آهنگ پاياني سريال زير هشت


 





 
با تو اما ماندم تنها
مُهري بر لب، بندي بر پا
دل همه گمراهي و گناه، تو اميد جان
جان همه خاموشي و خزان، تو مرا بخوان
لب نگشودم اما سوختم، ساختم
با من خسته ي غم تو بمان
اي که به جز تو نمانده مرا مگر آه من
من همه شوق توام منگر به گناه من
تو تب و تاب رسيدن من به قرار دل
من، غم و حسرت و در به دري، تو پناه من
دل همه گمراهي و گناه، تو اميد جان
جان همه خاموشي و خزان، تو مرا بخوان
شوق، اگر از دل رفت و غم پيدا شد
با من خسته ي غم تو بخوان
اي که به جز تو نمانده مرا مگر آه من
من همه شوق توام منگر به گناه من
تو تب و تاب رسيدن من به قرار دل
من، غم و حسرت و در به دري تو پناه من
از تو موجم با تو دريا
در تو پنهان با تو پيدا
منبع:جوانان امروز، شماره 2132.