آسياي مرکزي بدنبال هويتي مستقل (2)


 

نويسنده: مجتبي فرجي*




 

آغاز هزار سوم و تشديد رقابت در آسياي مرکزي
 

آغاز هزاره سوم ميلادي توام با وقوع برخي تحولات و تغييرات منطقه اي و جهاني است که تاثيرات مستقيم و تاثيرگذاري در آسياي مرکزي بجا مي گذارد. اين تحولات را مي توان در موارد زير دسته بندي نمود:
- فعال شدن مجدد روسيه در آسياي مرکزي بعد از رکود ناشي از فروپاشي؛
- واقعه 11 سپتامبر 2001، لشکرکشي و حمله آمريکا و متحدان آن به افغانستان؛
- جنجال بين شرق و غرب، ناشي از وجود نفت و گاز در آسياي مرکزي؛
- افزايش خواسته هاي مردمي و ظهور چالش هاي نو براي حکومت هاي اقتدارگراي منطقه.
تحولات فوق باعث ايجاد تغييراتي در ساختار نرم افزاري آسياي مرکزي گرديده است که شاه بيت آن را بايد در احساس خطر روسيه نسبت به امنيت داخلي خود از يکسو و نيز حضور ايالات متحده آمريکا و اتحاديه اروپايي در قلمرو شوروي و حياط خلوت فعلي روسيه يعني آسياي مرکزي جستجو نمود. بر اين اساس اقدامات و عملکردهايي که طي چند سال اخير و با آغاز قرن بيست و يکم از طرفين اصلي اين مناقشه (روسيه و آمريکا) شاهد هستيم اقدامي عاجل، اقتدارگرايانه با ماهيتي امنيتي - نظامي از سوي روسيه و اتخاذ سياستي بلند مدت، نرم و کم هزينه با ماهيت اقتصادي و مالي از سوي ايالات متحده آمريکا براي جلوگيري از بروز بحران در روابط دو کشور مي باشد.

حضور کشورهاي اروپايي و آمريکا در منطقه
 

همانگونه که اشاره شد کشورهاي غربي به رهبري آمريکا با آغاز هزاره سوم به صورت عمل گرا اقدام به حضور در منطقه آسياي مرکزي نمودند. اگر چه پيش از اين و بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، حضور غرب و آمريکا در منطقه آغاز شده بود اما تفاوت اين دوره در کيفيت حضور آنان مي باشد. صرف نظر از اروپا، ايالات متحده آمريکا بواسطه وجود حساسيت هاي بجا مانده از دوران جنگ سرد، با دشواري بيشتري در اين خصوص روبرو بوده است. اين کشور اميدوار بود با تضعيف بيش از پيش روسيه در سال هاي بعد از فروپاشي و عدم توانايي آن در حفظ ميراث شوروي، بتواند به اصلي ترين بازيگر منطقه آسياي مرکزي تبديل شود و لذا در سال هاي اوليه بعد از فروپاشي با اتخاذ سياستي دورانديش تلاش کرد بصورت کاملاً خاموش و محدود عمل نمايد تا هيچ حساسيتي از حضور خود در اين منطقه ايجاد ننمايد.
همچنين در اين دوره ايالات متحده کوشيد با استفاده از اهرم هاي موجود، هدف اصلي خود در آسياي مرکزي نظير حفظ ثبات سياسي جمهوري ها، رفع اختلافات بين اين کشورها و کاهش وابستگي آنان به روسيه را بدست آورد. در اين چارچوب جلوگيري از توسعه بنيادگرايي اسلامي، جلوگيري از توسعه نفوذ ايران، دستيابي به منابع انرژي و معدني، توسعه اقتصاد کشورهاي منطقه مبتني بر اقتصاد بازار و خصوصي سازي، ترويج ارزش هاي ليبراليسم و دموکراسي و کنترل تسليحات هسته اي و کارشناسان اتمي منطقه هدف اصلي سياست هاي ايالات متحده مي باشد که با توجه به اهميت موضوع و لزوم اقدام خاموش و پنهان جهت افزايش درصد موفقيت و ايجاد حداقل حساسيت اين اقدامات را به دو طريق استفاده از کشورهاي دوست و متحد خود همچون ترکيه، اتحاديه اروپايي و حتي اسرائيل و نيز استفاده از نهادها و سازمان هاي سياسي، حقوقي و مالي بين المللي همچون صندوق بين المللي پول، بانک جهاني، بانک توسعه آسيايي و غيره دنبال مي نمايد. (نفيسي، 1376: ص 118)
با آغازه هزاره سوم و خروج روسيه از رکود ناشي از فروپاشي و بخصوص با روي کار آمدن ولاديمير پوتين بعنوان رئيس جمهور فدراتيو روسيه و عزم وي در تقويت اقتدار ملي و يکپارچگي روسيه و حمايت از قلمرو شوروي سابق، آمال ايالات متحده براي حضور مستقيم و حداکثري با حداقل هزينه در اين منطقه به ياس تبديل مي گردد.
واقعه 11 سپتامبر و تبعات آن، ملزومات اجراي تاکتيک جديد آمريکا را در منطقه فراهم آورد که در نتيجه شکل جديدي از همکاري جايگزين رقابت في مابين روسيه و ايالات متحده آمريکا شده و ايالات متحده امکان حضور مستقيم و نظامي را در قلمرو شوروي سابق (قرقيزستان و ازبکستان) کسب کرد. در واقع بايد اذعان داشت حادثه 11 سپتامبر، آمريکا و روسيه را در منطقه آسياي مرکزي و قفقاز به هم نزديک ساخت و باعث همکاري هاي دو کشور در مبارزه با تروريسم گرديد، مسکو تا مرحله عضويت محدود در سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) پيش رفت و عضويت کشورهاي حوزه درياي بالتيک نيز در سازمان ناتو (با موافقت ضمني روسيه) پذيرفته شد. لذا مسکو نيز در قبال استقرار نيروهاي نظامي آمريکا در آسياي مرکزي براي مبارزه عليه تروريسم و طالبان در افغانستان سکوت کرد. (کرمي، 1384: ص 59)
معهذا روابط حسنه آمريکا و روسيه نيز که اقدامي تاکتيکي و منبعث از حادثه 11 سپتامبر و مبارزه عليه تروريسم (آمريکا با طالبان و روسيه با جدايي طلبان مسلمان چچن) بود چندان طول نکشيد و به سرعت سردي مناسبات دو کشور بخصوص در تعاملات آسياي مرکزي جايگزين آن شد.

نگراني روسيه از به خطر افتادن امنيت خود در درجه اول و از دست دادن قلمرو خود
 

همزمان با توسعه نفوذ و حضور آمريکا در آسياي مرکزي که با سکوت و موافقت ضمني روسيه محقق گرديد، ترديدها و پرسش ها بر سر نيت اصلي آمريکا در منطقه در کرملين آغاز مي شود. در اين اثنا، حمله آمريکا به عراق و در ادامه وقوع انقلاب هاي رنگين در اوکراين، گرجستان و قرقيزستان زنگ خطر را براي روسيه به صدا در آورد و به نگراني روسيه از گسترش حضور استراتژيک آمريکا در شرايط جديد و در منطقه آسياي مرکزي دامن زد. اوج اين نگراني را نيز مي توان در بيانيه مشترک سران روسيه و چين موسوم به بيانيه نظم جهاني قرن 21 مشاهده کرد که طي آن بر حرکت به سوي نظام بين المللي چند قطبي تاکيد شده است.
وقوع حوادث فوق و ترويج اين تفکر که روسيه بازنده اصلي در بين پيروزي هاي جنگ دوم جهاني است باعث آزار و اذيت مقامات روسيه گرديده است. به زعم آنان، فروپاشي شوروي و مسامحات بعدي آن باعث شد از ثمرات فتوحات جنگ دوم جهاني چيزي براي اين کشور باقي نماند و وقوع انقلاب نارنجي در اوکراين نيز اين احساس را به مقامات کرميلن تحميل نمود که فتوحات اين کشور در پايان جنگ دوم جهاني نه تا آلمان شرقي و حتي بالکان که حتي تا مناطق جمهوري هاي استقلال يافته نيز نرسد و اطميناني نيست که اين کشور بتواند فدراسيون روسيه را نيز اداره نمايد.

توسعه مناسبات روسيه با چين در قالب سازمان همکاري هاي شانگهاي و سازمان امنيت دسته جمعي
 

اگر چه لزوم تعامل مستمر جهت حل و فصل اختلافات ارزي و قومي بين جمهوري خلق چين و جمهوري هاي استقلال يافته آسياي مرکزي همجوار با اين کشور، سنگ بناي ايجاد سازمان همکاري هاي شانگهاي را فراهم نمود اما در حقيقت رونق فعاليت هاي اين سازمان را بايد در راستا توسعه طلبي هاي ايالات متحده در آسياي مرکزي جستجو نمود. چين نيز همانند روسيه از گسترش حضور استراتژيک آمريکا در آسياي مرکزي نگران بود و لذا اين نگراني و دغدغه مشترک محرک جديد و عملياتي به سازمان مذکور عطا نمود. به عقيده تحليل گران سياسي منطقه، احساس نگراني و ترس مشترک کشورهاي روسيه و چين از اقدامات جديد آمريکا بويژه در منطقه آسياي مرکزي اين دو کشور را به يکديگر نزديک ساخته است. همچنين موافقت اين دو کشور با پذيرش جمهوري اسلامي ايران، هند و پاکستان به عنوان اعضاي ناظر سازمان همکاري هاي شانگهاي چشم انداز آغاز بازي بزرگ جديدي را در اين منطقه ترسيم مي نمايد که مي تواند دامنه آن را از سطح منطقه فراتر برده و به عرصه جهاني گسترش دهد. هر چند اين بازي بزرگ با پيامدها و مشکلات خاص خود روبرو بوده و تبعاتي را براي هر يک از طرفين بهمراه خواهد داشت (خادمي، 1384: ص 23).

تلاش روسيه براي ايجاد حصاري سازمان يافته به دور کشورهاي آسياي مرکزي
 

اگر چه نمي توان ادعا نمود که منافع دو قدرت بزرگ منطقه اي و جهاني يعني چين و روسيه در آسياي مرکزي در راستا يکديگر مي باشد اما در شرايط حاضر همکاري اين دو کشور بخصوص در حوزه هاي امنيتي و نظامي اجتناب ناپذير بوده و نقش قابل توجهي در کنترل حضور نيروهاي فرامنطقه اي در آسياي مرکزي بهمراه دارد.
ترديدي نيست که در حال حاضر در عرصه ژئوپولتيک فعلي آسياي مرکزي، حق روسيه بر کشورهاي آسياي مرکزي از سوي تمامي طرف هاي ذينفع به صورت ضمني و تلويحي به رسميت شناخته مي شود و لذا هر يک از کشورهاي علاقمند ناگزيز از جلب نظر مساعد روسيه براي حضور تاثيرگذار در اين منطقه مي باشند. به هر حال اين حق در طول خواست يا عدم خواست روسيه براي همکاري با قدرت هاي بزرگ در اين منطقه محفوظ مي باشد. بدان معنا که اين روسيه است که بر اساس منافع و خواسته هاي خود تصميم به همکاري با طرف يا طرف هاي ديگر در منطقه مي گيرد. نتيجه اينکه چين بواسطه حضور و هم جواري با آسياي مرکزي و نگاه مشترک با روسيه به تهديدات فرامنطقه اي که در قالب حضور کشورهاي قدرتمند غربي و ايالات متحده تحقق مي يابد همکاري و تعامل محدود با روسيه را براي حضور و فعاليت در آسياي مرکزي برگزيده و در قالب سازمان هايي نظير شانگهاي، امنيت دسته جمعي و غيره موقعيت هاي مناسبي کسب نموده است.
با توجه به اهميت اقتصادي و جغرافيايي آسياي مرکزي که تاثير خود را در افزايش اهميت استراتژيک منطقه بجا گذاشته است، ترديدي نيست اهميت ژئواکونوميکي آسياي مرکزي زمينه هاي رقابت را در بين کشورهاي تاثير گذار منطقه اي و جهاني فراهم مي نمايد. حضور قدرت هاي منطقه اي و فرامنطقه اي نيز بدون ترديد بي نظمي و هرج و مرج را در منطقه باعث خواهد شد و لذا آنچه به خطر خواهد افتاد ابتدا منافع کشورهاي آسياي مرکزي و سپس منافع و امنيت بازيگران منطقه اي بخصوص روسيه مي باشد. براي خروج از اين وضعيت روسيه طي سال هاي اخير تلاش نموده است تا با امنيتي نمودن فضاي آسياي مرکزي البته در قالب يک تشکل سازمان يافته اقدام نمايد. لذا در راستا تحقق اين ايده، ايجاد سازمان امنيت دسته جمعي از سوي روسيه در دستور کار قرار گرفت تا با تدارک يک نيروي واکنش سريع، هزينه هاي بازيگران فرامنطقه اي را براي حضور غير متعارف در اين منطقه بالا ببرد. هدف اصلي روسيه در اجراي اين طرح، جلوگيري از محاصره آسياي مرکزي از سوي آمريکا و ساير هم پيمانان جهاني آن بخصوص اتحاديه اروپايي بود.

ايجاد سازمان هاي منطقه اي براي سازماندهي روابط بين کشورهاي آسياي مرکزي با يکديگر و با کشورهاي خارج از منطقه
 

از بدو تاسيس کشورهاي مستقل آسياي مرکزي، که با فروپاشي و کاهش حوزه نفوذ روسيه در اين منطقه همراه بود، اين کشورها تلاش نمودند تا با ايجاد سازوکاري سازماندهي شده و تشکيلاتي نسبت به رفع نيازهاي اوليه خود اقدام و همزمان جايگاهي را نيز در عرصه اقتصاد و سياست بين الملل کسب نمايند. از سوي ديگر ساختارهاي بجا مانده از دوران شوروي بگونه اي بود که همکاري هاي اين کشورها را با يکديگر اجتناب ناپذير مي نمود. بهم پيوستگي زيرساختارهايي نظير راه، راه آهن، انرژي، معادن و غيره همکاري سازماني اين کشورها را امري لازم و ضروري مي نمود. از سوي ديگر وضعيت جغرافيايي اين کشورها و قرار داشتن در خشکي، دسترسي مستقل از روسيه به آب هاي آزاد را براي اين کشورها ضروري ساخته بود. در اين شرايط اين کشورها يکي پس از ديگري به عضويت سازمان همکاري هاي اقتصادي اکو با محوريت ايران و ترکيه در آمدند.
معهذا با گسترش اقدامات تشويقي برخي سازمان ها و تشکل هاي اقتصادي، مالي و پولي عمدتاً اروپايي جهت عضويت اين کشورها، حرکتي سازماندهي شده با رهبري روسيه براي ايجاد سازمان هاي اقتصادي جهت کشورهاي روسي زبان و آسياي مرکزي آغاز مي شود که بتواند خلاء وجودي سازمان هاي اقتصادي اروپا را پر نموده و مانع از ايجاد تغييرات اساسي و غير متناسب با ساختار اقتصادي روسيه در اين کشورها شود. اهميت تشکيل اين سازمان ها به حدي بود که همزمان با مخالفت هاي برخي از کشورهاي غربي با عضويت روسيه در سازمان تجارت جهاني، ولاديمير پوتين، از سازمان همکاري هاي اقتصادي اورآسيا بعنوان عرصه اي جهت پر نمودن خلاء سازمان تجارت جهاني و نقطه شروعي براي آماده سازي کشورهاي عضو جهت حضور در سازمان تجارت جهاني نام برد.

پي نوشت ها :
 

* کارشناس آسياي مرکزي و قفقاز
 

منبع:پايگاه نور ش 37