حکومت جهاني واحد (3)
حکومت جهاني واحد (3)
رويارويي جهان بيني سکولاربا جهان بيني الهي
ليبرال -دموکراسي گزينه برتر غرب:نگاهي ازدرون
ليبرال ها دموکراسي را در بدترين حالت افراطي آن، تهديدي براي آزادي، مالکيت و فرهنگ به شمار مي آورند. در بهترين حالت وسيله اي براي آزادي است، مشروط به اين که اصول آن به گونه اي تجديد نظر و تعديل شود که از خطر استبداد مردمي محفوظ بماند. اين شرط هنگامي تحقق خواهد يافت که دموکراسي به «ليبرال -دموکراسي »تبديل شود. (1)
بدين ترتيب، دموکراسي در نظر پيروان ليبراليسم، بيشتر به منزله «وسيله اي براي حفظ آزادي، فرديت و تکثر تلقي شده است» نه يک هدف برجسته و ماندگار. با اين توصيف، مهم ترين وظيفه هر حکومت ليبرال-دموکرات، اين است که در جهت تأمين حداکثر آزادي شهروندان گام بردارد.(2) تأمين اين آزادي ها ي فردي و جمعي به طور طبيعي، محدود و منوط به اين است که در اصطکاک با آزادي هاي ديگران قرار نگيرد. بديهي است چنان چه آزادي هاي فردي و جمعي تنها براساس خواست انسان ها تأمين و، توسعه و کنترل يابد و هيچ عاملي وراي عامل انساني در تأمين و کنترل آن نقشي ايفا نکند، حق آزادي انسان ها را ضايع مي گرداند و جوامع بشري رابراي به پراکندگي و جدايي گرفتار مي سازد.
نابهنجاري ها و نابساماني هاي ناشي از نظام ليبرال -دموکرات در غرب، حکايت از اين دارد که چنان چه اين نظام بخواهد جهاني شود و برجهان حاکميت يابد، نابساماني ها و ناهنجاري هاي ناشي از آن در جهان گسترش خواهيد يافت، آن گاه بشر با نابساماني جهاني شديدتر و ويران گرتري رو به رو خواهد شد که گريز از آن به اين سادگي ميسر نخواهد بود. هم آهنگي دموکراسي و ليبراليسم در غرب به تعبيري، بيان گر هم آهنگي حاکمان سياسي و نظريه پردازان حوزه سياست با شيوه هاي اجرايي اعمال حاکميت سياسي است. بدين ترتيب، چنان چه دموکراسي را به مفهوم حاکميت اکثريتي بدانيم که به هر طريق و ترفندي بر مسند حکومت نشسته اند، ليبراليسم را بايد شيوه خاصي از حاکميت بشناسيم که بر اساس آن، ارزش هاي ليبرالي نظير آزادي هاي فردي و گروهي دموکراتيزه مي شود به تعبيري، تحت نظارت گروه حاکم قرار مي گيرد يا محدود مي شود. کوتاه سخن اين که غرب با به کارگيري چنين الگويي از حکومت، هنوز نتوانسته است خود را نجات دهد، حال چگونه مي تواند انديشه نجات جهان را در سر بپروراند؟!
ليبرال ها به اميد که بتوانند حکومت مطلقه را محدود کنند و حکومتي برپايه وفاق ايجاد نمايند، ناخواسته تصويري ارائه دادند که از ابتدا از آن گريزان بودند. وفاق از سوي چه کساني؟ اين اولين سؤال چالش برانگيزي است که ليبرال ها مجبورند به آن پاسخ دهند. انديشه وفاق خواه ناخواه، به سمت و سوي دموکراسي گرايش مي يابد. بدين ترتيب، بورژوا ليبرال ها بيش از پيش، اسير دامي شدند که خود گسترده بودند. آنها تا جايي که خود به حساب آورده شوند، براي اصل وفاق ارزش قايل بودند، اما هنگامي که سخن گويان راديکال آن را به طبقات پايين جامعه تعميم دادند، هراسان شدند. بنابراين، چنان که ک. ب. مک فرسون خاطرنشان مي کند، دموکراسي تا همين اواخر نيز چيزي نبود که همه با آن موافق باشند. به عکس، «دموکراسي واژه اي ناپسند شمرده مي شود. همه آنايي که سرشان به تنشان مي ارزيد، مي دانستند که دموکراسي در مفهوم اصلي آن، يعني حکومت مردم يا حکومت براساس اراده انبوه مردم چيز بدي است و براي آزادي فردي و همه زيبايي هاي زندگي مرگ بار است ».(3)
نظام ليبرال -دموکراسي مورد نظر و پذيرش غرب، از جنبه ساختاري و محتوايي مراحل تئوريزه شدن را پشت سرگذارده و در مواردي حتي در ساحت هاي گوناگون سياسي، تربيتي، اقتصادي، و غيره به طور سطحي و صوري به اجرا در آمده است، ولي اين تئوري در جهت دريافت سنديت، اعتبار و روايي (4)خود، با چالش هاي جديد فرهنگي -اجتماعي از درون و چالش هاي بين المللي و جهاني از بيرون، رو به رو گرديده که از آنها گريزي نيست. اين چالش ها اجازه نخواهد داد تا اردوگاه غرب از درون خاستگاه و کانون ليبرال -دموکراسي، حتي رؤياي يک سيستم موفقيت آميز سياسي و اجرايي را در انظار و اذهان عمومي غرب و جهان تعبير نمايد.
درست است که در قلمرو انساني، انبوهي از افراد وگروه ها به خواسته ها و تمايلات نفساني خود به راحتي دست مي يابند، اما تأمين و ارضاي اين قبيل خواسته ها، به صورتي که ليبرال -دموکراسي تجويز مي کند و آثار تجربي آن نشان مي دهد، هيچ گاه به مصلحت و سعادت جاودانه آن افراد و گروهها نبوده و نخواهد بود. ارضاي تمايلات در چنين فضايي، به بهاي ضايع کردن مصالح و سعادت انسان تمام مي شود .علاوه براين، در نظام ليبرال -دموکراسي، از آن ايمان و اعتقاد راسخي که بربينش انسان ها بيفزايد و آنان را به تأمين آينده اي روشن و سرشار از نويد و اميد و در مسير دست يابي به سعادت جاويدان برانگيزاند، خبري نيست. اين دو چالش، به مباني و زيربناهاي ليبرال -دموکراسي کار دارد. از منظري ديگر، به چالش کشيدن مباني ليبراليسم، پايه اي ليبرال -دموکراسي را به اساني متزلزل مي گرداند.
نقد مباني ليبراليسم
با اين بيان، ليبراليسم تناسب و توازن خود را با ماترياليسم و سکولاريسم، هر دو حفظ خواهد کرد. به عبارتي، ليبراليسم وصله هم رنگ هر دو جريان تلقي مي گردد، با اين تفاوت که ماترياليسم در ساحت جهان بيني و باورها، سازگار طبيعي خود را با ليبراليسم حفظ مي کند، درحالي که سکولاريسم در ساحت باورها و هست و نيست ها، ممکن است به نقطه اي بينجامد که ليبراليسم به آن نقطه منتهي نمي گردد، ولي در ساحت انديشه و عمل، به ليبراليسم مي گرايد؛ يعني ممکن است انسان سکولار از جنبه هستي شناختي، به وجود خداوند به عنوان مبدأ آفرينش و پيدايش جهان و انسان، ايمان داشته باشد، اما از جنبه ايدئولوژيک براي حضور خداوند و قوانين صدور يافته از مقام والاي او، شأن و منزلتي قايل نگردد و دراين بخش، خرد و تجربه انساني را کافي بداند و انسان را از التزام و تعهد به قوانين الهي و مافوق مدني آزاد ورها بشناسد. اين جاست که نوعي ناسازگاري جدي بين نگرش هاي هستي شناختي و اعتقادي سکولاريست ها از يک سو و جهت گيري هاي ايدئولوژيک از سوي ديگر، پديد مي آيد. براي مثال، مسلمان و در عين حال ليبرال- دموکرات بودن و يا از اسلام دم زدن و درعين حال راه نجات بشر را در گرايش او به دموکراسي و ليبراليسم دانستن، نمادي از اين ناسازگاري است و انديشه ونگاه سکولاريستي مدعيان آن را بيان مي کند.(6) اين مثل کساني است که به حسب ظاهر، به اصول دين اسلام ايمان دارد، ولي در واقع براي هيچ يک از اين باورها در ساحت هاي عمل و کارکرد سياسي، اقتصادي، اجتماعي، حقوقي وغيره، ارزش کارآمدي قايل نيستند. رخنه اي که از اين قبيل نگرش ها و گرايش ها پديد مي آيد، به مراتب ويران گرتر از آن چيزي است که از ناحيه ماترياليسم سر مي زند.
ليبراليسم از جهت مباني«وجود شناختي»، يا به نفي خداوند به عنوان مبدأ و آفريدگار و رب و مدبر جهان و انسان مي رسد و يا حداکثر مبدئيت خداوند را براي انسان و جهان مي پذيرد،اما ربوبيت و مدبريت او را به شدت نفي و يا بسيار محدود و ناچيز مي کند.
ليبراليسم از جنبه مباني «انسان شناختي»، به اين نقطه مي رسد که شرافت، کمال و خوش بختي انسان به آزادي وي از هر التزام و تعهدي است که چه بسا او را از استيفاي حقوق و خواسته ها و ارضاي تمايلاتش باز دارد. مباني انسان شناختي ليبراليسم با اين مي سازد که انسان يا رأساً ايماني به وجود خداوند و قوانين ديني نداشته باشد و يا خداوند را بپذيرد و قوانين او را منتفي بداند و يا اين که هم خداوند و هم قوانين ديني او را باور کرده باشد، در عين حال براي قوانين ديني هيچ ارزش و اعتبارالتزام آوري قايل نباشد، بلکه خود را از گيرودار آن قوانين آزاد و رها ببيند.
ليبراليسم در بيان مباني«معرفت شناختي »، براين نکته پاي مي فشارد که واقعيت هر چه باشد و هر گونه که تصور شود، به يک حقيقت باز مي گردد که آن هم آزادي شخصي و فردي انسان است. در اين صورت، تأمين آزادي انسان از شناخت واقعيت جهان و انسان، مهم تر و حياتي تر است و به جز راه و راهنماي بشري، به راه و راهنماي الهي -وحياني نيازي، ندارد ؛گو اينکه معيارتشخيص ضرورت و يا عدم ضرورت واقعيت هاي تأثيرگذار انساني و فراانساني، به تأمين و يا عدم تأمين آزادي هاي زميني انسان بستگي دارد.
به بياني که ارائه گرديد، ليبراليسم در هر سه قلمرو مباني «وجود شناختي»، «انسان شناختي »و «معرفت شناختي »، خود را فراتر از آن مي داند که احياناً بخواهد در چارچوب جنبه ها و واقعيت هاي خاص وجودي، انساني و معرفتي حرکت کند و يا براساس الزامات يک سلسله از باورها وارزش ها گام بردارد. آخر سخن اين که آزادي به مفهوم خاص ليبراليستي، روح و عنصر اساسي تمامي نگرش ها، گرايش ها و انگيزش هايي است که ليبراليسم، فلسفه وجودي اش را بر اساس آن رقم مي زند و از آن وام مي گيرد.
آن چه در غرب از ديرباز تاکنون مشهود بوده، اين است که جامعه و فرهنگ غرب همواره دست خوش کنش ها و واکنش هاي افراطي -تفريطي افراد و گروه ها و صاحب نظراني بوده که تنها با اتکا بر تراوش هاي ذهني خويش، به تنظيم و تدوين مکاتب ليبراليستي پرداخته اند. اين موضوع در مورد ليبراليسم، واقعيت دارد که پاره اي از سخت گيري ها افراط آميزاعتقادي، سياسي و ايدئولوژيک، راه را براي آزادي خواهي هاي فردي و زياده خواهي هاي شخصي هموار ساخت. اين واقعيت در آستانه هزاره سوم، براي محافل سياسي فکري مغرب زمين مسئله ساز گرديدو شرايطي را براي نزاع ميان گروه فضيلت گرا(7)و جمع گرا (8)از يک سو و گروه آزادي خواه(9) و فردگرا (10)از سوي ديگر فراهم آورد.
بنا بر اظهارات برخي از صاحب نظران غربي، تصور مي شود مشکل اساسي ليبراليسم به عنوان يک فلسفه زندگي اجتماعي، در اين باشد که چنين فلسفه اي نه تنها منابع شناختي و بينشي لازم براي درک موقعيت هاي اجتماعي را ندارد، بلکه از تشخيص نارسايي هاي خويشتن يابي فردگرايانه نيز قاصر است.(11) گروهي از منتقدان ليبراليسم، تفسير و برداشت ليبراليسم از فرد و فرديت را بسيار ناتمام و نارسا تلقي کرده اند و آن را موجب بي هويت سازي فرد دانسته اند. تصوير فرد به مثابه انتخاب گر خود محوري(12) که آزادانه در هر زمينه اي براي خويش تصميم مي گيرد، چالش بزرگي پيش روي فرد و جامعه ايجاد مي کند که ممکن است به بي هويتي (13)فرد بينجامد. (14)
سيري در انديشه مهدويت
ـ تعاليم انبياي الهي، به ويژه تعاليم برگرفته از انديشه و سيره ي خاتم آنان و اوصياي ايشان (ع)، از ظهور و تحقق حاکميت جهاني اسلام در آخر الزمان حکايت دارد.
ـ باورها و ارزش هاي حاصل از فرهنگ اسلامي در ساحت هاي گوناگون، از ويژگي هاي جهاني بودن برخوداراست.
ـ بي شک بشر در تکاپوي رسيدن به راه حل بحران هاي جاري، راهي جز گرايش به فرهنگ و تعاليم اسلام پيش روي خود نمي يابد.
ـ فلسفه انتظار، از ديدگاه مهدويت، فلسفه شکوفايي تمامي استعدادهاي بشري در جهت ظهور حکومت جهاني کامل و پيش رفته اي است که در سايه آن اختيار زمان و جهان، به دست با کفايت شخصيتي سپرده شده که از هرکسي برتر و هدايت يافته تر است و شايستگي ولايت بر انسان و حاکميت بر زمان و جهان را دارد.
ـ وعده هاي قرآني در زمينه حاکميت نيکوکاران و شايستگان برزمين، صريح و قاطعانه است.
ـ اقامه عدل در گستره جهان، از برجسته ترين اهداف الهي ظهور مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف به شمار مي رود.
ـ تجديد حيات اسلام در سطح جهان و در نتيجه ايجاد دگرگوني در زندگي مادي و معنوي انسان و تأمين رفاه عمومي جوامع بشري، از برکات اين ظهور الهي است.
ـ بهره مندي انسان ها از کمالات مادي و معنوي، هم چنين برخورداري امت ولايي آن مصلح جهاني ازانواع تعمت ها و پيش رفت هاي مادي و معنوي، از جمله مظاهر دولت استوار و آسيب ناپذيري است که به همت شايسته آن مصلح و عدالت گستر جهاني برپا مي گردد.
ـ مقابله و عداوت غرب، به ويژه امريکا و انگليس، با مسلمانان در دهه هاي اخير پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ازاين واقعيت ناشي مي شود که اغلب دريافته است اسلام ناب محمدي، توان و کارآيي لازم را براي حاکميت بر جهان دارد. در اين صورت، چنان چه راه نفوذ و پيش رفت اسلام ناب توسط ايادي کفر و نفاق جهاني بسته نشود، دير يا زود و براي هميشه غرب، فروپاشي و در هم پيچيده شدن طومار سياسي خود را شاهد خواهد بود.(15)
ـ انتظار فرج در انديشه مهدويت اسلام ناب، گامي است به سوي تحقق کامل و جهاني تمدن اسلامي و انساني. در اين نگاه، منتظران فرج از پيش گامان و زمينه سازان استقرار و برپايي تمدني خواهند بود که تا کنون کسي نظير آن را در جهان نديده و نشنيده است.
ـ از منظر فرهنگ و روايات اسلامي، هيچ عملي نمي تواند در ارزش مندي، هم سنگ و هم پايه انتظار فرج به شمار آيد که همان انتظار ظهورپيشواي عدالت گستراست.
ـ بازسازي و باز پردازي مفاهيم و مضامين عالي و متعالي زيارت ها و دعاهاي مربوط به ظهورحضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از زاويه تشکيل تمدن استلامي و در پرتو استقرار و حاکميت دولت کريمه آن امام همام، براي مسلمانان، به ويژه شيعيان، امري بايسته و مهم است و در اين دوره و زمانه، هيچ تکليفي بالاتر از آن نيست.
ـ شيعه در انتظار و آرزوي دولت کريمه اي به سر مي برد که در پرتو آن، اسلام و مسلمانان، عزت مند و سربلند خواهند گشت و نفاق و منافقان، ذليل و سرشکسته خواهند شد، به برکت استقرار اين دولت کريمه و آسيب ناپذير، هر کسي آرزو مي کند از زمره دعوت کنندگان مردم به اطاعت از خداوند و هدايت کنندگان آنان به راه او به شمار رود و در پناه آن دولت، به کرامت دنيا و آخرت نايل گردد. (16)
الگوي مهدوي حکومت و کار آمدي جهاني آن
نظام توحيد و ولايت، هر دو روي يک سکه و داراي يک جوهر و حقيقت هستند. از آن جا که توحيد و لايت، حقيقت و حقانيت جهاني دارند، آثارو کارکردهاي آنها نيز در گستره جهاني تفسير خواهد شد. با استناد به منابع اسلامي و روايات معصومان (ع) چشم انداز بسيار روشني از حکومت جهاني در پرتو نظام مهدويت ترسيم مي گردد که نمونه آن را در هيچ برهه از تاريخ بشريت نمي توان سراغ داشت. نيل به برترين مرحله از عقل و شعور و معرفت، بهره مندي از بصيرت ديني لازم، برخورداري از برترين حالت آمادگي جسماني و رواني، دست يابي به برترين مرحله از رشد و تعالي علمي، به اجرا در آمدن برترين شکل از عدالت اجتماعي، کسب و احراز برترين و شايسته ترين منزلت و قدرت اقتصادي، رفاهي، امنيتي، نظامي و سياسي، از جمله آثاري به شمار مي آيد که بر نظام توحيدي مهدويت استوار است. بازشناسي مفهوم صلح و عدالت، در تبيين انديشه راستين مهدويت، هم چنين تربيت حماسي مهدي باوران و احياناً زمينه سازي براي اجراي آزمايشي برخي از آرمان هاي منسوب به حکومت جهاني مهدوي، ازجمله راه بردهاي اساسي در ارايه الگوي حکومت جهاني اما زمان (عج) به شمار مي رود.
چگونگي ايجاد زمينه براي تأسيس و استقرار حکومت جهاني مهدوي
انسان مي تواند حلقه رابط ميان گذشته و حال و آينده باشد. انسان به فطرت خويش، با اتکا بر تجارب گذشته، به دنبال طرح و تحقق چشم انداز اين جهاني يا آن جهاني يا هر دو جهاني است و مي کوشد تا آينده روشن و نويد بخشي را براي خود ترسيم کند. آتيه زندگي بشري، در پرتو طلوع فجر مهدوي ومؤلفه هاي جهاني و ماندگار آن، چشم اندازي برجسته از ظهور تمدن اسلامي را به تصوير مي کشاند که بر مباني استوار اعتقادي، معرفت شناختي، انسان شناختي، جامعه شناختي، روشن شناختي، تربيتي -اخلاقي و علمي-هنري، پايه ريزي مي گردد. آينده نگري و دور انديشي، لازمه ماندگاري تفکر و انديشه اي است که داعيه جهاني شدن دارد.
2.تبيين مهدويت راستين به زبان جهاني
راه کارهاي مناسبي در ايجاد زمينه براي تأسيس و استقرار حکومت جهاني مهدوي در نظر گرفته شده که توجه به آنها مهم و ضروري است. گوناگوني ابزار و شيوه هاي بيان مهدويت راستين در سطح جهان، ما را بر آن مي دارد تا به فراخور احوال واوضاع جهاني و انساني، در انديشه ترويج نگرش و فرهنگ مهدويت در سطح جهاني باشيم و آني از انجام دادن اين رسالت خطير، غافل نمانيم. صرف نظر از الطاف و عنايات خداوندي درحق انسان و جهان، امروزه در عصر انفجار اطلاعات براي تأثيرگذاري هر چه بيشتر در مقياس جهاني، بايد تلاش شود از طريق به کارگيري زبان هاي مفاهمه گفتاري، نوشتاري، هنري، ترسيمي و يا هر زبان ديگر، تغييرات و تحولات جدي و نسبتاً ماندگار در قلمرو انگيزش ها، نگرش ها، گرايش ها، احساسات، عواطف، رفتارها و حتي طرز تفکر پديد آيد. تا اين جنبه ها برانگيخته نشوند، نمي توان در ساحت ارتباطات انساني ، انتظار تحول داشت. برانگيختگي مزبور، موج بسيار گسترده و فراگيري ايجاد مي کند که به اين سادگي اثر آن از بين نمي رود. اين همه، از عنايات خداوند به بشر است تا انسان ها در چرخه ارتباطات انساني صحيح و شايسته از آن بهره مند گردند. نبايد در مورد دکترين مهدويت که داعيه جهاني دارد، از اين قدرت شگرف انساني در جهت جهاني شدن آن دکترين غافل ماند. بديهي است براي تبيين و تثبيت مهدويت به عنوان يک نظام جهاني، نمي توان به سيستم هاي ساده و غير حرفه اي بسنده کرد. در غير اين صورت، نظام هاي غيرالهي براي استثمار انسان ها، از اين همه نعمت هاي خدادادي سوء استفاده خواهند کرد.
علاوه بر اين ابزار، لازم است به شيوه هاي گوناگون ابلاغ مهدويت راستين به جهان نيز توجه کافي مبذول داشت. از جمله اين شيوه هاي، مي توان به روش هاي آشکار، مرموز يا نهاني، مستقيم يا بي واسطه، غير مستقيم يا با واسطه، و رودررو يا چهره به چهره اشاره کرد. از آن گذشته، اطلاع رساني کافي از طريق بيان حکمت آميز، آگاهي بخش و روشن گر، متقاعدسازي مخاطبان با نفوذ در انديشه و رفتارآنان، تحريک و برانگيختن افراد به فعاليت هاي لازم، تلطيف خاطره از راه خاطره گويي، نکته گويي، ضرب المثل، و ايجاد زمينه براي حکومت جهاني مهدوي، و از همه مهم تر، تربيت مهدوي، از جمله اهداف مورد نظر در تبيين مهدويت راستين به شمارمي روند.
3.تربيت مهدوي
برنامه ريزي مناسب به منظور تربيت مهدوي آحاد جامعه انساني در ابعاد ديني، اخلاقي، سياسي، اجتماعي، حقوقي و حتي جسماني و از آن مهم تر، نظارت مستمر و پي گيرانه برچنين فرآيندي مي تواند پيش درآمدي براي تحقق آرمان هاي انبياي الهي و اوصياي ايشان در استقرار دولت کريمه باشد. شناخت موانع، آسيب ها و چالش هاي پيش روي نظام مهدوي، به ما کمک مي کند تا ضمن تقويت ارکان آن نظام الهي، در جهت آسيب زدايي و رفع موانع ورويارويي مناسب با چالش ها، با انگيزه هرچه بيشتر و عالي تر تلاش کنيم. تحقق برخي از آرمان هاي منسوب به حکومت جهاني مهدوي، از طريق تجلي بخشيدن به ترتيب مهدوي در نظام خانوادگي، نظام آموزشي و پرورش و ديگر نظام ها و نهادهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اجرايي، اقتصادي، قضايي، کشوري و لشکري، بهترين عامل زمينه ساز براي بيداري جهاني و درک جاي گاه و چشم انداز نظام مهدوي در آينده جهان بشري به شمار مي رود. چنان چه سئوال شود که برترين و کارآمدترين نشانه در ميان علايم ظهور چيست، مي توان به «بيداري جهاني»اشاره کرد. تجربه فرهنگ و ارزش هاي مهدوي در مقياس هر چه گسترده تر و در جهت تثبيت عدالت فردي، اجراي عدالت اجتماعي، ترويج و پايه ريزي اخلاق برادري، رعايت احسان و انصاف درحق بيچارگان و مستضعفان، ارتقاي سطح علمي، فني و صنعتي، توسعه بينش هاي لازم سياسي -فرهنگي، ايجاد زمينه هاي رشد معنوي، ايجاد زمينه تصعيد و پالايش نظام اقتصادي و ارايه ي مدلي برجسته در حقوق بين الملل، همه از فرصت و امکاناتي است که مي تواند عصر انتظار را به عصر ظهور پيوند زند.
پي نوشت ها :
*دکتري فلسفه تعليم و تربيت از دانشگاه مک گيل کانادا،عضو هيئت علمي و معاون اطلاع رساني و امور بين الملل مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه).
1-آر. بلاستر، ليبراليسم غرب از ظهور تا سقوط، ترجمه :عباس مخبر، ص117، تهران :نشر مرکز، 1376.
2-همان.
3-همان، ص112- 113، به نقل از
C.B.Macpherson The Real WORLD of Democracy (Oxford University Press,1966),p.l
4-Authority & Validity
5-اززمان جرج بارکلي (1685-1753)، اولين تئوريسين ليبراليسم در سده هفده و هجده.
6-اشاره به اظهارات سخن گوي حزب کارگزاران :
«کارگزاران يک حزب ليبرال -دموکرات مسلمان است »، به نقل از ايسنا، 85/3/21.
«روي اعتقادم به ليبرال -دموکراسي هستم»، به نقل از نوسازي، 85/6/19.
7-The virtuist
8-The pluralists
9-The liberalists
10-The individualists
11-Cf.Ronald Beiner,What,s the Matter with Liberalism?(University of California,1992),p.15
12-Autonomous chooser
13-Identity less
14-Ibid. p.16
15-درسال هاي اخير، کتابي توسط مايکل برانت و زير نظر سازمان جاسوسي امريکا (سيا)به چاپ رسيده است که در جهت مبارزه با انقلاب اسلامي، اشاره به کنفرانسي دارد که در آن، راجع به راه کارهاي مقابله با فرهنگ شيعي به ويژه فرهنگ عاشورايي تحقيق و بررسي شده است. بنابرنقل در اين کنفرانس، براي اجراي يک طرح تحقيقاتي جامع، مبلغي حدود چهل ميليون دلار هزينه برآورد شده است.
16-اشاره به مضمون اين بخش از دعاي افتتاح که مي فرمايد « اللهمَّ إِنَّا نَرغَبُ إِلَيکَ فِي دَولَةٍ کَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاسلامَ وَ
أَهلَه وَ تُذِّلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهلَهُ وَ تَجعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعاةِ إِلي طَاعتِک وَ القادَةِ إِلَي سَبيِلِکَ وَ تَرزُقُناَ بِهَا کَرَامةَ الدُّنيَا وَ الاخِرَة...».
17-(أَللهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَهُ) (سوره انعام، آيه 124).
ae
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}