تشکيل دولت فلسطيني در تفکر امنيتي اسرائيل(1)
تشکيل دولت فلسطيني در تفکر امنيتي اسرائيل(1)
تشکيل دولت فلسطيني در تفکر امنيتي اسرائيل(1)
نويسنده: شلومو بروم
ترجمه و تلخيص: جواد حيران نيا
ترجمه و تلخيص: جواد حيران نيا
*اين مقاله برگرفته شده از مقاله اي با عنوان
Israel National Security Thinking and Palestinan Statehood, Shlomo Brom, United States Institute of Peace, March 2007.
در اين نوشتار به بررسي تحول در تفکر امنيت ملي اسرائيل در خصوص موجوديت دولت فلسطيني خواهيم پرداخت. اصطلاح تفکر امنيت ملي به تفکر جامعه (Community) امنيتي اسرائيل اشاره مي کند که صرفاً متأثر از ملاحظات امنيتي نمي باشد. اين جامعه را مجموعه اي از نيروهاي نظامي، سرويس هاي امنيتي، مقامات پيشين نظامي، کادر سرويس هاي امنيتي، رهبران سياسي که با مسائل امنيتي ارتباط پيدا مي کنند و دانشگاهيان اسرائيلي صاحب نظر در حوزه امنيت ملي، تشکيل مي دهد.
تحقق باوراصل در عرصه سياسي، بلافاصله بعد از جنگ از بين رفت. اگرچه اسرائيل براساس قانوني موسوم به قانون پايه اورشليم که به تصويب پارلمان اين کشور (کنست) رسيده،بيت المقدس شرقي و پيرامون آن را ضميمه اسرائيل نمود، اما دريافت که امکان الحاق سرزمين هاي اشغالي 1967، براي هميشه به اسرائيل وجود ندارد. (1)
در طي سال هاي پس ازجنگ ژوئن 67 و تقويت نيروهاي راست گرا (تشکيل ليکود در اواخر دهه 70)،جايگاهي براي ملت فلسطين و به طور مشخص جايگاهي براي موجوديت دولت فلسطيني در تفکر امنيتي اسرائيل وجود نداشت.موضوعي که به ترويج اين گفتمان نزد اسرائيلي ها کمک مي کرد اين بود که جهان عرب موجوديت اسرائيل را نمي پذيرد.براساس اين گفتمان، جهان غرب به عنوان يک کل يکپارچه تلقي مي شد که فلسطينيان نيزجزء آن بودند. اين تلقي يکپارچگي جهان عرب از آنجا ناشي مي شود که جنبش هاي عملگراي عرب معتقد بودند که جهان عرب در نتيجه سياست هاي استعماري کشورهايي چون انگليس و فرانسه به صورت پراکنده و مجزا در آمده است.اسرائيل ادعاي ناسيوناليسم فلسطيني را هم ساختگي و نشأت گرفته از ادعاهاي پان عربيسم ناصر و ملي گرايي عربي تلقي مي کرد و آن را ابزاري براي کشورهاي عربي متخاصم براي جنگ با اسرائيل و در نهايت نابودي اسرائيل قلمداد مي کرد.
در خصوص افراطي بودن اين گفتمان همين بس که به اظهارات گلداماير در آن سال ها اشاره کنيم. وي در سا ل1969، که نخست وزير بود اظهار داشت: «چيزي به عنوان فلسطيني ها وجود نداشته است. کي در اين سرزمين، ملت مستقل فلسطيني يا يک دولت فلسطيني وجود داشته است؟» اين اظهارات را مي توان بخشي از گفتمان افراطي در اسرائيل در خصوص ملت و دولت فلسطيني قلمداد کرد. (2)
البته غير از اين ديدگاه افراطي، ديدگاه ميانه روتري نيز وجود داشت که معتقد بودند اسرائيل بايد براي تعيين سرنوشت سرزمين هاي اشغالي با دولت هايي که قبل از جنگ کنترل اين سرزمين ها را عهده دار بودند، مذاکره نمايد.بنابراين وقتي ايگال آلون (Yigal Allon) طرح خود موسوم به «طرح آلون» را ارائه کرد، محوريت طرح او بر اين اساس بود که به منظور ايجاد مرزهاي امن براي اسرائيل، کرانه باختري بايد بين اسرائيل و اردن تقسيم شود. براساس طرح وي اسرائيل بايد دره اردن و شيب غربي آن را تحت کنترل خود داشته باشد و مابقي کرانه باختري بايد به حکومت اردن بازگردانده شود. اين گزينه به «گزينه اردن» معروف است. (3)
مهم ترين نکته قابل تأمل در گفتمان تفکر امنيت ملي اسرائيل در اين دوران، اهميت نقش عامل سرزمين (جغرافيا) نسبت به عامل جمعيت (دموگرافي)مي باشد. به عنوان مثال، اصطلاح «مرزهاي امن يا قابل دفاع» (defensible borders)، در طي اين دوران بارها مورد توجه و درخواست اسرائيلي ها بوده است. آنچه اهميت سرزمين را طي اين سال ها برجسته تر مي ساخت، درس هايي بود که اسرائيل از جنگ 1967 آموخت.(4) اسرائيل ادعا مي کرد که داشتن ابتکار درحمله پيشدستانه ضروري است،زيرا با در نظر گرفتن مرزهاي پيش از 1967،حفظ و بقاي اسرائيل در جنگ با اعراب ناممکن است. از آنجا که همواره احتمال حمله پيشدستانه از سوي اسرائيل وجود ندارد، در نتيجه اسرائيل بايستي مرزهاي امن و قابل دفاع داشته باشد. در اين خصوص، وزير خارجه پيشين اسرائيل، ابا ابان (Abba Eban)، مرزهاي پيش از 1967 را «مرزهاي آشويتس» (Auschwitz borders) مي نامد. (5)
در خصوص اهميت مسئله سرزمين در اين دوران نسبت به جمعيت، مي توان به قانون پايه اورشليم اشاره کرد. در اين قانون کنترل تپه هاي مشرف بر بيت المقدس نيز در اختياراسرائيل است. در اين قانون توجهي به موازنه جمعيتي ناشي از الحاق اين سرزمين ها به اسرائيل نشده است.
در طرح آلون،وي درجهت توجه به عامل جمعيت، پيشنهاد کرد که مناطق پرجمعيت و متراکم کرانه باختري به اردن بازگردانده شود و مناطق کم جمعيت يا پراکنده جمعيتي دره اردن و تپه هاي اطراف آن به اسرائيل ضميمه گردد.نکته طرح آلون، بعدها در خط مشي ها و سياست هاي حزب کارگر در خصوص شهرک سازي مورد توجه قرار گرفت. دولت به ساخت شهرک هاي يهودي نشين در دره اردن اقدام مي کرد و ساخت اين شهرک ها را تشويق مي نمود و حتي المقدور سعي مي کرد از ساخت شهرک در مناطق پرجمعيت فلسطيني پرهيز کند. (6)
بايد توجه داشت در مواردي که اسرائيل از ساخت و ساز درمناطق پرجمعيت فلسطيني پرهيز مي کرد، اين موضوع به منزله شناسايي مردم فلسطين در اين مناطق نبود چرا که اسرائيل براساس طرح آلون بازگرداندن اين مناطق به اردن را فرض مي گرفت. (7)
در واقع نگرش هاي امنيتي مطرح در طرح هايي چون طرح آلون در زمينه الحاق سرزمين به اسرائيل، در مقابل نگرش هاي ديني و تاريخي و الزام الحاق سرزمين هاي تاريخي و توراتي به اسرائيل، تضعيف گرديد.
ليکود سياست هاي ساخت شهرک هاي بزرگ درکرانه باختري و اخراج ساکنان فلسطيني را به طور شديدتري اعمال و دنبال مي کرد تا بتواند مشکل و معضل ترکيب جمعيتي را کنترل کند. عليرغم مخالفت هاي فلسطينيان و مبارزات مسلحانه آنان،اين موضوع تأثير زيادي بر تفکر امنيت ملي اسرائيل در آن مقطع زماني نداشت. تلاش هاي گروه هاي مبارز فلسطيني براي به کنترل در آوردن مناطق کرانه باختري و نوارغزه با اعمال سياست هاي خشن از جانب اسرائيل بي نتيجه مي ماند. به رغم اين موضوع، اسرائيل در موافقت نامه کمپ ديويد در سپتامبر 1977، اولين بار به طور رسمي فلسطينيان را به عنوان مردمي که مستحق داشتن حق تعيين سرنوشت مي باشند، به رسميت شناخت.
بر اساس اين موافقت نامه، اردن نماينده مردم فلسطين، اسرائيل و مصر، براي حل تمامي ابعاد مشکل فلسطين بايد با هم مذاکره کنند. در اين موافقت نامه، توافق شده بود که طي يک دوره انتقالي 5 ساله، تمهيداتي جهت تشکيل حکومت خودمختار فلسطيني، براي فلسطينيان از سوي اسرائيل انديشيده شود. اما درنهايت مذاکرات اسرائيل و نماينده فلسطيني ها به شکست انجاميد و اسرائيل ازاتخاذ تدابيري که منجر به خودمختاري فلسطينيان شود و تلاشي که منجر به رسيدن به يک موافقت نامه دائمي گردد، امتناع ورزيد.
- اقدامات سرکوبگرانه اسرائيل سبب پذيرش هويت اشغالگري آنان از سوي فلسطينيان نخواهد گرديد. حتي فلسطينياني که درانتفاضه اول نقش خيلي فعالي نداشته اند، سيطره حکومت يهودي بر خود را نمي پذيرند.
-تداوم خشونت ها و درگيري ها با فلسطينيان، در تقويت هويت فلسطيني آنان، عمل خواهد کرد.
- براي اسرائيل شيوه اي غير از اقدامات ددمنشانه و ظالمانه در سرکوب انتفاضه فلسطين وجود ندارد. سرکوب مردمي که براي آزادي خود مي جنگند، بدون پايمال کردن حقوق بشر و به زير سوال بردن نظام دموکراتيک اسرائيل ممکن نيست.
-مقامات اسرائيل دريافته اند که راه حل نظامي براي حل و فصل مناقشه با فلسطين وجود ندارد و اسرائيل بايستي به دنبال راه حل سياسي براي پايان دادن به مناقشات باشد.(8)
- «گزينه اردن» ديگر وجود نخواهد داشت. زيرا خودآگاهي مردم فلسطين به سطحي رسيده است که اسرائيل نمي تواند آنها را مجبور به پذيرش حاکميت اردن کند. از همين رو ملک حسين در جولاي سال 1988،ادعاي مربوط به حاکميت بر کرانه باختري را نپذيرفت و آن را تسليم PLO کرد.
اگرچه در خصوص اين موارد، گفتماني فراگير درسطح مردم و جامعه امنيتي وجود دارد، اما برخي مقامات سياسي نسبت به پذيرش اين پيامدها با اکراه عمل مي کنند. اسحاق شامير،نخست وزير وقت اسرائيل، رسيدن به توافق سياسي با فلسطينيان را شديداً رد مي کرد و در برابر آن مقاومت مي نمود. (9)
در طي سال هاي انتفاضه، شاهد شکل گيري گفتمان نسبتاً جديدي هستيم که سياست هاي امنيتي اسرائيل را تحت تأثير خود قرار داد.ازعوامل بسيار موثر در شکل گيري اين گفتمان جنگ خليج فارس مي باشد. شکست صدام حسين و تضعيف عراق، آنچه را که اسرائيل «تهديد جبهه شرقي» اعراب مي نامد، کم رنگ ساخت. متعاقب تشکيل دولت اسرائيل، «تهديد جبهه شرقي» اعراب همواره به عنوان اولين و جدي ترين تهديد، موجوديت و امنيت اسرائيل را با خطر مواجه مي ساخته است. هرچند تصور اين تهديد با شکست ارتش هاي عربي در جنگ 1967 و 1973 و متعاقباً از بين رفتن انسجام دول عربي در ضديت با اسرائيل، کم رنگ شده بود، اما شکست صدام حسين و تضعيف ارتش عراق، تأثير بيشتري درکم رنگ شدن اين تهديد داشته است. (10)
آنگونه که اشاره شد، روند چنددستگي در قبال اسرائيل، ميان کشورهاي عربي خصوصاً بعد از شکست در جنگ هاي 1967 و 1973، تسريع گرديد.ازاين رو، گرايش به پان عربيسم نيز رو به زوال رفت و دولت هاي عربي،توجه به هويت ملي را مقدم بر هويت پان عربيستي قلمداد کردند. فروپاشي اتحاد جماهير شوروي هم سبب تضعيف کشورهاي عربي ضد اسرائيل گرديد.با فروپاشي شوروي، اين کشورها ابرقدرت حامي و منبع اصلي تأمين تسليحات و پشتيبان سياسي خود را از دست دادند.اين تغييرات نهايتاً توازن استراتژيک را به نفع اسرائيل تغيير داد.
متعاقب اين تحولات دو نوع تهديد امنيتي به تدريج اهميت بيشتري نسبت به تهديد حمله متعارف کشورهاي عربي پيدا کرد. حمله موشکي رژيم بعث عراق در جنگ خليج فارس در سال 1991، اهميت تهديد سلاح هاي کشتار جمعي را در دکترين امنيتي دفاعي اسرائيل افزايش داده است. (11) اسرائيل دريافت که کنترل بر کرانه باختري به منظورمقابله با تهديد متعارف جبهه شرقي اعراب، نمي تواند اسرائيل را از تهديد سلاح هاي کشتار جمعي مصون بدارد.همچنين براي مقابله با چنين تهديداتي افزايش قدرت و توانمندي نظامي نيز کارساز نخواهد بود.به زعم اسرائيل براي مقابله با تهديد سلاح هاي کشتار جمعي و تروريسم (جنگ هاي چريکي و نامنظم)، بايستي الف) بازدارندگي، ب) ابزارها و شيوه هاي دفاعي و ج) ديپلماسي به منظور محدود کردن زمينه لازم اين اقدامات را توأمان در نظر داشت. به عنوان مثال تروريسم را مي توان محدود کرد ما از بين بردن آن با شيوه هاي نظامي و امنيتي ميسر نخواهد بود و ترتيبات و اقدامات سياسي نيز بايستي به کار برده شود.
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 23.
/ج
Israel National Security Thinking and Palestinan Statehood, Shlomo Brom, United States Institute of Peace, March 2007.
مقدمه
در اين نوشتار به بررسي تحول در تفکر امنيت ملي اسرائيل در خصوص موجوديت دولت فلسطيني خواهيم پرداخت. اصطلاح تفکر امنيت ملي به تفکر جامعه (Community) امنيتي اسرائيل اشاره مي کند که صرفاً متأثر از ملاحظات امنيتي نمي باشد. اين جامعه را مجموعه اي از نيروهاي نظامي، سرويس هاي امنيتي، مقامات پيشين نظامي، کادر سرويس هاي امنيتي، رهبران سياسي که با مسائل امنيتي ارتباط پيدا مي کنند و دانشگاهيان اسرائيلي صاحب نظر در حوزه امنيت ملي، تشکيل مي دهد.
1-برگ هاي برنده
تحقق باوراصل در عرصه سياسي، بلافاصله بعد از جنگ از بين رفت. اگرچه اسرائيل براساس قانوني موسوم به قانون پايه اورشليم که به تصويب پارلمان اين کشور (کنست) رسيده،بيت المقدس شرقي و پيرامون آن را ضميمه اسرائيل نمود، اما دريافت که امکان الحاق سرزمين هاي اشغالي 1967، براي هميشه به اسرائيل وجود ندارد. (1)
در طي سال هاي پس ازجنگ ژوئن 67 و تقويت نيروهاي راست گرا (تشکيل ليکود در اواخر دهه 70)،جايگاهي براي ملت فلسطين و به طور مشخص جايگاهي براي موجوديت دولت فلسطيني در تفکر امنيتي اسرائيل وجود نداشت.موضوعي که به ترويج اين گفتمان نزد اسرائيلي ها کمک مي کرد اين بود که جهان عرب موجوديت اسرائيل را نمي پذيرد.براساس اين گفتمان، جهان غرب به عنوان يک کل يکپارچه تلقي مي شد که فلسطينيان نيزجزء آن بودند. اين تلقي يکپارچگي جهان عرب از آنجا ناشي مي شود که جنبش هاي عملگراي عرب معتقد بودند که جهان عرب در نتيجه سياست هاي استعماري کشورهايي چون انگليس و فرانسه به صورت پراکنده و مجزا در آمده است.اسرائيل ادعاي ناسيوناليسم فلسطيني را هم ساختگي و نشأت گرفته از ادعاهاي پان عربيسم ناصر و ملي گرايي عربي تلقي مي کرد و آن را ابزاري براي کشورهاي عربي متخاصم براي جنگ با اسرائيل و در نهايت نابودي اسرائيل قلمداد مي کرد.
در خصوص افراطي بودن اين گفتمان همين بس که به اظهارات گلداماير در آن سال ها اشاره کنيم. وي در سا ل1969، که نخست وزير بود اظهار داشت: «چيزي به عنوان فلسطيني ها وجود نداشته است. کي در اين سرزمين، ملت مستقل فلسطيني يا يک دولت فلسطيني وجود داشته است؟» اين اظهارات را مي توان بخشي از گفتمان افراطي در اسرائيل در خصوص ملت و دولت فلسطيني قلمداد کرد. (2)
البته غير از اين ديدگاه افراطي، ديدگاه ميانه روتري نيز وجود داشت که معتقد بودند اسرائيل بايد براي تعيين سرنوشت سرزمين هاي اشغالي با دولت هايي که قبل از جنگ کنترل اين سرزمين ها را عهده دار بودند، مذاکره نمايد.بنابراين وقتي ايگال آلون (Yigal Allon) طرح خود موسوم به «طرح آلون» را ارائه کرد، محوريت طرح او بر اين اساس بود که به منظور ايجاد مرزهاي امن براي اسرائيل، کرانه باختري بايد بين اسرائيل و اردن تقسيم شود. براساس طرح وي اسرائيل بايد دره اردن و شيب غربي آن را تحت کنترل خود داشته باشد و مابقي کرانه باختري بايد به حکومت اردن بازگردانده شود. اين گزينه به «گزينه اردن» معروف است. (3)
مهم ترين نکته قابل تأمل در گفتمان تفکر امنيت ملي اسرائيل در اين دوران، اهميت نقش عامل سرزمين (جغرافيا) نسبت به عامل جمعيت (دموگرافي)مي باشد. به عنوان مثال، اصطلاح «مرزهاي امن يا قابل دفاع» (defensible borders)، در طي اين دوران بارها مورد توجه و درخواست اسرائيلي ها بوده است. آنچه اهميت سرزمين را طي اين سال ها برجسته تر مي ساخت، درس هايي بود که اسرائيل از جنگ 1967 آموخت.(4) اسرائيل ادعا مي کرد که داشتن ابتکار درحمله پيشدستانه ضروري است،زيرا با در نظر گرفتن مرزهاي پيش از 1967،حفظ و بقاي اسرائيل در جنگ با اعراب ناممکن است. از آنجا که همواره احتمال حمله پيشدستانه از سوي اسرائيل وجود ندارد، در نتيجه اسرائيل بايستي مرزهاي امن و قابل دفاع داشته باشد. در اين خصوص، وزير خارجه پيشين اسرائيل، ابا ابان (Abba Eban)، مرزهاي پيش از 1967 را «مرزهاي آشويتس» (Auschwitz borders) مي نامد. (5)
در خصوص اهميت مسئله سرزمين در اين دوران نسبت به جمعيت، مي توان به قانون پايه اورشليم اشاره کرد. در اين قانون کنترل تپه هاي مشرف بر بيت المقدس نيز در اختياراسرائيل است. در اين قانون توجهي به موازنه جمعيتي ناشي از الحاق اين سرزمين ها به اسرائيل نشده است.
در طرح آلون،وي درجهت توجه به عامل جمعيت، پيشنهاد کرد که مناطق پرجمعيت و متراکم کرانه باختري به اردن بازگردانده شود و مناطق کم جمعيت يا پراکنده جمعيتي دره اردن و تپه هاي اطراف آن به اسرائيل ضميمه گردد.نکته طرح آلون، بعدها در خط مشي ها و سياست هاي حزب کارگر در خصوص شهرک سازي مورد توجه قرار گرفت. دولت به ساخت شهرک هاي يهودي نشين در دره اردن اقدام مي کرد و ساخت اين شهرک ها را تشويق مي نمود و حتي المقدور سعي مي کرد از ساخت شهرک در مناطق پرجمعيت فلسطيني پرهيز کند. (6)
بايد توجه داشت در مواردي که اسرائيل از ساخت و ساز درمناطق پرجمعيت فلسطيني پرهيز مي کرد، اين موضوع به منزله شناسايي مردم فلسطين در اين مناطق نبود چرا که اسرائيل براساس طرح آلون بازگرداندن اين مناطق به اردن را فرض مي گرفت. (7)
2-پيروزي حزب ليکود در سال 1977 و ايده « اسرائيل بزرگ»
در واقع نگرش هاي امنيتي مطرح در طرح هايي چون طرح آلون در زمينه الحاق سرزمين به اسرائيل، در مقابل نگرش هاي ديني و تاريخي و الزام الحاق سرزمين هاي تاريخي و توراتي به اسرائيل، تضعيف گرديد.
ليکود سياست هاي ساخت شهرک هاي بزرگ درکرانه باختري و اخراج ساکنان فلسطيني را به طور شديدتري اعمال و دنبال مي کرد تا بتواند مشکل و معضل ترکيب جمعيتي را کنترل کند. عليرغم مخالفت هاي فلسطينيان و مبارزات مسلحانه آنان،اين موضوع تأثير زيادي بر تفکر امنيت ملي اسرائيل در آن مقطع زماني نداشت. تلاش هاي گروه هاي مبارز فلسطيني براي به کنترل در آوردن مناطق کرانه باختري و نوارغزه با اعمال سياست هاي خشن از جانب اسرائيل بي نتيجه مي ماند. به رغم اين موضوع، اسرائيل در موافقت نامه کمپ ديويد در سپتامبر 1977، اولين بار به طور رسمي فلسطينيان را به عنوان مردمي که مستحق داشتن حق تعيين سرنوشت مي باشند، به رسميت شناخت.
بر اساس اين موافقت نامه، اردن نماينده مردم فلسطين، اسرائيل و مصر، براي حل تمامي ابعاد مشکل فلسطين بايد با هم مذاکره کنند. در اين موافقت نامه، توافق شده بود که طي يک دوره انتقالي 5 ساله، تمهيداتي جهت تشکيل حکومت خودمختار فلسطيني، براي فلسطينيان از سوي اسرائيل انديشيده شود. اما درنهايت مذاکرات اسرائيل و نماينده فلسطيني ها به شکست انجاميد و اسرائيل ازاتخاذ تدابيري که منجر به خودمختاري فلسطينيان شود و تلاشي که منجر به رسيدن به يک موافقت نامه دائمي گردد، امتناع ورزيد.
3- اولين انتفاضه مردم فلسطين
- اقدامات سرکوبگرانه اسرائيل سبب پذيرش هويت اشغالگري آنان از سوي فلسطينيان نخواهد گرديد. حتي فلسطينياني که درانتفاضه اول نقش خيلي فعالي نداشته اند، سيطره حکومت يهودي بر خود را نمي پذيرند.
-تداوم خشونت ها و درگيري ها با فلسطينيان، در تقويت هويت فلسطيني آنان، عمل خواهد کرد.
- براي اسرائيل شيوه اي غير از اقدامات ددمنشانه و ظالمانه در سرکوب انتفاضه فلسطين وجود ندارد. سرکوب مردمي که براي آزادي خود مي جنگند، بدون پايمال کردن حقوق بشر و به زير سوال بردن نظام دموکراتيک اسرائيل ممکن نيست.
-مقامات اسرائيل دريافته اند که راه حل نظامي براي حل و فصل مناقشه با فلسطين وجود ندارد و اسرائيل بايستي به دنبال راه حل سياسي براي پايان دادن به مناقشات باشد.(8)
- «گزينه اردن» ديگر وجود نخواهد داشت. زيرا خودآگاهي مردم فلسطين به سطحي رسيده است که اسرائيل نمي تواند آنها را مجبور به پذيرش حاکميت اردن کند. از همين رو ملک حسين در جولاي سال 1988،ادعاي مربوط به حاکميت بر کرانه باختري را نپذيرفت و آن را تسليم PLO کرد.
اگرچه در خصوص اين موارد، گفتماني فراگير درسطح مردم و جامعه امنيتي وجود دارد، اما برخي مقامات سياسي نسبت به پذيرش اين پيامدها با اکراه عمل مي کنند. اسحاق شامير،نخست وزير وقت اسرائيل، رسيدن به توافق سياسي با فلسطينيان را شديداً رد مي کرد و در برابر آن مقاومت مي نمود. (9)
در طي سال هاي انتفاضه، شاهد شکل گيري گفتمان نسبتاً جديدي هستيم که سياست هاي امنيتي اسرائيل را تحت تأثير خود قرار داد.ازعوامل بسيار موثر در شکل گيري اين گفتمان جنگ خليج فارس مي باشد. شکست صدام حسين و تضعيف عراق، آنچه را که اسرائيل «تهديد جبهه شرقي» اعراب مي نامد، کم رنگ ساخت. متعاقب تشکيل دولت اسرائيل، «تهديد جبهه شرقي» اعراب همواره به عنوان اولين و جدي ترين تهديد، موجوديت و امنيت اسرائيل را با خطر مواجه مي ساخته است. هرچند تصور اين تهديد با شکست ارتش هاي عربي در جنگ 1967 و 1973 و متعاقباً از بين رفتن انسجام دول عربي در ضديت با اسرائيل، کم رنگ شده بود، اما شکست صدام حسين و تضعيف ارتش عراق، تأثير بيشتري درکم رنگ شدن اين تهديد داشته است. (10)
آنگونه که اشاره شد، روند چنددستگي در قبال اسرائيل، ميان کشورهاي عربي خصوصاً بعد از شکست در جنگ هاي 1967 و 1973، تسريع گرديد.ازاين رو، گرايش به پان عربيسم نيز رو به زوال رفت و دولت هاي عربي،توجه به هويت ملي را مقدم بر هويت پان عربيستي قلمداد کردند. فروپاشي اتحاد جماهير شوروي هم سبب تضعيف کشورهاي عربي ضد اسرائيل گرديد.با فروپاشي شوروي، اين کشورها ابرقدرت حامي و منبع اصلي تأمين تسليحات و پشتيبان سياسي خود را از دست دادند.اين تغييرات نهايتاً توازن استراتژيک را به نفع اسرائيل تغيير داد.
متعاقب اين تحولات دو نوع تهديد امنيتي به تدريج اهميت بيشتري نسبت به تهديد حمله متعارف کشورهاي عربي پيدا کرد. حمله موشکي رژيم بعث عراق در جنگ خليج فارس در سال 1991، اهميت تهديد سلاح هاي کشتار جمعي را در دکترين امنيتي دفاعي اسرائيل افزايش داده است. (11) اسرائيل دريافت که کنترل بر کرانه باختري به منظورمقابله با تهديد متعارف جبهه شرقي اعراب، نمي تواند اسرائيل را از تهديد سلاح هاي کشتار جمعي مصون بدارد.همچنين براي مقابله با چنين تهديداتي افزايش قدرت و توانمندي نظامي نيز کارساز نخواهد بود.به زعم اسرائيل براي مقابله با تهديد سلاح هاي کشتار جمعي و تروريسم (جنگ هاي چريکي و نامنظم)، بايستي الف) بازدارندگي، ب) ابزارها و شيوه هاي دفاعي و ج) ديپلماسي به منظور محدود کردن زمينه لازم اين اقدامات را توأمان در نظر داشت. به عنوان مثال تروريسم را مي توان محدود کرد ما از بين بردن آن با شيوه هاي نظامي و امنيتي ميسر نخواهد بود و ترتيبات و اقدامات سياسي نيز بايستي به کار برده شود.
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 23.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}