سازمان همکاري شانگهاي و روند چند جانبه گرايي در نظام بين الملل(1)
سازمان همکاري شانگهاي و روند چند جانبه گرايي در نظام بين الملل(1)
سازمان همکاري شانگهاي و روند چند جانبه گرايي در نظام بين الملل(1)
نويسندگان: عنايت الله يزداني*
مجتبي تويسرکاني**
مجتبي تويسرکاني**
با فروپاشي روسيه شوروي، جهان با شرايط جديدي مواجه شد که ناشي از بر هم خوردن تعادل و حذف يک ابر قدرت از صحنه رقابت هاي جهاني و ظهور ايالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت در جهان بود.
بديهي است از آن جا که قدرت، ذاتي روسيه است، طبيعي است که بکوشد تا قدرت از دست رفته را بازيابد و اين خلاء غيرقابل تحمل را پر کند. شکل گيري «سازمان همکاري شانگهاي» عامل بالقوه يي براي پر کردن اين خلاء است. مسئله اصلي يا گوهر اين مقاله پاسخ گويي به اين پرسش اساسي است: آيا يک چنين همکاري يي از آن ظرفيت و قابليت برخوردار است که اين خلاء جدي را پر کند؟ نويسندگان مقاله کوشيده اند تا توانايي ها و ناتواني هاي اعضاي اين سازمان را از وجوه مختلف بازنگري کنند و سرانجام به اين نتيجه رسيده اند که اين سازمان فاقد ظرفيت لازم براي ايستادن به طور جدي در برابر ابرقدرتي به نام ايالات متحده است.
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991 بعنوان يکي از پايه هاي نظام دوقطبي دوران جنگ سرد، سرآغاز تحول عمده اي در نظام بين الملل بوده است. چنين تحولي بيش از هر مساله ديگري، گمانه زنيها در خصوص ساختار نظام جهاني در حال شکل گيري جايگزين را به دنبال داشته است؛ بحثي بي پايان که هنوز هم عليرغم گذشت بيش از يک ونيم دهه از شکل گيري آن، توافقي در اين خصوص صورت نپذيرفته است.
در حالي که يافتن پاسخي براي اين سوال که ماهيت و ساختار نظام بين المللي آينده کدام است؟ ذهن بسياري از نظريه پردازان روابط بين الملل و نظام جهاني و حتي سياست مداران طراز اول بسياري را به خود مشغول داشته است، کانون هاي جديدي از قدرت در سطوح منطقه يي و جهاني شکل گرفته و يا در حال شکل گيري است و بازيگران جديدي قدم به عرصه بين المللي گذاشته اند که هر يک بالقوه قابليت ابطال فرضيه هاي تني چند از اين تئوريسين ها را دارا هستند. وضعيتي که با در نظرگرفتن واقعيت احياي قدرت هاي پيشين جهاني از جمله فدراسيون روسيه و اتحاديه اروپايي پيچيده تر نيز خواهد شد.
برخي از تحليل گران امور بين المللي براين باورند با فروپاشي شوروي و نظام دوقطبي، سيستم جديدي در سطوح جهان شکل نگرفته و بنابراين سخن گفتن از نظام نوين بعنوان واقعيتي عيني، باطل و نپذيرفتني است.
آنچه اکنون بر جهان مي گذرد نظم نيست بلکه حرکت در جهت تخريب پايه هاي نظام گذشته است. براين اساس، اکنون تنها مي توان ادعا کرد که مدل نظام پيشين بين المللي که برمبناي اصول دوقطبي بنا شده بود. دستخوش تغيير و تحول گرديده و ديگر همان نظام سابق نيست و ما در حال حاضر در دوره انتقالي به سر مي بريم. و درحال گذار به نظامي جديد هستيم؛ نظامي که ويژگيها و ابعاد آن قطعا مشخص نيست. بنابراين اعلام نظر قطعي در مورد پديده دگرگون شونده بيهوده است (آقايي ،1375 : 57-55) البته اين بدان معني نيست که دولت ها و بازيگران عمده جهاني نيز به اميد و شکل پذيري سيستم نوين بين المللي دست روي دست گذاشته و تنها شاهد پديد آمدن آن باشند؛ بلکه آنان کاملاً در متن چنين تغيير و تحولاتي قرارداشته و براي تحقق سناريوهايي جهت نهادينه کردن ساختار آينده نظام بين المللي به نحوي که بالاترين منافع را براي ايشان به دنبال داشته باشد جد و جهدي عظيم خواهند داشت.
از اين رو در حاليکه هم اکنون سنگيني قدرت ايالات متحده بر صحنه بين المللي سايه افکنده است؛ اتحاديه اروپا، روسيه، چين و نيز قدرت هاي منطقه يي چون ايران ، هند و ژاپن؛ هر يک به تنهايي و يا با همراهي ديگران در آرزوي ايجاد بلوکي از قدرت در مقابل قدرت هژموني ايالات متحده هستند. هر يک از اين بازيگران مي توانند بعنوان يک رقيب بالقوه و حتي بالفعل در برابر قدرت برتر آمريکا مطرح باشند و ظرفيت قرار گرفتن در کانون قطب بندي هاي جديد در سطوح جهاني را دارا باشند. شايد کشورهايي که از لحاظ فرهنگي و ايدئولوژيکي ارزش هاي يکساني را درک مي کنند احساس نياز به ايجاد قطب ميان خود نداشته باشند. اما به يقين وضعيت کشورهايي چون چين، روسيه و ايران از اين لحاظ بسيار متفاوت از روابط دولت هاي اروپايي يا ژاپن با ايالات متحده است.
روسيه مايل است موقعيت از دست رفته خود را در جهان بازيابد بدين لحاظ در روياي تحقق ابرقدرتي و مقابله با آمريکاست و بنابراين اتفاقي نيست که روسيه بطور سنتي با دولت ها و نيروهايي که با آمريکا مشکل دارند و مخالفت مي ورزند روابط نزديک و دوستانه يي را برقرار مي کند. چين هم بعنوان پرجمعيت ترين کشور دنيا نمي تواند اين گونه هژموني طلبي ايالات متحده را برتابد و حاضر نيست جريان منافع، يکسره رهسپار ينگه دنيا شود.ايران نيز به نوبه خويش اين ظرفيت را در خود احساس مي کند که بتواند بخشي سازنده از ترکيبات جديد بين المللي باشد.
موقعيت ژنوپليتيکي و نزديکي نسبي اين سه کشور و ديگر اعضاي سازمان همکاري شانگهاي و واقع شدن آنها در منطقه اوراسيا و آسياي مرکزي و نيز همجواري با منابع انرژي منطقه قفقاز، در کناردرک اين واقعيت که در صورت استقرار کامل نظام تک قطبي و تبديل «لحظه تک قطبي آمريکايي» به «دوران تک قطبي» ، عاقبت اين امر که دامنگير تمامي اعضاي اين سازمان و بخصوص کشورهاي برتر آن خواهد شد؛ آنها را جهت يافتن جايگاه شايسته تري براي خود و اين سازمان در نظام بين المللي در حال شکل گيري ، به تکاپو انداخته است در حقيقت پيمان منطقه يي شانگهاي که دو کشور بزرگ منطقه شامل چين و روسيه از مؤسسين و جمهوري اسلامي ايران و هند نيز از اعضاي ناظر آن هستند دريچه يي است براي آزادي عمل بيشتر اعضاي آن در نظام بين المللي و گام برداشتن جهت احياي ابرقدرتي شرق و مقابله با توسعه طلبي ايالات متحده بويژه در ناحيه حساس و استراتژيک آسياي مرکزي و قفقاز.
اما آيا سازمان همکاري شانگهاي ظرفيت گام برداشتن در مسير چند جانبه گرايي و نهايتا تبديل شدن به بلوکي از قدرت را داراست که امکان مقابله با هژموني طلبي ايالات متحده را داشته باشد؟ در واقع اين همان سؤالي است که تحقيق حاضر در نهايت درپي يافتن پاسخي براي آن است . چند جانبه گرايي در نظام بين المللي که در اين پژوهش مدنظر ماست از طريق ايجاد بلوک يا بلوک هايي از قدرت توسط بازيگران اصلي نظام بين المللي که به نفي نظام تک قطبي و سلطه کنوني ايالات متحده خواهد انجاميد، ايجاد خواهد شد. اين بلوک بنديهاي جديد در سطح جهاني هر چند شايد براساس مدل دوقطبي جنگ سرد طرح ريزي گردد، اما به هر حال همانند دنياي دوقطبي پس از جنگ دوم جهاني، آزادي عمل بيشتري را براي دولت هاي خارج از اين دو قطب نيز فراهم ساخت که به يقين چند جانبه گرايي در نظام بين المللي را بهبود خواهد بخشيد به عبارت ديگر چند جانبه گرايي در مقابل تک قطبي گرايي نظام بين المللي مطرح مي شود.
اصولا يکي از رهيافت هاي فکري که در مورد آينده شکل هاي نهادي چند جانبه گرايي وجود دارد؛ با طرح سوالي در خصوص مبناي هنجاري يک نظم نوين جهاني جايگزين، آغاز مي شود. برطبق اين رهيافت؛ رژيم ها، راههايي هستند که آنها بوسيله اقدامات چند جانبه گرايي در موضوعات خاصي به صورت مرسوم و متعارف سازماندهي مي شوند. مطالعه رژيم ها در عمل، چند جانبه گرايي را با نگرش از بالا و پايين و براساس رويکردي رئاليستي مي نگرد که دولت ها را مهمترين بازيگر صحنه روابط بين المللي و اصل را بر قدرت مي داند و همچنين مايل است چنان سياستي در کوتاه مدت و ميان مدت اتخاذ شود. اين نگرش به نيروها و بازيگراني توجه دارد که بيشترين تاثير ونفوذ را در سياست هاي جهاني دارند(کاکس 1380: 19-17). براين اساس، سازمان همکاري شانگهاي نيز بعنوان يک رژيم منطقه يي متمايل به يک قدرت جهاني؛ يکي از قدرت ها و بازيگراني محسوب مي شود که بالقوه قادر به ايجاد قطبي از قدرت در سطح بين المللي و حرکت در جهت چند جانبه گرايي در نظام بين الملل است.
دراين پژوهش تلاش خواهد شد با بررسي امکان وقوع گزينه هاي جايگزين نظام تک قطبي در سطح جهاني،احتمال مطرح شدن «سازمان همکاري شانگهاي» به مثابه بلوکي از قدرت در نظام بين المللي با توجه به قابليت ها، تواناييها و نيز موانع و ضعف هاي اين سازمان، ارزيابي گردد. جهت نيل به چنين اهدافي ، دو سوال اصلي را مطرح کرده ايم که پاسخ اوليه ما به آنها در قالب دو فرضيه مطرح شده است و نيز دو سوال فرعي که در ادامه دومين سوال اصلي آورده شده است و سرانجام نيز مفروضات چهارگانه يي که جهت فهم بهتر و منطقي تر موضوع، اين پژوهش از آنها بهره خواهد برد.
2-چشم انداز تلاش«سازمان همکاري شانگهاي» در تحقق جهان گرايي چند مرکزي و ايجاد بديلي در مقابل قدرت هژمون واحد جهاني مورد نظر ايالات متحده چگونه است؟
2-موانع و ضعف هاي سازمان شانگهاي در جهت مطرح شدن بعنوان يک قطب قدرت کدام است؟
2-با در نظر گرفتن روند تحولات سياسي، اقتصادي و امنيتي اعضاي پيمان شانگهاي با ايالات متحده و نيز با توجه به واقعيت وضعيت وابستگي و تبعيت اين دولت ها از غرب در قالب معادلات بين المللي، اين سازمان نمي تواند اهرم مناسبي عليه تحرکات غربي به حساب آيد. بنابراين سازمان همکاري شانگهاي درآينده يي نزديک ظرفيت ايجاد قطبي از قدرت را که توان همپايگي اقتصادي- استراتژيکي لازم با قدرت هژمون ايالات متحده را دارا باشد، نخواهد داشت.
2- در شرايط کنوني حاکم بر نظام بين المللي، تلاش در جهت تحقق جهان گرايي چند مرکزي و ايجاد قطب هاي جديد قدرت، در سايه ائتلاف دولت ها، امکان پذير خواهد بود و مطرح شدن يک کشور به مثابه قطبي از قدرت دور از انتظار است.
2-هدف نهايي سازمان همکاري شانگهاي، احياي ابر قدرتي شرق و مطرح شدن بعنواني يک قطب قدرت در نظام بين الملل است.
4-شرايط لازم براي هر سازمان، پيمان و ائتلافي از دولت ها به منظور تبديل شدن به يک قطب قدرت در معادلات بين المللي، همگرايي راهبردي اعضا بر محور اتحادي نظامي خواهد بود.
بدين ترتيب، مقاله حاضر شامل چهار بخش است که بخش اول به چگونگي ساختار کنوني نظام بين الملل وامکان ايجاد قطب بنديهاي جديدي از قدرت در سطح جهاني خواهد پرداخت؛ بخش دوم قابليت ها، تواناييها و انگيزه هاي سازمان همکاري شانگهاي در رسيدن به سطحي از چند جانبه گرايي در نظام بين المللي را بررسي خواهد کرد؛ بخش سوم نيز موانع و ضعف هاي سازمان شانگهاي را در چنين روندي مورد توجه قرار خواهد داد؛ و سرانجام اينکه آينده سازمان همکاري شانگهاي و احتمال تشکيل بلوکي از قدرت به واسطه اين سازمان در بخش چهارم مورد تحقيق و بررسي قرار خواهد گرفت.
/ج
بديهي است از آن جا که قدرت، ذاتي روسيه است، طبيعي است که بکوشد تا قدرت از دست رفته را بازيابد و اين خلاء غيرقابل تحمل را پر کند. شکل گيري «سازمان همکاري شانگهاي» عامل بالقوه يي براي پر کردن اين خلاء است. مسئله اصلي يا گوهر اين مقاله پاسخ گويي به اين پرسش اساسي است: آيا يک چنين همکاري يي از آن ظرفيت و قابليت برخوردار است که اين خلاء جدي را پر کند؟ نويسندگان مقاله کوشيده اند تا توانايي ها و ناتواني هاي اعضاي اين سازمان را از وجوه مختلف بازنگري کنند و سرانجام به اين نتيجه رسيده اند که اين سازمان فاقد ظرفيت لازم براي ايستادن به طور جدي در برابر ابرقدرتي به نام ايالات متحده است.
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991 بعنوان يکي از پايه هاي نظام دوقطبي دوران جنگ سرد، سرآغاز تحول عمده اي در نظام بين الملل بوده است. چنين تحولي بيش از هر مساله ديگري، گمانه زنيها در خصوص ساختار نظام جهاني در حال شکل گيري جايگزين را به دنبال داشته است؛ بحثي بي پايان که هنوز هم عليرغم گذشت بيش از يک ونيم دهه از شکل گيري آن، توافقي در اين خصوص صورت نپذيرفته است.
در حالي که يافتن پاسخي براي اين سوال که ماهيت و ساختار نظام بين المللي آينده کدام است؟ ذهن بسياري از نظريه پردازان روابط بين الملل و نظام جهاني و حتي سياست مداران طراز اول بسياري را به خود مشغول داشته است، کانون هاي جديدي از قدرت در سطوح منطقه يي و جهاني شکل گرفته و يا در حال شکل گيري است و بازيگران جديدي قدم به عرصه بين المللي گذاشته اند که هر يک بالقوه قابليت ابطال فرضيه هاي تني چند از اين تئوريسين ها را دارا هستند. وضعيتي که با در نظرگرفتن واقعيت احياي قدرت هاي پيشين جهاني از جمله فدراسيون روسيه و اتحاديه اروپايي پيچيده تر نيز خواهد شد.
برخي از تحليل گران امور بين المللي براين باورند با فروپاشي شوروي و نظام دوقطبي، سيستم جديدي در سطوح جهان شکل نگرفته و بنابراين سخن گفتن از نظام نوين بعنوان واقعيتي عيني، باطل و نپذيرفتني است.
آنچه اکنون بر جهان مي گذرد نظم نيست بلکه حرکت در جهت تخريب پايه هاي نظام گذشته است. براين اساس، اکنون تنها مي توان ادعا کرد که مدل نظام پيشين بين المللي که برمبناي اصول دوقطبي بنا شده بود. دستخوش تغيير و تحول گرديده و ديگر همان نظام سابق نيست و ما در حال حاضر در دوره انتقالي به سر مي بريم. و درحال گذار به نظامي جديد هستيم؛ نظامي که ويژگيها و ابعاد آن قطعا مشخص نيست. بنابراين اعلام نظر قطعي در مورد پديده دگرگون شونده بيهوده است (آقايي ،1375 : 57-55) البته اين بدان معني نيست که دولت ها و بازيگران عمده جهاني نيز به اميد و شکل پذيري سيستم نوين بين المللي دست روي دست گذاشته و تنها شاهد پديد آمدن آن باشند؛ بلکه آنان کاملاً در متن چنين تغيير و تحولاتي قرارداشته و براي تحقق سناريوهايي جهت نهادينه کردن ساختار آينده نظام بين المللي به نحوي که بالاترين منافع را براي ايشان به دنبال داشته باشد جد و جهدي عظيم خواهند داشت.
از اين رو در حاليکه هم اکنون سنگيني قدرت ايالات متحده بر صحنه بين المللي سايه افکنده است؛ اتحاديه اروپا، روسيه، چين و نيز قدرت هاي منطقه يي چون ايران ، هند و ژاپن؛ هر يک به تنهايي و يا با همراهي ديگران در آرزوي ايجاد بلوکي از قدرت در مقابل قدرت هژموني ايالات متحده هستند. هر يک از اين بازيگران مي توانند بعنوان يک رقيب بالقوه و حتي بالفعل در برابر قدرت برتر آمريکا مطرح باشند و ظرفيت قرار گرفتن در کانون قطب بندي هاي جديد در سطوح جهاني را دارا باشند. شايد کشورهايي که از لحاظ فرهنگي و ايدئولوژيکي ارزش هاي يکساني را درک مي کنند احساس نياز به ايجاد قطب ميان خود نداشته باشند. اما به يقين وضعيت کشورهايي چون چين، روسيه و ايران از اين لحاظ بسيار متفاوت از روابط دولت هاي اروپايي يا ژاپن با ايالات متحده است.
روسيه مايل است موقعيت از دست رفته خود را در جهان بازيابد بدين لحاظ در روياي تحقق ابرقدرتي و مقابله با آمريکاست و بنابراين اتفاقي نيست که روسيه بطور سنتي با دولت ها و نيروهايي که با آمريکا مشکل دارند و مخالفت مي ورزند روابط نزديک و دوستانه يي را برقرار مي کند. چين هم بعنوان پرجمعيت ترين کشور دنيا نمي تواند اين گونه هژموني طلبي ايالات متحده را برتابد و حاضر نيست جريان منافع، يکسره رهسپار ينگه دنيا شود.ايران نيز به نوبه خويش اين ظرفيت را در خود احساس مي کند که بتواند بخشي سازنده از ترکيبات جديد بين المللي باشد.
موقعيت ژنوپليتيکي و نزديکي نسبي اين سه کشور و ديگر اعضاي سازمان همکاري شانگهاي و واقع شدن آنها در منطقه اوراسيا و آسياي مرکزي و نيز همجواري با منابع انرژي منطقه قفقاز، در کناردرک اين واقعيت که در صورت استقرار کامل نظام تک قطبي و تبديل «لحظه تک قطبي آمريکايي» به «دوران تک قطبي» ، عاقبت اين امر که دامنگير تمامي اعضاي اين سازمان و بخصوص کشورهاي برتر آن خواهد شد؛ آنها را جهت يافتن جايگاه شايسته تري براي خود و اين سازمان در نظام بين المللي در حال شکل گيري ، به تکاپو انداخته است در حقيقت پيمان منطقه يي شانگهاي که دو کشور بزرگ منطقه شامل چين و روسيه از مؤسسين و جمهوري اسلامي ايران و هند نيز از اعضاي ناظر آن هستند دريچه يي است براي آزادي عمل بيشتر اعضاي آن در نظام بين المللي و گام برداشتن جهت احياي ابرقدرتي شرق و مقابله با توسعه طلبي ايالات متحده بويژه در ناحيه حساس و استراتژيک آسياي مرکزي و قفقاز.
اما آيا سازمان همکاري شانگهاي ظرفيت گام برداشتن در مسير چند جانبه گرايي و نهايتا تبديل شدن به بلوکي از قدرت را داراست که امکان مقابله با هژموني طلبي ايالات متحده را داشته باشد؟ در واقع اين همان سؤالي است که تحقيق حاضر در نهايت درپي يافتن پاسخي براي آن است . چند جانبه گرايي در نظام بين المللي که در اين پژوهش مدنظر ماست از طريق ايجاد بلوک يا بلوک هايي از قدرت توسط بازيگران اصلي نظام بين المللي که به نفي نظام تک قطبي و سلطه کنوني ايالات متحده خواهد انجاميد، ايجاد خواهد شد. اين بلوک بنديهاي جديد در سطح جهاني هر چند شايد براساس مدل دوقطبي جنگ سرد طرح ريزي گردد، اما به هر حال همانند دنياي دوقطبي پس از جنگ دوم جهاني، آزادي عمل بيشتري را براي دولت هاي خارج از اين دو قطب نيز فراهم ساخت که به يقين چند جانبه گرايي در نظام بين المللي را بهبود خواهد بخشيد به عبارت ديگر چند جانبه گرايي در مقابل تک قطبي گرايي نظام بين المللي مطرح مي شود.
اصولا يکي از رهيافت هاي فکري که در مورد آينده شکل هاي نهادي چند جانبه گرايي وجود دارد؛ با طرح سوالي در خصوص مبناي هنجاري يک نظم نوين جهاني جايگزين، آغاز مي شود. برطبق اين رهيافت؛ رژيم ها، راههايي هستند که آنها بوسيله اقدامات چند جانبه گرايي در موضوعات خاصي به صورت مرسوم و متعارف سازماندهي مي شوند. مطالعه رژيم ها در عمل، چند جانبه گرايي را با نگرش از بالا و پايين و براساس رويکردي رئاليستي مي نگرد که دولت ها را مهمترين بازيگر صحنه روابط بين المللي و اصل را بر قدرت مي داند و همچنين مايل است چنان سياستي در کوتاه مدت و ميان مدت اتخاذ شود. اين نگرش به نيروها و بازيگراني توجه دارد که بيشترين تاثير ونفوذ را در سياست هاي جهاني دارند(کاکس 1380: 19-17). براين اساس، سازمان همکاري شانگهاي نيز بعنوان يک رژيم منطقه يي متمايل به يک قدرت جهاني؛ يکي از قدرت ها و بازيگراني محسوب مي شود که بالقوه قادر به ايجاد قطبي از قدرت در سطح بين المللي و حرکت در جهت چند جانبه گرايي در نظام بين الملل است.
دراين پژوهش تلاش خواهد شد با بررسي امکان وقوع گزينه هاي جايگزين نظام تک قطبي در سطح جهاني،احتمال مطرح شدن «سازمان همکاري شانگهاي» به مثابه بلوکي از قدرت در نظام بين المللي با توجه به قابليت ها، تواناييها و نيز موانع و ضعف هاي اين سازمان، ارزيابي گردد. جهت نيل به چنين اهدافي ، دو سوال اصلي را مطرح کرده ايم که پاسخ اوليه ما به آنها در قالب دو فرضيه مطرح شده است و نيز دو سوال فرعي که در ادامه دومين سوال اصلي آورده شده است و سرانجام نيز مفروضات چهارگانه يي که جهت فهم بهتر و منطقي تر موضوع، اين پژوهش از آنها بهره خواهد برد.
الف-سوالات اصلي
2-چشم انداز تلاش«سازمان همکاري شانگهاي» در تحقق جهان گرايي چند مرکزي و ايجاد بديلي در مقابل قدرت هژمون واحد جهاني مورد نظر ايالات متحده چگونه است؟
ب-سوالات فرعي
2-موانع و ضعف هاي سازمان شانگهاي در جهت مطرح شدن بعنوان يک قطب قدرت کدام است؟
ج-فرضيه ها
2-با در نظر گرفتن روند تحولات سياسي، اقتصادي و امنيتي اعضاي پيمان شانگهاي با ايالات متحده و نيز با توجه به واقعيت وضعيت وابستگي و تبعيت اين دولت ها از غرب در قالب معادلات بين المللي، اين سازمان نمي تواند اهرم مناسبي عليه تحرکات غربي به حساب آيد. بنابراين سازمان همکاري شانگهاي درآينده يي نزديک ظرفيت ايجاد قطبي از قدرت را که توان همپايگي اقتصادي- استراتژيکي لازم با قدرت هژمون ايالات متحده را دارا باشد، نخواهد داشت.
د-مفروضات
2- در شرايط کنوني حاکم بر نظام بين المللي، تلاش در جهت تحقق جهان گرايي چند مرکزي و ايجاد قطب هاي جديد قدرت، در سايه ائتلاف دولت ها، امکان پذير خواهد بود و مطرح شدن يک کشور به مثابه قطبي از قدرت دور از انتظار است.
2-هدف نهايي سازمان همکاري شانگهاي، احياي ابر قدرتي شرق و مطرح شدن بعنواني يک قطب قدرت در نظام بين الملل است.
4-شرايط لازم براي هر سازمان، پيمان و ائتلافي از دولت ها به منظور تبديل شدن به يک قطب قدرت در معادلات بين المللي، همگرايي راهبردي اعضا بر محور اتحادي نظامي خواهد بود.
بدين ترتيب، مقاله حاضر شامل چهار بخش است که بخش اول به چگونگي ساختار کنوني نظام بين الملل وامکان ايجاد قطب بنديهاي جديدي از قدرت در سطح جهاني خواهد پرداخت؛ بخش دوم قابليت ها، تواناييها و انگيزه هاي سازمان همکاري شانگهاي در رسيدن به سطحي از چند جانبه گرايي در نظام بين المللي را بررسي خواهد کرد؛ بخش سوم نيز موانع و ضعف هاي سازمان شانگهاي را در چنين روندي مورد توجه قرار خواهد داد؛ و سرانجام اينکه آينده سازمان همکاري شانگهاي و احتمال تشکيل بلوکي از قدرت به واسطه اين سازمان در بخش چهارم مورد تحقيق و بررسي قرار خواهد گرفت.
پي نوشت ها :
* استاديار روابط بين الملل گروه علوم سياسي دانشگاه اصفهان
** کارشناس ارشد روابط بين الملل دانشگاه اصفهان
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}