود و جامعه ي خود را از آن ايمن دانست، اما همواره بنا را بر آسيب نهادن نيز به خودي خود موجب رکود و بلکه عقب گرد جامعه مي شود، زيرا با طرد هر نوعي راه براي هيچ پيشرفتي هموار نخواهد بود. از طرف ديگر، نبايد از مکر و عناد دشمن غافل بود، چه آن که همه ي دگرگوني ها يا نوها در جامه طبيعي نيستند و ممکن است در اثر تهاجم فرهنگي، علمي، اقتصادي، هنري و يا سياسي ابرقدرت مکر و افسون رخ داده باشند، و هم از آن سوي، ممکن است به واقع آسيب ناشي از بدکار کردن و فساد درون دستگاه هاي جامعه باشد که در هر حال وجود شاخص از اشتباه گرفتن يا غير آن جلوگيري مي نمايد.
در مورد دستگاه هاي درون جامعه چون آموزش و پرورش، بنگاه هاي اقتصادي، مراکز کار سياسي، علمي، فني و هنري و نيز نهادهاي خودجوش اجتماعي نشانه هاي بسياري براي شناخت آسيب هست، که بايد مورد بررسي کارشناسانه قرار گرفته و براي رفع آن از توانمندي هاي علمي و مديريتي نخبگان متعهد و با انگيزه بهره گرفت.
منابع و مأخذ
1) قرآن کريم
2) آزاد ارمکي، تقي (1375)، کتاب سروش (1) راه هاي نفوذ فرهنگي غرب در ايران معاصر، انتشارات صدا و سيما، چ1
3) الرضي، محمدبن حسين (1376)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي (براساس نسخه صبحي صالح)، موسسه تحقيقاتي اميرالمومنين.
4) باتومور، تي بي (1372)، برگزيدگان وجامعه، ترجمه علي هاشمي گيلاني، گناباد، نشر مرنديز.
5) داوري، رضا (1363)، وضع کنوني تفکر در ايران، انتشارات سروش.
6) کليني، محمد بن يعقوب (1365) الکافي، (8 جلد) تهران، دارالکتب الاسلاميه
ايده اصلي اين مقاله مديون الهام گيري نگارنده از اشارات استاد خانم دکتر هما زنجاني زاده در ارتباط با مسأله «فرهنگ ديني جامعه» است، که در همين فرصت مراتب سپاس خود را نسبت به مشاراليها ابراز مي دارد.
انديشه حوزه- ش 80-79