مديريت تحول(2)


 






 
حوزه: آيا شورا روي اين موضوع که بايد دوران تحصيل طلبه مشخص باشد و بداند که برابر برنامه ي حوزه ها، در چه مدت زماني بايد درس ها را به اتمام برساند و به تدريس، تحقيق و يا تبليغ بپردازد، انديشيده و برنامه ريزي کرده است؟
استاد: تعيين مقطع، هنوز به طور رسمي اعلام نشده است. اين کار بسيار
مهمي است و اکنون شوراي عالي در پي آن است. به کميسيون هم گفته شده است که اين مسأله را در نظر بگيرد. بايد روشن شود که تا چند سال يک طلبه مي خواهد به عنوان محصل در حوزه بماند؟
عده اي مدت طولاني در حوزه مانده اند و هيچ کاري هم از آن ها بر نمي آيد. اگر به او بگويند که آقا در حوزه ماندن کافي است، يک جايي برويد، کاري انجام بدهيد، به تبليغ و ارشاد مردم بپردازيد، امام جماعت مسجدي را بر عهده بگيريد، مي گويد: نه من اينجا راحت تر هستم، زيارت مي روم، شهريه مي گيرم و گاهي هم در درس بزرگان شرکت مي کنم و استفاده مي برم!
اين وضع درست نيست، حتماً شوراي عالي بايد درباره ي اين موضوع تصميم بگيرد.
مدتي پيش، جلسه اي در رابطه با مسکن طلاب با آقايان داشتيم، عرض کردم: طلبه مي آيد قم براي تحصيل و با چه گرفتاري هايي از حالت تجرد به در مي آيد و همسر انتخاب مي کند. اولين مشکل او مسکن است. تمام فکر و ذکرش مي رود دنبال اين که منزلي تهيه کند. چون مي بيند، با خانه ي اجازه اي، با توجه به شهريه اي که دارد، نمي تواند امور خود را بگذراند. براي تهيه ي خانه ي ملکي به تلاش بر مي خيزد. از اين و آن وام مي گيرد، تا اين که با سختي و زحمت، خانه اي تهيه مي کند. حالا شما به اين فردي که به سختي براي خود و زن و بچه اش خانه اي تهيه کرده است، مي گوييد قم را ترک کن و به شهرهاي دور و نزديک براي تدريس، تبليغ و امامت جماعت مسجدي برو. اين کار براي او سخت خواهد بود.
به نظر من، لازم نيست طلبه به فکر تهيه ي منزل ملکي باشد و خود را اين گونه به زحمت بيندازد. حوزه بايد خانه هاي سازماني بسازد، 2000، 5000 (شبيه طرحي که مرحوم آيت الله خويي داشتند) و در اختيار طلاب بگذارد. خانه ي سازماني حوزه در اختيار طلبه هست تا وقتي که طلبه در قم، برابر برنامه، تحصيل مي کند و در حوزه کارايي دارد و مفيد است، حال يا براي رشد خودش و يا براي رشد ديگران و تدريس در حوزه. بعد از آن، هر جا که حوزه تشخيص داد او در آنجا کارايي دارد، به آن جا اعزام بشود و منزل و امکانات لازم هم در اختيارش گذاشته شود، تا بي دغدغه به کار بپردازد. اينها مسائلي است که در حاشيه ي تحولات، بايد به آن ها توجه شود.
حوزه: در تغيير کتاب هاي درسي و روش هاي آموزشي، آيا براي اين که طلاب در دوره ي آموزشي، با دانش هاي جديد مورد نياز، يا فلسفله ي اسلامي يا فلسفه ي غرب و مکتب هاي فکري ديگر، آشنا شوند و آن ها را فرا بگيرند، فکري شده است و اگر شوراي عالي برابر نيازهايي که احساس مي کند، چنين تصميمي داشته باشد، با مخالفت بعضي از آقايان مراجع چه خواهد کرد؟
استاد: براي اينجا تحول در زمينه هاي گوناگون، بايد با مراجع صحبت کرد. اکنون برخي از همين مراجع، که ما ارادت هم به ايشان داريم، با هر نوع بحث فلسفي در حوزه مخالف هستند. مي گويند: اصلاً نبايد از فلسفه در حوزه بحث شود. در حالي که حوزه ي بزرگي مثل حوزه ي قم، چطور مي شود بحث فلسفي نداشته باشد؟
اگر مرحوم علامه طباطبائي نبودند، معلوم نبود کمونيست ها، با تبليغات گسترده و نشريه هاي فراوان و القاي شبهه هاي گوناگون بر سر جوانان و طلاب چه مي آوردند. بحث هاي دقيق و علمي علامه، طلاب را نجات داد و افتخاري شد براي فلسفه ي اسلامي.
حال با مراجعي که مخالفِ فلسفه هستند، چگونه بايد صحبت کرد و از چه راهي بايد وارد شد؟ به نظر من همان گونه که مقام معظم رهبري با يکي از آقايان مراجع صحبت کردند، با مراجع ديگر نيز بايد صحبت کرد و با همان روش پيش رفت.
مقام معظم رهبري فرمودند:
«من با يکي از مراجع نشسته بودم که وي سر صحبت را باز کرد و گفت: من شنيده ام شما در صحبت هايتان، اشاره داشته ايد که حوزه بايد در برابر فلسفه ي غرب فلسفه داشته باشد ... .
فلسفه تقوا را ضايع مي کند، دين را از بين مي برد و ...
من به آن آقا گفتم: فلسفه در حوزه ي علميه لازم هست يا نيست، اين بحث اختلافي است. در طول تاريخ حوزه ها وجود داشته و الان هم وجود دارد. هميشه هم يک عده اين طرف بودند و يک عده آن طرف. زمان مرحوم حائري آن جور بود. زمان مرحوم بروجردي جور ديگر. علامه هم آن طرز فکر را داشت. نمونه هايي را ذکر کردم. از مشهد هم مسائلي را گفتم که در گذشته چگونه بود و اکنون چگونه است. گفتم اما بحث من امروز، بحث ديگري است. اين که مي گويم حوزه بايد فلسفه داشته باشد، بدين خاطر است که اگر شخصيت شناخته شده اي که مورد توجه طلاب است، فلسفه بگويد، اين سبب مي شود که فلان دانشگاهي، که رسوبات فلسفه ي غربي را در ذهن دارد، سخنان فلاسفه ي غربي را، به اسم فلسفه ي اسلام، به خورد بچه هاي ما ندهد. حداقل اين خاصيت را دارد. اين که مي گوييم فلسفه ي اسلامي بايد در حوزه باشد، يعني بشود از فلسفه ي اسلام دفاع کرد».
بالآخره ما اين حرف ها را در حوزه داريم. يکي از آقايان با فلسفه مخالف است،
ديگري با امتحان مخالف است و مي گويد طلبه بايد آزاد باشد و ... اما بايد نحوه ي برخورد را بدانيم و اميدواريم با صحبت و بيان درست اهداف و برنامه ها، بتوانيم آقايان را قانع کنيم.
حوزه: حوزه هاي علميه نسبت به ورودي ها، بايد خروجي داشته باشد. هر ساله اين کار بايد انجام بگيرد. ما اگر در سطح کشور، به 50 هزار روحاني، خوش فکر، آگاه و دين شناس، در بخش هاي گوناگون: قوه ي مقننه، قوه ي مجريه، قوه ي قضائيه، براي سياسي عقيدتي ارتش، سپاه، تبليغ در روستاها، شهرها، امامت جمع و جماعت نياز داريم. اما در واقع اين اندازه خروجي از حوزه نداريم و اين معضل است که حوزه ي علميه تا کنون نتوانسته، حتي نيازهاي بسيار بسيار ضروري نقاط مختلف کشور را برآورد.
آيا شوراي عالي براي اين معضل چاره انديشي کرده و در طرح هاي آينده ي خود اين موضوع را نيز گنجانده که اگر ورودي دارد، با برنامه ريزي خروجي هم داشته باشد که هم نياز مناطق گوناگون کشور را به روحاني برآورده سازد و هم طلابِ تحصيل کرده و درس خوانده و آگاه را از سرگرداني و بلاتکليفي نجات دهد؟
استاد: اين مسأله در حقيقت همين الان هم، به شکل طبيعي خودش انجام مي گيرد. يعني طلبه مي آيد درس مي خواند، مقدمات را که تمام کرد، سطح را شروع مي کند و پس از آن سطح عالي و کم کم خود را آماده مي کند براي شرکت در درس خارج و استفاده از محضر بزرگان حوزه.
بعضي زودتر از اين مرحله و بعضي در اين مرحله، پس از آن که امکاناتي برايشان فراهم شد، به منطقه اي براي تبليغ و خدمت مي روند، چه از طريق دوستان خود و چه از طريق نهادها و ارگان هاي انقلابي و ... .
احتياج دستگاه هاي نظام جمهوري اسلامي به روحانيت خيلي بالاست. به عبارت دقيق، تقاضا خيلي زياد است و عرضه بسيار کم. بيش تر ارگان ها و نهادها، مانند ستاد نماز جمعه، عقيدتي سياسي ارتش و دفتر نمايندگي رهبري در دانشگاه ها، از بين طلاب و فضلا، کساني را که به کارشان مي آيند و مي توانند مفيد باشند، انتخاب و گزينش مي کنند. اين کار خوب است، اما نياز به سازماندهي دارد. الان فضلاي خوب حوزه را، ارگان ها، نهادها و دستگاه هاي نظام جذب مي کنند و کم تر طلبه ي فاضل و درس خوانده اي، با توجه به وضع موجود حوزه و مسائل و نيازهاي زندگي، در حوزه مي ماند و مشکلات را تحمل مي کند تا مراتب علمي بالاتر را پيموده و در آينده فقيه، محدث و فيلسوف برجسته اي شود. بسيار اندک و انگشت شمار هستند طلاب و فضلايي که در برابر دعوت نهادها و ارگان ها و دستگاه هاي حکومتي، ماندن در حوزه و اکتفاي به شهريه ي اندک را ترجيح دهند. البته بعضي از اساتيد هم هستند که مشکلات را تحمل کرده و در حوزه مانده و به تدريس اشتغال دارند.
بالاخره اين وضعيت بايد يک سامان و نظمي پيدا کند. چه کسي مي تواند سامان بدهد؟ يک قدرت اجباري، الزامي، اداري و حکومتي نمي تواند در حوزه اين کار را بکند. يعني نمي شود به طلبه گفت، تا اين جا درس خوانده اي، اين دوره ها را گذرانده اي، از اين به بعد، شما در فلان منطقه مفيدتر خواهيد بود؛ از اين روي بايد حوزه را ترک کنيد! اين کار شدني نيست. اما اگر نظامِ مشخصي باشد و از آغاز، طلبه را با برنامه ريزي پذيرش کند و به پيش ببرد، ممکن است در مقطعي خاص به او بگويد، از اين به بعد شما بايد به شهر زادگاهتان برگرديد، حالا يا به عنوان مدير حوزه، مدرس حوزه، امام جماعت، امام جمعه و ... .
يعني از اول که طلبه پذيرش مي شود به او بگويند دائم العمر در حوزه نبايد بمانيد. شما چند سال مي توانيد بمانيد و پس از طي مراحل تحصيلي لازم، بايد به شهر خودتان، يا به منطقه ي مورد نياز هجرت کنيد.
البته تعدادي از طلبه هاي مستعد هم بايد شناسايي شوند و اگر توان رشد دارند، کمک بشوند و اگر لازم شد زندگي شان تامين شود، تا مراحل بالاتري را طي کنند. اين طرح ها و ايده ها، الان هست و در کميسيون ها مورد بحث قرار مي گيرد. ولي در اجرا نمي دانم حوزه چه وقت مي تواند به اين جاها برسد.
مقام معظم رهبري به خود ما فرمودند: بودجه اي که لازم باشد براي رشد اين گونه استعدادها، من تامين مي کنم.
در اين باره خاطره اي را نقل کنم که شايد مناسب باشد: در جلسه اي نزد آقا حضور داشتم که ايشان به يکي از معاريف حوزه فرمودند:
«شما بياييد وقتتان را روي اين کار بگذاريد و جمعي از فضلاي قابل رشد و طلبه هاي خوب را در خود حوزه جمع آوري بکنيد، اينها را رشد بدهيد براي اداره کردن مراحل بالاتر حوزوي و براي به دست گرفتن مسئووليت هاي بالاتر و نسبت به کل هزينه ي آن، انا به زعيم».
بعدها، به آن آقا عرض کردم: به نظر من حجت بر شما تمام شد. چه جور شد؟ چکار کرديد؟ در جواب من گفت: دارم فکر مي کنم چطور مي شود انجام داد.
مدتي گذشت، ديدم خبري نشد، هيچ اثري از کار ايشان ديده نمي شود. در فرصتي که در خدمتشان بودم گفتم: آقاي فلاني! آيا آن جلسه که در محضر مقام معظم رهبري بوديم يادتان هست که آقا به شما گفتند:
«طلبه هاي خوش استعداد را جمع کنيد و رشد بدهيد و انا به زعيم».
مشکل شما چيست؟ وقتي آقا مي گويند بودجه ي اين کار را من تامين مي کنم و در حوزه به اين بزرگي، طلبه هاي خوش استعداد و قابل رشد فراوان هستند و انتخاب هر کاري است آسان؛ يعني به آساني مي شود اين کار را انجام داد، حالا چرا شما اقدام نمي کنيد؟
ايشان گفتند: فلاني، حقيقت اش اين است که مي دانم توان اين کار را ندارم! گفتم: آقايي که پيشنهاد اين کار را به شما کردند، مي دانند که توان انجام آن را داريد. موقعيت علمي و حوزوي شما، حمايت از آن دارد که از عهده ي اين کار برمي آييد.
گفتند: نه!
خلاصه، کنار رفتند و اکنون در حوزه، کارهايي انجام مي دهند؛ اما از اين کار برنامه دار و بودجه دار، سرباز زدند.
حوزه: تبليغ از رسالت هاي مهم حوزه هاي علميه و حوزويان است. با همه ي تلاش هايي که نهادهاي حوزوي انجام مي دهند، باز نابساماني هايي در اين امر مهم و سرنوشت ساز ديده مي شود. بسياري از نقاط کشور زير پوشش تبليغي حوزه هاي علميه قرار ندارند و شماري از مبلغاني که اعزام مي شوند، از توانايي هاي علمي لازم برخوردار نيستند و نهادهاي اعزام کننده نيز، به گونه ي بايسته نتوانسته اند از نيروهاي توانا، بهره ببرند و امر تبليغ را به درستي مديريت کنند و افزون بر اين ها، آن چه اکنون،به نابساماني تبليغ، بيش از پيش دامن مي زند، اين است که هر نهاد، ارگان، سازمان، بيت و دفتري، براي خود اعزام دارد. آيا شوراي عالي براي سامان دادن به وضع تبليغ، برنامه و طرحي دارد و آيا تصميم گرفته است که به اين وضع خاتمه دهد؟
استاد: خوشبختانه بخشي از کار کميسيون تبليغ در جلسه ي گذشته ي شورا گزارش شد. اين کميسيون کار خود را خيلي خوب انجام داده بود. فکر نمي کردم در اين مدت کوتاه، آقايان بتوانند اين اندازه پيشرفت داشته باشند. به شناسايي وضع موجود، آسيب ها و راه حل ها به خوبي پرداخته بودند. اين که اعزام مبلغ با اين کيفيت، با اين پراکندگي و اين که هر نهاد و ارگان و سازماني براي خودش اعزام دارد چه پيامدهايي خواهد داشت. و يا کارهاي موازي آن ها، از جمله تشکيل پرونده براي طلاب و ده ها کار ديگر که مشکلاتي را براي طلاب پديد مي آورد. اينها مورد بررسي قرار گرفته بود.
حوزه: وضع شهريه ي طلاب، بسيار آشفته و متأسفانه حقارت آميز است و اين، با جايگاه طلاب که انسان هاي عزيز و شريفي هستند، ناسازگار است. به نظر مي رسد يکي از مهم ترين گام هايي که شوراي عالي مناسب است بردارد، اصلاح وضع شهريه است که افزون بر حقارت طلاب، نمود خارجي خوبي ندارد و جايگاه حوزه را در چشم ديگران پايين مي آورد.
استاد: اين کار از دست طلاب بر مي آيد، چه جوري؟ نمي دانم. ما تحريک نکنيم، ولي عملي است، مي شود اين کار را کرد. به کارمندان آموزش و پرورش چگونه حقوق مي دهند که هيچ نوع اجتماعي صورت نمي گيرد. آموزش و پرورش، بيش ترين کارمند و پرسنل را دارند، بدون سر و صدا و اجتماع،حقوق شان داده مي شود و کسي هم نمي فهمد. اما حوزه آن قدر بي برنامه است که وقتي مي خواهد اين عده ي کم را شهريه بدهد، اين اجتماع بزرگ در فيضيه و جاهاي ديگر به وجود مي آيد و وقت و عمر طلبه هدر مي رود، حيثيت اش آسيب مي بيند و هزار جور گرفتاري هاي ديگر.نمي توان اين بي برنامگي و آبروريزي را تحمل کرد که فلان آقا، اين جوري دوست دارند شهريه بدهند. به آقايان گفتم که يک وقتي خودم رفتم شهريه ام را بگيرم، چون همان روز نياز داشتم، آن چنان وضع ناجور بود که توبه کردم خودم براي گرفتن شهريه بروم و ديگر هيچ گاه نرفتم. يک مدتي خادم مدرسه مي گرفت و مي آورد و مي داد. بعدها که بچه ها بزرگ تر شدند، مي رفتند و شهريه ام را مي گرفتند. منظور اين که مسأله ي شهريه، مسأله ي خيلي آساني است و مي توان به آساني آن را سامان داد. ولي متاسفانه بعضي رضايت نمي دهند که در اين امر تغييري به وجود بيايد. با اين که با هر يک از آقايان که مطرح مي کنيم و از مشکلات شهريه و تحقير شدن طلاب و وقت گيري و عمر تلف شدن ها سخن مي گوييم، مي گويند درست است، بايد اصلاح شود. هيچ يک از آقايان نمي گويند که اين وضع، وضع خوبي است. اين مشکل هست که اميدواريم کم کم حل بشود و وضع شهريه ي طلاب سامان بگيرد. ولي به نظر من حلّ اين مسأله در دست طلاب است. مراجع نمي توانند حل کنند. اساتيد نمي توانند حل کنند و از امثال بنده شايد کاري برنيايد. اما طلاب مي توانند با اجتماع سازماندهي شده و اعتراضات و به طور احترام آميز، قضيه را پيگيري کنند و بزرگان را وا دارند که به تحول و تغيير اوضاع شهريه اقدام کنند و به اين آبروريزي پايان دهند.
حوزه: مقام معظم رهبري به طور جدي خواهان تحول در حوزه شده اند. روشن است که اين تحول، مي بايست همه جانبه باشد و همه ي ارکان حوزه راه يابد، تا نتيجه بخش باشد و در آينده اي نه چندان دور، شاهد دگرگوني هاي بزرگ بود. آيا در خود شوراي عالي اين بحث در گرفته که اين تحول، چگونه بايد خود شوراي عالي را نيز در بر بگيرد و تحت تاثير قرار دهد؟
استاد: از جمله چيزهايي که علي القاعده، به اتکاي همين مسأله ي تحول و رسيدن به دستاوردهاي تحول، تصميم گرفته شد عبارت اند از:
1. کار شوراي عالي، فقط سياست گذاري باشد و در مسائل اجرايي، به هيچ وجه، وارد نشود؛ زيرا مسائل اجرايي وقت گير است و از توجه به اشکالاتي که در زير بناها وجود دارد و سرايت مي کند به همه ي مراحل بعدي، باز مي ماند. از اين روي، در شروع دوره ي جديد شوراي عالي، آيين نامه ي داخلي تنظيم کرديم و در آن اين نکته مورد توجه قرار گرفت و گنجانده شد که: در شوراي عالي، فقط مسائلي مطرح شود که مربوط به سياست گذاري است.
طبعاً، براي مسائل اجرايي، که احياناً به شورا مربوط مي شد، قبلاً هم مقداري بحث مي شد که چکار بايد کرد، شوراهاي ديگر در سايه ي اين شورا در نظر گرفته شده است.
اين کار سبب شد که کليه ي دستوراتي که در شوراي عالي، در حال حاضر، وجود دارد، يک دسته بندي دقيق و منطقي پيدا بکند و اولويت ها مشخص بشود و طبعاً آن هايي که مربوط به سياست هاي کلي است، در شوراي تصميم گيري و مابقي در خود شوراهاي وابسته انجام بگيرد.
2. اين که تصميم هاي شوراي عالي، در حال حاضر، وجود دارد، يک دسته بندي دقيق و منطقي پيدا بکند و اولويت ها مشخص بشود و طبعاً آن هايي که مربوط به سياست هاي کلي است، در شوراي تصميم گيري و مابقي در خود شوراهاي وابسته انجام بگيرد.
2. اين که تصميم هاي شوراي عالي، تصميم هاي فردي نباشد. مثلاً، در اين که آيا اين مطلب، جزء سياست گذاري است، يا خير، يا وقتي که در مسأله اي اختلاف نظر پيدا بشود، چه بايد کرد؟ هيات رئيسه اي در نظر گرفته شده است که در تنظيم دستور جلسات شورا، نظر مي دهند. خود به خود در اين جا هم يک مرحله ي پالايش درباره ي دستور جلسه ها صورت مي گيرد و از وارد شدن هر موضوعي به شوراي عالي جلوگيري مي کند.
ترکيب هيات رئيسه، که در عمل خيلي نقش داشته و کار شورا را خيلي دقيق تر و منظم تر کرده است، عبارت است از دبير اول، دبير دوم و در حقيقت دبير دبيرخانه و يکي از اعضاء، به انتخاب اعضاء. اين چهار نفر هيأت رئيسه ي شوراي عالي را تشکيل مي دهند و در تنظيم دستور جلسه ها، نظر مي دهند.
به نظر من اين يک تحول است که در شوراي عالي ايجاد شده است.
در کنار اين دو مسأله، از مديريت حوزه خواسته شد از تشکيلات خود که چگونه است، چند مديريت دارد، هر کدام از اين مديريت ها چند کارمند دارد، هر يک از معاونت ها، چه حوزه ي کاري دارند، شرح وظايف اين ها چيست و ... گزارشي ارائه دهد.
در دو - سه ماهه ي آخر کار دوره ي قبل، مکرر از آقايان خواهش مي کردم که تشکيلات شما چگونه است و بر چه اساسي کار مي کنيد.
در اين اواخر، آقايان کتابي به ما دادند که بخشي مربوط به چشم انداز بود و بخشي مربوط به تشکيلات.
بالآخره در آخر معلوم شد که چيزهايي تنظيم شده، ولي تصويب نشده است و هيچ کدام با مصوبه روبه رو نيستند. اين نوع کار، براي معاونان، يا مديران که زير مجموعه ي معاونان هستند، موجب رکود مي شود.
در روزهاي اول دوره ي جديد، از مدير محترم حوزه خواهش کردم که تشکيلات را مشخص کنند و بگويند تشکيلات شان چگونه است.
خوشبختانه با جلسات متعدد، که برخي فوق العاده نيز بود، کليات تشکيلات مورد بحث قرار گرفت، نقطه نظرها و ديدگاه ها مطرح شد.
خود من، به عنوان يک عضو در شوراي عالي، وقتي مجموعه را نگاه کردم، گفتم: به نظر من، خيلي گسترده است. تا جايي که امکان دارد، بر اساس اصلي که مي گويد، در هر مديريتي، اگر رده هاي اول و دوم محدودتر و شمرده تر باشند و در رده هاي بعدي، گسترش پيدا بکنند، به مراتب، کار بهتر پيش مي رود. حتي مثال زده شد: اگر يک دولتي با ده وزير در کابينه و هر وزيري، فرض کنيد، با ده - پانزده مدير کل، کار را شروع کند، کار بهتر پيش مي رود، تا مدير کل ها بيايند در سطح وزارت و کابينه بيست وزارت خانه داشته باشد و هر کدام سه اداره ي زير مجموعه داشته باشند. در اين صورت کارها به کندي پيش مي رود و در تصميم گيري ها، دشواري هايي به وجود خواهد آمد. خوشبختانه اين مسأله مورد توجه قرار گرفت و اکنون بحث ها ادامه دارد و اميدواريم در آينده ي نزديک تشکيلات تصويب بشود.
همزمان با کار تشکيلات، معاونت هايي که بايد در اين پُست ها جا بگيرند، مورد بحث قرار گرفت تا طبق مصوبات قبلي شورا و اساس نامه، مدير پيشنهاد کند و شورا تصويب نمايد، تا بتوانند کارشان را انجام بدهند.
بعد از بيان شرح وظايف، هر کسي بايد در چهارچوب، کار خودش را انجام بدهد تا از تداخل در کارها پرهيز شود و ... .
اول سال تحصيلي، که کارها شروع مي شود، ان شاء الله اين تصميمات آثارش را مي گذارد.
در اين جا به نکته اي اشاره کنم: فرض کنيد: معاونتي وجود دارد به نامِ معاونت شهرستان ها. معاون شهرستان ها اگر مي رفت در يک شهري، تا وضع حوزه ي علميه ي آن جا را ببيند، در حوزه ي کاري خود مي توانست که در آموزش، گزينش، عمران، مديريت، کارگزاران، اساتيد، شاگردان و ... دخالت کند و آن ها را بررسي کند. خوب اين تداخل با وظايف معاونت هاي ديگر است. قرار شد در معاونت ها اصلاحي صورت بگيرد که با يکديگر تداخل نداشته باشند. يا طبق گزارش، بعضي مديران مدارس، در روش تدريس، اعمال سليقه مي کردند. در جلسات فوق العاده بحث شد و گفتيم: روش آموزش، در سراسر کشور بايد يکسان باشد، معني ندارد که هر مدرسه طبق سليقه ي خودش عمل کند.
بحث هاي جزئي اين گونه امور به شورا ارتباطي ندارد. ولي شورا مي گويد: اگر روش و برنامه اي براي آموزش تصويب و انتخاب شد، ديگر درست نيست هر مدرسه اي روشي داشته باشد. هماهنگي مدارس، در آموزش، گزينش و امثال اينها لازم و ضروري است.
حوزه: شوراي عالي براي حوزه هاي علميه ي شهرستان ها، چه فکري کرده و چه برنامه اي دارد. با توجه به اين که احيا و پر رونق نگه داشتن حوزه هاي علميه ي شهرستان ها، و توجه دقيق و همه سويه به آن ها، افزون بر اين که کار ساماندهي و تحول را آسان مي سازد، سبب مي گردد، جاي جاي کشور اسلامي از برکات علمي و معنوي حوزه هاي علميه ي قوي، بهره مند شوند و معارف و ارزش هاي والاي ديني، به همه جا گسترش يابد.
استاد: سياست کلي شوراي عالي، تقويت حوزه هاي مراکز استان ها و شهرستان هاست. پيش از انقلاب اسلامي، اکثر مراکز استان هاي ما و يا حوزه هاي بزرگ کشور، در هر کدام، حداقل 3 الي 4 مجتهد رده بالا حضور داشتند و در رده ي دوم و سوم هم، 7 الي 8 شخصيت علمي برجسته بودند که با مردم سرو کار داشتند، پاسخ گو بودند، تدريس مي کردند، منبر مي رفتند و ... لذا در اين مراکز طلاب خوبي بودند و حوزه هاي شهرستان ها از حوزه هاي قابل توجه به شمار مي آمدند. مانند: حوزه هاي: اصفهان، شيراز، همدان، تبريز، اروميه و ... حالا حوزه ي مشهد و قم، حساب شان جداست.
الان وقتي نگاه مي کنيم به وضع حوزه هاي اين شهرها، نگران مي شويم. بسياري از شخصيت هاي بزرگ ما، نگران وضع حوزه ها هستند. بعضي از حوزه ها، هيچ کس را ندارند و بعضي حوزه ها يکي - دو نفري دارند در حدود اوايل اجتهاد، در حدّ اجتهاد بالا نيستند.
خوب اين روند، از طرفي اثر قهري پيروزي انقلاب اسلامي و جذب شدن علماي بزرگ مراکز شهرستان ها و حوزه هاي شهرستان ها، به کارهاي حکومتي بوده است و از طرفي سن بعضي بالا بوده و در طي اين سي سال، از دنيا رفته اند و حوزه هاي علميه ي مراکز استان ها و شهرستان ها، از شخصيت هاي بزرگ علمي و معنوي اثرگذار خالي شده اند. از اين روي، قرار بر اين شد مراکز استان ها با عنايات الهي و به حول و قوه ي خداوند، تقويت شوند و ترتيبي داده شود که طلبه حداقل بتواند تا 4 -5 سال از درس هاي خارج را، در آن جا بگذراند و از حوزه هاي کوچک به مرکز استان بيايند و سطح را تمام کرده و بعد به حوزه ي قم بيايند. اين روشي که اکنون وجود دارد و طلبه ي حوزه ي شهرستان مستقيم به سوي قم حرکت مي کند، درست نيست.
مراکز استان ها بايد تقويت بشوند، تا جايي که بتوانند طلبه هاي خودشان را همپاي درس هايي که در قم وجود دارد و تا چند سال در درس خارج، اداره کنند. در اين طرح، ممکن است از بعضي اساتيد خواهش بشود که به اين حوزه ها کمک بکنند.
حوزه: مقام معظم رهبري در ديدارشان با فضلا و نخبگان حوزوي، روي تحول در حوزه تاکيد فرمودند. حال به نظر حضرت عالي، تحولي که مورد مطالبه ي مقام رهبري است، چگونه بايد مديريت بشود که هم از تک روي پرهيز شود و هم از دست به کار شدن همه ي نهادهاي حوزوي، بدون هماهنگي با يکديگر و در نتيجه به زمين ماندن مطالبات رهبري در باب تحول حوزه، جلوگيري به عمل آيد و مسائل و کار و برنامه ي همه ي نهادهاي حوزوي، با مديريتي واحد، سازمان دهي شود و به پيش برود.
استاد: اين، همان چيزي است که ما روي آن حساس هستيم. در آخرين جلسه
روي آن، بحث طولاني انجام گرفت. خوب اين مسأله که هر کسي درباره ي مطالبات رهبري کاري انجام دهد، در حقيقت معنايش اين هست که هيچ کاري انجام نخواهد شد. معناي اين که هر کسي کاري را در اين درباره انجام مي دهد، يعني کار اساسي انجام نمي شود.
چون آن چيزي که مقام معظم رهبري خواستند، تحول در حوزه هاي علميه است. نمي شود گفت دفتر تبليغات اسلامي، جامعة الزهرا، جامعة المصطفي، جامعه ي مدرسين، هر کدام جداگانه کاري انجام دهند و هيچ يک از کار ديگري هم خبر نداشته باشد و سليقه هاي فردي هم، منشا اين کارها باشد.
روشن است که در اين بين، هر نهادي که پول، امکانات و نيروي بيش تري داشته باشد، تبليغات بيش تري خواهد داشت. اين کار، راه به جايي نمي برد و به نتيجه ي مطلوب نمي رسد و حتي مي توان گفت برنامه هاي ريخته شده را هم خنثي مي کند.
چندي پيش، يکي - دو نفر از آقايان، که مسئوليت نهادهايي را در حوزه بر عهده دارند، تشريف آوردند اينجا و در خدمتشان بوديم. البته، قبل از آن، يکي - دو شماره ي مجله و خبرنامه در باب تحول براي من فرستاده بودند و من هم مروري روي آن ها داشتم. به آقايان عرض کردم: کار شما درست نيست و شايد زيان آور هم باشد، با اين که عنوان و اسم تحول و پاسخ گويي به مطالبات رهبري هم دارد. اين کار شما، در حقيقت، کارهايي که شوراي پيشبرد و ارتقا، تنظيم کرده است، خنثي مي کند و آن ها مأيوس مي شوند و کار پيش نمي رود.
آنان هم پاسخ هايي دادند که اشاره مي کنم. در لابه لاي صحبت هايم با آقايان، گفتم: اين مسأله را بايد در شوراي اصلي پيشبرد و ارتقا مطرح کرد. خوشبختانه در جلسه ي شورا مطرح شد و همه ي اعضا تأکيد داشتند که کار شورا، تا اين جا کار منطقي است و بايد ادامه يابد. در آن جلسه، مسئوولان بعضي از بخش هاي حوزوي که کارهايي را هم در باب تحول شروع کرده بودند، خيلي راحت و صميمانه گفتند: اگر شوراي پيشبرد و ارتقا، تکليف بکند که اين کارها بايد تعطيل بشود، ما تعطيل مي کنيم. ما اين مبني را قبول داريم که بايد کار علمي تر، دقيق تر و با حساسيت بيش تر پيش برود. با شعار که نمي شود اصلاحات انجام داد. شعار، دو - سه روزي صدا مي کند و بعد هم تمام مي شود. حتي، چه بسا ناراحتي ايجاد کند و براي عده اي ايجاد توقع نمايد و بعد هم، هيچ نتيجه ي عملي به دنبال نداشته باشد. در آن جلسه، توجيه آقايان را راجع به کاري که در باب تحول، شروع کرده بودند، نقل کردم. گفتم: آقايان مي گويند: شوراي پيشبرد کارهاي علمي خودش را انجام مي دهد در حالي که کارهاي انجام شده اش را به حوزه نگفته است که چه کارهايي انجام داده، کارها چيست و به کجا رسيده است. آقايان گفتند: ما درصدد فرهنگ سازي براي پذيرش تحول هستيم، نه اين که بخواهيم در اصل مسأله تحول دخالت بکنيم.
بعضي از آقايان ايراد گرفتند که معناي فرهنگ سازي چيست؟ معناي دخالت در کار چيست؟ اين کاري که انجام گرفته، به گونه اي دخالت در کار است و اين دخالت، موجب مي شود که خود اين شورا هم، کم کم، تضعيف بشود و نتواند کارهايش را انجام دهد.
مسئولان نهادها و بخش هايي که در باب تحول کارهايي انجام داده بودند، وقتي در برابر انتقاد اعضاي شوراي پيشبرد قرار گرفتند، پذيرفتند آن قسمت هايي که به نظر جمع، دخالت است، کنار بگذارند و قسمت هايي که فرهنگ سازي است، ادامه بيابد.
به نظر من، اکنون شوراي پيشبرد و ارتقا، به طور طبيعي کار خودش را خوب انجام مي دهد و اميدوارم به نتايج دقيقي برسد و به دور از شعار، مطالبات رهبري را به سرانجام خوبي برساند.
حوزه: اساتيد، فضلا، طلاب، فرهيختگان و صاحب نظران حوزوي، در باب تحول، چه بسا ديدگاه ها و نظرها و پيشنهادهايي داشته باشند، آيا در شوراي پيشبرد و ارتقا، يا شوراي عالي، براي شنيدن و انتقال اين ديدگاه ها، جايي در نظر گرفته شده است که آن ها را با روش و اسلوبي درست و دقيق بگيرد و به مراکز تصميم گيري انتقال بدهد و در حقيقت از فکر اساتيد، فضلا و طلاب به بهترين وجه بهره برد.
استاد: کميسيون هاي آموزش، پژوهش و تبليغ، از صاحب نظران هر رشته، دعوت مي کنند، تا در مصاحبه اي که براي آنان ترتيب داده شده است، شرکت کنند و ديدگاه هاي خود را بيان کنند.
در حوزه، پژوهشگاه هاي بسياري وجود دارد که با سليقه هاي مختلفي عمل مي کنند. اساساً يک اساسنامه ي مشخصي براي پژوهشگري در مسائل علمي حوزه نداريم. بايد صاحبنظران و همان هايي که کار پژوهشي دارند، بنشينند، بحث کنند و اساسنامه اي تنظيم کنند.
در کميسيون پژوهش، اکنون اين مسأله دنبال مي شود، با اشخاص مصاحبه مي کنند، تا راه حلي پيدا شود.
در اين جا من اعلام مي کنم: صاحب نظران، اساتيد، پژوهشگران و ... بيابند و ديدگاه هاي خود را بيان کنند. يا تماس بگيرند، اعلام آمادگي بکنند، تا از کميسيون، کساني بروند و ديدگاه هاي ايشان را بگيرند و به کميسيون انتقال دهند. حال در باب آموزش، يا پژوهش و يا تبليغ ديدگاهي دارند، از اين طريق اعلام کنند، حتماً کميسيون هاي مربوط، استقبال خواهند کرد.
حوزه: براي به حقيقت پيوستن اصلاحات مورد نظر و تحولي که بايد در حوزه به وجود بيايد، فرهنگ سازي به طور جدّي لازم است. چون با فرهنگ سازي، اولاً موانع برطرف مي شوند، ثانياً استقبال از تحول و اصلاحات، فراگير مي شود و ثالثاً سبب مي شود طلاب، فضلا و اساتيد به ميدان مشارکت بيايند و به تحول و پيشرفت آن کمک کنند. زيرا اگر بدنه ي حوزه با تحول همراهي نشان ندهد، بي شک تحول با بن بست هاي گوناگوني روبه رو مي شود و راه آن، فرهنگ سازي است که بايد در دستور قرار بگيرد. آيا شوراي عالي و يا شوراي پيشبرد و ارتقاء، به اين امر مهم توجه ويژه دارند؟
استاد: مسأله ي فرهنگ سازي، يک مفهوم اصطلاحي دارد و يک مفهوم طلبگي: ما اين جور مي فهميم، يعني افکار عمومي را براي اقدامي که مي خواهد انجام بگيرد، آماده کردن. به گونه اي که افکار عمومي در برابر اقدام، عکس العمل نشان ندهد، مقاومت نکند، تا بشود کار را به درستي انجام داد.
اما در فضاهاي علمي، فرهنگ سازي، يک مقدار معناي تخصصصي تري پيدا مي کند.
فرض کنيد در حوزه ي علميه، ما با همه ي موفقيت ها و پيشرفت هايي که بعد از انقلاب داشته ايم، هنوز مدرسان و فضلايي داشته باشيم که معتقد باشند ما کاري به حکومت نداريم و با حکومت ارتباطي نبايد داشت. البته من در سطح مراجع، کسي را نمي شناسم که اين چنين تفکري داشته باشد. آناني که معتقد بر بي ارتباطي با حکومت هستند، مي گويند: ما بايد درس و بحث خود را به همان سبک قديم داشته باشيم. مي گويند: شيخ مفيد، شيخ طوسي، محقق کرکي و صدها عالم بزرگ ديگر، با همان روش قديم درس خوانده و به آن مقامات رسيده اند. بايد طلبه ها درس بخوانند و ما هم درس بگوييم و باقي قضايا را هم خدا درست مي کند.
خوب، در يک چنين فضايي، ما بخواهيم بگوييم که آقا! انقلاب شده و حکومت اسلامي، در دست روحانيت است و مسئووليت آن با روحانيت است و بايد اول شخص کشور، مجتهد جامع الشرائط و مدير و مدبر باشد. حال کجا بايد چنين شخصي تربيت شود؟
اين فکر در حوزه وجود دارد. کم و بيش صاحبان چنين تفکري را مي شناسم. نمي گويم فکر غالب است، ولي فکري است که اثر بيروني اش ديده مي شود. براي اينها بايد فرهنگ سازي کرد. از اين راه که فقيه، بايد مباني فقهي حکومتي را به درستي بداند و حتي بيش تر از مسائل فردي، به آن توجه کند. مشکلات امت اسلامي را بتواند، با اجتهاد حل کند، نه اين که بخواهد سليقه اي به حل آن ها بپردازد. بايد با مباني شرعي حرکت بکند.
اصلاح بايد سمت و سوي فکر حکومتي داشته باشد. رئيس قوه ي قضائيه و قضات بايد مجتهد باشند. اگر همه ي قضات لازم نباشد که مجتهد باشند، بالاخره بايد تعدادي از آنان مجتهد باشند. در ديوان عالي، که عالي ترين مراحل قضايي است، بايد چند مجتهد باشد. در شوراي نگهبان بايد مجتهدين باشند که بگويند مصوبات مجلس، با شرع و قانون اساسي همخواني دارند يا ندارند. اينان بايد کجا تربيت شوند؟ غير از اين است که حوزه هاي علميه مسئووليت تربيت اين چنين کساني را دارند؟
براي تربيت کساني که بتوانند فقه اسلام و مکتب خاندان عصمت و طهارت را حفظ بکنند، ايجاد تحول در درس ها و بحث ها ضروري است. تا در درس ها و بحث هاي حوزه تغييري ايجاد نشود، نمي توان براي نيازهاي حکومت اسلامي، نيرو تربيت کرد. بايد درس ها و بحث ها به گونه اي باشند که نيازهاي حکومت تأمين شوند. نه اين که بدون توجه به نيازهاي حکومت و جامعه به کار درس و بحث خود ادامه بدهيم تا پس از مدتي حکومت اسلامي - که پس از هزار سال تلاش علماي اسلام به دست آمده است و ما به اين نقطه رسيده ايم، نقطه ي مطلوبي که ائمه ي ما دنبالش بودند - ببيند که هيچ کس را ندارد و دستش خالي است.
حال با اين فکر، که اثرات بيروني هم دارد، چگونه بايد برخورد کرد؟
قطعاً برخورد حاکمانه، يا برخورد با قدرت، نمي تواند نتيجه بخش باشد، حتي گاهي ممکن است نتيجه ي عکس بدهد؛ يعني نتيجه به ضرر باشد. عده اي هم، چون مخالفِ اصل حاکميت اسلام هستند، از اين فرصت ها استفاده مي کنند و يکي - دو نکته را مستمسک قرار مي دهند و افکار نسل جوان حوزه را به انحراف مي کشانند. من فکر مي کنم فرهنگ سازي در اين شرايط و در اين فضاي فکري، مي بايست به شکل تماس با افراد باشد. تماس دوستانه، صميمانه و راحت بحث کردن و گفتن اين نکته که شما حضرت امير (ع) را چه جور امامي مي شناسيد؟ حضرت موسي بن جعفر (ع) که به زندان افکنده شدند، چه جور امامي مي شناسيد؟ آنان هدف شان چه بوده است؟
از فقهاي عظام، که در گذشته، بعضي هاشان در مسائل حکومتي هم دخالت مي کردند، چه شناختي داريد؟
آهسته آهسته بايد تفکر اينان را اصلاح کرد. وقتي تفکر اين افراد اصلاح شود، طبعاً تفکر شاگردانشان نيز اصلاح خواهد شد.
از اين جهت، از مدرسان محترمي که به مسائل حکومتي توجه دارند و به مشکلات حوزه هم توجه دارند، ولي به دلايلي در درس و بحث خود به آن ها نمي پردازند و مي گويند ما درس مان را مي گوييم و مي رويم، کافي است، بايد درخواست کرد به مسائل حکومتي بپردازند، مسائل نو را مطرح کنند و به سراغ مسائل نو بروند.
آقاياني که در مکاسب از معاملات بحث مي کنند؛ اما وارد بحث از معاملات جديد نمي شوند؛ مثلاً معاملات الکترونيک را طرح نمي کنند و يا اصلاً بعضي معاملات الکترونيک را نمي دانند، راه اصلاح اين است که با آنان وارد گفت و گو شد و قانعشان کرد، بروند معاملات الکترونيک را ياد بگيرند، تا بحث از معاملات به روز شود و ناظر به مسائل روز باشد.
ما نمي گوييم خيار مجلس و خيار حيوان را نبايد بحث کرد مي گوييم در ضمن بحث، يک مثال از معاملاتي که امروز رايج شده است، بزنيد. در حالي که من بارها گفته ام: امام، رضوان الله تعالي عليه، در بحث هاي فقهي و اصولي که داشتند، با مثال هايي که مي زدند، ما را به دنياي جديد و مسائل جديد آشنا مي کردند.
پس نتيجه اين شد که در مورد فرهنگ سازي، در حوزه ي علميه، نمي شود از مُدل هاي فرهنگ سازي عمومي استفاده کرد. در افکار عمومي، از طريق راديو و تلويزيون، روزنامه ي کثيرالانتشار، سخنراني ها و سمينارها مي توان اثر گذاشت؛ اما در افکار مدرسان و فضلا، از اين راه ها نمي توان اثر گذارد. بايد با گفت و گو، نشست ها و صحبت هاي علمي و دوستانه اثر گذاشت.
حوزه: از اين که مصدع اوقات شريف شديم و در چندين جلسه، با حوصله و سعه ي صدر به پرسش هاي ما پاسخ داديد، کمال تشکر را داريم و اميدواريم سخنان حضرت عالي براي حوزه ها، اساتيد محترم، فضلا و طلاب، مفيد و راهگشا باشد و در نزد خواص مقبول افتد.
از اين مجال استفاده مي کنيم و از حضرت عالي مي خواهيم که اگر رهنمودي براي ما اصحاب مجله ي حوزه، حوزه ها و طلاب عزيز داريد، بفرماييد.
استاد: خواهش مي کنم. من اهل توصيه نيستم. خودم نيازمند توصيه هستم. اما نگراني و دغدغه ي خودم را عرض مي کنم: از جمله چيزهايي که غالباً در هر فرصتي که به دست آمده، اظهار نگراني کرده ام، همين مسأله ي جمود بر بحث هايي است که نه تنها رنگ حکومتي ندارند، بلکه مانع مي شوند از اين که مسائل فقهي رنگ حکومتي بگيرند. در حالي که امام، رضوان الله تعالي عليه، به نماز جمعه، حج و ... رنگ حکومتي مي دادند چون معتقد بودند فلسفه ي فقه، حکومت است.
اين حرف ها، در حوزه، براي نسل جوان امروز کم گفته مي شود، يا اصلاً گفته نمي شود. وقتي ده سال از اين حالت بي توجهي به مسائل حکومتي و مورد نياز در درس هاي فقهي بگذرد، آن وقت متوجه مي شويم چه کرده ايم و چه شاگرداني به بار آورده ايم.
طلبه هايي که با درس اين آقايان بالا مي آيند، رشد مي کنند و بر اساس تفکر استادشان ساخته مي شوند، بعدها وقتي در جامعه با نيازها و مشکلات رو به رو شوند، در مي مانند. استاد، بايد به آينده توجه کند و بداند مسئوول است، مسئوول تصميم گيري ها و موضع گيري هاي شاگردان خود در آينده است. اين شاگردان که اکنون پاي درس استاد حاضر مي شوند و به سخنان او گوش فرا مي دهند، هميشه اين جا نمي مانند، بالاخره پراکنده مي شوند و اين جا و آن جا و در گوشه و کنار کشور، در نظام و جامعه، منشا اثر خواهند بود. در دانشگاه ها و يا در حوزه ها، به تدريس خواهند پرداخت و ... اينها غير از احکام فردي، بايد چيزهاي ديگري هم بدانند، با مباني حکومت اسلامي و احکام حکومتي و مسائل مربوط به اداره ي جامعه از نگاه فقهي و اسلامي آشنايي داشته باشند.
تکيه گاه اصلي حکومت اسلامي، روحانيت است. اگر خداي ناکرده، حکومت اسلامي، روحانيت را از دست بدهد، کم کم حکومتي مي شود که دشمن خواستار آن است. اين که دشمنان، عليه روحانيت حرف مي زنند به خاطر اين است که اين تکيه گاه نظام اسلامي را سست کنند و يا از ميان بردارند. شکي نيست در اين که هدف آنان، با نآگاهي ما از مسائل روز و مسائل سياسي و حکومتي، زودتر تامين مي شود.
دشمنان اسلام و قرآن، گاه به طور مستقيم وارد نمي شوند، با چند واسطه يکي را عليه اسلام و قرآن تحريک مي کنند. کسي که قرآن را تحريف شده اعلام کند، غير وحياني و يا غير علمي تلقي بکند، به مراجع تقليد توهين روا بدارد، حق و باطل را در هم آميزد، نمي توانيم او را يک آدم ساده بدانيم. اگر آدم ساده اي باشد، بايد ديد از سوي چه کساني و چه دسته ها و گروه هايي، به اين کار وا داشته شده است و مورد استفاده قرار گرفته است. بعضي مي گويند: اين طور نيست، شما فکر مي کنيد!
مي گويم: پس پول هايي که کنگره ي آمريکا براي تبليغات عليه نظام جمهوري اسلامي، خرابکاري در داخل ايران، ايجاد تفرقه و براندازي اختصاص داده، کجا و چه جور خرج مي شوند؟ بي شک پول هايي را که اختصاص داده اند خرج شده و خرج مي شوند، منتهي، با 1، 2 و 3 واسطه.
در اين جا، به مناسبت خاطره اي از مرحوم پدرم نقل مي کنم: ايشان مي گفت:
«روضه خواني در حرم حضرت معصومه (س) هميشه روضه ي دَرِ خانه حضرت زهرا (س) که به پهلوي مبارک ايشان زده شده بود، مي خواند و خيلي شديد و سخت.
کسي از وي مي پرسد: مگر شما روضه ي ديگري بلد نيستي که همه اش همين روضه را مي خواني؟ يا کساني که نذر کرده اند در اين مکان روضه بخواني، همه، نذرشان اين است که روضه ي اصابت کردن در به پهلوي حضرت زهرا (س) را بخواني؟
روضه خوان گفته بود: روضه هاي ديگر بلدم و مي توانم بخوانم؛ اما چه کنم کسي که به من پول مي دهد، از من مي خواهد که فقط همين روضه را بخوانم و تکرار کنم. آن آقا، کنجکاو مي شود ببيند آن فرد کيست که به اين روضه خوان پول مي دهد.
وقتي که او را شناسايي مي کند، از او مي پرسد قضيه چيست؟ چرا نذر کرده اي هميشه روضه ي حضرت زهرا (س) آن هم بخش اصابت دَر به پهلوي آن حضرت در اين مکان خوانده شود؟
گفت: من هم نمي دانم، آقايي به من مبلغي مي دهد و مي گويد برو مبلغ را به چند روضه خوان بده و به آن ها بگو که حرم حضرت معصومه (س)، و چند امامزاده ي ديگر در سطح شهر، حتماً اين روضه را بخوانند.
[پدرم مي گفت:] اين آقا با کنجکاوي قضيه را پي مي گيرد و افراد را شناسايي مي کند، تا 5-6 واسطه مي رسد به سفارت انگليس! «در آن زمان سفارت انگليس در ايران خيلي فعال بوده است. سفارتخانه ي انگليس براي ايجاد اختلاف بين شيعه و سني، اين جور کارها را مي کرده است.
دو تا جزوه چند روز پيش به من دادند، خواندم، گفتم: اينها کتب ضلال است، بگذاريد کنار.
جزواتي را هم يکي از فرزندانم از تهران آورده بود، که گويا در مجاس زنانه پخش شده بود. به من گفت: آقا جان، اين جزوه ها براي اختلاف بين شيعه و سني پخش شده است.
گفتم: از کجا مي گويي.
گفت: همه اش بدگويي و فحش است. کسي که بخواهد بحث کند، فحش نمي دهد. وقتي جزوه ها را خواندم، ديدم واقعاً بد هستند و بايد آن ها را از کتب ضلال دانست. دشمنان، نقش روحانيت و علماي شيعه را خوب فهميده اند؛ از اين روي، به مقابله با اين پايگاه برخاسته اند، بايد خيلي هوشيار بود.
اساتيد بايد به همان ساعت هايي که درس مي دهند، نگاه نکنند، به آينده ي شاگرد هم نگاه کنند. وقتي استادي که مي بيند طلبه اي با او انس گرفته مدت مديدي است در درس او شرکت مي کند، بايد از تفکر او بپرسد و به ارزيابي او بپردازد و ببيند آيا غير از دانستن اصطلاحات علمي، آيا اهل ارتباطات اجتماعي هم هست و افکارش به درد جامعه مي خورد.
بله گاهي تعليم و تربيت هاي غير مستقيم، به مراتب اثر بيش تري از تعليم و تربيت هاي مستقيم دارد. مطالب علمي را گاهي ممکن است انسان فراموش کند، ولي مسائل غيرمستقيم تربيتي فراموش نمي شوند و تا آخر عمر، همراه انسان است.
بسياري از اساتيد ما، خوشبختانه به مسائل تربيتي طلاب و آينده آنان و چيزهايي که بايد بدانند، توجه دارند و اميد دارم آنان که کم تر توجه دارند، کم کم اين رويه را پيش بگيرند و به طلاب آگاهي بدهند و آنان را با مشکلات امت اسلامي آشنا سازند.
حوزه: اميدواريم که بتوانيم از رهنمودهاي حضرت عالي استفاده کنيم.
استاد: مويد و مسرور و موفق باشيد.
منبع: کتاب حوزه شماره 150
ae