جنگ رواني (1)


 

نويسنده: مهدي ذوالفقاري*




 

چكيده
 

بشر سال هاي متمادي همواره براي غلبه بر دشمن و تحميل اراده خود به او، از ابزارهاي فيزيكي و رواني استفاده كرده است. جنگ رواني امروزه با توجه به پيشرفت شگفت انگيزي كه در عرصه فناوري ارتباطات رخ داده است، به كارآمدترين و مهم ترين ابزار در خدمت منافع و مقاصد دولت ها تبديل شده است. جنگ رواني با عنايت به اين مفاهيم كه بهترين سياست ها در جنگ، تسخير دولت يا سرزميني بدون خونريزي است؛ و اينكه بالاترين هنر، پيروزي در نبرد نيست بلكه تسليم كردن دشمن بدون پيكار و خونريزي است؛ پارادايمي نو در عرصه روابط بين الملل گشود. جنگ رواني در واقع يك عمل سياسي است كه بدون پرداخت هزينه هاي هنگفت اقتصادي و نظامي و دادن تلفات سن، مي تواند دولت ها را در جهت رسيدن به مقاصد و اهدافشان ياري كند. نگارنده با اشاره به دو بعد كآرايي جنگ رواني با عناوين «منطق نفوذ» با رويكرد تهاجمي و «منطق سد نفوذ» با رويكرد تدافعي با بررسي كارآيي و ضرورت شناخت مبنايي نسبت به اين حوزه در علوم سياسي و روابط بين الملل مي پردازد.

كليد واژه ها:
 

جنگ رواني، عصر اطلاعات، ارتباطات، گروه مخاطبان، تبليغات.

مقدمه
 

بشر در طول تاريخ همواره براي غلبه بر دشمن و تحميل اراده خود به او، از ابزار كاهش و تخريب روحيه به اشكال گوناگون استفاده كرده، و با بهره برداري از ابزار و روشهاي گوناگون كوشيده است، دشمنان را مقهور خويش سازد، و در اين راه با توجه به شرايط و مقتضيات زمان و مكان به موفقيت هاي چشمگيري دست يافته است.
ايجاد تحول در صنعت چاپ و پيدايش نشريات گوناگون، شرايط مناسبي را براي سياستمداران و دولت ها جهت تاثيرگذاري بر افكار، كنترل و جهت دادن به آن بوجود آورد. امروزه مطبوعات و رسانه هاي ارتباط جمعي نقش موثري را در عرصه تبليغات و سمت و سو دادن به افكار عمومي ايفا مي كنند. رسانه ها مخصوصاً راديو و تلويزيون نقش موثري را در اين جهت دهي به عهده دارند، بعلاوه مطبوعات به علت تنوع و تكثر آنها در جهت دهي به افكار و تبليغات سياسي (1) به نحو موثري مي توانند در خدمت اهداف جنگ رواني قرار بگيرند.
با نگاهي گذرا به تاريخ، مي توان به اين نكته پي برد كه جنگ رواني (2) در اشكال گوناگون خود از اوايل حضور اجتماعي بشر وجود داشته است، و هر اندازه تاريخ زندگي بشر از گذشته دور فاصله مي گيرد و به عصر تكنولوژي اطلاعات (3) و ارتباطات نزديك مي شود، بر ابعاد گستردگي و پيچيدگي جنگ رواني افزوده مي گردد. با گسترش صنعت و ظهور وسايل ارتباط جمعي گوناگون استفاده از جنگ رواني نظام مندتر شده، اما آنچه بر اهميت و ضرورت آن در دهه هاي اخير افزود، بهره برداري از علوم گوناگون و ابزارهاي فرهنگي، تكنولوژيكي مثل فنآوري اطلاعات در اين مقوله بوده است. امروزه ماهيت جنگ رواني نسبت به گذشته تغييرات و تحولات بنياديني كرده است. نخستين تحول مهم در جنگ رواني به دنبال اختراع صنعت چاپ به وقوع پيوست و آنهم منجر به پيدايش گروه خوانندگان شد، يعني كساني كه در گذشته آثار چاپ شده و محدود را در خلوت و بدور از قيل و قال جامعه مي خواندند، با اين تحول فراگير به عرصه اجتماع وارد شده و در نتيجه اين امر، منجر به همه جايي شدن مخاطبان و خوانندگان شد و از وابستگي آنها به زمان و مكان كاست، و پايگاه آنها را در جامعه گسترش بخشيد. به همين دليل خوانندگان و مخاطباني پيدا شدند كه فارغ از زمان و مكان منحصر دوران گذشته، بسهولت قابل دسترسي بودند.
دومين تحول عمده، تجاري شدن روز افزون اشكال ارتباط جمعي و بخصوص رسانه هاي چاپ شده بود كه به فعاليت گسترده تر و تفكيك ميان تبليغات و ساير صنايع رسانه اي منجر گرديد. اين تحول، گرايش خاصي را در رسانه ها بنيان نهاد كه مخاطبان خود را مطابق طرح ها و مقاصد خود برگزينند و آنها را در جهت منافع و اهداف خود برانگيزانند. در نتيجه اين عامل تغييري اساسي در مفهوم مخاطب بوجود آمد كه آنها را جمعي تعريف شده بر اساس مجموعه اي از علايق و گرايشات معرفي مي كرد.
سومين تحول، پيدايش رسانه هاي الكترونيكي بود كه به همه جايي شدن و از نظر اجتماعي به تجزيه شدن مخاطبان كمك بسيار كرد و بيشتر از قبل مخاطبان را از يكديگر و از فرستندگان پيام دور ساخت، در نتيجه قيد و بندهاي زمان سست شده و بالتبع آن، الگوهاي ارتباط و ابزارها و وسايل جنگ رواني تنوع بسيار يافت.
امروزه ابزارهاي جنگ رواني در مقايسه با گذشته تنوع و پيچيدگي بسياري پيدا كرده، به طوري كه در تمامي جنبه هاي زندگي افراد، آماج امواج گريزناپذير از طرف عاملان جنگ رواني هستند. براي اجرا و بهره برداري موفق از عمليات رواني، شناخت ابزار و روش هاي موثر برقراري ارتباط براي انتقال پيام به گروه مورد نظر ضروري است.

1- ماهيت و تعريف جنگ رواني
 

واژه جنگ رواني پس از بلوك بندي دو قطب و برخورد سياسي و تبليغاتي آمريكا و شوروي در اوج و شدت آن در دوران جنگ سرد (4) به صورت رسمي در دستور كار نيروي هوايي ايالات متحده قرار گرفت. اگرچه قبل از آن آلمان نازي در طي جنگ جهاني دوم با ابزارهاي فريب و اغواگري توانسته بود برتري نظامي و رواني پيدا كند، اما برخورد با اين مفهوم به شيوه كلاسيك و نوين آن مربوط به دوران جنگ سرد مي باشد، كه با وارد شدن آن به حوزه سياست، مفاهيمي از قبيل جنگ فيزيكي را از اعتبار گذشته ساقط كرد.
دايره المعارف بريتانيكا جنگ رواني را اينگونه تعريف مي كند: «فرآيند بهره برداري صحيح و طراحي شده از تبليغات و اقداماتي با اتكا به ابزارهاي نظامي، اقتصادي يا سياسي كه هدف اصلي آن نفوذ در عقايد، احساسات، عواطف، تمايلات و رفتار مخاطبان (افراد دشمن، بي طرف، هم پيمان و دوست) و تاثيرگذاري بر آنان، به منظور پيروزي در جنگ و تسليم كامل نيروهاي دشمن و تضعيف روحيه آنان است» (www.Britanica.com)
ارتش آمريكا نيز اينگونه تعريف مي كند: جنگ رواني استفاده دقيق از تبليغات و ديگر اعمالي است كه هدف اصلي آن تاثيرگذاري بر عقايد، احساسات، انگيزه ها و رفتار دشمن، افراد بي طرف يا دوست است به نحوي كه عامل پشتيباني براي برآوردن مقاصد و اهداف ملي باشد. (www.Britanica.com)
برخي معناي جنگ رواني را به فعاليت هايي كه به طور مشخص در قلمرو صلاحيت نيروهاي مسلح قرار دارد، محدود مي كنند و بنابراين آنرا تلاشي مي دانند كه بر تبليغ براي مخاطبان خاص و پشتيباني از ماموريت هاي نظامي معين متمركز است. آيزنهاور رئيس جمهور آمريكا در سخنراني خود در اكتبر 1952 علاوه بر روشن كردن خطوط استراتژي نظامي آمريكا در خصوص اهميت جنگ رواني گفت:
«جنگ رواني در حقيقت، نبردي است براي دستيابي و تأثيرگذاري بر افكار و انديشه هاي مردم». بدين ترتيب استراتژي دوران جنگ سرد ايالات متحده با محوريت جنگ رواني و ابزار قوي تبليغات عليه بلوك شرق دنبال مي شد. (www.Geocity.com)
عده اي معتقدند كه مفهوم اساسي جنگ رواني عبارت از دستكاري عقايد از طريق به كار گيري يك يا چند رسانه ارتباطي و به بيان ديگر، ضعيف و ناتوان كردن دشمن براي عمل و عكس العمل است. (www.Africa2000.com)
علاوه بر تعاريف فوق نگرش هاي متفاوتي به جنگ رواني شده است. از جمله يك نگرش مي گويد: جنگ رواني عبارت است از مجموع اقدامات يك كشور به منظور اثرگذاري و نفوذ بر عقايد و رفتار دولت ها و مردم در جهت مطلوب و با ابزارهاي غير از ابزار نظامي، سياسي و اقتصادي انجام مي شود. قائلين به اين نگرش معتقدند كه تبليغات جزء اساسي جنگ رواني است نه همه آن.
نگرش ديگري بر اين عقيده است كه: جنگ رواني طيف وسيعي از فعاليت ها نظير ترور (5) و خشونت سمبليك را در بر مي گيرد كه به منظور ارعاب يا ترغيب مخالفان به تطبيق رفتار خود طراحي مي شود. معتقدان به اين نگرش، فعاليت هاي پنهان نظير جاسوسي (6)، براندازي (7)، آدم كشي و ديگر اشكال اقدامات پنهان كه براي قالب بندي افكار و اراده گروه هاي هدف طراحي شده باشد، را در قلمرو جنگ رواني قرار مي دهد.
نگرش هاي ديگري هم وجود دارد كه، جنگ رواني را شامل شكل دهي به نگرش هاي عمومي مردم توسط سياستمداران، و يا نفوذ در شخصيت افراد تكنيك هاي متفاوتي همچون شستشوي مغزي (8)، هيپنوتيزم و استفاده از روان دارويي بر سر زندانيان و ... مي دانند.
اگر بخواهيم تعريفي جامع از جنگ رواني ارائه دهيم، مي توانيم آنرا اينگونه تعريف كنيم: «جنگ رواني بخشي از جنگ همه جانبه عليه دولت رقيب يا دشمنان است، و عبارت است از مجموع اقدامات يك دولت در جهت نفوذ و تاثيرگذاري بر عقايد و رفتار دولت ها و ملت ها و تحريك و ترغيب آنان در جهت مطلوب؛ كه با استفاده از ابزارهايي غير از ابزار نظامي و با تاكيد بر ابزارهاي سياسي، اقتصادي و تبليغاتي امكان پذير است».
با اين تعريف جنگ رواني يكي از وجوه جنگ و در واقع سياسي ترين چهره آن است، و مي تواند قبل از جنگ فيزيكي هم ظاهر شود. جنگ رواني بدون عوامل سياسي و تبليغاتي قابل فهم نيست. در اين معنا جنگ رواني منطق مشترك ميان سياست و جنگ محسوب مي شود. چنانكه كلازويتس (9) در عبارت معروف خود مي گويد: «جنگ ادامه سياست با ابزار ديگري است» (جهانبگلو، 1378: 5). در اين خصوص هيچ اظهار نظر ديگري تا اين اندازه مشهور و قابل قبول نيست. جنگ رواني در واقع ابزاري است كه به سياست و سياستمداران كمك مي كند كه به اهداف و مقاصد خود با كمترين هزينه دست يابند.
در جريان جنگ رواني با مد نظر قرار دادن اصول علم روانشناسي سعي مي شود، همزمان تصاوير و كلمات يا مفاهيمي القاء و زمينه اي فراهم شود تا بعداً بتوان با ارائه بخشي از اطلاعات قبلي رفتار هدفمندي را دنبال كرد. در واقع عمليات رواني بدون درگير كردن ابعاد عاطفي و هيجاني تاثيرگذار نخواهد بود. هيجانهاي مركب و همگاني به صورت سازمان يافته و هدايت شده هميشه در اوضاع جنگ و بحران سياسي و اقتصادي وجود دارد و به كمك آنها از احساسات مردم سوء استفاده مي شود.
بنابراين مي توان گفت كه جنگ رواني از جمله بدترين سلاح هاي جنگي دوران معاصر عليه فكر، عقيده، شجاعت، اطمينان و ميل به جنگيدن است. اين جنگ در عين حال كه نوعي دفاع به شمار مي رود حالت تهاجمي نيز دارد، چرا كه در عين تقويت و روحيه ملت و سربازان خودي، به شكستن روحيه دشمن مي پردازد. جنگ رواني قسمتي از جنگ همه جانبه است كه پيش از شروع نبرد ‌آغاز مي شود، و در حين آن و پس از آن، ادامه مي يابد، چرا كه اين نوع جنگ، تابع قوانين و شيوه هاي جنگ عادي نيست و بر مبناي توصيفي كه از صحنه نبرد يا سازماندهي عمليات جنگي ارائه مي شود و يا بر طبق انواع مختلف عناوين جنگي قابل تعريف نيست (نصر، 1381: 87-83). در واقع جنگ رواني سلاحي است كه پيروزي در جنگ را تامين مي كند و جنگ سختي كه در سنگرها و در ميدان نبرد در جريان است، تنها در اين حد موثر خواهد بود كه حركت فيزيكي دشمن را براي مدت زماني متوقف كند.

1-1 تفاوت عمليات رواني (10) و جنگ رواني
 

همانطور كه در تعريف جنگ رواني اشاره شد، جنگ رواني عبارت است از اقدامات طرح ريزي شده به منظور تاثير بر عواطف و عقايد افراد دشمن براي تخريب و تضعيف روحيه آنان در پشتيباني هدف هايي كه از طريق عمليات رزمي تعقيب مي شود. در تعريفي عمليات رواني عبارت است از جنگ رواني به انضمام اقدامات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و نظامي كه به منظور نفوذ در عواطف، عقايد، نظرات و اراده گروه هاي اجتماعي مختلف طرح ريزي شده است (www.cia.gov). در واقع جنگ رواني، هدف هاي ملي را در زمان جنگ پشتيباني مي كند. اما عمليات رواني به منظور ايجاد زمينه مساعد در احساسات، حالات و رفتار گروه هاي هدف در جهت نيل به اهداف ملي طرح ريزي و اجرا مي گردد. بنابراين عمليات رواني وسيع تر و اعم از جنگ رواني است، اما در واقع اين دو در بسياري موارد به جاي يكديگر بكار مي روند، در اين مقاله نگارنده آنها را در يك معناي عام بكار مي برد.

پي نوشت ها :
 

* دانشجوي کارشناسي ارشد، رشته معارف اسلامي و علوم سياسي، ورودي 1382 ، دانشگاه امام صادق (ع).
1- propaganda
2- Psychological Warfare
3- Information technologi
4- Cold war
5- Assassination
6- Spying
7- Obolishing
8- Brain Washing
9- Karl Von Clausewitz
10- Psychological Operation