بررسی بلاغی خطبه شانزده نهج البلاغه
بررسی بلاغی خطبه شانزده نهج البلاغه
منبع : اختصاصی راسخون
چکیده:
مقدمه
نهج البلاغه را تعبیر به " اخ القرآن" کرده اند زیرا منبع آن مانند قرآن از کلام الهی و فیض روح القدسی است. هم اكنون كه حدود سيزده قرن از عمر آن مىگذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان يك ريشه اصيل تلقى مىشود و قطعات جالبى از آن اقتباس مىگردد و بيان سحر انگيز آن به اسلوب سخنورى روح مىبخشد. مولا علی (علیه السلام) هم امیر مومنان است و در این منصب به هدایت و رهبری آنان می پردازد و هم امیر بیان و سخن است که با شگفتای زبان خویش واژه ها و عبارات مسخر او می شوند و همچون مومی اندر کف دست وی.
"... وى شيوهى سخنورى جاهليت را كه توأم با سرشت سالم بوده، به منطق نيرومند و بيان اصيل اسلام ضميمه كرده است. بيان جالب على «ع» كه از شيوهى سخنورى و جاهليت و بيان سحر آميز پيامبر سرچشمه مىگرفت برخى را بر آن داشته كه در بارهى سخنانش بگويند: آن «فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است». "(1)
امام آنچنان به موضوعات گوناگون تسلط و نفوذ داردکه هنگامی که لب به سخن می گشاید همچون سیل درّ و گوهر از دهان مبارکش جاری می شود و دانستن این نکته که تمام خطب امام فی البداهه ایراد می شده است برحیرت انسان می افزاید.توجه آن حضرت به تفکرات و اندیشه های گوناگونی که پیرامونشان بود توجه داشتند و طوری سخن نمی گفتند که هر گروه به نفع خود از آن برداشت کند و این نشانه فراست وتیز بینی ایشان است. تنوع موضوعی در یک خطبه نشان دهنده توانایی بسیار بالای خطیب است که این را نیز در کلام حضرت علی میبینیم. امام همچنین از قدرت مخاطب شناسی فوق العاده ای برخورداربوده اند که در بیاناتشان واضح است.اگر بخواهیم زیبایی های کلام امیر المومنین را برشمریم از حد و توان ما خارج است. نهج البلاغه علاوه بر مضامین والای اخلاقی- عبادی، سیاسی و تربیتی اش ، از جهت استفاده های بسیار زیبا و بجای آرایه های ادبی و یا بلاغتی که در عباراتش بیداد می کند همواره مورد توجه علمای این فن بوده است و همیشه در صدد کشف مرواریدهای تازه و نابی از این دریای بی کران بوده اند. به حق تلاش هایی نیز در این راستا شده است. مانیز در حدی بسیار مختصر و ناقص به این دریا وارد شده ایم و میخواهیم قدری از آن بچشیم :
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
خطبه شانزده نهج البلاغه را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داده ایم . ابتدا به توضیح واژگان و مفردات آن پرداخته شده سپس به مناسبتی که این خطبه ایراد شده است اشاره گردیده ، آنگاه به بیان برخی از موضوعات مختلفی که امام در این خطبه بدان ها پرداخته اند همت گمارده ایم (به جهت بلاغت های معنایی) و در آخر نیز به بررسی آرایه های ادبی موجود در این کلام گهربار پرداخته شده است.
من کلام له عليه السلام
لمّا بويع بالمدينة وفيها يخبر الناس بعلمه بما تؤول إليه أحوالهم وفيها يقسمهم إلي أقسام:
ذِمَّتي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ. إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ المَثُلاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوَي عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ. أَلاَ وَإِنَّ بَلِيَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِيَّهُ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتَّي يَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ، وَأَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ، وَلَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا. وَاللهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَةً، وَلا کَذَبْتُ کِذْبَةً، وَلَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذَا الْمَقَامِ وَهذَا الْيَوْمِ. أَلاَ وَإِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ في النَّار. أَلاَ وَإِنَّ التَّقْوَي مَطَايَا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا، وَأُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ. حَقٌّ وَبَاطِلٌ، وَلِکُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الْحقُّ فَلَرُبَّمَا وَلَعَلَّ، وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيءٌ فَأَقْبَلَ!
شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ! سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا، وَمُقَصِّرٌ في النَّارِ هَوَي. اَلْيَمِينُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَالطَّرِيقُ الوُسْطَي هِيَ الْجَادَّةُ، عَلَيْهَا بَاقِي الْکِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّةِ، وَمِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَإلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ. هَلَکَ مَنِ ادَّعي، وَخَابَ مَنِ افْتَرَي. مَنْ أَبْدَي صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ. وَکَفَي بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ. لاَيَهْلِکُ عَلَي التَّقْوَي سِنْخُ أَصْلٍ، وَلاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا فِي بِبُيُوتِکُمْ، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِکُمْ، وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِکُمْ، وَلاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ.(2)
ترجمه
به خدا سوگند، كلمهاى از حق را نپوشاندم، هيچ گاه دروغى نگفتهام، از روز نخست، به اين مقام خلافت و چنين روزى خبر داده شدم. آگاه باشيد همانا گناهان چون مركبهاى بد رفتارند كه سواران خود (گناهكاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ مىاندازند. اما تقوا، چونان مركبهاى فرمانبردارى هستند كه سواران خود را، عنان بر دست، وارد بهشت جاويدان مىكنند. حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بوده، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند و پيروز شوند، امّا كمتر اتّفاق مىافتد كه چيز رفته باز گردد.
آن كس كه بهشت و دوزخ را پيش روى خود دارد، در تلاش است. برخى از مردم به سرعت به سوى حق پيش مىروند، كه اهل نجاتند، و بعضى به كندى مىروند و اميدوارند، و ديگرى كوتاهى مىكند و در آتش جهنّم گرفتار است. چپ و راست گمراهى، و راه ميانه، جادّه مستقيم الهى است كه قرآن و آثار نبوّت، آن را سفارش مىكند، و گذرگاه سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و سرانجام، بازگشت همه بدان سو مىباشد.
ادّعا كننده باطل نابود شد، و دروغگو زيان كرد، هر كس با حق در افتاد هلاك گرديد. نادانى انسان همين بس كه قدر خويش نشناسد. آن چه بر أساس تقوا پايهگذارى شود، نابود نگردد. كشتزارى كه با تقوا آبيارى شود، تشنگى ندارد. مردم به خانههاى خود روى آوريد، مسائل ميان خود را اصلاح كنيد، توبه و بازگشت پس از زشتىها ميسّر است. جز پروردگار خود، ديگرى را ستايش نكنيد و جز خويشتن خويش ديگرى را سرزنش ننماييد.(3)
فقه اللغه
2. الزَّعيم: الکافل.
3. العِبَر – بکسر ففتح - : جمع عبره، بن= بمعنی الموعظه
4. المَثُلات: العقوبات.
5. الحَجَز: المنع.
6. تَقَحُّم في الامر: رَمي بنفسه فيه.
تَقَحُّمُ الشُّبهات : التَرَدَّی فیها
7. عادت کهَیئَتها : رجعت الی حالها الاولی
الهيئه : الصفه
8. البَلبَله: الإختلاط.
لَتُبَلبَلُنَّ : لَتُخلَطُنَّ ، ومنه "تبلبلت الالسن"اختلطت(4)
9. الغَربَلَه: نخل الدقيق و غيره
لَتُغَرْبَلُنَّ : لتمّیزنّ کما یمیز الدقیق عند الغربله من نخالته
10. َلَتُسَاطُنَّ : من السّوط، و هو أن تجعل شیئین فی الإناء وتضربهما بیدک حتی یختلطا(5)
11. سَوط القِدر : أی کما تختلط الأبزارُ ونحوها فی القدر عندغلیانه فینقلب أعلاها أسفلها وأسفلها أعلاها،وکل ذلک حکایه عما یأولون إلیه من الاختلاف ،وتقطع الأرحام وفساد النظام.
12. الوَشمَهُ( بالشين المعجمه) : الکلمه
13. الشُّمُس :ج شَمُوس و هی من "شمس" کنصرأی منع ظهره أن یُرکب.
14.لُجُمُها: ج لجام، وهوعنان الدّابه الذی تلجم به.
15.تقحمت به فی النار: أردته فیها
16.الذُلُل : ج ذلولٍ، و هی المُرَوِّضَهُ الطائعه
17.لایطَّلع فَجَّها : من قولهم اطّلع الأرض أی بلغها.
الفجّ : الطریق الواسع بین جَبَلین
18.العِرق: الأصل
19.الجادّه:الطریق
20.السِّنخُ : المثّبت ،یقال : ثبتت السنّ فی سنخها : أی منبتها
مناسبت خطبه
اين خطبه در چهار محور بحث ميکند: علي (علیه السلام) به همه مردم در مورد امتحاناتي که در پيش دارند نهیب می زند و انقلاب دوران خلافتش را همانند انقلاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ميشمارد که مردم را از يک دوران جاهليت به دوران هدايت منتقل ساخت هر چند تحمل اين انقلاب براي بسياري سخت و سنگين و کوره امتحان داغ و سوزان است. انحرافاتي که بعد از پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پيدا شد و به تبعيض در بيتالمال و غارت اموال مسلمين و سپردن پستهاي مهم به بازماندگان عصر جاهليت انجاميد، نياز به انقلاب جديدي داشت که به دست مبارک علي (علیه السلام) بنيان نهاده شد. در ادامه به آنان توصیه می کند که به گذشته تاريخ اسلام و اقوامي که از پيش از اسلام ميزيستند بازگردند و از سرنوشت آنها عبرت گيرند. در بخش ديگري از اين خطبه، مقایسه ای بین خطا و گناه با تقوا و پرهيزکاري صورت میگیرد و سرانجام بودن در هر يک از این مسیرها را نشان ميدهد . در سومين بخش خطبه اشاره کوتاه و پرمعنايي به مساله حق و باطل ميکند و به آنها هشدار ميدهد که از کمي طرفداران حق و فزوني پيروان باطل وحشت نکنند، راه حق را در پيش گيرند و در انتظار پيروزي و نصرت الهي باشند. آخرين بخش خطبه مشتمل بر اندرزهایی است که هر کدام به عنوان يک اصل مهم و اساسي بايد در زندگي مورد توجه باشد.سفارش به کنارهگيري از راه افراط و تفريط، تکیه بر قرآن و سنت، شناخت موقعيت خويش در جامعه، لزوم دعوت به اتحاد وهمدلی و درنهایت توبه کردن از گناهان و از ناحيه خداوند دانستن.همه برکات ونعمت ها.
موضوعات مختلف
1. ایجاد اطمینان در مخاطبیین
2. متوجه کردن مردم به دقت در آثار گذشتگان
3. بکار بردن قسم برای تأکید برگفته ها
ابن میثم می گوید: "... اين سوگند گواهى است بر درستى خبرهايى كه اتفاق افتاده يا بزودى اتّفاق مىافتد و مقدّمهاى است براى آنچه پس از اين خواهد بود، چنان كه مىفرمايد: "من به امر خلافت و اجتماع و بيعت مردم با خودم از جانب پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با خبر شدم." بيان اين جمله براى نشان دادن تنفّر مردم از باطل و گرايش آنها به حق و پايدارى آنها در پيروى از امام (علیه السلام) است."(8)
4.برانگیختن احساسات مردم
آرایه های ادبی
1. اقتباس از قرآن کریم
ب) در آیه 35 سوره انبیاء خداوند متعال مىفرمايد: "كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ"ما شمارا با خیر و شر می آزماییم و همانطور که گفته شد از بزرگترین امتحانات و از بزرگترین اشرار القاء شدن وسوسه های شیطان در قلوب است. امیرالمومنین نیز برای آزمایش شدن مردم همین لفظ را بکار میبرند، "وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً"
ج) قرآن كريم به اين سه گروهی که امام نام می برند اشاره فرموده است كه: " ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِق"(9) "سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا، وَمُقَصِّرٌ في النَّارِ هَوَي"
د) "لا يهلك على التّقوى سنخ اصل و لا يظمأ عليها زرع قوم"
در اين قسمت امام (علیه السلام) به دو طريق لزوم تقوا را تذكّر مىدهد: يكى آن كه هر اصلى كه بر تقوا بنياد شود محال است كه خراب شود و بنيانگذار آن زيان بيند، چنان كه خداوند متعال فرموده است: " أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ"(10)
ه) "... و لا يحمد حامد الّا ربّه و لا يلم لائم الّا نفسه "
در اين عبارت امام (علیه السلام) توجّه مىدهد كه سپاس و حمد شايسته خداست نه جز او و اين كه خدا منشأ هر نعمتى است. و بدان سبب سزاوار ستايش مىشود، كه در گذشته به اين حقيقت اشاره كردهايم. كلام امام (علیه السلام اشاره دارد بر اين كه نفس را فقط هنگام انحراف از قبله حقيقى و پيروى از ابليس و پذيرش دعوت او بدون اختيار بايد ملامت كرد و به اين دو واقعيّت قرآن كريم اشاره فرموده است آنجا كه مىفرمايد: "ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ"(11)
بنا بر اين هر نيكى كه به بندگان برسد از جانب خداست و به همين دليل خداوند شايسته حمد و سپاس است و هر بدى كه به انسان برسد از جانب خود انسان است، و به همين دليل ملامت و سرزنش متوجّه خود اوست.
2. استعاره
به این صورت که دین و آیین حق مانند راه میانه است و همچنین صراط مستقیم جاده ی ایصال الی الله می باشد که در هر دو مشبه حذف و فقط به مشبه به تصریح شده است، لذا استعاره تصریحیه می باشد.
ب)در عبارت" وَلاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ "حضرت می فرمایند : كشتزارى كه با تقوا آبيارى شود، تشنگى ندارد، که استعاره مکنیه می باشد. بدین صورت که: "تقوا مانند آب است" و وجه شبه حیات بخشی هر دو می باشد.سپس مشبه به حذف و فقط مشبه بیان شده است.آنگاه یکی از لوازم مشبه به (لا یظمأ) برای مشبه اثبات شده است.
نکته : می توان عبارت" زَرْعُ قَوْمٍ"را ملائم برای مشبه به در نظر گرفت، در نتیجه این عبارت استعاره مکنیه مرشحه می باشد.
ج) امام(علیه السلام) در جمله "... الا و انّ الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها و خلعت لجمها فتقحّمت بهم فى النّار "
لفظ "خيل" را براى خطاها به كار مىبرد و سپس آن را به صفت نفرتآور چموش و سركش و حالتى كه مانع از سوار شدن انسان بر آن مىشود توصيف فرموده كه علاوه بر چموشى لجام گسيخته نيز هست. مناسبت استعاره روشن است، زيرا اسب چموش افسار گسيخته فراوان اتّفاق افتاده كه سوارش را به بيراهه برده و به هلاكت رسانده است. همچنين مرتكب خطا چون بر غير نظام شريعت رفتار مىكند و زمام امور شريعت را رها ساخته و به حدود دين عمل نمىكند سرانجام چنين وضعى افتادن در بزرگترين مهلكه يعنى جهنّم است و اين استعاره لطيفى است.
د) در جای دیگرفرموده است: "... الا و انّ التّقوى مطايا ذلل حمل عليها اهلها و اعطوا ازمّتها فاوردتهم الجنّة"
در اين عبارت امام (علیه السلام) لفظ "مطايا" را با صفت زيباى "رام" كه موجب ميل به آن مىشود استعاره آورده و هيأتى را كه زيبنده سواره است يعنى در دست داشتن افسار ترسيم فرموده است و با زمام به حدود شريعت كه پرهيزگار آن را رعايت كرده و از آن تجاوز نمىكند اشاره كرده است و چون مركب رام سوارش را طبق نظم شايسته حركت مىدهد و از راه راست بيرون نمىرود و داراى مهارى است كه راكب مىتواند آن را از انحراف بازدارد، بنا بر اين سوار خود را نهايتاً به مقصد مىرساند. تقوا نيز نسبت به متّقى چنين است كه سالك الى اللّه به وسيله تقوا به آسانى و آسودگى راه حق را مىرود و در موارد هلاك بر هواى نفس خود مسلّط است و از آن پيروى نمىكند، بنا بر اين هواى نفس در اختيار او، و همچون مركب رامى است و رعايت حدود خدا سبب ايجاد ملكه تقوا و استمرار آن مىشود . در هر دو مورد (تشبيه خطا، به اسب چموش و تقوا به مركب رام) استعاره محسوس براى معقول است.
3.مجاز
ب) عبارت" وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيءٌ فَأَقْبَلَ!"به معنی (كمتر اتّفاق مىافتد كه چيز رفته باز گردد) را می توان شبه مجاز مرکب به شیوه استعاره تمثیلیه (شبه ضرب المثل) قلمداد نمود.
4.کنایه
امام (علیه السلام) به دو طريق لزوم تقوا را تذكّر مىدهد،آن كه هر كس براى آخرت كشت كند و معارف الهى را در سرزمين نفس خود بكارد مانند اعمالى كه مصالح زندگى مادّى انسان را تأمين مىكند، و آن را به آب تقوا سيراب كند و تقوا را اصل قرار دهد، بر چنين زراعتى تشنگى عارض نمىشود بلكه قويترين ساقه و پاكيزهترين ميوه از آن به دست مىآيد.
به كار بردن كلمه " زرع"و اصل در عبارت امام (علیه السلام) كنايه است.
5. طباق
ب) همچنین در این فراز از کلام مولا بین واژه های َليَسْبِقَنَّ ولَيُقَصِّرَنَّ ، سَابِقُونَ و سَبَّاقُونَ ، قَصَّرُوا و سَبَقُوا تقابل معنایی وجود دارد.
"... وَلَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، =
وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا"
ج) بین چند واژه ی این عبارت نیز طباق وجود دارد:
"... أَلاَ وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُها، وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ في النَّار."=
" ... أَلاَ وَ إِنَّ التَّقْوَي مَطَايَا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا، وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَها ، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ"
د)"... حَقٌّ وَ بَاطِلٌ..." ،"... وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيءٌ فَأَقْبَلَ"
ه) شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَالنَّارُ أَمَامَهُ
و) اَلْيَمِينُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ
6. تشبیه
ب) در عبارت " أَلاَ وَإِنَّ التَّقْوَي مَطَايَا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا، وَأُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ" نیز تشبیهی که صورت گرفته همانند مورد فوق است.
7.موازنه
الف) سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا، وَطَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا
ب) اَلْيَمِينُ وَالشِّمالُ مَضَلَّةٌ، وَالطَّرِيقُ الوُسْطَي هِيَ الْجَادَّةُ
ج) عَلَيْهَا بَاقِي الْکِتَابِ وَآثَارُ النُّبُوَّةِ، وَمِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَإلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ
د) هَلَکَ مَنِ ادَّعي، وَخَابَ مَنِ افْتَرَي
ه) فَاسْتَتِرُوا فِي بِبُيُوتِکُمْ، وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِکُمْ، وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِکُمْ،
ز) وَلاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ، وَلاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ
در این تحقیق سعی شده بود تا روند بررسی بلاغی یک متن، البته به شیوه ابتدایی و نه تخصصی بیان گردد.
پي نوشت ها :
1- بخشىاززيبايىهاىنهجالبلاغه، صفحهى 23
2- خطبه 16
3- ترجمه محمد دشتی ص59-60
4- تبلبل به معنى اختلاط است. اين لفظ فقط سه بار در نهج البلاغه آمده است.
5- شلّاق كه از پوست بافند، آن در اصل به معنى آميختن است، شلّاق را از آن، سوط گويند كه تارهاى آن به هم آميخته است. شش مورد از آن در نهج البلاغه آمده است.
6-جلوهتاريخدرشرحنهجالبلاغهابنابىالحديد، ج 1، صفحهى 137
7- پيامامام ، ج ،1ص 539
8- ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 1 ، ص 599
9- سوره فاطر آیه 32
10- سوره توبه آیه 109
11- سوره نساء آیه 79
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. ابن ابی الحدید،عزالدین،(1337)،شرح نهج البلاغه،قم ،کتابخانه آیه الله نجفی مرعشی
4. بحرانی، ابن میثم ، (1375) شرح نهج البلاغه، ترجمه قربانعلی محمدی- علی اصغر نوایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
5. دشتی ، محمد، ترجمه نهج البلاغه
6.صالح ، صبحی، نهج البلاغه،قم،موسسه دارالهجره
7.علیزاده،عمران،(1360)،واژه های نهج البلاغه
8.مکارم شیرازی، ناصر،(1375)، پیام امام ،تهران ، دارالکتب الاسلامیه
9. هاشمی، سید احمد ، جواهر البلاغه ، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}