صفه اى از طاقديس (2)
صفه اى از طاقديس (2)
صفه اى از طاقديس (2)
نویسنده : دكتر على باقرى طاهرى نيا
سرآغاز طاقديس و مثنوى
مولانا مىگويد:
بشنواز نى چون حكايت مىكند
و زجدائىها شكايت مىكند
و فاضل نراقى مىگويد:
اى رفيقان بشنويد اين داستان
بشنويد اين داستان از راستان
نراقى هر چند مثنوى خود را با توصيه شنيدن نواى نى آغاز نكرده است ولى چون ناى نى را حديثيار مىداند، غزلش را به اين دردانه زيبا تزيين كرده، مىگويد:
تاكى دلا به مدرسه طامات و ترهات
بشنو حديثيار دو روزى ز ناى نى (14)
مولانا تمثيل طوطى و بازرگان را خلق كرده و ملاى نراقى تمثيل طوطى و شاه را. مولانا با طوطى و بازرگان در پى آن است كه بگويد تا نميرى، نرهى، «مرده شو چون من كه تايابى خلاص» و ملاى نراقى در پى آن است كه بگويد:
چونكه شد آب از سر آن چشمه دور
تيره گشت و ناتوان و تلخ و شور
آرى آن كو دور شد از اصل خويش
جان او افسرده گردد، سينه ريش
در ميان هر دو مثنوى مضامين مشترك فراوانى به چشم مىخورد كه از آن جمله مىتوان به قصه حضرت ابراهيم، داستان يوسف و زليخا، توصيف عقل و عشق و... اشاره كرد.
فاضل نراقى مىگويد:
هر كه شد معشوق، عاشق نيز هست
در دل او عشق شور انگيز، هست
اين سخن را گر همى خواهى بيان
رو يحبهم و يحبونه بخوان (15)
مولانا نيز مىگويد:
چون يحبون بخواندى در نبى
با يحبهم قرين در مطلبى
مولانا و فاضل هر دو مستشراب ازلى هستند و آشكار مىگويند:
تا ميكده باز و مىبجايست
كار من خسته دل، به كام است
شراب آنان از جنس شرابى است كه پيش از خلقت كرم وجود داشته است و ابن فارض نيز كه خوداز آن جامى برگرفته اين مستى و عشق را اينگونه به تصوير مىكشد:
شربنا على ذكر الحبيب مدامة
سكرنا بها من قبل ان يخلق الكرم
لها البدر كاس و هى شمس يديرها
هلال و كم يبدو اذا مزجت نجم
ولولا شذاها ما اهتديت لحانها
ولولا سناها ما تصورها الوهم (16)
مثنوى و طاقديس مملو از ذكر خدا
در بين آثار مهم ادب قديم فارسى شايد مثنوى مولانا تنها كتاب عمدهاى از نوع خود باشد كه برحسب معمول زمان با حمد و بسمالله و تحميد آغاز نشده است. (17)
اين سخن درباب مثنوى طاقديس نيز صادق است; زيرا آن نيز به لفظ تحميد و بسمله آراسته نشده است. ولى چگونه مىتوان پذيرفت منظومهاى كه سراسر خداشناسى و معرفت است ابتر باشد؟ مگر نه اين است كه مثنوى سراسر تحميد و بسمله است پس آغاز و انجامش همه ذكر است. مثنوى معنوى و طاقديس هر دو با حمد و ستايش آغاز شدهاند ولى حمدى به شيوه خاص خود.
طاقديس ، تفسير منظوم آيات و روايات
احاديثشريفه، ادعيه نجاتبخش، آيات و مضامين كلام وحى از جمله مؤثرات اين مقوله مىباشد. در مثنوى طاقديس كه شرح گسترده برخى احاديث نيز هست، شارح به تفصيل، رمز و اطلاق تعابير احاديث را به نظم در آوردهاست. او در شرح حديث «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» ابتدا عقل را تعريف كرده، سپس بر سبيل استعاره به توصيف و ترسيم چشم، گوش، پا و زبان آن پرداخته است.
عقل مىدانى چه باشد اى پسر
آنكه باشد سوى جنت راهبر
عقل مىدانى چه باشد اى رفيق
آن كه برهاند ترا از هر مضيق
عقل را باشد دو چشم دوربين
وز هزاران سيل چشم درو بين
عقل را باشد دو گوش حق نيوش
گوشها دارد به آواز سروش
عقل را باشد زبانى راست گوى
هر سخن را بى كم و بى كاست گوى
عقل را پايى بود گردون نورد
پيش پايش پست، سقف لاژورد
مولانا نيز كه 488 بار از كلمه عقل بهره برده است، مىگويد:
عقل را دو ديده در پايان كار
بهر آن گل مىكشد او رنجخار
آنجا كه دعاى عميق و دقيق كميل به حب و عشق پرداخته، عذاب الهى را بسى قابل تحمل و فراق محبوب را فوق طاقت دانسته است، چون حكايت دلدادن و دلدادگى است و او نيز در اين مضمون «در سرش جز شوق وصل يار نيست» به شرح و تفسير آن پرداخته مىگويد:
صبر گيرم آورم در آتشت
گو چسان آرم از خوى خوشت
در عذابت گيرم آوردم شكيب
چون بسازم با فراقت اى حبيب
چون زامر توست دوزخ، جنت است
چون تو فرمايى، عذابم رحمت است
آتش تو گلشن و ريحان من
دوزخ تو جنت رضوان من
من ز دوزخ از چه ترسم كيستم
جز يكى كار تو، ديگر چيستم
و تمثيل محسوس گلشن بودن آتش را در بيان زر و زرگر اينچنين ملموس مىنمايد:
بين كه زرگر، زر در آتش مىكند
آتش آن را صاف و بى غش مىكند
آهنى آهنگر اندر كوره برد
پس به پتكش ساخت اجزا خرد خرد
ساختشمشيرى از آن كشور گشاى
در كمرهاى شهانش داد جاى
مولاى متقيان در بيان انگيزه عبادت گزاران، خوف و طمع را اخلال در عبادت احرار دانسته و ملاى نراقى اين معرفت را به رشته نظم كشيده است.
طاعت من نى زشوق جنت است
نى ز بيم آتش پر وحشت است
از عبادت نى طمع دارم نه بيم
هر چه مىخواهى بكن ما از توايم
چون تو را اهل پرستش يافتم
در سپاس و طاعتتبشتافتم
طاعت مزدور بهر اجرت است
بنده را طاعت زخوف وخشيت است
از جمله مظاهر تاثر مثنوى طاقديس از معارف دينى، اقتباس آيات قرآن است. به عبارت ديگر در كنار تلميح و تفسير آيات كلام وحى، در موارد متعدد روشنگويى بيشترى بهكار برده، منظومه خود را به الفاظ آيات نيز مرصع و مزين كرده است. از جمله اين موارد مىتوان به نمونههاى زير اشاره كرد:
- آيه 160 سوره بقره
اين سخن را گر همى خواهى بيان
رو «يحبهم و يحبونه» را بخوان
- آيه 2 سوره اسرا
زينت از تشريف «فضلنا» ش داد
تاركش را تاج «كرمنا» نهاد
- آيه 48 سوره كهف
كور بود و جان آدم را نديد
پس ز امر «اسجدوا» گردن كشيد
- آيه 139 سوره اعراف
از تجلى نحو طور بارقا
«صاردكا» «خر موسى صاعقا» - آيه 272 سوره بقره
غير «يوتى الحكمه» آن مرد غبى
مىنداند آيهاى را از نبى
- آيه 13 سوره فجر
اينك از قرآن مالفظى بخوان
«ان ربك هم لبالمرصاد» دان
- آيه 5 سوره تبت
«ويلكم يا قوم» من تقليد كم
او هو «حبل من مسد» فى جيدكم
- آيه 54 سوره زمر
نا اميدى كفر باشد اى عمو
روبخوان «لاتياسوا» «لا تقنطوا» - آيه 46 سوره نسا
در كتاب حق بخوان «تنهى الصلوه» للمصلى على جميع المنكرات
- آيه 25 سوره حديد
كين چه حالت است كه اكنون شد پديد
شد كجا سرو « انزلنا الحديد »
پي نوشت ها :
13) بحر در كوزه، زرين كوب، ص 9.
14) كتاب الخزائن، ص 4.
15) مثنوى طاقديس، ص 28.
16) ديوان ابن فارض، بيروت، المكتبة الثقافية، ص 82 .
17) سر نى، زرين كوب، ج 1، ص 17.
ae
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}