مناظره و جدل، آفت بزرگ رسانه ها(1)
مناظره و جدل، آفت بزرگ رسانه ها(1)
مدخل
آنچه از رسانه ها و مطبوعات پخش يا منتشر ميشود، تأثيري مثبت يا منفي بر افكار عمومي ميگذارد.
گاهي رعايت نكردن «اصول» در اين گونه بحثها، موجب افزايش تنش در جامعه و ابهام در افكار مي شود.
گاهي هم برخي با استفاده از رسانه هاي همگاني و زير نامِ بحث آزاد و گفتمان به القائات سوء و شبههپراكني و تخريب و جوسازي مي پردازند و افكار عمومي را مشوّش و مشوب ميسازند.
از اين رو بجاست كه در بحث از «اخلاق رسانه اي و مطبوعاتي»، به موضوع جدل و مناظره و اصول و آداب آن، همچنين به عوارض و آفات آن اشاره شود.
وقتي چنين گفتگوها و بحثهايي در يك جلسه ي كوچك و با حضور افراد معدود صورت ميگيرد، تأثير مثبت و منفي آن بر همان جمع است. اما وقتي چنين بحثهايي به تريبونهاي عمومي و نشريات كشوري و رسانه هاي ملي كشيده مي شود، بازتاب آن هم- چه مثبت و چه منفي- عموميت مييابد و از حساسيّت بيشتري برخوردار ميگردد.
اينك نگاهي به موضوع مناظره و جدل، از منظر منابع اسلامي.
جدال و مراء
و همچنان كه آموزش «سلاح»، براي دفاع و جهاد است، نه براي ترساندن مردم و بستن گردنهها و غارت خلايق و سرقت منازل،
علم و منطق هم، وسيله بحث براي رسيدن به حق است، نه براي تظاهر و خودنمايي و فضلفروشي!
اين، كاربرد بيجاي علم و سوءاستفاده از ابزار است.
اساساً جدال، نوعي بيراهه و كژي در راهيابي به حق است.
خللي به نام جدل
يكي ميفهماند، يكي ميفهمد (افهام و فهم).
يكي ميآموزد، يكي فرا ميگيرد (تعليم و تعلّم).
يكي ميباوراند، ديگري باور ميكند و ميپذيرد (اقناع و اقتناع).
اين رابطه ميان دو فرد يا دو گروه، گاهي حالت رواني طبيعي دارد و گاهي غيرطبيعي است.
يا آلوده است، يا آميخته به لجاجت،
يا قصور در بيان يكي است و يا در فهم آن ديگر.
گاهي تفهيم و تبيين، نتيجه نميدهد و عقيم ميماند و طرف مقابل، در حالت ريب، شك، ابهام، انكار و ترديد باقي ميماند.
و يا نميخواهد بپذيرد و زير بار رود.
ويا بحثكننده به زور و تحميل، ميخواهد حرف خود را به كرسي بنشاند و طرف را وادار به پذيرش كلامش سازد.
«جدل»، يكي از اين عارضههاي سوء و شيوههاي غلط و نوعي «خلل» در رابطه ي تفهيم و تفاهم است.
اگر اين رابطه، به صورت صحيح و با وجود همه شرايطش و با استفاده از روشهاي مناسب در بحث، تحقق پذيرد، حق روشن خواهد شد و طرف را هم به موضع باور و پذيرش خواهد كشاند كه گفتهاند:
«الحقيقه بنت البَحث؛ حقيقت، زاده ي بحث است».
البته بحثي درست و روي اصول و معيار.
اگر فهماندن يا فهميدن، از حالت غيرطبيعي و غيرسالم و غير عادي برخوردار باشد، اين نوع بحث، نازا و عقيم است و به بار نمينشيند.
اگر دو طرف، به نيت انگيزه ي روشن شدن «حق» در يك مسأله و موضع، «مباحثه» كنند، فرزند سالم و كامل و زيبايي به نام «حقيقت» به «دنياي باور» پا مينهد. اما اگر شيوه غلط باشد و اين عمل زايندگي، به صورت كورتاژ، يا اعمال فشار باشد، مولود «ناقص الخلقه» خواهد بود، يا بيمار و ناسالم، يا مرده به دنيا خواهد آمد، يا بحثكننده را سر «زا» خواهد كشت.
ميگوييد نه؟ مجادله اي شديد را بنگيرد! كدامش به ثمر نشسته است؟
بيراهه ي جدل
دلايلْ قوي بايد و معنوي
نه رگهاي گردن به حجت قوي(1)
برخي دوست دارند هميشه يك تنه به قاضي بروند و همواره، نتيجه ي بحث، طبق رأي آنان باشد.
عده اي علاقمندند هميشه «احسنت» بشنوند و تحمل نقد و نظر مخالفي را ندارند.
اين، خصلتي جبّارانه در مسير دانش است. جايگاه چنين افرادي كه غرور علمي و لجاجت و يك دندگي، اجازه نميدهد حرف مخالفي را بشنوند يا بپذيرند، دوزخ است.
جدل، صفت و عمل زشتي است، هر چند با ايات قرآني باشد. كشمكشهاي بيهوده در بحث، نابخردانه است، هر چند در مسائل اعتقادي باشد.
امام صادق(ع) در حديثي، ضمن بر شمردن اقسام طالبان علم، يك دسته را هم كساني ميداتند كه علم را براي جهل و جدال فرا ميگيرند. و ميفرمايد:
«صاحبان ناداني و جدل، آزاردهندهاند و جدالگر، در مجامع مردان، گفتگو از علم و اوصاف حلم ميكنند، لباس خشوع به بر ميكنند، ولي از پرهيزكاري خالياند، خداوند دماغشان را خرد كند و كمر بندشان را پاره سازد».(2)
سعدي گويد:
«هر كه با داناتر از خود، مجادله كند تا بدانند كه «دانا»ست، بدانند كه «نادان» است».(3)
بيجهت نيست كه اولياي دين، اين همه از اين بيراهه در بحث و تفهيم، انتقاد و نكوهش كرده اند. به بعضي از اين احاديث اشاره ميكنيم:
امام صادق(ع):
با همين مضمون و مشابه آن، احاديث فراواني است.
در كتابهاي حديثي، فصول متعدد و عناوين مستقلي در باب همين نحوه برخوردها به چشم ميخورد.(5)
شيوه ي مراء ،ناشي از عدم صداقت است و مفهوم آن، به تعبير مرحوم نراقي: عبارت است از طعن در سخن ديگري براي اشكار ساختن خلل آن و هدفي جز تحقير و توهين نيست و مرائي، ميخواهد برتري و هوش را بنماياند. جدال، نوعي از مراء است كه به مسائل اعتقادي و تثبيت آنها بستگي دارد. مراء و جدال، غير از موارد استثناء شده، از كارهاي ناپسند، و ريشه ي بسياري از بديها و فتنههاست.(6)
و در ختي است كه در زمينه ي كبر و غرور انسان رشد ميكند و منشأ جدال، به تعبير قرآن، «كبر دروني» است و آنان كه بيدليل، در آيات الهي مجادله ميكنند، در سينههايشان كبر است.(7)
«جدال احسن» چيست؟
در آيه ي (جادلهم بالّتي هي احسنُ)، (8) سه شيوه و ابزار دعوت به «راه خدا» بيان شده است:
1. حكمت.
2. موعظه نيكو.
3. جدال احسن(نيكوتر).
در مجادله ي نيكو، كاوشي طرفيني براي يافتن و كشف حق است، نه تلاش براي مچگيري از طرف مقابل و گيرانداختن او در مخمصهها! و نه تحميل عقيده، و نه تحقير و توهين. در بحث بايد طرف، اطمينان يابد بر صداقت تو، تا در دلش آمادگي پذيرش پديد آيد.
حبّ ذات در افراد وجود دارد. اگر اين تصور در طرف بحث تو باشد كه برگشتن از راي يا پذيرش نظر تو، نوعي عقبنشيني و شكست است، هرگز نخواهد پذيرفت.
در «جدال احسن»، به اين علاقه ي به ذات كه در طرف است، بايد توجه كني تا شخصيت خود را خرد شده احساس نكند و هويت خويش را سالم بيابد.
در «جدال احسن» هدف، اشكار شدن «حق» است، نه به كرسي نشستن حرفِ ما و شكست حريف، به هر وسيله كه باشد!
تحميل، حالت عكسالعملي پديد ميآورد و به موضعگيري وا ميدارد.
در جدال احسن، بحثكننده بايد از هر چه كه حساسيت طرف را برميانگيزد و او را خشمگين و عصبي ميسازد و او را در رأي باطلش تثبيت ميكند، پرهيز كند و از حرفهاي زشت و تعبيرات زننده، بپرهيزد و گرنه «جدال بهتر» نخواهد بود.
از امام صادق(ع) فرق جدال به احسن و غير احسن را پرسيدند. پاسخ فرمود: «جدال ناپسند، آن است كه با پيرو باطلي بحث كني و او باطلي را باز گويد و تو نتواني با حجت الهي پاسخ آن را بگويي، آنگاه سخن او را انكار كني، يا حقي را كه آن باطل پرست، به كمك آن ميخواهد باطل خويش را به كرسي بنشاند، انكار كني، تا مبادا او بر تو غلبه يابد؛ چون نميداني چگونه بايد پاسخش را بگويي.
اين گونه بحث، بر پيروان ما حرام است كه وسيله اي براي امتحان و فتنه ي برادران ضعيف خود و پيروان باطل گردند. پيروان باطل، ضعف شما را در جدل و بحث، دليل درستي مدعاي خودشان قرار ميدهند و ضعيف ايمانان هم سست ميشوند.
اما جدال نيكو و احسن، آن است كه خدا به پيامبرش فرمان داده، تا با منكران قيامت و زندگي دوباره ي پس از مرگ، بحث كند».
حضرت، پس از ذكر آياتي كه در اين مورد و در رفع شبهات و اشكالات مشركان است، ميفرمايد: «پس اين است جدال به روش بهتر، چون راه را بر بهانه گيري هاي كافران ميبندد و شبهه هاي آنان را ميزدايد. ولي در جدال به « غيراحسن»، چون نمي تواني ميان حق و باطل جدايي بيفكني و باطل را پاسخگو باشي، حق را منكر ميشود. اين حرام است، چون تو هم مانند او حق را انكار كردهاي.(9)
ميبينيم كه هم «شيوه»، عامل تعيين كننده است، هم انگيزه، ارزشگذار است و هم هدف، معيار خوبي و بدي جدال ميشود. و اگر هدف شايسته در كار نباشد، رها كردن، شايسته تراست و به تقوا نزديكتر.
«جدال احسن»، روش مطلوبي است كه خداوند خود، در آيات قرآن به گستردگي، آن را به كار گرفته است و در كنار آن، از مجادله ي بدون دانش و آگاهي هم نهي نموده است.010)
اولياي دين نيز، از شيوه ي جدال احسن با مخالفات و پيروان عقايد باطله استفاده ميكردند.(11) و علماي بسياري اين «سنّت حسنه» را داشتهاند و در گفتگوهاي شفاعي يا مكاتبات و يا تأليفات، بر مبناي منطق و برهان، متين و محترمانه، به نشر حق و ردّ باطل ميپرداختند.
«الراحلة المدرسية» محمد جواد بلاغي، يك نمونه است.
«المراجعات» سيد شرفالدين، شاهد ديگر.
و... «الغدير» علامه ي اميني، سندي ديگر بر اين گونه جدالهاي احسن.
اين روش را، عالمان ديني ما و ياران امامان شيعه، از «پيامبر و آل» فرا گرفتهاند و خود آن حضرت، به فرمان الهي، همراه با حكمت و موعظه ي حسنه، از جدال و بحث نيكو همو بهره ميگرفت.
سيره ي ائمه دين، اسوه ي ما، در اين گونه كارهاست و حالتها و رفتارها و شيوههاي آنان را بايد از اين ديد، مورد دقت نظر قرار داد.
چه وقت، با دشمن بحث ميكردند؟ چه موقع، اعراض از بحث ميكردند؟ در چه شرايطي، سكوت ميكردند و چه هنگام، ياران را امر به سكوت مينمودند و هنگام بحث، چه شيوه اي داشتند؟
اگر بحث، براي افزايش «معرفت» و «ارشاد» گمراهان باشد، ار پرسيدن، به نيت كشف حقيقت باشد و پاسخ گفتن، به قصد كمك به اين هدف، ديگر چه جاي خصومتي و كشمكشي؟
«بحث طلبگي» در محيط هاي علمي و حوزهها، از «رنگ جدال احسن» برخوردار است.
امام امت(قدس سره) ميفرمايد:
مناظره، معركه ي جنگ نيست! رينگ «بوكس» نيست! بحثكننده، «گلادياتور» نيست كه در «سيرك جدل» به جان حريف افتد!
مناظره، خلع سلاح يك محارب فكري و مفسد عقيدتي سازنده و تفاهم لطيف، براي رسيدن به ديدگاه حق است، و نبايد به عمليات سمپاشي و شكپراكني و لجن مالي تبديل گردد. و نبايد به «خصومت» بيانجامد.
ناسالم بودن جريان بحث و جدال، در تاريخ اسلام، چه فتنهها برپا كرده و چه مسلكهاي جديد و فرقه بازيهاي گونهگون پديد آورده است و به مخاصمات، كتككاريها، اخراجها، تكفيرها، تهمتها و تفرقهها كشيده شده، به خصوص ميان فرقههاي چهارگانه ي اهل سنت و علمايشان و هوادارانشان. و گاهي به آتش كشيدن بازارها و مدرسهها و كشتارها را در پي داشته است و هر دسته اي، مال و جان طرف مقابل را هدر دانسته است.(13)
سنّت بحث آزاد
«تحملناپذيري» نسبت به افكار ديگران، راه را به روي يك بحث آزاد و مناظره ي سالم مي بندد و تكفير و تفسيق و تهديد، هيچوقت جلوي فكري را نميگيرد و انديشه اي را از رسوخ و نفوذ، باز نميدارد.
ليكن، بايد آمادگي قبول و حسن نيت و قدرت درك طرف مقابل را سنجيد و به همان ميزان، پيش رفت.
اگر استعداد پذيرش نباشد، قويترين بحّاث هم كاري از پيش نميبَرد و تيغش در ميدان جدل نميبُرد و اگر لجاجت و عناد در كار باشد كه بدتر!
توصيه امام صادق(ع) چنين است:
بر سر مسائل مكتبي و اعتقادي و پذيرش ولايت ائمه هم، نبايد با ديگران كه فاقد زمينه ي لازماند، جر و بحث و دعوا كرد.
مردي خدمت امام صادق(ع) رسيد و گفت: من فردي مخاصمهگر هستم و با هر كس كه علاقه دارم اين امر شود (خط ولايت ائمه و تشيع)، بحث و جدال ميكنم. حضرت فرمود:
«با كسي دعوا و مخاصمه نكن! هرگاه خدا براي بنده اي خيري اراده كند، در دلش خطي مياندازد كه يكي از شما، احساس ميكنيد دوست داريد او را ببينيد!».(15)
كشش قلبي به سوي هم، زمينه ساز قبول و پذيرش و حقگرايي است.
پي نوشت ها :
1. سعدي (امثال و حكم، دهخدا، ج2، ص 818).
2. كافي، ج1، ص 49؛ محجهالبيضاء، ج1، ص 128.
3. گلستان سعدي، باب هشتم.
4. كافي، ج1، ص 47؛ محجهالبيضاء، ج1، ص 127.
5. ر.ك: بحارالانوار، ج70، ص 396، ج2، ص 124 و 138 و ج 9 و 10 (احتجاجات)؛ اصول الكافي ج2، ص 300؛ كنزالعمال، ج10، ص 185؛ سفينه البحار، ج2، ص 531 و 596 و ج1، ص221؛ الحياه، ج2، ص321 و 322 و منابع حديثي ديگر.
6. جامعالسعادات، نراقي، ج2، ص 282.
7. مؤمن/56.
8. نحل/124.
9. بحارالانوار، ج2، ص 125 و ج9، ص255.
10. از جمله، ر.ك: حج/ 2 و 7؛ آلعمران/65؛ مؤمن/35 و 55
11. ر.ك: احتجاج طبرسي و بحارالانوار، ج9 و 10.
12. صحيفه نور، ج17، ص 97.
13. براي آشنايي با اين گونه مناقشات و جدالهاي انحرافي، ر.ك: الامام الصادق و المذاهب الأربعه، ج1، ص 186- 200، تحت عنوان: حركهالتنازع بين المذاهب.
14. بحارالانوار، ج2، ص 132، ح21 و ص 134، ح28.
15. همان، ص 133، ح27.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}