علم از منظر شهید مطهری


 

نويسنده:رضا موذنی
منبع : اختصاصی راسخون




 

چکیده:
 

باتوجه به این که علم جز‍ء جدا نشدنی زندگی بشر است و ابهاماتی در برخورد با این مقوله در زندگی روزمره برایمان مطرح است بدین منظوردر این مقال سعی داریم که علم را از دیدگاه شهید مطهری در آثارشان بررسی نماییم. موضع اسلام درباره علم، علم مورد تایید اسلام و این مطلب که آیا علم به تنهایی برای سعادت انسان کافی است یا خیر اساس مطالبی است که به آن خواهیم پرداخت. تاکید فراوان اسلام به علم آموزی از یک سو و از طرفی برداشتن انواع محدودیت ها در علم آموزی از سوی دیگر بر اهمیت این بررسی می افزاید.پس از روشن شدن این مطلب باید توجه داشت که علم به تنهایی برای سعادت کافی نیست و با انضمام عقل و ایمان است که به غایت درجه کارایی خود می رسد.
کلید واژه ها:
علم، وجوب علم،اسلام، عقل، ایمان

مقدمه:
 

علم موضوعی است که انسان از بدو تولد با فعال شدن مدرکات حسی خود آن را تجربه کرده و به لذت شیرین دانستن نایل می آید اما با این گستره علوم گاهی دچار سردرگمی و ابهاماتی در علم آموزی و نوع علمی که باید آموخت می شود و فراموش می کند که این علم ابزاری است برای سعادت وگاه خود آن را به عنوان هدف خویش قرار داده وسعی می کند با همان بال پرواز نماید غافل از اینکه یک بال به تنهایی برای پرواز و نیل به هدف کافی نیست.
اسلام اهمیت فوق العاده ای برای علم قایل شده و آن را فریضه نامیده است و همه قیود را از پای این فریضه باز کرده است لذا محدودیت برای آن قایل نشده است بر خلاف برخی دیگر از واجبات که مقید به زمان و مکان و... هستند.بنا بر آنچه در روایات آمده است فریضه علم جنسیت، مکان، زمان،و حتی کیش و آیین نمی شناسد.از این مطلب که بگذریم هر علمی که به حال جامعه مسلمین سودمند باشد مصداق فریضه و واجب کفایی است و از این حیث هم نمی توان قید محدودیتی به پای علم زد و علوم را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نمود.
بعد از آشنایی با علم و وجوب علم آموزی و دانستن علم مورد نظر اسلام باید بدانیم کسب این علم به تنهایی کافی نیست و باکسب ایمان می توان علم را از آفات حفظ نمود و از سوی دیگر با علم می توان کسب ایمان نمود و همین طور با کمک عقل می توان بر گنجینه علوم خویش افزود.لذا علم بدون ایمان و ایمان بدون علم کافی نبوده و همین طور علم بدون تعقل هم بدون پشتوانه است.

چیستی علم:
 

اگر چه علم یک امر بدیهی است اما استاد در قالب الفاظ آن را این گونه بیان نموده اند:
بينش وسيع و گسترده انسان درباره جهان ، محصول كوشش جمعی بشر است كه‏ در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تكامل يافته است اين بينش كه‏ تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام " علم " يافته است علم به‏ معنی اعم يعنی مجموع تفكرات بشری درباره جهان كه شامل فلسفه هم می‏شود محصول كوشش جمعی بشر است كه نظم خاص منطقی يافته است.(1)
همچنین پس از تعریف ایمان چنین نتیجه گرفته اند که: تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران ديگر كه‏ ملاك " انسانيت " او است و انسانيت وابسته به آن است ، علم و ايمان‏ است.(2)

توصیه به علم در اسلام :
 

استاد اهمیت اسلام به مسأله علم و علم آموزی را کم نظیر می دانند واهمیت آن را در متن دستورات دین چنین بیان می کنند: از قديمترين زمانی كه كتب اسلامی تدوين شده در رديف ساير دستورهای‏ اسلامی ، از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منكر ، بابی هم تحت عنوان " باب وجوب طلب العلم " باز شده و علم به عنوان يكی از فرايض شناخته شده.(3)
از طرفی اسلام تمام موانع و قیود برای علم آموزی را از سر راه طالب علم برداشته است شهید با ذکر چهار حدیث این قیود و رفع آن ها را اینگونه بیان می نمایند:
1-«طلب العلم فريضه علی كل مسلم» می‏فرمايد جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است ، هيچ استثنائی‏ ندارد ، حتی از لحاظ زن و مرد هم استثنائی ندارد ، چون مسلم يعنی مسلمان‏ ، خواه مرد باشد و خواه زن ، به علاوه اينكه در بعضی از نقلهای كتب شيعه‏ كه در " بحار الانوار " نقل می‏كند ، كلمه « و مسلمه » هم تصريح و اضافه‏ شده. اين حديث می‏فرمايد فريضه علم يك فريضه عمومی است ، اختصاص به‏ طبقه‏ای يا صنفی يا جنسی ندارد . ممكن است يك چيز مثلا بر جوانان فرض‏ باشد نه بر پيران ، بر حاكم فرض باشد و نه بر رعيت ، يا بر رعيت فرض‏ باشد نه بر حاكم ، وظيفه مرد باشد نه وظيفه زن ، مانند جهاد و نماز جمعه‏ كه فقط بر مردان فرض است ، بر زنان فرض نيست ، اما اين فريضه كه‏ نامش فريضه علم است بر هر مسلمانی فرض است و هيچگونه اختصاصی ندارد .
2-«اطلبوا العلم من المهد الی اللحد». ممكن است فريضه و تكليفی از لحاظ زمان محدوديت داشته باشد و نشود در هر زمانی به او پرداخت . مثلا روزه‏های واجب وقت و زمانش معين است و آن ماه مبارك رمضان است ، و حتی نماز از لحاظ ساعت شبانه روز وقت‏ معينی دارد و فقط در ساعات معين بايدانجام گيرد . حج واجب است اما در همه وقت نمی‏شود آن را بجا آورد ، موسم معين دارد و آن ماه ذی الحجه است‏ ، ولی فريضه علم محدود به هيچ وقت ، هيچ زمان و هيچ سن و سال نيست و اگر وقت روزه ، ماه رمضان و وقت حج ، ماه ذی الحجه و وقت نماز ظهر مثلا از ظهر تا نزديك غروب است ، وقت تحصيل علم از گهواره تا گور است .
3-«اطلبواالعلم و لو بالصين». يعنی علم را جستجو و تحصيل كنيد و به دست آورديد ولو در چين ، ولواينكه مستلزم اين‏ باشد كه به دورترين نقاط جهان مانند چين سفر كنيد . ظاهرا علت اينكه نام‏
چين برده شده اينست كه در آنروز از چين به عنوان دورترين نقاط جهان كه‏ مردم آنروزمی‏توانستند به آنجاها بروند نام برده می‏شده ، و يا علت‏ اينست كه در آن زمان چين به عنوان يك مهد علمی و صنعتی معروف بوده است‏ .اين حديث می‏گويد تحصيل علم ، جا و مكان معين ندارد. ممكن است يك تكليف و فريضه از لحاظ جا و مكان محدوديت داشته باشد ، نشود آن را درهمه جا انجام داد ، مثلا اعمال حج از لحاظ محل و مكان هم‏ مقيد و محدود است . مسلمانان حتما بايد اعمال حج را در مكه ، در همان‏ سرزمينی كه توحيد و اسلام از آنجا طلوع كرد و به سايرجهانيان رسيد ، در اطراف خانه‏ای كه به دست ابراهيم و فرزند پاك نهادش بنا شد انجام يابد . مسلمانان نمی‏توانند با هم توافق كنند و نقطه ديگری را برای اعمال حج‏ انتخاب كنند . پس اين تكليف از اين نظر محدوديت دارد ، اما در انجام‏ فريضه علم هيچ نقطه معين در نظر گرفته نشده ، هر جا كه علم هست آنجا جای‏ تحصيل و به دست آوردن است ، می‏خواهد مكه باشد يا مدينه ، مصر باشد يا شام يا عراق ، يا دورترين نقاط جهان ، می‏خواهد در مشرق باشد يا مغرب .
4-جمله‏ای از رسول اكرم ( ص ) روايت شده به اين عبارت : «الحكمة ضاله المؤمن يأخذها اينما وجدها»،يا به اين تعبير : « كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها »يعنی حكمت گمشده‏ مؤمن است ، و هر كس كه چيزی گم كرده آن را در هر نقطه كه پيدا كند معطل‏ نمی‏شود و برمی‏دارد . در فرا گرفتن علم ، يگانه شرط اينست كه آن علم درست و صحيح و مطابق با واقع و حقيقت باشد ، شما به آن كسی كه علم و حكمت را از او فرا می‏گيريد كار نداشته باشيد. اين احاديث ، قيد و محدوديت را درباب علم از لحاظ صرف ارتباط ، يعنی از لحاظ كسانی كه يك نفر مسلمان علم خود را از آنها فرا می‏گيرد برداشته است . زيرا ممكن است يك وظيفه‏ای از اين نظر محدود باشد . مثلا نماز جماعت را بايد به يك نفر اقتداء كرد ، اما شرط دارد ، شرطش اين است كه مسلمان باشد ، مؤمن باشد ، عادل باشد . اما در تعليم و تعلم هيچيك از اين شرطها منظور نشده.(4)
آن چه در ذیل این بحث(توصیه اسلام به علم) شایسته است به آن پرداخته شود منطق قرآن و سیره امامان معصوم (علیهم السلام) به عنوان دو رکن اصلی اسلام است.

1-منطق قرآن:
 

منطق قرآن درباره علم به شكلی است كه قابل‏ تخصيص و اختصاص نمی‏باشد . قرآن علم را نور و جهل را ظلمت می داند، می فرماید مطلقا نور بر ظلمت ترجیح دارد.
قرآن صريحا مسائلی را به عنوان موضوع مطالعه و تفكر پيشنهاد می‏كند . اين موضوعات همانهاست كه نتيجه مطالعه آنها همين علوم طبيعی و رياضی و زيستی و تاريخی و غيره است كه امروز در دنيا می‏بينيم.
قرآن كتابی است كه اولين مرتبه كه نازل شد سخن خود را با " خواندن " ، " علم " و " كتابت " آغاز كرد . وحی قرآن با تذكر اينها آغاز گشت.(5)
و در جای دیگر می گویند:همین که در نخستین آیات وحی می فرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ. الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم‏ بهترین شاهد است بر عنایت فوق العاده اسلام به تعلیم و تعلم.الذی علم بالقلم.قلم مظهر سواد ونوشتن است.
آیات دیگر:
هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ
وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا
آیه دیگر:
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا
پس در این جهت که اسلام به طور کلی دعوت به تعلیم و تعلم کرده است،یعنی هدف اسلام و جزء خواسته های اسلام عالم بودن امت اسلامی است بحثی نیست.(6)

2-سیره ائمه دین:
 

در اینجا نیز شهید با استناد به تقریر وسیره امام که برای شیعه حجت است موضع تاییدی اسلام نسبت به علم را ثابت می کنند: از اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجری مسلمين با علوم جهان آشنا شدند و انواع علوم را از يونان و هند و ايران ترجمه كردند . و از طرفی می‏دانيم‏ ائمه اطهار از انتقاد و خرده گيری به كارهای خلفا كوتاهی نمی كردند، كتابهای ما پر است از اين انتقادها . اگر بنا بود كه نظر اسلام درباره‏ علم نظر منفی و مخالف بود و علم خراب كننده و منهدم كننده دين می‏بود ، ائمه اطهار اين عمل خلفا را كه دستگاه وسيعی از مترجمين و ناقلين به وجود آورده بودند و انواع كتب نجومی ، منطقی ، فلسفی ، طبی ، حيوان شناسی ، ادبی و تاريخی ترجمه شد انتقاد می‏كردند ، همان طوری كه بعضی كارهای ديگر
خلفا را شديدا مورد انتقاد قرار دادند.(7)
بسیار شایسته است تا عملکرد مسلمین در مورد این توصیه ها را بررسی کنیم چرا که با بررسی آن می توان علت قوت یافتن جامعه اسلامی را به دست آورد و در این زمان به کار برد و همین طور با این بررسی می توانیم عواملی را که مانع از بهرمندی این دستور الهی است را بیابیم و در مقابله با این خطری که جامعه امروزی ما را هم تهدید می کند هوشیار باشیم.لذا ادامه این بحث را به ذکر این دو مطلب به بیان استاد شهید اختصاص می دهیم:

علل و عوامل سرعت:
 

شهید سرعت وپیشرفت مسلمانان در علوم را مرهون همین سفارشات اکید اسلام به علم و به خصوص برداشتن تمامی قیود در علم آموزی به خصوص در مورد استاد می دانند به طوری که مسلمانان تنها سینه خود را محرم علم وحکمت می دانستنند.عبارت استاد در کتاب خدمات متقابل ایران واسلام در این زمینه چنین است: يكی از علل سرعت پيشرفت مسلمين در علوم اين بوده است كه در اخذ علوم‏ و فنون و صنايع و هنرها تعصب نمی‏ورزيدند و علم را در هر نقطه و در دست‏ هر كس می یافتند از آن بهره گیری می کردند و به اصطلاح امروز روح تساهل بر آن ها حكمفرما بوده است.چنانكه می‏دانيم در احاديث نبوی به اين نكته توجه داده شده است كه علم‏ و حكمت را هر كجا و در دست هر كس پيدا كرديد آن را فرا گيريد.(8)
مسلمين اهميت نمی‏دادند كه علوم را از دست چه كسی می‏گيرند و به وسيله چه اشخاصی ترجمه و نقل می‏شود و به دست آنها می‏رسد . بلكه‏ براساس آنچه از پيشوای عظيم‏الشأن خود آموخته بودند ، خود را به دليل‏ اينكه اهل ايمانند صاحب و وارث اصلی حكمتهای جهان می‏دانستند ، حكمت را نزد ديگران امری عاريت تصور می‏كردند معتقد شده بودند كه علم و ايمان نبايد از يكديگر جدا زيست كنند. معتقد بودند كه حكمت درمحيط بی‏ايمانی غريب و بيگانه است ، وطن حكمت‏ قلب اهل ايمان است بديهی است كه جمله : «كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها» همه اين‏ معانی و مفاهيم را دربردارد . اين بود كه مسلمين تمام همت و سعيشان اين‏ بود كه بر علوم و معارف جهان دست يابند.(9)

علل متروک ماندن دستور در اسلام:
 

ایشان سه دلیل عمده در این جهت ذکر می کنند که عبارتند از:
1- يكی از علل اين امر حوادثی بود كه در اوضاع اجتماعی مسلمين ، ابتدا به وسيله دستگاههای خلافت پديد آمد ، و بعد دنبال شد ، ناهمواريها در زندگانی مسلمين به وجود آمد ، يك جامعه طبقاتی درست شدكه با منظور اسلام ابدا وفق نمی‏دهد ، جامعه منقسم شد به يك طبقه فقير و بدبخت كه نان‏ خود را به زحمت می‏توانست به دست آورد ، و يك طبقه مسرف و مبذر و مغرور كه نمی‏دانست با آنچه در چنگال دارد چه بكند . وضع زندگی عمومی‏ وقتی كه شكاف بردارد زمينه برای اجرا و عمل و توجه به اين دستورها باقی‏ نمی‏ماند و بلكه عواملی پيدا می‏شود كه اينگونه دستورها اجرا نگردد .
2-علت اينكه دستورهای اسلام درباب علم زمين خورد اين‏ بود كه آنچه كه اسلام به حساب علم و تشويق عموم به تعليم و با سواد شدن و فضيلت علم گفته بود همه به حساب عالم و تشويق به احترام و دست‏بوسی و فضيلت عالم گذاشته شد ، مردم به جای اينكه توجه پيدا كنند كه خودشان سواد پيدا كنند و تا حدی كه مقدور است خودشان‏ و فرزندانشان با سواد و عالم شوند ، توجه‏شان معطوف شد به اينكه اجر و فضيلت را در احترام و خضوع نسبت به علماء كسب كنند.
3-هر دسته‏ و طبقه و صنفی از علماء اسلام ، محكم چسبيده‏اند كه مقصود رسول اكرم (صلوات الله علیه)از آن علمی كه فرموده " فريضه " است همان علمی است كه ما داريم.(10)
پس آن چه از این گفتار برای ما حاصل می شود این است که تنها راه یافتن تعالی علمی برای جامعه اسلامی مان عمل به احادیث و احیای این مطلب در زندگی مسلمانان وجوامع آن هاست.از سوی دیگر از عوامل باز دارنده از این دستور هم نباید غافل بود و آن چه که امروز از سه عامل ذکر شده هنوز هم باقی است سردر گمی در یافتن منظور اسلام از نوع علمی است که باید تحصیل شود و لذا شایسته است که این مطلب را به عنوان یکی از غایات این مقاله بررسی نماییم.

کدام علم؟
 

در متن سخنان رسول اكرم تقييد و تحديد و تفسير شده‏ كه مقصود چه علمی است ، اما نه تحت عنوان اينكه فلان علم باشد يا فلان‏ علم ، بلكه تحت عنوان علم نافع ، علمی كه دانستن آن فايده برساند و ندانستن آن ضرربرساند . هر علمی كه متضمن فايده و اثری باشد و آن فايده‏ و اثر را اسلام به رسميت بشناسد يعنی آن اثر را اثر خوب و مفيد بداند آن‏ علم از نظر اسلام خوب و مورد توصيه و تشويق است.پس حسابش روشن است . بايد ديد اسلام چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر می‏داند . هر علمی كه به منظوری از منظورهای فردی يااجتماعی اسلام كمك می‏دهد و ندانستن آن ، سبب زمين خوردن آن منظور می‏گردد آن علم را اسلام توصيه می‏كند ، و هر علمی كه در منظورهای اسلامی‏ تأثير ندارد اسلام درباره آن علم نظر خاصی ندارد ، و هر علم كه تأثير سوء دارد با آن مخالف است.(11)
بايد ديد از نظر اسلام چه چيزی لازم و واجب‏ است به وجوب عينی يا وجوب كفائی ، و اگر راه انجام آن تكليف ، تحصيل‏ علم و ياد گرفتن است بايد گفت تحصيل آن علم واجب و لازم است.
علمی كه فريضه است اين است كه مسلمان در وظيفه‏شناسی يا مجتهد باشد يا مقلد. و حال آنكه واضح است كه همان‏طوری كه وظيفه شناسی و ياد گرفتن دستورهای‏ دينی لازم است ، بسياری از كارهائی كه به حكم دين آن كارها فرض و واجب‏ است ، كارهائی است كه خود آن كارها علم و درس و مهارت لازم دارد... بايد ديد چه نوع اموری است كه از نظر جامعه اسلامی لازم و واجب است و آن كار را بدون ياد گرفتن و تعليم و تعلم نمی‏توان خوب‏ انجام داد ، پس علم آن كار هم واجب است فريضه علم از هر جهت تابع ميزان احتياج جامعه است.
استاد سه اصل زیر را مطرح می کنند:
1- واضح است كه اسلام جامعه‏ای می‏خواهد عزيز و مستقل و متكی‏ به خود ، اسلام نمی‏پسندد كه يك ملت مسلمان ، زيردست و تو سری خور يك‏ ملت غير مسلمان بوده باشد .
2- اصل ديگر اينكه در دنيا تحولی به وجود آمده كه همه كارها بر پاشنه علم‏ می‏چرخد و چرخ زندگی بر محور علم قرار گرفته است . همه شؤون حيات بشر با علم وابستگی پيدا كرده به طوری كه هيچ كاری و هيچ شأنی از شؤون حيات بشر را جز با كليد علم نمی‏توان انجام داد.
3- اصل ديگر اينكه انجام سائر فرائض و تكاليف فردی و اجتماعی اسلام ، به‏ فريضه علم بستگی دارد . فريضه علم به عنوان يك كليد و مفتاح برای انجام‏ ساير فرائض و منظورهای اسلامی شناخته شده ، و به اصطلاح فقهاء ، واجب‏ تهيوئی است ، و بالنتيجه اگر شؤون حياتی مسلمين شكلی به خود بگيرد كه‏ وابستگی بيشتری به علم پيدا كند فريضه علم هم اهميت و لزوم و توسعه و عموم بيشتری پيدا می‏كند .
و از این سه اصل چنین نتیجه گیری می کنند: كه وظيفه شرعی و عمومی همه مسلمين‏
اينست كه به سوی علم رو بياورند و تعليمات عمومی را بر فرد فرد واجب بشمارند.(12)
و ایشان در کتاب کلیات علوم اسلامی در تعریف علوم اسلامی چنین می آورند:علومی که موضوع و مسایل آن ها اصول یا فروع اسلامی است و یا چیزهایی است که به استناد آن ها آن اصول و فروع اثبات می شود واجب است تحصیل و تحقیق شود زیرا شناختن و دانستن اصول دین اسلام برای هر مسلمانی واجب عینی است و شناختن فروع آن واجب کفایی است. شناختن قرآن و سنت هم واجب است،زیرا بدون شناخت قرآن وسنت شناخت اصول و فروع اسلام غیر میسر است. وهمچنین علومی که مقدمه تحصیل وتحقیق این علوم است نیز از باب «مقدمه واجب» واجب است.
«علو م فریضه» که بر مسلمانان تحصیل وتحقیق در آن ها واجب است منحصر به علوم فوق نیست بلکه هر علمی که بر آوردن نیازهای لازم جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص واجتهاد در آن علم باشد بر مسلمین تحصیل آن علم از باب به اصطلاح «واجب تهیؤی» واجب و لازم است.توضیح اینکه اسلام دینی جامع و همه جانبه است،دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای اخلاقی و فردی و شخصی اکتفا نکرده است،دینی است جامعه ساز.آن چه که یک جامعه بدان نیازمند است،اسلام آن را به عنوان یک واجب کفایی فرض کرده است.مثلا جامعه نیازمند پزشک است،از این رو عمل پزشکی واجب کفایی است...و چون پزشکی موقوف است به تحصیل علم پزشکی قهرا علم پزشکی از واجبات کفایی است...این است که همه علومی که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است جزء «علوم مفروضه اسلامی»قرار می گیرد و جامعه اسلامی همواره این علوم را «فرایض» تلقی کرده است.(13)
حاصل این کلام این که : علم یا خودش هدف است و یا مقدمه است برای هدفی.هر جا که خودش هدف است واجب است مانند همین اصول عقاید. هر جا هم که خودش هدف نیست، اگر هدفی از هدف های اسلام متوقف به آن باشد، از باب مقدمه واجب، واجب می شود.(14)

آیا علم به تنهایی کافی است؟
 

تا بدین جا با اهمیت علم و نوع علمی که باید آموخت از نظر اسلام آشنا شدیم،حال جای این سؤال باقی است که آیا علم به تنهایی کافی است؟
استاد رابطه علم را با تعقل و تفکر و به خصوص ایمان در موارد بسیاری که سخن از علم بوده بررسی نموده اند وحاصل کلام استاد این است که علم با تعقل و ایمان است که حاصل بخش است.لذا در این گذر به رابطه علم وتعقل و علم وایمان خواهیم پرداخت.

علم و عقل:
 

تفکر بدون تعلیم وتعلم امکان پذیر نیست.مایه اصلی تفکر تعلیم و تعلم است و اینکه در اسلام دارد که تفکر عبادت است،غیر از این است که تعلم عبادت است.و آن چه در باب تفکر داریم بیشتر است از آن چه که در باب تعلم داریم.مثلاافضل العباده التفکر یا:لاعباده کالتفکر...(15)
استاد شهید در مورد لزوم توام بودن عقل و علم می فرمایند:عقل یک حالت غریزی و طبیعی دارد که هر کسی دارد ولی،علم عقل را تربیت می کند؛عقل باید با علم پرورش پیدا کند.در نهج البلاغه و هم در حدیث از عقل و علم اینگونه تعبیر شده که گاهی به علم گفته اند«عقل مسموع» و به عقل گفته اند«علم مطبوع»؛یعنی به عقل،علم اطلاق شده و به علم،عقل،با این تفاوت که یکی را گفته اند«مطبوع»یعنی فطری و دیگری را«مسموع»یعنی اکتسابی.و روی این نکته خیلی تاکید شده است که عقل مسموع و علم سمعی و اکتسابی آن وقت مفید است که علم و عقل مطبوع و آن علم فطری به کار بیفتد؛یعنی انسان هایی که فقط گیرنده هستند مثل یک انبار می باشند و این انسان ها شدیدا در روایات تخطئه شده اند...علم مسموع اگر به مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛یعنی انسان آن چه را که از بیرون می گیرد باید با آن نیروی باطنی،با آن خمیر مایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب در آید.(16)
پس جناب استاد یک رابطه تلازمی بین علم و عقل قایلند که در واقع علم،ماده اولیه برای تولید علم جدید توسط عقل را برای او فراهم می کند پس اول باید انسان عالم باشد،مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل نماید.

علم و ایمان:
 

استاد شهید نا کارآمدی علم به تنهایی را چنین بیان می کنند:« امروز غالبا دريافته‏اند كه سيانتيسم ( علم گرائی محض ) و تربيت علمی‏ خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است ، تربيت علمی خالص ، نيمه‏ انسان می‏سازد نه انسان تمام (محصول اين تربيت ، ماده خام انسان است نه‏ انسان ساخته شده)،انسان توانا و قدرتمند می‏سازد نه انسان با فضيلت، انسان‏ تك ساحتی می‏سازد نه انسان چند ساحتی امروز همه دريافته‏اند كه عصر علم‏ محض به پايان رسيده است و يك خلاء آرمانی جامعه‏ها را تهديد می‏كند»(17)
جناب استاد علم و ایمان را جدا ناشدنی می دانند ایشان می فرمایند:« خيال مى كردند كه علم كافى است ؛ اگر ما عدالت و اخلاق را بشناسيم و به آنها عالم باشيم كافى است براى اينكه اخلاقى و عادل باشيم . ولى عمل نشان داد كه اگر علم منفك از ايمان بشود، نه تنها براى اخلاق و عدالت مفيد نيست بلكه مضر هم هست . مصداق قول سنايى مى شود كه چون دزدى با چراغ آيد، گزيده تر برد كالا. »(18)
همچنین در کتاب ده گفتار چنین آورده اند: شكی نيست كه علم به تنهائی ضامن سعادت جامعه نيست . جامعه ، دين و ايمان لازم دارد ، همان‏طوری كه ايمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفيد نيست بلكه و بال است.«قطع ظهری اثنان عالم متهتك و جاهل متنسك»اسلام نه عالم بی‏دين می‏خواهد نه جاهل ديندار.(19)
همچنیین در مورد عدم جانشینی علم و دین به جای یکدیگر این گونه فرموده اند:« تجربه‏های تاريخی نشان داده است كه جدائی علم و ايمان خسارتهای غير قابل جبران به بارآورده است، ايمان را در پرتو علم بايد شناخت؛ ايمان در روشنائی علم از خرافات دور می‏ماند با دور افتادن علم از ايمان ، ايمان‏ به جمود و تعصب كور و با شدت به دور خود چرخيدن و راه به جائی نبردن‏ تبديل می‏شود آنجا كه علم و معرفت نيست ، ايمان مؤمنان نادان وسيله‏ای‏ می‏شود در دست منافقان زيرك كه نمونه‏اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره‏های بعد به اشكال مختلف ديده و می‏بينيم »(20)
« آنجا كه ايمان بوده و علم نبوده است مساعی بشر دوستانه افراد صرف اموری شده كه نتيجه زياد و احيانا نتيجه خوب به بار نياورده است و گاهی منشا تعصبها و جمودها و احيانا كشمكشهای زيانبار شده‏ است.
آنجا كه علم بوده و جای ايمان خالی مانده است مانند برخی جوامع عصر حاضر ، تمام قدرت علمی صرف خودخواهی‏ها و خودپرستی‏ها ، افزون طلبی‏ها ، برتری طلبی‏ها ، استثمارها ، استعبادها ، نيرنگها و نيرنگ بازی‏ها شده‏ است.
دو سه قرن گذشته را می‏توان دوره پرستش علم و گريز از ايمان دانست‏ دانشمندان بسياری معتقد شدند كه همه مشكلات بشر با سرانگشت علم گشوده‏ خواهد شد ، ولی تجربه خلاف آن را ثابت كرد امروز انديشمندی يافت‏ نمی‏شود كه نياز انسان را به نوعی ايمان ولو ايمان غير مذهبی كه به هر حال‏ امری ماورا علم است انكار كند . »(21)
همچنین در توصیفاتی زیبا پیوند علم وایمان را اینگونه بیان می کنند:« علم به ما روشنائی و توانائی می‏بخشد و ايمان عشق و اميد و گرمی ، علم‏ ابزار می‏سازد و ايمان مقصد ، علم سرعت می‏دهد و ايمان جهت ، علم توانستن‏ است و ايمان خوب خواستن ، علم می‏نماياند كه چه هست و ايمان الهام‏ می‏بخشد كه چه بايد كرد ، علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون ، علم‏ جهان را جهان آدمی می‏كند و ايمان روان را روان آدميت می‏سازد ، علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می‏دهد و ايمان به شكل عمودی بالا می‏برد ، علم طبيعت ساز است و ايمان انسان ساز، هم علم به انسان نيرو می‏دهد ، هم‏ ايمان ، اما علم نيروی منفصل می‏دهد و ايمان نيروی متصل، علم زيبائی است و ايمان هم زيبائی است علم زيبائی عقل است و ايمان زيبائی روح ، علم‏ زيبائی انديشه است و ايمان زيبائی احساس هم علم به انسان امنيت می‏بخشد و هم ايمان، علم امنيت برونی می‏دهد و ايمان امنيت درونی، علم در مقابل‏ هجوم بيماريها ، سيلها ، زلزله‏ها ، طوفانها ، ايمنی می‏دهد، و ايمان در مقابل اضطرابها ، تنهائيها ، احساس بی پناهی‏ها ، پوچ انگاری‏ها علم جهان را با انسان‏ سازگار می‏كند و ايمان انسان را با خودش »(22)

نتیجه گیری:
 

حاصل اینکه زمان آن است که جامعه اسلامی هویت خویش را باز یابد و به این دعوت احیاگر علم آموزی پاسخ مثبت دهد و مرز میان دانش ها را برداشته و در آموختن علومی که به حال او سودمند است کوتاهی نورزد و درکنار علم از مشعل راهنمای ایمان برای تشخیص حق از باطل و گریز از راهزنان راه دانش بهره گیرد.

پي نوشت ها :
 

1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص24
2. همان
3. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص257
4. مرتضی مطهری، ده گفتار،صص171-168
5. مرتضی مطهری، بیست گفتار،ص261
6. مرتضی مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام ص 22و23
7. مرتضی مطهری، بیست گفتار،ص260
8. مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران واسلام ،ص387
9. مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران واسلام ،ص388
10. مرتضی مطهری، ده گفتار ص173و174
11. مرتضی مطهری،بیست گفتار ص259
12. مرتضی مطهری،ده گفتار صص178-176
13. مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج5، ص36
14. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ص25
15. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ص21
16. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ص191
17. مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج2 ص34
18. مرتضی مطهری، آزادی معنوی ص94
19. مرتضی مطهری، ده گفتار، ص184
20. مرتضی مطهری، مجموعه آثار ج2 ص36
21. همان
22. همان ص22
منابع و مآخذ:
1.مطهری، مرتضی، آزادی معنوی،چاپ بیست ویکم، تهران، انتشارات صدرا، آبان 1384
2. مطهری، مرتضی،بیست گفتار، چاپ چهاردهم، تهران، انتشارات صدرا، مرداد 1377
3. مطهری، مرتضی،تعلیم وتربیت در اسلام،چاپ شصت و چهارم، تهران، انتشارات صدرا، آذر 1388
4. مطهری، مرتضی،خدمات متقابل اسلام وایران، چاپ سی ام، تهران، انتشارات صدرا، مرداد 1381
5. ده گفتار،چاپ بیست وهفتم، تهران، انتشارات صدرا، فروردین 1388
6. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 2، چاپ سیزدهم، تهران، انتشارات صدرا، بهمن 1385
7. مطهری، مرتضی،مجموعه آثار، ج 5، چاپ دهم، تهران، انتشارات صدرا، اردیبهشت 1385