كتاب شريف مثنوى طاقديس (2)


 

نويسنده: عسكر ديرباز




 

ب) معرفى دين مقدس اسلام در قالب شعر:
 

اين معرفى شامل بيان اعتقادات از قبيل توحيد، صفات خداوند متعال، مثل عدالت و همين‏طور اعتقاد به نبوت و امامت و معاد است. در بخش توحيد، توحيد در ذات، صفات، توحيد افعالى و توحيد در عبادت، به زيباترين بيان آمده‏است. در قسمت نبوت اعتقاد به نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم لطف و مراحم او نسبت‏به مت‏خودش بارها آمده‏است. در بخش امامت: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهلية‏» ، وصايت اميرالمؤمنين و يازده فرزندش ذكر شده‏است و همين‏طور اعتقاد به قيامت، حساب، كتاب، حشر، صراط، ميزان و بهشت و جهنم.
در قسمت اخلاقيات مطالب بسيار فراوانى آمده كه فهرست اجمالى آن‏ها به اين قرار است: دنيادوستى، سر آمد تمام مصيبت‏ها، حرص و طمع و پيامدهاى منفى آن‏ها، خود بينى و خودخواهى و عجب و كبر و غرور، شكم‏پرستى، مذمت تعلق خاطر فراوان به زن و اولاد، نكوهش عالم بى‏عمل و نكوهش تظاهر و خودنمايى.
در اين قسمت‏بيش‏تر مذمت‏ها به دنياگرايى اختصاص يافته كه در قسمت‏حكايت‏ها و قصه‏ها توضيحات بيش‏ترى خواهد آمد.
در قسمت تعاليم و مقررات اسلامى نيز مطالب فراوانى به چشم مى‏خورد:
نافرمانى شيطان از اين‏كه به حضرت آدم سجده كند، لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامرين، نكوهش صوفيه، سير و سلوك الى الله و تقرب به او، انس و الفت و خوش‏رفتارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم با كودكان، مخصوصا با حسنين عليهما السلام و استفاده فراوان از قوه عاقله و تفكر در تمامى امور.
در مواردى نيز مطالبى آورده‏است كه اشاره به احكام فقهى دارد.
اكنون براى نمونه مواردى از اشعار ايشان را مى‏آوريم:
- در باب توحيد
خواست تا گردد عيان و آشكار
سرزند خورشيد در ديجور تار
چيست‏خورشيد اى كه خاكم بر دهن
اى زبانم كوته و لال از سخن
اين زبان بى ادب ببريده باد
وين دهان بى‏حيا دريده باد
آفريد اين خلق نامعدود را
جدولى ببريد بحر جود را
گشت از آن خلق بى‏پايان پديد
كل يوم وهد فى خلق جديد (17)
- در باب اين كه انسان بايد به خدا اعتقاد داشته باشد ولى نمى‏تواند كنه ذات الهى را بشناسد.
آن كه خود را مى‏نداند چيست آن
كى شناسد پاك يزدان كيست آن
جمله فرسادان در اين‏جا ابلهند
عارفان سرگشته‏اند و والهند
دور بينان جمله كورند و ضرير
تيز هوشان ابلهند و در زحير (18)
- در باب توسل به پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم اشعار زيادى سروده‏اند. از جمله:
يا رسول‏الله يا غوث الهام
يا سحاب الجود يا بحرالكرم
يا رسول‏الله يا شمس الظلام
يا شفيع الذنب فى يوم الندم
يا رسول‏الله يا حبل النجات
يا رجاء الخلق يا منجى العصات
اى ادب اندوز تعليم اله
اى ادب آموز ز كل ماسواه
عقل اول طفل ابجد خوان تو
روح اعظم سايه‏اى از خوان تو
اى طفيلت هستى كون و مكان
اى به دورت گردش هفت آسمان (19)
در باب امامت آورده است:
پير آن باشد كه پيريش از خداست
نور حق او را به هر جا رهنماست
پيريش از نص يزدانى بود
علم او الهام ربانى بود
پيرآن باشد كه ايمان پير داشت
نى كه مو چون شيرو دل چون قير داشت
چيست آن ايمان پير اى حق پرست
آن‏كه همره باشدت روز الست
زاده از نور خدا روز ازل
نى به دنيا زاده از كفر و دغل
كرده باشد پاكش از كفر و ضلال
روز اول پادشاه بى زوال
نى كه چون ايمان آن بد حال‏ها
زاده بعد از كفر و ايمان سال‏ها
بلكه ميرد هردم از عصيان تو
آنچه بود و زايدش ايمان تو
چون قرين معصيت‏شد آدمى
روح و ايمان مى‏رود از وى همى
چونكه تو به كرد و كرد او بازگشت
باوى ايمانى ز نو انباز گشت
چون حيات مستقر نبود از آن
زايد ايمان و بميرد هر زمان
پير را كى باشد ايمانى چنين
ان عهدى لاينال الظالمين (20)
- در باب قيامت و چگونگى آن سروده است:
كاخ سلطان چون سياست‏گه بود
پيش مجرم بدتر از صد چه بود
با هزاران طبل و كوس و كبر و باد
سوى انسانى گراييداى جماد
اندرين گنبد در افكند از غرور
دور باش وهاى هوى و عر و عور
بين چگونه گفت در پاى حساب
يا الهى ليتنى كنت تراب
بلكه دارد از وجود خود ندم
هى عدم هى هى عدم هى هى عدم
مى‏گريزد از گلستان وجود
سوى زندان عدم كور و كبود
ليكن اين نبود بغير آرزوى
ديگر از اين دام آزادم مجوى
هر عذابى باشدش عذب وخوش است
باز با ياد خوش اودلكش است (21)
- در باب اثبات قدرت خداوند و ثبوت معاد جسمانى آورده است:
شيخ گفت او را كه‏اى كافر نهاد
آن تويى كت نيست تصديق معاد
باورت نايد ز سوز واپسين
راست نشمارى تو روز راستين
گفت اگر مى‏پرسى از كردار من
وز رسوم بندگى و كار من
آرى آرى آن منم خاكم بسر
كز قيامت نزد من نبود خبر
حق به‏جانب باشدت اى نيكبخت
كار مى‏ماند به آن گفتار سخت
راست گفتى سربسر اعمال من
منكران حشر را باشد ردن
آن‏كه باور نبودش روز پسين
طاعتش باشد چنان كارش چنين (22)
در باب دنيا و مذمت اهل آن مطالب بسيار نغز و بديهى آورده است. در اين مطالب به گذران و فانى بودن دنيا و نعمت‏هاى آن همراه با تمثيل‏هاى بسيار زيبا توجه شده. دل‏نبستن به دنيا و به كم‏ترين استفاده از آن بسنده كردن، بى‏وفايى اهل دنيا، خوش خط و خال بودن ظاهرى و سم مهلك بودن باطن دنيا، خوار و ذليل شدن دنيا گرا در همين جهان و... مورد توجه قرار گرفته است. مى‏توان گفت مطالب و اشعار اين بخش در همه كتاب مثنوى طاقديس به چشم مى‏خورد; به‏گونه‏اى كه به‏طور قاطع مى‏توان 60 تا 70 درصد مضامين كتاب را مرتبط به مذمت دنيا و اهل دنيا و تبيين ويژگى‏ها و خصائص ذاتى دنيا و دنياگرايان دانست. در يكى از موارد مذمت دنيا اين چنين مى‏سرايد:
سوى دنيا بنگر و احوال آن
وز غم و اندوه مالامال آن
هم فلك پيوسته در رنج دوار
هم زمين دايم ذليل و خاكسار
آتشش پيوسته در سوز و گداز
باد آن در اضطراب و در حماز
روزهايش را ز پى شبهاى تار
شاديش را در عقب ماتم هزار
در ستانش جمله با هم در نفاق
هم زنان با شوهران اندر شقاق
گل در آن پژمرده لاله داغدار
غنچه دلتنگ و بنفشه سوگوار
شمع آن سوزان و گريان تا سحر
سوخته پروانه را هم بال و پر
روز آن هنگام رنج و محنت است
شب در آن هنگام بيم و وحشت است
آفت و محنت در آن‏جا قهرمان
مرگ سلطان و مرضها پاسبان
كينه و ظلم و ستم آنجا شعار
فتنه و يغما و غارت آشكار
ساعتى خالى نه از اندوه و غم
گاه در تشويش و گاهى در ندم
گه ملول از كرده بيزار خود
گه ملالت از جفاى يار خود (23)

پي نوشت ها :
 

17) همان، ص 102.
18) همان، ص 144.
19) همان، ص 91.
20) همان، ص 34- 35.
21) همان، ص 268.
22) همان، ص 257.
23) همان، ص 55.
 

منبع:www.naraqi.com