شخصيت‌ها و حوادث


 

نويسنده: دکتر سيدعلي احمدي‌ابهري*




 
در مورد اينکه چرا و به چه دلايلي افراد در موقعيت‌هاي متفاوت واکنش‌هاي تندي نشان مي‌دهند ديدگاه‌هاي مختلفي وجود دارد. اما اصولا آنچه افراد انجام مي‌دهند، به خصوصيات شخصيتي آنها بستگي دارد.
بعضي از مشکلات شخصيتي با خود فرد در ارتباط است. به‌عنوان نمونه،‌ افرادي که خيلي گوشه‌گير هستند و ارتباط‌شان را با جهان خارج قطع مي‌کنند، تهاجمي نسبت به جامعه ندارند هر چند که همين گوشه‌گيري نيز به نوعي در ارتباط با جامعه است. به طوري که رفتار افراد گوشه‌گير به هنجارهاي جامعه تهاجم دارد نه به افراد جامعه. اما بعضي‌ها نيز، واکنش‌هايي از خود نشان مي‌دهند که اين واکنش‌ها عملا به ديگران صدمه مي‌زند و باعث تهاجم به محيط بيرون‌شان مي‌شود. اين افراد به چند دسته تقسيم مي‌شوند.

1- ضداجتماعي‌ها و حوادث
 

اين افراد اصولا اهل دعوا و درگيري هستند، به بقيه زور مي‌گويند، اهل يقه‌گيري، کيف‌قاپي، زورگيري و... هستند، براي تهاجم و زورگيري با خودشان سلاح سرد يا گرم حمل مي‌کنند و با تاثير ظالمانه‌اي که بر افراد مي‌گذارند، به نفع خودشان بهره‌برداري مي‌کنند. اين افراد نيز مشکلات شخصيتي دارند. البته گروهي از افراد هم هستند که واقعا بيمارند و ما نبايد از آنها غافل باشيم. به عنوان نمونه بعضي از بيماران پارانوييد و بيماراني که دچار هذيان‌هاي گزنده هستند از ترس اينکه جامعه ممکن است به آنها آسيب بزند و براي مقابله با مهاجمان خيالي ذهنشان با خود سلاح حمل مي‌کنند. هر چند که اغلب از سلاحشان استفاده نمي‌کنند و فقط نگران و بدبينند که مبادا کسي به آ‌نها صدمه بزند.

2- خودشيفته‌ها و حوادث
 

اين افراد تحمل آنچه که بايد عادلانه در جامعه برقرار شود را ندارند حتي اگر عدالت در مورد خودشان اعمال شود. خودشيفته‌ها معمولا خودشان را بالاتر از ديگران مي‌بينند و اين حس باعث کاهش آستانه واکنش‌شان نسبت به مسايل پيرامون مي‌شود. زيرا انتظار دارند که يک سر و گردن بالاتر از سايرين باشند. به همين دليل ممکن است واکنش‌هاي بيروني افراد خودشيفته گاهي به تهاجم منجر شود.

3- رشدنيافته‌ها و حوادث
 

اين افراد از پختگي و قدرتمندي لازم و کافي برخوردار نيستند و نسبت به هر چيزي، واکنش‌هاي سريع نشان مي‌دهند، رفتارهاي نمايشي دارند، زود عصبي مي‌شوند، ممکن است شيء را پرت کنند و به کسي صدمه بزنند، پرخاش مي‌کنند به‌طوري که حتي ممکن است پرخاشگري آنها به تهاجم منجر شود. اگر از اين بخش شخصيت بگذريم به گروهي بايد بپردازيم که به صورت واکنشي در برابر مشکلاتي که در جامعه خودشان پيدا مي‌کنند، عکس‌العمل نشان مي‌دهند. از جمله اينها افرادي هستند که نيازهاي اقتصادي دارند، افرادي که الزاما شخصيت‌ ضداجتماعي ندارند ولي رشد اخلاقي در آنها قوي نبوده است و نسبت به عدالت اجتماعي آگاهي و هوشياري لازم را پيدا نکرده‌اند، افرادي که از لحاظ اعتقادي و ايمان به خدا و اخلاقياتي که در امور اعتقادي و مذهبي مي‌گنجد باور معنوي و واقعي ندارند و .... اين افراد کساني هستند که ممکن است به خاطر زمينه‌هايي که ذکر شد، واکنش‌هايي را نشان دهند و متانت و صلابت شخصيتي و معنوي را نداشته باشند.

4- كم‌درآمدها و حوادث
 

افرادي که مشکلات اقتصادي، خانوادگي و... دارند به خصوص افرادي راکه از طبقات متوسط به پايين جامعه هستند و از کار زياد خسته مي‌شوند نبايد ناديده گرفت. گاهي اوقات کارهاي 2شيفت و 3شيفت واقعا انرژي جسماني افراد را مي‌گيرد. در نتيجه آستانه اين افراد پايين مي‌آيد و ممکن است با اندک مساله‌اي واکنش نشان دهند.

5- كم‌تحمل‌ها و حوادث
 

افرادي که به صورت واکنشي دچار افسردگي مي‌شوند، با مشکلات مختلف خانوادگي، درگيري‌هاي خانوادگي، کاري و... روبه‌رو هستند و نمي‌توانند مديريت خيلي خوبي در زمينه روابط انساني و بين فردي داشته باشند، نمي‌توانند نيازهاي اقتصادي، نياز مسکن، نياز تامين ارزاق زندگي خانوادگي و خودشان را تامين کنند. در نتيجه آستانه‌شان پايين مي‌آيد و نسبت به هر چيزي واکنش نشان مي‌دهند.
اينها مجموعه مسايلي است که مي‌توان به‌صورت ساده طبقه‌بندي و دليل بروز واکنش‌هاي بعضي افراد در جامعه تلقي كرد.

افول معنويت، افول روابط انساني
 

متاسفانه هر چه معنويت جامعه کمتر و خوي مادي‌گري در آن تقويت شود، توجه به همنوع و ايجاد رابطه عاطفي و انساني افول پيدا مي‌کند. اگر مي‌بينيم افرادي در خطرند و افراد جامعه همدلي و همسوزي مناسب و بجا نسبت به آنها را نشان نمي‌دهند، بايد به حال آن جامعه تاسف بخوريم.
هر چه جامعه معنوي‌تر باشد طبيعتا احساس عاطفي در آن بيشتر خواهد شد و اين رابطه عاطفي به همدلي، همدردي، دستگيري و پيشگيري از ظلم يکي بر ديگري منجر مي‌شود. متاسفانه گاهي در سطح جامعه مي‌بينيم که اتفاقي مي‌افتد و نه تنها کسي به فردي که در حال صدمه‌خوردن يا آسيب است كمكي نمي‌کند، بلکه کنجکاوي افراد تحريک‌ مي‌شود و مي‌ايستند تا تماشا کنند و ببينند نتيجه چه مي‌شود. اين از همه تاسف‌بارتر است.
تازه توجيه هم مي‌کنند که اگر خودمان را دخالت بدهيم ممکن است که تبعاتش گريبان‌‌مان را بگيرد. خب اگر چنين است پس چرا ايستادي و کنجکاوانه راه را بند آورده‌اي و مزاحمت ايجاد کرده‌اي؟ اين کنجکاوي بدون اينکه به شخص کمکي بشود نشانه بي‌عاطفگي و بي‌توجهي افراد است که به دليل عدم رشد معنويت و عاطفه شکل گرفته است.
اين را هم نبايد ناديده گرفت که در مواردي تبعات قانوني و درگيري‌هاي دست‌‌وپا‌گير بعدي آن باعث مي‌شود که افراد نخواهند خودشان را به دردسر بيندازند. بنابراين قانون بايد در اين مساله اصلاح شود يا تغيير کند يا حداقل تعريف‌هاي جديدي به‌وجود آيد تا افرادي که براي کمک کردن در صحنه حاضرند به دردسر نيفتند و نسبت به مسايل پيرامون بي‌احساس نشوند.

پي نوشت ها :
 

* روان‌پزشک

منبع:www.salamat.com