اثبات معاد


 

نویسنده : سيد ولي الله كشاورز
منبع:اختصاصی راسخون



 

چکیده:
 

عقايد و انديشه هاي بنيادي ، پايه و اساس هر نظام ارزشي وهر ايدئولوژي منسجم را تشكيل مي دهد و آگاهانه و يا نيمه آگاهانه در شكل گيري رفتار انسانها اثر مي گذارد .
از اينروي ، براي برقراري و تحكيم نظام ارزشي و رفتاري اسلام بايد مباني عقيدتي آن كه از ريشه اين درخت تنومند و پر بركت به شمار مي رود در دلها پابرجا گردد تا همواره ميوه هاي شيرين و گوارايش ببار آورد و سعادت و خوشبختي دو جهان را تامين كند لذا بشر تماماً درگير تفكر است و هر كس به نحوي براي سود جويي خود در و دكاني باز كرده و انسان، اين ذات پاك و خليفه خدا بر روي زمين كه در جستجوي راه حق و حقيقت است را به سمت افكار پست و شيطاني خود كشانده و از صراط مستقيم باز مي دارد. به همين دليل اسلام درمورد معرفت تاكيدات زيادي دارد ،كه از جمله مباحث ، مبحث مبدا و معاد است كه ارتباط مستقيم با تمام حركات و سكنات فرد و جامعه دارد .
خوشبختي ما انسانها كه هر كدام به نحوي در جستجوي آن هستيم در گرو اعتقاد يا عدم اعتقاد به معاد است لذا انسان براي اينكه بداند چگونه زندگي كند بايد مساله معاد برايش حل شود که اين مجموعه در حد توان نگارنده و حوصله صفات به همين مبحث مي پردازد .

مقدمه :
 

يكي از اصول دين و اعتقادات شيعه و سني و اديان الهي ديگر مساله معاد است كه بايد با ريشه عقل و استدلالات قرآني و روايي به آن پرداخت تا اولاً اصل آن معلوم شود و در ثاني نكات و ظرافت هاي آن .
معاد كه موضوع بحث اين مجموعه است ، از مسائل مهمي است كه در مكتب پيامبران به آن توجه خاص شده و از اصول اساسي دين محسوب مي شود . مخصوصاً در قرآن شريف ، آيات بسياري در اين باره آمده و در اخبار و روايات اسلامي نيز موضوع معاد و حيات پس از مرگ ، مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است .
معاد ضامن اجراي احكام انبياست ، پاداش و كيفري كه در مكتب انبياء درمورد روز جزا آمده است ، محرك بزرگ دينداران در انجام وظايف ديني و الهي است .
در گفتارهاي اين مجموعه از آيات و احاديث مربوطه ، با اسلوب جذابي ، ضمن بحث هاي متنوع استفاده شده است . همچنين پاره اي از مسائل مربوط به معاد از نظر ديني مورد بحث قرار گرفته و شواهدي از سخنان دانشمندان اديان جهان آورده شده است .

معاد
 

معاد در لغت به معناي عود كردن ، بازگشتن و جاي بازگشت در جهان آخرت است .
براي اثبات هر وجود و موجودي سه شرط و مرحله لازم است .
الف : امكان داشتن
ب : دلايل وقوع
ج : نبود مانع
بنا براين بهتر است ببينيم اساساً معاد يك واقعيت شدني است يا ناشدني ؟
يعني آيا از نظر عقل محال نيست ؟ و بعد از آنكه امكان آن براي ما روشن شد ، دليل وقوع معاد چيست ؟ زيرا تنها ممكن بودن كافي نيست ، بلكه هر كار ممكني تا دليل و علت نداشته باشد واقع نمي شود ، و در مرحله سوم بحث در اين است كه مانعي براي معاد نيست .
اين سه شرط براي معاد نيز وجود دارد كه به ترتيب بيان مي كنيم :

الف : امكان معاد :
 

در طول تاريخ ، هيچ كس دليل علمي براي نبودن معاد نياورده است و تنها چيزي كه مخالفان معاد زمزمه مي كنند آن است كه مگر مي شود انسان مرده اي كه ذراتش پوسيده و پخش شده است .
بار ديگر زنده شود ؟ آيا اين محال نيست ؟
پاسخ عقل و قرآن آن است كه بدون شك و ترديد اين كار شدني است ، زيرا هم در فكر قابل تصور است و هم دائماً در شبانه روز نمونه هايي از زنده شدن مردگان را به چشم خود مي بينيم .
گرچه استدلال هاي ما از قرآن است ، ليكن قرآن فكر و عقل ما را دعوت به انديشه مي كند و مي گويد : آيا كسي كه نمونه هاي كارش را هر روز و شب و در هر فصل سال مشاهده مي كند ،باز جايي براي استبعاد و انكار عمل و كاري از او وجود دارد .
اگر سازنده كالايي بگويد كه من محصول كارخانه ام را باز كرده و دوباره به هم متصل مي كنم ، سخن گزافي نگفته است ، زيرا ساختن از بازكردن و دوباره بستن مهم تر است .
كساني كه اينقدر به هم پيوستن اجزاي متلاشي مردگان ، و زنده شدن آنها را بعيد مي دانند چرا در اصل آفرينش شكي ندارند ؟ اصل آفرينش كه از دوباره آفريده شدن مشكل تر است ؟
اگر يك كارگر ساده خشت مال بگويد كه من خشت خودم را خورد مي كنم و دوباره از نواز همان خاك ، خشت تازه اي مي سازم ، آيا اينقدر تعجب مي كنند ؟ اگر كسي كه هواپيما مي سازد بگويد: من اين هواپيما را باز مي كنم و در هم مي ریزم و دوباره مي سازم آيا بايد در سخن او شك كرد : هرگز ؛ زيرا باز كردن و بستن به مراتب از ساخت اول آسانتر است و كسي كه كار مشكلي را انجام داد ، كار آسانتر را هم مي تواند انجام دهد ( گرچه نزد خدا و قدرت بي نهايت او هيچ چيز مشكل نيست ).
بد نیست برای واضح¬تر شدن مساله چند مثال ساده ديگر بياوريم : كه چگونه از ذرات پخش شده و بي جان، موجودي جاندار ساخته مي شود .
1- گاو علف مي خورد و از ذرات علف شير بيرون مي آيد .
2- انسان قطعه ناني ميل مي كند و از درون آن اشك ، خون ، استخوان ، مو و ناخن و گوشت و ... ساخته مي شود.
3- بسياري از پارچه ها از نخي است كه از دل نفت بيرون كشيده شده است .
4- فلزي كه ذوب مي شود ، كف هاي درون خود را خارج و بيرون مي ريزد .
5- مشك دوغي را مكرر تكان مي دهيد ، سپس ذرات پخش شده چربي همه يكجا و بر روي آن جمع مي شود .
چگونه قبول مي كنيد كه دستگاه گوارش گاو بتواند شير را از علف بيرون بكشد و انسان بتواند نخ را از دل نفت بيرون بياورد و بتوانيد با حركتي كه به مشك مي دهيد ذرات
پخش شده چربي را جمع نماييد . اما همينكه مي شنويد خدا زمين را حركت مي دهد ، (اذازلزلت الارض زلزالها)(1) و ذرات استخوان پوسيده ما را هر جايي كه باشد يكجاجمع مي كند قبول نمي كنيد ؟

ب: دلائل وقوع معاد
 

گفتيم كه براي باور به وقوع هر امري و هركار شدني سه مرحله لازم است : اول امكان شدن كه توضيح آن گذشت.
دومين مرحله علت واقع شدن و يا دلائل وقوع معاد است ، زيرا تنها امكان زنده شدن كافي نيست . مثلا ً انسان بسياري از كارها را انجام مي دهد و امكان انجام دادن آن را دارد ليكن دليلي هم مي خواهد . آري آب خوردن براي همه ما امكان دارد اما تا تشنگي نباشد آنرا نمي آشاميم . حرف زدن ، راه رفتن و ساير كارها ، انجام همه آنها براي ما امكان دارد ، اما تاعلت و دليلي نباشد انجام نمي دهيم .
بنا براين هر كار ممكني غيراز امكان ، دليل هم بر وقوع مي خواهد . ما در اينجا به خواست خداوند دلائل معاد را فشرده و ساده بيان مي كنيم ، زيرا در اين زمينه مطمئناً كتابهايي نوشته شده كه خداوند به نويسنده گان و خواننده گان آنها اجر بزرگ عطا فرمايد .
براي معاد دلائل محكمي مي توان بيان كرد كه هم عقل و هم قرآن آنها را تاييد فرموده است و در اینجا تنها به دو دليل اكتفا مي شود : يكي عدل خدا و ديگري حكمت خداوند .

دليل اول معاد : عدل خدا
 

در قرآن آيات فراواني به چشم مي خورد كه از عقل و وجدان ما سوال مي كند كه آيا خوبان و بدان با هم مساوي هستند و هيچ تفاوتي نخواهند داشت ؟
(افمن كان مومناً كمن كان فاسقاً لا يستوون ) (2)
آيا مومن و فاسق يكسانند ؟! هرگز چنين نيست .
چون خداوند عادل است بايد معادو حسابرسي باشد و چون دنيا محدود است و ظرفیت ثواب و عقاب بسیاری از اعمال را ندارد بايد معاد باشد واز طرفی اگر قيامت نباشد عدالت خدا زیر سوال می رود.
توضيح آنكه مردم در برابر فرمان خدا و انبياء به دو دسته تقسیم می شوند : عده اي موافق و گروهي مخالف
قرآن نيز در بيان اين حقيقت مي فرمايد : (فمنكم كافر و منكم مومن ) (3)
بعضي از شما ايمان آورده ايد و گروهي هم كافر شديد .
از سوي ديگر در دنيا يا جزاي واقعي اعمال نيست و يا به ندرت گوشمالي هايي جزئي به چشم
مي خورد ، كه اگر باشد به اندازه متعادل نيست و دير و يا زود خوبان و بدان از دنيا مي روند و اگر حساب و جزايي در جايي ديگر مثل قيامت در كار نباشد و با مردن نابود شوند ، پس عدالت خدا چه مي شود ؟ آري چون خداوند عادل است و در دنيا ظرفیت جزاي كافي وجود ندارد بايد در سراي ديگر جزا و پاداش باشد .

پرسش و پاسخ :
 

سوال : چرا خداوند در همين دنيا جزا نمي دهد ؟ آيابهتر نبود معامله نقدي مي شد و هر نيكوكاري و هر گنه كاري در اين دنيا حسابش تصفيه مي شد تا ديگر نيازي به قيامت نباشد ؟
در جواب اين سوال پاسخ هاي متعدددي بیان شده که به بعضی از آنها اشاره می شود :

پاسخ اول : به ديگران هم سرايت مي كند .
 

توضيح آنكه : بر فرض اينكه من يك سيلي به صورت مظلومي زدم و خداوند در همين دنيا مرا كيفر داد و مثلاً دستم فلج شد ، هنگاميكه به منزل مي روم تمام بستگان دست فلج مرا مشاهده مي كنند و رنج مي برند ، در حاليكه بستگان من گناهي نكرده اند .
آري دنيا جاي سرايت است ، يعني رنج و خوشي من به ديگران هم سرايت مي كند و در اين صورت اگر جزا در اين دنيا باشد ، نوعي بي عدالتي و ظلم است . اما در قيامت پيوند گسسته و هر كس به فكر خويش است و به گفته قرآن حتي انسان از همسر و فرزند خود فرار مي كند و فقط در فكر نجات خويش است . در آنجا اگر بلايي بر سر مجرم آمد به ديگران سرايت نمي كند .
ممكن است بگوييد پس ما هيچ مجرمي را تاديب نمي كنيم ، زيرا بستگانش ناراحت مي شوند ؟
ولي پاسخ اين است كه هر گاه به خاطر ناراحت شدن چند نفر از بستگان دزد ، مثلاً دست او قطع و يا با شلاق ادب نشود ، يك نوع دلهره در كل جامعه از طريق افراد فاسد به وجود مي آيد یعنی چون چاره دیگری وجود ندارد اهم و مهم کرده و دفع افسد به فاسد می کنیم که این خود یکی از نقصها و صفتهای دنیوی است که در آخرت وجود ندارد .
به عبارت دیگر زندگی دنیوی بي عدالتي است كه ما به خاطر ناراحت شدن بستگان يك مجرم ، امنيت كل جامعه را به خطر اندازيم و لذا در اين مورد چاره اي نيست كه ما مصلحت جامعه را بر مصلحت افراد مقدم بداريم

پاسخ دوم : مخالف اختيار و آزادي مردم است .
 

اگر خداوند در دنيا پاداش و كيفر دهد ، مردم يا از ترس و يا از روي طمع ، عمل بد انجام نمي دهند و خوب مي شود و اين نوع خوبي قهري است و چندان ارزش ندارد و انسان بايد مختار و آزاد باشد و گناه نكند .
اگر خداوند به هر فردي كه كار خيري انجام داد ، فلان باغ ، كاخ ، مال و مدرك را در دنيا بدهد ، همه مردم زاهد ، عابد و مسلمان مي شوند و اين ارزشي ندارد ، شرف انسان به آزادي و انتخاب اوست وگرنه عبادت قهري را ميليونها ميليون ملائكه داشتند ولي خدا انسان را آفريد تادر ميان هوا و هوس و گرايش های ضد و نقيض ، يكي را انتخاب نمايد و همین انتخاب معیار مهمی برای ارزشمند تر شدن انسان و استحقاق اجر و ثواب برای اوست که بد نیست این موضوع را با دقت بیشتری بررسی کنیم .
اساساً قرآن از كساني بيشتر ستايش مي كند که در میان دو راه حق و باطل ، با وجود کشش هایی که باطل دارد هوسها را زیر پا گذاشته ، جاذبه هوس را نادیده گرفته و آنگاه راه خدا را انتخاب نمایند .
در این باره نمونه های زیادی در قرآن داریم ، از آن جمله :
1- حضرت یوسف زیبا و جوان از یک سو و زلیخای آماده و درهای بسته از سویی دیگر ؛ ولی او با شعار ( معاذ الله )(4) دامن خود را حفظ مي کند .
2- داستان حضرت ابراهیم که بعد از صد سال درخواست از خدا و دعا کردن ، خداوند پسری به او عطا کرد؛ در این حال فرمان خدا می رسد که باید با دست خودت این فرزند را ذبح کنی ! این وظیفه را انجام می دهند و غریزه فرزند دوستی را مهار مي کند .
كوتاه سخن آنكه معيار ارزش عمل در بينش الهي آن است كه انسان آنرا با كمال آزادي و از لابلاي جاذبه هاي مادي و كشش هاي غريزي انتخاب نمايد و گرنه ارزشي ندارد
آري ؛ اگر انساني كه داراي زبان است عصباني شد كلام بدي نگفت ارزش است ، و گرنه انساني كه ناتوان گفتاري باشد و يا در حالت عادي ناروا نگويد چندان كمال نيست .
چنانكه گفتيم اگر در دنيا جزا باشد ، مردم از ترس و ياطمع خوب مي شوند و اين نوع خوبي چندان ارزشي ندارد ، ولي در اينجا سوالي پيش مي آيد و آن اينكه مگر وعده و بشارت به بهشت و هشدار به عذاب جهنم ، مردم را از ترس دروغ و يا طمع به بهشت خوب و رستگار نمي كند در پاسخ مي گوييم : چون بهشت و دوزخ در اين دنيا نيست ،انسان در نيكو كاري و خوب شدن خود اجباري احساس نمي كند . آري فرق است ميان كسي كه فردا بدهكار ي دارد يا بدهي او چندين ماه ديگر است ، اولي در نگراني و دلهره است ، ولي دومي كه چند ماه فرصت دارد به نوعي آرامش دارد .
بنا براين خداوند پاداش و كيفر را به تاخير انداخته تا با كمال آزادي از لابه لاي غرائز هوسها و گرايش ها راه حق را بر گزيند .

پاسخ سوم : در دنيا امكان جزا نيست .
 

دنيا به خاطر محدوديت هايي كه دارد ، امكان جزا براي نيكوكاران و جنايتكاران در آن نيست مثلاً رسول خدا (ص) كه با تحمل رنج هاي فراوان و طاقت فرسا و با آوردن قرآن و احكام اسلامي و در سايه تلاش پيگير خود ، قرن ها نسل هاي بشر را از گمراهي و شرك ، جهل و تفرقه نجات داد ، در دنيا چيزي مي توان به او داد كه جبران همه آنها باشد ؟!
آيا غذايي بهتر از عسل و كباب و فرشي بهتر از ابريشم و مركبي بهتر از هواپيما و امثال آن داريم ؟ آيا اينها همان چيز هايي نيست كه گاهي جنايتكاران هم مورد استفاده خود قرار مي دهند ؟ پس پاداش پيامبر (ص) در دنيا چه خواهد بود ؟ آيا شهيدي كه براي هدف مقدسي از جان خود گذشته ، اكنون در دنياست تا به او جزا دهند .
به علاوه گاهي جنايتكاران پيدا مي شوند كه صدها بلكه هزاران نفر بي گناه را مي كشند چگونه در دنيا مي توان چنين فردي را به كيفر رساند ؟ بر فرض او را اعدام كنيم ،قتل او در برابر يكي از هزاران اشخاص است كه كشته است ، پس خون باقي بي گناهان چه مي شود ؟
شكي نيست كه جزاي كلي بايد در سراي ديگر باشد و اين با بعضي از كيفر هاي موقت و يا گوشمالي هايي كه به بعضي در دنيا داده مي شود ، منافات ندارد و در آيات متعددي از قرآن نمونه هايي از جزاي دنيوي مجرمان بيان شده است ، نظير (ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوالعلهم یرجعون)(5) كه مي فرمايد :
(به خاطر كار مردم در دريا و خشكي فساد پديد آمده تا خدا سزاي بعضي از اعمالشان را به ايشان بچشاند ، شايد از گناه با زگردند)
البته در روايات متعددي نيز جزاي دنيوي به چشم مي خورد از جمله : در حديث مي خوانيم ، هر كس براي ديگران چاهي بكند خودش در آن واقع مي شود و خداوند جزاي بي احترامي به والدين و ظلم به مردم و كفران خدمات مردم را در همين دنيا داده و به قيامت حواله نمي دهد .(6)
همان گونه كه كيفرو عذاب واقعي در قيامت است ، همچنين پاداش اصلي و كامل در قيامت است ، چون دنيا براي پاداش نيكوكاران نيز كوچك است ، ولي منافاتي با پاداش و ثواب در دنيا ندارد .
در اينجا نيز نمونه هايي از آن را نقل مي كنيم :
در سوره آل عمران بعد از بيان شهامت و استقامت رزمندگاني كه هوادارانبياء بودند مي فرمايد :
(فاتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الآخره )(7)
خداوند به آنان هم ثواب دنيا و فتح و پيروزي مرحمت فرمود و هم پاداش نيك آخرت را .
همانگونه كه گفتيم در دنيا امكان و ظرفيت پاداش نيست و اگر در آياتي سخن از پاداش و كيفر دنيا مي شود تنها گوشه و نمونه اي از پاداش و كيفر است ، و اصل جزا و پاداش در قيامت است .

پاسخ چهارم: نظام زندگی بهم می خورد
 

از آیه61 سوره نحل استفاده می شودکه می فرماید: (اگر خداوند مردم را به خاطر ظلم ،و گناهشان کیفر دهد،هیچ جنبنده ای را بر روی زمین باقی نخواهد گذارد ،لیکن خداوند زود کیفر نمی دهد و تا مدتی که خودش می داند به آنها مهلت داده و کیفر را به تأخیر می اندازد)
بنا بر این چون حکمت واراده خداوند بر آن است که موجودی آزاد وانتخاب گر به نام انسان برای مدتی روی زمین زندگی كند باید به خلافکاران هم مهلت دهد و گر نه هر گاه خلافی شد اگر خداوند هلاک کند،بشری باقی نخواهد ماند،کیست که در برابر ذات مقدس او خلافی نکرده باشد؟و مگر بی ادبی و گناه در برابر فرمان او جزایی کمتر از نابودی دارد؟

پاسخ پنجم:کیفر در دنیا کم لطفی است
 

گر چه گوشمالی ها و کیفر های موقت در دنیا عامل هشیاری و توجه و زنگ بیدار باش است،اما اگر به طور کلی در دنیا هر گنهکاری به کیفر برسد کم لطفی است،زیرا شاید این گناهکار توبه کند و خلافکاری خود را اصلاح نماید و حقی که کتمان کرده افشا نماید چقدر ما نمونه هایی از گناهکاران را دیده یا شنیده ایم که توبه کرده و دست از گناه برداشته اند؟و حتی جنایتکارانی در آخرین فرصت ها و نزدیک مرگ تغیرمسیر داده اند،بنابراین آیا بهتر نیست انسان ضعیفی که اسیر شهوت ها و هوس ها می باشد و در دام شیطان ها قرار گرفته است تا پایان عمر به او مهلت داده شود تا شاید با یک جرقه همچون حضرت حر (علیه السلام ) عوض شود،گرچه بعضی از این مهلت الهی سوءاستفاده کنند و به ظلم و گناه خود ادامه دهند، لیکن در مجموع به نفع انسان است.بنابر این لطف خدا اقتضا دارد که انسان در دنیا کیفر نشود و تا هنگام مرگ به او مهلت توبه و جبران خطا ها داده شود.

پاسخ ششم:گاهی کیفر و پاداش فوری عادلانه نیست
 

پاداش و کیفر زمانی عادلانه خواهد بود که تنها به خود عمل توجه نکنیم،بلکه به عوارض و لوازم آن هم دقت کنیم و به فرموده قرآن مجید(وَ نَکتُبُ ما قدموا وَ آثارَهُم)(8) ما هم عملکرد قبلی وهم آثار بعدی کار هایشان را ضبط می نماییم.
فرض کنید در یک مجلس با شکوهي فردی آمد و چراغ را خاموش کرد و فرار کرد،خاموش کردن چراغ چندان جزایی ندارد،لیکن باید ببینیم که این خاموشی چه مسائلی را به وجود آورده است؛گاهی آتش روی فرش می افتد و فرش را می سوزاند،گاهی شخصی با چاقو یا اسلحه فردی را مجروح می کند،گاهی افراد بر اثر تاریکی از پله ها پرت می شوند و خسارت غیر قابل جبرانی را می بینند.
بنابراین نباید تنها مسأله خاموش کردن چراغ را مطرح و بر آن حکم کنیم،بلکه جزای عادلانه هنگامی است که تمام مفاسدی را که بر اثر آن کار او پیدا شده به حساب بیاوریم.
این حرف علاوه بر این که پشتوانه عقلی دارد،از استدلال های قرآنی و حدیثی هم برخوردار است دلیل قرآنی را که در چند سطر فصل پیش خواندیم و امّا در روایات،پیامبر اکرم فرمود:(مَن سّن سُنه حَسَنه فلَه اجرُ مَن عَمِل بها و مَن سن سنه سیه فله و زرمن عمل بها )(9)
هرکس یک راه و یا یک کار خوب را بنا نهد،او نیز در پاداش تمام کسانی که در آن راه گام بردارند و آن عمل را انجام دهند شریک است ، بدون آنکه از اجر دیگران کم شودو بالعکس هر که مرکز فساد یا راه فسادی را پیش پای مردم قرار دهد،علاوه بر آنکه روندگان در آن راه گناهکارند،گناهی همچون گناه مرتکبان برای شخص مؤسِّس نیز ضبط می شود.
خلاصه بحث،گفتیم دلیل اول معاد،(عدل الهی)است یعنی با سه مقدمه ثابت می شود که طبق عدالت باید قیامتی باشد و آن مقدمات عبارتند از:
1.مردم در برابر گفتار و فرمان خدا و پیامبران دو دسته هستند:عده ای مخالف و گروهی هوادار.
2.دنیا نیز(به دلیل همان شش پاسخی که گفتیم)جای جزا نیست.
3.خداوند عادل است(و عدل او در جای خود با دلائل محکم عقلی ثابت شده است)و عمل افراد را بدون پاداش و جزا نخواهد گذاشت.
بنا بر این باید جایی برای جزا وجود داشته باشد که آن قیامت است.

دلیل دوم معاد: حکمت خدا
 

از جمله دلائل اثبات کننده معاد این است که اگر قیامتی نباشد اصل آفرینش انسان و جهان لغو و بیهوده و خلاف حکمت الهی خواهد بود
فرض کنید:شخصی انواع غذا های لذیذ،آن هم به تعداد حساب شده ای را با توجه خاصی و بر اساس مهر و لطفی که نسبت به مهمانان عزیزش دارد تهیه نماید و انواع خوردنی ها و نوشیدنی ها را در فضای مناسب و زیر سقفی زیبا با مسئولینی برای پذیرایی آماده کند و افراد زیادی را به عنوان تدبیر و نظارت و حفاظت بر این مهمانان قرار دهد،لیکن بعد از این همه تشریفات ،مهمانانی وحشی همچون گرگها ،گربه ها و موشها وارد این فضا شوند و بر سر این سفره به جان هم افتند و هم خودشان وهم سفره را به هم بریزند و آنگاه صاحب خانه آن را جمع کند،راستی این مهمانی چه تحلیلی میتواند داشته باشد؟
آری، اگر معاد نباشد کار خدا به مراتب از این نوع پذیرایی و سفره چینی بیهوده تر است زیرا خداوند نیز سفره ای به اندازه جهان هستی پیش روی انسان گسترده است، سفره ای نو و ابتكاري كه اختراع كننده آن خود اوست: (بدیعُ السِّمواتِ و الارض) (10) سفره ای بر اساس لطف و رحمت خداوند :(کَتَبَ علی نَفسهِ الرّحمة)(11) سفر ه اي پر از انواع نعمت ها(خَلَقَ لکم ما فِی الاَرضِ جمیعا) (12)
آن هم نعمت هایی دل پسند و لذیذ ( ورزَقناهُم مِنَ الطیبات)(13)
آیا می توان قبول کرد که خدای حکیم چنین سفره ای با آن همه ویژگی ها برای نسل بشر گسترانيده باشد،ولی مردم بدون مراعات برنامه های آن،گروهي ظالم و در رفاه و آزاد و گروه دیگري در بند و فقیر و مظلوم باشند و پس از چند روزی همه مرده و بساط سفره برچیده شود و همه چیز خاتمه پیدا نماید؟آیا این کار از چنان حکيمی انتظار می رود؟!
اگر معادي نباشد كار خدا این است که از خاک گندم و از گندم نطفه و از نطفه طفل و سپس جوان نیرومند و پس از چندی به صورت انسان سالخورده و سپس مرده وپوسيده و آنگاه خاک شود.راستی اگر بناست بعد از این همه تغير و تحول ما خاک شویم و معادی هم نباشد، مگر از اول ما خاک نبودیم آیا این خلقت، و برنامه ، بازی وعبث نیست؟
اگر این آسمان،زمین،دریا،خورشید،گیاهان و حیوانات،برای انسان و انسان برای مردن و پوچ شدن کار صحیحی است؟
آیا اگر معاد نباشد معنای زندگی،جز میلیون ها لیترآب را تبدیل به بول کردن و خروار ها تن غذا را کود کردن چیز دیگری است؟
اگر با مردن هیچ می شویم،چرا غریزه علاقه به بقاء در نهاد همه ما نهفته است؟ در قرآن آیات فراوانی است که می فرماید:ما در آفرینش نه اهل بازی و لعب هستیم و نه بی هدف و باطل کاري مي کنیم و نه هدف هاي سطحی و ساده و سر گرمی در کار است، بلکه آفرینش طبق حق و برای رشد وآزمایش انسانها بر مبنای قوانین و سنت ها پایه ریزی شده و هدف از آفرینش،شناخت،عبادت و انتخاب راه خدا از ميان صدها راه غير الهي است و دير يا زود راه شما به سوي خدا پایان می یابد:
(انّا لله و انّا الیه راجعون )(14)

ج: نبود مانع
 

بار دیگر متذکر می شویم که برای معاد و هر امری سه شرط لازم است:یکی امکان شدن و دیگری علت شدن که این دو مرحله گذشت و اکنون نوبت شرط و مرحله سوم رسید که نبود مانع است .
آری توجه به موضوع معاد و بحث قیامت بیانگر این مطلب اسصت که برای معاد وزنده شدن هیچ مانعی وجود ندارد.
معمولاً مانع برای قدرت هاي محدود است فرض کنید ماشینی که مجبور است روی فلان جاده حرکت کند و چاره ای هم جز آن ندارد ، وجودیک قطعه سنگ بزرگ در جاده می تواند مانع حرکت آن باشد،اما این سنگ برای پرنده ای که مجبور نیست از یک جاده خاصی عبور کند ،مانع نیست.
آری هر چه قدرت و علم بیشتر باشد کمتر چیزی می تواند به عنوان مانع و مزاحم قرار گیرد،زیرا زنده شدن مردگان و جمع ذرات پخش شده دو شرط دارد:
یکی علم بی نهایت و دیگری قدرت بی نهایت.
با علم بی نهایت الهی که می داند هر ذره ای از کجا و در کجا و در چه شرایطی است،چه مانعی می توان فرض کرد؟ (قَد عَلِمنا ما تنقُص الاَرض منهم وَ عندنا کتابُ حفیظ)(15)
ما می دانیم که زمین چقدر مستهلک می کند و نزد ما کتابی است که همه خصوصیات در آن است.
و با قدرت بی نهایتی که می تواند ذرات پخش شده را یکجا جمع کند مانعی قابل تصور نیست
چنان که قرآن حدود40 مرتبه می فرماید(اِنَّ اللهَ علی کلّ شَیءٍ قَدیر)
همین الآن خود ما از ذرّات خاک پخش شده هستیم،زیرا ما در این دنیا از گندم فلان منطقه برنج ،سبزی و میوه منطقه دیگر ترکیب شده ومدتی به صورت نطفه پدر و پس از آن در رحم مادر قرار گرفته،و سپس به دنیا آمدیم.آری الآن هم هر سلول بدن ما از یک منطقه ای از زمین است.همان قدرتی که در این جهان از ذرات خاک ها ي پخش شده ما را درست کرد. روز قیامت هم از ذرات پخش شده همان استخوان های پوسیده دوباره ما را زنده می کند.
کوتاه سخن آن که در برابر قدرت نامتناهی و علم بی نهایت الهی،هیچ مانعی قابل فرض نیست.

ایمان به معاد: دفع ضرر احتمالی
 

روزی شخصی خدمت امام رضا(ع)رسید و گفت من؛نه خدا را قبول دارم و نه پیامبران را و نه امامان را و نه قرآن را شما چطور می خواهی مرا مسلمان کنی؟امام فرمودند:ما در این دنیا اعمالی را که باید انجام بدهیم انجام می دهیم و شما انجام نمی دهید،اگر که آخرت حق باشد که ما پیروزیم و نزد خدا پاداش داده می ویم و شما مورد عذاب واقع می شوید؛ولی اگر آخرت نباشد ما ضرر نکرده ایم و ضرر احتمالی را هم از خود دفع کرده ایم،آن شخص کمی تأمل کرد و دید که حق با امام رضا(علیه السلام)است و مسلمان شد

اثبات معاد از طریق دلائل نقلی
 

1. قرآن مجيد
 

قران برای اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالی نیست،نمونه های فراوانی را بیان می کند،از جمله:
الف:شخصی استخوان پوسیده ای را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد(و با یک دنیا غرور ونخوت)به رسول خدا(ص) گفت:کیست که این استخوان متلاشی شده را زنده کند؟
خداوند به پیامبرش می فرماید:(قل یُحييها الذّی انشاها اوّلَ مَرّه)(16) به او بگو:همان خدایی که مرتبه اوّل او را آفرید،بعد از متلاشی شدن هم می تواند دوباره آن را خلق کند.
ب:حضرت عزیز (علیه السلام ) از کنار آبادی خراب شده ای عبور می کرد،از روی تعجب(نه انکار)پرسید:چگونه خدا اینهارا پس از مرگ زنده می کند؟!
خداوند همان لحظه جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید:چقدر در اینجا مانده ای؟آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز؟
خداوند فرمود:تو صد سال است که اینجا هستی،به الاغی که سوارش بودی و غذایی که به همراه داشتی نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ ، مرده و پوسیده و متلاشی شده ولی غذایی که باید بعد از دو روز فاسد شود،صد سال است که سالم نگه داری شده است،حال برای اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینی به همین استخوان های پوسیده الاغ نگاه کن که در جلوی چشم تو آن را از زمین بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر می گردانم تا برای آیندگان نشانه و درسی باشد.(17)
آن حضرت زمانی که هم زنده شدن الاغ و هم سالم ماندن غذاي صد ساله را ديد گفت : مي دانم که خدا بر هر کاری قادر است.
چون بنای این نوشتار بر فشرده گویی است،بنا بر این از نمونه های دیگری که در قرآن آمده و از ماجرا هایی نظیر اصحاب کهف که بیدار شدن یک عده جوانمرد خدا شناس بعد از 309 سال خواب است،صرف نظر می کنیم.

2. کتاب های آسمانی ادیان دیگر
 

هواداران اديان بزرگ همگی بر بازگشت روح به جسم اتفاق نظر دارند،و فقط نظرات آنها در مورد جسم اُُخروی فرق می کند.برخی از آنها به جسم برزخی ،برخی به همین جسم مادی،برخی به بدن هور قلیایی معتقدند.بنا بر این دراصل معاد جسمانی بودن معاد اتفاق نظر دارند.
طبق تحقیقات مورخان بزرگ،ملت مصر به طور اکثریت دارای آیین(پلی ته ایسم)و(تعدد الهه و خدایان)بوده اند.(گاو)از دیر زمان،در نظر آنها،موجودی مقدس و عظیم القدر می باشدکه(اپيس)مقدس ترین و مشهور ترین آنهاست.مصریان عقیده داشتند (اوسی ریس)یعنی نسل انسان،دوباره زنده می شود و همه گیاهان پس از مرگ زندگی را از سر می گیرند،و انسان مي تواند بعد از مردن دوباره به زندگی باز گردد.از آن رو که جسد مردگان در برخی خاک ها مدت هاي درازی صحیح و سالم می ماند،عقیده خلود را هزاران سال در مصر باقی نگه داشته بود.
برهمایی ها بر اساس اصول اعتقادی خود ایمان به معاد دارند، ارکان اعتقادی آن ها را سه اصل تشکیل می دهد:
1.امتیاز طبقاتی
2.ریاضت و زهد گرایی تا مرز ترک دنیا
3ضرورت تناسخ و حلول ارواح مردگان در پیکر حیوان، انسان و گیاه
آنها می گویند: کسانی که با ریاضت های سنگین،خواسته ها و هوا های نفسانی را سرکوب کرده و پشت پابه دنیا،و همه تمایلات حیوانی بزنند، به مجرد مرگ به (برهما)می پیوندند؛در غیر این صورت به بدن انسان یا حیوان حلول کرده و به تناسب اعمال و کردار قبلی خود در لذت یا عذاب قرار خواهند گرفت؛این مرگ و ولادتها براساس تناسخ به قدری تکرار می شود تا سر انجام انسان به کمال مطلوب رسیده و به (برهما)برسد.
بودایی ها به دلیل اصل تناسخ اعتقاد دارند که مرگ پایان حیات انسان نیست،بلکه روح پس از مرگ،به بدن حیوان،گیاه و انسان حلول می کند،و پس از مدتی به جهان مرموز(نیروانا)منتقل خواهد شد!انجا دیگر رنج و افسردگی نیست.
زر تشتیان میان آسمان و دوزخ،به وجود برزخی که نه خوف عذاب های جسمانی دوزخ،و نه سرود و شادکامی معنوی بهشت را دارد، معتقدند: آنجا از جزا و پاداش خبری نیست و جایگاه روح اشخاصي است که وزن اعمال بد و نیک آنان برابر است.این دسته از روانها در این مکان برای روز رستاخیز دقیقه شماری می کنندتا(سوشیانت)ظهور کند ورستاخیز جسمانی مردگان را سبب شود.
3.از طريق روايات
حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)می فرماید:(لوکُنّا لانَرجُوا جَنّهً و لا نَخشی ناراً و لاثواباً و لاعِقَاباً لکَانَ یَنِبغَی لنا اَن نطلُبَ مَکارِمَ الأخلاقِ فَانّها مَمّا تَدلُّ عَلی سبیل النّجاح)(18)
اگر ما به بهشت امید نبسته و از آتش نمی ترسیدیم و ثواب و عقابی در کار نبود،باز سزاوار بود که به دنبال فضیلتهای اخلاقی برویم،زیرا تمایلات عالی اخلاقی از جمله عواملی هستند که انسان ها را به پیروزی های لازم هدایت می کنند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: (و لِکنّی وَالله اَتَخَوَّفُ عَلَيکُم فِی البَرزخ،قیل وَمَا البَرزخُ؟فَقالَ:اَلقَبرُمُنذُ حینَ مَوتهَ الی یَوم القيمه)(19)
به خدا سوگند! از برزخ شما شیعیان هراسانم! پرسیدند برزخ چیست: فرمود: قبر، از لحظه مرگ تا فرا رسیدن قیامت برزخ است.
ما به ذکر همن دو روایت اکتفا می کنیم چون هم روایت اولی اشاره عقلی به وجود معاد می کند و در روایت دوم به ما می فهماند که معاد وجود دارد.

اثبات معاد با توجه به دلائل طبیعی
 

مرگ و حیات در تمام پدیده های طبیعی وجود دارد.سلول های بدن انسان هر لحظه در حال از بین رفتن و زنده شدن هستند .گروهی مي میرند و دسته ای دیگر جای آنها را می گیرند،اما بهترین نمونه برای بازگشت مردگان و رفتگان،زنده شدن دوباره گیاهان و درختان است.آنها بر اثر ریزش باران و وزش نسیم های حیات بخش بهار دوباره زنده می شوند،ما گمان می کنیم با فرا رسیدن خزان و وزیدن باد های مسموم و سوزان ریشه حیات موجودات می سوزد،ولی گیاه شناسان اعلام داشته اند ریشه های درختان و بذر های گیاهان،در اعماق زمین زنده اند و معدوم نمی شوند.وقتی فصل بهار می رسد وشرایط حیات آماده می شود آن ها دوباره زنده می شوند و حیات گذشته را از سر می گیرند؛مانند رستاخیز،زمین اسرار نهانی خود را آشکار می کند و آنچه در درونش وجود دارد بیرون می ریزد.
امام جواد (علیه السلام) می فرماید: خوابیدن و بیدار شدن،بهترین نمونه ای است که مردن و زنده شدن را برای ما قابل درک می کند.آری مرگ یک خواب طولانی وشدیدی بیش نیست.

نقش ایمان به معاد
 

تشویق و تهدید(حتیّ اگر به مقدار کم باشد)در حرکت انسان نقش مهمی دارد تا چه رسد به اینکه تشویق کننده و یا غضب کننده خداوند متعال و نوع تشویق و تهدید دوزخ و بهشت جاودانه باشد.(20)

1.نقش معاد در مسائل اقتصادی
 

قرآن به کسانی که داد و ستد دارند می فرماید: وای بر کم فروشان وکسانی که وقتی از مردم پیمان می گیرند و خرید می کنند،سعی دارند تمام بگیرند،لیکن هر گاه بنا دارند پیمان بدهند ویا وزن نمایند و بفروشند کم می دهند، سپس می فرماید):ألا یَظن اولئک أنّهم مبعوثون لیَومٍ عظیم )(21). آیا این کم فروشان نمی دانند که برای روز بسیاربزرگ مبعوث خواهند شد؟ و در دادگاه عدل الهی باید پاسخ آن همه کم فروشی را بدهند؟ در اینجا قرآن با یاد آوری قیامت جلو کم فروشان را می گیرد، البتّه این نمونه ای از نقش معاد بود و گرنه ایمان به معاد در تمام مسائل اقتصادی اعمّ از تولید، توزیع، مصرف،مدیریّت، بازرگانی و تجارت و هر نوع فعّالیّت دیگر نقش مهمّی دارد، به خصوص در مسائل ولخرجی و اسراف.

2.نقش معاد در مسائل نظامی
 

قرآن می فرماید:گروهی از بنی اسرائیل نزد یکی از پیامبران خود آمده و گفتند:ما بنا داریم در راه خدا با متجاوز ستمگر بجنگیم، لیکن نیاز به فرمانده لایق داریم ،پیامبرشان فرمود :من فکر نمی کنم که شما مرد جنگ باشید!
آن ها گفتند: با این همه ستمی که از متجاوز می کشیم حتماً آماده جنگ در راه خدا هستیم.(22)
پیامبر گفت: خداوند طالوت که جوانی شایسته و نیرومند و آشنا به مسائل رزمی است،به عنوان فرمانده شما معرفی می کند.آنگاه مردم در برابر این وعده و فرمان پیامبر،به چند دسته تقسیم شدند:گروهی از داوطلبان جبهه و جنگ همین که فرمان جنگ صادر شد و پس از شعار های زیاد در همان مرحله اول نافرمانی کردند و فرار نمودند . گروه دیگر فقرمالی فرمانده را بهانه قرار دادند و از رفتن به جبهه سرباز زدند.
گروهی دیگر با این که قول داده بودند که در آزمایشی که خداوند از آنها می گیرد استقامت کنند،اما بی صبری کرده و مردود شدند.
گروهی دیگر گرچه به هنگام صدور فرمان جنگ نترسیدند اما همین که لشکر قدرتمند دشمن را دیدند خود را باخته و گفتند: ما امروز طاقت مبارزه را نداریم.
چه بسا گروه کمی بر گروه زیاد به اذن خدا پیروز می شوند،به دشمن حمله کرده و دشمن را از پای در آوردند.
آری، تلاش و روحیۀ رزم آوری رزمنده، وابستگی کامل به نوع دیدو جهان بینی او دارد، رزمنده ای که آیندۀ خود را زندگی ابدی و بهشت جاودان و همسایگی رسول خدا و اولیای الهی می داند، با رزمنده ای که قتل خود را نابودی و پوچی می داند قابل مقایسه نیست.

3.نقش معاد در بر خورد با طاغوتیان
 

فرعون برای این که آبروی حضرت موسی را بریزد ، از همه شهر ها ساحران را دعوت کردتا با سحر و جادویشان معجزه حضرت موسی را خنثی نمایند ،این ساحران تا آن موقع که ایمان به معاد نداشتند، همه به یک سکۀ دربار فرعون چشم بسته بودند و حّتی آن روح گدایی خود را به زبان هم آورده و به فرعون گفتند: آیا اگر ما آبروی موسی را بریزیم،پول و مزدي به ما می دهی و آنگاه که با پاسخ مثبت فرعون شروع به کار نمودند و هر چه در توان داشتند انجام دادند و سپس حضرت موسی عصای خود را انداخت و اژدها شدو تمام بافته های آنها را نابود کرد.
ساحران که فهمیدند معجزه و کار موسی از سحر و نوع کار های محدود خودشان خارج بوده،و کاري صد درصد الهی است،در حضور فرعون به موسی (علیه السلام)گرویدند و به او ایمان آوردند. فرعون که خشمناک شده بود همه را تهدید کرد و گفت:آيا قبل از اجازه من ایمان می آورید؟من دست و پای شما را برعکس هم قطع می کنم و به شاخه های درخت خرما آویزانتان می کنم.
اما آنان که تا ساعتی قبل ایمان نداشتند و چشم به جایزه های فرعون داشتند، اکنون به خاطر ایمان به خدا و معاد،در برابر فرعون ایستاده و با آرامش گفتند: هر کاری می خواهی انجام بده: زیرا زور و ستم تو بیش از این دنیا نیست و کشتن ما مهم نیست ما به سوی خدای خود باز می گردیم.(23)
به راستی ایمان به معاد چه غوغایی در روح این افراد به وجود آورد، دنیا و فرعون و سکـۀ ها و پاداش هايي های را که تا چند لحظه پیش برای آنها مهمترین مسأله جلوه می کرد،یکسره به هیچ می انگارد و به ریش فرعون می خندند و زور و قدرت او را محدود و ناچیز می دانند.

4.نقش معاد در توجه به محرومان
 

امام حسن و امام حسین(علیه السلام) در کودکی بیمار شدند و رسول خدا همراه اصحابش به عیادت آنها آمدند:هنگام خروج از منزل،مردم به حضرت علی پیشنهاد کردند که خوب است برای سلامتی این دو کودک سه روز روزه نذر کنید.امام پذیرفت و هنگامی که بیماری آنها بر طرف شد، حضرت علی(ع) به همراه همسر خود حضرت زهرا (س) و بقیه خانواده سه روز روزه گرفتند.
هنگام افطار در حالی که غذا در منزل نبود و با زحمت بسیار کمی نان تهیه شده بود ، همین که نماز مغرب را به جا آورده و خواستند افطار کنند صدای در خانه را شنیدند که شخصي می گوید من فقیر و نیاز مند هستم به من کمک کنید !آن بزرگواران نان خود را به فقیر داده و با آب افطار کردند.
شب دوم باز همين كه خواستند افطار کنند صدای در بلند شد که شخصی یتیم هستم ،و شب سوم اسیری از پشت در تقاضای نان کرد. هرسه شب آن عزیزان با آب افطار نمودند و دلیل این فداکاری را در سوره انسان می خوانیم: (که ما از روز قیامت که روزی گرفته و سیاه و دردناک است می ترسیم).
به راستی ایمان به معاد چگونه انسان را دربرابر محرومان جامعه مسئول و متعّهد بار می آورد.(24)

چرا یاد مرگ نیستیم:
 

حضرت علی(علیه السلام ) می فرماید: من برای دو چیز بر شما هراسانم: یکی پیروی از هوي و هوسهاو دیگری آرزو های طولانی.زیرا هوس پرستی شما را از حق پرستی و آرزو های طولانی شما را از یاد قیامت جدا می کند. در حدیث دیگر آن حضرت می فرماید:کسانی كه آرزو های طولانی بیشتری دارند، آنانی هستند که کمتر یاد قیامت و مرگ هستند.(25)
انگیزه های انکار معاد : با توجه به مباحثی که گذشت می توان گفت انکار معاد یعنی انکار یک حقیقت مسلم و یقینی و قابل قبول برای عقل و عرف و شرع و لذا وقتی انسان شگفت زده می شود که گروهی به انکار این دو نوع می پردازند و لذا این سوال برای هر صاحب عقلی مطرح می شود که چرابعضی منکر معاد هستند که در ادامه مطلب به بعضی از پاسخ های این سوال می پردازیم .

1.گریز از مسئولیت
 

انسان به طور کلی موجودی است که در بسیاری از موارد دچار تنبلی و کسالت شده و سعی در فرار از مسئولیتها می کند .مثلاً وقتی انسان می خواهد غیبت کسی را کند می گوید: فلانی به قدری شخص ناروایی است که اسا ساً غیبت ندارد،تا بدین وسیله هرچه که دلش می خواهد نثار او کند.
گاهی برای توجيه نگاه به نا محرم می گوید: همه خواهر و برادریم.
گاهی که می ترسد امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد و یا با طاغوت درگیر شود، می گوید:باید تقیّه کرد.
گاهی که قاطعیت كافي ندارد،می گوید: باید با مردم مدارا نمود.
آری، انسان چنان قدرت توجیه دارد که گاهی خود او هم نا خودآگاه آن را باور می کند. ما این انگیزه ها را که ریشه روانی دارد،(گریز از مسئولیت)می نامیم.(26)

2.عدم ایمان به قدرت و علم خدا
 

در آیات متعّدد قرآن می خوانیم که مخالفان و منکران معاد هیچ دلیل و برهان علمی برای انکار قیامت ندارند، بلکه تنها زنده شدن را بعید می دانند زيرا از قدرت خدا بي خبرند .

3.آگاهی نداشتن به زمان قیامت
 

بهانه دیگر مخالفان معاد این است که زمان قیامت چه وقت است؟
آیا اگر کسی ساعت مردن خود را نداند باید اصل مردن را انکار کند؟

4.زنده کردن مردگان
 

از بهانه منکران معاد این است که به پیامبر می گفتند:اگر خداوند مردگان را زنده می کند پس تو همين الآن پدران ما را زنده کن.
خداوند در جواب کسانی که زنده شدن مردگان را کار محال و ناشدنی می دانند، می فرماید:(مگر نمی دانند خدایی که آسمان و زمین را آفریده است می تواند مانند آنها را نيز بیافریند،برای این مردم مدت و مهلتی قرار داده که تردیدی در آن نیست،ولی ستمگران جزء انکارکاری نمی کنند)(27)
کوتاه سخن آنکه اگر ایمان مردم نیاز به معجزه دارد که انبیا آوردند و اگر ایمان هر فردي مستلزم بهم خوردن نظام آفرینش است که هرگز انبیاء تسلیم امیال یک عّده هوسران لجوج نخواهند شد.

5.مرگ پایان قدرت خداوند و نیستی
 

منکران معاد می گویند:مردن،یعنی تمام شدن قدرت خدا و پیروزی عوامل مرگ بر ارادۀ خدا،در حالی که مردن از مقدرات الهی و تحت اراده و قدرت خداوند است.
آنان می گویند:مردن،یعنی نیستی و فانی شدن!غافل از آنكه نيستي كه آفريدن نمی خواهد چون همه ی مخلوقات از نیستی به هستی آمدند نه از هستی به نیستی بنا بر این مرگ نیستی نیست،بلکه انتقال از منزلي به منزل دیگر است. جالب اینکه قرآن از مردن،14مرتبه با واژۀ (توفی) که به معنای تحویل گرفتن است نام می برد، يعني با مردن شما نابود نمی شوید بلکه ما داده خود را بدون کم و کاست پس گرفته و موقتاً تحویل ماموران خودمان می دهیم.
رسول خدا (ص)نیز فرمودند: گمان نبرید که با مرگ نابود می شوید بلکه از خانه اي به خانه دیگر کوچ می نمایید.
غرض نقشي است كز ما باز ماند.
كه هستي را نمي بينيم بقايي
مگر صاحب دلي روزي ز رحمت
كند بر حال مسكينان دعايي (سعدي) (28)

پي نوشت ها :
 

1- سوره زلزال (آیه 1و 2)
2- سوره سجده( آيه 18)
3- سوره تغابن (آيه 2)
4- سوره یوسف (آیه 23)
5- سوره روم (آيه 41)
6- سفینه البحار ، (بقی)
7- آل عمران (آیه 148)
8- سوره یس (آیه 12)
9- سفینه البحار (سن ) ؛بحار الا نوار ، ج 2، ص 261
10- انعام ،آیه 101
11- انعام ، آیه 12
12- بقره ، آیه 29
13- اسراء ، آیه 70
14- بقره ، آیه 165
15- سوره ق ، آیه 4
16- سوره یس ، آیه78و79
17- بقره ، آیه 259
18- اصول عقاید آقای قرائتی ، کتاب معاد
19- معاد از نظر عقل و دین
20- معاد آقای قرائتی.
21- مطففین ، آیه 4و5
22- سوره طه ،آیه 7
23- شعراء ، آیه 50
24- سوره انسان ، آیه 10تا 22
25- نهج البلاغه ، ص 127
26- دارالحکم
27- سوره اسراء ،آیه99
28- معاد آقای قرائتی