جامعه ي ديني و مسأله ي رشد و توسعه ي علمي (1)
جامعه ي ديني و مسأله ي رشد و توسعه ي علمي (1)
جامعه ي ديني و مسأله ي رشد و توسعه ي علمي (1)
نويسنده: سيد مجيدظهيري
چکيده
دين اسلام در اين ميان از جامعيت و کمال برخوردار است و در هويت تاريخي خود، جامعه را به تصوير مي کشد که صدرنشين علمي جهان بوده است و اين تجربه و سابقه ي گران بهاي تاريخي جهان اسلام، بايد در پي ريزي ساختار برنامه هاي علمي و پژوهشي و توسعه ي دانش محور جوامع ديني مورد توجه جدي قرار گيرد.
از اين روي، در اين جستار، سابقه ي تاريخي درخشان رويارويي جامعه ي اسلامي با جهان علم و معرف، در قرون اوليه ي اسلام، به عنوان يک حقيقت علمي و پديده اي آموزنده و الهام بخش براي برنامه هاي توسعه و رشد علمي يک جامعه ي ديني مطلوب مورد توجه قرار گرفته است.
همچنين مواجهه ي يک و نيم قرن اخير جهان اسلام با دنياي علم و معرفت، با توجه به آسيب هاي جدي به وجود آمده در اين رويارويي و تفاوت هاي جدي آن با رويايي نخست، پديده اي عبرت آموز است که در يک نگاه مقايسه اي و آسيب شناسانه، ما را در ترسيم راه کارهاي توسعه و رشد علمي در جامعه ي ديني مطلوب ياري مي نمايد.
يکي از مولفه هاي مهم و تأثيرگذار در مسير فهم و درک جايگاه علم و توسعه ي دانش محور جامعه ي ديني، رابطه ي توسعه ي علم با نوع تلقي غالب دينداران از جامعه ي ديني است. جوامع ديني در يک دسته بندي به انواع ذيل قابل تقسيم اند:
1) جامعه ي ديني خردستيز؛
2) جامعه ي ديني خردگريز؛
3) جامعه ي ديني خردمدار؛
4) جامعه ي ديني خردپذير.
اين تقسيم براساس نوع دينداري غالب در جوامع ديني شکل گرفته است و هر نوع آن، در نحوه ي رويارويي با علم و توسعه ي دانش محور جامعه ي ديني تأثير مي گذارد و از هم ترين موضوعات زيربنايي جوامع ديني است که تا آسيب شناسي و اصلاح نگردد، هرگز غايت جامعه ي ديني مطلوب شکل نخواهد گرفت.
نوع نگاه به مسأله رابطه ي علم و دين و شکل پاسخ گويي به اين مسأله و معضل پيچيده، از مولفه هاي ديگري است که فرايند رشد و توسعه ي علمي در جامعه ي ديني را دستخوش تغييرات و تحولات جدي مي کند و در فصلي بدان پرداخته شده است.
توجه به مسأله روشن، به عنوان موتور محرک کاروان علم در جوامع، همچون راه کاري کلان براي رشد و توسعه ي علم در جامعه ي ديني موضوع فصل ديگري از اين جستار است.
نوع مواجهه با عمل علمي در جامعه ي ديني و تبيين و تصحيح آن از راه کارهاي شکل دهنده و تعيين کننده سياست هاي کلان علمي و موثر در روند رشد و توسعه ي علم در جامعه ي ديني است.
واژگان کليدي: جامعه ي ديني، دينداري، توسعه ي علمي، خردستيزي، خردگريزي، خردمداري، خردپذيري، روش.
مقدمه
او براي تمدن چهار رکن و عنصر اساسي معرفي مي نمايد که عبارتند از:
1) پيش بيني و احتياط در امور اقتصادي؛
2) سازمان سياسي؛
3) سنن اخلاقي؛
4) کوشش در راه معرفت و بسط هنر (همان).
اگرچه اين متفکر و تمدن پژوه نامدار، علم و معرفت را در عرض ساير عوامل بر مي شمارد، اما کيست که امروزه نقش علم و معرفت در اقتصاد، سياست و حتي در فلسفه ي اخلاق و هنر را منکر شود. لذا به جاست گفته شود که روح علم و معرفت در همه ي عوامل و مولفه هاي ديگر تمدن ساز حضور و ظهور دارد و بدون آن وجود ساختار و نظم تمدني، امري است بعيد.
همو بر اين نقش اساسي با اين عبارت تأکيد مي نمايد که:
ظهور تمدن هنگامي امکان پذير است که هرج و مرج و ناامني پايان پذيرفته باشد، چه فقط هنگام از بين رفتن ترس است که کنجکاوي و احتياج به ابداع و اختراع به کار مي افتد و انسان خود را تسليم غريزه اي مي کند که او را به شکل طبيعي به راه کسب علم و معرفت و تهيه ي وسايل بهبود زندگي سوق مي دهد (همان).
اديان الهي نيز در راستاي غايت ظهور و بروز آرمان هاي فردي و اجتماعي خود و تحقق جامعه ي ديني مطلوب، توجهي ويژه به علم و نقش و اهميت آن در سازندگي و بالندگي فرد و اجتماع داشته اند.
دين اسلام در اين ميان از کمال و تماميت برخوردار است. اسلام در هويت تاريخ خود سابقه ي صدرنشيني علمي جهان را دارد، لذا تجربه ي گران بهاي تاريخي جهان اسلام بايد در پي ريزي ساختار و توليد برنامه هاي علمي و پژوهشي مورد توجه جدي قرار گيرد. توسعه ي علمي و پژوهشي در هر جامعه اي بر اغلب اهداف و غايات آن جامعه تقدم دارد، يعني تحقق اغلب اهداف و غايات هر جامعه اي منوط و مشروط به تحقق رشد علمي مناسب است.
تمدن هاي مهم و پايدار جهان با تکيه بر علم و علم آموزي به وجود آمده اند و نيز يکي از علل و عوامل مهم فروپاشي همين تمدن ها، روي گرداني و غفلت از علم و علم آموزي بوده است. نمونه بارز آن تمدن روم باستان است که صاحب نظران معتقدند با تکيه بر علم آموزي و رونق دادن به تحقيقات علمي وسيع در زمينه هاي اقتصادي، حقوقي و ديگر رشته هاي علمي توانست محوريت سياسي و اقتصادي دوره اي خود را کسب کند و حدود پانصدسال وضعيت خود را تثبيت نمايد و آن گاه که هبران آن از اهميت آموزش و تحقيقات علمي غافل شدند، روبه اضمحلال نهاد.
بنابر اين براساس درسهايي چنين عبرت آموز که تاريخ در اختيار ما مي گذارد بايد بدانيم که نقطه ي کليدي توسعه ي پايدار و سرآمدي در جهان، اتکا به علم، تحقيق و توليد انديشه است. آرمان هايي همچون استقلال، عدالت و عزت در جامعه ي ديني همگي منوط به رشد همه جانبه ي علمي و توليد انديشه و تحول در پژوهش هاي بنيادي است.
در اين جستار با سوالات ذيل روبرو هستيم.
1) جهان اسلام در سابقه ي تاريخي خود چه نوع رويکردهايي به علم و معرفت داشته است و شکل و نحوه مواجهه جامعه ي اسلامي در طول تاريخ اسلام با دنياي علم و معرفت چگونه بوده است و چه درس هايي مي توان و بايد از آن آموخت؟
2) مولفه هاي تأثيرگذار بر نحوه ي سياست گذاري هاي علمي و در نهايت مسأله ي رشد و توسعه ي علمي در جامعه ي ديني چيست؟
3) راه کار تحرک بخشيدن به کاروان علم در جامعه ي ديني چيست و رويکرد عالمان و انديشمندان جامعه ي ديني مطلوب به علم، علم آموزي و پژوهش علمي چگونه بايد باشد و چه آسيب هايي در اين راه وجود دارد؟
فصل اول و دوم جستار حاضر پاسخ گوي مسأله ي اول هستند و در سابقه ي تاريخي جامعه ي اسلامي دو نوع مواجهه و رويارويي با جهان علم و معرفت و دو نوع سياست گذاري علمي و پژوهشي را به تصوير مي کشند که يکي منجر به درخشش علمي بي نظير جامعه ي اسلامي در جهان مي شود و ديگري باعث بروز آفات و آسيب ها و چالش هاي جدي علمي و معرفتي در عصر حاضر مي گردد و مسائلي به وجود مي آورد که تا زمان حال مشکل آفرين است.
فصل سوم و چهارم پاسخ گوي مسأله دوم هستند و به دو مولفه تأثيرگذار و مهم در نوع نگاه به علم و توسعه ي علمي در جامعه ي ديني اشاره دارند:
1) نوع تلقي از جامعه ي ديني
2) نوع پاسخ گويي به مسأله ي رابطه علم و دين
فصل هاي پنجم و ششم پاسخ گوي مسأله ي سوم هستند و به دو نکته مهم راه کاري اشاره دارند:
1) راهکار مهم توجه به مسأله ي روش و تأثير آن، به عنوان موتور محرک کاران علم در جامعه ي ديني و اخذ و اقتباس هدف مند و گفتگوي اثربخش و فعال با مکاتب مختلف روش شناسي موجود در جهان علم و معرفت.
2) تصحيح نگاه عالمان و برنامه ريزان علمي، هر دو، به مقوله ي تعليم و تعلم و هر نوع عمل علمي و اصالت دادن به تعليم و تعلم در جامعه ي ديني مطلوب، صرف نظر از محاسبات سود و زيان مادي و اقتصادي.
سابقه ي تاريخي رويارويي جامعه ي اسلامي با جهان علم و معرفت.
اين مقاطع تاريخي و نوع رويکرد جامعه ي اسلامي و نوع تصميم گيري آن در چنين مواجهه اي براي مقطع کنوني جامعه ي ديني ما بسيار عبرت آموز و روشن گر است.
پس در اين رويکرد از بحث منظور و مراد از سابقه تاريخي اين است که جهان اسلام و جامعه ي اسلامي تاکنون دوبار در معرض تعامل فکري و فرهنگي با تمدن ها و فرهنگ هاي ديگر قرار گرفته است؛ فرهنگ و تمدن هايي که فارغ از اسلام و خارج از جهان اسلام شکل گرفته بودند و اين رويارويي عبرت ها و درس هايي آموزنده دارد که توجه بدان ها ما را در ترسيم دقيق فرايند رشد و توسعه ي علم و فناوري در جامعه ي ديني مساعدت مي نمايد.
دوره ي اول رويارويي جامعه ي اسلامي با جهان علم و معرفت
مسلمين در اين دوره قسمت عمده ي علوم فلسفي و رياضي و هيئت و طب و ادبيات ملل متمدن را به زبان عربي ترجمه و نقل کردند و از تمام زبان هاي مشهور آن روز، از يوناني و هندي گرفته تا سانسکريت و سرياني و فارسي، کتاب هايي ترجمه نمودند و در فرايندي آگاهانه و خودباورانه و نيازشناسانه بهترين معلومات هر ملتي را اخذ و اقتباس کرده و با شروح و تفاسير متعدد و عالمانه ي خود به آنها غنا و رونق ويژه اي بخشيدند.
از ايرانيان تاريخ و موسيقي و ستاره شناسي و ادبيات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اخذ نمودند و از هنديان طب و حساب و نجوم و گياه شناسي را آموختند. از کلدانيان و نبطي ها انواع روش هاي کشاورزي و باغباني را فرا گرفتند و شيمي و علم تشريح را از مصريان آموختند. در واقع پديده اي که در اين دوره طلايي علم و شکوفايي و توسعه ي فکري و فرهنگي اتفاق افتاد اين بود که مسلمانان، علوم آشوريان و بابليان و مصريان و ايرانيان و هنديان و يونانيان، همه را آگاهانه و با درايتي بي نظير اخذ نمودند (رج: جرجي زيدان، 1329، 246-247)
همين تلاش هاي مجدانه و کاوش هاي آگاهانه و از روي بصيرت جامعه ي اسلامي در اين دوره باعث به وجود آمدن تمدني عظيم در عالم اسلامي شد. مسلمانان حدوداً از سال 125 ( ه ق) شروع کردند و تا سال 375 (ه ق) هر آن چه که براي خود مفيد مي دانستند از ملل ديگر اخذ نمودند و به عربي ترجمه کردند، کافي است به مواردي که اينک به آن اشاره مي رود توجه کنيم تا به
روشني دريابيم که مسلمين در جامعه ي اسلامي آن روز هرگز از روي تفنن و سرگرمي يا ارعاب و خودباختگي با تمدن هاي ديگر روبرو نشدند، بلکه نيازشناسي، خودباوري و آگاهي و بصيرت علمي ويژگي خاص نحوه ي رويارويي ايشان با جهان علم و معرفت و تمدن هاي بيگانه بود.
ايشان مي دانستند که دقيقاً چه مي خواهند و چه چيزهايي به دردشان مي خورد و چه چيزهايي با فرهنگ و جامعه ي اسلامي شان سازگاري ندارد.
به عنوان نمونه هرگز به ادبيات تمدن يونان، که ادبيات شرکت آلود بود، اقبالي نشان ندادند. اما در عوض رياضيات طالس و اقليدس، نجوم بطليموس، کتاب هاي پزشکي بقراط و جالينوس و نيز فلسفه ي افلاطون و ارسطو و فلوطين و نيز مکاني ارشميدس را گرفتند (رج: رجبي، 1377، 99-96)
حکماي بزرگي نظير فارابي، ابن سينا و دانشمنداني همچون رازي، خوارزمي و ابوريحان بيروني، در همين فضا رشد کردند و هنوز هم تاريخ علم را مسحور خود نموده اند.
تلاش ها و کاوش هاي مسلمين در اين دوره باعث رشد و توسعه ي علم و معرفت در جهان شد. رهبر معظم انقلاب مقام علمي آن دوران شکوه مند را چنين توصيف مي نمايد:
تمدن اسلامي به برکت حرکت علمي که از روز اول در اسلام شروع شد، به وجود آمد. هنوز دو قرن کامل از طلوع اسلام نگذشته بود که حرکت علمي جهش وار اسلامي به وجود آمد، آن هم در آن محيط!
اگر شما بخواهيد آن حرکت علمي را با امروز مقايسه کنيد، بايد قطب هاي علمي امروز دنيا را در نظر بگيريد، بعد فرض کنيد که کشوري در نقطه اي دوردست از دنيا قرار دارد که دور از هرگونه مدنيتي است؛ اين کشور وارد ميدان تمدن مي شود و به فاصله ي مثلاً صد يا صد و پنجاه سال، از لحاظ علمي، بر همه ي تمدن ها فائق مي آيد، اين يک حرکت معجزه آساست.
اين نبود مگر اين که اسلام به علم، فراگيري آن و تعليم علم و زندگي عالمانه، تحريص داشت (ديدار با جوانان و دانشجويان، 5/7/83).
به طور خلاصه آن چه جامعه ي اسلامي در مواجهه ي نخست با جهان علم و معرفت به انجام رساند را مي توان در سه بند ذيل بيان نمود:
1) اخذ و اقتباس هدفمند علم و معرفت، مطابق با نيازهاي جامعه ي اسلامي؛
2) بومي سازي و نظام سازي منسجم علمي، متناسب با حوائج جامعه ي اسلامي؛
3) پرهيز از انفعال و ايجاد خلاقيت در علوم اخذ شده و تحول آفريني در آن.
به عنوان مثال، در عرصه ي علوم عقلي و استدلالي، امثال فارابي، اخذ و اقتباس هدفمند داشتند و آنچه از ميراث تمدن هاي باستاني قابل اعتنا بود گرفتند و مرحله اول را به خوبي پشت سر گذاشتند و حتي مراحل دوم و سوم را نيز شروع کردند، لکن تحقق مرحله دوم و سوم با ظهور ابن سينا صورت پذيرفت و او، هم در نظام سازي عقلي و فلسفي و هم در ايجاد تحول و پيشرفت و خلاقيت در علوم عقلي توفيق هاي بسياري کسب نمود.
دوره ي دوم رويارويي جامعه ي اسلامي با جهان علم و معرفت
يک بار ديگر جهان اسلام و جوامع اسلامي چيزي حدود دو قرن پيش با دنياي جديدي از علم و معرفت و تمدن و فرهنگ روبرو شدند؛ تمدن غرب. همان قدر که مواجهه ي نخست جامعه ي اسلامي با جهان علم و معرفت شيرين و افتخار آفرين بود، اين مواجهه ي اخير تلخ و ناگوار بود (رج: ظهيري، 1384، 77-70.
رهبر معظم انقلاب اين تجربه ي تلخ را چنين توصيف مي کند:
يک روز در آغاز گشايش دروازه ي زندگي غربي به روي ايران- که پيشرفت بود، علم بود، ماشين بود و ايراني ها هيچ چيز نداشتند- سياست مداران و متفکران و نخبگان آن روز ما به جاي اين که وقتي آن پيشرفت ها را ديدند، به فکر جوشش از درون باشند- کاري که اميرکبير در زمان ناصرالدين شاه کرد و مي خواست بکند- شصت سال، هفتاد سال بعد از زمان اميرکبير، آقايي در دوره ي مشروطه پيدا شد که گفت راه نجات کشور ايران اين است که جسماً و روحاً، ظاهراً و باطناً فرنگي شود!
به جاي اين که براي جبران عقب افتادگي ها به درون مراجعه کنند و گوهر خويش را جستجو کنند، به جاي اين که خويش را در خويش پيدا کنند، رفتند سراغ اين که خود را در راه طي شده اروپا پيدا کنند! آنها اين اشباه را کردند.
دانشمندان جامعه ي اسلامي در رويارويي نخست به هيچ وجه نسبت به هيچ تمدني، خودباختگي نداشتند، بلکه همچون عقابي تيزپرواز، از آسماني وراي همه ي تمدن ها و فرهنگ ها، به گزينش آن چه مفيد و سازنده بود مي پرداختند؛ گزينشي که مبتني بر يک خودآگاهي عميق و خودباوري حيات بخش بود و تکيه بر هويتي داشت که اسلام به آنها اعطا کرده بود؛ هويتي که وضعيت مطلوب حيات مادي و معنوي را براي ايشان هدف گذاري مي کرد و ايشان هرچه در راستاي همين مسير بود، مطلوب مي انگاشتند و بر مي گرفتند و از غير آن صرف نظر مي نمودند.
اما جامعه ي اسلامي در رويارويي دوم آکنده از خودباختگي در مقابل تمدن غرب بود و اولين لايه ي آشنايي ما با غرب به شدت آلوده به از خودبيگانگي، عجله و شتابزدگي و ظاهرگرايي بود.
دارالفنون ايران بيست سال قبل از دارالفنون ژاپن بنيان نهاده شد، اما چرا ژاپني ها پيشرفت هاي علمي و تکنيکي فوق العاده اي کسب کردند، ولي اهداف دارالفنون ما محقق نشد. کاري که ژاپني ها با علم و معرفت در تمدن غرب کردند، شبيه به کاري بود که مسلمانان در مواجهه ي نخست با تمدن ها و فرهنگ هاي بيگانه انجام دادند. ژاپني ها کتاب هاي اساسي غرب را ترجمه کردند. آنها از خود پرسيدند که چه کساني غرب را ساختند؟ آن دانشمندان و مغزهاي متفکري که اسکلت اصلي بناي تمدن غرب را به هم متصل نمودند چه کساني بودند؟ پاسخ را نيز پيدا کردند.
نتيجه ي برخورد خودآگاهانه علمي و هدف مند دانشمندان ژاپن، در رويارويي با غرب، اين شد که ژاپن چيزي بزرگ تر از خود غرب شد، به طوري که اگر در جنگ جهاني دوم شکست نمي خورد، امروز وزنه اي قوي تر از ژاپن در جهان سياست و اقتصاد نداشتيم (رجبي، 1377).
اخذ و اقتباس علوم از تمدن ها و فرهنگ هاي ديگر، بخشي از فرايند رشد علمي اقوام و ملل گوناگون بشري است و خود، بالندگي تاريخ علم و انديشه را سبب شده است، اما اخذ و اقتباس بايد هدفمند باشد.
رهبر معظم انقلاب تأکيد مي نمايند:
ما علم را از همه کس مي گيريم، حرفي نداريم. اسلام به ما گفته است: «اطلبوالعلم ولو بالصين» صين؛ يعني چين! چين آن روز وارث تمدني کهن و پيشرفته بود، با آن فاصله، و مطلقاً هم بويي از اسلام به مشامشان نرسيده بود. در عين حال پيغمبر (ص) فرمود: علم و دانش و تجربه و يا به زبان امروزي ما، فناوري را هرجا بود، برويد و طلب کنيد، يعني شاگرد عالم بشويد، در مقابل عالم زانوي ادب بزنيد و از او ياد بگيريد... هيچ ننگمان نمي کند که علم را از غربي ها و اروپايي ها ياد بگيريم، ما ننگمان مي کند که هميشه شاگرد بمانيم. شاگردي مي کنيم تا استعدادهاي خود را پرورش دهيم و از درون بجوشيم، ما نمي خواهيم مثل يک استخري باشيم که آبي را در ما سرازير مي کنند و هر وقت هم مي خواستند، آب را بکشند يا اجازه ندهند بيايد، يا هرگونه آب آلوده اي را در اين استخر بريزند.
ما مي خواهيم مانند چشمه اي جوشان باشيم، مي خواهيم از خودمان بجوشيم؛ مي خواهيم استعدادهاي خود را به کار گيريم (ديدار با دانشجويان و دانشگاهيان استان کرمان، 1384/12/19)
ديگر اين که در اين دوره نيز بايد همچون رويارويي نخست، پس از اخذ و اقتباس هدفمند و متناسب با نيازهاي واقعي و اولويت هاي جامعه ي اسلامي، به نظام سازي منسجم علمي و تکنيکي، متناسب با شرايط بومي و در راستاي غايات و ارزش هاي ديني همت گماشته مي شد، لکن نه مرحله اخذ و اقتباس، کامل و هدفمند و متناسب با نياز واقعي و اولويت هاي يک جامعه ي ديني بود و نه دغدغه اي براي نظام سازي منسجم علمي بومي وجود داشت.
مسلم است که با وجود اندک خللي در دو مرحله اي اخذ و اقتباس هدف مند و نظام سازي منسجم علمي بومي، اصلاً نوبت به خلاقيت، نوآوري وتحول آفريني در جهان علم و معرفت نمي رسد و اين مهم باعث مي شود که جامعه ي ديني همواره در موضع انفعال علمي قرار گيرد.
منبع:انديشه حوزه، ش80-79
/ج
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}