ادبیات فارسی و ديدگاه مقام معظم رهبري در حوزه ادبيات فارسی
ادبیات فارسی و ديدگاه مقام معظم رهبري در حوزه ادبيات فارسی
منبع:اختصاصی راسخون
سپيده ي سخن:
بخش اول
تاریخ ادبیات فارسی
اول:تاریخ ادبیات
مادها (1330 تا 1172 قبل از هجرت ): خط مخصوصی نداشتند و احتمالا دبیران آنها خطوط آرامی، آشوری وایلامی را می توانستند بخوانند.
زردشت ( 1282 تا 1205 قبل از هجرت ):كتاب او اوستا است ، زبان اوستائی كه در شمال شرق ایران رایج بود با سنسكریت از یك ریشه است. خط كناب اوستا را نویسندگان اسلامی «دین دبیره» نامیدند . الفبای دین دبیره 44 تاست و از راست به چپ نوشته می شود.
هخامنشیان ( پارسها )( 1172 تا 952 قبل از هجرت ) : زبان آنان فارسی باستان بوده است كه یكی از زبانهای كهن ایرانی است , زبانهای ایرانی جزو زبانهای هندو ایرانی و زبانهای هند و ایرانی شاخه ای از زبانهای آریایی شمرده می شوند و با خوارزمی، سغدی ، اوستایی ، سكایی و جز آنها خویشاوندی داشته است. پیش از داریوش مردم در ایران خطوط ایلامی ، بابلی و آرامی را می شناختند،به دستور داریوش خطی مركب از 42 علامت كه هر كدام از یك تا پنج نقش به شكل میخ تركیب یافته است ساخته شد ، این خط از چپ به راست نوشته می شود.
اشكانیان ( پارتها )( 870 تا 396 قبل از هجرت ) : زبان مردم دوره اشكانی پارتی ( پهلوانیك ) بود كه با فارسی میانه خویشاوندی نزدیك دارد.
ساسانیان ( 396 قبل از هجرت تا 30 هجری ): زبان رسمی دوره ساسانی , پهلوی یا فارسی میانه بود . خط پهلوی كه از خط آرامی گرفته شده بود دارای 22 الفبا بود و از راست به چپ نوشته می شد و بعضی نوشته های عهد ساسانی در دوره اسلامی تالیف و تحریر یافته است كه به فارسی میانه است.
دوم: چکیده ای از تاريخ ادبيات ايران
-قرن چهارم، عصر ساماني و بويي
-قرن پنجم و ششم عصر غزنويان و سلجوقيان و خوارزمشاهيان
-وضع عمومي علم وادب در قرن هفتم و هشتم
-قرن نهم دوره تيموري (782 ـ 907 هجري)
-از آغاز قرن دهم تا ميانه قرن دوازدهم عهد صفوي (907 ـ 1148)
-از ميانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاري و زندي و قاجاري و مشروطيت
-از سلطنت فتحعلی شاه تا كنون
اول-از انقراض ساسانیان تا پایان قرن سوم هجری (شروع دوره اسلامی ):
تا اواسط قرن سوم هجری و حتی بعد از آن مردم به لهجه های مختلف تكلم می كرده اند و گاهی در بعضی نواحی به مترجم نیاز پیدا می شده است ، لهجه های سغدی ، خوارزمی ، تخاری و دیگر لهجه ها ی محلی متداول بوده است. لیكن لهجه های محلی با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات كامل و وسیعی گردید. خط پهلوی هم بر اثر دشواری بسیار و نقص فراوان خود به سرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی رایج شد. شعر هجایی و بعضا مقفی تا اواخر قرن سوم دیده می شود. در عصر یعقوب لیث ( 254- 265 ) به علت بی توجهی او به عربی شعر فارسی رواج پیدا كرد نخستین اشعار عروضی توسط «محمد بن وصیف سگزی ،بهرام گور ، ابو العباس مروزی و ابو حفص سغدی» گفته شد.
دوم-قرن چهارم ( عهد سامانی و بویی) (279 - 389 هجری ) :
عصر سامانی از دوره های مهم ادبی است . پادشاهان و وزیران سامانی به شعر و نثر توجه زیادی مبذول می كردند . نثر فارسی قرن چهارم بسیار ساده و خالی از صنایع لفظی بود. از خصایص شعر فارسی قرن چهارم،فصاحت ، سادگی ،مضامین تازه و بكر ،تشبیهات و توصیفات طبیعی است . شعر این دوره پر از نشاط روح و غرور ملی است. شاعران در اوزان عروضی تحول ایجاد كردند. مدیحه سرایی به تقلید از عرب معمول شد .پند و موعظه در شعر رواج یافت. كتابخانه رواج داشت و اولین مدرسه ها در این قرن ساخته شد. در این عهد شاعران بزرگی مانند رودكی ، دقیقی ،بلخی و... بزرگترین نماینده شعر این دوره بدون شک فردوسی است تا جایی كه قرن چهارم تنها با داشتن شاهنامه می تواند بر زبان فارسی حكومت كند.
سوم-قرن پنجم و ششم ( غزنویان ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان ):
نفوذ فارسی دری از شرق ایران به دیگر نواحی ایران و رواج زبان فارسی به خارج از كشور. نثر فارسی در این دو قرن دو سبك كاملا متمایز داشت :
1-نثر مرسل ( سبك ساده ) كه خالی از صنایع و قیدهای لفظی و آزاد از هر گونه تصنع و تكلفی است ؛مانند تاریخ بیهقی.
2-نثر مصنوع ( سبك فنی ) كه آمیخته با صنایع لفظی مانند سجع و جناس و امثال آنها باشد ؛مانند مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری.
اختصاصات شعر فارسی عبارتند از:
1- تاثیرات محلی در اشعار.
2- ورود شعر در مباحث مختلف مانند مسایل فلسفی،صوفیانه ،زهد ،مدح ،هجو ، تبلیغ دین ، اندرز و ....
3- تنوع در انواع شعر مانند مثنوی ، قصیده ، غزل و رباعی، تركیب بند و ترجیع بند .
4- نفوذشدید تصوف و عرفان در شعر و ادبیات.
این دوره شاعران بزرگی مانند عنصری ، فرخی ، منوچهری ، معزی ، سنایی ، انوری و عطار داشته است .
چهارم-وضع عمومی علم و ادب در هفتم و هشتم :
حادثه مهم این دوره حمله مغول و خراب كردن كتابخانه ها می باشدو مهمترین سبك رایج این دوره و سبك نثر مصنوع است. تالیفات ادبی و علمی زیاد شد . در شعر؛ قصیده بتدریج متروك شد و بهمان نسبت غزلهای عاشقانه لطیف جای آن را گرفت ، انتقاد و بد بینی و ناخشنودی از اوضاع روزگار با شدت بسیاری مشهود است. توجه به موضوعات عرفانی دراین عهد شدت یافت. از شعرای معروف این دوره سعدی ، مولوی ، حافظ عراقی ، هروی ، دهلوی ، خواجوی كرمانی ، عبید زاكانی و ساوجی می باشند.
پنجم-قرن نهم (تیموری، 782 -907 هجری ):
در این دوره به سه دلیل زبان فارسی رو به انحطاط می رود:
1-رواج زبان تركی.
2-شعر و ادبیات از دربارها به دست عامه مردم افتاد.
3-استادان زبان فارسی كه باید تعلیم دهند از بین رفتند.روش متداول عهد تیموری سبك ساده و روان در نثر است .شعر در این عهد بی رونق است . مشهور ترین شاعر این عهد جامی است او از پیشوایان فرقه نقشبندیه است.
ششم-قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم ( عهد صفوی ،907 - 1148 ):
زبان فارسی در این دوره نیز در انحطاط بود. مرثیه ثرایی و مدح ائمه دین علیهم السلام بسیار معمول بود. شاعران به هندوستان و دربارهای عثمانی روی آوردند. سبك هندی در شعر كه مبتنی است بر بیان افكار دقیق و ایراد مضامین بدیع و باریك و دشوار دور از ذهن در زبان ساده معمول و عمومی رواج یافت. نوشتن داستانهای منثور (رمان)، تذكره نویسی ، كتب متعدد لغت فارسی رایج بود. سالك یزدی،صائب تبریزی، وحشی بافقی، عرفی، حزین و محتشم كاشانی از شاعران این عصر هستند .
هفتم:میانه قرن دوازدهم تا اواسط قرن چها ردهم ( افشاری ، زندی ، قاجاری و مشروطیت ) ( دوره بازگشت ):
انتقاد از سبك هندی و بازگشت به سبك قدما (عراقی) از ویژگیهای روشن این دوره است. وصال شیرازی، فروغی بسطامی ، سروش اصفهانی، قآانی شیرازی، ادیب نیشابوری و ملك الشعرای بهار از شاعران این دوره اند .
هشتم-از سلطنت فتحعلی شاه تا كنون :
ارتباط ایران و اروپا تغیرات زیادی را در فرهنگ و جامعه ایرانی گذاشت . افكار تازه در نثر و نظم به میان آمد. سبك نگارش ساده و بی پیرایه شد . ورود در انواع مختلف مسایل ادبی از قبیل داستان و تئاتر و بحثهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی ادبی و علمی و تحقیقات ادبی و تاریخی و ...در زبان فارسی معمول گشت .لهجه نویسندگان تدریجا تغییر یافت و به لهجه مخاطب نزدیك شد .شعر وارد عرصه جدیدی بنام شعر نو شد.
بخش دوم
ادب و ادبيّات
اول:مروري بر ادب و ادبيات:
ادبیات : آن گونه سخنانی كه از حد سخنان عادی برتر و بالا تر باشد یا هر نوع نوشته تخیل آمیز و توام با خلاقیت را گویند.
فنون ادبی : بعضی آن را هشت و برخی بیشتر دانسته اند و بعضی برای ادب اصول و فروعی قائل شده اند که اصول آن عبارتند از : لغت، صرف ، اشتقاق، نحو ، معانی، بیان، عروض، قافیه و بدیع دانسته اند و فروع آن را خط ، قرض الشعر ، انشاء ، محاضرات و تاریخ قرار داده اند.
ادبيات زبانى است مستقل و زبانى است بسیار با شخصیت که ممکن است از جانب هر کس برآید، خواه مسلمان و خواه غیرمسلمان، خواه موافق با عقاید ما و خواه مخالف، البته فرق است میان ادبيات و ابتذال و هنر با غیر هنر؛ چه اینکه اگر ادبيات باشد، عزیز است و محترم.
در ابتدا به بررسی معنی لغت و علم ادب که ریشه ی لغت ادبیات است می پردازیم. لغت ادب در لغت نامه ها ی دهخدا و معین به فرهنگ، دانش، هنر، معاشرت،روش پسندیده و حرمت معنی شده است. برخی از صاحبان علم ادبیات،علم ادب را بر دو قسم دانسته اند. قسم اول، ادب درس یا ادب اکتسابی است که خود شامل دو قسم ادب لغوی و ادب اصطلاحی است. ادب لغوی که در واقع همان معنی لغت ادب است که بعضی آن را نیک گفتاری و نیک کرداری و بعضی نیز آن را به عنوان دانش و فرهنگی تعبیر نموده اند که با دیگر علوم چندان تفاوتی ندارد. در تعریف ادب اصطلاحی یا معنی اصطلاحی لغت ادب، نظرات و عبارات مختلفی وجود دارد. اما علم ادب یا سخن سنجی در اصطلاح قدما عبارت بوده است از معرفت به احوال نظم و نثر از جهت درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن. ادب درس شامل علوم: لغت،صرف،نحو،بیان،بدیع،معانی،عروض،قافیه،قوانین،خط و قوانین قرائت می باشد. ادب درس اکتسابی است و به درس و تحصیلا ت حاصل می شود. ادب نفس یا ادب طبعی قسم دیگر علم ادب است که بعضی آن را اخلاق حمیده و صفات پسندیده دانسته اند و برخی نیز آن را به اصطلاح حکما عبارت دانسته اند از دانش هایی که موجب کمالات نفسانی می شود. کلمه ادبیات نیز جمع ادبیه(منسوب به ادب) است و در لغت نامه های دهخدا و معین دانش های متعلق به ادب وعلوم و آثار ادبی تعبیر شده است. تقریبا تمام نقادان ادبیات را دارای چهار عنصر اصلی عاطفه،معنی،اسلوب و خیال می دانند. تمامی آثار ادبی دارای هر چهار عنصر هستند و ممکن نیست که اثری یکی از این چهار عنصر را دارا نباشد. اما میزان نیاز آثار ادبی به هر کدام از این عناصر بسته به انواع و گونه هایشان متفاوت است. برای مثال شعر به عنصر عاطفه بیش از هر عنصر دیگری نیاز دارد. در واقع عاطفه و معنا است که در چارچوب اسلوب و قواعد درآمده و با تصویری که در خیال خواننده پدید می آورد، مفهومی را منتقل می نماید. طرز آمیخته شدن این عناصر با یکدیگر باعث به وجود آمدن شکل های گوناگون ادبیات می شود. برای آنکه شکل های ادبیات را بشناسیم ابتدا باید به این موضوع بپردازیم که شکل چیست و چه چیز هایی شکل دارند؟ چیزهای غیر مادی که قابل تصور نیستند، جای مشخصی ندارند و محدود به زمان نیستند، شکلی هم ندارند. ادبیات دارای دو بخش مادی و غیر مادی است و در واقع مهمترین بخش آن، بخش غیر مادی است. شعر یا هر متن ادبی دیگر آن چیزی نیست که ما می بینیم و یا می شنویم بلکه احساس،ذوق و مفهومی در درون آن در جریان است که قابل رویت و تصور نیست و کسی نمی تواند جای آن را پیدا کند. احساس و ذوق شاعر یا نویسنده که از روح و ذهن او سرشار می گردد قابل دسترسی نیست. هیچ کس نمی تواند احساس و ذوق شاعر را در درون مغز او پیدا کند و ببیند. اما زمانی که این احساسات و عواطف به صورت کتبی یا شفاهی بیان شده و در چهارچوب اسلوب و قواعد در می آیند، با حواس دیداری و شنیداری قابل تشخیص و رویت هستند. جای مشخصی دارند و می توان آنها را تصور کرد و این همان بخش مادی ادبیات است که می تواند شکل های گوناگونی داشته باشد. ادبیات را از دیدگاه شیوه ی بیان و شکل ظاهری می توان به دو دسته ی کلی نظم ونثر تقسیم کرد که هر کدام شامل بخش های کوچکتری هستند. نظم و شعر از نظر ظاهری به وسیله قالب های شعری،غزل،قصیده،مثنوی،قطعه،نیمایی و غیره شناخته می شوند. نثر را نیز می توان به انواع ساده،مسجع، متکلف و غیره تقسیم کرد. همانطور که در ابتدا ذکر شد، ادبیات جمع ادبیه (منسوب به ادب) است و دانش ها و آثار ادبی را شامل می گردد. از نظر دانش زیباشناسی ادبیات، هنر بیان نیات به وسیله کلمات است و این معنی تقریبا معادل مفهومی است که از واژه در زبان فرانسه استنباط می شود. تعریف دکتر عبدالحسین زرین کوب از ادبیات تعریف بسیار کامل و جامعی است :"به طور کلی ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند.".
دوم:آثار ادبيات(شعر و نثر) بر روی شاعر و یا خواننده:
2-يكي از موضوعاتي كه در بررسي شعر شيعي اهميت و جايگاه ويژه دارد «اظهار اعتقاد به تشيع و دعوت بدان» است. اين مسئله اگرچه در آغاز امر، به ظاهر جنبه عقيدتي دارد، اما با اندكي تأمل به خوبي ميتوان دريافت كه اظهار اعتقاد به مذهب شيعه در زماني كه اميران و پادشاهان حاكم اغلب اهل تسنن و بعضاً بسيار متعصب بودند، تا چه اندازه مهم و خطرناك بوده؛ و در عين حال تا چه اندازه جنبه اجتماعي داشته و در جامعه آن روز تأثير ميگذاشته است. اين اظهار و دعوت به شيوههاي مختلفي صورت ميگيرد؛ گاهي در قالب ستايش ائمه (عليهم السلام) و بهخصوص مدح حضرت علي (عليه السلام) است، زماني همراه با خطاب و عتاب به اهل زمانه است، و گاه نيز به صورت مناقب خواني براي اهل بيت (عليهم السلام) است.محمدرضا حكيميدر باره مدايح مذهبي چنين مينويسند:"مدايح مذهبي از مقوله شعر متعهد است نه هنر مجرد. چون در اين گونه آثار، شاعران حقانيت رهبران الهي و راه آنان را مينمايانند و ميكوشند تا با زبان شعر، حقايق را به فرهنگ جامعه و شعور اجتماعي منتقل سازند، و موضع مردان حق و رهبران سعادت و عدالت را در برابر ديگران و بهويژه جباران و ستمگران تحكيم بخشند و استوار دارند.".نكته ديگري كه در اين زمينه شايان ذكر است، توجه و تمسك شاعران به كلام الهي و احاديث پيامبر اكرم علیه السلام است، كه در شأن و منزلت خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) نازل گشته يا بيان شده است.
3-شعر وسیله ای برای تبلیغ
ناصر خسرو قبادیانی و تبلیغ مذهب شیعه:
ناصرخسرو قبادياني شاعر آزاده قرن پنجم است. وي به خاطر اعتقادات خويش از همه چيز و همه كس دست شست و بيباكانه علم مبارزه و مخالفت با حاكمان زمان خويش برافراشت و در اين راه، از شعر به عنوان وسيلهيي در جهت تبليغ آرمانها و اهداف خويش بهره برد. او در باره مذهب خويش آورده است:
ز يزدان جز كه از راه محمد ندارم چشم فصلي و اتصالي
نه زو برتر كسي دانم به عالم نه بهتر ز آل او بشناسم آلي
به جان اندر بكِشتم حب ايشان كسي كِشتهست ازين بهتر نهالي؟
وي اهل بيت پيامبرعلیه السلام را لواي خداوند و ريسمان محكم الهي ميداند كه تمسك بدان موجب رهايي از چاه جهل است:
اهل عبا يكسره لواي خدايند سوي تو، گر دوستدار اهل عبايي
حيدر زي ما عصاي موسي دورست موسيّ ما را جز او كه كرد عصايي؟
آنچه علي داد در ركوع فزون بود زآنكه به عمري بداد حاتم طايي
گر تو جز او را به جاي او بنشاندي واللّهواللّه كه بر طريق خطايي...
آل رسول خداي، حبلخدايند چونش گرفتي، ز چاه جهل برآيي
ناصرخسرو شرط پيروزي بر شيطان را فرمانبرداري و دوستي خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ميداند:
ياري ندهد تو را بر اين ديو جز طاعت و حب آل ياسين
گرد دل خود ز دوستيشان بر ديو، حصار ساز و پرچين
در باغ شريعت پيمبر كس نيست ،جز آل او دهاقين
وي مبارزه براي دين و قرآن را در شيعه علي (علیه السلام) بودن بيان ميكند:
مبارزان سپاه شريعتيم و قرآن از آنكه شيعت حيدر، سوار كرّاريم
شاعر به موجب همين اعتقاد و دفاع سرسختانه از آن است كه آماج حملات و تهمتها و آزارهاي بسيار واقع ميشود و ناچار همه را به خاطر عقيده و هدف خويش تحمل ميكند:
گر گفتم از رسول، علي خلق را وصيست سوي شما سزاي مَساوي چرا شدم؟
ورگفتم اهل مدح و ثنا آل مصطفاست چون زي شما ،سزاي جفا و هجا شدم
عيبم همي كنند بدانچهم بدوست فخر، فخرم بدانكه شيعت اهل عبا شدم
4-وسیله ای برای سعادت و حیات جاویدان
-معرفی راه سعادت در اشعار علامه اقبال
احاطه علامه اقبال (1294-1357) به معارف اسلامي و آشنايي عميق او با قرآن و احاديث، همچنين جهانبيني و بصيرتش ادراك وسيعي به او داده بود. و اين امر موجب شد كه او بتواند در ايراد خطابههاي خود از دانشهاي اسلامياش بهرههاي فراوان بگيرد و از تحسين شوندگانش برخوردار گردد. اقبال همان طور كه به درك درستي از شاعري و هنر رسيده بود به مفهوم حقيقي دين و رسالت انبيا و اوليا نيز پيبرده بود و همه آنها را در خدمت سعادت و بهتر شدن حيات بشري ميدانست.
به نظر اقبال، هدف از شاعري مانند همه هنرها، اين است كه زندگي انسان را زيبا و پرمايه سازد و «هنر آن چيزي است كه نماينده كوشش و سعي و تلاش انسان در درك حقايق حيات باشد.»مرد مؤمن از نظر اقبال كسي است كه نمونه توازن و اعتدال باشد و تركيب زيبا و متناسبي از قول و عمل. در ضرب كليم در توصيف مرد مسلمان ميگويد : «اگر چنانچه صفات قهّاري و غفّاري و قدّوسي و جبروت، اين چهار ويژگي با هم در كسي جمع شود مرد مسلمان پديدار ميشود. اراده و تصميم مرد مؤمن است كه مقاصد طبيعت را نشان ميدهد و او هم در دنيا و هم در آخرت ميزاني براي سنجش اقتدار بشر ميباشد. مرد مؤمن آن قطرات شبنم است كه دل داغديده لاله را خنك ميكند. همچنين آن طوفاني كه قلب درياها را به لرزه درميآورد. شب و روز او سرود ازلي است كه فطرتش ميسرايد و شيريني آهنگش همانند سوره رحمن ميباشد.» .
توصيفاتي كه اقبال از مرد مسلمان و مؤمن ميكند درست همان مواردي است كه در اخبار و احاديث و كلام بزرگان دين از جمله امام علي علیه السلام ميبينيم. اينجا است كه بازتاب تأثير كلام مولاي متقيان، اميرمؤمنان را در انديشه و فكر و كلام اقبال بهخوبي مشاهده ميكنيم.
اقبال آن چنان داراي ذوق و مشرب وسيعي است كه هيچگاه خود را محدود به برخي مرزبنديها و تنگنظريهاي فرقهيي نميكند و همواره ميكوشد رهبر و هدايتگر باشد وكاري بكند كه مسلمانان عظمت گذشته خود را بازيابند و از پراكندگي و تفرقه دوري گزينند. شعار وحدت امت اسلامي و مسلمانان در اشعار او موج ميزند. اسوههاي بزرگ تاريخ اسلام مورد ستايش قرار ميگيرند. بزرگ نمونههايي چون امام علي علیه السلام كه اگر ملت اسلامي از راه و روش آنان پيروي كنند به سعادت و خوشبختي ميرسند. تكيه و تأكيد او پيوسته بر آيين اسلامي است و آزادي مسلمانان.جلال الدين محمد بلخى در جاى جاى مثنوى از داستان پيامبران بهره برده است، يكى از اين قصه ها، قصه پيامبرعلیه -السلام است.مولانا از اين قصه در راستاى آموزش اعتقادات، اخلاقيات و عرفان فراوان بهره گرفته است. او از فراز گم شدن پيامبرعلیه السلام فطرت الهى را نتيجه گرفته و از نمودن جبرئيل خويش را به پيامبر علیه السلام در خدمت قهر الهى سود مى برد، چنان كه از معجزات پيامبر(ص)، دشمنى ابولهب لعنت الله علیه با پيامبر علیه السلام، برخورد پيامبر با سائل و يهوديان، اُذن خواندن پيامبر علیه السلام، ارتداد كاتب وحى، دشمنى اوس و خزرج، فتح مكه نيز به ترتيب بهره هاى زير را مى گيرد:قدرت خدا، تجانس موجودات، مقام نيازمندان، شيرينى مرگ، مقام پيامبر، نكوهش تكبر، ناپسندى قياس، نقش پيامبر -علیه السلام در ايجاد الفت و دوستى، مذمت دنيا دوستى.
5-ادبيات نيز مي تواند عاملي تأثيرگذار بر جريان جنگ ها، ايثارگري ها و مرگ بر سرآرمان ها باشد.
براي نمونه «عقل سليم» «تاميس پين» كه به ناگهان سرنوشت انقلاب امريكا را دگرگون كرد. به نظر مي رسد آلمان تنها نمونه اي در جهان باشد كه بيش از هر كشوري ادبيات وفرهنگش در برانگيختن انگيزه هاي حماسي و رزمي و به تبع آن روحيه فداكاري، حتي پيشاز آن كه جنگي رخ دهد، مؤثر بوده است. نكته شايان توجه ديگر اين است كه مفهومايثار، فداكاري و شهادت در دو فرهنگ آلماني و ايراني بي گمان متفاوتند.ادبيات آلماني نقش مثبتي در وحدت آلمان و كسب هويت ملي داشته و در طول تاريخ بارهابه فرهنگ و انديشه آلماني ياري رسانده است، حتي در اوج سلطه ناسيونال سوسياليسم وجنگ افروزان توتاليتر مسلك، نويسندگان آلماني بسياري مانند اريش ماريا رمارك،برتولت برشت، آنازگرس، توماس مان، هاينريش هينه، ليون فويشت وانگر، مانس انتسنزبرگرو ... در آثار خود كه عمدتاً در تبعيد نگارش مي يافت در مقابله با سوءاستفاده نازيها از ادبيات آلماني، به ترويج ايثار و فداكاري و پايداري در راه اخلاق و بشريت ونه شوونيسم و نژادپرستي پرداختند. تاريخ نشان داد كه آثاري از اين دست و ادبيات ازاين سنخ باقي ماندند و پيام ايثار و فداكاري شان پايدارتر و تأثيرگذارتر شد و آثارتبليغي و شعاري و سفارشي به همان سرنوشتي دچار شدند كه مي بايد مي شدند؛ آنها بهفراموشي همگان سپرده شدند.
6-ابزاری برای داد و ستد فرهنگ
وجه تمایز پیام جهانی ادبیات ما با پیامهایدیگر ملل این است که ایران و به ویژه ادبیات فارسی، ادبیاتی میانفرهنگی است. ادبیات فارسی زاییده تلاقی فرهنگها و خرده فرهنگهاست. نکته دیگر موقعیت جغرافیایییا ژئوپلیتیک ایران قدیم است که در مرکز تقاطع شرق و غرب و شمال و جنوب قرار داشتهو این تلاقی به داد و ستد فرهنگها انجامیده است.
سوم:وظايف يك اديب:
2-به وجود آوردن مضامین متعالی در ادبيات.
3- عبور اديب از ساحت دنیای تنگ مادی.
4- توجه به مفاهیم معنوی، ظلم ستیزی و مردم گرایی.
5- پدید آمدن عفت در کلام و قلم اديب.
6-تطهیر زبانها و قلمها.
7-زنده كردن ارزشهاي اسلامي:يك اديب نبايد كه از باورهای ديني و اعتقادي خود فاصله بگيردو لازم است كه شعرای انقلاب اسلامی با هم وحدت و یکپارچگی داشته و همگي در صدد دفاع از حریم انقلاب و اعتقادات اسلامی و مقابله با شعرای طاغوتی که همچنان در پی طرح ضد ارزشها هستند بر آيند.
8-رسيدن به کمال مطلوب .
9-يك اديب بايد كه به اقتضای زمان مضامین ادبی را وسیعتر کند.
10-نبايدخود را محدود به مضامین خاص کند.
11-باید اسلام و توحید ملاک او باشد.
12-در زمینه روابط بشری اقدام به آفرینشهای ادبی بكند.
13-شاعر و نویسنده باید از هوی و شهوات و خودباختگی و تقلید از دیگران خود را تطهیر کند تا بتواند در این عرصه وارد شود.
14- مانع از شيوع تحریف هایی اتفاق افتاده بشود چرا كه کم کم همان تحريفات باعث باور مردم مي شود.
15- تاريخ سياسي ملت خود را بنويسد ؛چرا كه اگر او تاریخ سیاسی ملتش را ننویسید دیگران تاریخ سیاسی ملتش را می نویسند. الان در آمریکا دارند تاریخ شفاهی ما را می نویسند. با این و آن مصاحبه می کنند و معلوم است که از کدام منظر می نویسند.ادبیات انقلاب اسلامی میراث آزادی ماست و پاسداری از این میراث عظیم به عهده نویسندگان است که معنویت و اخلاق و حقیقت را در شکلی برتر و قالبی سنجیده و زبان زیبا و اثرگذار به ساحت انقلاب و وارثان حقیقی آن هدیه می کنند. چرا كه "هیچ اندیشه و تفکری تا زمانی که به شکل هنری شایسته عرضه نشده است ماندگار نخواهد بود".
چهارم:دين و حوزه ادبيات
قبايل عرب همان گونه كه در امور سياسى و نظامى و اجتماعى و نيز اقتصادى وفرهنگى از هم پراكنده بودند،از لحاظ زبان و لغت نيز از هم جدا بودند و در حالتپراكندگى به سر مىبردند.و بسيارى از كلمات و اصطلاحات در ميان برخى قبايلرواج داشته كه قبايل ديگر از آن بىخبر بودند.قرآن از تمامى اين لغات بهره جسته ومناسبترين كلمات را از هر قبيله انتخاب كرده و به كار برده است و از اين راه يك نوعآگاهى عمومى در دسترس تمامى عرب قرار داده و خود خدمت فرهنگى،ادبى ولغوى به عرب نموده، وحدت لغت در ميان عرب ايجاد نموده است.لذا نه فقطاستعمال اين گونه الفاظ به فصاحت قرآن خللى نمىرساند،بلكه يك گونه شيوه ادبى و فرهنگى فراگير ايجاد كرده كه عرب از ايجاد آن عاجز بوده است.
2-تأثير اسلام درحوزه ادب و ادبيات
لشكر كشی مسلمانان به ایران در قرن اوّل هجری، به همراه خود، جهان بینی جدیدی را برای ایرانیان به ارمغان آورد، كه تاثیر زیادی بر اطوار فرهنگ ایرانی، از جمله ادبیات فارسی، گذاشت. مسلمانان اولیه با سلوك بیآلایش خود تاثیری بیش از دعوت رسمی یك مبلغ داشتند و شدت تاثیر پذیری برخی از ایرانیان تازه مسلمان، به حدی بود كه نه تنها آیین پدران خودرا یكسره رها كردند، بلكه برخی از ایشان چنان با گذشته خود دشمنی ورزیدند كه به بدگویی از آن پرداختند، و حتی نام و نسب خود را تغییر دادند، در این اوضاع و شرایط، زبان فارسی تا حد زیادی از عربی، تاثیر پذیرفت.علل عمده رواج زبان عربی، در میان ایرانیان و تأثیر آن در لهجات ایرانی را میتوان در چند نكته دانست:
1. جایگزینی زبان عربی در مراجع دینی و سیاسی، به علاوهكسانی كه قصد ورود به امور سیاسی و اجتماعی را داشتند، میبایست این زبان را فرامیگرفتند.
2. گروه بزرگی از ایرانیان، شروع به نویسندگی و شاعری به زبان عربی كردند.
3. چون علوم اسلامی، اعم از علوم دینی و ادبی و عقلی، همه به زبان عربی تدوین شدند، برای آموختن این علوم، همواره زبان عربی مورد حاجت بود.
4. توقف سربازان عرب در نواحی مختلف كشور و آمیختن ایشان با ایرانیان.
5. از قرن ششم به بعد، بر اثر توجه نویسندگان ایرانی به نثر مصنوع، استعمال مفردات و تركیبات عربی در نثر فارسی به شدت رواج یافت، و همین كار در نزد شاعران نیز معمول شد. و نیز از وقتی كه زبان عربی با سپاهیان عرب به ایران نفوذ كرد، خط عربی نیز با آن همراه بود.
6. در مواردی كه یك كلمه عربی سادهتر از یك كلمه كهنه ایرانی به نظر میآمد، و یا كلمات سادهای بود كه استعمال آن مایه گشایشی در زبان فارسی میگردید، این جایگزینی صورت میگرفت.
7. در مواردی هم، در قبال یك كلمه عربی معادلی یافت نمیشد و استعمال آن هم لازم بود. مانند صلوه، حج، صوم، كفر، كافرو....
شعرا و نویسندگان زردشتی نیز، اگر چه اسلام نیاورده بودند، ولی خواه و ناخواه، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از جهان بینی اسلامی تأثیر پذیرفتند و ضمن حفظ مضامین دینی خود، در پارهای موارد، باورهای اسلامی را هم در لابلای آثار خود بیان كردند. الفاظی مانند؛ الله، سجده، جنّت، علیه السلام، عزّوجلّ، تعالی... از اسلام به زردشت سرایت كرد. فارسی از زبانهای هندو اروپایی است و عربی از زبانهای سامی، و لذا، ازحیث اصول و اشتقاق، هیچ نوع تشابه و قرابت و خویشاوندی بین این دو زبان وجود ندارد، اما فرهنگ و تاریخ اسلامی چنان پیوندی میان این دو زبان برقرار كرد كه نظیر آن در هیچ یك از زبانهای زنده دنیا دیده نمیشود. این نكته نیز قابل ذكر است كه لغات و اصطلاحات عربی با تغییرات مختلفی در لهجات ایرانی پذیرفته شداند. به عبارت دیگر، قواعد و اصول لهجات ایرانی تسلط خود را حفظ كردهاند. مثلا همه مخارج حروف عربی در لهجات ایرانی متروك ماند، مگر آنها كه با مخارج حروف فارسی یكسان بود. از اوّل و آخر بعضی كلمات اجزایی حذف شد . عدهای از كلمات، لهجات ایرانی، تغییر معنا یافت. پارهای از افعال، به معنی وصفی یا اسمی، معمول گشت. بسیاری از صیغههای جمع عربی در فارسی مانند كلمات مفرد محسوب شدند، و یك بار دیگر با علامات جمع به كار رفتند، مثل؛ موالیان، عجایبها. با تصرفاتی كه ایرانیان در ظواهر مفردات عربی و معانی آنها كردند، وضعی پیش آمد كه لغات عربی را كه در لهجات ایرانی راه یافته بودند، اندك اندك، به صورتی غیر از آنچه بود، درآورد. مَثَل اعلای نثر عربی، قرآن كریم است كه معیار فصاحت و بلاغت به شمار میرود. مسلمانان ایرانی در ایجاز و ایراد كلمات فایدههای بیشماری، از روش قرآن گرفتهاند، و حتی از آیات آن به نحو مَثَل یا به طریق استشهاد همواره استفادهكردهاند.چنانكه گذشت ناصر خسرو، برای بیان اعتقادات خویش، مضامین قرآنی، احادیث نبوی و كلام امیر مؤمنان را به كمك میگیرد، و یا خاقانی، تحصیل دین از هفت مردان و دانستن تنزیل را از هفت قرّاء، در شمار افتخارات خویش میداند. ایران قبل از اسلام، شعر موزون و مقفا نداشته و تنها بعضی از سرودههای هجایی داشته كه از روی مدارك به دست آمده از حاجیآباد و تورفان فهمیده میشود. ولی شعر عرب پیش از اسلام، شعر عروضی بوده است. و به طور كلی میتوان گفت شعرای فارسی، فن قصیده را از عربی اقتباس كردهاند.
4-نظريه قرآن و اهل بيت عليهم السلام در مورد ادب و ادبيات
خداوند انسان را هنرمند و زیبا خلق کرده است. در قرآن موارد فراوانى در این باره داریم؛ از جمله اینکه خداوند مى فرماید: «ما زمین را براى شما زینت قرار دادیم». اصلاً خود این خاک و سنگ و همین کائنات بى روح و بى جانى که در مجموع زمین را تشکیل مى دهند، از نظر قرآن زینتى براى انسان هستند؛ هم زینت هستند و هم زینتى براى انسان، لذا باید این انسان اهل زیبایى باشد تا زمین براى او زینت باشد؛ بنابراین جریان تحول ادبیات و هنر در مجموع یک جریان فطرى و یک جریان تکوینى است.به عقيده عرفان اسلامي نيز در قرآن مجيد در سوره 33 آيه 72 آمده است كه خدا امانت (عشق) خودش را به آسمان و زمين و كوه عرضه كرد هيچ كدام نپذيرفتند ولي اين مشت خاكي اين عشق را پذيرفت. شعراي زبان و ادبيات فارسي ، عرفا و صوفيان اين عشق خداوند را با بار امانت ياد ميكنند و شعر ميسرايند. بايد اضافه كرد كه دل آدمي از هفت آسمان، زمين كوه عرش، كرسي و لوح فراخت تر بوده كه اين امانت را بر سرخود گذاشته است.
روایتی است که گنجهایی زیر دست خداست که کلید آن دست شعر است. این شعر چگونه می تواند از عرفان و حکمت خالی باشد. نتیجه اینکه: "مطالعه دین بدون توجه به ادبیات ممکن نیست.".
4- دلایل پیوند دین و ادبيات
1- خداوند متعال متکلم است (یک سخنگوست).
2- در ادیان ،متون مقدس وجود دارد و خداوند متعال به آدمی خطاب کرده است و سخن پروردگار دارای معنا و مفهوم است.
3- ما برخلاف غربیها وحی را یک امر رمزآلود صرف نمی دانیم. برای وحی معرفت قائلیم. وحی از سنخ کلام و بیان است و عروج تنها یک تجربه خصوصی و غیر قابل فهم نیست.
4- در کنار الهیات نوعی تولید ادبی هم هست مانند روایات، سنت، کلمات قصار، دعاها و. . . این نوع ادبیات در کنار هر دینی شکل می گیرد.
پنجم:ديدگاه امام خميني رحمت الله عليه در حوزه ادب و ادبيات
1-امام خميني رحمت الله عليه و ادبيات
عمر را پايان رسيد و يارم از در در نيامد
قصهام آخر شد و اين غصه را آخر نيامد
مرغ جان در اين قفس بي بال و پر افتاد و هرگز
آنكه بايد اين قفس را بشكند از در نيامد
یکی از رباعیات دوران جوانی حضرت امام را که علیه استبداد رضاخانی :
از جور رضاشاه کجا داد کنیم
زین دیو بر که ناله بنیاد کنیم
آن دم که نفس بود ره ناله ببست
اکنون نفسی نیست که فریاد کنیم
امام تقريباً بر هر اصطلاح تصوّف غزلي يا رباعي يا مسمط ساخته است و در آن نكات عرفاني را بيان كرده است.
2-توصيه امام رحمت الله عليه به اديبان:
امام به اديبان توصیه می کند که در راستای اعتماد به نفس و امید دادن به مردم و شناساندن اسلام به مردم تلاش کنند.
3- تأثيرات امام رحمت الله عليه در حوزه ادب و ادبيات:
1-یکی ویژگیهای نهضت امام خمینی ترمیم مسیر فرهنگی و ادبی بوده است.
2-تاثیر امام خمینی و این انقلاب بر ادبیات در دو بخش است: الف- احیاء مفاهیم اصیل اسلامی ب- وارد کردن واژه های اسلامی در عرصه اجتماعی و فرهنگی .
3- امام را مي بايست عامل اساسی تاثیر در شعرای انقلاب برشمرد: این عظمت امام بود که بر شعرا اثر کرد و این آمیزه حماسه و عرفان در ادبیات معاصر ناشی از وجود امام است. نفس گرم امام برای شعرای متعهد ما الهام بخش بود.
4-جامعیت ادبیات انقلاب اسلامی را بايد ناشی از جامعیت روح بلند امام خمینی دانست.
5- چهل حدیث" که به صورت ترجمه ای از امام خمینی باقی مانده تسلط امام را در بازآفرینی، شیوایی، رعایت امانت در ترجمه و ایجاز متن مزبور نشان مي دهد.امام خمینی غیر از اینکه یک مصلح بزرگ قرن بیستم هستند واقعا از لحاظ ادبی هم نابغه ای بودند و بخصوص متن چهل حدیث واقعا جملات بسیار زیبایی دارد که تاثیر عمیقی بر اقشار مختلف بخصوص طلاب، روزنامه نگاران و دانشجویان داشته است.
6- بعد از دوران طلایی ادبیات عرفانی در طول چندین قرن گذشته یعنی تقریبا از اواخر قرن نهم تا روزگار ما جلوه ها و زیبایی آفرینی های ادبیات نمادین در کشور ما رو به افول نهاده بود تا به برکت انقلاب اسلامی و انفاس قدسی حضرت امام در آثار و تعابیر ادیبانه و شعر آن بزرگوار که حاصل بهره مندی وی از سرچشمه فیاض قرآن و طی طریق در دریای بیکران عرفانی است، شاهد شکوفایی نمادگرایی در ادبیات معاصر هستیم.(توضيح: هر واژه جدید که به فضای متون ادبیات انقلابی راه یابد و رواج پیدا کند نماد نیست، بلکه نماد باید در ساختار و تصویرآفرینی های آثار یک دوره یا شخص اثر بگذارد.). پاره ای از نمادهای بکار رفته در آثار حضرت امام ،کوثر، نور، صبح، قدس و شهیدهستند.
ششم: اهميت ادبيات در نزد عرفا
هفتم-ديدگاه ها و نظريات مقام معظم رهبري در حوزه ادب و ادبيات فارسی
1-نظريات رهبري در مورد ادبيات فارسی
در نظام اسلامی كه برخاسته از سخن حق و تفكرات ناب الهی است، باید از روشها و ابزار فرهنگی استفاده بهتر و شایسته تری شود.تلاش گسترده تبلیغاتی جبهه استكبار، برای ارائه چهره ای مخدوش از نظام اسلامی، آنها قصد دارند با ارائه یك چهره مخدوش از نظام جمهوری اسلامی، مردم دنیا و علاقه مندان به این نظام را بدبین كنند و از تأثیر معنوی و روحی انقلاب اسلامی بكاهند، بر همین اساس مهمترین وظیفه ی اديبان و هنرمندان ، ارائه یك تصویر درست از انقلاب اسلامی است.ارائه تصویر درست از نظام اسلامی حتما تعریف صحیح از اسلام است .بدخواهان و مستكبران تلاش دارند تا اسلامی را به جهانیان معرفی كنند كه یا اسلام متحجر و یا اسلام بی خاصیت لیبرالی باشد در حالیكه اسلام واقعی و ناب مورد نظر نظام اسلامی، دارای مفاهیم والا، عمیق و روشن از انسان، خدا، جهان آینده، و نیازهای مادی و معنوی بشریت است.باید در كنار معرفی عمق فرهنگ و تمدن كشور، ایران امروز هم برای جهانیان معرفی شود.
مسئله زبان و ادبیات فارسی را بسیار مهم است. یكی از وظایف اصلی سفیران فرهنگی، ترویج زبان فارسی از طریق پیگیری كرسی های زبان فارسی در مراكز علمی و دانشگاهی است.
2-رابطه هنر و ادبيات
3-بروز استعدادهاي هنري
از جمله كارهاي مهمي كه انقلاب كرده، يكي اين است كه يك عده عنصر فرهنگي و اديب وهنرمند و داراي اقتدار فرهنگي تربيت كرده. شعراي زيادي بهوجود آمدند؛ داستاننويسهاي زيادي به وجود آمدند؛ نويسندگان قلمزن دقيق فارسي نويسمحكمي به وجود آمدند.انقلاب است كه اين نيروها را آزاد كرد.انقلاب وقتي ميتواند خودش را در قالب هنر بياورد، كه هنرمند خودي داشته باشد وخودش هنرمندش را پرورش بدهد. اگر ميخواهيد هنر اين كشور رشد و اعتلا پيدا كند، به هنرمند جوان مؤمن تكيه كنيد،او ميتواند از اسلام و از انقلاب و از اين كشور دفاع كند.
4-ضرورت نوشتن داستان انقلاب
5- تأثيرات مقام معظم رهبري در حوزه ادب و ادبيات:
1- نخستين حركت فرهنگي كه پس از انقلاب شروع شد توسط حضرتآيت الله خامنهاي بود كه درآن زمان در سمت رئيس جمهوري بودند و آن هنگام بود كه نخستين كنگره سراسري شعربرگزار شد.
2- توجه ويژه رهبر انقلاب به ، اهل قلم تاثير فوقالعادهاي درادامه حركت و ايجاد انگيزه هر چه بيشتر در آنان دارد و در حقيقت وجود و سخنان ايشانبراي انجام فعاليتهاي فرهنگي مايه بركت و تعالي است.
3- همانگونه كه امام (ره) فرمودند انقلاب ما انقلابي فرهنگي است كه به حق هم چنين بود،رهبر معظم انقلاب هم ادامهدهنده راه بنيانگذار جمهوري اسلامي هستند و توجه ورويكرد رهبر انقلاب به حوزه ادبيات و فرهنگ نيز خود مويّد اين مطلب است.
4- حضور صميمي رهبر فرزانه و فرهنگي انقلاب درجمع شعرا و انجمن هاي ادبي،براي علاقه مندان به عرصهادبيات و فرهنگ حركت آفرين است، بگونهاي كه امروز شمار شعراي ما به حدي است كهشمارش آنان مشكل است.
5- تشويق انسان ساز و حركت آفرين است،تشويقهاي مقام عظماي ولايت، جوانانمستعد جامعه ما را به انجام فعاليتهاي چشمگير و سازنده ادبي ترغيبكرده است.
بخش سوم
شعر و نثر
اول:مروري بر شعر و نثر
شعر وسیعترین زبان است به طوري كه زبان شعر گسترده تر از زبان فلسفه است. شعر زبان احساسات نیست. این گفته درست نیست. هنر و هنرمند همزادند و با هم بوجود می آیند. شعر زبان وجود است.شعر خوب آن است که ذوق انسان آن را انتخاب کند.
ارسطو مي گويد: "شعر فلسفه ای برتر و مهمتر از تاریخ است".
ملک الشعرای بهار ميگويد:
شعر دانی چیست، مرواریدی از دریای عقل
شاعرآن افسونگر کین طرفه مروارید سفت
عطار در كتاب منطق الطيرويژگيهاي شعر را اينگونه بر مي شمارد:
شعر نتیجه عواطف و احساسات رقیق یک انسان حساس و متفکر است. برای فهمیدن شعر خوب باید هویت شعررا تحلیل نمود.شعر خوب آن چیزی است که از احساسات، عواطف و انفعالات و از حالات روحی صاحب خود، از فکر دقیق پر هیجان و نگاه گرم تحریک شده ی یک مغز پرجوش و یک خون پر حرارت حکایت کند.
اشخاصی که فقط از روی علم و ورزش و قدرت حافظه و کاوش زیاد در اشعار گذشتگان و معاصران، طبع شعری یافته و شعر می گویند، شاعر نبوده و اشعار آنان از روح آنان حکایت نمی کند. شاعری که در روز عید نوروز یا عید ولادت ِ پادشاه، مجبور یا محتاج است که قصیده ای سروده و با طرز معینی برای ممدوح خود قرائت نماید شاعر نیست که مقصود ما شعری است که از دماغ شاعری لایق و در یک وقت آزاد و یا به وقت تاریکی در بحبوحه ی احساسات و تراکم عواطف گوناگون و در یک حال هیجانی گفته شده باشد.
هیچ می دانید که از میان اشعار شعرای ایرانی، آن هایی که صاحبان شان بی پول، محروم، مظلوم و در به در بوده اند، بهتر است از شعر شعرای متمول و صاحب نعمت؟ مثلا شعر های فردوسی ومسعود سعد سلمان که اولی به دلیل فقر و اخلاق ساده و پاکیزه که در حیات روستایی گری در روستا داشته است و دومی به علت حبس و توقیف در کنج قلعه ها بوده است، دارای لطافت و پاکیزی بوده و به خوبی با انسان صحبت و از روح شاعر خود حکایت می کند. ولی غزل های فرخی و انوری و مدایح حکیم سنایی ابدا زبان و رنگ و مزه نداشته و فقط علم و قدرت شاعر را به ما می فهماند.شعر خوب، یعنی احساسات موزونی که از دماغ پرهیجان و از روی اخلاق عالی تری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حسن ترکیب، سجع و وزن و قافیه، درستی و نادرستی قواعد و مقررات نظمیه، این ها همه هیچ کدام در خوبی و بدی شعر نمی تواند حاکم و قاضی واقع شود. هرچه هیجان و اخلاق گوینده در موقع گفتن یک شعر، قوی تر و نجیب تر باشد، آن شعر بهتر و خوب تر خواهد بود.اساس شعر خوب عمومی، احساسات شدید و اخلاق عالیه ی شاعر است.محال است کسی که دارای اخلاق نیکو و صفات پسندیده نیست، بتواند شعری بگوید که همه کس آن را خوب بداند.شعر خوب عمومی شعری است که از اثر یک حالت و اخلاق خوب عمومی گفته شده باشد. این شعر همه وقت و همه جا خوب است.شاعر ملی باید اخلاقش از سایر هم وطنان اش بهتر باشد تا بتواند آنان را هدایت نماید و اشعار خودش را در محفظه های مغز و قفسه های کتاب خانه های آنان باقی و جاودانه نگاه بدارد.شعر خوب باید حاکی از پسندیده ترین اخلاق، قوی ترین احساسات و لطیف ترین سلیقه ها باشد تا عمومی تر و دیرپای تر گردد.شعر خوب آن است که خوب تهییج کرده و خوب فهمیده شود، خوب به حافظه سپرده شود و خوب ترجمه شود و این نمی شود مگر این که در گفتن آن اخلاق ساده ی عالی، حس و هیجان شدید و سلیقه به کار رفته باشد.
شمس قیس رازی در "المعجم فی معایر اشعار العجم" می نویسد:
"شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده."
این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد. دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی از کتاب شفای ابن سینا بلخی فصل پنجم مقاله پنجم چنین نقل می کند: "شعر کلامی است مخیَّل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی که در وزن متفق، و متساوی و متکرر باشند و حروف خواتیم آن متشابه باشند.».شعر و نثر هر دو از حروف و کلمه ساخته می شوند. به هر دو، کلام اطلاق می شود. در این جهت از همدیگر فرق نمی کنند. آنچه آنها را از هم جدا می سازند این عوامل است.
1- هر کلامی که از وزن عروضی «متساوی»و« متکرر» و قافیه ی واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.
2- شعر مبتنی بر پایه های مشخص است. این پایه ها شعر را قوام بخشیده اند. خارج شدن از آن ممکن است، ساختمان آن را زیان و خطر برساند اما نثر اینگونه نمی باشد.شعر، مختص به اهل خود است.
3-در نثر هدف رساندن پیام است به مخاطب؛ لیکن در شعر هدف تنها انتقال نیست، تأثیر و لذت نیز جزء هدف است.
بر این اساس، نثر از پیچیدگی های کمتری برخوردار است و مخاطب زودتر به پیام آن می رسد ولی در شعر، مخاطب تلاش می کند که در عین بدست آوردن پیام، از آن لذت ببرد. برای این منظور مجبور است آن را در لفافه ی زیبایی پیچانده تحویل مخاطب دهد.
4- نوعی از نثر هست که در آن از صنایع بدیع و بیان زیادتر از معمول استفاده می شود. این نوع نثر را نثر ادبی میخوانند. به دلیل وجود صنایع، تأثیرات آن، افزون از نثر معمول می باشد. چیزی که این نوع نثر را از شعر باز می شناساند، نوع کششی که قدرت تأثیر گذاری شعر را افزایش می بخشد.
5- در نثر نویسنده مجبور نیست از صنایع بدیع و بیان استفاده نماید اما در شعر، شاعر ناچار است کلام خود را با تصویر درهم آمیزد. چرا که هدف شاعر متفاوت از هدف یک نویسنده است. بدین لحاظ "خیال" را از عنصر اساسی در شعر برشمرده اند.
6-دست نویسنده در نثر باز است. می تواند از کلمات راحت تر استفاده کند ولی در شعر اینگونه نیست. شاعر نمی تواند از هر نوع کلمه استفاده کند. هر کلمه نمی تواند پیام شاعر را منتقل کند. خیلی از کلمات است که با ساخت زبان شعر نمی خواند . بسیاری از واژه ها نمی توانند حامل تمام معنایی باشند که شاعر آنها را قصد کرده است. از این جهت واژه هایی را بر می گزیند که بتوانند بار مفهومی خاصی را بر دوش بکشند.
7- نثر تابع قوانین دستوری است. هر کلمه جای مشخص خود را دارد.. اما در شعر، شاعر ملزم نیست که تابع َدستور باشد. شاعر با درهم ریختن شکلدستوری کلام، به آن، صورت شعری بخشیده است.
10- نثر اغلب در بُعد خاصی و در زمانه ی معینی شکل می گیرد از این جهت همیشه با «تاریخ خود» همراه است. شکل خود را در زمان و جهت خاصی آشکار می سازد؛ ولی شعر با «تاریخ خود» حرف نمی زند. از مقوله ی خاصی صحبت نمی کند و در زمانه ی معینی به گردش نمی افتد بلکه از تمام مقوله های علمی، تاریخی، اجتماعی و ... گفتگو می کند و در تمام زمانه ها سفر می نماید. برای شعر نمی توان تاریخی را مشخص ساخت و بعد خاصی را تعیین نمود.
11- نثر هم یک زبان است شعر هم یک زبان، لیکن شعر زبانی است که از حدود زبان نثر گذشته به زبان مستقلی دست پیداکرده است.. به عبارت دیگر شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان. در نثر، نویسنده، به رعایت نمودن قوانین دستوری اکتفا می کند در حالیکه شاعر می کوشد تا با شکستن بنیان دستور و آمیختن شکل و محتوا، شعر را از سطح به عمق هدایت نماید.با آنکه اوزان شعر فارسی از هر زبان دیگری متعددتر و متنوع تراست و شاعر می تواند برای بیان مقاصد هنری خود، از میان آن همه وزن گوناگون مناسبترین آنها را انتخاب کند، باز قید پیروی از وزن واحد در سراسر یک قطعه، و همچنین قید تساوی پاره های شعر، یعنی مصراع ها و بیت ها، تا حدی دست و پای او را می بندد و حاصل کارش را به یکنواختی می کشاند.شاعران هنرمند و چیره دست ما غالباً کوشیده اند که این نقص را با استفاده از اختیارات معدودی که در تغییر قالب اصلی وزن دارند جبران کنند. به این طریق غالباً می بینیم که وزن واحدی را دو شاعر بزرگ اختیار کرده اند و در آثار هر یک، آن وزن حالتی جداگانه دارد.
دوم:نويسنده و شاعر
1:پاک سرشت2:بزرگ اندیشه3:درست قریحه4:نیکو 5:باریک بین6:مدام دیوان اشعار قدما را بخواند و ببیند که چگونه مضامین سخت را در قید وزن و قافیه گرفتار می کردند خلاصه از روی دست آنها نگاه کند تا بیاموزد.7:نقش پذیرد8- کنایه از اینکه آنقدر مطالعه کند تا خود صاحب رای شود و خوب و بد شعر را تشخیص دهد.
سوم:ديدگاه معصومين عليهم السلام در باب شعر
اگر هنر به خودى خود و فى نفسه داراى ارزش و استقلال و شخصیت باشد، آن وقت خود هنرمند با مسیر و الهامى که مى گیرد، وظیفه دینى و رسالت دینى خودش را انجام مى دهد؛ وقتى رسالت دینى خودش را انجام داد، خداوند به او پاداش هایى مى دهد که یکى از این پاداش ها، همانى است که در رفتار پیامبر و ائمه علیهم السلام مى بینیم؛ یعنى رفتار پیامبر و ائمه عليهم السلام،جلوه اى از پاداش الهى در باب هنر و هنرمند بود و نه صله. فرق است میان صله ی شاهان و خلفا با آنچه که مثلاً امام رضا علیه السلام به دعبل خزائى عطا فرمود؛ براى همین هم پاداش امام رضا علیه السلام به دعبل پیراهن حضرت علیه السلام بود؛ پیراهنى که در آن امام علیه السلام، نماز گذارده بود.امام صادق عليه السلام ابتدا کمیت و بعد خانواده اش را صدا مى زد، پرده مختصرى مى کشید و کمیت شعر مى خواند. خیلى هم پیش مى آمد که امامان معصوم علیهم السلام حریم شان را در معرض بگذارند، ولى با این حال امام صادق عليه السلام با خانواده اش مى نشستند و به شعر گوش مى دادند؛ این اوج اهمیت دادن است که امام به همراه بیت شریفشان کمیت را دعوت کنند که او چه گفته است. شعرهاى آن زمان هم قصیده هاى بلند بوده که به هفتاد یا صد بیت مى رسیده است. تمام این توجهات اشارات به التفات ویژه ائمه علیهم السلامبه ادب و ادبيات و هنر در دین است.
2-بازتاب كلام معصومين در اشعار شعرا:
-بازتاب كلام حضرت امير عليه السلام در كلام اقبال:
عبوديت تام و تمام به دور از هرگونه شائبه، زهد و اخلاص كامل، عدالت و حقجويي به نحو اتمّ، عشق وافر به معبود يكتا، پاكبازي در راه معشوق، آزادگي و حرّيت، باور و ايمان صادقانه و مخلصانه و هرآنچه از خوبي و خير ميتوان يافت ويژگيهاي آن امام همام است كه پيوسته و همواره در پيش چشم اقبال، شاعر و متفكر بزرگ شرق، بوده و متأثر شدن از اين صفات و انعكاس آن در اشعارش باعث وقار كلام و ارزش سخن او شده است. اقبال با تأسّي از تعليمات اسلامي و قرآني و اسوههاي برجسته اسلام و تفكر و تدبّر پيرامون آنها و برداشت درست از نيازهاي جامعه، همواره شعرش را وسيلهيي براي بيان همبستگيهاي اسلامي و باورهاي انساني قرار ميدهد و شاعر منادي وحدت اسلاميِ بين امتها لقب گرفته است. او ميگويد كه: «اسلام يك صبغه الهي است كه زندگي مسلمانان را دربرگرفته است و كثرتها را به وحدت و نفاقها را به وفاق تبديل كرده است. وي در قطعه «اللّهالصمد»، ضمن تفسير سوره اخلاص، گويد:
مسلم استي بينياز از غيرشو اهل عالم را سراپا خير شو
چون علي در ساز با نان شعير،گردنِ مرحب شكن، خيبر بگير
چهارم:ديدگاه امام خميني رحمت الله عليه در باب شعر:
4-1:رفتار امام خميني رحمت الله عليه با شاعران:
در عصر ما هم حضرت امام (ره) به یکى از شاعران خوب روزگارمان براى شعر زیبایى به مناسبت فلسطین و یا در زمینه دیگرى سروده بود، پیراهنش را هدیه کردند.خوب این پیراهن ارزش مادى ندارد؛ پیراهنى که دارد از رنگ و رو مى افتد و شاید به بهاى امروزى ما، از حیث مادی به قیمت پانصد تا یک تومانى هم نیرزد. این همان جنبه پاداش معنوى است و پاداش معنوى هم یعنى گرامیداشت و پاسداشت؛ یعنى تقدیر، یعنى خداوند براى هنر و هنرمند قدر قایل است.
2-شعري از حضرت امام رحمت الله عليه:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خودشدم و کوسِ «انا الحق» بزدم
همچو منصور خریدارِ سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم شرری
که به جان آمدم و شهره ی بازار شدم
درمیخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامه ی زهد و ریا کندم و بر تن کردم
خرقه ی پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دمِ رندِ می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از میکده یادی بکنم
من که با دستِ بتِ میکده بیدار شدم
پنجم:ديدگاه مقام معظم رهبري در باب شعر:
4-1: ويژگيهاي شاعر از ديدگاه معظم له
2-قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و شعر شاعرمي بايست مستفاد از قرآنباشد؛پس محتوای شعرمي بايست آنجا که از جنبه بیانی محض خارج می شود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات می گذارد یک گنجینه و ذخیره برای ملت ما و ملت های دیگر و نسل های آینده باشد؛ چرا که معارف والای انسانی مرز نمی شناسد.
3-شعر بايد دراوج هنر فارسی و از جهات مختلف در حد اعلا باشد به این معنا که در شعر بايد اوجی وجود داشتهباشد که شبیه آن را در کلام دیگران مشاهده نکنیم.
4-اگر ما شعری پیدا کردیم که از لحاظ استحکام الفاظ کوچکترین نقیصه ای نداشته باشد این شعر، برترین شعر است. اما اگر شعري را یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات از یک استحکام و استواری هم برخوردار بود به طوری که بتوان جای کلمه ای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی بر آن افزود یا چیزی از آن کاست باید قبول کنیم که این شعر در حد اوج است.
خصوصيات لفظي شاعر:
تصویر در مثنوی چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصا نظامی را در کتاب های مثنویش مشاهده می کنید، که طبیعت را چه زیبا تصویر می کند. این کار در غزل کار آسانی نیست، بخصوص وقتی که غزل باید دارای محتوا هم باشد.
2-پیام شعر بايد زیبا و بلند باشد و شعر بايد از استحکام لفظی کم نظیريبرخوردار باشد.
تصوير یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس می کند که این را به بهترین زبان ذکر می کند که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی
1-بیانات مقام معظم رهبری/بزرگداشت حافظ/20 مهر سال 1367
شعارهاي اشعار بايد سراسر شعر و حرکت و هیجان باشد و هیچ شباهتی به شعر یک انسان بی حال افتاده و تارک دنیا نداشته باشد. همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ است و سرآغاز دیوان او نیز می باشد:
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
نمونه بارزی از همین شور آفرینی و ولولهآفرینی است.
شعر يكشاعربايد سرشار از مضامین و آن هم مضامین ابتکاری باشد؛در حقيقت مضمون در شعر بايد آنچنان هموار و آرام بیان شده باشد که خود مضمون گویی به چشم نیايد. اینکه گفته می شود در شعر حافظ مضمون نیست، ناشی از دو علت است : یکی اینکه مضامین حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقلید شده است که امروز وقتی ما آن را می خوانیم به گوشمان تازه نمی آید. این گناه حافظ نیست. در واقع این مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کرده اند و گرفته اند و تقلید کرده اند که امروز حرفی تازه به گوش نمی آید، دوم اینکه زیبایی و صفای سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم می شود.
شعر يك شاعر بايد به شكلي باشد كه نتوان جایی را پیدا کرد که انسان بگوید در این شعر اگر این بیت نبود بهتر بود، و يا اينكه خواننده بگويد: در شعر بیت بدی وجود دارد و اگر شعر یک دست تر بود، بهتر بود.
روانی و صیقل زدگی الفاظ، ترکیبات بسیار جذاب و لحنِ شیرین زبان یکی از خصوصیات اصلی شعر يك شاعر بايد باشد.
موسیقی الفاظ و گوش نوازی کلمات شاعر نیز یکی دیگر از خصوصیات برجسته يك شاعر است. در حقيقت شعر او هنگامی که به طرز معمولی خوانده شود بايد كه گوش نواز باشد. چیزی که در شعر فارسی نظیرش انصافا کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین گونه است. در معاصرین و خواجو نیز همین طور است. بسیاری از غزلیات سعدی بر همین سیاق است. بعضی از مثنویات نیز چنین اند، اما در حافظ این یک صبغه کلی است و کثرت ظرافت ها و ریزهکاری های لفظی از قبیل جناس ها و مراعات نظیرها و ایهام و تضادها، الی ماشاءالله. شاید کمتر بتوان غزلی یافت که در آن چند مورد از این ظرافت ها و ریزه کاری ها و ترسیم ها و صنایع لفظی وجود نداشته باشد:
جگر چون نافه ام خون گشت و کم زینم نمی باید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتم
یکی دیگر از خصوصیات شعر يك شاعر،روانی و رسایی آن است که هر کسی با زبان فارسی آشنا باشد بايدشعر او را بفهمد و هیچگونه ابهامی و نکته ای که پیچ و خمی در آن باشد مشاهده نشود .وقتی شما شعر حافظ را برای کسی که
هیچ سواد نداشته باشد بخوانید راحت می فهمد:
پرسشی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
یعنی امروز شیواترین غزل ما آن غزلی است که شباهتی به حافظ می رساند، نمی گویم اگر کسی درست نسخه حافظ را تقلید کند این بهترین غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبک ها و پیشرفت شعر یقینا ما را به جاهای جدیدی رسانده و حق هم همین است. اما در همین غزل ناب پیشرفته امروز آنجایی که شباهتی به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شیوایی می کند.
خصوصیت دیگر به کار بردن معانی رمزی و کنایی است .
از جمله چیزهای دیگری که باید پیرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت يك شاعر از لهجه محلی است. حافظ در شعرهای بسیار باعظمت خود از این موضوع استفاده کرده است و موارد زیادی از این نمونه رامی توان در میان اشعار او مشاهده کرد. برای مثال استفاده "به " به جای "با ": اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
12-يك شاعر بايد شاعر همه قشر ها در يك امت باشد و بعد از او هم شاعر همه باشد يعني اينكه شاعر بايد به گونه اي باشد كه يك امت آن را پايه خوبيها قرار دهند و براي پيشرفت معرفتي و فرهنگ جامعه از اشعارش استفاده كنند.
4-2: رفتار مقام معظم له با شاعران و نويسندگان:
بها و ارزش دادن به شعرا و نويسندگان جوان از خصيصه بارز ايشان است و همواره عامل اساسي در حركت اين جوانان به سوي كسب قله هاي موفقيت بوده اند.اگر خود شخص نظري اجمالي به رفتار ديگر رهبران ممالك ديگر بيندازد و به اين سوأل پاسخ دهد كه:آيا رهبران ديگر ممالك اينچنين دلسوزانه و مهربانانه در بين قشر هنري جامعه حضور پيدا مي كند و با تمام مشقت هاي مسئوليتي كه دارند ساعاتي را با اين افراد مي گذرانند؟جواب اين سوأل خود نشان دهنده رفتارفروتنانه مقام معظم له با شاعران و نويسندگان مومن و متعهد مي باشد.
ششم: شعر انقلاب
5-1: تعريف:
5-2: ویژگیهای اساسی شعر انقلاب اسلامی
2- بازگشت به خویشتن و مبارزه با طبقه روشنفکر غربزده: مساله بازگشت به خویشتن که قبلا به شکل جدی و دقیق توسط متفکرانی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، دکتر شریعتی، جلا آل احمد و. . . مطرح شده بود به قلمرو شعر نیز راه یافت.
3- بازگشت به عشق آسمانی و عارفانه :در عصر پیش از انقلاب سرودن شعر گناه آلود (کفرگونه) و با محتوای عشق مجازی و صوری رواج داشت و حتی گاهی به حوزه مقدسترین ارزشهای دین حمله می شد ولی در عصر انقلاب شعر عارفانه شاعران را در می یابد و عشق همراه با شهادت خون، ایثار و. . . همراه است.
4- انتظار موعود: انتظار سازنده و مثبت برای آمدن کسی که عدالت را جایگزین ظلم و جور می کند و حاکمیت مستضعفین را تضمین می نماید.
5- پیوند حماسه و عرفان: پیوندی که میان حماسه و عرفان در شعر دفاع مقدس شکل گرفته و از آغاز شکل گیری شعر انقلاب بویژه در قالب غزل نمود عینی یافته، خود جریانی را در شعر انقلاب پدید آورده که می توان آن را "غزل - حماسه" نامید. از پیشروان این جریان می توان به عباس صادقی (پدرام) اشاره کرد، همچنین نصرالله مردانی که در پیوند حماسه و عرفان نقش عمده ای داشته است.
6- ورود مسایل سیاسی و اجتماعی به شعر انقلاب: انقلاب اسلامی ایران، با توجه به اینکه شگفت انگیزترین پدیده سیاسی چند دهه اخیر در جهان معاصر است شعر انقلاب اسلامی نیز پیوند خاصی با مسایل سیاسی و اجتماعی دارد و موضوعاتی نظیر یاد شهیدان، نکوهش ریاکاران و زراندوزان و مرفهین بی درد، بیان رنجهای مردم، رحلت امام خمینی، وفات یا شهادت یاران انقلاب و. . . در شعر انقلاب جلوه خاصی دارد.
5-3: نظريات مقام معظم رهبري در مورد شعر انقلاب:
2-بايد به بالا آمدن سطح شعر انقلاب توجهات ويژه اي بشود و شعر اين نسل سنجيده شودو شعر انقلاب بايد به رشد و بالندگي برسدکه البته شعرِ مجموعهى شاعران انقلاب، امروز نسبت به ده سال قبل و پانزده سالقبل، يك رشد تحسين برانگيزى كرده است.
3- شعراى خوب ما هيچ تنزل و توقفينبايد داشته باشند و اين حركتِ به سمت شعر بهتر با معيارها و ميزانهاى شعر خوب را ادامه بدهند و اين مهم است : :يعني اينكه شعرشاعر انقلاب بايد كه هميشه در اوج باشد نه اينكه در برهه اي از زمان در اوج و در برهه اي ديگر نزول داشته باشد.
4- شعر انقلاب بايد در خدمت مفاهيمانقلاب باشد : انقلاب يك مجموعهاى از ستارههاى درخشان آرمانى را بالاى سر ما قرار داده و ما رابه حركت و پرواز و جهش به سمت اين نقاط نورانى دعوت كرده است و اين پرواز ممكن است.
5- ملت ايران بايد حركت كند: بايد به سمت عدالت برود، بايد به سمت اخلاق برود، بايد به سمتاستقلالِ به معناى حقيقى كلمه - شامل استقلال فرهنگى كه از همه عميقتر و دشوارتراست - برود، بايد به سمت بازيابى حقيقى هويت اسلامى- ايرانى برود.
6-يك شاعر نبايد برخلاف آنچه كه مي فهمد شعر بگويد البته براى اينكه آنچه ميفهميد درست و صواب باشد، بايد تلاش و مجاهدت كند؛ چون درحوادثِ فتنهگون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم ومدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگربنا باشد يك شاعر هم مثل ديگران گول بخورد، فريب بخورد و بيبصيرتى به سراغش بيايد،اين خيلى دون شأن يك انسان هنرى و يك انسان فرهنگى است. پس بايد حقيقت را فهميد؛ بعد هم بايد همان حقيقت را تبليغ كرد.
7- - در عالم فرهنگ نميشود با شيوههاى سياسى - شيوههاى سياستگران و سياستمداران حركتكرد، اين خلاف شأن فرهنگ است.
8- در عالم فرهنگ بايستى گرهگشايى كرد؛ بايستى حقيقت را باز كرد، بايستى گرههاى ذهنىرا باز كرد.
9-شاعر انقلاب بايد كه فصاحت و بلاغت در بيانداشته باشد.( بلاغت يعنى رساندن، بلاغ يعنى رساندن).بليغ يعنى رسا؛ رسا بگوييد، روشن بگوييد، مبيَّن بگوييد؛ اما آنچه را كه ميفهميدبگوييد؛ هيچ انتظار نيست - حق هم نيست كه انتظار باشد - كسى بر خلاف فهميدهى خودشحرف بزند. سعى هم بكنيد كه آنچه كه فهميديد درست باشد.
1-أحزاب:39
10-شاعر بايد كه قالب را خوب انتخاب كند و هنر را بايستى تمام عيار توى ميدان بياورد؛نبايد كم بگذارد، تا اثر خودش را بكند.
11-ويژگي ادبيات خوب اين است كه شخصي هم كه هيچ علاقهاى به آن تاريخ و به آن فرهنگ ندارد، بنشيند و باكمال علاقه مطالعه كند و جذب آن تاريخ و فرهنگ بشود،اين خاصيت هنر خوباست.
12-شاعر بايد هر چه بهتر و هرچه بيشتر آثار قدما و آثار اساتيد را بخواند، در آنها متوقفنباشد، اما از نيكوييهاى آنها اصلاً صرفنظر نكند و به آنچه كه تا حالا به دست آورده قانع نباشد. انس با شعر اساتيد موجب ميشود كه شاعر بهتر بتواند بعضى از عيوب شعر خودش را پيداكند.
13- شاعر بايد در انجمن هاي شعري شركت كند كه شعرش را چكشكارى كنند، كه اين خيلى خوب است،و در آن جلسات شعرش را كاملنقد كنند؛ اگر هم چنين محافلي نيست خود شاعر نگاه كند، دقت كند، فكر كند و عيبجويانه و بانگاه انتقاد به شعر خودش نگاه كند كه انشاءاللَّه آن را كامل كند.
هفتم:چند شعر سروده شده توسط مقام معظم رهبري
برگزيده اي از اشعار مقام معظم رهبري:
مقام معظم رهبری سابقه طولانی در شعر و متون ادبی داشته اند و سخنرانی معظم له در مورد حافظ به عنوان متن برگزیده ادبی یونسکو شناخته شد . حتی قبل از انقلاب و خصوصا از زمان ریاست جمهوری تا کنون، جلسات مشاعره و نقد شعر با اساتید فن داشته اند .
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چو آینه خو کرده حیرانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند «امین » بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خودشدم و کوس «انا الحق» بزدم
همچو منصور خریدار سردار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم شرری
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درمیخانه گشایید به رویم شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شدم
بگذارید که از میکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
روح الله الموسوی الخمینی (ره)
تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف من
ای دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چو آینه خو کرده حیرانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان زگران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند «امین» بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
ما خیل بندگانیم ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ویرانهئیم و در دل گنجی ز راز داریم
با آنكه بینشانیم، ما را تو میشناسی
با هر كسی نگوئیم راز خموشی خویش
بیگانه با كسانیم ما را تو میشناسی
آئینهایم و هر چند لب بستهایم از خلق
بس رازها كه دانیم ما را تو میشناسی
از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از این و آنیم ما را تو میشناسی
از ظن خویش هر كس، از ما فسانهها گفت
چون نای بیزبانیم ما را تو میشناسی
در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو
گلزار بیخزانیم ما را تو میشناسی
آئینهسان برابر گوئیم هر چه گوئیم
یكرو و یك زبانیم ما را تو میشناسی
خطّ نگه نویسد حال درون ما را
در چشم خود نهانیم ما را تو میشناسی
لب بسته چون حكیمان، سر خوش چو كودكانیم
هم پیر و هم جوانیم ما را تو میشناسی
با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم
ما دُرد غم كشانیم ما را تو میشناسی
از وادی خموشی راهی به نیكروزی است
ما روز به، از آنیم ما را تو میشناسی
كس راز غیر، از ما نشنید بس «امینیم»
بهر كسان امانیم ما را تو میشناسی
خورشید من بر آی
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شوق گریبان دریدن است
شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است .
بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر غصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هرس گشت آشنا
روزی « امین » سزا لب حسرت گزیدن است
1-یکى از گام هاى مؤثرى که حوزه هاى علمى باید بردارند و خیلى غفلت مى کنند، همین است که در عرصه ادبیات و به طور کلى فرهنگ و هنر فعال و پویا باشند و هر کس به قدر و سهم خودش و با ذوق و نیروى خودش تلاش کند؛ اما اصولاً این نکته بسیار مهم است و روى آن هم تأکید مى کنم که: اگر اصولاً مؤمنان و دینداران ما ،حوزویان و عالمان ما از این گردونه فاصله بگیرند، نتیجه آن این مى شود که دیگر حتى مثلاً تا دو سه دهه دیگر هیچ رنگ و اثرى از دین در هنر نبینیم.
2- اگر ما بخواهیم که اندیشه و تفکر امام را داشته باشیم باید بیشتر به مقوله ادبیات و هنر بپردازیم و ادبیات و هنر را تغذیه کنیم که امروز عصر آفرینشهای ادبی است، عصر سیطره فرهنگ هنری و ادبی بر جهان است.
منابع:
1-بیانات مقام معظم رهبری در کنگره بزرگداشت ادیب و شاعر نامی قرن 7،سعدی شیرازی-آذر ماه 1363
2- بیانات مقام معظم رهبری/بزرگداشت حافظ شیرازی-20 مهر ماه 1367
3- بیانات مقام معظم رهبری در مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم-7/9/68
4- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد دهه فجر-11/10/69
5- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای کنگره شعر حوزه-15 /7/70
6- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی-29/11/70
7- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار گروه فرهنگ و ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی-5/12/70
8- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مدیر و برنامه سازان گروه تلویزیون شاهد-7/2/71
9- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان-5/5/71
10- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از صاحب نظران،مسئولان،نویسندگان،خبرنگاران و کارکنان دستگاه های فرهنگی،هنری،تبلیغی و خبری کشور،به همراه وزیر و معاونین و مدیران مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور-21/5/71
11- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی-4/9/71
12- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای ستاد برگزاری مراسم ارتحال حضرت امام خمینی(ره)-12/3/76
13- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان،هنرمندان و نویسندگان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان-23/2/77
14- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نویسندگان حوزه هنری-2/3/77
15- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با محققان مرکز اسناد انقلاب اسلامی-13/7/77
16- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از جوانان-13/11/77
17- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار هیئت اسلامی هنرمندان-2/10/81
18- بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارکنان صدا و سیما-28/2/83
19- بیانات مقام معظم رهبری در جمعی از شعرای پیشکسوت و شعرای جوان کشور-12/12/85
20- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 30/8/86
21-سخنرانیهای برگزیدگان فارس با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی-اردیبهشت ماه 1387
22- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شعرا-14/6/1388
23- بیانات مقام معظم رهبری در نخستین بررسی تأثیر امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر با حضور جمعی از نویسندگان کشور-18 تا 20 مهر ماه 1388.
24- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی،رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در خارج -15/12/1388.
25-توسعه ادبیات و هنر در حوزه در گفتگو با حجت الإسلام و المسلمین سید ابوالقاسم ژرفا.
26-فرهنگ نامه دهخدا
27-فرهنگ نامه معین
28-پایگاه اطلاع رسانی حوزه
29-پایگاه اطلاع رسانی باشگاه انديشه قم
30-پایگاه اطلاع رسانی شيعه سرچ
31-پایگاه اطلاع رسانی صالحين
32-پایگاه اطلاع رسانی راسخون
33-پایگاه اطلاع رسانی نور ميج
34-پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبري
35- پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ و ایثار و شهادت
36- پایگاه اطلاع رسانی مرکز فرهنگ و معارف قرآن
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}