مبارزه با تروريسم و جنبه هاي متعارض آن در آسياي مرکزي (1)


 

نويسنده: عبدالقيوم شکاري *




 
آسياي مرکزي گستره جغرافيايي است که از درياي خزر در غرب شروع و تا چين در شرق تدوام پيدا مي کند. اين منطقه که شامل پنج کشور قزاقستان، ازبکستان، تاجيکستان، ترکمنستان و قرقيزستان مي باشد در کنار نقاط اشتراک فراوان داراي تفاوت هايي است که ارائه نسخه واحد جهت تعامل با آنها را غير منطقي کرده است. در سال هاي پس از فروپاشي شوروي و ايجاد واحدهاي سياسي جديد در اين منطقه تحولات و رويدادهاي متعدد رخ داده و در آن ضرورت بررسي و مطالعه دقيق روند تحولات آسياي مرکزي را به نياز استراتژيک قدرتهاي بزرگ تبديل کرده است. در اين زمينه منابع غني انرژي منطقه، موقعيت ژئوپلتيک آسياي مرکزي و مشاهده برخي از روندهاي افراطي در سطح آن رقابتي تنگاتنگ در بين قدرتهاي بزرگ در رابطه با اين منطقه ايجاد کرده است. امواج ضد تروريستي ايجاد شده پس از حوادث يازدهم سپتامبر 2001 در کنار برخي از پيامدهاي مثبت آن در راستاي تشديد تدابير امنيتي کشورهاي مختلف و هوشياري بيشتر نيروهاي ويژه امنيتي، داراي پيامدهاي سوء ناگواري نيز بوده است. منطقه آسياي مرکزي از آغاز تشکيل ائتلاف ضد تروريستي نقش اساسي را در انجام عمليات ضد تروريستي ايفا کرده است. نکته اساسي در رابطه با نقش آسياي مرکزي در پروسه مبارزه با تروريسم اين است که هر چند اين منطقه در آغاز اين پروسه با اعطاي پايگاه هاي نظامي خود جهت تهاجم به مهمترين مرکز پرورش تروريسم پس از حوادث يازدهم سپتامبر يعني افغانستان بيشتر به عنوان پشتيبان عمليات نظامي مطرح شد، اما پس از پايان تهاجم نظامي به افغانستان خود اين منطقه به هدف عمليات ضد تروريستي تبديل گرديد.

مقدمه
 

ارائه تعريفي مخشص از واژه تروريسم مانند ساير پديده هاي اجتماعي فرايندي مشکل و شايد هم غير ممکن مي باشد. دايره تعاريف ارائه شده از واژه تروريسم بسيار گسترده بوده و در اين زمينه ديدگاههاي متفاوتي ارائه شده است. ترور در لغت به مفهوم ايجاد ترس و هراس بوده و در علم سياست نيز بطور کلي به اقدامات خشونت آميز اطلاق مي گردد (آشوري، 1370: 98). مطالعه تعاريف ارائه شده توسط انديشمندان در رابطه با مفهوم تروريسم نشان دهنده اين است که وجه مشترک غالب تعاريف ارائه شده در اين رابطه، کاربرد خشونت براي نيل به اهداف و مقاصد سياسي، اقتصادي و اجتماعي مي باشد. کوفي عنان دبير کل سابق سازمان ملل متحد نيز در تعريف تروريسم اعتقاد دارد که تروريسم يک پديده جهاني با بازتاب هاي جهاني بوده و اين پديده يکي از موانع مهم اجراي برنامه هاي سازمان ملل متحد در جهت حاکميت صلح و امنيت در مناطق مختلف مي باشد (UN Office on Drug and Crime 2006: 1)
مطالعه اظهار نظرهاي مقامات بلند پايه کشورهاي منطقه در طول سالهاي اخير نشان دهنده اين است که در شرايط کنوني سه پديده به عنوان عناصر نگران کننده براي دولتهاي واقع در آسياي مرکزي مطرح مي باشد که عبارتند از:
1- قاچاق مواد مخدر.
2- حفظ تماميت ارضي و ثبات حکومت.
3- فعاليت هاي گروههاي افراطي.
اهميت سه مولفه فوق در حدي است که در مذاکرات انجام شده بين مقامات منطقه و حتي در سفر مقامات بلند پايه ساير کشورها به منطقه سه مولفه فوق به عنوان تهديدهاي مهم در منطقه ياد شده است.
تهديد اول مترتب بر منطقه از همجواري آسياي مرکزي با بزرگترين توليد کننده مواد مخدر در جهان يعني افغانستان نشات مي گيرد. در تقابل با اين تهديد نيز دولتهاي منطقه ضمن تقويت نيروهاي ملي مبارزه با مواد مخدر همکاري هاي مشترک منطقه اي را نيز در جهت ريشه کن شدن اين پديده شوم انجام داده اند.
در رابطه با معضل دوم منطقه و مخاطرات ناشي از تجزيه طلبي و وقوع ناآرامي هاي سياسي نيز دولتهاي منطقه در چارچوب سازمانهايي مانند سازمان همکاري شانگهاي، جامعه همسود، پيمان امنيت جمعي، جامعه اقتصادي اورآسيا و ... تمهيدات مشترکي را در جهت حفظ وضعيت موجود در منطقه انجام داده و در اين زمينه دولتهايي چون روسيه و چين نيز ياريگر دولتهاي منطقه بوده اند.
معضل سوم مطرح در رابطه با منطقه آسياي مرکزي نسبت به موارد اول و دوم از پيچيدگي بيشتري برخوردار مي باشد. مبحث افراط گرايي ديني در سطح منطقه و تحرکات و فعاليت هاي آنها در شرايط کنوني به يکي از معضلات اساسي آسياي مرکزي تبديل شده و به نظر مي رسد به علت عمق و گستردگي آن اقدامات محدود کننده دولتها در اين زمينه نتيجه خاصي در برنداشته است. در اين نوشتار ضمن بررسي ريشه هاي اين پديده و اقدامات دولتهاي منطقه در تقابل با آن بازتاب هاي منفي اين مساله بر امور مذهبي عادي مردم منطقه مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

پيشينه فعاليت گروههاي اسلام گرا در سطح منطقه آسياي مرکزي
 

اولين نشانه هاي مشهود از فعاليت گروههاي اسلام گرا در سطح منطقه آسياي مرکزي در دهه 1970 ميلادي مشاهده گرديد. در اين دوره ورود مخفيانه برخي از گروههاي تبليغي سلفي از کشورهايي چون اردن، عراق و افغانستان زمينه نفوذ و حضور افراط گرايي اسلامي را در منطقه فراهم نمود. (1) در سالهاي قبل از فروپاشي شوروي چهار گروه عمده اسلام گرا در منطقه اسياي مرکزي علي الخصوص در دره فرغانه ايجاد گرديد که عبارت بودند از عدالت، برکت (Baraka) توبه و اسلام لشکرلاري. (2)
در سال هاي به قدرت رسيدن گورباچف به علت باز شدن نسبي فضاي سياسي – اجتماعي در شوروي سابق گروههايي چون حزب التحرير، گروه اکرميه، لشکر طيبه، حزب النصرت، جماعت تبليغ، حزب ا... و جنبش اسلامي ازبکستان در سطح منطقه ايجاد و توسعه پيدا کردند. در بين احزاب فوق نيز حزب التحرير شاخص ترين گروه اسلام گراي افراطي فعال در سطح منطقه مي باشد.
حزب التحرير در سالهاي 53-1952 توسط شخصي بنام شيخ تقي الدين البنهني در اردن تشکيل شد. هدف وي در آن زمان احياي خليفه گري اسلامي و امپراطوري عثماني بود. فعاليت هاي اين حزب در سال 2003 که رهبري آن به فردي بنام ابوياسين (اصالتاً فلسطيني) سپرده شد تهاجمي تر شده است. در شرايط کنوني امروز اين گروه در بيش از 40 کشور فعاليت داشته و غالب رهبران فکري آن در اردن سکونت دارند (نگاه کنيد به: Baran 2004) هر چند حزب التحرير ادعا مي کند که مخالف کاربرد خشونت است اما اسناد و کتب بدست آمده از اعضاي اين گروه نشان دهنده صدور مجوز اين حزب براي کاربرد زور مي باشد. تعداد اعضاي اين حزب در ازبکستان که مرکز اصلي فعاليت آن در منطقه اسياي مرکزي مي باشد بين هفده الي شصت هزار نفر تخمين زده مي شود.
اکرميه نيز از گروههايي است که بعد از وقايع انديجان در ماه مي 2005 در ازبکستان بيشتر از آن نام برده مي شود. اين گروه توسط اکرم يولداش اف در سال 1993 در منطقه انديجان ايجاد شد. يولداش اف تا سال 1992 رساله ديني – سياسي خود تحت عنوان راه ايمان (ايمان يول) را منتشر کرد. وي در اين کتاب مردم را دعوت به بازگشت به ريشه هاي خود کرده است. (مانند همه سلفيون). اکرميه درصدد نفوذ بر حاکمان منطقه و در مرحله بعد کنترل آنها مي باشد.
حزب النصرت هم از جمله گروههاي اسلام گراي افراطي فعال در سطح منطقه مي باشد. اين گروه در سال 1999 در تاشکند توسط تعدادي از اعضاي حزب التحرير ايجاد شد. رهبر فعلي اين گروه شريف جان ميرزا جانف مي باشد. يکي از شروط پذيرش يک عضو جديد به اين گروه، گذراندن يک دوره شش ماهه آموزش ديني بر اساس کتب حزب التحرير مي باشد. اعضاي اين حزب مانند ساير احزاب اسلامي منطقه، زکات و ساير وجوه شرعي خود را به حزب پرداخت مي کنند.
جنبش اسلامي ازبکستان (IMU) که در سال 1992 توسط طاهر يولداش اف تاسيس شد جزو فعال ترين گروههاي فعال در منطقه آسياي مرکزي علي الخصوص در ناحيه نمنگان ازبکستان در دره فرغانه مي باشد. لوداش اف سفرهاي متعددي به عربستان، پاکستان و افغانستان داشته و در اين کشور کاملاً با تعاليم وهابيت آشنا شده است. يولداش اف جنبش اسلامي ازبکستان را از ادغام گروههايي مانند حرکت الانصار، الجهاد، عدالت و لشکر اسلام ايجاد کرده است (نگاه کنيد به Naumkin 2003) اعضاي جنبش اسلامي ازبکستان در اردوگاههاي طالبان در افغانستان آموزش ديده اند.
جنبش اسلامي آسياي مرکزي (IMCA) نيز از جمله گروههايي است که در سالهاي اخير تشکيل شده است. دولتهاي حاکم بر منطقه آسياي مرکزي اعتقاد دارند که در سال 2003 اعضاي گروههاي اسلامي فعال در سطح منطقه تحت لواي جنبش اسلامي آسياي مرکزي جمع شده اند (Baran and et.al 2006: 29) بر اساس گزارشهاي منتشر شده در سطح منطقه حوزه فعاليت اين گروه بسيار وسيع بوده و از چين در شرق تا مناطقي از تاجيکستان، چچن، ازبکستان، قزاقستان و قرقيزستان را در بر مي گيرد.
صاحب نظران اعتقاد دارند که هدف اوليه اين جنبش به دست گرفتن قدرت در ازبکستان، تاجيکستان و قرقيزستان بوده و در مرحله بعد نيز تغيير حاکميت در ترکمنستان و ازبکستان جزو اهداف مصوب آن مي باشد.
گروهها و احزاب ديگري نيز به غير از گروههاي فوق در سطح منطقه آسياي مرکزي فعال مي باشند اما با توجه به اينکه غالب اين گروهها زير مجموعه يکي از گروههاي فوق مي باشند از ذکر اهداف و اعضاي آنها خودداري شده است.

اصول مشترک گروههاي فعال اسلام گرا در سطح منطقه
 

1- وابستگي عقيدتي به خارج از منطقه آسياي مرکزي
 

بر اساس اعتقاد تحليل گران مسايل منطقه آسياي مرکزي غالب رهبران گروههاي اسلام گراي فعال در سطح منطقه تربيت يافته گروههاي تندرو در کشورهايي مانند عربستان سعودي، اردن، عراق، افغانستان و پاکستان مي باشند. (Gasimoglu: 1) گروه مطالعاتي بين المللي بحران در تحليلي در رابطه با افراط گرايي اسلامي در منطقه آسياي مرکزي خاطرنشان کرده است که توسعه و ايجاد غالب اين سازمانها توسط سازمانهاي وهابي سعودي صورت گرفته است. (International Crisis Group 2006) تأثير سازمانها و گروههاي فرامنطقه اي بر خط فکري و ايدئولوژيک گروههاي فعال در آسياي مرکزي از اموري چون آموزش و تربيت رهبران مذهبي اين گروهها شروع و با فعاليت هايي چون ارسال کتب و متون آموزش ديني، اعزام گروههاي تبليغي به منطقه، تلاش در جهت تصدي امامت جماعات توسط افراد منتسب به اين گروهها و حتي ارسال محرمانه سلاح و ساير لوازم لازم تکميل مي گردد.

2- تندروي عقيدتي و تجويز کاربرد خشونت
 

يکي از اصول مشترک ديگر موجود در بين گروههاي اسلام گرا در سطح منطقه آسياي مرکزي تبعيت آنها از عقايد افراطي و تکفيري مي باشد. اين مساله که نشات گرفته از علقه هاي فکري موجود بين رهبران اين گروهها با سازمانها و گروههاي تندرو فعال در برخي از کشورهاي عربي مي باشد، باعث شده است در برخي از اوقات اقداماتي چون بمب گذاري در برخي از اماکن عمومي و نمايندگي هاي کشورهاي خارجي در منطقه رخ دهد. بر اساس گزارشهاي منتشر شده از سطح منطقه برخي از گروههاي تندور اسلامي در شرايط کنوني در حال سازماندهي نظامي خود در سطح منطقه براي انجام عمليات نظامي در شرايط مناسب مي باشند. (Elbaz 2006: 2) علاوه بر اين با توجه به تغذيه ايدئولوژيک غالب گروههاي منطقه توسط عناصر تندرو سلفي کاربرد خشونت براي نيل به اهداف سياسي از جمله محورهاي مقبول عقيدتي اين گروهها مي باشد.

پي نوشت ها :
 

* آقاي عبدالقيوم شکاري کارشناس ارشد روابط بين الملل، مدرس دانشگاه آزاد آزادشهر و کارشناس مسايل آسياي مرکزي است.
1- موسوي، سيد رسول (1383)، «حضور ترکيه در ساختارهاي امنيتي آسياي مرکزي» همشهري ديپلماتيک، شماره 28.
2- Baran, Zeno. Starr, Fredrick, and Cornell , Svante E (July 2006), "Islamic Radicalism in Central Asia and the Caucasus: implications for the EU", John Hopkins University, Central Asia and Caucasus Institute, Silk Road Studies Program Paper.
 

منبع:پايگاه نور ش 37