تأملي در آفاق اعجاز قرآن
تأملي در آفاق اعجاز قرآن
تأملي در آفاق اعجاز قرآن
نويسنده: دكتر سيد رضا مؤدب
قرآن (وحي منزل بر قلب پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم )، معجزة بزرگ او است و بر آوردن مثل آن در برخي آيات، تحدي (همانندآوري) شده است؛ ولي تاكنون پاسخي بر تحديهاي قرآن يافت نشده و به نص قرآن، يافت نخواهد شد. در اين مقاله، پس از تعريف معجزه، به سير تاريخي آيات تحدي، اشاره شده؛ سپس وجوه اعجاز قرآن كه شامل اعجاز بياني، يعني چينش واژگان، اسلوب خاص قرآن، سازگاري حروف و معاني، تغيير خطاب در قرآن و اعجاز در صوت و آهنگ قرآن، اعجاز در معارف بلند آن، يعني وسعت معارف و خردمندانه بودن مطالب قرآن، گزارش و تحليل شده و بيان شده كه اعجاز قرآن به همة وجوه آن در كنار يكديگر است.
بحث اعجاز، از آن جهت ضرورت دارد كه دليلي بر صدق ادعاي حقانيت هر پيامبر و مدعي رسالت الاهي است. خواجه نصيرالدين طوسي بر اين امر تأكيد دارد و ميگويد:
راه اطمينان بر راستي هر پيامبري، ارائة معجزه به واسطة آنها بوده است (حلي، بيتا: 275).
علا مه طباطبايي نيز در اين خصوص ميفرمايد:
اعجاز براي اثبات معارف الاهي نيست؛ بلكه اعجاز هر پيامبري براي اثبات رسالت و تصديق پيامبري است (طباطبايي، ج 1، ص 6 - 82)؛
بدين جهت، اعجاز هر پيامبري نه براي اثبات وجود خدا، آن چنان كه برخي پنداشتهاند، و نه براي درستي و كارآمدي معارف خود بوده؛ بلكه در اصل، براي صحت ادعاي پيامبري او است.
اعجاز قرآن نيز از آن جهت سودمند بوده و خواهد بود كه نشاني بر رسالت پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و براي همة مخاطبان پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، از آغاز بعثت تاكنون، دليلي بر صدق نبوت او است؛ زيرا قرآن، عاليترين و گوياترين معجزة پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به شمار ميرود كه متن آن، همچنان سالم از هر گونه تغيير و تبديل باقي مانده، و وحي الاهي و هم دليل بر آن وحي است و صدق دروني دارد؛ زيرا در اين خصوص، وحي دليل صدق خويش است (ابو زيد، بيتا: 137). عبدالرحمن ابن خلدون (م 808) از اين امر به صورت اتحاد دليل و مدلول ياد ميكند و ميگويد: بزرگترين، شريفترين و گوياترين معجزهها از نظر دلالت، قرآن كريم است كه بر پيامبر ما نازل شده؛ زيرا در اغلب موارد، امور خارقالعاده، چيزي غير از وحي هستند ... ؛ اما قرآن، هم همان وحي مورد ادعا و هم آن معجزه شگفتانگيز است؛ پس گواه آن وحي در خود آن است و به گواهي بيرون خود (همانند ديگر معجزات همراه با وحي) نياز ندارد؛ از اين جهت قرآن، از نظر دلالت، آشكارترين ادله است؛ زيرا دليل و مدلول در آن به هم پيوستهاند (ابن خلدون، 1417: 1/119).
اعجاز در لغت، از ريشة «عجز» به معناي پايان و بُن شيء است (راغب اصفهاني، 334)، و در قرآن نيز به همين معنا آمده است؛ چنان كه خداوند ميفرمايد:
اًنَّا أَرسَلنَا عَلَيهِم رِيحاً صَرصَراً فِي يَوم نَحسٍ مُستَمِر تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُم أَعجَازُ نَخلٍ مُنقَعِرٍ.
ما تندباد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم كه استمرار داشته است، بر آنها فرستاديم كه مردم را همچون تنههاي نخل ريشهكن شده، از جا ميكند (معرفت، 4/16)؛
بدين جهت در معناي عجز، ضعف در برابر قدرت به كار رفته، واژة اعجاز به معناي به عجز درآوردن و ايجاد درماندگي در طرف مقابل است.
آيتا خويي در تعريف معجزه بيان ميدارد:
معجزه آن است كه فرد مدعي منصبي از مناصب الاهي، كاري را انجام دهد كه فراتر و برتر از قوانين طبيعت باشد و ديگران از انجام آن ناتوان باشند، ضمن آنكه آن كار، گواهي بر درستي او نيز باشد (قمر (54): 19 و 20).
علا مه طباطبايي نيز در تعريف معجزه، اعتقاد دارد:
امري خارق عادت است كه بر تصرف نيروي ماوراي طبيعت، در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت دارد، نه آن كه امري باشد كه ضروريات عقلي را باطل كند (خويي، 1401: ص 33).
با توجه به تعاريف مذكور ميتوان بر اين امر تأكيد كرد كه در اعجاز، شرايط ذيل، ضرورت دارد:
1. معجزه همراه با تحدي ومبارزهطلبي است.
2. معجزه كاري است كه ديگران بدون كمك خداوند، از انجام آن ناتوانند؛ بدين سبب، قابل تعليم و تعلم نيست برخلاف سحر و جادو و هيپنوتيزم و مانيهتيزم و... كه از علوم غريبه و اكتسابي هستند.
3. معجزه ميبايد به واسطة مدعي رسالت انجام شود؛ بنابراين، اموري كه بشر گرچه از انجام آنها ناتوان است، مانند حركت خورشيد، ماه و ...، معجزة كسي به حساب نميآيد؛ چون آنها بدون واسطه، كار خداوند است.
اين نكته نيز نميبايد مورد غفلت واقع شود كه اصطلاح معجزه دربارة قرآن كه هم اكنون مرسوم و متعارف است، در آيات قرآن بدان اشاره نشده و اين اصطلاح را همانند ديگر اصطلاحات كلامي و تفسيري، متكلمان و مفسران از قرن سوم به بعد رايج كردهاند و قرآن، از اعجاز با عبارتهاي «بينه و آيه» و ... ياد كرده است مانند:
وَقَالُوا لَولاَ يَأتِينَا بِاَّيَةٍ مِن رَّبٍّهِ أَوَ لَم تَأتِهِم بَيٍّنَةٌ مَا فِي الصُّحُفِ الأُولَي.
و آنها گفتند: چرا [پيامبر]، معجزه و نشانهاي از سوي پروردگارش براي ما نميآورد؟ بگو آيا خبرهاي روشن اقوام پيشين كه در كتابهاي آسماني نخستين بوده است، براي آنها نيامد (طه (20): 133).
قَد جِئتُكُم بِبَيٍّنَةٍ مِن رَبٍّكُم فَأَرسِل مَعِيَ بَنِي اًسرَائِيلَ قَالَ اًن كُنتَ جِئتَ بِاَّيَةٍ فَأتِ بِهَا اًن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.
[موسي گفت:] من در حقيقت، دليلي روشن از سوي پروردگارتان براي شما آوردهام؛ پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست. فرعون گفت: اگر معجزهاي آوردهاي، پس اگر راست ميگويي آن را ارائه بده (اعراف (7): 105 و 106).
معجزة هر عصري، لازم است در خور عصر خود باشد تا از تأثيرگذاري آن، چيزي كاسته نشود؛ بدين جهت، در عصر حضرت موسي كه قوم او در جادوگري سرآمد بودند، معجزة او از جنس سحر بود و چون در عصر حضرت عيسي، علم طب، پيشرفت قابل توجهي داشت، معجزة او شفاي بيماران واحياي مردگان بود. در زمان بعثت پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نيز چون فرهنگ شعر و شاعري و سخنوري در اوج قرار داشت، معجزة پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم متني زباني بود كه تفوق پيامبري او را ثابت ميكرد و فقط براي آن روزگار نبود؛ بلكه چون پيامبر اسلام9، خاتم نيز بود، معجزه او ميبايد جاويدان و براي همة اعصار باشد، نه زمانمند و مكانمند؛ بدين جهت، معجزة او با آن زمان و همة دورانها متناسب شد.
قرآن، افزون بر عنايت به عصر خود، كتاب تمام دورانها و كتاب هدايت و تربيت همة انسانها است و خداوند متعالي به اين نكته اشاره ميفرمايد:
وَنَزَّلنَا عَلَيَ الكِتَابَ تِبيَاناً لِكُلٍّ شَيءٍ وَهُديً وَرَحمَةً وَبُشرَي لِلمُسلِمِينَ.
ما اين كتاب [آسماني] را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و سبب هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است (نمل (27): 89).
علا مه طباطبايي نيز در اين خصوص ميفرمايد:
قرآن مجيد در مطالب خود، به امتي از امم مانند امت عرب يا طايفهاي از طوايف مسلمانان اختصاصي ندارد؛ بلكه با طوايف خارج از اسلام نيز سخن ميگويد ... و با هر طايفهاي از اين طوايف به احتجاج پرداخته، آنان را به سوي معارف حقة خود دعوت ميكند (طباطبايي، 1372: 20).
همانطور كه در معناشناسي معجزه بيان شد، از جمله شروط و ويژگيهاي هر معجزهاي، تحدي و هماوردطلبي با مخالفان و منكران است. قرآن نيز كه بر قلب پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، از همان آغاز، در متن آيات، خود را آيه و معجزه خوانده و مخالفان خود را از آن روزگار تا امروز به همانندآوري آن دعوت كرده است. خداوند متعالي در سورة عنكبوت ميفرمايد:
وَقَالُوا لَولاَ أُنزِلَ عَلَيهِ آيَاتٌ مِن رَّبٍّهِ قُل اًنَّمَا الاَّيَاتُ عِندَ اِ وَاًنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ أَوَلَم يَكفِهِم أَنَّا أَنزَلنَا عَلَيَ الكِتَابَ يُتلَي عَلَيهِم.
گفتند: چرا بر او، از سوي پروردگارش نشانههاي [معجزهآسا] نازل نشده است؟ بگو آن نشانهها پيش خدا است و من فقط هشداردهندهاي آشكارم. آيا براي ايشان بس نيست اين كتاب را كه بر آنان خوانده ميشود، بر تو فرو فرستاديم؟ (عنكبوت (29): 50 و 51).
قرآن در گروهي از آيات، از مخالفان، بلكه همة انسانها و در همة دورانها ميخواهد كه اگر در درستي و الاهي بودن آن ترديد دارند و آن را نشانة صدق و راستي پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نميدانند، با تمام توان، و به كمك يكديگر، همانند آن را بياورند كه از آن به عبارت «تحدي» و هماوردطلبي ياد شده است. حضرت محمد9، خود نخستين كسي بود كه بر وحي و رسالت خود ايمان داشت و هيچگاه در آن ترديد نكرد (طباطبايي، 1393: 10/125)، و در برابر اوضاع سخت روزگار خود و با وجود همه ترديدهاي مخالفان، آنها را به تحدي قرآن دعوت ميكرد.
برخي از آيات هماوردطلبي و تحدي، در مكه، و برخي در مدينه نازل شده، و در برخي از آنها، تحدي به همة قرآن و در برخي به ده سوره و در برخي به يك سوره، تحدي شده (معرفت، 1414: 4/21 - 25) كه به نظر، سير تاريخي آنها چنين است:
أ. أَم يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لا َّ يُؤمِنُونَ فَليَأتُوا بِحَدِيثٍ مِثلِهِ اًن كَانُوا صَادِقِينَ.
يا ميگويند، آن را بر بافته. [نه] بلكه باور ندارند؛ پس اگر راست ميگويند، سخني مثل آن بياورند (طور (52): 33 و 34).
ب. أَم يَقُولُونَ افتَرَاهُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَيَاتٍ وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اِ اًن كُنتُم صَادِقِينَ.
يا ميگويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است. بگو اگر راست ميگوييد، ده سوره بر ساخته شده، مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را ميتوانيد فرا خوانيد (هود (11): 13).
ج. «وَاًن كُنتُم فِي رَيبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَي عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعُوا شُهَدَأَكُم مِن دُونِ اِ اًن كُنتُم صَادِقِينَ فَاًن لَم تَفعَلُوا وَلَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ أُعِدَّت لِلكَافِرِينَ.
و اگر در آن چه بر بندة خود نازل كرديم، شك داريد، پس اگر راست ميگوييد، سورهاي مانند آن بياوريد و گواهان خود (غير خدا) را فرا خوانيد؛ پس اگر نكرديد (و هرگز نميتوانيد كرد)، از آن آتشي كه سوختش مردم و سنگها هستند، و براي كافران آماده شده، بپرهيزيد (بقره (2): 23 و 24).
بين دانشمندان مسلمان، اختلافي نيست كه مهمترين اعجاز پيامبر اسلام9، به متن قرآن باز ميگردد و نه بيرون متن، و خداوند، قرآن را بر پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل كرد؛ در حالي كه هم وحي، و هم دليل وحي است؛ اما اين پرسش همواره بين آنها وجود داشته است كه جهت اعجاز قرآن در چيست، و چه خصوصياتي در قرآن وجود دارد كه آن را بيمانند كرده. از متن آيات هم به درستي نميتوان پاسخ اين پرسش را يافت؛ زيرا در تمام آيات كه به اعجاز قرآن و تحدي آن پرداخته است، اشارة بر جهت خاصي نكرده و فقط در تحدي قرآن، آوردن به مانند آن را خواسته است (تحدي قرآن، همين مقاله)، و بدين جهت، دانشمندان قرآن پژوه دربارة چگونگي اعجاز قرآن، دچار معركه آرا و تفاوت نظر فراوان شدهاند (معرفت، 1414: 4/131 - 135) تا آن جا كه سيوطي براي اعجاز قرآن، بيش از سي وجه ذكر ميكند (سيوطي، 1408: 1/12).
وجوه اعجاز قرآن، از نظر دانشمندان مسلمان، چنان كه اشاره شد، فراوانند؛ اما به طور كلي ميتوان آنها را به دو گروه تقسيم كرد. نخست وجوهي كه به ساختار الفاظ و ظاهر قرآن مربوط ميشود كه براي آگاهي از آن تسلط بر زبان عربي ضرورت دارد و عرب جاهلي به خوبي آن را دريافته است (معرفت، 1414: 4/11). دوم وجوهي كه به محتوا و مفاهيم قرآن مربوط ميشود و آگاهي از آنها براي ناآشنايان با ظرايف زبان ادبي عربي نيز مقدور است (شاكر، 1380: 10).
هر يك از آن دو گروه نيز اقسامي دارد كه به اعجاز بياني، اعجاز در صوت و آهنگ قرآن و اعجاز در معارف بلند آن، اشاره خواهد شد.
اعجاز بياني قرآن كه مورد توافق انديشهوران اسلامي است (مؤلف، 1379: 145)، به الفاظ و ظاهر قرآن مربوط ميشود؛ زيرا قرآن، افزون بر گسترة فكر و تشريع بيمانند خود، با ظاهري زيبا و شاداب با انسان سخن گفته، و مشحون از دلرباييهايي است كه مخاطب خود را سرمست نشاط و سرور ميكند. متن قرآن، آراسته و دلربا، بشارتدهنده و آرامبخش، دلنشين و بيدارگر و برخاسته از عواطف و احساساتي است كه خوانندة خود را مسخر خويش ساخته، و او را از هر چه غير او است، بازميدارد. متن آسماني قرآن، نه شعر بود و نه نثر و برخاسته از كلمات و هندسة زبان عربي؛ اما بيبديل و بيهمتا و آن هم در دوراني كه فصاحت و بلاغت عرب، ظهوري بيمانند داشت و در آن حال كه اوج فصاحت و سخنوري بود، قرآن سبب شگفتي همگان شد؛ در دوراني كه شعر و نثر عرب، در قلمرو رشد و تعالي بود و از آن پس تاكنون، همچنان آن اشعار مورد تمسك واقع ميشود، قرآن برتري خويش را نمايان كرد و اعتراف بزرگاني چون وليد بن مغيره، امير سخنسراي عرب را در پي داشت كه گفت:
سخن محمد صلی الله علیه و آله و سلم (قرآن)، نه شعر است و نه سحر؛ بلكه كلام خدا است ... ؛ زيرا حلاوت و طراوتي دارد كه بيمانند و بينظير است (حاكم نيشابوري، 1343: 2/507).
در تبيين اعجاز بياني قرآن به چينش واژگان قرآن، اسلوب خاص قرآن، سازگاري حروف و معاني قرآن، تغيير خطاب، اشاره ميشود كه به شرح ذيل است:
1. چينش واژگان قرآن: عبارتها و واژگان در قرآن و جايدهي هر يك در آن، چنان مناسب و بجا است كه هر تغيير و بديلي در آن از، زيبايي و طراوت آن ميكاهد و اگر هر واژهاي در قرآن با ديگري، جايگزين يا حذف شود، بلاغت آن دچار آسيب خواهد شد. خطابي (م /388)، از عالمان فن بلاغت ميگويد:
هر كلامي داراي سه ركن است كه شامل الفاظ، معاني و ربط بين آنها ميشود و در قرآن، اين سه ركن در اوج و نهايت كامل است به شكلي كه كلامي فصيحتر از آن يافت نميشود (خلفا، بيتا: 27)؛
بدين جهت، عبارتهاي حكيمانة قرآن، ذهن بليغان را متوجه خود كرده؛ مانند «ظلمات» كه نمادي از مصاديق گمراهي است، در قرآن به عبارت جمع؛ ولي «نور» كه كنايه از صراط مستقيم است، بهصورت مفرد (سعيدي روشن، 1380: 137 - 139)، و در سورة بقره چنين آمده: «اُوَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اًلَي النُّورِ» (بقره (2): 257) ... و يا حرف «علي» و «في» در آيه «انا و اياكم لعلي هدي او في ضلال مبين» (سبا (34): 24)؛ ما و شما كدام بر هدايت يا در ضلالتي آشكاريم كه «علي» براي هدايت، و حرف «في» براي ضلالت است؛ زيرا هدايت شده، بر اسبي تيز در حركت، و گمراه شده در درة سقوط فروافتاده (زمخشري، 1413: 3/582).
رواني الفاظ و عبارات قرآن نيز از ديگر لطايفِ چينش دقيق آيات است كه افزون بر گزينش الفاظ مناسب، انتخاب و گزينة محل كلام در جمله نيز شايسته است به شكلي كه كلام همواره روان و تلفظ آن بر زبان آسان و حفظ آن مقدور همگان است؛ بدين سبب، حافظان قرآن بر خلاف ديگر كتابها، زياد بوده و هست. حتي كلماتي كه كاربرد آنها به تنهايي، سنگين است، در قرآن، در محلي مناسب، گزينش شده كه آنها را روان ساخته است؛ مانند كلمة «ليستخلفنكم» در آية «ليستخلفنكم فيالارض» (نور (24): 55) يا عبارت «فسيكفيكهم»، در آية «فسيكفيكهما و هوالسميعالعليم» (بقره (2): 137). الفاظ به كار گرفته شده در قرآن، از نظر اشتقاق بهشكلي است كه عبارتها را سنگين نكرده؛ بدين سبب لفظ خماسي در قرآن بهكار نرفته است؛ زيرا ديگر عذوبت و گوارايي مطلوب را نخواهد داشت، مگر آن كه لفظ از اسمي باشد كه رايج بوده، مانند ابراهيم و طالوت.
از طرفي، گاهي لفظي كه مفرد آن روان نبوده، مثل «الكوب» ولي جمع آن روان بوده، به شكل جمع در عبارت «اكواب» در آيه «مخلدون باكواب و أباريق» بهكار رفته است (مودب، 1379: 159). چيرهدستي در انتخاب كلمات، آن قدر هوشيارانه است كه تحسين را بر ميانگيزد؛ مانند آية «آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لاِهلِهِ امكُثُوا اًنٍّي آنَستُ نَاراً» (قصص (28) 29)؛ [موسي] آتشي از جانب كوه طور ديد و به اهل بيت خويش گفت: درنگ كنيد كه آتش ديدم. در آيه شريفه، خداوند از عبارت «آنست» استفاده كرده كه به ظاهر مترادفِ «ابصرتُ، نظرت، شهدت و رأيت» است؛ ولي از نظر اهل لغت، به خوبي روشن است كه هيچيك نميتواند، همان معناي «آنست» را برساند؛ زيرا «آنست»، يعني چيزي را كه با آن انس دارد، ديد بر خلاف «أبصرت و نظرت و شهدت و رأيت» كه در مورد هيچيك چنين معنايي مشاهده نميشود؛ بدين جهت، اين واژه، سهبار در قرآن دربارة حضرت موسي7 در جريان ديدن آتش در بيابان با همان خصوصيت بهكار رفته است (طه (20): 10 و 29) و يك بار هم دربارة يتيمان، با همين خصوصيت استعمال شده است:
فَاًن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا اًلَيهِم أَموَالَهُم (نسأ (4): 6) اگر در آنها [رشد كافي] يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد. در اين مورد نيز به اين نكته توجه شده كه وقتي نشانههايي از رشد را در آنها ديدند، خرسند ميشوند و اموالشان را به آنها برميگردانند (بنت شاطي، 1391: 200 و 201).
2. اسلوب خاص قرآن: آشنايان با متن قرآن ميدانند كه اسلوب قرآن نيز مطابق اسلوبهاي عربي رايج نيست؛ بلكه نظمي نو، در آن بهكار رفته است كه نه نثري مانند آن يافت ميشود و نه شعري؛ اسلوبي كه محاسن شعر و نثر را دارد و از نوعي قافيه و پساوندهاي شعر و نثر برخوردار، ولي بيهمتا است.
قرآن، آسماني و كلام الاهي است؛ اما از نوع و صنف كلام بشر و از جنس همان حروف و ساختار انساني به شمار ميرود؛ ولي نظمي عجيب و بديع دارد؛ نظمي كه نه پيشينهاي دارد و نه پسينيهاي، و عقلها را متحير و دلها را بهسوي خود جذب ميكند. ساختار عبارتها و جملهها در آن، از نظر ايجاز و اطناب و مساواة40 همراه با آهنگگيراي آن، تحسين بليغان را سبب شده و بيبديل بودن آن را ثابت كرده است؛ چنان كه رماني ميگويد:
قرآن نقض عادت نموده و كلامي آورده كه در قالب شعر، سجع، خطب، رسائل و ... نميگنجد؛ زيرا قرآن طريقهاي جديد آورده كه در آن از وزن و شعر نيز بهره برده است.
روشن است كه اسلوب خاص قرآن، فقط بر پاية الفاظ آنها نيست تا گفته شود: عاليترين تركيبهاي لفظي و عباراتي، يكي بيش نيست؛ بلكه افزون بر چينش الفاظ، به معاني رسا و كاملي نيز مربوط ميشود كه ميتواند يك موضوع را با شكلهاي متفاوت با اهداف گوناگون، به قالب الفاظ در آورد و آنها را معجزه كند. علا مه طباطبايي در اين خصوص ميفرمايد:
در باب فصاحت و بلاغت سه جهت لازم است: 1. احاطه بر زبان و واژهها؛ 2. قدرت بيان كه همان مهارت در سخنوري است؛ 3. قدرت فكر و لطافت ذوق كه سبب ميشود اگر گوينده معارف بلندي دارد، آنها را در قالبي زيبا ترسيم كند؛ وگرنه كلام او جاذبه نخواهد داشت (طباطبايي، 1393: 1/70).
روشن است كه توانايي بر مرحلة اول يعني احاطه بر لغات و زبان، باعث اعجاز كلام نميشود؛ بلكه قدرت بيان و ذهن لطيف هم لازم دارد. همو ميگويد:
صرف اين كه واژهها و زبانها ساخته و قريحة آدمي است، باعث نميشود كه كلام معجزه آسا، محال باشد و اين گفته، مانند كلام كسي است كه ميگويد: آهنگري كه سازندة شمشير است، ميبايد شجاعتر از كسي باشد كه آن را بهكار ميبرد (همان: 72)؛
از اين رو، بلاغت كامل، به ذهن لطيف و آگاه نيز متكي است كه چنين امري براي همگان مقدور نيست و فقط در اختيار خداوند است كه در قرآن تجلي يافته، و آن را معجزه كرده است.
3. سازگاري حروف و معاني: هماهنگي حروف و معاني قرآن از ويژگيهاي قرآن است؛ زيرا آهنگ سامان يافته حروف و ارتباط آنها با معاني، سبب تسخير قلب شنونده ميشود؛ مانند آنكه اگر قرآن در مقام تكريم انسان است، تلفظي گوارا و اگر در مقام تهديد و بيان آيات عذاب است، از الفاظي شديد و غليظ بهره برده؛ بدين سبب هنگامي كه شنونده، آية شريفة «اًِنَّا أَرسَلنَا عَلَيهِم رِيحاً صَرصَراً فِي يَومِ نَحسٍ مُستَمِر تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُم أَعجَازُ نَخلٍ مُنقَعِرٍ»؛ ما بر سر آنان در روز شومي، بهطور مداوم تندبادي توفنده فرستاديم كه مردم را از جا ميكند، گويي تنههاي نخلي بودند كه ريشهكن شده بود (قمر (54): 19 و 20)، را گوش ميدهد و ميشنو، شدت عذاب را درك ميكند؛ زيرا الفاظ مذكور، با معناي عذاب هماهنگ است يا در آية «بِسمِ اِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ» كه از الفاظي لين و ملايم استفاده شده، شدت رحمت الاهي را بيان ميكند.
4. تغيير خطاب در قرآن: از جمله ويژگيهاي بلاغي قرآن، تغيير خطاب يا التفات در آيات است كه كلام از حالتي به حالت ديگر، و از جهتي به جهت ديگر، تغيير مييابد و جولان در سخن بهشمار ميرود. سكاكي بر آن است كه التفات در زبان عربي، فراوان و سبب نشاط سامع ميشود (سكاكي، بيتا: 95). ابن ابي الاصبع، التفات را از ويژگيهاي بلاغي قرآن برشمرده و به نقل از ابنالمعتز آورده كه التفات، عبارت از انصراف متكلم از سخن دربارة غايب، به سخن دربارة مخاطب يا انصراف از متكلم به خطاب يا انصراف از خطاب به غيبت است (ابن ابي الاصبع، 1368: 144)؛ مانند التفات از خطاب به غيبت در آية شريفه:
در اين آيه، از مخاطب «يسيركم» به غايب «كنتم»، التفات شده؛ زيرا خداوند، حال مشركان را هنگامي كه دچار طوفان ميشوند، به صورت عبرت براي ديگران بيان ميكند؛ بدين سبب آنها را غايب فرض كرده و بسا فرض غايب بودن آنها بهجهت تحقير آنها است. گويي خدا نخست آنها را بهحضور ميپذيرد؛ ولي سپس آنها را از خود دور ميكند (طبرسي، 1365: 5/174).
وجوه بياني كه به اختصار به جلوههاي آن اشاره، و پردة كوتاهي از رخ آنها بركشيده شد، قرآن را معجزه كرده؛ به ويژه براي بليغان و سخنوران و هنرمندان علم بيان، و مناسب است كه در ديگر وجوه بياني قرآن، مانند تشبيهات، استعارات، كنايات، تجنيس، طباق، استطراد، حسن تضمين، مساوات، اشاره، ارداف، تمثيل، توشيح، احتراس، مواريه، تسهيم، استخدام، مماثله، تسجيع، تهذيب، تذييل، حقيقت و مجاز، ادماج، اتساع و ... به كتاب بديع القرآن از ابن ابيالاصبع و ثلاث رسائل في اعجاز القرآن، الرسالة الثانية في اعجاز القرآن از رماني و سرالفصاحه از خفاجي و معترك الاقران از سيوطي و البرهان في علوم القرآن از زركشي و الاعجاز البياني از بنت شاطي، مراجعه شود.
لازم است اين نكته را نيز يادآوري كنيم كه اعجاز بياني، يكي از وجوه اعجاز قرآن است كه البته دريافت مستقيم آن براي هنرمندان وجوه ادبي و بياني، ملموستر است. آيتا خويي در اين خصوص ميگويد:
حال آن كه روشن شد قرآن، معجزه الاهي در بلاغت و اسلوب آن است، بدان كه اعجاز آن منحصر به آن نيست؛ بلكه قرآن، معجزة رباني و برهان صدق بر پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از جهات گوناگون است (خويي، 1401: 45).
علا مه طباطبايي نيز ميگويد:
اگر اعجاز قرآن، فقط بلاغت آن باشد، با توجه به اين كه غير عرب از آن آشنايي ندارد، تحدي غيرعرب، بي معنا خواهد بود؛ در حالي كه دعوت به تحدي، عام است (طباطبايي، 1393: ذيل آية 13 هود).
به دليل آية «لَّئِنِ اجتَمَعَتِ الا ًِنسُ وَالجِنُّ عَلَي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ» (اسرأ (17): 88).
گوش دادن به قرائت قرآن، در دل انسان، نشاط و معنويت خاصي را ايجاد ميكند و هنگامي كه بر معاني آن نيز آگاهي حاصل شود، تأثيري فوقالعاده در درون انسان ميآفريد (رافعي، 1393: 188).
سكاكي، اعجاز صوتي و جاذبة آهنگ آن را از مهمترين شگفتيهاي قرآن ميداند و آن را نه قابل وصف، بلكه فقط قابل درك ميشمرد (سكاكي، بيتا: 221). از پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم روايت شده كه قرآن را با صوت بخوانيد؛ زيرا صوت، زينت قرآن است (كليني، 1388: 2/614). عبدا دراز نيز از عالمان معاصر در كتاب النبأالعظيم، نظرات جديده فيالقرآن، در اين وجه، دقت بيشتري كرده و معتقد است: وقتي به قرائت قرآن كه با ترتيب و تجويد خوانده ميشود، گوش جان ميدهي، در خود لذتي عجيب را مييابي كه از هيچ كلام ديگري، چنين حالتي براي تو ايجاد نميشود؛ زيبايي و موسيقي كه در شعر و نثر نيست و در آن ملالتي يافت نميشود و اين همان زيبايي نهاده شده در كلمات قرآن است كه حتي براي غير اعراب نيز محسوس است (عبدا دراز، 1390: 102). سيد قطب نيز در كتاب التصوير الفني فيالقرآن، به زواياي اعجاز صوتي پرداخته و آن را بيمانند و از ويژگيهاي نظم و اسلوب آن دانسته و معتقد است: موسيقي داخلي قرآن كه قابل درك است، نه قابل شرح، از بافت الفاظ و تركيب جملههاي قرآن به دست آمده و قرآن گرچه شعر نيست، وزني دارد كه داراي جاذبه است، و گرچه اسلوب موسيقي قرآن در سورهها تفاوت دارد مطمئنيم كه از نظامي خاص بهرهمند است.
1. وسعت معارف قرآن: قرآن از نظر تنوع و وسعت معارف، دشتي پهن و گسترده دارد كه موضوعات فراوان را در خود جاي داده، و گر چه، كتاب هدايت است چنان كه در آغاز قرآن آمده: «ذلِک الكِتَابُ لاَ رَيبَ فِيهِ هُديً لِلمُتَّقِينَ»؛ اين است كتابي كه در حقانيت آن هيچ ترديدي نيست و ماية هدايت تقواپيشگان است (بقره (2): 2)، در قلمرو تربيت به موضوعات فراواني پرداخته و معارف بيمثالي را در خداشناسي، پيامبرشناسي، عدل، امامت، انسانشناسي، روح، جن، ملك و ابليس، فلكيات و زمين و مباحث علمي آنها، تاريخ گذشتگان و سرنوشت آنها، مباحث حكومت و سياست، قضاوقدر، عبادات، معاملات، حدودوقضا، برزخ و قيامت، معاد و ... بيان كرده است (راوندي، 1409: 1006). نظام ارزشي قرآن كه صدها اصل اخلاقي و نظام حقوقي مربوط به حيات فردي، اجتماعي، و اقتصادي را فرا ميگيرد كه هر يك نيز شامل دهها باب از ابواب فقهي است، در قرآن، هر يك از آنها با توجه به تدريجي بودن نزول آن در بيستوسه سال، چشمگير و بيمانند است.
2. خردمندانه بودن مطالب قرآن: از ديگر ويژگيهاي قرآن كه آن را بيهمتا و معجزة همة عصرها كرده، آن است كه اگر در همة حوزهها و موضوعات مذكور، با آن تنوع و گستره وارد شده، در هر يك خردمندانه، مطالبي را در خور مخاطب خود بيان داشته كه هيچ يك از آنها مورد خردهگيري اهل نظر و تحقيق واقع نشده و هر صاحب علم و تخصصي، وقتي از منظر علم و آگاهي خود بر قرآن مينگرد، آن را كامل و جديد مييابد و به ستايش آن مبادرت ميكند؛ زيرا آن را براي خود، معلم و هدايتبخش ميداند. مطالب قرآن، نه تنها در چرخة زمان، كهنه نميشود (مجلسي، 1403: 89/182)، بلكه هر روز نكاتي جديدتر و ارزشمندتر از آن كشف شده است؛ زيرا قرآن مطالب، خود را براساس فطرت سليم و منطبق بر انديشههاي عقلي و خردورزي بيان كرده؛ آن جا كه ميگويد:
فَأَقِم وَجهَ لِلدٍّينِ حَنِيفاً فِطرَتَ اِلله الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لاَ تَبدِيلَ لِخَلقِ الله ذلک الدٍّينُ القَيٍّمُ.
روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش خدا نيست (روم (30): 30).
به نمونههايي كوتاه از مطالب قرآن اشاره ميشود:
در منطق قرآن، خدا ذاتي واحد و بينياز: «قُل هُوَ اُ أَحَدٌ اُ الصَّمَدُ» (توحيد (112): 1 و 2)، داراي همة كمالات و پيراسته از همه نقايص: «لِلهِ الا َسمأُ الحُسنَي» (اعراف (7): 180) خالق هستي: «أَفِي اِلله شَّک فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالا َرضِ» (ابراهيم (14): 10)، آرامبخش دلها: «أَلاَ بِذِكرِ اِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد (13): 28)، مورد ستايش همة موجودات: «وَاًن مِن شَيءٍ اًلاَّ يُسَبٍّحُ بِحَمدِهِ» (اسرأ (17): 44) و ... انسان از منظر قرآن، از خدا نشأت گرفته، به سوي او بازميگردد: «اًنَّا لِلهِ واًنا اًلَيهِ رَاجِعُونَ» (بقره (2): 156)، خدا نزديك و همهجا محضر او است: «نَحنُ أَقرَبُ اًلَيهِ مِن حَبلِ الوَرِيدِ» (ق (50): 16)، گراميترين انسان، باتقواترين است: «اًنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اِ أَتقَاكُم» (حجرات (49): 13). خلقت انسان و كرانههاي وجود، ساحتهاي جهنم و روح او، اختيار و سرنوشت او، زندگي هدفمند، شرافت و توانمندي خلافت الاهي او، از ديگر موضوعاتي است كه در قرآن بدان پرداخته شده و تفصيل هر يك را ميبايد از تفاسير، به ويژه تفاسير موضوعي قرآن دريافت (مكارم، 1375: 1).
در كنار معارف بيمانند و بلند قرآن، متن آن چنان ساختاري دارد كه وجوه و معاني چندگانه را مطابق پيشرفت زمانه بر ميتابد كه در هر روزگاري هر مفسري بتواند با تأملي جديد، نكاتي نو از آن را دريابد؛ زيرا پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:
القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علي احسن الوجوه.
قرآن رام و داراي وجوه است؛ آن را بر بهترين وجه حمل كنيد (طبرسي، 1365: 1/40)؛
يعني قرآن در برابر حاملش مطيع است؛ حاملي كه از نگاه خود، قرآن را تفسير ميكند. در اين خصوص، امام خميني ميفرمايد:
اين كه قرآن شريف، به فصاحت معروف، و اين اعجاز بين ديگر معجزهها مشهور آفاق شد، براي اين بود كه در صدر اول، اعراب را اين تخصص بود و فقط اين جهت از اعجاز را ادراك كردند (خميني، 1372: 263) ... ،
و قرآن شريف، بهقدري جامع لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران ميماند و اين اعجاز بزرگ اين صحيفة نوراني آسماني است (همان).
روشن است كه اعجاز در محتواي قرآن، براي اهل خرد و انصاف، با تدبر در آن روشن ميشود؛ اما آنان كه در عناد كفر و لجاجت بهسر بردهاند و ميبرند، همچنان در برابر عظمت قرآن، به انكار آن پرداخته و به فكر مبارزه با آن بودهاند و هستند. قرآن از اين برخورد نادرست آنها ياد ميكند و ميفرمايد:
آية پيشگفته، عملكرد مشركان را باز ميگويد كه نه داراي سلامت فكر بودند و نه سلامت عمل؛ بلكه به دنبال بهانهجويي بودند و اين سخن را دربارة قرآن كه افسانه است، در حالي ميگفتند كه بارها به فكر مبارزه با آن افتادند؛ ولي در عمل ناتوان شدند. آنها به خوبي دريافته بودند كه بر معارضه توانايي ندارند؛ ولي از روي تعصب ميگفتند: «اين آيات از نظر محتوا، مهم نيستند. ما هم ميتوانيم به مانند آن را بياوريم؛ ولي هيچ گاه نياوردند (طباطبايي، 1393: 9/66).
منابع
. قرآن كريم.
. ابن ابي الاصبع: بديع القرآن، مشهد، آستان قدس رضوي، 1368 ش.
. ابن خلدون: مقدمة ابن خلدون، بيروت، دار الفكر، الطبعة الثالثة، 1417 ق.
. ابو زيد، حامد: مفهوم النص، مغرب، الدار البيضا، [بيتا].
. بنت شاطي: الاعجاز البياني للقرآن، مصر، دار المعارف، 1391 ق.
. حاكم نيشابوري: مستدرك علي الصحيحين، هند، 1342 ق.
. حلي، جمالالدين: كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، قم، مكتبة المصطفوي، [بيتا].
. خلفا، محمد: ثلاث الرسائل في اعجاز القرآن للرماني و الخطابي و الجرجاني، مصر، دار المعارف، [بيتا].
. خميني، سيد روحا: آداب الصلاة، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1372 ش.
. خويي، ابوالقاسم: البيان في تفسير القرآن، 1401 ق.
. راغب اصفهاني: مفردات قرآن.
. رافعي: اعجاز القرآن، بيروت، دار الكتاب العربي، 1393 ق.
. زمخشري (جارا): الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، قم، نشر البلاغة، 1413 ق.
. سعيدي روشن، محمدباقر: معجزهشناسي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، 1380 ش.
. سكاكي: مفتاح العلوم، مصر، الحلبي، [بيتا].
. سيوطي، جلالالدين: معترك الاقران في اعجاز القرآن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408 ق.
. طباطبايي، محمدحسين: الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1393 ق.
. طباطبايي، محمدحسين: قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1372 ش.
. طبرسي: مجمع البيان، 1365 ق.
. عبدا دراز، محمد: النبأ العظيم، كويت، دار القلم، 1390 ق.
. شاكر، محمدكاظم: قرآن در آيينة پژوهش، دفتر دوم، تهران، نشر هستينما، 1380 ش.
. كليني، محمد بن يعقوب: الكافي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1388 ق.
. مجلسي، محمدباقر: بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفأ، 1403 ق.
. معرفت، محمدهادي: التمهيد في علوم القرآن، 1414 ق.
. مكارم شيرازي، ناصر: تفسير پيام قرآن، قم، مدرسة الامام علي ابن ابيطالب7، 1375 ش.
. مؤدب، سيد رضا: اعجاز قرآن، قم، احسن الحديث، 1379 ش.
ارسالي از طرف کاربر محترم : j133719
/ع
بحث اعجاز، از آن جهت ضرورت دارد كه دليلي بر صدق ادعاي حقانيت هر پيامبر و مدعي رسالت الاهي است. خواجه نصيرالدين طوسي بر اين امر تأكيد دارد و ميگويد:
راه اطمينان بر راستي هر پيامبري، ارائة معجزه به واسطة آنها بوده است (حلي، بيتا: 275).
علا مه طباطبايي نيز در اين خصوص ميفرمايد:
اعجاز براي اثبات معارف الاهي نيست؛ بلكه اعجاز هر پيامبري براي اثبات رسالت و تصديق پيامبري است (طباطبايي، ج 1، ص 6 - 82)؛
بدين جهت، اعجاز هر پيامبري نه براي اثبات وجود خدا، آن چنان كه برخي پنداشتهاند، و نه براي درستي و كارآمدي معارف خود بوده؛ بلكه در اصل، براي صحت ادعاي پيامبري او است.
اعجاز قرآن نيز از آن جهت سودمند بوده و خواهد بود كه نشاني بر رسالت پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و براي همة مخاطبان پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، از آغاز بعثت تاكنون، دليلي بر صدق نبوت او است؛ زيرا قرآن، عاليترين و گوياترين معجزة پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به شمار ميرود كه متن آن، همچنان سالم از هر گونه تغيير و تبديل باقي مانده، و وحي الاهي و هم دليل بر آن وحي است و صدق دروني دارد؛ زيرا در اين خصوص، وحي دليل صدق خويش است (ابو زيد، بيتا: 137). عبدالرحمن ابن خلدون (م 808) از اين امر به صورت اتحاد دليل و مدلول ياد ميكند و ميگويد: بزرگترين، شريفترين و گوياترين معجزهها از نظر دلالت، قرآن كريم است كه بر پيامبر ما نازل شده؛ زيرا در اغلب موارد، امور خارقالعاده، چيزي غير از وحي هستند ... ؛ اما قرآن، هم همان وحي مورد ادعا و هم آن معجزه شگفتانگيز است؛ پس گواه آن وحي در خود آن است و به گواهي بيرون خود (همانند ديگر معجزات همراه با وحي) نياز ندارد؛ از اين جهت قرآن، از نظر دلالت، آشكارترين ادله است؛ زيرا دليل و مدلول در آن به هم پيوستهاند (ابن خلدون، 1417: 1/119).
اعجاز در لغت، از ريشة «عجز» به معناي پايان و بُن شيء است (راغب اصفهاني، 334)، و در قرآن نيز به همين معنا آمده است؛ چنان كه خداوند ميفرمايد:
اًنَّا أَرسَلنَا عَلَيهِم رِيحاً صَرصَراً فِي يَوم نَحسٍ مُستَمِر تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُم أَعجَازُ نَخلٍ مُنقَعِرٍ.
ما تندباد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم كه استمرار داشته است، بر آنها فرستاديم كه مردم را همچون تنههاي نخل ريشهكن شده، از جا ميكند (معرفت، 4/16)؛
بدين جهت در معناي عجز، ضعف در برابر قدرت به كار رفته، واژة اعجاز به معناي به عجز درآوردن و ايجاد درماندگي در طرف مقابل است.
آيتا خويي در تعريف معجزه بيان ميدارد:
معجزه آن است كه فرد مدعي منصبي از مناصب الاهي، كاري را انجام دهد كه فراتر و برتر از قوانين طبيعت باشد و ديگران از انجام آن ناتوان باشند، ضمن آنكه آن كار، گواهي بر درستي او نيز باشد (قمر (54): 19 و 20).
علا مه طباطبايي نيز در تعريف معجزه، اعتقاد دارد:
امري خارق عادت است كه بر تصرف نيروي ماوراي طبيعت، در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت دارد، نه آن كه امري باشد كه ضروريات عقلي را باطل كند (خويي، 1401: ص 33).
با توجه به تعاريف مذكور ميتوان بر اين امر تأكيد كرد كه در اعجاز، شرايط ذيل، ضرورت دارد:
1. معجزه همراه با تحدي ومبارزهطلبي است.
2. معجزه كاري است كه ديگران بدون كمك خداوند، از انجام آن ناتوانند؛ بدين سبب، قابل تعليم و تعلم نيست برخلاف سحر و جادو و هيپنوتيزم و مانيهتيزم و... كه از علوم غريبه و اكتسابي هستند.
3. معجزه ميبايد به واسطة مدعي رسالت انجام شود؛ بنابراين، اموري كه بشر گرچه از انجام آنها ناتوان است، مانند حركت خورشيد، ماه و ...، معجزة كسي به حساب نميآيد؛ چون آنها بدون واسطه، كار خداوند است.
اين نكته نيز نميبايد مورد غفلت واقع شود كه اصطلاح معجزه دربارة قرآن كه هم اكنون مرسوم و متعارف است، در آيات قرآن بدان اشاره نشده و اين اصطلاح را همانند ديگر اصطلاحات كلامي و تفسيري، متكلمان و مفسران از قرن سوم به بعد رايج كردهاند و قرآن، از اعجاز با عبارتهاي «بينه و آيه» و ... ياد كرده است مانند:
وَقَالُوا لَولاَ يَأتِينَا بِاَّيَةٍ مِن رَّبٍّهِ أَوَ لَم تَأتِهِم بَيٍّنَةٌ مَا فِي الصُّحُفِ الأُولَي.
و آنها گفتند: چرا [پيامبر]، معجزه و نشانهاي از سوي پروردگارش براي ما نميآورد؟ بگو آيا خبرهاي روشن اقوام پيشين كه در كتابهاي آسماني نخستين بوده است، براي آنها نيامد (طه (20): 133).
قَد جِئتُكُم بِبَيٍّنَةٍ مِن رَبٍّكُم فَأَرسِل مَعِيَ بَنِي اًسرَائِيلَ قَالَ اًن كُنتَ جِئتَ بِاَّيَةٍ فَأتِ بِهَا اًن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.
[موسي گفت:] من در حقيقت، دليلي روشن از سوي پروردگارتان براي شما آوردهام؛ پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست. فرعون گفت: اگر معجزهاي آوردهاي، پس اگر راست ميگويي آن را ارائه بده (اعراف (7): 105 و 106).
معجزة هر عصري، لازم است در خور عصر خود باشد تا از تأثيرگذاري آن، چيزي كاسته نشود؛ بدين جهت، در عصر حضرت موسي كه قوم او در جادوگري سرآمد بودند، معجزة او از جنس سحر بود و چون در عصر حضرت عيسي، علم طب، پيشرفت قابل توجهي داشت، معجزة او شفاي بيماران واحياي مردگان بود. در زمان بعثت پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نيز چون فرهنگ شعر و شاعري و سخنوري در اوج قرار داشت، معجزة پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم متني زباني بود كه تفوق پيامبري او را ثابت ميكرد و فقط براي آن روزگار نبود؛ بلكه چون پيامبر اسلام9، خاتم نيز بود، معجزه او ميبايد جاويدان و براي همة اعصار باشد، نه زمانمند و مكانمند؛ بدين جهت، معجزة او با آن زمان و همة دورانها متناسب شد.
قرآن، افزون بر عنايت به عصر خود، كتاب تمام دورانها و كتاب هدايت و تربيت همة انسانها است و خداوند متعالي به اين نكته اشاره ميفرمايد:
وَنَزَّلنَا عَلَيَ الكِتَابَ تِبيَاناً لِكُلٍّ شَيءٍ وَهُديً وَرَحمَةً وَبُشرَي لِلمُسلِمِينَ.
ما اين كتاب [آسماني] را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و سبب هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است (نمل (27): 89).
علا مه طباطبايي نيز در اين خصوص ميفرمايد:
قرآن مجيد در مطالب خود، به امتي از امم مانند امت عرب يا طايفهاي از طوايف مسلمانان اختصاصي ندارد؛ بلكه با طوايف خارج از اسلام نيز سخن ميگويد ... و با هر طايفهاي از اين طوايف به احتجاج پرداخته، آنان را به سوي معارف حقة خود دعوت ميكند (طباطبايي، 1372: 20).
همانطور كه در معناشناسي معجزه بيان شد، از جمله شروط و ويژگيهاي هر معجزهاي، تحدي و هماوردطلبي با مخالفان و منكران است. قرآن نيز كه بر قلب پبامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، از همان آغاز، در متن آيات، خود را آيه و معجزه خوانده و مخالفان خود را از آن روزگار تا امروز به همانندآوري آن دعوت كرده است. خداوند متعالي در سورة عنكبوت ميفرمايد:
وَقَالُوا لَولاَ أُنزِلَ عَلَيهِ آيَاتٌ مِن رَّبٍّهِ قُل اًنَّمَا الاَّيَاتُ عِندَ اِ وَاًنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ أَوَلَم يَكفِهِم أَنَّا أَنزَلنَا عَلَيَ الكِتَابَ يُتلَي عَلَيهِم.
گفتند: چرا بر او، از سوي پروردگارش نشانههاي [معجزهآسا] نازل نشده است؟ بگو آن نشانهها پيش خدا است و من فقط هشداردهندهاي آشكارم. آيا براي ايشان بس نيست اين كتاب را كه بر آنان خوانده ميشود، بر تو فرو فرستاديم؟ (عنكبوت (29): 50 و 51).
قرآن در گروهي از آيات، از مخالفان، بلكه همة انسانها و در همة دورانها ميخواهد كه اگر در درستي و الاهي بودن آن ترديد دارند و آن را نشانة صدق و راستي پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نميدانند، با تمام توان، و به كمك يكديگر، همانند آن را بياورند كه از آن به عبارت «تحدي» و هماوردطلبي ياد شده است. حضرت محمد9، خود نخستين كسي بود كه بر وحي و رسالت خود ايمان داشت و هيچگاه در آن ترديد نكرد (طباطبايي، 1393: 10/125)، و در برابر اوضاع سخت روزگار خود و با وجود همه ترديدهاي مخالفان، آنها را به تحدي قرآن دعوت ميكرد.
برخي از آيات هماوردطلبي و تحدي، در مكه، و برخي در مدينه نازل شده، و در برخي از آنها، تحدي به همة قرآن و در برخي به ده سوره و در برخي به يك سوره، تحدي شده (معرفت، 1414: 4/21 - 25) كه به نظر، سير تاريخي آنها چنين است:
أ. أَم يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لا َّ يُؤمِنُونَ فَليَأتُوا بِحَدِيثٍ مِثلِهِ اًن كَانُوا صَادِقِينَ.
يا ميگويند، آن را بر بافته. [نه] بلكه باور ندارند؛ پس اگر راست ميگويند، سخني مثل آن بياورند (طور (52): 33 و 34).
ب. أَم يَقُولُونَ افتَرَاهُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَيَاتٍ وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اِ اًن كُنتُم صَادِقِينَ.
يا ميگويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است. بگو اگر راست ميگوييد، ده سوره بر ساخته شده، مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را ميتوانيد فرا خوانيد (هود (11): 13).
ج. «وَاًن كُنتُم فِي رَيبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَي عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعُوا شُهَدَأَكُم مِن دُونِ اِ اًن كُنتُم صَادِقِينَ فَاًن لَم تَفعَلُوا وَلَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ أُعِدَّت لِلكَافِرِينَ.
و اگر در آن چه بر بندة خود نازل كرديم، شك داريد، پس اگر راست ميگوييد، سورهاي مانند آن بياوريد و گواهان خود (غير خدا) را فرا خوانيد؛ پس اگر نكرديد (و هرگز نميتوانيد كرد)، از آن آتشي كه سوختش مردم و سنگها هستند، و براي كافران آماده شده، بپرهيزيد (بقره (2): 23 و 24).
بين دانشمندان مسلمان، اختلافي نيست كه مهمترين اعجاز پيامبر اسلام9، به متن قرآن باز ميگردد و نه بيرون متن، و خداوند، قرآن را بر پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل كرد؛ در حالي كه هم وحي، و هم دليل وحي است؛ اما اين پرسش همواره بين آنها وجود داشته است كه جهت اعجاز قرآن در چيست، و چه خصوصياتي در قرآن وجود دارد كه آن را بيمانند كرده. از متن آيات هم به درستي نميتوان پاسخ اين پرسش را يافت؛ زيرا در تمام آيات كه به اعجاز قرآن و تحدي آن پرداخته است، اشارة بر جهت خاصي نكرده و فقط در تحدي قرآن، آوردن به مانند آن را خواسته است (تحدي قرآن، همين مقاله)، و بدين جهت، دانشمندان قرآن پژوه دربارة چگونگي اعجاز قرآن، دچار معركه آرا و تفاوت نظر فراوان شدهاند (معرفت، 1414: 4/131 - 135) تا آن جا كه سيوطي براي اعجاز قرآن، بيش از سي وجه ذكر ميكند (سيوطي، 1408: 1/12).
وجوه اعجاز قرآن، از نظر دانشمندان مسلمان، چنان كه اشاره شد، فراوانند؛ اما به طور كلي ميتوان آنها را به دو گروه تقسيم كرد. نخست وجوهي كه به ساختار الفاظ و ظاهر قرآن مربوط ميشود كه براي آگاهي از آن تسلط بر زبان عربي ضرورت دارد و عرب جاهلي به خوبي آن را دريافته است (معرفت، 1414: 4/11). دوم وجوهي كه به محتوا و مفاهيم قرآن مربوط ميشود و آگاهي از آنها براي ناآشنايان با ظرايف زبان ادبي عربي نيز مقدور است (شاكر، 1380: 10).
هر يك از آن دو گروه نيز اقسامي دارد كه به اعجاز بياني، اعجاز در صوت و آهنگ قرآن و اعجاز در معارف بلند آن، اشاره خواهد شد.
الف. اعجاز بياني
اعجاز بياني قرآن كه مورد توافق انديشهوران اسلامي است (مؤلف، 1379: 145)، به الفاظ و ظاهر قرآن مربوط ميشود؛ زيرا قرآن، افزون بر گسترة فكر و تشريع بيمانند خود، با ظاهري زيبا و شاداب با انسان سخن گفته، و مشحون از دلرباييهايي است كه مخاطب خود را سرمست نشاط و سرور ميكند. متن قرآن، آراسته و دلربا، بشارتدهنده و آرامبخش، دلنشين و بيدارگر و برخاسته از عواطف و احساساتي است كه خوانندة خود را مسخر خويش ساخته، و او را از هر چه غير او است، بازميدارد. متن آسماني قرآن، نه شعر بود و نه نثر و برخاسته از كلمات و هندسة زبان عربي؛ اما بيبديل و بيهمتا و آن هم در دوراني كه فصاحت و بلاغت عرب، ظهوري بيمانند داشت و در آن حال كه اوج فصاحت و سخنوري بود، قرآن سبب شگفتي همگان شد؛ در دوراني كه شعر و نثر عرب، در قلمرو رشد و تعالي بود و از آن پس تاكنون، همچنان آن اشعار مورد تمسك واقع ميشود، قرآن برتري خويش را نمايان كرد و اعتراف بزرگاني چون وليد بن مغيره، امير سخنسراي عرب را در پي داشت كه گفت:
سخن محمد صلی الله علیه و آله و سلم (قرآن)، نه شعر است و نه سحر؛ بلكه كلام خدا است ... ؛ زيرا حلاوت و طراوتي دارد كه بيمانند و بينظير است (حاكم نيشابوري، 1343: 2/507).
در تبيين اعجاز بياني قرآن به چينش واژگان قرآن، اسلوب خاص قرآن، سازگاري حروف و معاني قرآن، تغيير خطاب، اشاره ميشود كه به شرح ذيل است:
1. چينش واژگان قرآن: عبارتها و واژگان در قرآن و جايدهي هر يك در آن، چنان مناسب و بجا است كه هر تغيير و بديلي در آن از، زيبايي و طراوت آن ميكاهد و اگر هر واژهاي در قرآن با ديگري، جايگزين يا حذف شود، بلاغت آن دچار آسيب خواهد شد. خطابي (م /388)، از عالمان فن بلاغت ميگويد:
هر كلامي داراي سه ركن است كه شامل الفاظ، معاني و ربط بين آنها ميشود و در قرآن، اين سه ركن در اوج و نهايت كامل است به شكلي كه كلامي فصيحتر از آن يافت نميشود (خلفا، بيتا: 27)؛
بدين جهت، عبارتهاي حكيمانة قرآن، ذهن بليغان را متوجه خود كرده؛ مانند «ظلمات» كه نمادي از مصاديق گمراهي است، در قرآن به عبارت جمع؛ ولي «نور» كه كنايه از صراط مستقيم است، بهصورت مفرد (سعيدي روشن، 1380: 137 - 139)، و در سورة بقره چنين آمده: «اُوَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اًلَي النُّورِ» (بقره (2): 257) ... و يا حرف «علي» و «في» در آيه «انا و اياكم لعلي هدي او في ضلال مبين» (سبا (34): 24)؛ ما و شما كدام بر هدايت يا در ضلالتي آشكاريم كه «علي» براي هدايت، و حرف «في» براي ضلالت است؛ زيرا هدايت شده، بر اسبي تيز در حركت، و گمراه شده در درة سقوط فروافتاده (زمخشري، 1413: 3/582).
رواني الفاظ و عبارات قرآن نيز از ديگر لطايفِ چينش دقيق آيات است كه افزون بر گزينش الفاظ مناسب، انتخاب و گزينة محل كلام در جمله نيز شايسته است به شكلي كه كلام همواره روان و تلفظ آن بر زبان آسان و حفظ آن مقدور همگان است؛ بدين سبب، حافظان قرآن بر خلاف ديگر كتابها، زياد بوده و هست. حتي كلماتي كه كاربرد آنها به تنهايي، سنگين است، در قرآن، در محلي مناسب، گزينش شده كه آنها را روان ساخته است؛ مانند كلمة «ليستخلفنكم» در آية «ليستخلفنكم فيالارض» (نور (24): 55) يا عبارت «فسيكفيكهم»، در آية «فسيكفيكهما و هوالسميعالعليم» (بقره (2): 137). الفاظ به كار گرفته شده در قرآن، از نظر اشتقاق بهشكلي است كه عبارتها را سنگين نكرده؛ بدين سبب لفظ خماسي در قرآن بهكار نرفته است؛ زيرا ديگر عذوبت و گوارايي مطلوب را نخواهد داشت، مگر آن كه لفظ از اسمي باشد كه رايج بوده، مانند ابراهيم و طالوت.
از طرفي، گاهي لفظي كه مفرد آن روان نبوده، مثل «الكوب» ولي جمع آن روان بوده، به شكل جمع در عبارت «اكواب» در آيه «مخلدون باكواب و أباريق» بهكار رفته است (مودب، 1379: 159). چيرهدستي در انتخاب كلمات، آن قدر هوشيارانه است كه تحسين را بر ميانگيزد؛ مانند آية «آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لاِهلِهِ امكُثُوا اًنٍّي آنَستُ نَاراً» (قصص (28) 29)؛ [موسي] آتشي از جانب كوه طور ديد و به اهل بيت خويش گفت: درنگ كنيد كه آتش ديدم. در آيه شريفه، خداوند از عبارت «آنست» استفاده كرده كه به ظاهر مترادفِ «ابصرتُ، نظرت، شهدت و رأيت» است؛ ولي از نظر اهل لغت، به خوبي روشن است كه هيچيك نميتواند، همان معناي «آنست» را برساند؛ زيرا «آنست»، يعني چيزي را كه با آن انس دارد، ديد بر خلاف «أبصرت و نظرت و شهدت و رأيت» كه در مورد هيچيك چنين معنايي مشاهده نميشود؛ بدين جهت، اين واژه، سهبار در قرآن دربارة حضرت موسي7 در جريان ديدن آتش در بيابان با همان خصوصيت بهكار رفته است (طه (20): 10 و 29) و يك بار هم دربارة يتيمان، با همين خصوصيت استعمال شده است:
فَاًن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا اًلَيهِم أَموَالَهُم (نسأ (4): 6) اگر در آنها [رشد كافي] يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد. در اين مورد نيز به اين نكته توجه شده كه وقتي نشانههايي از رشد را در آنها ديدند، خرسند ميشوند و اموالشان را به آنها برميگردانند (بنت شاطي، 1391: 200 و 201).
2. اسلوب خاص قرآن: آشنايان با متن قرآن ميدانند كه اسلوب قرآن نيز مطابق اسلوبهاي عربي رايج نيست؛ بلكه نظمي نو، در آن بهكار رفته است كه نه نثري مانند آن يافت ميشود و نه شعري؛ اسلوبي كه محاسن شعر و نثر را دارد و از نوعي قافيه و پساوندهاي شعر و نثر برخوردار، ولي بيهمتا است.
قرآن، آسماني و كلام الاهي است؛ اما از نوع و صنف كلام بشر و از جنس همان حروف و ساختار انساني به شمار ميرود؛ ولي نظمي عجيب و بديع دارد؛ نظمي كه نه پيشينهاي دارد و نه پسينيهاي، و عقلها را متحير و دلها را بهسوي خود جذب ميكند. ساختار عبارتها و جملهها در آن، از نظر ايجاز و اطناب و مساواة40 همراه با آهنگگيراي آن، تحسين بليغان را سبب شده و بيبديل بودن آن را ثابت كرده است؛ چنان كه رماني ميگويد:
قرآن نقض عادت نموده و كلامي آورده كه در قالب شعر، سجع، خطب، رسائل و ... نميگنجد؛ زيرا قرآن طريقهاي جديد آورده كه در آن از وزن و شعر نيز بهره برده است.
روشن است كه اسلوب خاص قرآن، فقط بر پاية الفاظ آنها نيست تا گفته شود: عاليترين تركيبهاي لفظي و عباراتي، يكي بيش نيست؛ بلكه افزون بر چينش الفاظ، به معاني رسا و كاملي نيز مربوط ميشود كه ميتواند يك موضوع را با شكلهاي متفاوت با اهداف گوناگون، به قالب الفاظ در آورد و آنها را معجزه كند. علا مه طباطبايي در اين خصوص ميفرمايد:
در باب فصاحت و بلاغت سه جهت لازم است: 1. احاطه بر زبان و واژهها؛ 2. قدرت بيان كه همان مهارت در سخنوري است؛ 3. قدرت فكر و لطافت ذوق كه سبب ميشود اگر گوينده معارف بلندي دارد، آنها را در قالبي زيبا ترسيم كند؛ وگرنه كلام او جاذبه نخواهد داشت (طباطبايي، 1393: 1/70).
روشن است كه توانايي بر مرحلة اول يعني احاطه بر لغات و زبان، باعث اعجاز كلام نميشود؛ بلكه قدرت بيان و ذهن لطيف هم لازم دارد. همو ميگويد:
صرف اين كه واژهها و زبانها ساخته و قريحة آدمي است، باعث نميشود كه كلام معجزه آسا، محال باشد و اين گفته، مانند كلام كسي است كه ميگويد: آهنگري كه سازندة شمشير است، ميبايد شجاعتر از كسي باشد كه آن را بهكار ميبرد (همان: 72)؛
از اين رو، بلاغت كامل، به ذهن لطيف و آگاه نيز متكي است كه چنين امري براي همگان مقدور نيست و فقط در اختيار خداوند است كه در قرآن تجلي يافته، و آن را معجزه كرده است.
3. سازگاري حروف و معاني: هماهنگي حروف و معاني قرآن از ويژگيهاي قرآن است؛ زيرا آهنگ سامان يافته حروف و ارتباط آنها با معاني، سبب تسخير قلب شنونده ميشود؛ مانند آنكه اگر قرآن در مقام تكريم انسان است، تلفظي گوارا و اگر در مقام تهديد و بيان آيات عذاب است، از الفاظي شديد و غليظ بهره برده؛ بدين سبب هنگامي كه شنونده، آية شريفة «اًِنَّا أَرسَلنَا عَلَيهِم رِيحاً صَرصَراً فِي يَومِ نَحسٍ مُستَمِر تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُم أَعجَازُ نَخلٍ مُنقَعِرٍ»؛ ما بر سر آنان در روز شومي، بهطور مداوم تندبادي توفنده فرستاديم كه مردم را از جا ميكند، گويي تنههاي نخلي بودند كه ريشهكن شده بود (قمر (54): 19 و 20)، را گوش ميدهد و ميشنو، شدت عذاب را درك ميكند؛ زيرا الفاظ مذكور، با معناي عذاب هماهنگ است يا در آية «بِسمِ اِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ» كه از الفاظي لين و ملايم استفاده شده، شدت رحمت الاهي را بيان ميكند.
4. تغيير خطاب در قرآن: از جمله ويژگيهاي بلاغي قرآن، تغيير خطاب يا التفات در آيات است كه كلام از حالتي به حالت ديگر، و از جهتي به جهت ديگر، تغيير مييابد و جولان در سخن بهشمار ميرود. سكاكي بر آن است كه التفات در زبان عربي، فراوان و سبب نشاط سامع ميشود (سكاكي، بيتا: 95). ابن ابي الاصبع، التفات را از ويژگيهاي بلاغي قرآن برشمرده و به نقل از ابنالمعتز آورده كه التفات، عبارت از انصراف متكلم از سخن دربارة غايب، به سخن دربارة مخاطب يا انصراف از متكلم به خطاب يا انصراف از خطاب به غيبت است (ابن ابي الاصبع، 1368: 144)؛ مانند التفات از خطاب به غيبت در آية شريفه:
هُوَ الَّذِي يُسَيٍّرُكُم فِي البَرٍّ وَالبَحرِ حَتَّي اًِذَا كُنتُم فِي الفُلِ وَجَرَينَ بِهِم بِرِيحٍ طَيٍّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا.
در اين آيه، از مخاطب «يسيركم» به غايب «كنتم»، التفات شده؛ زيرا خداوند، حال مشركان را هنگامي كه دچار طوفان ميشوند، به صورت عبرت براي ديگران بيان ميكند؛ بدين سبب آنها را غايب فرض كرده و بسا فرض غايب بودن آنها بهجهت تحقير آنها است. گويي خدا نخست آنها را بهحضور ميپذيرد؛ ولي سپس آنها را از خود دور ميكند (طبرسي، 1365: 5/174).
وجوه بياني كه به اختصار به جلوههاي آن اشاره، و پردة كوتاهي از رخ آنها بركشيده شد، قرآن را معجزه كرده؛ به ويژه براي بليغان و سخنوران و هنرمندان علم بيان، و مناسب است كه در ديگر وجوه بياني قرآن، مانند تشبيهات، استعارات، كنايات، تجنيس، طباق، استطراد، حسن تضمين، مساوات، اشاره، ارداف، تمثيل، توشيح، احتراس، مواريه، تسهيم، استخدام، مماثله، تسجيع، تهذيب، تذييل، حقيقت و مجاز، ادماج، اتساع و ... به كتاب بديع القرآن از ابن ابيالاصبع و ثلاث رسائل في اعجاز القرآن، الرسالة الثانية في اعجاز القرآن از رماني و سرالفصاحه از خفاجي و معترك الاقران از سيوطي و البرهان في علوم القرآن از زركشي و الاعجاز البياني از بنت شاطي، مراجعه شود.
لازم است اين نكته را نيز يادآوري كنيم كه اعجاز بياني، يكي از وجوه اعجاز قرآن است كه البته دريافت مستقيم آن براي هنرمندان وجوه ادبي و بياني، ملموستر است. آيتا خويي در اين خصوص ميگويد:
حال آن كه روشن شد قرآن، معجزه الاهي در بلاغت و اسلوب آن است، بدان كه اعجاز آن منحصر به آن نيست؛ بلكه قرآن، معجزة رباني و برهان صدق بر پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از جهات گوناگون است (خويي، 1401: 45).
علا مه طباطبايي نيز ميگويد:
اگر اعجاز قرآن، فقط بلاغت آن باشد، با توجه به اين كه غير عرب از آن آشنايي ندارد، تحدي غيرعرب، بي معنا خواهد بود؛ در حالي كه دعوت به تحدي، عام است (طباطبايي، 1393: ذيل آية 13 هود).
به دليل آية «لَّئِنِ اجتَمَعَتِ الا ًِنسُ وَالجِنُّ عَلَي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ» (اسرأ (17): 88).
ب. اعجاز در صوت و آهنگ قرآن
گوش دادن به قرائت قرآن، در دل انسان، نشاط و معنويت خاصي را ايجاد ميكند و هنگامي كه بر معاني آن نيز آگاهي حاصل شود، تأثيري فوقالعاده در درون انسان ميآفريد (رافعي، 1393: 188).
سكاكي، اعجاز صوتي و جاذبة آهنگ آن را از مهمترين شگفتيهاي قرآن ميداند و آن را نه قابل وصف، بلكه فقط قابل درك ميشمرد (سكاكي، بيتا: 221). از پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم روايت شده كه قرآن را با صوت بخوانيد؛ زيرا صوت، زينت قرآن است (كليني، 1388: 2/614). عبدا دراز نيز از عالمان معاصر در كتاب النبأالعظيم، نظرات جديده فيالقرآن، در اين وجه، دقت بيشتري كرده و معتقد است: وقتي به قرائت قرآن كه با ترتيب و تجويد خوانده ميشود، گوش جان ميدهي، در خود لذتي عجيب را مييابي كه از هيچ كلام ديگري، چنين حالتي براي تو ايجاد نميشود؛ زيبايي و موسيقي كه در شعر و نثر نيست و در آن ملالتي يافت نميشود و اين همان زيبايي نهاده شده در كلمات قرآن است كه حتي براي غير اعراب نيز محسوس است (عبدا دراز، 1390: 102). سيد قطب نيز در كتاب التصوير الفني فيالقرآن، به زواياي اعجاز صوتي پرداخته و آن را بيمانند و از ويژگيهاي نظم و اسلوب آن دانسته و معتقد است: موسيقي داخلي قرآن كه قابل درك است، نه قابل شرح، از بافت الفاظ و تركيب جملههاي قرآن به دست آمده و قرآن گرچه شعر نيست، وزني دارد كه داراي جاذبه است، و گرچه اسلوب موسيقي قرآن در سورهها تفاوت دارد مطمئنيم كه از نظامي خاص بهرهمند است.
ج. اعجاز در معارف بلند قرآن
1. وسعت معارف قرآن: قرآن از نظر تنوع و وسعت معارف، دشتي پهن و گسترده دارد كه موضوعات فراوان را در خود جاي داده، و گر چه، كتاب هدايت است چنان كه در آغاز قرآن آمده: «ذلِک الكِتَابُ لاَ رَيبَ فِيهِ هُديً لِلمُتَّقِينَ»؛ اين است كتابي كه در حقانيت آن هيچ ترديدي نيست و ماية هدايت تقواپيشگان است (بقره (2): 2)، در قلمرو تربيت به موضوعات فراواني پرداخته و معارف بيمثالي را در خداشناسي، پيامبرشناسي، عدل، امامت، انسانشناسي، روح، جن، ملك و ابليس، فلكيات و زمين و مباحث علمي آنها، تاريخ گذشتگان و سرنوشت آنها، مباحث حكومت و سياست، قضاوقدر، عبادات، معاملات، حدودوقضا، برزخ و قيامت، معاد و ... بيان كرده است (راوندي، 1409: 1006). نظام ارزشي قرآن كه صدها اصل اخلاقي و نظام حقوقي مربوط به حيات فردي، اجتماعي، و اقتصادي را فرا ميگيرد كه هر يك نيز شامل دهها باب از ابواب فقهي است، در قرآن، هر يك از آنها با توجه به تدريجي بودن نزول آن در بيستوسه سال، چشمگير و بيمانند است.
2. خردمندانه بودن مطالب قرآن: از ديگر ويژگيهاي قرآن كه آن را بيهمتا و معجزة همة عصرها كرده، آن است كه اگر در همة حوزهها و موضوعات مذكور، با آن تنوع و گستره وارد شده، در هر يك خردمندانه، مطالبي را در خور مخاطب خود بيان داشته كه هيچ يك از آنها مورد خردهگيري اهل نظر و تحقيق واقع نشده و هر صاحب علم و تخصصي، وقتي از منظر علم و آگاهي خود بر قرآن مينگرد، آن را كامل و جديد مييابد و به ستايش آن مبادرت ميكند؛ زيرا آن را براي خود، معلم و هدايتبخش ميداند. مطالب قرآن، نه تنها در چرخة زمان، كهنه نميشود (مجلسي، 1403: 89/182)، بلكه هر روز نكاتي جديدتر و ارزشمندتر از آن كشف شده است؛ زيرا قرآن مطالب، خود را براساس فطرت سليم و منطبق بر انديشههاي عقلي و خردورزي بيان كرده؛ آن جا كه ميگويد:
فَأَقِم وَجهَ لِلدٍّينِ حَنِيفاً فِطرَتَ اِلله الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لاَ تَبدِيلَ لِخَلقِ الله ذلک الدٍّينُ القَيٍّمُ.
روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش خدا نيست (روم (30): 30).
به نمونههايي كوتاه از مطالب قرآن اشاره ميشود:
در منطق قرآن، خدا ذاتي واحد و بينياز: «قُل هُوَ اُ أَحَدٌ اُ الصَّمَدُ» (توحيد (112): 1 و 2)، داراي همة كمالات و پيراسته از همه نقايص: «لِلهِ الا َسمأُ الحُسنَي» (اعراف (7): 180) خالق هستي: «أَفِي اِلله شَّک فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالا َرضِ» (ابراهيم (14): 10)، آرامبخش دلها: «أَلاَ بِذِكرِ اِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد (13): 28)، مورد ستايش همة موجودات: «وَاًن مِن شَيءٍ اًلاَّ يُسَبٍّحُ بِحَمدِهِ» (اسرأ (17): 44) و ... انسان از منظر قرآن، از خدا نشأت گرفته، به سوي او بازميگردد: «اًنَّا لِلهِ واًنا اًلَيهِ رَاجِعُونَ» (بقره (2): 156)، خدا نزديك و همهجا محضر او است: «نَحنُ أَقرَبُ اًلَيهِ مِن حَبلِ الوَرِيدِ» (ق (50): 16)، گراميترين انسان، باتقواترين است: «اًنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اِ أَتقَاكُم» (حجرات (49): 13). خلقت انسان و كرانههاي وجود، ساحتهاي جهنم و روح او، اختيار و سرنوشت او، زندگي هدفمند، شرافت و توانمندي خلافت الاهي او، از ديگر موضوعاتي است كه در قرآن بدان پرداخته شده و تفصيل هر يك را ميبايد از تفاسير، به ويژه تفاسير موضوعي قرآن دريافت (مكارم، 1375: 1).
در كنار معارف بيمانند و بلند قرآن، متن آن چنان ساختاري دارد كه وجوه و معاني چندگانه را مطابق پيشرفت زمانه بر ميتابد كه در هر روزگاري هر مفسري بتواند با تأملي جديد، نكاتي نو از آن را دريابد؛ زيرا پبامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:
القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علي احسن الوجوه.
قرآن رام و داراي وجوه است؛ آن را بر بهترين وجه حمل كنيد (طبرسي، 1365: 1/40)؛
يعني قرآن در برابر حاملش مطيع است؛ حاملي كه از نگاه خود، قرآن را تفسير ميكند. در اين خصوص، امام خميني ميفرمايد:
اين كه قرآن شريف، به فصاحت معروف، و اين اعجاز بين ديگر معجزهها مشهور آفاق شد، براي اين بود كه در صدر اول، اعراب را اين تخصص بود و فقط اين جهت از اعجاز را ادراك كردند (خميني، 1372: 263) ... ،
و قرآن شريف، بهقدري جامع لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران ميماند و اين اعجاز بزرگ اين صحيفة نوراني آسماني است (همان).
روشن است كه اعجاز در محتواي قرآن، براي اهل خرد و انصاف، با تدبر در آن روشن ميشود؛ اما آنان كه در عناد كفر و لجاجت بهسر بردهاند و ميبرند، همچنان در برابر عظمت قرآن، به انكار آن پرداخته و به فكر مبارزه با آن بودهاند و هستند. قرآن از اين برخورد نادرست آنها ياد ميكند و ميفرمايد:
وَاًذَا تُتلَي عَلَيهِم آيَاتُنَا قَالُوا قَد سَمِعنَا لَو نَشَأُ لَقُلنَا مِثلَ هذَااًن هذَا اًلاَّ أَسَاطِيرُ الا َوَّلِينَ.
آية پيشگفته، عملكرد مشركان را باز ميگويد كه نه داراي سلامت فكر بودند و نه سلامت عمل؛ بلكه به دنبال بهانهجويي بودند و اين سخن را دربارة قرآن كه افسانه است، در حالي ميگفتند كه بارها به فكر مبارزه با آن افتادند؛ ولي در عمل ناتوان شدند. آنها به خوبي دريافته بودند كه بر معارضه توانايي ندارند؛ ولي از روي تعصب ميگفتند: «اين آيات از نظر محتوا، مهم نيستند. ما هم ميتوانيم به مانند آن را بياوريم؛ ولي هيچ گاه نياوردند (طباطبايي، 1393: 9/66).
منابع
. قرآن كريم.
. ابن ابي الاصبع: بديع القرآن، مشهد، آستان قدس رضوي، 1368 ش.
. ابن خلدون: مقدمة ابن خلدون، بيروت، دار الفكر، الطبعة الثالثة، 1417 ق.
. ابو زيد، حامد: مفهوم النص، مغرب، الدار البيضا، [بيتا].
. بنت شاطي: الاعجاز البياني للقرآن، مصر، دار المعارف، 1391 ق.
. حاكم نيشابوري: مستدرك علي الصحيحين، هند، 1342 ق.
. حلي، جمالالدين: كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، قم، مكتبة المصطفوي، [بيتا].
. خلفا، محمد: ثلاث الرسائل في اعجاز القرآن للرماني و الخطابي و الجرجاني، مصر، دار المعارف، [بيتا].
. خميني، سيد روحا: آداب الصلاة، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1372 ش.
. خويي، ابوالقاسم: البيان في تفسير القرآن، 1401 ق.
. راغب اصفهاني: مفردات قرآن.
. رافعي: اعجاز القرآن، بيروت، دار الكتاب العربي، 1393 ق.
. زمخشري (جارا): الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، قم، نشر البلاغة، 1413 ق.
. سعيدي روشن، محمدباقر: معجزهشناسي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، 1380 ش.
. سكاكي: مفتاح العلوم، مصر، الحلبي، [بيتا].
. سيوطي، جلالالدين: معترك الاقران في اعجاز القرآن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408 ق.
. طباطبايي، محمدحسين: الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1393 ق.
. طباطبايي، محمدحسين: قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1372 ش.
. طبرسي: مجمع البيان، 1365 ق.
. عبدا دراز، محمد: النبأ العظيم، كويت، دار القلم، 1390 ق.
. شاكر، محمدكاظم: قرآن در آيينة پژوهش، دفتر دوم، تهران، نشر هستينما، 1380 ش.
. كليني، محمد بن يعقوب: الكافي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1388 ق.
. مجلسي، محمدباقر: بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفأ، 1403 ق.
. معرفت، محمدهادي: التمهيد في علوم القرآن، 1414 ق.
. مكارم شيرازي، ناصر: تفسير پيام قرآن، قم، مدرسة الامام علي ابن ابيطالب7، 1375 ش.
. مؤدب، سيد رضا: اعجاز قرآن، قم، احسن الحديث، 1379 ش.
ارسالي از طرف کاربر محترم : j133719
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}