عوامل مؤثّر در جذب دانش آموزان به نماز در دوره راهنمايي (2)


 

نویسنده : مجید نوروزی
منبع : اختصاصی راسخون




 

قسمت دوم : جايگاه و تاريخچه نماز در اديان مختلف
 

تاريخچه نماز
 

نماز ، سابقه بس طولاني دارد و قديمي ترين عبادتي که در تمام دوران گذشته حضور داشته همين نماز بوده است . سابقه نماز قبل از خلقت آدم بوده ، گِلِ آدم هنوز سرشته نشده بود که فرشتگان در بهشت نماز مي خواندند .
حضرت علي ( علیه السلام ) درباره عبادت فرشتگان چنين مي فرمايد :
1- عدّه اي از فرشتگان در حال سجده هستند و هيچ گاه سر از سجده بر نمي دارند .
2- عدّه اي از فرشتگان در حال رکوع اند و هيچ گاه از رکوع برنمي خيزند .
3- عدّه اي در حال قيام خدا را عبادت مي کنند و کار ديگري انجام نمي دهند .
4- عدّه اي در حال ذکرِ ( رکوع و سجده اند ) و هرگز از آن خسته نمي شوند .
( نهج البلاغه ،خطبه 1 ) .
همچنين آن حضرت درباره سابقه نماز شيطان در ميان فرشتگان مي فرمايد : (( شيطان در بهشت و ميان فرشتگان شش هزار سال خدا را عبادت کرد که چهار هزار سال آن را دو رکعت نماز خواند )) .( نهج البلاغه ، خطبه 192 ( قاصعه ) )اگر آن شش هزار سال ، از سال هاي آخرت باشد. عبادت و نماز شيطان يکصد و نه ميليارد و پانصد ميليون سال از سال هاي دنيا مي شود . از زماني که حضرت آدم ابوالبشر ( ع ) پا به روي کره خاکي گذاشت و در زمين ساکن شد ، هيچ دين و شريعتي در ميان دين هاي الهي بدون نماز نبوده است ، تا جايي که پيامبر اسلام ( ع ) آن را به عنوان شيوه ي تمامي پيامبران ياد کرده است . ( بحار الانوار ، ج 82 ، ص 231 ) .

نماز در اديان قبل از اسلام
 

1- نماز در آيين زرتشت
مورّخين تاريخ ظهور ، زرتشت را 6500 سال پيش از ميلاد مسيح ( ع ) دانسته اند . در دين زرتشت ، هنگام نماز خواندن تاکيد شده است که بايد به جهت و سمت نور باشد اين عمل براي آنها يک امر بسيار معقول و منطقي به شمار مي ايد .در طريقه وضو گرفتن آنان دستها تا مچ و صورت تا بنا گوش و بالاي پيشاني و نيز پاها قوزک را سه بار با آب تميز شستشو مي دادند . و در صورت عدم دسترسي به آب سه بار دست را بر روي خاک پاک مي زدند و سپس به پشت دست و صورت مي کشيدند که آن را تيمّم مي گويند . ( تاريخ اديان جهان ، ج 1 ، ص 182 ) .
در اين اديان براي هر شبانه روز پنج وقت نماز و عبادت در نظر گرفته شده که عبارتند از :
1- ماون گاه : که از برآمدگي خورشيد است تا 2 ساعت بعد از نيم روز
2- ريپت وين گاه : از هنگام ظهر است تا 3 ساعت بعد از نيم روز
3- ازيرنيگاه : از ساعت سه بعد از ظهر تا اول شب و پيدا شدن ستاره
4- روتريم گاه : از اول شب تا نيمه شب
1- اشهين گاه : از نيمه شب تا برآمدن خورشيد

نماز در شريعت حضرت موسي ( ع )
 

پيروان واقعي حضرت موسي ( ع ) که امروزه ما آنان را بعنوان يهود مي شناسيم داراي تعاليم و احکامي مي باشند که از پيامبر خود فرا گرفته اند . يکي از تعاليم و احکام عبادي آنها ، نماز است . در دين يهود وارد شده است که شبانه روز سه نماز بر آنان واجب است که عبارتند از :
1- وقت نماز صبحگاه قبل از طلوع آفتاب است تا تقريبا هشت يا نه صبح
2- وقت نماز نيمروز پاسي از ظهر گذشته تا غروب آفتاب
1- وقت نماز شامگاه از غروب آفتاب است تا ساعت دوازده شب ( نيمه شب ) و بعضي از شبها از ساعت 3 بعد از نيمه شب تا طلوع آفتاب مناجات مي خوانند .

نماز در زمان حضرت آدم
 

از نقل شده است : در اوّلين روز اقامت حضرت آدم و همسرش حوا ، در روي زمين ، خداوند متعال نماز عصر و مغرب و عشا را مجموعاً بر حضرت آدم واجب کرد . در روايت امده است : اول کسي که نماز صبح را خواند حضرت آدم ابوالبشر ( ع ) بوده است . او هنگامي که از بهشت رانده شد و در زمين فرود آمد ، ساعت هاي آخر روز بود و هوا هنوز روشن بود و آرامش خاطر داشت . چون خورشيد غروب کرد و جهان تاريک شد ، محزون گرديد و شروع به ناليدن کرد ! او با ناراحتي در ظلمت و تاريکي ، شب را به پايان برد . وقتي روشني در افق نمايان شد و تاريکي جاي خود را با آن عوض کرد، حضرت آدم ( ع )
از خوشحالي دو رکعت نماز خواند و اين اولين نمازي بود که وي بر روي زمين خواند .
( تاریخ ادیان جهان ، جلد1 صفحه 55 )

نماز در زمان حضرت شيث
 

وقتي حضرت آدم از دنيا رفت و شيث که او را ( هبة الله ) مي گويند او را غسل داد و کفن کرد ، جبرئيل دست (( شيث )) را گرفت و براي نماز بر حضرت آدم جلو قرارش داد ، همان نمازي که امروز بر مردگان خود مي خوانيم . جبرئيل به فرشتگان دستور داد پشت سر حضرت شيث براي خواندن نماز صف ببندند ، همان طور که الان براي نماز ميّت صف مي بندند. ( بحار الانوار ، ج 11 ف ص 263 ) .

نماز حضرت ادريس
 

حضرت ادريس يکي از پيامبران الهي است که بعد از شيث به پيامبري مبعوث شد . يکي از ويژگي هاي او اين بود که هر وقت دست به دعا بر مي داشت و حاجتي را از خدا درخواست مي کرد دعايش به اجابت مي رسيد و مشکل او حل مي شد.
آن حضرت منزلش در کوفه همان جايي که الان مسجد سهله مي ناميم است .
مقام حضرت ادريس در اثر نماز و بندگي به جايي رسيده بود که خداوند او را به آسمان برد و با طعام و تحفه هاي بهشتي ميهمان کرد و تا روز قيامت از آنها استفاده مي کند . ( احتجاج ، ص 11 . بحارالانوار ، ج 11 ، ص 277 ، حديث 6 ).

نماز در شريعت حضرت نوح
 

حضرت نوح يکي از پنج پيغمبر اولوالعزم است . او در ترويج خدا پرستي و رواج دادن مکتب نماز کوشش‎هاي زيادي کرد و آزارهاي بسياري از مردم را تحمل کرد .نوح از هدايت مردم نا اميد و از دشمني قوم خود به خدا شکايت کرد . خداوند هم ، دستور ساختن کشتي را به حضرت نوح داد ، او هم دور از شهر مشغول ساختن کشتي شد . حضرت نوح اطراف کشتي را پنجره و سوراخ‎هايي گذاشته بود تا جهت قبله و تشخيص شب و روز و شناختن وقت نماز را بداند . ( بحار الانوار ، ج 11 ، ص 333 ) .

نماز در شريعت حضرت صالح
 

حضرت صالح يکي از پيغمبران پر کار و از شريف ترين مردم در زمان خود بود . او مدّتي در ميان قومش تبليغ و مردم را دعوت به نماز و عبادت خدا مي کرد و از بت پرستي بر حذر مي داشت .

نماز در شريعت حضرت ابراهيم
 

حضرت ابراهيم در ميان همه ي انبياء و رسولان الهي عظمت و مقام دارد. خداوند در قرآن مجيد عنايت هاي خاصي را نسبت به اين پيامبر مبذول داشته و داستان زندگي او را به طور نسبتاً مشروحي بيان کرده است . حضرت ابراهيم ( ع ) خليل الرحمان ، علاوه بر سفارش هايي که در باره نماز به فرزندانش مي کند ، خودش نيز به هنگام نماز از خود بي خود مي شد . دليل آنکه حضرت ابراهيم ( ع ) به مقام و دوستي خدا رسيد در اثر نماز و سجده هاي طولاني او بوده است .

نماز در زمان اسحاق و يعقوب ( ع )
 

از جمله پيامبراني که برپا کننده گان نماز بودند يکي اسحاق فرزند ابراهيم ( ع ) و ديگري يعقوب فرزند اسحاق است . خداوند در قرآن درباره نماز و عبادات وکارهاي نيک اين دو پيامبر در سوره انبياء آيه 73 پرداخته است اقامه نمازي که خداوند در اين آيه بيان فرموده : به اين است که هم خود نماز بخوانند و هم ديگران را به نماز خواندن وادار کنند .

نماز در زمان حضرت شعيب ( ع )
 

خداوند حضرت شعيب را به سوي خود ، در ميان مردان آن منطقه به پيامبري بر انگيخت . آن حضرت اغلب اوقات مشغول نماز بود ، و در بيشتر سخنراني هايش قوم خود را نصيحت مي کرد .آن حضرت بسيار نماز مي خواند و به مردم خود مي گفت:
(( نماز ، انسان را از کارهاي زشت باز مي دارد))

نماز در زمان حضرت اسماعيل ( ع )
 

خداوند در قرآن کريم اسماعيل را از دو جهت تعريف و تمجيد مي کند ، زيرا در آن حضرت دو صفت زيبا وجود داشت و آن ها عبارتند از :
1- عهد و پيماني که با مردم بر قرار مي کرد به آن پاي بند بود و هيچ وقت خلف وعده نمي کرد.
2- خانواده خود را دائم به اقامه نماز و پرداختن زکات فرا مي خواند.
( تاریخ ادیان جهان ، جلد2 صفحه 264 )

نماز در زمان لقمان
 

لقمان حکيم کسي است که خداوند متعال به جاي نبوت و پيامبري حکمت را که اگر از مقام نبوّت بالاتر نباشد پايين تر هم نيست به او عنايت کرد . قرآن مجيد در اين باره مي فرمايد : (( ما به لقمان حکمت را عطا کرديم )) خداوند در قرآن يک سوره به نام او بر پيامبر اسلام نازل فرمود و در آن به بعضي از موعظه هايي که لقمان به فرزند خود مي نمود اشاره کرده است . او در ضمن نصيحت هاي خود به فرزندش چهار موضوع بسيار مهم را بيان مي کند و مي فرمايد : (( اي پسرم ! نماز را بر پاي دار ، امر به معروف و نهي از منکر نما و در مقابل مشکلات و مصيبت ها استقامت کن که اين از اساسي ترين کارهاست )) ( سوره لقمان ، آيه 7 )در اين جا ، لقمان اول سفارش به نماز مي کند و مي خواهد به فرزندش و همه ي انسان ها تا روز قيامت بفهماند و بگويد : نماز مهمترين پيوند تو با خالق است ؛ نمازآثار گناه را از جانت مي شويد ، نور ايمان را در سراي قلبت مي نشاند و تو را از فحشا و کارهاي زشت باز مي دارد .

نماز در زمان حضرت داوود(ع)
 

بعد از آن که حضرت داوود در نبرد پيروز شد ، فرمانده سپاه حق دختر خود را به ازدواج او در مي آورد و او را مشاور مخصوص و راز دار خود گردانيد . بعد از داوود به سلطنت رسيد و خداوند او را به پيامبري برگزيد و به او وحي کرد و گفت : (( اي داوود ! ما تو را خليفه بر روي زمين قرار داديم پس در ميان مردم به حق قضاوت کن )) ( سوره ص ، آيه 25 ).حضرت داوود هنگامي که در محراب عبادت به نماز و تلاوت زبور مشغول مي شد ، پرندگان ،کوه ها ، دشت ، بيابان و درختان با او تسبيح و ذکر مي گفتند . ( سوره ص ، آيات 17 و 18 ) .

نماز در زمان حضرت سليمان ( ع )
 

حضرت (( سليمان بن داوود ( ع ) )) يکي از پيامبران پر قدرت است که بعد از پدرش داوود ، خداوند متعال سلطنت روي زمين را به او عطا کرد. درباره نماز حضرت سليمان آورده است که : آن حضرت نماز صبح را در شام مي خواند و به وسيله باد حرکت مي کرد و نماز ظهر همان روز را در فارس ( شيراز ) اقامه مي نمود . (بحارالانوار ، ج 14 ، ص 99).

نماز حضرت يونس ( ع )
 

حضرت يونس در نينوا به پيامبري مبعوث گرديد . در اثر نافرماني قومش صبر او تمام شد و آنان را نفرين کرد . او در طي ماجراهايي که برايش اتفاق افتاد به ياد خدا بود و تسبيح خدا را مي کرد که مفسّرين گفته اند : نصيحتي که خداوند در آيه 144 سوره صافات مي فرمايد همان نماز است ( بحارالانوار ، جلد 13 صفحه 110 ).

نماز حضرت ايوب ( ع )
 

حضرت ايوب ( ع ) از جمله پيامبراني است که خداوند به او مال و فرزندان فراوان داده بود اما او يک لحظه از ياد و عبادت خدا غافل نبود و دائم مشغول نماز وعبادت وذکر پروردگار بود ( بحارالانوار جلد13 صفحه411 ).

نماز حضرت خضر ( ع )
 

حضرت خضر يکي از پيامبران مرسل است که خداوند او را بر قومي مبعوث گردانيد . او تا به حال عمر بسيار طولاني کرده است . حضرت خضر ( ع ) در بيشتر مساجد دنيا وشايد درهمه مسجدها نماز خوانده و مي خواند ، او دائم در کوه و دشت مشغول نماز است . ( بحار الانوار ، ج 13 ، ص 320 ).

نماز حضرت ذوالکفل ( ع )
 

حضرت ذوالکفل ( ع ) پيامبري است که در عمر خود غضب نکرده زيرا حضرت ذوالکفل ( ع )
1-دائم روزها را روزه بود 2- دائم شب ها را مشغول نماز بود 3- تمام گفتار و کردار و رفتارش طبق دستور حق بود.

نماز حضرت زکرّيا ( ع )
 

حضرت زکرّيا ( ع ) تا سال هاي آخر عمر ، صاحب اولاد نشد . حضرت زکرّيا بسيار عبادت مي کرد و به دعا مي پرداخت . هنگامي که داخل محراب خود مشغول نماز و مناجات با خالق يکتا بود فرشتگان از جانب خدا او را صدا زدند و گفتند : اي زکرّيا ! خداوند تو را بشارت مي دهد به فرزندي به نام يحيي .
( بحارالنوار ، جلد11 صفحه 250 )

نماز حضرت يحيي ( ع )
 

حضرت يحيي زماني متولّد شد که پدرش زکرّيا 120 سال و مادرش کلثوم 90 سال داشتند . يحيي در همان سنين نوجواني جزوه نماز گزاران واقعي قرار گرفت . او عاشق نماز بود و دائم به نماز عشق مي ورزيد . ( بحارالانوار ، جلد 11 صفحه 287 )

نماز در شريعت حضرت عيسي ( ع )
 

حضرت عيسي يکي از پيامبران بزرگ الهي است که با خواست خدا بدون پدر از مادري به نام مريم پا به عالم وجود گذاشت . اين پيامبر در حالي که کودکي تازه به دنيا آمده بود در گهواره براي تبرئه کردن مادرش چنين گفت : من بنده خدا هستم که به من کتاب نازل مي شود ، پيامبري برگزيده و عظيم الشّان ، هر کجا باشم وجودم مبارک و پر برکت است ، خداوند مرا تا زنده ام سفارش به نماز و زکات نموده است ، سفارش نيکي به مادرم کرده و مرا ستمگر و جبار قرار نداده است ( سوره مریم).

نماز حضرت مريم ( ع )
 

نه تنها حضرت (( عيسي ( ع ) )) نماز مي خواند بلکه قبل از تولّد ، مادرش در بيت المقدّس در محراب خود مشغول نماز بود . حضرت مريم به فرزند بزرگوارش فرمود : اي فرزند ! تنها آرزوي من اين است روزهاي گرم تابستان را روزه بگيرم و شبهاي سرد و طولاني زمستان را وضو بگيرم و مشغول نماز گردم ( کتاب ارزش و اهميت نماز ، ص 7 ).

نماز در دين مبين اسلام
 

حضرت رسول گرامي اسلام ( ص ) در طول عمرش نه گناه کرد و نه فکر گناه در خاطرش خطور نمود ، در عين حال آن قدر نماز مي خواند و به نماز اهميّت مي داد و خود را به رنج و زحمت مي انداخت تاآنجا که خداوند به او وحي مي کند و مي فرمايد : (( اي پيامبر هدايت کننده ! ما اين قرآن را بر تو نفرستاديم که اين قدرت خود را در موقع عبادت نماز به زحمت اندازي )) ( سوره طه ،آيه 2 )

نماز در شريعت خاتم پيامبر
 

رواياتي راجع به اهميّت دادن آن حضرت به نماز آمده است که عبارتند از :
1- حضرت محمد ( ص ) وقتي مشغول نماز مي شد از حرکت مي افتاد به طوري که اگر انسان او را در دل شب به حالت نماز مشاهده مي کرد ، فکر مي نمود پارچه اي است که روي چيزي انداخته باشند .( بحار الانوار ، ج 84 ، ص 248 ).
2- عايشه که يکي از همسران آن حضرت است ، مي گويد : هنگامي که ان حضرت مشغول نماز نبود ، سخن مي گفت و ما با ايشان سخن مي گفتيم . اما هنگامي که مشغول نماز و عبادت مي شد ، چنان با ما بيگانه بود ، مانند اين که تا به حال ما را نديده و نمي شناسد و ما هم او را نديده و نمي شناسيم . ( بحار الانوار ، ج 84 ، ص 262 ).
3- در حديث ديگري نقل شده است که : آن حضرت هنگامي که آماده نماز مي شد ، صورتش از خوف خدا متغير و زرد مي شد و اعضاء و جوارحش مي لرزيد . (بحار الانوار ، ج 84 صفحه 256)
4- آن حضرت چنان عاشق و دلباخته نماز و خدا بود که موقع نماز از دنيا بيرون مي رفت و توجّهش از اين عالم بريده شده و به هيچ چيز غير از نماز و خدا توجهي نمي کرد .
5- اميرالمؤمنين ( ع ) درباره نماز و عبادت آن جناب ، چنين نقل مي کند : مدت 10 سال بر روي انگشتان پاي خود مي ايستاد و نماز مي خواند تا جايي که ساق و قدم هاي مبارکشان ورم کرده و مجروح شده بود . گاهي براي اين که بتواند به نماز خود ادامه دهد ، سنگيني خود را بر روي يک پا قرار مي داد و گاهي آن پا را آزاد مي کرد و سنگيني را بر روي پاي ديگر مي انداخت ، گاه بر پاشنه پا و گاه بر انگشتان مي ايستاد . خداوند عالميان او را عتاب کرده و اين آيه را به وسيله جبرئيل بر او نازل فرمود : ( طه ، ما انزلنا عليک القران لتشقي) ( طه ، آيه1).
اي کسي که طالب حق و هدايت کننده به سوي ، ما قران را بر تو نازل نکرديم که اين قدر خود را به رنج و زحمت اندازي و اين همه ناراحتي را بر خود تحمل کني . ( نور الثقلين ، ج 2 ، ص 267 . تفسير نمونه ، ج 13 ، ص 156 و158
درست است که نماز و عبادت و جستجوي قرب پروردگار را از طريق نيايش او ، از بهترين و مهمترين کارهاست ، ولي هر کاري حسابي دارد ، نبايد آنقدر نماز را بر خود تحميل کني که پاهايت متورم گردد و نيروهايت براي تبليغ و جهاد کم شود .نبي گرامي اسلام ( ص ) پس از تشريح عطش و اشتياق خود به نماز چنين فرمود :
( هر گرسنه اي به وسيله غذا رفع گرسنگي مي کند و هر تشنه اي با آب عطش خود را فرو مي نشاند . اما من از نماز سير نمي شوم ) (بحار الانوار ، ج 2 ، ص 232 ).
پس نماز در زمان همه انبياء گذشته بوده است . در مورد سابقه تاريخي نماز در روايتي از امام صادق ( ع ) آمده است :( نمازآخرين وصيّت هر پيغمبري است به امّت خود ) ( وسائل ،ج 3 ،ص 206 )
از اين روايت مي توان استفاده کرد که تمامي يکصد و بيست و چهار هزار پيامبران الهي با نماز مانوس بوده و سفارش کننده به آن بوده اند . خداوند در اين باره مي فرمايد : ((ما به آن ها وحي کرديم که کارهاي خير را انجام دهند ونيز گفتيم : نماز را برپا دارند وزکات را بپردازند ))
( سوره يونس ، ايه 87 )
قسمت سوم : جواني ، ويژگي هاي جوان و عوامل تاثير گذار در جذب انسان به نماز.

اهميت دوران جواني
 

بر هيچ اهل علمي پوشيده نيست که در شکل گيري شخصيت هر فرد ،مقطع جواني از جايگاه خاص و اهميّت ويژه اي برخوردار است . شايد بتوان گفت که ثبات شخصيّت هر انساني در اين سنين آغاز و به هر نحوي که شکل گيرد غالبا به همان صورت قوام يافته و تثبيت مي گردد و همين دليل در روايت بر اهميّت و برتري اين مقطع سنّي تاکيدات زيادي رفته و نيز روانشناسان اين دوره را حیات مجدد انسان ناميده اند .صاحب شريعت اسلام ، حضرت خير الانام که از سرچشمه وحي الهام مي گرفت در تکريم و احترام به جوانان فرمود :
(( فضيلت و برتري جوان عابد که از آغاز جواني خدا را عبادت کند بر پيري که وقت پيري مشغول عبادت گردد چون فضيلت پيغمبران است بر ساير مردم )) ( نهج الفصاحه ، حديث 205 )در جاي ديگر با اشاره به ارزش جواني مي فرمايد :
(( جواني تان را قبل از فرا رسيدن پيري غنيمت و قدر بدانيد )) (نهج الفصاحه ، حديث372 )و خطاب به والدين و مربيان در برخورد با جوانان و نوجوانان مي فرمايند :
(( و به شما ما درباره ي نوبالغان و جوانان به نيکي سفارش مي کنم که آنها دلي رقيق تر و قلبي فضيلت پذيرتر دارند . خداوند مرا به پيامبري بر انگيخت تا مردم را برجهت الهي بشارت دهم و از عذابش بترسانم . جوانان سخنان مرا پذيرفتند و با من پيمان محبّت بستند ولي پيران از قبول دعوتم سر باز زدند و به مخالفتم بر خواستند . سپس به آيه اي از قرآن کريم اشاره کرد و درباره مردم کهنسال و پير که مدت زندگي آنان به درازا کشيده و دچار قساوت قلب شده اند سخن گفت ))
هم اين سخنان گوهر بار که در خطاب به مسلمانان تاکيد داشتند علاوه بر سيره عملی ام برخورد بزرگوارانه و محترمانه اي که با جوانان داشته اند حاکي از حساسيّت جواني است بنابراين از منظر علم و دين ، در تمام عمر و طول حيات انساني هيچ برهه اي مهمتر از دوره نوجواني و جواني نيست . يکي از روان شناسان معروف غربي به نام دکتر ( مالي لي ) در اهميّت اين دوره از عمر آدمي چنين مي گويد : (( در نوجواني مساله شخصيت و هويت با شدّت تمام از نو وارد ميدان مي شود پس نوجواني و جواني يکي از مراحل و مراتب است که طي آن ساختهاي قطعي شخصيّت و هويت بزرگسالان تثبيت شده يا دو باره مطرح مي گردد ))

انعطاف پذيري روحيه جوان
 

نسل جوان تنها قشر منحصر به فردي است که بيشترين روحيه تاثير پذيري را داراست شفافيت روحيه جوانان و حساسيت ايشان ، عامل اصلي توجه دستگاههاي تبليغاتي استکبار و بنگاه هاي فرهنگي غرب ، براي سوق دادن آنها به انحرافات اخلاقي و اهداف پليد خويش در طول تاريخ بوده است . درست از زماني که دنياي غرب در اثر تحقيقات و مطالعات خود به اين نتيجه رسيد که جوانان آسيب پذيرترين قشر هر جامعه اند با تشکيل و بنگاه هاي فرهنگي تبليغاتي همه همّت خود را در به دام انداختن آنان به فساد و تباهي تحت عنوان آزادي و عناوين مقدّس ديگر به کار گرفت تا اينکه به اغراض استکباري و سلطه طلبي خود دست يابد . اگر چه غرب در القاي فرهنگ خود به کشورهاي اسلامي از راههاي متعدد و در سطوح مختلف وارد عمل شده است ولي تاريخ بهترين شاهد و گواه است که نفوذشان بيشتر از طريق جوانان تحصيل کرده يا عوام (جواناني که به مباني دين آشنايي چنداني ندارند ) بوده است که سقوط اسلام درآندلس ( اسپانياي فعلي ) يا سلطه غرب بر مسلمانان الجزاير بهترين نمونه تاريخي است .روح ظريف و باقد است ، احساسات پاک و با لطافت ، عواطف زلال و با صداقت ، جوان را چون گلي شکفته و با طراوت نموده است که بيشترين تاثير پذيري را براي پژمرده شدن داراست.تشبيه نوجوانان و جوانان به نهال نورس در کلمات معصومين ، حاکي از همين مطلب است که او را مي توان به هر جهتي هدايت نمود بر خلاف درخت تنومندي که کسي قادر به جهت دهي او نيست مگر با بريدن تنه آن درخت .بنابراين جواني با نوعي اثر پذيري روحي و حالات انفعالي و تشويشات ذهني همراه و آميخته است که کمتر صبغه و رنگ عقلي و استدلالي دارد . به همين جهت عوامل خارجي در جهات مثبت يا منفي بيشترين اثر را در او مي گذارد . آنچه که از ديدگاه اسلام مهم است سوق دادن او به سوي تکامل انساني و اهداف متعالي است . سنّت و سيره پيامبر اسلام ( ص ) و اولاد طاهرينش نسبت به جوانان ، مبين همين نکته است .
پس صرفاً بکار گرفتن احساسات جوانان و تشويق و تحريص آنان از قدرت احساسي و عاطفي مقصود شارع مقّدس نيست بلکه سوق دادن آن در قلمرو دين و عقلاني نمودن اهداف عاليه انساني ، همه همّت رهبران دين مي باشد و ادعاي ما اين است که همه تعاليم دين و احکام الهي خصوصا نماز در همين راستا بر مسلمين فرض و واجب شده است .

نيازهاي غريزي و فطري جوانان و پاسخ آن
 

با تمهيد مقدمات و مطالبي که ذکر شد مي توان گفت که فلسفه همه عبادات ديني در اين نکته معطوف است که متاّثرترين قشر يعني جوانان را مؤثّرترين قشر در اجتماع انساني قرار دهند . چون احساس به يک تکيه گاه محکم و امنيت و آرامش در پناه آن تنها عنصري است که مي تواند به جوان اعتماد و اطمينان بخشيده و او را از اضطرابات دروني و تشويشات ذهني رها سازد . همه مشکلات و معضلات روحي و رواني که هويت او را در معرض خطر انداخته و ثبات شخصيّت او را از کَفَش ربوده و خلاء عظيمي را در او ايجاد کرده ناشي از نداشتن يک ملجاء و عدم دستيابي به يک پناهگاه دائمي و مستحکم است . همه صاحبان مکاتب کوشيده اند تا به نحوي اين آتش احساسات دروني را خاموش و يا حداقل از شعله هاي آن بکاهند . به همين خاطر راه حل هايي چون آزادي بي قيد و شرط جوانان در ارضاي هواهاي نفساني و غرايز حيواني و سوق دادن و جهت دهي ايشان به مي خانه ها و کاباره ها و صدها طرق ديگر را بعنوان پناهگاه ارائه دادند اما پس از رويکرد جوانان به آن مامن هاي بظاهر مستحکم ، سقف هايشان فرو ريخته و به واهي و خيالي بودن آنان پي برده اند . چون با ارضاء نيازها و دفع هواهاي نفساني ، اهداف خود را تامين شده نمي يافتند . (( امروزه اشتياق شديد جوانان سراسر جهان به شنيدن موسيقي به اصطلاح پاپ ( Pop ) و پوشيدن لباسهاي نوعا جديدي مثل بلوجين که زبان حال ميل به آزادي از قيد و بندها و تحرک و تکاپو و اعلام استقلال يک تنه از قيد ضوابط و معيارهاي اجتماعي است کاملاً واضح است . بسياري از جوانان تيز و چابک پا در رکاب سفر مي گذارند بدون آنکه بدانند به کجا مي روند . در اين مسحور شدگي و حتي تسخير شدگي در قبال شيوه زندگي جديد که از غرب سرچشمه گرفته و جهانگير شده است شمار کثيري از جوانان مسلمان شري بوده اند دانستن اين نکته براي جوانان مسلمان لازم است که اين پديده ها با علل ژرفتري ارتباط دارند که از نظر معنوي بيطرف نيستند )) ( دکتر نصر ، جوان مسلمان و دنياي متجدد ، ص 338 )جوانان در زندگي و حيات جواني خويش امور زيادي را در حال تجربه کردن مي باشند او چون ساير افراد جامعه اما عاطفي و احساسي تر از ديگران در صدد دستيابي به امري است که قلبش را بدان واسطه تسکين بخشيده و نوعي آرامش را تحصيل نمايد وليکن به هر چيزي که روي مي آورد بعد از مدّت کوتاهي در مي يابد که آن عنصر ، مطمئن و واقعي نيست . البته تشخيص اين امر در ابتداي سنين نوجواني و جواني بسيار دشوار است شور و هيجان جواني در جوانان غالبا فرصت تعقّل و انديشه اين که انسان براي يک زندگي و حيات طولاني و اهداف متعالي خلق شده را از او سلب کرده و به همين خاطر او بعد از تجربه عملي ، به پوچي و به بي پايگي بسياري از مامن هايي که بدان پناه آورده است پي خواهد برد . و دشمنان دين خضوصاً غرب به خاطر درک همين نيازهاي فطري و غريزي جوانان تلاش زيادي انجام مي دهند تا اين گرايش ها را به جهاتي که اهداف آنها را تامين مي کند سوق دهند و آنها را از کمالات معنوي و ديني منحرف سازند کسي که خود مدّت زيادي از عمرش را ميان غربيها سپري کرده و الان هم زندگي خود را با آنها در حال تجربه کردن مي باشد قضاوت و داوريش چنين است که گويد : ( در شيوه زندگي کنوني غرب کشش و گرايشي هست که افراد جامعه را به زيستن در لحظه کنوني فارغ از همه تاريخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازيهاي لحظه اي و لذّت حسّي آني وا مي دارد . پرستش قهرمانان ورزشي و ميل به رکود شکني دايمي و فايق آمدن بي وقفه بر طبيعت نشان دهنده يک وجه از اين دل مشغولي به تن است در حالي که جنبه بسيار ويرانگرتر همين گرايش را مي توان در استفاده از مواد مخدر و طبعاً مشروبات الکلي ، روابط جنسي آزاد و نظاير آن ديد که تماما از تلاش نفس براي غرق نمودن خود در لذّتهاي آني جسمي و غريزي حکايت دارد . بديهي است که ورزش مستلزم انضباط و سخت کوشي است و اين از جهات مثبت آن است . اما بزرگداشت بيش از حد ورزش و کما بيس پرستيدن قهرمان ورزشي ناشي از اهميّت گزافي است که به تن داده شده است . علاوه بر اينکه نقش و اهميتي که به ورزش داده مي شود ابداً بي ارتباط با اشتياق به لذًت جوييهاي جسماني نيست . که همه اين عوامل متضّمن از دست رفتن ايمان و اعتقاد جوانان به معيارهاي اخلاقي است .)يک جوان مسلمان با تحصيل معرفت و دست يابي به علوم مقدّس ديني بايد خود را مجّهز ساخته و به دامي که جوانان غربي بدان گرفتار آمدند هويّت خود را از دست ندهد .

نوجوانان از ديدگاه روانشناسي رشد
 

الف- اولين ويژگي دوره نوجواني :
 

يک دوره متغيّير و متلون است دوره نوجواني , يعني دوره اي که از تغيير و تحوّل زيادي برخوردار است و اين دوره دائما در حال نوسان داراي نکته آموزنده است يعني نوجوان گاهي ايثارگر ، گاهي استثمارگر و گاهي پايبند به ارزشها و گاهي بي علاقه و متعهد نسبت به ارزشها هستند .لذا ما بايد انعطاف پذير باشيم ، چرا که رفتار نوجوان تثبيت شده نيست .

ب - نوجوان يک دوره انتقال ( برزخي ) است :
 

نوجوان در اين دوره بشدّت از رفتارهاي کودکانه فاصله گرفته و درصدد آراستن خود به رفتار بزرگسالانه بر مي آيد .
مربّي در رفتار با نوجوان بايد از رفتارهايي که تداعي کننده شخصيت يک کودک است دوري کند .

ج - نوجواني يک دوره مهم و تعيين کننده است :
 

اهميّت آن به اين جهت است که آخرين مرحله اي است که کودک تحت کنترل خانواده است .
لذا اگر تعليم و تربيت بخواهد در او نفوذ نمايد بايستي تا قبل از سن 18 سالگي عمل نمايد زيرا که بعد از اين دوره ، مسئله آفرين است .

د - نوجواني يک دوره مسئله آفرين است :
 

يک وضعيت نسبتاً دشواري است که فرد بايد از آن عبور کند . اين دوره مسئله آفرين با آسيب شناسي رابطه نزديکي دارد . اما هر مسئله اي منجر به آسيب اجتماعي و رواني نمي شود بلکه بعضي مسائل حل نشده مي تواند به بحرانهاي عظيم مبدل گردد.مثلاً در امر ازدواج مسائلي مدنظر نوجوان است . از قبيل نوجوان در برخورد با دوستان ، انتظارات والدين ، تطبيق با جتمعه و ... بنابراين دچار مشکلاتي مي شود که ممکن است از عهده تمام مسائل بر نيايدواين مسئله مشگل آفرين خواهد بود.

هـ - نوجواني زماني جستجوي هدايت است :
 

مي تواند بگويد من کيستم نوجوان بايد تضادهاي خود را دفع کند و بداند که او کيست و اين باعث عدم بروز مسائل و مشکلات رواني خواهد شد .کسي که فلسفه خلقت ، فلسفه زندگي و فلسفه معاد را بداند نيرومند بوده و هويت و شخصيّت خود را کاملاً تثبيت کرده است.

و - نوجواني يک مسئله هراس است ( هراس از بي کفايتي ) :
 

هراس از اين که در جامعه کفايت نداشته باشد . هراس دو نوع است : طبيعي يا به هنجار و غير طبيعي يا ناهنجار
هراس طبيعي اين است که هر فردي يک مقدار عدم توفيق را پيش بيني مي کند هراس غير طبيعي احساس کمتري حقارت و خود کم بيني که در اثر تربيت دوره کودکي است .شدّت هراس دوره نوجواني تا حدودي به دوره کودکي بستگي دارد و به نويدها و اميدهاي آينده .

ز - نوجواني دوره آرمانگرائي است :
 

در اين مرحله از زندگي است که زمان آرزوهاي دور و دراز فرا مي رسد منتهي نوجوان در اين مرحله از سه مسئله بي خبر است :
1- آرمانهاي من کدام اند ؟
2- تفکيک آرزوهای واقعي از غير واقعي
3- براي دستيابي به آرزوهاي واقعي چه تمهيداتي را بايد بکار بست ؟
ح - نوجواني آستانه ورود به زندگي يا دوره بزرگسالي است :
نوجوان بايد خود اداره کننده زندگي باشد لذا براي اين کار بايد قبلا تمرين مديريت کرده باشد.
بنابراين با توجه به ويژگيهاي دوره نوجواني ميتوان با انصاف و واقع بيني بهتري به وي نظري انداخت و تصميم گرفت و خارج از هر گونه قضاوت عجولانه و بدور از واقعيّت ، نسبت به آنها در جهت جذب و ايجاد انگيزه هاي مختلف از جمله انگيزه ديني و جهت دادن به احساسات مذهبي او اقدام نمود .

نقش نماز و تعاليم ديني در شخصيت جوانان
 

اين که در انسان تمايلات و گرايشاتي وجود دارد که او را متوجه به اهدافي مي سازد و مي خواهد با دستيابي با آن اهداف خود را تسکين و اطمينان ببخشد نشانه آن است که بايد چنين ملجائي وجود داشته باشد . چون اقتضاي حکمت بالغه الهي اين است که هيچ نيازي را بدون پاسخ نگذارد. آري اگر انسان احساس عطش و گرسنگي مي کند بايد آب و طعامي باشد تا رفع تشنگي و گرسنگي نمايد. حال بايد ديد که چه عواملي اضطراب او را رفع مي کند و چه دارويي براي او شفا بخش است و کدام طبيب به درد او عالم مي باشد ؟ترديدي نيست که روح و حقيقت تعاليم دين به نيازهاي روحي و گرايشات غريزي و فطري او برگشت مي کند و با جزم و يقين مي توان گفت که هيچ يک از دستورات دين بي ارتباط با تکامل انساني او نيست . (( جان و جوهر پاسخ اسلامي به دنياي متجدد در جهات ديني و معنوي و فکري زندگي بشر نهفته است . هميت جهات است که کردار بشر و نحوه تلّقي او را از جهان پيرامون رقم مي زند . مهمترين پاسخ يک جوان مسلمان و مهمترين گامي که بايد او پيش از هر چيز بردارد اين است که قوت ايمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحي اسلامي از دست ندهد . دنياي متجدد به تدريج تباه شده است و درصدد است همه آنچه را که مقدس و طبعا ديني است از بين ببرد و بخصوص با اسلام به عنوان ديني که از نگرش قدسي نسبت به زندگي و قانون الهي دربرگيرنده همه افعال و اعمال بشر عدول نکرده است مخالفت دارد . اکثر مشترقان غربي حدود دو قرن به اسلام مي تاخته اند و سعي داشته اند به مسلمين ياد دهند که دين خود را چگونه بفهمند )) (جوان مسلمان و دنياي متجدد ، ص 352) . همه اين تلاشها بدان جهت صورت مي گيرد که اسلام چون مسيحيت و یهوديت تحريف نشده و متون واقعي آن در دست است و پاسخ همه معضلات را مي توان در آن جست .در متن و منبع همين دين ( قرآن ) به مسلمان تعليم داده شده که قرآن شفاي همه امراض قلبي انسانهاست قد جاءتکم موعظه ٌ من ربکم و شفاءٌ لما في الصدور . (( اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمدودرمان آنچه که در سينه هاست )) .و خداوند ، عالِم به سر و علن همه موجودات بوده پس تنها طبيب حاذق اوست و قرآن تنها نسخه کاملي است که با عمَل بدان سلامت کامل را بدست می آورد چنانچه علي ( ع ) فرموده اند : (( از قرآن براي بيماري هاي خود شفا طلب کنيد و براي حل مشکلات خويش به آن استعانت بجوئيد چه اينکه در قرآن شفاي بزرگترين دردهاست که آن درد کفر و نفاق و گمراهي است )) . ( نهج البلاغه ، خطبه 176 ) .و نيز در همين دين تاکيد واقعي رفته است به اينکه اطمينان قلبي شما انسانها در گرو ياد الهي است . الا بذکر الله تطمئنّ الفلوب (( آگاه باشيد که با ذکر و ياد خدا دلها آرامش مي يابد )) . ( سوره رعد ، آيه 28 ) .حس تنها ملجا و پناهگاه واقعي ، اتصال قلوب به عالم لاهوت و سپردن دل به دست صاحبدل و توجه کامل به خالق قادر است تا اينکه خود را بدان وابسته بيند و از غير او دل بر کند و پاسخ اصلي و برآوردن همه نياز و فقر خود را در بي نيازي و غناي او يابد و هدايت خويش را در عمل به دستورات و تعاليم او بداند و تعديل شخصيّت و تکميل انسانيت خود را در انس و آشنايي با تعاليم قرآن و دستورات اسلام جستجو نمايد .

جوان از ديدگاه امام خميني (ره)
 

الف - غرور جواني :
جوانها در آن غرور جواني که دارند ممکن است به دام يکي از مراکز شهواني و مراکز فساد کشيده شوند آنهائي که عادت کرده اند به اينکه در اين مراکز که به خيال خودشان تفريح ، بر حسب واقع براي فساد کردن جوانان درست کرده اند ، آنهائيکه عادت کرده اند نمي آيند دنبال اين کارها ( مبارزه با نفس و انجام کارهاي مفيد ).( بدان در کلام امام خميني ، ابوالقاسم علينژاد ، حق اميزي ،ص 22).
ب - تاثير پذيري جوان :
شخص جوان اگر در دوران جواني با ارزشهاي اعتقادي ، اخلاقي ، قرآن و عترت خو گرفته و مانوس گردد در تمام عمر نيز حلاوت و شيريني محبت به خدا و اوليائش را در ضمير و باطن خويش احساس مي نمايد .چنانچه اگر در اين مرحله از عمر با انواع کجي ها و بدي ها و آلودگي ها خو گيرد در تمام عمر نيز خود را اسير و سرگردان بيراههاي کج و معوج گمراهي و ضلالت ، خواهد يافت . روي همين اصل رسول اکرم ( ص ) مي فرمايند :و اوصيکم بالشبان خير فانهم ازق افئده به شما درباره نوبالغان و جوانان به نيکي سفارش مي کنم که آنها دلي رقيق تر و قلبي فضيلت پذيرتر دارند . ( بحارالانوار ، جلد 2 صفحه 119 )
ج - تاثير فرهنگ در جوان :
فرهنگ مبدا همه خوشبختيها و بدبختيهاي ملّت است . اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهائيکه تربيت مي شوند به اين ترتيب فرهنگ ناصالح ، اينها در آتيه فساد ايجاد مي کنند .
فرهنگ استعماري ، جوان استعماري تحويل مملکت مي دهد ، فرهنگي که با نقشه ديگران درست مي شود اگر فرهنگ ، فرهنگ صحيح باشد جوانهاي ما بار مي آيند .
د - تحّول معني جوان :
اين جوانها را خداي تبارک و تعالي آنطور در ظرف مدّت بسيار کم متحول کرد به يک مقامي که آنهائيکه 50 سال زحمت کشيده اند و نرسيدند ، به اين مقام رسيدند به آنجا که غير از خدا اصلاً هيچ نخواهند ، شهادت را اين طور طالب باشند اينطور شهادت را در بر گيرند .اين مسئله مهمي است هميشه بايد در نظر داشته باشيم که اين مسئله ، مسئله عادي نيست که يک نفر آدم ، صد نفر آدم ، هزار نفر آدم ، يا همه بتوانند انجامش دهند .
ح - قدرت جوان :
پسرم هيچگاه دنبال تحصيل دنيا ، اگر چه حلال او باشد مباش که حّب دنيا گرچه حلالش هم باشد راس همه خطاهاست , چه خود حجابي بزرگ است و انسان را ناچارا به دنياي حرام مي کشد . نوجواني و با قدرت جواني که حق داده است مي تواني اولين قدم انحراف را قطع کني و نگذاري به قدمهاي ديگر کشيده شوي که هر قدمي ، قدمهائي در پي دارد و هر گناهي گرچه کوچک ، به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را مي کشاند بطوريکه گناهان بسيار بزرگ در نظر انسان ناچيز آيد بلکه گاهي اشخاص به ارتکاب بعضي کبائر به يکديگر فخر مي کنند و گاهي بواسطه شدت ظلمات و حجابهاي دنيوي منکر به نظر معروف و معروف منکر مي گردد .

جوان از ديدگاه احاديث و روايات
 

با توجه به نقش حساس جوان در سازندگي و حفظ دفاع از هر نظام و حکومت و مکتب و رهبران مذهبي در مورد مسائل مختلف مربوط به جوان سخنها گفته اند و از هر دري براي ارج نهادن و هدايت نسل جوان وارد شده و در جهت تکريم و احترام آنها قدمهائي برداشته اند . بطوريکه در بعضي از احاديث غنيمت شمردن ايام جواني را در راس هر امر مهم ديگر قرار داده و براي آن ارزش ويژه اي قائل شده اند .
چنانچه رسول اکرم ( ص ) به ابوذر فرمود :
ابوذر غنيمت بشمار پنج چيز را قبل از هر چيز:
1-جواني ات را قبل از پيري
2- سلامتي را قبل از بيماري
3- بي نيازي را قبل از تهيدستي
4- آسايش و آرامش را قبل از گرفتاري
5- حيات و زندگي ات را قبل از فرا رسيدن مرگ
در جاي ديگر دل جوان به مزرعه اي بکر تشبيه شده که هر چه در آن کاشته شود ثمره و محصولش همان خواهد شد .
پس اگر در زميني تخم سالم و صالح و بدون ناخالصي کاشته شود ثمره آن قطعا همانند آن خواهد شد ولي اگر با بي توجهي از کنار آن گذشت و نسبت به بذر و ناخالصيهاي آن توجهي نشد قطعا محصول آن ناخالص خواهد شد و هرگز نمي توان از آن به نحو احسن بهره برداري کرد . پس اگر دل جوان را مملو از محبّت و عطوفت و لطف و کرم کنيم و به مسائل مورد نياز زندگي اش در جهت سعادت و خوشبختي اش آشنا ساختيم و به تکليف خود در مقابل خداوند هستي اگاهي دهيم قطعاآينده اي درخشان و روشن خواهد داشت .ولي اگر نسبت به وي بي توجهي شد و در محيط آلوده قرار گرفت و مزرعه وجودش از علفهاي هرز و ناصالح پر شد دگر توقعي جز انحراف و فسادي و تباهي نبايد از آن داشت ، چنانچه حضرت علي ( ع ) به فرزندش امام حسن مجتبي ( ع ) مي فرمايد :دل نوجوان بسان زمين آباد و بي کشت و زرع است و هر آنچه در آن افکنده شود بپذيرد ولي من به تربيت تو شتافتم پيش از آن که دلت سخت گردد و نهادت اشغال شود .

علل کم توجهي يا بي توجهي برخي از جوانان به نماز
 

راستي چرا در ميان نوجوانان و جوانان برخي آنچنان که بايد ، به نماز اهميّت نمي دهند و يا اينکه چرا بعضي از آنان ارتباط چنداني با نماز ندارند و يا عده اي از نوجوانان و جوانان در حاليکه از خانواده مذهبي و مسلمان هستند نماز نمي خوانند ؟اين سؤالي است که ما بدنبال علل و عوامل و پاسخ صحيح آن بوده . نخست سعي داريم که عوامل آن را شناسايي نموده سپس راه حل ها را ارائه دهيم .موضوع مزبور به عنوان يک سؤال و موضوع تحقيق در ميان عدّه کثيري از دانش آموزان دبيرستاني ، دانش پژوهان مراکز پيش دانشگاهي و دانش جويان مطرح گرديد تا بدون هيچ حدس و گماني از طرف نگارنده علل را از بيان خودش جويا شويم که در اين صورت قضيه از ظن و گمان خارج وبه واقعيت عيني نزديکتر گردد .آنان در اين نظر سنجي علل و عواملي را بر شمرده اند که بسيار جالب توجه است .لازم به ذکر است که برخي از اين علل از درصد بالايي برخوردار بوده که اکثريت آن را بيان داشته اند و بعضي ديگر در حد متوسط و ضعيف مطرح شده اند . ما به اين ترتيب اهميت ، آن عوامل و علل را برمي شماريم سپس نحوه از بين بردن آنها و يا راه حل ها را با استمداد از آيات و روايات با بضاعت اندک علمي ارائه خواهيم داد .

محيط خانواده و بي توجهي والدين
 

بي توجه بودن يا کم توجه بودن پدر و مادر يا مربي خانواده نسبت به فرزندان در محيط خانه و سطحي نگري آنان در ابتداي نوجواني فرزندان و يا احيانا بي مبالاتي اعضاي خانواده نسبت به مسائل ديني خصوصاً فرضيه نماز تاثير به سزايي در تربيت فرزندان بجاي مي گذارد . بعنوان مثال فرزند اگر در خانه اي رشد نمايد که در آن خانه کسي به نماز اهميت ندهد و يا در قبال مسائل ديني خود را مسئول ندانند و يا خود اهل نماز باشد ولي فرزند خانواده را تشويق ننمايند قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد البته شايد در آينده بر اثر عوامل ديگر به نماز روي آورد که اين احتمال ضعيفي است .
نوجواني نوشته بود که چگونه از من انتظار نماز خواندن برود در حاليکه در خانه ما هيچ يک اهل نماز نيستند و ديگري بيان کرد که توقع نماز خواندن از کسي که هيچ يک از اعضاي خانواده اش اهل نماز نباشند . توقع بي جايي است . ابنگونه از خانواده ها که فرزندانشان تمايل و گرايش چنداني به مسائل عبادي از خود نشان نمي دهند بر دو قسمتند : يک گروه خانواده هايي هستند که والدين و مربیان آنان به نماز اهميت نمي دهند و طبعا فرزندانشان از آنان تقليد مي کنند . اين دسته از خانواده ها اگر چه محدودند ولي وجودشان قابل انکار نيست . فردي نقل مي کرد ما چند نفر براي مهماني به منزل کسي رفتيم بيشتر يا همه دوستان وضو ساختيم که نماز بخوانيم سراغ مهر نماز از صاحب خانه گرفتيم در جواب به ما گفت يک مهر در خانه داريم که گاهي من با آن نماز ميخوانم گاهي خانمم . دسته ديگر خانواده هايي مي باشند که خود ديندار و اهل عبادتند و ليکن نسبت به فرزندان خود در اين امر هيچ وقعي نمي نهند . نماز خود را مي خوانند و روزه شان را مي گيرند اما از اينکه فرزندان به مسائل ديني پاي بند باشند يا نه براي آنها يکسان است . هرگز از فرزندان بعنوان پدر و مادر نمي خواهند که نمازش را بخواند يا روزه اش را بگيرد . هيچ مسئوليتّي را در قبال آنان احساس نمي کنند . گويا او همه چيز را مي فهمد و بايد با همان فهم خود عمل کند و يا همه اعمال او را حتي بعد از سن تکليف با بچه بودن توجيه مي کنند .بسيار روشن و مسلم است که چنين فرزندي به زودي به عبادت تن در نخواهد داد . کانون خانواده مهمترين عامل در اين زمينه محسوب مي شود . چون کانوني که جوان در آن رشد يافته کانون بي تفاوتي بوده است و هرگز کسي از طريق محبت و تشويق و يا از راه قهر و تهديد او را به امور عبادي وادار نکرده و يا از او نخواسته است . چه بسا اين جوان نسبت به ساير امور زندگي فردي سر به زير و تسليم پذير و با شخصيتي از ديدگاه خانواده باشد وليکن اهل نماز و ديانت نيست . اين بدان جهت است که والدين در ان امور تاکيد داشته اما در امور ديني اصراري به خرج نداده اند . و اگر در بُعد ديني توجه داشتند قطعا خللي در او مشاهده نمي کردند .

عدم آگاهي و بينش کافي از فرضيه نماز
 

عالم نبودن به محتواي نماز ، درک پايين و بسيار اندک نسبت به تاثير آن ، عدم توجه به جايگاه نماز در اسلام ، نداشتن انگيزه و هدف در اقامه و برپايي آن ، آشنا نبودن به اسرار و فلسفه نماز و درخواست امور مادي از خدا و عدم دست يابي به آن يکي از عواملي است که جوانان را از اين فرضيه الهي دور نگه داشته است . در گفته ها و نوشته هاي بسياري از آنان اين نکته جلب توجه مي کرد که ما نمي دانيم براي چه بايد نماز بخوانيم . با ترک نماز چه چيزي را از دست خواهيم داد و ظاهرا مشاهده مي شود آنان که نماز را برپا مي دارند با کساني که تارک نمازند فرقي نمي کنند . اگر نماز بايد در زندگي افراد مؤثر واقع شود پس چرا اين اثر ملموس نيست و چرا اين مرز بندي را عملا ما نمي بينيم ؟ مگر خدا به دو رکعت نماز ما محتاج است ؟ جوان بايد قلبش پاک باشد ، انسان بايد با دوستان و همسايگان و نزديکان و همنوعان خود رفتار شايسته داشته باشد . خدا اينها را از ما خواسته است . نه اين که نماز بخوانيم و در عين حال صدها عمل ناشايست را مرتکب شويم . اصل اين است که ما انسان خوبي باشيم حال چه قائم به نماز باشيم يا تارک آن . پس ملاک انسان خوب بودن ، نماز خواندن نيست بلکه دل و قلب پاک داشتن است . همه اين گفته ها حاکي از آن است که شناخت لازم و آگاهي کافي از فضائل نماز و جايگاه آن در اسلام براي کثيري از نوجوانان و جوانان حاصل نشده است .

سستي و تنبلي
 

بعد از دو عامل مذکور ، علّت ديگري که در ترک يا بي توجهي به نماز بيان شده است عنصر و عامل تنبلي است . غالبا نوجوانان و جوانان به آساني تن به فعاليّت نمي دهند مگر در اموري که بيشتر جنبه احساسي و هيجاني داشته و يا در اموري که با انگيزه و شناخت قبلي همراه باشد و براي فردي که چند سال است به سن تکليف رسيده قدري مشکل است در هواي سرد زمستان آستين خود را بالا بزند و با آب سرد وضو بگيرد و يا کفش و پوتينش را از پايش در آورد و مسح نمايد به همين خاطر گاهي از نماز خواندن طفره مي رود و يا براي او دشوار است که از خواب شيرین صبح گاهي بزند و نمازش را بخواند و ...
هر چند که برخي از نوجوانان و جوانان اين عامل را در موضوع مورد بحث مهم شمرده اند وليکن به نظر مي رسد که اين علّت نمي تواند بعنوان يک عامل مستقل و بلکه يک علت به حساب آيد چون بعداً خواهيم گفت که تنبلي خود معلول علل ديگري مي باشد .

مجالست و همنشيني با دوستان ناباب
 

بديهي است که نقش بسيار مهم دوستان در شکل دهي شخصيت انساني خصوصاً در سنين نوجواني و جواني را نبايد ناديده انگاشت . دوستان شايسته و خوب در سوق دادن انسان به سوي سعادت و کمال مؤثّرند و دوستان ناشايست در انحراف آدمي به سمت ناهنجاريهاي اخلاقي . چه بسا جواناني که در مسائل ديني علاقمند و به دينداري خود راغبند وليکن در محيط هاي مختلف از قبيل محلّه اي که در آن زندگي مي کنند يا محيط کار و تحصيل که در آن ساعاتي از عمر را سپري مي سازند با افرادي آشنا شوند که به تدريج او را در دام بي ديني و لاابالي گري گرفتار مي کنند .

فساد اخلاقي
 

برخي از جوانان در علّت دوري از نماز و تعاليم ديني و مذهبي ، مفاسد اخلاقي را بسيار مؤثّر مي دانند . البته اين عامل در خانواده ها و محيط هاي مختلف داراي شدّت و ضعف مي باشد و در بروز و ظهور آن مي توان عللي را بر شمرد که هر کدام از آن عوامل به تنهايي مي تواند در ايجاد آن و انحراف شخص کافي باشد. عواملي چون خواندن و مطالعه نوشته هاي تحريک آميز در مکتوبات و مقالات خصوصا اگر با نثر روان يا به صورت نظم بوده باشد ، تصاوير و عکس هاي مبتذل در بيرون از خانواده و نيز بد حجابي يا بي حجابي برخي از اعضاي فاميلي در مراسم جشن و سرور و عدم رعايت موازين شرعي و سنّت هاي غلط حاکم بر برخي از خانواده ها در درون خانواده مي توانند در بروز مفاسد اخلاقي اشخاص خصوصاً جوانان تاثير زيادي داشته باشند .کم نيستند جواناني که با ايجاد و مهيّا بودن چنين زمينه هايي غسل بر آنها واجب گرديده و آن اراده و تصميم راسخ را ندارند که در داخل وقت خود را تطهير نموده و نماز را به پا دارند و يا اگر در خارج وقت خود را پاک کرده اند قضاي نماز را به جا آورند چنانچه برخي صراحتا گفته اند که نگاه به اين تصاوير و صحنه ها،مقدمه و زمينه خود ارضايي و مفاسد ديگر اخلاقي است .

مزاحم دانستن نماز براي کارهاي شخصي
 

برخي چون در وقت نماز مشغول کارها و اعمال شخصي خود هستند فرصت اين که نماز را در اول وقت آن اقامه کنند ندارند و وقتي که فرصت هاي اوليه براي اقامه و برپايي نماز از دست برود تدريجا بعد از استراحت جون دوباره مشغول فعاليّت مي شوند اقامه نماز را مانعي براي انجام کارهاي خود مي دانند . البته خواهيم گفت که اين عامل به بهانه شبيه تر است تا يک دليل براي ترک يا بي توجهي به نماز .

تکبر و غرور
 

عامل ديگر که در ترک نماز و ساير فرايض عبادي مي تواند مؤثّر باشد غرور جواني و تکبّر و بزرگ منشي برخي از افراد است . صفت غرور از پست ترين اوصاف انساني است که شايد بتوان گفت منشا تمام گناهان و معاصي مي گردد . هر گاه اين خصلت در کسي پا بگيرد و استقرار يابد فرد را به مهلکه هاي بزرگي مي کشاند با متصّف شدن به اين صفت فرد چنين مي پندارد که اگر در مقابل خداي خود سجده کند کوچک مي گردد بنابراين براي اينکه بزرگي و غرورش محفوظ بماند در مقابل هيچ کس نبايد سر تعظيم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال . فلذا اين خيالبافي شاعرانه و تصّورات جاهلانه او را از همه امور متعبدانه دور ساخته و مانعش مي شود که او در مسير سعادت خويش گام بردارد . اين همان وصفي است که وقتي در ابليس ظاهر و آشکار شد در مقابل دستور صريح خداوند سر باز زد و حاضر نشد امر الهي را در سجده برآدم امتثال نمايد .

تسويف ( واگذاري امور به آينده )
 

برخي از جوانان با توجه به اينکه چند سالي است که وارد سن تکليف شده و در مقابل تعاليم و دستورات دين مکلّف مي باشند و بر آنها واجب است که به احکام ديني گردن نهند ولي با اين توجيهات که ما هنوز جوانيم و تازه اوايل عمر ماست و بهانه هايي از اين قبيل اعمال ديني را ترک مي کنند . جوان در بسياري از مواقع نماز نخواندن خود را اين چنين توجيه مي کند که من بعدا ميخوانم و يا قضاي آن را به جا مي آورم . عمر طولاني در پيش است پس مي توان اعمالي را که امروز از من ترک مي شود در سنين پيري و در زمان بيکاري و يا توبه کرد .بنابراين عملي که در آينده قابل جبران باشد و از طرفي مغفرت و بخشش الهي آن را شامل گردد جاي نگراني نيست.

ضعف اعتقادي
 

جوانان ميتواند تاثير زيادي را بگذارد بردباورهاي ديني ، و تقويت روحيات مذهبي است که بخش عمده اين مسئوليت بر عهده مبّلغان دين مي باشد . امروزه بخش عظيمي از جوانان که بهترين و مهمترين ، قشر جامعه محسوب مي شوند از ضعف اعتقادي رنج مي برند . در کتب درسي خوانده ايد که خدا و قيامتي هست و مسائل ديني تا حدودي به آنان گفته شده وليکن به باور و يقين نرسيده است . اصول اعتقادي را به صورت مستدل و متفن فرا نگرفته بلکه اصول را چون فروع مقلّدانه باور دارد . تعاليم دين را با انگيزه و اعتقاد انجام نمي دهد و بيش از آن که با درايت و بينش همراه باشد با احساس و عاطفه به امور ديني برخورد دارد . اين ضعف در عقيده و عدم استواري آن بر پايه منطق موجب مي گردد که جوان به مسائل ديني آن اهميّت خاص را قائل نباشد و يا پاي بندي کامل به تعاليم ديني را نداشته باشد . به همين جهت بسيار ديده مي شود که بعضي از افراد ] نماز خواندنشان موسمي و فصلي است . مثلاً در فصل خاصي مثل ماه مبارک رمضان يا ايام ماه محرم و صفر نمازشان را مي خوانند و بقيه ماه هاي سال را با نماز وداع مي گويند . و يا بعضي فقط به چند تا از نمازهاي واجب عمل مي کنند و نماز صبح را مثلا نمي خوانند . اين نيست مگر از ضعف اعتقادي فرد . و تا اين ضعف جبران نگردد ، مشکل فوق قابل حل نخواهد بود .

رفتار نامناسب مبلّغان ديني
 

ابتدا اين نکته را متذکّر شوم که منظور از عنوان مزبور،انکار يا زير سؤال بردن مبلّغان متعهد و متديّن خصوصا روحانيون وارسته اي که حيات خويش را صرف تبليغ دين نموده اند نيست بلکه توجه دادن به اين نکته است که بايد برخورد با جوانان بسيار با ظرافت و دقت انجام گيرد.چون چه بسا جواناني که مقيد به موازين ديني باشند ولي با يک عکس العمل فردي که لباس دين بر تن کرده است ازدين بيزار گردند.تحقيقات ونظر سنجي ها گوياي اين حقيقت است که برخي از جوانان به خاطر دوستي و صميميّت و ارتباط نزديکي که با طلاب و روحانيون خصوصاً طلبه جوان پيدا کرده که بايد از آن بعنوان يک پديده ميمون و مبارک نگرسيت رفتاري را مشاهده مي کنند و يا سخناني را مي شنوند که موجب سستي و وهن آنها از دين مي گردد . بعنوان مثال اگر جواني مشاهده نمايد که يک روحاني در محفلي نشسته و مشغول صحبت و احياناً غيبت ديگران است و توجّهي به نماز در اول وقتش ندارد و يا در رفتار با کسي تندي مي کند اين اعمال ، تاثير منفي اش را بر روحيه ديگران باقي مي گذارد . گاهي گفته مي شود که اگر واقعا نماز در اول وقت آن همه فضيلت دارد پس چرا يک روحاني بعنوان مبلّغ دين به آن توجه ندارد . اين هم عاملي است که برخي جوانان بيان مي دارند . علاوه بر موارد دهگانه اي که بيان شد عاملي چون مشکلات مادّي ، کاستي در تبليغات ، نداشتن مشوّق، مشکل ازدواج ، وجود آلودگي اخلاقي برخي از محيط هاي محلي ، عدم جاذبه کافي مساجد و مکانهاي عبادي و عدم رعايت مسائل بهداشتي در مساجد و نمازخانه ها از ديگر عواملي هستند که در ترک و رويگرداني يا کم توجهي نوجوانان و جوانان به مسائل عبادي خصوصا نماز تاثير به سزايي دارندکه بايد در رفع و حل آن کوشا بود . نمودار زير تحقيق انجام شده را نشان ميدهد ، نمودار زیر بر اثر آمار کمی از دانش آموزان چندین مدرسه بوده است که به تصویر کشیده شده است .

راه حل ها
 

1-نقش خانواده در تربيت فرزندان
 

کانون خانواده اوّلين و بهترين مدرسه اي است که نسل هاي جوامع بشري از آنجا رشد مي يابند بنابراين اگر والدين يا مربيان خانواده افراد مدير و با مسئوليتي باشند قطعا کانون خانواده محيط سالمي براي تعالي و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعکس اگر مربي خانواده انسان غير مسئول و بي قيد و شرطي باشد قطعا افرادي که از آن خانه وارد اجتماع مي شوند انسانهاي مفيدي براي اجتماع نخواهند بود و به همين خاطر دين و مسئوليّت سنگين و خطيري را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربيت فرزند را بعنوان بهترين عمل صالح وارثي ماندگار ياد کرده است. در نصوص و روايات که از ائمه معصومين( ع ) و رسول گرامي اسلام ( ص ) به ما رسيده بخش عمده اي از آن را احاديث اخلاقي و تربيتي تشکيل مي دهد که در اينجا به مناسبت موضوع به چند حديث اشاره مي شود .
علي (ع) در نامه اي خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبي(ع)مي فرمايند:
فَبادَرتُکَ بالادب قَبلَ ان يقسُوَ قَلبُکَ وَ يشتَغِلَ لِاَبُکَ .
(( فرزند عزيز در راه ادب آموزي تو از فرصت استفاده کردم و قبل از آنکه دل کودکانه ات سخت شود و عقلت به انديشه هاي ديگر مشغول گردد به تربيت تو مبادرت نمودم و وظيفه پدري خود را انجام دادم )) ( بحار الانوار ، ج 1 ، ص 223 ، روايت 12) . و نيز از امام صادق ( ع ) در روايتي چنين آمده است که فرمودند : انَ خيرَ ما ورَث الاباءُ لابنائهم الادبُ لاالمال . (( بهترين ارثي که پدران براي فرزندان خود باقي مي گذارند ادب و تربيت صحيح است نه ثروت و مال )) . ( الروضه من الکافي ، ج 8 ، ص 150 ، روايت 132 ) همه اهتمام امامان معصوم ( ع ) بر اين امر مبتني است که پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئوليت بار آورند تا حدّي که بي مبالاتي و کم توجهي والدين را نسبت به امور فرزندان و اعضاي خانواده از گناهان و معاصي کبيره بشمار آورده اند .امام سجاد ( ع ) مي فرمايند : (( و اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاعف اليک في عاجل الدنيا بخيره و تسره وانک مسئولُ عما وليته به من حسن الادب والدلاله علي ربه عزوجل والمعونه له علي طاعته فاعمل في امره عمل من يعلم انه مثابُ علي الاحسان اليه معاقبُ علي الاسائه اليه )) (( و اما حق فرزندت به تو اين است که بداني او از تو بوجود آمده و در نيک و بد زندگي وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستي وي ، مسئول ادب و تربيت صحيح او هستي و تو مسئولي که او را به سوي خداوند بزرگ راهنمايي نمايي و در اطاعت از پروردگارش ياريش نمايي بايد رفتار تو در تربيت فرزندت توام با احساس مسئوليت باشد ، رفتار کسي که در حُسن تربيت فرزند داري اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق کيفر و عقاب است )) . (بحار الانوار ، ج 71 ، ص 6 ، روايت 1) .
اين مساله تا آنجا نزد ائمه ( ع ) اهميت پيدا مي کند که در حالات عرفاني ادعيه از خداوند استمداد و يار مي خواستند چنانچه امام سجاد (ع ) در مقابل پروردگارش اين چنين دعا مي کند که :واعني علي تربيتهم و تاديبهم و برهم .
(( بار خدايا مرا در تربيت و ادب و نيکوکاري فرزندانم ياري و مدد فرما )) . ( صحيفه سجاديه ، دعاي 64 ) .در ادبيات فارسي که سرشار از فرهنگ غني ديني است و شايد بتوان گفت که غناي ادب فارسي و نفوذ کلام اديبان ما از مايه و مواردی است نثر و نظم هاي فراواني در اين باره وارد شده است . ادباي مسلمان که توجه خاص و ويژه اي در مسائل فرهنگي داشته و براي ارتقاء فرهنگي جامعه از هيچ کوششي دريغ نداشتند اين نکته را هميشه متذّکر مي شدند . سعدي که حکايت او در بوستان جهات تربيتي خوبي را در بر دارد در اين باب چنين سروده است :
چو خواهي که نامت بماند به جاي
پسر را خـردمنـدي آمـوز و راي
که گر عقـل و طبعش نباشد بسـي
بمــيري و از تــو نـمانـد کـسـي
بـسـا روزگـار را کـه سخـتي بــرد
پسـر چون پـدر نازکـش پـرورد
خـردمــنـد و پـرهـيـزگـارش بـرار
گرش دوست داري بنازش مـدار
شبيه همين شعر سعدي را شعراي ادب در شعر خود دارند . احمد شمقي از شاعران معروف و مشهور مصري است او مي گويد : (( يتيم کسي نيست که والدينش او را از غم زندگي رها کرده و او را ذليل و خوار گذاشته باشند بلکه يتيم کسي است که براي او مادري باشد که بي قيد و بند باشد و يا پدري که مشغول مسائل دنيايي )) اين است نقش تربيتي خانواده که تاثير ويژه اي دارد وليکن از اين نکته نبايد غافل بود که برخي از جوانان با تحصيل علم به حدّي از تامل و دور انديشي مي رسند که به واسطه مشورت بت مشاوران و مربيان متدين و دلسوز و يا دوستانه آگاه و متعهد ، رفتار و آداب خانوادگي خويش را اصلاح نموده و به سمت کمال و سعادت انساني خويش گامهاي بلندي را بر مي دارند و در حقيقت خود را از يتيمي به بلوغ مي رسانند و اين گروه از جوانان جزء کساني هستند که پدر و مادر مورد عاق آنان واقع مي شوند .

2-عدم آگاهي از فرضيه نماز
 

چنانچه گفته شد بسياري از قصور و کوتاهي هاي افراد در مسائل ديني بخاطر عدم آگاهي کافي و معرفت لازم از مباني ديني است . بديهي است که تلاش و کوشش در هر عملي منوط به وجود انگيزه اي است که قبل از انجام عمل در فرد ايجاد شده است و هيچ انگيزه اي بدست نمي آيد مگر با علم و اگاهي و پر واضح است که هر چقدر آگاهي انسان در آن عمل بيشتر باشد با رغبت و تمايل بيشتري بدنبال آن مي رود و قدرت و توانايي اش در آن کار شدّت مي يابد .باور ما اين است که اگر جوانان ما نسبت به نماز و يا ساير فرائض و تعاليم دين اطلاع دقيق و کافي را داشته باشند و از برکات و فضائل و آثار و نتايج آن مطلّع باشند هرگز حاضر نمي شوند که چيزي را جايگزين آن سازند ، وقتي يک جوان مسلمان درک کند و يقين نمايد که نماز پايه محکم و استوار دين است ، نماز ملاک اصلي تمايز کفّار با اوست ، نماز مايه آرامش روح اوست ، نماز اولين گام مسلماني است ، نماز تخليه همه آلودگي ها و پليدي ها و دواي همه امراض و دردهاي دروني و باعث سبکي و سکينت و آرامش قلبي او و لحظه گفتگوي او با محبوب و معبود او و نماز همه دين اوست و نيز صدها آثار مثبت روحي و رواني در آن گنجانيده شده چگونه راضي خواهد شد که آن را با امور ديگر معاوضه نمايد . بنظر مي رسد که عمده ترين مشکل ما اين است که در باب نماز از دو امر غفلت کرده ايم يکي از اهميّت نماز در اسلام و جايگاه رفيع آن در دين و ديگري از آثار و اسرار آن که شايد همين امر يعني آثار و اسرار مهمي که در نماز نهفته است آن جايگاه مهم را برايش در دين ايجاد کرده است . اگر از اين دو امر در نماز به مقدار کافي بينش حاصل شود هيچ انسان عاقلي آن را در زندگي و حيات خويش ترک نخواهد کرد چون کدام انسان عاقل است که سعادت خويش را با شقاوت و نيکبختي را با تيره روزي مبادله نمايد .

3-سستي و تنبلي
 

براي حل اين معضل که بيشتر جنبه فردي و خصوصي دارد نخست بايد عوامل پيدايش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حل آن کوشيد . دانشمندان علوم روانشناسي تنبلي را معلول يک سري عوامل و علل مي دانند و در واقع معتقد اند که تنبلي ما به بي دقّتي خود به خود وجود ندارد بلکه سستي و تنبلي فقط نشانه يک اختلال يابي ميلي است که بايد علت آن را جستجو کرد . روانشناسان علل تنبلي را به سه دسته تقسيم بندي نموده اند . علل جسماني علل تربيتي و علل عاطفي . علل جسماني تنبلي را دائمي نمي داند بلکه موقتي است مثل خستگي که امري است مقطعي و موقّت . اين علل ممکن است از محيط خانوادگي يا اجتماعي نامساعد بوجود آيد . مثل فقر مادي ، کم غذايي ، عدم رعايت بهداشت ، والدين نالايق و ناتوان که غالبا در خانه يا مدرسه آنها را هدف سرزنشهايي قرار دادند که معمولا نصيب آدمهاي تنبل مي شود.تجربه نشان مي دهد که اکثر تنبل ها به علل عاطفي يا منشي تنبل هستند يعني از لحاظ جسمي سالم و داراي هوش کافي مي باشند اما کار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نيازهاي آنان نيست و در واقع اين نوع تنبل ها ناتوان از فعاليت نيستند . ( تفاوتهاي فردي (( روانشناسي اخلاقي )) ، ص 141 ))يعني در حقيقت تنبلي يک مرض نيست بلکه نداشتن يک انگيزه و علاقه دروني است که آن عامل دروني در فعاليّت و عدم فعاليت جسم ظاهر مي گردد . يکي از روانشناسان چنين مي گويد :(( در عمق هر فعاليتي يک گرايش دروني عاطفي وجود دارد و در غير اين صورت به امتناع و تنبلي تبديل مي شود . در حقيقت ميتوان گفت که تنبلي اساسا فقدان علاقه است اين عدم علاقه سبب انزجار او از کار خواسته شده مي گردد )) . (( تفاوتهاي فردي (( روانشناسي اخلاقي )) ، ص 142 ) .عدم علاقه و نبودن انگيزه را حاکي از يک سري اختلالات عاطفي مي دانند مثل اضطراب ، تناقض ، احساس حقارت ، عدم اعتماد به نفس ، حسادت ، ترس از سرکوفتها و تنبيهات ، خيالپروري ، تهديد عاطفي در برابر پدر و مادر و ضعف ، همه دلايلي هستند که ممکن است سبب تنبلي آشکار شود . و گاهي اين نوع تنبلي فقط در برابر يک کار است مثل تنبلي در درس خواندن يا مطالعه کردن و يا بازي کردن و غيره . مهمترين تدبيري که بايد انديشيد اين است که مربيان و والدين در باره فردي که تنبلي او نتيجه بي علاقگي و بي دقتي است او را کمک کنند تا کشمکش رواني و دروني خود را جستجو نمايد که فعاليت او را تضمين کند . (( تفاوتهاي فردي (( روانشناسي اخلاقي )) ، ص 147 ) .يعني آن شناخت و انگيزه را در او ايجاد کنند به جاي آنکه او را مجبور به عملي نمايند . علاوه بر آنچه که از ديدگاه علوم روانشناسي و تجربيات روانشناسان و روانکاوان بيان شد لازم است از ديدگاه دين و ائمه معصومين ( ع ) را در اين باب ياد آور شويم . اما قبل از بيان آن بايد بگوييم که آنچه روانشناسان در اين زمينه گفته اند مورد تائيد و تاکيد دين است و از حيث تربيت مذهبي و ديني بايد به همين صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان ، انعکاس و نتيجه غير مطلوب و منفي به دنبال دارد. امام باقر ( ع ) از رسول گرامي اسلام ( ص ) حديث کرده است که فرموده اند :
(( اسلام دين محکم و قوي خداوند است ، راه مستقيم آن را با مدارا بپيماييد و تندروي نکنيد افرادي که رفتار تند دارند همانند مسافري مي باشند که در پيمودن راه ، زياده روي نموده و به مرکب سواري خود بيش از حد فشار آورده و در نتيجه مرکبش از کار افتاده و خودش از پيمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسيده است )) ( بحار الانوار ، ج 68 ، ص 211 ، روايت 3 )اين در حالي است که در دين از سستي و تنبلي بسيار نکوهش بعمل آمده است و از منظر دين عنصر سستي و تنبلي از مهمترين عامل دوري از سعادت و خوشبختي مي باشد . علي ( ع ) فرموده اند :مَن اطاعَ التوانِي ضَيعَ الحقوقَ .
(( کسي که از سستي و تنبلي پيروي کند حقوق خود را در همه شؤون زندگي ضايع کرده است )) . ( بحار الانوار ، ج 70 ، ص 160 ، روايت 7 )و يا در جاي ديگر مي فرمايند : (( هَيهاتَ مِن نَيلِ السعادَه ِ السُکُونُ الي الهَواني والبطالَهِ .
(( آرميدن در آغوش تنبلي و بطالت ، دوري جستن از سعادت و خوشبختي است )) . ( غرر الحکم ؛ ج 6 ، ص 197 )
و آخرين روايت اينکه : امام باقر ( ع ) مي فرمايند :حضرت موسي ( ع ) در پيشگاه الهي عرض کرد پروردگارا کدام يک از بندگانت نزد تو مبغوض تر است ؟ فرمود : آنکه شبها چون مرداري در بستر خفته و روزها را به بطالت و تنبلي مي گذراند . (( بحار الانوار ، ج 13 ، ص 354 ، حديث 52 )

مجالست و مصاحبت با دوستان
 

براي يک جوان که ابتداورود او به حيات و زندگي اجتماعي است و شخصيت اجتماعي او در حال شکل گيري مي باشد آنچه در درجه اول اهميت قرار دارد و شايد مهمترين عامل در موفقيت و کسب سعادت او در زندگي بشمار آيد انتخاب دوست يا دوستان خوب است و آنچه که در اين رابطه مهم است و بلکه اقتضاي زندگي اجتماعي انسان مي باشد شناخت برخي از خصوصيّات اجتماعي افراد و آشنايي با ملاک و معيار هايي است که در انتخاب دوست خوب لازم و ضروري است . در زندگي و حيات اجتماعي تاثير دوستان بسيار بيشتر از نقش اعضاي خانواده در زمان کودکي است . يک رفيق بد و دوست ناباب در ميان دوستان خوب همانند ميوه پوسيده اي تشبيه شده است که در ميان ميوه هاي سالم در جعبه اي قرار گرفته باشد همانطور که يک ميوه پوسيده مي تواند ميوه هاي زيادي را از بين ببرد يک رفيق شر قادر است که افراد زيادي را مثل خود شرور سازد . به همين خاطر در روايات زيادي از معصومين ( ع ) وارد شده است که يک جوان بايد در اين امر حياتي که گاهي تغير سرنوشت او بر حول آن محور دور مي زند بسيار مراقب بوده و سنجيده عمل نمايد . علي ( ع ) مي فرمايند :
(( مَن اتَخذ اخا من غير اختبارا الجاهُ الاضطرار الي مرافقه الاشرار .(( کسي که ناسنجيده با ديگران پيمان دوستي مي بندد ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد )) ( غرر الحکم ، ص 416 ، فصل دوم )

نقش دوست در سرنوشت انسان
 

از مجموع مطالبي که گفته شد تا حدي تاثير و نقش دوستان در زندگي انسان مشخص گرديده و شايد بتوان گفت که همه تاکيدات دين ناظر به اهميت اين نکته است که ايفاي نقش دوستان را در سرنوشت انسان نبايد ناديده گرفت . بدون ترديد مي توان گفت که مهمترين عامل در شکل دهي شخصيت آدمي بعد از تصميم و اراده فرد ، دوستان و معاشران او هستند . چون طبيعت انسان تاثير پذير است و بخش عمده اي از اوصاف اخلاقي و عقايد فردي را از ديگران که با او مصاحبت و قرينند اخذ مي کند و اين امري نيست که قابل کتمان باشد چون حالت انفعالي و تاثير پذيري هم از حيث علمي امر ثابت شده اي است و هم از جهت منطق ديني امري پذيرفته شده است . آنچه که ديدگاه دين را در اين امر تبيين مي کند رواياتي است که در اين خصوص وارد شده است . اميرمومنان علي ( ع ) در تاثير همين امر مي فرمايند :
(( هرگاه امر کسي بر شما متشّبه شد و دين او را تشخيص نداديد به دوستشان نظر کنيد اگر اهل دين بودند او نيز پيرو دين خداست و اگر بر دين خدا نبودند پس او هم نصيب و بهره اي از دين خدا ندارد )) .
امام صادق ( ع ) فرمودند :خصلتان مَن کانتا فيه والا فاعزَب ثم اعزب ، ثمَ اعزب قيل و ما هما ؟ قال : الصلاه ُ في مواقيتها و المحافظه عليها و الموساه .(( هر که دو خصلت در او بود قابل معاشرت و دوستي است و گرنه از او دوري کن ، دوري کن ، گفته شد : آن دو صفت چيست ؟ فرمود : يکي نماز را به وقتش خواندن و به آن مواظب بودن و ديگري همدردي )) . ( خصال شيخ صدوق ، باب الاثنين ، ص 55 )اينکه امام سه بار تاکيد ورزيدند که دوري کنيد نشانه شدّت تاثير پذيري صفات اخلاقي افراد در يکدیگر است به همين دليل امام اصرار دارند که با اهل نماز و پاسداران و حافظان نماز معاشرت و حشر و نشر داشته باشيد تا اخلاق آنان به شما سرايت نمايد مفهوم اين کلام نوراني آن است که اگر با غير ايشان و کساني که بي توجه به نماز و عبادتند نشست و برخاست داشته باشيد آنان شما را از مسير سعادت منحرف مي سازند و اخلاقشان را در شما تسريع مي بخشند. چنانچه ثنايي غزنوي گفته است :
با بدان کـم نشين که درمـاني
خـو پذير است نفس انساني
و يا عارف رومي ( مولوي ) چنين زيبا سروده اند که :
تا تواني مـي گريز از يار بـد
يـار بد بدتـر بـود از مـار بـد
مار بد تنها همي بر جان زند
يار بد بر جان و بر ايمان زند
و به راستي که نقش دوست در سعادت و شقاوت انسان بسيار مؤثّر است و غالبا اثر و نقش او از نقش و تاثير خانواده و نزديکان بيشتر و مهمتر است پس بايد در انتخاب و شناخت او دقيق و کوشا باشيم .

بهانه مزاحمت نماز در امور شخصي
 

کسي که نماز را مزاحمي براي اعمال و کارهاي روزمره شخصي بداند از دو حال خارج نيست يا ناشي از عدم آگاهي و جاهل بودن به موقعيت نماز و جايگاه آن در دين است که تصّور مي کند نماز با ساير تعاليم دين يکسان بوده و با بقيه احکام اسلامي فرقي ندارد و يا به خاطر ايجاد بهانه در ترک آن است که مي خواهد آن بهانه را بعنوان دليل نمايان سازد که هر دو جهت مردود است . بطلان تصّور اول به اين است که نماز برترين جايگاه را در دين دارا بوده و هرگز در عرض ساير احکام دين نيست . در برخي از تعابير، معصومين (ع) نماز را عصاره دين و بلکه تمام دين به شمار آورده اند چون همه دين در نماز متجلّي است .و بطلان تصّور دوم به اين است که طبيعي است هرکس براي انجام عمل يا ترک آن سعي دارد که دليلي داشته و انجام و ترک هر کاري را بدون علّت انجام ندهد چون هيچ کاري بدون علّت نيست .البته اگر سوال شود که اقامه نماز که جنبه ايجابي و عملي دارد نياز به دليل دارد ولي ترک نماز چيزي نيست که جنبه علمي داشته باشد تا نيازمند دليل باشد ؟ پاسخ ما اين است که چون نماز حکمي است که بنده خواسته شده و جزء واجبات بحساب آمده اگر کسي آن را ترک نمايد بايد دليل اقامه کند نه کسي که آن را انجام مي دهد . و امور زيادي در دين وجود دارد که جنبه سلبي آنها و ترکشان نيازمند دليل است مثل اين که در قيامت از انسان سوال ميشود تو که سالم بودي چرا روزه نگرفتي ؟ چرا تو که مستطيع بودي به حج نرفتي ؟ تو سرمايه داشتي چرا خمس و زکات ندادي ؟ همه اين ها جنبه سلبي دارند و ترک شان محتاج دليل است نه انجام آنها .اينجاست که افراد به بهانه ها تمسک مي جويند و تلاش دارند که آن بهانه هاي واهي و خيالي را بعنوان دليل ترک عمل خود ارائه نمايند و حال آنکه خود مي دانند که اينها بهانه اي بيش نيست .معمولاً عادت بشري بر اين است که بهانه تراشي کند و تنبلي و سستي را در هر کاري را توجيه نموده و اعتذار بطلبد و اين عذر و بهانه ها دليل و نشانه عدم تمايل يا سستي اراده اوست.

غرور و تکبر
 

اين وصف يکي از مذموم ترين اوصاف بشري است و در اعراض و روي گرداني خدا از بنده ، وجود همين صفت در انسان کافي است . در چندين آيه از آيات الهي خداوند اين صفت را نکوهش نموده است . در آيه اي مي فرمايد:ساصرف عن آياتي الذين يتکبرون في الارض الحق .(( به زودي مردمي که بدون علّت در زمين تکبّر مي ورزند از آيات خود دور سازيم )) (سوره مبارکه اعراف ، آيه 146 )و در آيه ديگر مي فرمايند :کذلک يطبع الله علي کلّ قلب متکبّر جبّارٍ .(( همچنين خداوند مهر زند بر دل هر متکبّر جبار)) ( سوره مبارکه غافر ، آيه 35 )يعني همه قلب دل او را مهرزند که هيچ شناخت و معرفت قبلي نداشته باشد .

و امّا درمان اين بيماري
 

بهترين راه درمان و علاج اين بيماري ، تواضع و فروتني است چون حکماء و عرفا گويند هر دردي به ضدش درمان پذيرد . بنابراين رکوع و سجده خاضعانه و خاشعانه در مقابل عظمت و کربلائي خداوند و احساس ذلّت و خواري در برابر او مي تواند به انسان اين بينش و معرفت را ايجاد کند که او موجب نا چيزي است.علماي علم اخلاق گفته اند که درمان و علاج کبر از دو راه ميسر است .علمي و عملي .امّا راه علمي آن است که نفس خود را بشناسد يعني معرفت و شناخت به خود و خداي خود پيدا کند .چون وقتي انسان خود و خداي خود را بشناسد به حقارت و ضعف و ناتواني خود و عظمت و قدرت الهي پي خواهد برد و خواهد فهميد که لحظه و آني از خالق خود بي نياز نيست . پس همه غرور و تکبّر ناشي از جهل و حماقت اوست و انسان آگاه مي داند که از خاک ناچيز و آب گنديده خلق شده و چند صباحي در اين دنيا زنده نخواهد بود . چنين انساني هرگز فخر نمي فروشد و کبر به بازار عرضه نمي کند.علي (ع) درباره اعجاب آفرينش انسان مي فرمايد :
اعجَبوا لهذا الانسان ينظر بشحمٍ و يتکلّم بلحمٍ ويسمَعٌ بِعَظمٍ و يتنَفَسٌ مِن خَرمٍ .(( براي آفرينش انسان به شگفت آئيد که با پيهي مي بيند و با گوشتي سخن مي گويد و با استخواني مي شنود و از شکافي ( بيني ) نفس مي کشد )) .
اين همه شگفتي را خالقش در او ايجاد کرده و اگر تامّل کند به عظمت خالق و حقارت خود پي خواهد برد.
مرحوم نراقي از علما و فقهاي بزرگ شيعه که در علم و اخلاق يد طولايي دارد در درمان علمي مرض غرور مي فرمايد :(( اي انسان قدر و مقدار خود را بشناس ، اوّل و آخر خود را در نظر گير، اندرون خود را مشاهده کن ، اي مني گنديده و اي مردار ناپسنديده . اي جوال نجاسات و اي مجمع کثافات ، اي جانور متعفّن و اي کرمک عفن اي عاجز بي دست و پا ، اي به صدهزار احتياج مبتلا تو کجا و تکبر کجا ، شپشي خواب و آرامش را از تو مي گيرد . جستن موشي تو را از جا مي جهاند ، لحظه اي گرسنگي تو را از پا در مي آورد ، در شب تاريک از سايه ات مي ترسي . پس در صدد معالجه اين مرض بر اي و بدانکه از معالجه مخصوصه اين مرض ، تامّل و تفکّر در مذمت تکبر و غرور و مدح تواضع است )). ( معراج السعاده ، ص 221 – 220)بنابراين اگر فرد در خويشتن خويش و در رفتار خود با ديگران تامّل نمايد و بينش و معرفتي بدست آورد از کبر و غرور فاصله مي گيرد . و اما راه علمي آن است که در مقابل خدا و خلق تواضع کند و رفتار بزرگان را الگو براي خويش قرار دهد.

تسويت و طريق رهائي از ان
 

چنانچه گفته شد برخي از جوانان و افراد ميان سال اعمال عبادي و تکاليف ديني خود را به آينده موکول مي کند و توجيهاتي از قبيل طولاني بودن عمر انساني و يا بخشش و عفو الهي را در نظر دارند. در حلّ اين عامل و از بين بردن آن بر نسل جوان توجه به اين نکته ضروري است که شيطان براي فريب دادن هر کسي ، دام مشخّص و معيّني را که مقتضاي حال او باشد مي گستراند و نحوه فريب دادن ابليس براي همه يکسان و يکنواخت نخواهد بود . او عالم را به گونه اي فريب مي دهد و عامي را به گونه اي ديگر . جوان را به طريقي در دام خود گرفتار مي سازد و پير را به طريق ديگر . زن را به يک نوع گمراه مي سازد و مرد را به نوعي ديگر . بهر حال کانال ابليس کانال مشخصي نيست که شناخت آن آسان باشد .چه بسا جواني که تصميم به عبادت گرفتند وليکن شيطان انجام عبادتشان را به تاخير انداخته و گفته شتاب مکن. چه بسا جواني به سمت مسجد روانه بود که شيطان او را برگردانده وبه او القاه کرده که وقت به اندازه کافي هست.

رابطه اعتقاد و عمل
 

پر واضح است که اعمال آدمي از اعتقادات او سرچشمه مي گيرد و ميان ايدئولوژي و جهان بيني و يا حکمت نظري و علمي ارتباط و پيوند وثيق و عميق برقرار است.ميزان پاي بندي به تکاليف ديني به اعتقادات هر شخصي وابسته است. يعني هر چه عقيده انسان نسبت به دين بيشتر باشد او در انجام فرائض ديني مقيّد تر و تعهدات عملي او بيشتر است. بي جهت نيست که فرد معتقد به خدا و قيامت در اعمال و رفتارش تمام تلاش خود را در راه رضاي الهي مدّ نظر دارد و همه اهتمامش اين است که به حرام نيفتد و سعي دارد که فرد مقيدي در جامعه اش قرار گيرد . فردي که داراي ضعف ايمان يا بي اعتقادي باشد هدف معيّن و مشخصي در زندگي ندارد و چون داراي هدف مشخصي نيست زندگي و حياتش متزلزل است و چنين انساني سعادتمند نخواهد بود .صريح تر بگويم که انسان با اعتقادات ديني زنده است و هر چه معتقدات او قوي تر باشد زنده تراست در مقابل، انسان فاقد اعتقادات مذهبي از ارزشهاي انساني بي بهره است . دليل اين سخن آن است که:اعتقادات مذهبي و ايمان ديني ،تنها يک سلسله احکام و دستورات ديني به انسان ارائه نمي دهد بلکه نماي کلي نظام هستي را در نظر او تغيير مي دهد و مسير زندگي او را متحّول مي سازد.

آثار و نتايج اعتقادات ديني
 

چون سخن بد ينجا رسيد به برخي از آثار و فوايد ايمان و اعتقاد ديني اشاره مي شود ترديدي نيست به اينکه تقويت پايه اعتقادي و دست يابي به معتقدات محکم ديني که بر معرفت و آگاهي استوار باشد نشاط و شادابي زيادي به انسان اعطا مي کند. بنابر اين بر جوانان تحصيل کرده که داراي افکار روشن و تازه اي مي باشند آگاهي به اين نکته لازم است که هر عملي بدون رنگ ديني و صبغه مذهبي عملي بي نتيجه و کاري بدون ثمر خواهد بود . هين سخن،تلّقي و برداشت ما از متون ديني نيست که از ظاهر آيات و روايات بدست آورده باشيم بلکه صريح آيات و روايات بر اين نکته دلالت دارند.مَن عمل صالحا مِن ذکرٍ اوانثي و هو مومن فلنحيبينه حياةً طيبة.(( کسي از زن و مرد که عمل صالح انجام دهد در حاليکه مومن باشد ما به او حيات طيب و پاک عطا مي کنيم )) . ( سوره مبارکه نحل ، آيه 97 )و در آيه ديگري خداوند مي فرمايد :
الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن ماب.
(( آنانکه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاکيزه ترين زندگي و بهترين سرانجام ها نصيب شان است)) . (سوره مبارکه رعد ، آيه 29 )
آيه اولي حيات طيبه و زندگي پاکيزه را در گروه اعتقاد و ايمان به خدا و قيامت مي داند و بي شک چنين اعتقادي، تحقق جامعه اي پاک و با امنيت را در بر دارد . چون (( حيات طيبه يعني تحقق جامعه اي قرين با آرامش ، امنيت ، رفاه ، صلح ، محبّت ، دوستي ، تعاون و مفاهيم سازنده انساني خواهد بود و از نابسامانيها و درد و رنج هايي که بر اثر هوا پرستي و انحصار طلبي بوجود مي آيد و زندگي را تيره مي سازد در امان است )).
و آيه دوم بهترين عاقبت و مطلوب ترين آينده را از آن کساني مي داند که داراي اعتقاد راسخ و عمل نيک مي باشند و آينده تاريک و مبهم براي کساني است که هواي نفس را به خدائي گرفته و در زندگي از او فرمان مي برند . جالب اين است که علوم بشري امروز نه تنها منکر کلام الهي نيست بلکه بسيار تاکيد دارد که بشر امروزي تابه اعتقادات ديني و مذهبي روي نياورد به تعاليم مذهبي توجه نکند از اين همه ناآراميها و آشوب و اضطرابها که جامعه انساني را تهديد مي کند رهايي نخواهد يافت .
در جوامع بشري تا مردم و خصوصا حاکمان آنها به عقايد مذهبي تمايل پيدا نکنند و خدا را شاهد و ناظر اعمال خود نبينند و اعتقاد پيدا نکنند که در عامل ديگري بنام آخرت بايد به تک تک اعمال خود پاسخ گوينده قتل و غارت و جنگهاي خانه مان سوز هميشه انسا نها را تهديد کرده و آنها را در حال ترس و اضطراب نگه مي دارد.اينجاست که براي ما روشن مي شود که بايد در معتقدات ديني و پاي بندي به دستورات الهي بکوشيم تا آرامش فردي و امنيت اجتماعي را بدست آوريم.ويليام جميز از دانشمندان منصف و معروف قرن بيستم در آمريکا است که در زمينه انسان و مذهب کتابي را تاليف کرده اند بنام (( دين و روان )) او نکات بسيار زيبايي را در اين زمينه بيان داشته که مطالعه آن به جوانان تحصيل کرده توصيه مي شود . او در اين باب گويد : (( دعا و نماز يا به عبارت ديگر اتصال با روح عالم خلقت و يا جان جانان ( خدا ) کاري است با اثر و نتيجه ، نتيجه آن عبارت است از : ايجاد يک جريان قدرت و نيرويي که بطور محسوس داراي آثار مادي و معنوي مي باشد . گذشته از آن زندگي را داراي مزه و طعم مي نمايد که گوئيا و رحمت محض مي شود و ديگر اينکه يک اطمينان و آرامش باطني ايجاد مي گردد که آثار ظاهري آن نيکويي و احساس بي دريغ است )) . ( دين و روان ، ص 177 )استاد مطهري در کتاب ارزشمند (( انسان و ايمان )) آثار و فوايد اعتقاد ديني و ايمان را خوشبختي به جهان و خلقت و هستي ، بهبود روابط اجتماعي و کاهش ناراحتي ها و اعطاي نيروي مقاومت مي دانند. که اين آثار و فوايد برخي از نتايجي است که عقايد دين نشات مي گيرد. ( مجموعه آثار ، ج 2 ، ص 49 – 43 )بنابراين شايسته است که نسل جوان ما هر چه بيشتر خود را در اين زمينه رشد و تعالي بخشند و از آثار قوت ايمان و نيروي اعتقاد ديني بهره گيرند که صلاح و فلاح فردي و اجتماعي در اين است چنانچه تجربه پيدايش و ظهور انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در هشت سال جنگ نا برابر، بهترين نمونه آثار و نتايجي است که از اعتقادات ديني ملت خصوصا نسل جوان ما به بار نشست و اگر نبود آن قدرت ايمان و اعتقاد قطعا اين ملت نه در مقابل طاغوت پيروز مي شد و نه در جنگ سر بلند مي گرديد .

رفتار ناشايست برخي از مبلّغان ديني
 

مبلّغان ديني بعنوان گروه خاص و لباس ويژه و نام مشخص روحاني در ميان مردم شناخته شده اند و رسالتي که بر عهده دارند رساندن پيام الهي است و در حقيقت اکثري مردم دين خود را از آنها مي گيرند . خصوصاً به اينکه شروع به انجام تکاليف ديني با تقليد از يک عالم و مجتهد ديني همراه است همه اين مسائل خود به خود رسالت يک روحاني را در اجتماع سنگين تر و خطير تر ساخته است طوري که همه گفته ها و رفتارهاي او را به اسم دين مي شناسند.
بنابر اين يک عالم دين بايد متصّف به صفات اولياي دين بوده و ظرافت در گفتار و رفتار را هرگز از دست ندهد. سعي کند سيره اي را که پيشوايان دين داشته اند در شخصيت خويش متجلّي سازد و حرکات او جلوه‎اي از سيره اولياي الهي باشد . آنچه را که در روايت اخلاقي از معصومين (ع) به ما رسيده صفاتي چون عفو و گذشت ، احساس و نيکي ، حلم و بردباري ، ستره و پرده پوشي ، حق شناسي و وفا داري ، برخورد و رفتار عاطفي و پذيرش انتقاد و نقد پذيري که جزء مکارم اخلاقي مي باشند بايد نصب العين يک مبلّغ دين قرار گيرد. ظرافت در امر تبليغ چنان است که يک روحاني به عنوان مبلغ دين در عين دوري از انظلام و ظلم پذيري ، سنگ صبوري در مقابل هر گونه انتقاد و نقد در اصلاح رفتار خويش بوده است که غالبا چنين بوده است .در حقيقت چهره واقعي روحانيت در طول تاريخ اسلام چنين بوده است و ليکن چون معصوم نبوده و رداي عصمت به تن نکرده است احتمال خطا و اشتباه در او هست . ما هرگز منکر رفتار ناشايست برخي از مبلغان ديني و روحانيون نيستيم و هيچ اصراري هم وجود ندارد که آنها را توجيه نماييم . چنانچه توصيه بزرگان دين در اصلاح ساختار رفتاري مبلّغان است . امام خميني ( ره ) که مصداق بارز و کامل يک مبلغ دين در عصر ما به شمار مي آيد اين نکته را هميشه متذکر مي شدند که بايد طلّاب جوان متوجه برخورد خود باشند تا بهانه دست مخالفان ندهند . و مي فرمودند که مبادا خداي ناخواسته اين وجهه خوبي که شما روحانيون داريد و اين توجهي که به شما شده است سست شود جوان هايي که در دين شما هستند اگر خداي ناخواسته يک وقت تندي دارند آنها را نصيحت کنيد که در امور اسلامي با روش اسلامي رفتار کنيم و با اخلاق اسلامي با مردم رفتار کنيم . ( در جستجو راه امام ، روحانيت ؛ ص 184 – 182 )

نتیجه گیری
 

پس همه اين کاستي ها را مي پذيريم اما سخن ما به جوانان آگاه و تحصيل کرده اين است که که چنين خطا هايي نبايد به اسم دين تمام شود . مگر در مشاغل علمي ديگر چنين است که اشتباه فردي را به جاي خطاي آن علم به حساب مي آورند بعنوان مثال هر گاه طبيب در طبابت مرتکب اشتباه گردد و اشتباه و خطاي خود موجب مرگ بيماري بشود هرگز انسان عاقل نمي گويد که من ديگر علم طب را قبول ندارم و ديگر به طبيب مراجعه نمي کنم بلکه عقلش حکم مي کند به اين که من اين طبيب را قبول ندارم . در علم دين هم چنين است. اگر يک روحاني و مبلغ ديني خطايي را مرتکب شد و يا احتمالا به انحراف کشيده شود بايد اين را به حساب شخصي او گذاشت نه به حساب دين . نبايد به اين موارد جزئي و مصاديق شخصي توجه نمود بلکه بايد ديد که اين قشر چقدر در طول تاريخ اسلام براي حفظ دين از جان و مال خود گذشتند و همه هستي خود را ايثار نمودند و شکنجه ها و سختي ها و تبعيدها را پذيرفتند تا ملت هاي مسلمان و حتي جوامع بشري غير مسلمان را بيدار سازند . به خاطر همين که اين قشر ، بيشترين تلاش را براي حفظ دين و بيداري مسلمين کرده اند در طول تاريخ اماج بيشترين افترات و تهمت ها بوده اند و اگر به خوبي دقت و توجه شود بسياري از مطالب که در سوء رفتار علماي ديني گفته يا نوشته شده در راستاي ضربه زدن به دين و از بين بردن جايگاه بلند اين قشر مخذب در ميان مردم بوده است .دشمنان دين هميشه سعي داشته و دارند که از احساسات و عواطف جوانان بعنوان ابزاري کارآمد در مسير رسيدن به اهداف ضد ديني خود بهره گيرند و چون به صورت مستقيم نمي توانند با غيرت ديني جوانان برخورد نموده و دين را از دستانشان بگيرند به نحو مرموزي تلاش مي کنند که عوامل و ابزارهاي تقويت دين را ضعيف و سست جلوه دهند . و به همين خاطر داستانهاي سوء رفتاري را جعل کرده و به اين قشر مقدس نسبت مي دهند تا اينکه بتوانند هر چه بيشتر چهره ايشان را مخدوش نمايند .
مسئوليت اصلي جوانان ما اين است که اين توطئه ها را بشناسند و هر چه را مي شنوند و مي خوانند در بوته احتمال قرار دهند نه اينکه جزم و يقين به آن پيدا کنند و يا آنچه را که خود مشاهده مي کنند به اسم دين نگذارند بلکه آن را رفتار فردي او بدانند .
منابع
1. قرآن
2. دشتي – محمد- نهج البلاغه- قم- بنياد فرهنگي امام مهدي- 1372
3. مجلسي- محمدباقر محمد تقي – بحارالانوار- تهران- كتابفروشي اسلامي- 1357
4. نراقي – احمد بن محمد مهدي- معراج السعاده- تهران- بوستان توحيد- 1383
5. رضايي- عبدالعظيم- تاريخ اديان جهان- تهران-علمي- 1377
6. نصر- حسين- جوان مسلمان و دنياي متجدد- تهران- طرح نو- 1357
7.قرائتي- محسن- پرتويي از اسرار نماز- تهران- مركز فرهنگي درسهايي از قرآن – 1381
8. نوري طبرسي- حسين مستدرك الوسائل- قم- مؤسسه آل البيت- 1365
9. كليني رازي- محمد بن يعقوب- فروع كافي- قم – دارالصعب المطبوعات
10. قمي – شيخ عباس- سفينه البحار- قم – كتابخانه سنايي
11. فيض كاشاني- محسن البيضاء- قم- مؤسسه المحبين- 1384
12. صالحي حاجي آبادي- نعمت الله- سجاده عشق- مهرخوبان- 1381