آيين کنفوسيوسي؛ نگاهي از فراز (2)
کنفوسيوس درشرق چين ونزديک سواحل درياي چين شرقي مي زيست.امروزه آن منطقه استان شاندونگ (shantung) نام داردکه نزديک بندر شانگهاي ودر جنوب پکن واقع است.ناحيه شرقي کشور چين که بخش سرسبز وحاصلخيزاين کشور
آيين کنفوسيوسي ؛نگاهي از فراز(2)
نويسنده: نويسندگان:علي موحديان عطار*
احمد شاکرنژاد*
احمد شاکرنژاد*
کنفوسيوس درشرق چين ونزديک سواحل درياي چين شرقي مي زيست.امروزه آن منطقه استان شاندونگ (shantung) نام داردکه نزديک بندر شانگهاي ودر جنوب پکن واقع است.ناحيه شرقي کشور چين که بخش سرسبز وحاصلخيزاين کشور به حساب مي آيد محل نشو و نماي مکاتب فکري چيني بوده است.مردمان اين ناحيه کشاورز بودند ونظام باستاني حاکم برآن نيز نظام فئودالي بود. کنفوسيوس نيز به چنين جامعه اي تعلق داشت وازخانواده اي با آداب ومنش فئودالي سربرآورده بود.او درتعاليمش ارزش هاي جامعه کشاورزي را ارج نهاد.اين تعاليم مقبول حاکمان آن نواحي قرار گرفت وبعد از افول نظام فئودالي در دوره دولت هاي متنازع نيز امپراتوران چين به حمايت از اين تعاليم برخاسته وبه گسترش آن کمک کردند. شاگردان واخلاف کنفوسيوس تعاليم او را درنواحي شرقي چين ودرامتداد درياي زرد ودرياي چين گسترش دادند.در دوره اي که مصادف با تولد حضرت مسيح(ع) بوداين تعاليم از سمت شرق تا کره وبعد ژاپن واز سمت جنوب تا ويتنام گسترش يافت.
امروزه بيش از شش ميليون نفر درسراسر جهان هستند که خود را کنفوسيوسي مي نامند( Hoobler,2004:6) .ازاين شش ميليون نفر 26 هزارنفر در امريکاي شمالي و مابقي همه درآسياي شرقي ساکن اند.
تاثير آيين کنفوسيوسي منحصر به زندگي افرادي که خود را پيروان فعال اين آيين مي دانند نيست. درحقيقت اين آيين بيش از دوهزار سال، نظام فکري حاکم برچين بوده است؛ به همين دليل برلايه ها ،سطوح ووجوه مختلف فرهنگ چين وماچين تاثير نهاده است. آيين مذکور غير ازاينکه الگويي براي نظام سياسي واخلاقي آن مردمان بوده وسبک زندگي آنان را شکل داده،برشعر و نقاشي و موسيقي آن ناحيه نيز تاثيري ژرف نهاده است هر چند ممکن است يک فرد چيني وحتي ژاپني وکره اي و ويتنامي اطلاعي دقيق از اين آيين نداشته باشد، اما زندگي او بي تاثيراززندگي وبوي آن نيست.
اگر پيروان اين آيين را کساني بدانيم که در چين، ژاپن ،برمه (ميانمار)،تايلند، اندونزي، سنگاپور، تايوان، ويتنام، هنگ کنگ وکره به نوعي از اين آيين تاثير پذيرفته اند واين آيين به نحوي در زندگي ديني و اجتماعي آنان بروز وظهور يافته است اين تعداد به 350 ميليون نفر مي رسد.(Adherents",2009)
باورهاي کنفوسيوسي درسه شکل متمايز آن، يعني درشکل کلاسيک (دوره کنفوسيوس وشاگردان)، شکل ديني (دودمان هان وبعد از آن)وشکل فلسفي (متفکران نوکنفوسيوس گروي) تفاوت هايي دارد؛اما درعين توجه به اين تفاوت ها مي توان باورهاي نسبتاً مشترکي را به عنوان باورکنفوسيوسي ذکر کرد.
بخشي ازاين باورها صبغه هستي شناختي (حکمت نظري) دارند وبخشي صبغه فضيلت شناختي (حکمت عملي).درباورهاي راست کيشانه ي کنفوسيوسي، خداي متشخص وجود ندارد؛اما وجودي متعال به نام تيان (tian) ،به معني آسمان، وجود دارد که قانون وناموس جهان است ومي توان آن را يک خداي غير متشخص دانست. اراده ومشيت اين خداي غير متشخص مينگ (ming) يا قضاي آسمان خوانده مي شود که درکنه موجودات سرشته شده است ودائو (dao)،يا طريقت،عمل کردن برمبناي اين سرشت مقدر يا طبيعت فطري است.
نظريه يين (yin) ويانگ (yang) بخش ديگري از هستي شناسي اين آيين است که مي توان آن را نظريه خلقت امور دانست. مطابق اين نظريه-که پيشينه آن به قبل از کنفوسيوس مي رسد-درهر پديده اي، دو نيروي متضاد فعال اند که خلقت، بقا و نابودي پديده به نسبت اين دونيرو با يکديگر باز مي گردد. يين نيروي مونث يا مفعول (ساکن،سرد) است ويانگ نيروي مذکر يا فاعل (متحرک، گرم).باورهاي ديگري نيز درباره ماهيت نفس انسان،چگونگي دستيابي اش به شناخت ومعرفت وچيستي معرفت صحيح ، و وجود وماهيت اشيا وجود دارد که بعداً در دوره متفکران نوکنفوسيوس گروي (که به باورهاي اين آيين جنبه ي مابعدالطبيعي بخشيدند) اضافه شده اند.
از آنجا که کنفوسيوس وشاگردان او آمده بودندتا اعمال مردم را اصلاح کنند و براي «چه بايد کرد» آنان جوابي مهيا سازند، بيش ازآنکه به هست ها بپردازند به بايدها توجه داشتند وارزش هايي را مطرح ساختند که مي توان آنها را فضيلت شناسي کنفوسيوسي ناميد.اين ارزش ها يا به حوزه اخلاق فردي وتدبير منزل مربوط مي شوند يا به حوزه سياست.(1) درهر دوحوزه، هدف رسيدن به «هماهنگي وتناسب» (he؛ هه) است.هدف ارزش هاي کنفوسيوسي درحوزه اخلاق، «انساني آرماني» (junzi؛ جون زه) ودرحوزه سياست،«جامعه آرماني» يا آرمان شهراست.
هر فردي براي آنکه به سمت تبديل شدن به «انساني آرماني» حرکت کند، بايد دو ارزش را در خود پرورش دهند: ژن (ren) ولي (li). ژن حس همدلي وهمدردي با ديگران وملکه وظيفه شناسي است که هر کس بايد براي دستيابي به هماهنگي،آن را در درون خود بپروراند. ترازو وشاخص بود يا نبود اين حس در فرد، جونگ (zhong) وشو (shu) يا قائده طلائي اخلاق است.جونگ جنبه ايجابي اين قاعده است؛ يعني فرد آنچه را براي خود پسنديده است براي ديگران هم بپسندد، وشو جنبه سلبي آن است،يعني فرد آنچه رابراي خود نمي پسندد براي ديگران نيز نپسندد، وشو جنبه سلبي آن است، يعني فرد آنچه را براي خود نمي پسندد براي ديگران نيز نپسندد. ژن رابه انسانيت ترجمه مي کنيم و لي را به آداب داني؛اما بايد دانست که اين دوجداي از هم معنا ندارند. لي آداب داني اي است که برخاسته از انسانيت انسان است؛ يعني لي بازتاب ظاهري همان ژن باطني است.آداب ومناسک ظاهري اگر بدون ژن انجام شوند،بي فايده و حتي مضرند. اين آداب شامل شعائر مربوط به آيين نياکان، آداب تعامل با ديگران (که تحت عنوان آداب ارتباطات پنج گانه مطرح مي شود)، و پرداختن به شعر وموسيقي به شکلي آييني است(فانگ،1380: 57-58).
دستيابي به ارزش هاي کنفوسيوسي درحوزه سياست با به کار بستن دو آموزه «اصلاح حاکم» و«اصلاح نام ها» (Zhengming) محقق مي شود.جامعه آرماني تفکر کنفوسيوسي وقتي محقق مي شود که انسان آرماني برجامعه حاکم باشد؛ انساني که در مطابقت کامل با دو ارزش ژن و لي زندگي کند.درکنار اصلاح حاکم بايد نام ها وعناوين اجتماعي نيز اصلاح شوند؛ يعني هرعنوان اجتماعي با واقعيت آن تطابق يابد.به ديگر سخن مي توان گفت که بايدامور وافراد را به گونه اي اصلاح کرد که هر کدام شايسته معناي اصلي عنوانشان باشند(همان: 55).
اما غير از باور به ارزش هاي اخلاقي پيش گفته ، مي توان در سلوک شخص کنفوسيوسي معتقد تلاش هايي معنوي از اين دست را نيزيافت:
1. بررسي امور وبي ثباتي پديده ها براي درک ماهيت آنها؛
2. کوشش براي درک دائوي امور وقوانين کلي حاکم برروابط پديده ها؛
3. تلاش خالصانه براي هماهنگ شدن با دائو؛
4. تطهير وتهذيب نفس با کمک گرفتن از ارزش هاي اخلاقي مذکور؛
5. پرورش دادن وجود خود با استکمال خودمعرفتي وخود اخلاقي از طريق به کار بستن نظام کلاسيک تعليم وتربيت؛
6. تدبيرمنزل وتنظيم امورخانواده با تمرين انضباط ها وآداب وضع شده،ازقبيل احترام به والدين،مواظبت از فرزندان وخواهر وبرادر، احترام به خوشايندها وبدايندهاي اعضاي خانواده،وترک پيش داوري درباره آنان؛
7. تلاش براي تحقق حکمراني مطلوب با فراهم کردن زمينه آموزش وپرورش عمومي، حمايت از اقشار آسيب پذير، تنظيم سياست ها براساس نظر عموم،انتخاب فرد شايسته وبا صلاحيت براي اداره امور، اعتدال در تصميم گيري ها ودوري از افراط وتفريط.
درتعاليم اين آيين به پنج رابطه اجتماعي توجه ويژه شده است که فرد بايد بايسته هاي اين روابط را به نحو احسن انجام دهد:
1. رابطه حاکم ورعيت: خيرخواهي حاکم ووظيفه شناسي رعيت؛
2. رابطه پدر وفرزند: مهرباني پدر وفروتني فرزند؛
3. رابطه زن وشوهر: نيک رفتاري شوهر وفرمانبرداري زن؛
4. رابطه برادر بزرگ وکوچک تر: بزرگواري بزرگ تر واحترام گزاري کوچک تر؛
5. رابطه کم سن و مسن: شفقت مسن وگذشت کم سن.
به بيان ديگر پدر وفرزند بايد محبت حاکم باشد؛ بين حاکم و رعيت، وظيفه شناسي؛ بين زن وشوهر، رجحان و برتري، بين برادر بزرگ تر وکوچک تر، احترام؛ وبين بزرگسال وکم سال، شقفت ( Yao,2000:212)
شخص معتقد بايد به اين پنج ارتباط توجه داشته وبه بايسته هاي آن حرمت گذارد،اين باورها را خود بياموزد وبه ديگران نيز تعليم دهد وخيرخواهانه با ديگران رفتار کند.
پي نوشت ها :
*استاديار دانشگاه اديان و مذاهب
**پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب وابسته به دانشگاه اديان و مذاهب 1
-البته در حوزه سياست هم به مباحث اخلاقي پرداخته مي شود؛اما از آنجا که بحث درباره گونه اي تفکر اخلاقي کلاسيک است،از تقسيم بندي کلاسيک اخلاق در سنت خودمان براي ارائه بحث استفاده کرده ايم.
/ع
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}