دعا در کتاب و سنت(1)


 

محمد رضا رضایی
منبع : اختصاصی راسخون




 

مقدمه
 

معنی و مقصود از دعا
 

عن زاره عن ابی جعفر الباقر علیه السلام قال (ان الله عزّوجل یقول ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین (1)).
قال علیه السلام (هو الدعا و افضل العباده الدعا).(2)
اول: دعا در لغت به معنی: طلب و درخواست ضعیف از قوی و ناتوان از قدرتمند با تواضع و خضوع است و به همین جهت طلب و درخواست از خداوند متعال ،عبادت به شمار آمده چون، عبادت به معنی تواضع است و کسی که از تواضع در مقابل عظمت خداوند کوتاهی کند، متکبّر و مستحقّ عقاب می باشد. پس وظیفه عبودیّت عبد، تواضع و گدایی از درگاه خالق و منعم خود با خضوع وخشوع یعنی:تواضع بدنی وقلبی است و در تمام اوقات و حالات چه سالم و چه مریض، چه خوشحال و چه بدحال، و چه در فقر و چه در غنا دعا کردن محبوب خداست و منافع را جلب و بلاها را دفع می کند. از روایت استفاده می شود که دعا کردن اسلحه دعا کننده برای جلب منافع و دفع ضررهاست و شبانه روز باید دست دعا کردن وگدایی از درگاه خدا بر نداشت.(3)
دوم: مقصود از دعا کردن این است که هر کس نیاز ها و خواسته های مشروع خودرا با زبان خود از روی اخلاص و با توجّه از خداوند یکتا طلب کند و بداند که لحظه ای بی نیاز نیست چون وقتی نفس، پایین می رود باید به خواست خدا برگردد. و اگر بر نگردد زندگی ما تمام است پس خیال نکنیم که نیازی نداریم چون ما مخلوق خداییم و با ربط به خدا ،وجود داریم و اگر آنی ارتباط خدا از ما بریده شود نابودیم پس یک آن بی نیاز نیستیم و باید در تمام لحظات با خدا ارتباط داشته باشیم. بنابراین مقصود از دعا این نیست که باید همیشه در حال خواندن دعاهایی باشیم که در کتابهای دعا نوشته شده، البته استفاده از دعاهای وارده از پیغمبر و ائمه صلواة الله علیهم بسیار خوب است چون این دعاها هم زیاد و متنوّع و هم دارای مضامین عالی و مطالب بلند است و مطالب مورد نظر انسان ها از نظر اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی در میان دعاهای وارده موجود است و استفاده از آنها انسان را از همه جهات غنی و بی نیاز می کند ولی این طور نیست که اگر کسی سواد خواندن و یا دسترسی به کتاب دعا را ندارد از دعا کردن محروم است نه هرکس می تواند درگوشه ای خلوت کند و دل را مرتبط با خدا نماید و با زبان خود خواسته هایش را از خدای خود طلب کند چرا که خداوند متعال از رگ گردن به انسان نزدیک تر است و زبان همه موجودات را هم می فهمد.
سوم: باید امید به تأثیر و مستجاب شدن دعا داشته باشیم و نا امیدی و یأس را از خود دور کنیم و خدا را بخشنده و مهربان و با کرامت بدانیم و اگر هم دعایمان به زودی اجابت نشد خسته نشویم و دعا کردن را رها نکنیم که اگر دری را کوبیدی و رها نکردی ،عاقبت جواب گویی هم پیدا می شود. اگر شرایط استجابت دعا را در خودمان به وجود آوریم و آن طوری که باید در خانه خدا برویم و امید خود را از غیر خدا قطع کنیم خدا هم دعای ما را اجابت می کند.
پژوهش حاضر، استفاده از منابع و متون اسلامی است که ما را به چگونه دعا کردن و چه چیز از خدا خواستن، چه شرایطی را فراهم کردن، و در چه موقع و چه مکان و چه شرایطی دعا کردن را غنیمت شمردن راهنمایی می کند که امید است مورد توجّه قرار گیرد و ما هم از دعای خیر شما بهرمند گردیم.
مطالب این پژوهش در چند فصل به عرض خوانندگان محترم می رسد..

فصل اول: دعا کننده باید با توجه خاصی دعا کند.
 

خداوند متعال درقرآن به پیغمبر خود محمد مصطفی صلّی الله علیه و آله خطاب نموده اند که وقتی بندگان من از شما سؤال می کنند و دور یا نزدیک بودن مرا می پرسند بگو من به آنها نزدیکم و دعای دعا کنندگان را اجابت می کنم پس شما دعوت مرا اجابت کنید و به من ایمان و اعتقاد پیدا کنید که شاید به کمال و رشدی که قابلیّت آن را دارید دست پیدا نمائید.(4)
خداوند مهربان با بهترین بیان و کوتاهترین کلام مطالب بلندی را بیان کرده و کمال عنایت خود را به همه دعا کنندگان نشان داده و هفت مرتبه در این آیه کوتاه، نام شریف خود را تکرار نموده که همه به صورت ضمیر متکلّم ذکر شده است و این آیه در قرآن همانندی ندارد. اما اینکه فرمود (اجیب دعوة الدّاع اذا دعان) توجّه مخصوصی می خواهد چون می فرماید من دعای دعا کننده ای را اجابت می کنم که حقیقتاً مرا بالفطرة بخواند و حقیقتاً مرا مؤثّر بداند و آنچه بر زبان می آورد حرف دلش باشد چون اگر آنچه را که می خواهد نیازهای فطری و غریزی او باشد بدون سؤال زبانی هم خدا می دهد زیرا خداوند در قرآن می فرمایند:(یسئله من فی السموات والارض).(5)
آنچه در آسمان و زمین هست از خدا سؤال می کند و مراد از این سؤال ،زبانی نیست چون همه چیز زبان ندارند پس مراد این است که خدا نیازهای همه موجودات را برطرف می کند،چه با زبان باشند و چه بی زبان.(6)
پس اگر سؤال کننده حقیقتاً محتاج باشد و سؤال کند خدا محرومش نمی کند اما اگر آنچه زبان می گوید متفاوت با حقیقت و واقعیّت باشد اجابت معلوم نیست. مثل اینکه مریضی دارد که از رنج و زحمتش به ستوه آمده و منتظر مردن اوست اما به ظاهر و زبان برای او طلب شفا می کند که در این صورت حرف دل و حرف زبان یکی نیست و خداوند هم آنچه مصلحت می داند انجام می دهد و به خواسته او توجّه نمی کند.
و همین طور اگر از خداوند متعال طلب منزل می کند اما در دل حقیقتاً منتظر برنده شدن دفترچه پس انداز خودش می باشد پس ،حقیقتاً ازخدا طلب نمی کند چون اگر واقعاً از خدا منزل می خواست باید دلش متوجّه این بود که خداوند از هر راهی که صلاح می داند وسیله منزل را فراهم کند چون او مسبّب الاسباب است و برنده شدن هم می تواند یکی از اسباب باشد زیرا ممکن است خداوند متعال از راه دیگری اسبابش را فراهم کند و صلاح را در برنده شدن نداند ولی دل تو متوجّه همان باشدکه خدا صلاح نمی داند پس دعایی نداری تا اجابت شود.
در المیزان(7) روایتی از کتاب عدة الداعی از امام صادق (ع)که از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده اند: (قال اوحی الله الی بعض انبیائه فی بعض وحیه و عزتی و جلالی لا قطعن امل کل آمل امل غیری بلایاس ولاکسونه ثوب المذله فی الناس و لابعدنه من فرجی و فضلی ایأمل عبدی فی الشدائد غیری و الشّدائد بیدی و یرجو سوائی و انا غنی الجواد(8)...).
و روایت دیگری از عده الداعی عن النبی (ص)ذکر کرده فرموده اند: (قال الله تعالی ما من مخلوق یعتصم بمخلوق دونی الا قطعت اسباب السماوات و اسباب الارض من دونه فان سالنی لم اعطه و ان دعانی لم اجبه و ما من مخلوق یعتصم بی دون خلقی الا ضمنت السماوات و الارض رزقه فان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته و ان استغفرنی غفرت له).(9)
در روایت اول طبق نقل بحار (10) محمد ابن عجلان میگوید فقر و تنگدستی بر من فشار آورده بود و طلبکار در خانه مرا رها نمی کرد به نظرم آمد که بروم نزد امیر مدینه که آن موقع حسن ابن زید بود و مرا می شناخت و حالم را به او بگویم وقتی می رفتم در بین راه محمد ابن عبدالله ابن علی ابن الحسین را دیدم که از قبل مرا می شناخت. وقتی با هم گفتگو کردیم متوجه حال من شد و پرسید که فعلا می خواهی چه کنی؟گفتم می خواهم بروم نزد حسن ابن زید گفت: در این راه به حاجت خود نخواهی رسید. دلت را متوجه کسی بکن که قدرت نجات دادن تو را دارد و از او بخواه تا گرفتاریت برطرف شود چون، من از امام صادق (ع) شنیده ام که فرمودند: پدرم از پدرش تا علی ابن ابی طالب رسید و او از پیغمبر نقل کرد که خداوند تبارک و تعالی به یکی از انبیاء خود خطاب کرد: که به عزت و جلال خودم آرزوی هر آرزومندی که به غیر من امیدوار باشد قطع می کنم و لباس ذلت بر او می پوشانم و از فضل و فرج خودم او را دور می کنم.چرا باید عبد من در شدائد به غیر من امیدوار باشد در حالی که شدائد در دست من است و من غنی و جوادم.روایت دوم هم از پیغمبر نقل شده که خداوند متعالی فرموده است: هر مخلوقی که بر دیگری تکیه کند و بر من متّکی نباشد، اسباب آسمان ها و زمین را بر وی قطع می کنم و اگر چیزی از من طلب کند به او نمی دهم و دعاهای او را اجابت نمی کنم و هر مخلوقی که به من اعتصام کند و از دیگران بریده شود آسمان و زمین را ضامن روزی او می کنم و دعای او را اجابت می کنم و هر چه بخواهد به او می دهم و اگر استغفار کند او را می بخشم.(11)
پس طلب کننده باید متّکی و معتصم به خدا باشد و برای به دست آوردن مطلوب خود از راه های طبیعی و مشروع حرکت کند یعنی دعا کردن محرّک او باشد و او را به تلاش و کوشش وا دارد چون این عالم، عالم عِلّی و معلولی است و معلول بدون علت محال است پس کسی که از خدا روزی می خواهد باید کار مناسب و مشروعی پیدا کند و کسی که خانه از خدا می خواهد باید به دنبال تهیه زمین ، آجر،آهن ، سیمان و معمار باشد تا بتواند خانه ای بسازد و کسی که اولاد می خواهد باید به دنبال فراهم کردن وسائل ازدواج باشد. پس متّکی بودن به علل و اسباب طبیعی که خداوند متعالی مرّتب کرده است. در صورتی که غیر مشروع نباشد، اتّکاء و اعتصام به غیر خدا نیست مگر اینکه کسی عِلَل و اسباب طبیعی را کاملا موثر و مستقل بداند.اما در صورتی که مؤثر حقیقی را خدا می داند و علل و اسباب را از این جهت مؤثر می داند که خداوند متعال آن وسائط را برای اصلاح امور قرار داده و در عین حال امید و آرزویش به خداوند متعالی است،چنین کسی را معتصم به غیر الله نمی گویند و این اعتقاد منافاتی با اخلاص ندارد چون این یک مساله فطری و غریزی است که انسان باطناً به آن شعور دارد.کسی که گرما بخواهد به کنار بخاری می رود و کسی که خنکی می طلبد به کنار کولر می رود در عین حال که همه متوجه هستندکه خداوند متعالی اگر بخواهد،می تواند مانع اثر هر مؤثّری بشود. پس کسی که می داند کاری بدون علت انجام نمی شود و می داند موثّر اصلی و برقرار کننده نظام عِلّی و معلولی خداست و می داند که در همین عالم عِلّی و معلولی موانعی هم وجود دارد که ممکن است مانع تأثیر مؤثّر گردد و می داند که مؤثّر حقیقی یعنی خداوند متعالی اگر مصحلت اقتضا کند می تواند هم جلوی موانع تأثیر را بگیرد و هم جلوی اصل تأثیر موثّر را. چنین کسی برای انجام شدن کارهای خود فقط متّکی به خداوند است در عین حالی که کارهای خود را از راههای طبیعی و علل و اسباب مشروع انجام می دهد. پس کسی که آب ندارد و از خدا طلب باران می کند وقتی ابر بالای سرش می آید و باران می بارد، نمی گوید من از خدا طلب باران کردم و از ابر باران نمی خواهم، چون می داند خدا ابر را وسیله باران باریدن قرار داده،و مریضی که از خدا طلب شفا می کند وقتی دارو مصرف می کند و بهبود می یابد، نمی گوید من از خدا شفا می خواهم نه از دارو چون، می داند خدا شفا را در دارو قرار داده است. از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که به اباذر فرموده اند: (فإذا اسئلتَ فاسئل الله و اذا استعنت فاستعن بالله).(12)
این کلام رسول الله صلّی الله علیه و آله ما را ارشاد می کند به اینکه نباید به طور کامل همه امیدت به علل و اسباب عادی باشد چون آنها را خدا مقرّر کرده و محدوده کار آنها همان مقداری است که خدا برای آنها مقدّر کرده و آنها را واسطه رسیدن به مطلوب قرار داده و در عین حال همه امور به دست اوست و می تواند از تأثیر آنها جلوگیری کند.به آتش امر می کند ابراهیم را نسوزان آتش هم نمی سوزاند پس باید اتّکا به مؤثّر اصلی باشد و همه چیز را از خدا طلب کنیم و علل و اسباب را هم وسیله ای بدانیم که خدا به واسطه آنها کارهای خود را انجام می دهد چون (ابی الله ان یجری الامور الّا باسبابها).(13)
از امام سجاد علیه السّلام روایتی نقل شده که موسی علیه السّلام مردی را دید که دعا می کند، موسی گذشت و هفت روز بعد آمد دید هنوز دست بر دعا دارد از خداوند متعال خواست که دعای او را اجابت کند، ندا رسید موسی دعای او را اجابت نمی کنیم تا موقعی که از راهی بیاید که به او امر کرده ام. (ما استجبت دعائه حتّی یأتینی من الباب الذی امرته).(14)
خداوند متعال در نظام تکوین وسائلی را مقرّر کرده که فیض الهی از طریق آن وسائل به نیازمندان می رسد. روزی دهنده خداوند است اما راه رسیدن به آن کار و کشاورزی و... است. طلب روزی کردن بدون کار برای کسی که توان کار دارد بی راهه رفتن است. از سعدی نقل شده جوانی به دنبال کار رفت در صحرا به روباهی رسید که دست و پا نداشت در فکر فرو رفت که این حیوان غذای خود را چگونه تهیه می کند در حالی که به کار خود مشغول بود دید، شیری شکاری کرده و نزدیک آن روباه، شکار خود را گرفت و مقداری از آن را خورد و رفت و بقیّه برای روباه ماند و خود را کشان کشان به آن رسانید و خورد. جوان به منزل آمد و دیگر کار نرفت و می گفت خدا روزی را می رساند، پدر ناتوانی داشت به او گفت:چرا به دنبال کار نمی روی؟قصّه را برای پدر تعریف کرد.
پدر به او گفت:این قصّه تو دو طرف دارد، یک طرف آن روباه شل است و طرف دیگرش شیر نر، تو که توان کار کردن داری باید مثل شیر نر طعمه را صید کنی و خود را سیر کنی و باقی مانده را برای من که مانند روباه شل توان کار ندارم بیاوری.
تو کوشش نما همچو آن شیر نر
نه بنشین کناری چو روباه شل
پس باید با اعتماد کامل به خداوند متعال و با توجه به اینکه اسباب، وسائل، علّت ها و معلول ها را خدا مقرّر کرده است، انسان با اتّکا کامل به خدا برای رسیدن به خواسته های خود از راههای طبیعی و مشروع حرکت کند تا به خواسته های مشروع خود برسد. (وان لیس الانسان الّا ما سعی).(15)
در عین حال یک توجه دیگر لازم دارد که باید با تدبّر و تفکّر خواسته هایی را که به آنها احتیاج دارد درخواست کند و منافع دین و دنیا و آخرت را در نظر داشته باشد. چون در موارد زیادی انسان با تخیّلات خود چیزی را مفید می داندکه در حقیقت مفید نیست بلکه مضّر است. در روایت دارد که شخصی مریض شد و پیغمبر اسلام به عیادت او رفت و احوالش را پرسید او گفت:نماز مغرب را پشت سر شما خوانده و شما در نماز سوره قارعة خواندید و من به یاد قیامت افتادم گفتم خدایا اگر من گناهی دارم که می خواهی در قیامت عقابم کنی همین جا عقابم کن و وقتی به خانه آمدم مریض شدم. پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمودند:درخواست خوبی نکردی باید می گفتی:( ربنّا آتنا فی الدّنیا حسنه و فی الآخره حسنه و قنا عذاب النّار).(16)
مگر خدا نمی تواند هم در دنیا و هم در آخرت حسنة بدهد و یا بخیل است؟ بعداً پیغمبر دعا کردند و او سلامتی پیدا کرد ...
و یا انسان سلامتی خود را می خواهد ولی خیال می کند در مصرف مواد مخدّر است ویا خیال می کند کشیدن سیگار یک افتخار عمومی است و یا به نظر ابتدایی، تحصیل را بی فایده می پندارد و ترک می کند و پس از گذشت زمانی
متوجّه می شود مفید بوده است . خلاصه اینکه معصیت کاران به خیال باطل خود گناه را مفید می دانند در حالی که مضّر است و کسانی که از راه نا مشروع ثروت جمع می کنند آن ثروت ها را به نفع خود خیال می کنند در حالی که به ضرر آنهاست پس طلب کردن از خدا چه زبانی باشد چه فطری و چه عملی نیازمند به تفکّر و تدبّر است و عجولانه نباید تصمیم گرفت.
در بحارروایتی دارد که پیغمبری به یکی از افراد امّت خود فرمود:شما سه دعای مستجاب نزد خدا داری. آن مرد آمد ومطلب را برای زوجه خود بازگو کرد، همسرش گفت:یکی از آن سه را به من بده مرد هم قبول کرد زن گفت:دعا کن من زیباترین زن دنیا بشوم مرد هم دعا کرد و چنین شد. چندی گذشت و زن زیبا مورد توجّه قرار گرفت،با خود گفت:اگر از این پیر جدا شوی بهترین مردهای دنیا با تو ازدواج می کنند پس ناسازگاری را شروع کرد، شوهرش عصبانی شد ودعا کرد که آن زن سگ شود و چنین شد. بچّه هایش آمدند و شروع به گریه و زاری کردند و گفتند:تا کسی متوجّه نشده او را به صورت اوّل برگردان تا آبرویمان نرود دعای سوم را کرد و مثل اوّل شد.پس در اثر تفکّر نکردن و ندانستن مصلحت خود و تصمیم عجولانه هر سه دعا را هدر داد. (17)
بنا بر آنچه گذشت مقصود پیغمبر صلّی الله علیه و آله که فرمودند:یا اباذر
(اذا سألت فأسألُ الله و اذا استعنت فاستعن بالله).(18)
اینکه نباید دعا کننده به علل و اسباب طبیعی متّکی باشد نیست چون هر معلولی باید به واسطه علّت تامه خودش موجود شود و علل و اسباب طبیعی را خالق هستی مقرّر کرده است. مثلاً سؤال کننده سؤال خور را به واسطه قلب خود اراده کرده و سؤالش را به واسطه زبانش از خدا طلب می کند و همین اراده و طلب را به واسطه قوای جسمانی خود انجام می دهد، چگونه ممکن است چنین کسی از خدا بخواهد که خواسته او را بدون واسطه و اسباب و علّت ها برآورده کند؟همه انسان ها باطناً متوجه علل و اسباب طبیعی هستند اگر چه در ظاهر متوجه نباشند مثلاً انسانی که چیزی را به کسی می دهد با دست می دهد و چیزی را که می بیند با چشم می بیند و آنچه را می شنود با گوش می شنود و نرمی و زبری را با لمس احساس می کند پس طلب کردن از خدا به غیر اسباب و علل مثل این است که از کسی بخواهی چیزی را به شما بدهد نه با دستش و شما را ببیند نه با چشمش و حرف شما را بشنود نه با گوشش و نرمی پوست شما را احساس کند بدون لمس بدنش و این ها محال است و همین طور خود این حواس وابسته به جسم انسان و صحّت قوای جسمانی است پس همه این حواس مؤثّراند و مؤثّر اصلی در همه ی نفس است که همه قوای بدنی در اختیار اوست همین طور تمام علّت ها ، معلول ها ، اسباب و مسبّبات در نظام این عالم درحال انجام وظیفه ی خود و مشغول کار خود هستند امّا مؤثّر اصلی که فرمان فرمای آنهاست خداوند متعال است،پس خداوند متعال دارای قدرت لایزال است و قدرت او محدود نیست امّا همه امور را به واسطه علل و اسباب خودش اداره می کند. سنّت الهی در نظام طبیعی جهان بر تأثیر، مؤثّر و اسباب مقدّر شده و معلول بدون علّت ، و مسبّب بدون سبب، محال است. همان طور که انسان قدرت بر دیدن و شنیدن دارد امّا دیدن چیزی بدون چشم ممکن نیست عیناً مثل یک نقّاش است که قدرت بر کشیدن شکل دارد امّا یک شکلی که مربّع باشد و در عین حال مستطیل هم باشد ممکن نیست پس نقّاش قدرت کشیدن هر شکلی را دارد امّا شکل مربّعی که مستطیل هم باشد نمی تواند وجود خارجی پیدا کند پس نقص از فاعل نیست نقص از فعل است.خداوند متعال خالق است امّا به واسطه جنس نر و مادّه و انجام عمل لقاح ،قادر به ایجاد حبوبات و میوه ها می باشد و به واسطه ی زمین ، آب، بذر و هوای مناسب و علل و اسباب هایی که خیلی زیادند این کار را انجام می دهد. شما یک لقمه نان را در نظر بگیرید از شخم زدن زمین تا پخته شدن نان ، وهمین طور یک لباس را از کشت پنبه تا دوخته شدن دقت کنید که چقدر علل و اسباب لازم دارد. پس درخواست نان و لباس بدون توجّه به آن همه علل و اسباب هرگز اجابت نمی شود.
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:(جری القلم بما هو کائن الی یوم القیامة ولو ان الخلق کلهم جهدوا علی ان ینفعوک بما لم یکتبه الله لک ما قدروا علیه).(19)
یعنی: قاعده علل و اسباب با قلم تقدیر نوشته شده است تا روز قیامت و اگر همه خلق بخواهند به شما نفعی برسانند امّا از راه غیر طبیعی باشد نخواهند توانست.
فصل دوم:دعاکننده باید متکی به خداباشدنه به اسباب غیر مشروع
از روایتی که در اول این بحث ذکر کردیم دو مساله مورد توجّه قرار می گیرد اول اینکه دعا کننده باید متّکی به خداوند متعال باشد و برای رسیدن به مقصود خودش از راه هایی که خداوند مقدّر و مقرّر کرده اقدام نماید و منافاتی هم با اخلاص و اعتصام به خدا ندارد که این مطلب مفصّل درفصل اول گذشت.. دوم اینکه دعا کننده نباید به اسباب غیر مشروع متّکی باشد چون اگر مقصود او رسیدن به حاجت خود به واسطه اسباب غیر مشروع باشد از اینکه بتواند به واسطه علل و اسباب طبیعی و مشروع به خواسته خود برسد،محروم می گردد. مثلاً کسی که قرض دارد و خواسته او این است که قرضش ادا شود امّا در نظر دارد از اموال بیت المال مسلمین بدون اینکه حقّی داشته باشد با پارتی بازی بگیرد و قرض خود را بدهد در این صورت اگر هم پولی از این راه به او داده شود حاجتش برآورده نشده است،چون مالی را که انسان ازراه نا مشروع به دست می آورد،حرام است و مال حرام را به طلب کار دادن، قرضش را ادا نمی کند و اصل مال را هم ضامن می شود پس حاجت او که اداء دین بود برآورده نشده بلکه مقداری هم به دیون او اضافه شده و این معنی روایت محمد ابن عجلان است که در اول بحث گذشت چون او برای ادای دین خود متّکی به امیر مدینه بود تا او از بیت المال به او بدهد.(20)
و در روایت ابن اعین قال سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول (طلب الحوائج الی الناس استلابٌ للعِز و مذهبه للحیاء والیأس ممّا فی اید النّاس عزٌ للمؤمن فی دینه و الطمع هوالفقر الحاضر).(21)
وقال علیه السلام( ما اقبح بالمؤمن ان تکون له رغبة تذله).(22)
امام صادق علیه السلام فرمودند:حاجت خواستن از مردم عزت را از انسان سلب می کند و حیا را می برد و چقدر زشت است که در مؤمن رغبتی باشد که او را به ذلّت و خواری بکشد.
بحث دیگر اینکه عن ابن قدّاح عن ابی عبد الله علیه السلام (ما ابرز عبد یده الی الله العزیز الجبّار الاّ استحی الله عزّوجل ان یردّها صفراً حتّی یجعل فیها من فضل رحمته ما یشاء فاذا دعی احدکم فلا یرد یده حتّی یمسح علی وجهه و رأسه)(23).
ابن قداح از امام صادق علیه السلام نقل کرده که امام فرموده است: هیچ بنده ای دست خود را به طرف خدا دراز نمی کند مگر اینکه خدا از خالی برگرداندن دست او حیا می کند ولذا از فضل خود خواسته های او را می دهد پس بعد از دعا کردن دست خود را به سر وصورت خود بکشید چون فضل خدا به دست شما رسیده است.پس در روایات متعدد از شیعه وسنّی بالا بردن دست در موقع دعا سفارش شده وخدا هم دستی را که برای گدایی به درگاه او برداشته شده خالی بر نمی گرداند. بنابراین آنچه بعضی ها گفته اند، بالا بردن دست شما نشان می دهد که شما خداوند تبارک وتعالی را جسم می دانید و او را در جهت بالا فرض می کنید در حالی که خداوند جسم نیست و مکانی ندارد،حرف فاسد وبی دلیلی است چون خداوند متعال و پیغمبر گرامیشان ما را مأمور به نماز و حج و عبادات بدنی کرده اند و در نماز توجّه به طرف قبله و قیام و رکوع و سجود را شرط صحّت نماز قرار داده اند و قرائت و اذکار نماز را خودشان دستور خواندنش را داده اند و در حج، رفتن به میقات ، گفتن لبّیک ،طواف کعبه ، سعی بین صفا و مروه و وقوف در عرفات و مشعر و منا را از شرط های صحّت این عبادات بزرگ دانسته اند. مگر خداوند تبارک و تعالی در داخل کعبه است که فرموده اند:
( و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطر المسجد الحرام).(24)
« هر کجا که هستید رو به طرف کعبه نماز بخوانید.»
مگر خدا چشم دارد که ما را قائم و راکع و ساجد ببیند؟ مگر خدا مانند سلاطین دنیا جبّارانه در محل سلطنت خود با نخوت و غرور و تکبّر نشسته تا بندگان خودکه ذلیلانه در مقابل او رکوع و سجود و تواضع می کنند تماشا کند؟ مگر خدا گوش دارد که صدای قرائت و اذکار رکوع و سجود ما را بشنود؟ مگر خدا در مشعر ، منا ، عرفات و میقات است که مردم باید در این مکان ها بروند و ذکر خدا را بگویند؟ مگر خدا راه رفتن مردم را در جاهای دیگر دنیا نمی تواند ببیند که باید بیایند در بین صفا و مروه و دور کعبه ،سعی و طواف کنند؟ نه خیر خداوند تبارک و تعالی در همه عالم وجود دارد و همه عالم محضر اوست و به همه افراد نزدیک تر از رگ گردن است و هر کجا او را یاد و عبادت کنند همان جا حضور دارد پس مقصود از عبادات بدنیه چیز دیگری است و آن این است که حقیقت عبادات بدنی ما همان توجّه باطنی و آن معنویت قلبی و درونی ما می باشد که در صورت ظاهری و مادّی و جسمانی ما ظهور و بروز می کند چون، ما موجودات مادّی هستیم و زندگی مادّی، خود آداب و رسومی دارد که در مقابل اشخاص محترم، مؤدّبانه می ایستند و در مواقعی در مقابلشان کمر را به رکوع خم می کنند و گاه هم در مقابل افراد جبّار و پرقدرت به خاک مذلّت افتاده، سجده می کنند و یا برای ملاقات بزرگان خود در جای مخصوصی جمع می شوند،همه این آداب و رسوم باطل که با حریّت و بزرگواری انسان مخالف بوده شارع مقدّس به طور صحیح تری به طرف عبادت معبود حقیقی منصرف کرده تا رسوم باطل، به عبادت صحیح تبدیل گردد. اضافه بر این اعمال جسمانی در تقویت روح انسانی مؤثّر و مفید است،مثلاً اگر تمام خصوصیِات نوشتن را به شاگرد یاد بدهید امّا او با دست خود ننویسد،نویسنده نمی شود وتا کسی با قلم مو کار نکند نقّاش نمی گردد. پس مقصود از عبادت معرفت و خضوع و فروتنی در مقابل ذات مقدّس معبود حقیقی است اما این حقیقت عالی باید در قالب امور مادّی تجسّم پیدا کند و صورت ملموس مادّی به خودش بگیرد و از تمرینات جسمانی و مکانی و زمانی، روح و نفس انسان ها تقویت شود و اگر این حقیقت در کار نباشد عبادات صوری ما مفید فایده نیست پس دعا کردن هم که خود عبادت است و بلکه افضل عبادات ومخّ عبادات است همین طور می باشد چون عبادت خدا یعنی تواضع در برابر خداوند و درخواست و طلب افراد ضعیف از افراد غنی و عزیز که همیشه همراه با دراز کردن دست و گرفتن حالت تذلّل و تضرّع بوده است. پس جا دارد کسی که می خواهد از مالک و معبود حقیقی طلب کند با همان حالت تذلّل و تضّرع دستها را بالا ببرد چون مالک و خالق و معبود خود را بالاتر از خود می داند و همچنین می داند که بالاتری مکانی مراد نیست ولی طبیعتاً نمی تواند قصد توجّه به بالا را داشته باشد اما دست های خود را به طرف پایین دراز کند و خلاصه چون موجود مادّی بالا را مکانی می داند در توجّه معنوی هم به بالای مکانی توجّه می کند و تغییر این روش بر خلاف طبیعت است لذا از خود پیغمبر صلّی الله علیه و آله نقل شده که در موقع دعا دست ها را بالا می برد و مانند فقیرگرسنه ای که طلب غذا می کند از خداوند طلب حاجت می کرد. (انّ رسول الله صلّی الله علیه وآله کان یرفع یدیه اذا ابتهل و دعا کما یستطعم المسکین) .(25)
پس در اینجا توجه قلبی و مسائل باطنی تشبیه به امور طبیعی و توجّه های معمولی و مادی شده نه اینکه عبادت کننده و دعا کننده چون دست خود را بالا می برد خدا را جسم می پندارد.

فصل سوم:خواسته دل وزبان یکی باشد.
 

بحث دیگر اینکه خدا دعای کسی را اجابت می کند که آنچه با تلفّظ خود از خدا می خواهد با آنچه در حقیقت و باطن او می باشد مطابقت داشته باشد چون ،ممکن است که در دل چیزی بخواهد ولی با لفظی می گوید که خواسته او از آن لفظ فهمیده نمی شود. مثل اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدند که کسی می گوید:(اللهم انی اعوذ بک من الفتنه)یعنی: من فتنه را دوست ندارم و از آن به خدا پناه می برم.
امام فرمودند:از مال واولاد خود به خدا پناه می بری؟گفت: نه. فرمودند:خدا در قرآن فرموده است:(انما اموالکم و اولادکم فتنه).(26)
پس بگو: (اللهم انی اعوذ بک من مضلات الفتن) خدایا از فتنه های گمراه کننده به تو پناه می برم.(27)
پس این مرد لفظی به کار می برد که معنای آن لفظ مراد دلش نبود.
امیرالمؤمنین علیه السّلام به فرزند خود امام حسن مجتبی علیه السّلام وصیّت کردند و در توصیه های خود فرمودند: فرزندم خدا کلید گنج های خود را در اختیار تو گذاشته چون اجازه داده از او طلب کنی و هر چه می خواهی با سؤال کردن از خدا به دست آوری پس مبادا دیر اجابت شدن دعا تو را نا امید کند چون اجابت دعا، مطابق با دعای دعا کننده است و دعایی که با ظاهر و باطن دعا کننده مطابقت نداشته باشد اجابت نمی شود. مثلاً کسی از خدا می خواهد که خدایا مرا محتاج به احدی از خلق خودت نکن در حالی که خودش می داند وقتی نان می خواهد محتاج به نانواست،کفش می خواهد محتاج به کفّاش است لباس می خواهد محتاج به خیّاط،و مریض می شود محتاج به طبیب است. پس آنچه زبانش می گوید با آنچه در باطن خود آگاهی به آن دارد مطابق نیست و اجابت نمی شود پس باید بگوید خدایا مرا محتاج به احدی از شرار خلق نکن. از پیغمبر صلّی الله علیه و آله سؤال کردند شرار خلق کیست؟ فرمودند:کسی که وقتی دارد به کسی نمی دهد و وقتی ندارد و چیزی به او نمی دهند حرف های نا روا می زند.(28)
از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل شده که هر مؤمنی از خدا چیزی بخواهد که صلاح او باشد خدا در همین دنیا به او می دهد و اگر صلاحش نباشد عوض دعایش را در آخرت به او می دهد و اگر هر دو صلاحش نبود به عوض دعایش از گناهان او می بخشد بنابراین، دعای مؤمن رد نمی شود و به هدر نمی رود مگراینکه درخواست معصیت کرده باشد ویا طلب قطع رحم نموده باشد که به اجابت نمی رسد.(29)
بنابراین اگر دعای مؤمن در دنیا اجابت نشد مأیوس و ناراحت نباشد چون احتمالاتی دارد:
1-اجابت دعایش در دنیا صلاح نبوده و برای آخرت گذاشته شده باشد. امام صادق علیه السلام فرمودند:مؤمن دعا می کند و خدا به جهت محبّت داشتن به دعا کردن او دعایش را اجابت نمی کند تا بیشتر دعا کند ولی در قیامت وقتی عوض دعاهایش را می بیند، می گوید ای کاش هیچ دعایی از من در دنیا اجابت نشده بود و همه دعاهایم برای آخرت مانده بود.(30)
2-چون اجابت دعایش در دنیا به صلاحش نبوده خدا به مقدار دعاهایش از گناهان او کم می کند و یا از بدی ها و بلاهایی که برای او مقدّر شده که در دنیا به او برسد از او دفع می کند.(31)
3- ممکن است چیزی که مؤمن از خدا طلب کرده مناسب با شأن او نبوده و خدا اجابت دعایش را تأخیر انداخته تا زمینه بهتر از آن اگر در دنیا صلاحش باشد برایش فراهم شود و اگر نه بهتر از آن را خدا در آخرت به او بدهد.(32)
4-امکان دارد که آنچه مؤمن از خدا طلب کرده به صلاح دین یا دنیای او نبوده و تأخیر اجابت برای این است که با گذشت زمان خودش منصرف شود و آنچه مناسب با دین یا دنیای اوست طلب کند(33).
5-ممکن است اجابت همه دعاهای مؤمن سبب حرص او به دنیا گردد و به دنبال اجابت هر دعایی خواسته دیگری پیدا کند و نعمتهای الهی در نظرش بی اهمیّت گردد و آنها را حقیر پندارد و شیطان او را از اداء حقوق آنها مانع شود و همه اینها سبب هلاکت دین او گردد.(34)
6-چون دعا کردن، خود عبادت خداست و خدا از صدای مؤمن خوشش می آید لذا اجابت دعای او را به تأخیر می اندازد تا او همیشه دعا کند و اجر و ثواب آخرتش بیشتر گردد.(35)
7-ممکن است مؤمن از خدا چیزی طلب کند که اجابت آن در دنیا ممکن نباشد و باید برای آخرت بماند مثلاًاز خدا می خواهد که به او نعمتهای بی دردسر و گوارا عنایت کند که در دنیا چنین چیزی وجود ندارد.
به قول امیرالمؤمنین علیه السّلام (الدنیا دار با لبلاء محفوفه) پس چنین دعایی اجابتش به آخرت مؤکول می شود.(36)
8-از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که اگر کسی چیزی طلب کند که بالاتر از شأن و مقام اوست محروم می ماند و دعایش اجابت نمی شود مثلاً کسی سؤال می کند که خداوند به او روزی طیّب و حلال بدهد،امام صادق فرموده اند:
این روزی پیغمبران الهی است. باید دعا کنی که خدا به تو روزی بدهد به
طوری که به خاطر مصرفش عقاب نشوی یعنی حلال ظاهری از خدا بخواهی نه طیّب که مراد حلال واقعی است.(37)
ویا این که کسی از خدا طلب می کند که مرا محتاج به مردم نکن، این اجابت نمی شود چون همه مردم برای کار و وسایل زندگی و خوراک و پوشاک به هم احتیاج دارند پس باید دعا کند که محتاج به افراد شرور و بد عمل نشود.(38)
پس لازم است که هر انسانی در موقع طلب از خدا به آینده آن خواسته بیشتر توجّه کند.امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند:چیزی از خدا بخواهید که زحمت و سختی آن در دنیا تمام می شود و خوشی آن باقی می ماند مثل: هدایت،علم،ایمان،تقوا و امور آخرتی دیگر . وچیزی طلب نکنید که خوبی ها و خوشی های آن تمام می شود ولی گرفتاری های آن برای آخرت انسان می ماند مثل مال و ملک و امور دنیایی زیرا نه تو به خاطر داشتن دنیا یک روز بیشتر می مانی و نه آنها برای تو باقی می مانند.(39)
9-اگر مؤمن دعا کند و دعای او هم مورد اجابت واقع شود، باید خواسته او به او داده شود ولی شیطان ،مؤمن را اغوا می کند و مؤمن گرفتار گناهی می شود در این صورت خداوند متعال به جهت جبران گناهش دعای اجابت شده او را رد می کند و خواسته او داده نمی شود.(40)
10-دعا کننده ای که گرفتار قساوت قلب باشد و اشکی از چشمان او خارج نمی شود و دلی که گرفتار لهو و سهو باشد و متوجّه خدا نباشد و قاطعانه از خدا طلب نکند چون اطمینان به اجابت ندارد و از طلب خود هدف مشخّص را دنبال نمی کند دعایش به اجابت نمی رسد. (41)
11-خداوند متعال از فرزندان آدم پیمان گرفته که از شیطان اطاعت نکنند و تنها خدا را اطاعت و عبادت کنند.(42)
به همین جهت دعای حرام خواران و کسانی که از منابع حرام کسب درآمد می کنند و افرادی که اهل معصیت الهی هستند و قطع کنندگان رحم و ترک کنندگان امر به معروف و نهی از منکر را اجابت نمی کند چون همه اینها گناه است و خداوند فرموده اند:(اوفو العهدی اوف بعهدکم).(43)
شما به عهد خودتان وفا کنید تا من هم به عهد خودم وفا کنم .یعنی شما از من اطاعت کنید تا من هم دعای شما را اجابت کنم.(44)
12-در روایت از امیرالمرمنین علیه السّلام سؤال شده چرا دعای ما اجابت نمی شود؟ فرمود:چون دلهای شما در مواردی خیانت کار است:
1-شما علم به خدا دارید اما او را اطاعت نمی کنید و حقّ او را ادا نمی نمائید.
2-پیغمبر خدا را قبول کرده اید اما پیروی از سنّت او را رها نموده اید یعنی سنّت خلفای سه گانه را عمل می کنید پس قبول داشتن پیغمبر صلّی الله علیه و آله کجاست و چه ثمری دارد؟
3-کتاب خدا را خواندید ولی در عمل با آن مخالفت نمودید.
4-از آتش جهنّم می ترسید اما خدا را معصیت می کنید پس این چه ترسی است؟
5-به بهشت علاقه دارید ولی با ارتکاب گناه خود را از آن دور می کنید پس این چه علاقه ای است؟
6-خدا فرموده شیطان دشمن فرزندان آدم است پس او را دشمن بدارید ولی شما عملاً او را دوست دارید و از او اطاعت می کنید. (45)
7-عیب های خود را به رو نمی آورید ولی عیب های دیگران را مدّ نظر قرار داده اید.
8-شما ملامت می کنید کسانی را که خودتان از آنها به ملامت مستحق تر هستید.
پس چه انتظاری دارید که خدا دعای شما را اجابت کند؟ تقوا را پیشه خود کنید و اعمال خود را اصلاح کنید و باطن خود را پاک سازی نمائید و امر به معروف و نهی از منکر را به اجرا در آورید،خدا هم دعای شما را اجابت خواهد کرد.(46)
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که مردی از بنی اسرائیل سه سال از خدا طلب فرزند نمود و اجابت نشد گفت:یا رب آیا از من دوری و صدایم را نمی شنوی یا به من نزدیکی ولی جوابم را نمی دهی؟ شب در خواب دید کسی می گوید، سه سال دعا کردی ولی با زبان فحّاش و بدگو و دلی نا پاک و نیّتی نا صادق،زبان فحّاش را از دهان بیرون کن و دل نا پاک را طاهر کن و نیّت خود را صادق و خالص نما آنگاه دعایت اجابت خواهد شد.(47)
و از امام باقر علیه السّلام نقل شده که فرمودند: بنده خدا دعا می کند و دعایش به اجابت می رسد و خدا اراده دارد خواسته او را عطا کند ولی بنده گول شیطان را می خورد و گناهی انجام می دهد و آن گناه اجابت دعایش را به تأخیرمی اندازد یعنی: دعایش جبران گناهش می شود.(48)
البته چون دعا کردن عبادت است پس وظیفه بنده است که در دعا کردن لجوج باشد،سماجت کند و از دعا کردن خسته نشود چون صبر خدا زیاد است و سائلی که مصِّر و لجوج باشد دوست می دارد ، پس در استجابت عجله نداشته باشد و دعا کردن را به جهت اجابت نشدن، ترک نکند و نا امید از اجابت نباشد.(49)
که از اجابت دعای موسی علیه السّلام برای هلاکت فرعون،تا هلاک شدن اوچهل سال طول کشید.(50)
به طور قطع از خدا بخواهید یعنی وقتی حاجتی داری و از خدا طلب می کنی به طور مردّد نباشد. از پیغمبر صلّی الله علیه وآله نقل شد که فرمودند:نگوئید خدایا اگر می خواهی مرا ببخش،بلکه به طور قطع بگوئید خدایا مرا ببخش،مرا عفو کن و نگوئید خدایا اگر می خواهی به من رحم کن بلکه محکم بگوئید خدایا بر من ترحّم کن. خدا از اینکه به طور جدّ و قطع از او طلب کنی ناراحت نمی شود پس ،دعا کننده باید به طور قطعی خواسته خود را بخواهد و قطع به اجابت هم داشته باشد، منتها باید بداند که خداوند هم بر خلاف مصلحت او کار نمی کند و اگر صلاحش نباشد اجابت نمی کند پس اگر دعایش اجابت شد بگوید شکر خدایی را که به عزّت خود آنچه به صلاح ما بود کامل کرد و اگر هم دعایش اجابت نشد خدا را شکر کند که دعایی را که به صلاح او نبوده اجابت نکرده است. ولی دعا کننده نباید از اوّل بگوید خدایا می خواهی اجابت کن و می خواهی نکن، می خواهی بده و می خواهی نده چون اینطور درخواست یک نوع بی میلی و بی نیازی را نشان می دهد ونباید عبد بی میل به خواسته خود باشد و طوری دعا کند که نمایانگر بی نیازی از خدا باشد.(51)
در روایت از امام صادق علیه السّلام نقل شده: که خداوند تبارک وتعالی به موسی علیه السّلام وحی نمود ای موسی! وقتی می خواهی از من سؤال کنی ذلیلانه در مقابل من بایست و مانند فقیری که از درگاه ثروتمندی گدایی می کند گدایی کن.(52)
در روایت دیگر دارد که یا موسی خائفانه از من سؤال کن،سجده کن و صورت خود را بر خاک بمال و با ترس و دلهره حاجت بخواه و با دل لرزان مناجات کن. (53)
یعنی متکبرّانه گدایی نکن چون گدایی کردن با کبر و نخوت مناسب نیست،طبع گدایی این است که باید ذلیلانه گدایی کرد و این اگرچه برای بنده ای از بنده دیگر بسیار بد است اما عبد خدا، وظیفه اش عبودیّت است و گدایی از درگاه او خودش عبادت است و عبادت یعنی تواضع و خشوع دل در مقابل معبود.(54)

پي نوشت ها :
 

1-سوره مؤمن آیه 60 القرآن الکریم
2-اصول کافی ج 2، ص 466،ح1 باب فضل الدعا والحث علیه
3-همان، ج2، ص 468،ح3 باب انّ الدعاسلاح المومن
4-سوره بقره آیه 188 القرآن الکریم
5-سوره الرحمن آیه 29 القرآن الکریم
6- المیزان ج 13 ،ص50 ذیل آیه11سوره اسرا
7-المیزان ج2،ص34، بحث روایی حدیث سوم
8- بحار ج 90، ص 303 ،باب16، ح39بابالدعاوالحث علیه وسط حدیث
9- همان، ج 90، ص 304،حدیث دوم صفحه
10- همان، ج 90، ص 303،باب 16،ح39باب الدعاوالحث علیه روایت سوم صفحه
11- بحارج90،ص304،حدیث دوم صفحه
12-المیزان ج2،ص38 آخرصفحه وقوله صلّی الله علیه وآله واذا استعنت
13-المیزان ج2،ص39 اول صفحه
14-بحارج2،ص263،باب32،ح9 کتاب العلم
15سوره نجم آیه 29 القرآن الکریم
16-سوره بقره آیه 201 القرآن الکریم
17- بحار ج 90 ، ص 326 باب18 المنع عن سوال مالا یحل
18- المیزان ج 2، ص 38 ،آخرصفحه
19-المیزان ج 2، ص 38 بعدازوفی عده الداعی
20- بحار ج 90، ص 303،ح3باب16 فضل الدعاوالحث علیه
21-اصول کافی ج2،ص148، باب استغنا عن الناس،ح4کتاب الایمان والکفر
22-بحارج70،ص171،ح11باب129 الطمع والتذلل لاهل الدنیا
23-اصول کافی ج2،ص471،ح2،باب انّ من دعااستجیب له
24-سوره بقره آیه150 القرآن الکریم
25-المیزان ج2،ص37 وسط صفحه
26-سوره انفال آیه28 القرآن الکریم
27-بحارج90،ص325، ح7 باب المنع عن السوال مالایحل
28-بحار ج 90 ،ص 325،ح6 باب18 المنع عن السوال مالایحل
29-همان ج 90، ص294 ،ح23،باب16 فضل الدعا والحث علیه
30-همان ج 90 ،ص 369،ح5 باب 24 عله الابطاء فی الاجابه
31-همان ج90،ص294،ح23 آخرصفحه
32-بحار ج 90 ، ص302،ح39 باب16فضل الدعاوالحث علیه
33-همان ج 90، ص 301، ح38 باب16فضل الدعاوالحث علیه
34-همان ج 90 ،ص 376،ح1 آخرحدیث انّ صاحب النعمه به بعد
35-همان ج90،ص371،ح13 باب عله الابطاء
36-نهج البلاغه،خطبه 226
37-بحار ج 90 ،ص 325، ح8 ،باب18المنع عن سوال مالایحل
38-همان ج 90 ،ص 325،ح6 ، باب18المنع عن سوال مالایحل
39-همان ج 90 ،ص 301،ح38 آخرحدیث درصفحه302
40-همان ج 90 ،ص 376،اول صفحه عن ابی جعفر
41- همان ج 90 ،ص 305،ح1 باب17 آداب الدعا وذکر
42-سوره یس آیه 60،القرآن الکریم
43-سوره بقره آیه40،القرآن الکریم
44-بحار ج 90 ص 368،ح3،باب24 عله الابطاءفی الاجابه
45-سوره فاطر آیه6 القرآن الکریم
46-بحار ج 90 ،ص 377 ،ح17باب24 عله الابطاءفی الاجابه
47-همان ج 90 ،ص 377،ح18 باب24 عله الابطاءفی الاجابه
48-همان ج 90 ،ص 377،ح19 باب24 عله الابطاءفی الاجابه
49-اصول کافی ج2،ص475، ح4،باب الالحاح فی الدعا
50-بحا رج90،ص375،ح16 ، باب24 عله الابطاءفی الاجابه، دوفرازمانده به آخرصفحه
51-همان ج 90 ص 370،ح9، باب24 عله الابطاءفی الاجابه
52-همان ج 90 ص 313،حدیث سوم صفحه،باب آداب الدعا والذکر
53- بحار ج 90، ص 305،ح1 ، باب آداب الدعا والذکر
54-همان ج 90،ص 306، فراز دوم، باب17 آداب الدعا والذکر
 

منابع و مأخذ
1- مرحوم کلینی،محمدابن یعقوب؛ اصول کافی؛ تعداد مجلّدات8،تهران: النشردارالکتب الاسلامیه،مرتضی آخوندی.
2-سید ابن طاووس،رضی الدین علی ابن موسی ابن جعفر؛اقبال بالاعمال الحسنه؛ الطبعه الاولی ،النشرمکتب الاعلام الاسلامی ،1415 هجری قمری.
3- مرحوم علامه مجلسی،شیخ محمدباقر؛بحارالانوارلدررالاخبارالائمه الاطهار؛تعداد مجلّدات110،بیروت لبنان:چاپ موسّسه الوفا.
4- مرحوم علامه طباطبایی،سیّدمحمدحسین؛ المیزان؛تعدادمجلّدات 20،تهران: النشردارالکتب الاسلامیه.
5-احمد ابن فهد حلّی،عده الداعی ونجاح الساعی؛تصحیح وتعلیق احمدالموحدی القمی،یطلب من مکتبه الوجدانی بقم.
6-قرآن کریم
7- حبیب الهی،محمدعلی؛گنجینه حوادث؛چ2،انتشارات ابتکار،1384
8-مرحوم طبرسی،ابو علی الفضل ابن الحسن؛مجمع البیان؛تعداد مجلّدات10،تهران:النشرمکتبه العلمیه الاسلامیه.
9-شیخ محمدابن محمدابن نعمان الملقّب بالمفید،مسارالشیعه فی مختصر التواریخ الشریعه
10- شیخ طوسی،ابی جعفر محمدابن الحسن ابن علی ابن الحسن؛مصباح المتهجد؛الطبعه الاولی،بیروت لبنان:موسسه فقه الشیعه،1411 هجری قمری
11-دشتی،علی،وکاظم محمدی؛ نهج البلاغه،المعجم المفهرس النشرالاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه.
12-مرحوم شیخ حر عاملی ،محمدابن الحسن ؛وسائل الشیعه؛تعداد مجلّدات 20، لبنان:چاپ احیاتراث العربی الطبعه الرابعه.