سير مهدويت؛ سياست متعالي (2)


 

نويسنده :دکتر علي رضا صدرا




 

دکترين هاي جهاني ضد انقلابي شبه مهدوي
 

بدين سان در مواجهه با اين موج نوپديد معنويت گرايي ديني واسلامي در ايران و ازايران که منجي گرايي و موعودگرايي مهدوي و مهدويت را در جبين و در جلوي خويش دارد و جلوه گر مي سازد، سردمداران سياست تک ساحتي و سلطه بين المللي، صد البته با نفير دجال عصر يعني صهيونيسم جهاني، پس از دوره اي از سردرگمي اوليه، به سرعت به خود آمده، تعارض نامتعارف(درون زادي و در عين حال ساختگي يا جنگ زرگري )چپ و راست يا شرق و غرب کمونيسم و کاپيتاليسم را کم رنگ کردند و به کناري نهاده يا به حاشيه راندند(1) و در عوض، با فراهمي تمامي نيروها و نهادهاي استکباري خويش، فراي جبهه بندي جديد، در مقابله با پيام و پي آمدهاي فراگستر انقلاب و نظام اسلامي ايران به شکل فيزيکي و پي آمدهاي فراگستر انقلاب و نظام اسلامي ايران به شکل فيزيکي و سخت افزاري (که در تحميل و تداوم جنگ هشت ساله حکومت بعث عراق عليه ايران تجلي يافت و به اوج خود رسيد جبهه تبليغات رواني و نرم افزاري جديدي را در مقابل آن گشودند. و سازمان دادند؛ آن هم با بسيج و به کارگيري نظريه پردازان علمي -نظري (تئوريسين ها )و به ويژه عملي -راه بردي (دکترين هاي)خود که با توليد و بازتوليد تئوري ها و دکترين هاي جديد و متناسب براي تحريف و انحراف اذهان عمومي جهاني از حرکت، پيام و پي آمدهاي اصيل و متعالي انقلاب و نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران، نقش ابزار، پيش آهنگان و پياده نظام و پرچم داران امپرياليسم را بازي مي کنند. نظريه يا دکترين پايان تاريخ ليبراليسم فوکوياما، موج سوم يا تمدن جديد موج سومي الوين تافلر و سرانجام تقابل و ستيز يا برخورد تمدن هاي ساموئل هانتينگتون اهمّ اينها را تشکيل مي دهند. جهاني شدن و يا جهاني سازي غربي به جاي جهاني گرايي انساني و متعالي اسلامي و مهدوي و نيز دهکده جهاني، به جاي جامعه جهاني(مدني)و نيز حکومت و دولت واحد جهاني نيز از اين زمره اند. جملگي اين دکترين ها، فراي خواست متقاضيان اصلي يعني دولت ها و مجامع استکباري، مبدعان يا مؤسسان و مروجان آنها به ويژه رسانه هاي صهيونيستي، و بلکه علي رغم نظر آنان، همه متضمن و حتي متبين يک نکته بود و آن تأييد و بلکه تأکيد بر پايان عصري و آغاز عصري جديد است؛ عصري که با هر تعبير و تفسيري، بي شک وقوع انقلاب اسلامي، نقطه عطفي در واگشت از دوره پيشين و گذار و بازگشت به آن عصر جديد است. دکترين پايان تاريخ، بازسازي خام و شتاباني از جامعه باز کارل پوپر محسوب مي شد که پيش تر به مثابه فيلسوفي خوش بين و در حقيقت خوش باور، با باز توليد عبارتي شوخ گون از چرچيل که دموکراسي را بدترين حکومت پس از ساير حکومت ها خوانده بود و به اصطلاح شرولي شرکمتر دانسته، بدان دل بسته بوده، بلکه شيفته آن شده بود؛ در حالي که در واپسين تجارب و يافته هاي عمر طويل خود، از آن برگشته و با نگاهي به انقلاب و نظام مردم سالاري ديني -اسلامي در ايران، خواهان تعديل ليبراليسم گشته بود .(2)
موج سوم و تمدن جديد موج سومي نيز که برداشتي سطحي نگرانه و کوتاه برد از امثال قانون مراحل سه گانه خيالي يا رباني اساطيري، عقلي يا فلسفي يوناني و علمي يا تجربي مدرنيسم اگوست کنت فرانسوي در پوزيتيويسم او بوده، در آثاري هم چون شوک آينده، موج سوم، جا به جايي در قدرت، جنگ و ضد جنگ در موج سوم و سرانجام به سوي تمدن جديد يا سياست در موج سوم، تدوين و درحقيقت ترويج شد، و لو با نگاهي ژورناليستي، يعني روزنامه نگاري و اغواگرايانه و نه علمي و دانشگاهي؛ ولي با پذيرش موج سوم دانايي که عبارت از معرفت اعم از معنا و معنويت بوده، آن را تحريف کرد و با سفسطه عجيب، دانايي و بينايي را به آگاهي و اطلاعات، يعني اقلام و داده هاي اطلاعاتي تقليل داد و در واقع منحرف ساخت بدين ترتيب، تغييرات و افزايش شگرف ارتباطات و توليد تبادل بدين ترتيب، اطلاعات را که در پرتو توسعه و تجهيزات سخت و نرم افزاري زير بنايي و روبنايي شکل گرفته و به انباشت، انتقال و برداشت سريع، سهل و وسيع آگاهي هاي طبيعي و فني مي انجاميد، انقلاب مي نامد و با عمليات فريب به اين انقلاب از ماديت به معنويت و از نامتعالي به متعالي جاي مي زند و به دنيا معرفي مي کند. اين دکترين، با اين مغالطه و سفسطه يا شگرد، به دنبال اين بوده که مطرح کند، اشکال مشکل آفرين جهان و به ويژه نظام سرمايه سالاري جهاني و کليت مدرنيسم و غرب، ماهيت تک ساحتي و تنازعي آن نبوده، بلکه اطلاعات و آگاهي بوده که آن را دانايي مي خواند. بدين ترتيب، در پي آن است که از فقدان و فقر معنا و معنويت ومتعالي مکتب و مدنيت مادي و نامتعالي مدرنيستي طفره رود؛ آن هم با تعبير تغيير و جهش ارتباطات و تبادل اطلاعاتي در جامعه ارتباطي و اطلاعاتي تحت عنوان شبه انگيز انقلاب اطلاعاتي و ارتباطاتي، به جاي انقلاب حقيقي و يقنين، به معناي تحول و تجديد نظر بنيادين، جامع ، نظام مند و هدف مند، بدان گونه که انقلاب و نظام اسلامي ايران، نويد بخش و زمينه ساز آن بوده است.از جمله، درقالب نظريه و دکترين يا الگوي دهکده جهاني به جاي جامعه، نظام و دولت جهاني واحد که به ويژه اوج آن در مهدويت تجلي يافته و تحقق پذيراست. مهدويتي که انقلاب و نظام سياسي -اسلامي ايران، نه تنها مدعي زمينه سازي آن بوده، بلکه با رد سياست تک ساحتي سود سوداگرايانه فروديسمي -کاپيتاليستي و تنازعي سلطه داروينيستي -امپرياليستي و متقابلاً با طرح و جايگزيني سياست دو ساحتي متعادل و متعالي، انقلاب حقيقي و دانايي، معنا و معنويت گرايي يقيني، عملاً دغدغه زمينه سازي آن را دارد .

امواج سه گانه مدني، مادي و معنوي تا مهدوي
 

بنا به گواه مدارک تاريخي و منابع و اسناد موجود، بشراز پگاه تاريخ و بلکه از پيشا تاريخ نويسا تاکنون، مراحل مختلف و متفاوتي را پشت سرگذاشته است، مراحلي که در کليت خويش، دست کم در بخش مشخصي از جهان و مشخصاً شرق، آسيا، خاورميانه و ايران، اولاً :برخلاف نظريه گسست تاريخ (متعلق به فوکو)که سير و مسير واحد و مشخصي براي تاريخ قائل نيست، داراي سيري پيوسته، ولي صد البته پيوستار و مسيري پرفراز و فرو دارد؛ ثانياً :برخلاف آناني که جهتي معين براي تاريخ قائل نبوده يا تاريخ را قهقرايي مي پندارند، سيري کما بيش تکاملي داشته، اما چنان که اشاره شد، تأکيد مي شود که در کليت و برآنيد خود، سيري متکامل داشته، بدان سان که شرايع الهي نيز به تناسب سير متکامل بشر، مرحله به مرحله متکامل شده تا نوبت به دين و در واقع شريعت کامل، جامع و نهايي اسلام محمدي (ص) رسيده است. اين سيرتکاملي و سنت متکامل، به تناسب و متناظر با سير تکاملي، خالي از تحريف و انحراف نبوده و نيست، بلکه همواره سير متعادل و متعالي آن در معرض افراط يا تفريط هاي چپ روانه ضدديني و غير ديني و يا متقابلاً راست روانه خرافي و چه بسا دين نمايانه بوده است. تحجر و تهتک، ظلم و جور و تعلل و تعدي و نيز نارسايي و ناسازواري، اهمّ آفات دوگانه و آسيب هاي اصلي اين سير واحد وتکاملي بشري و ديني به شمار مي آيد.
در اين جا بار ديگر تأکيد مي گردد که سير واحد به معناي خطي و به ويژه مستقيم نبوده، بلکه با فراز و نشيب هاي زيادي به تحقق پيوسته است؛ سير تکاملي نيز بدون پيچاتاب و حتي پيچ و خم و اعوجاج و به ويژه به صورت عمودي نبوده، بلکه قوسي در معرض تحريف و با پشت سرگذاشتن و گذار از چپ روي ها و راست گردي هاي تندروانه يا ارتجاعي کما بيش فراوان صورت پذيرفته است . هم چنين تأکيد مي گردد که تمامي جهان و جوامع، لزوماً مشمول اين دو اصل سير واحد و تکاملي، ممکن است نبوده باشند؛ اما بخش مشخصي از جهان به ويژه در مشرق، آسيا، خاور ميانه و ايران بزرگ که از پيشا تاريخ و از پگاه تاريخ، خاستگاه مدنيت و پاي گاه اديان بزرگ اعم از به ويژه توحيدي و ابراهيمي (يهوديت، مسيحيت و اسلام)و غير اسلامي(زرتشتي، هندوئيسم وبوديسم و شينتوي ژاپني تا کنفوسيوسيسم و لائوتسيسم چيني )بوده است. ايران در اين ميان و در تمامي مراحل، از گذشته تا حال و تا آينده فرارو، جايگاه نقش و سرنوشت و به تبع آن رسالت عجيبي داشته و دارد. موضوعي که نمي توان همين طور از کنار آن گذشت، چنان که خود فوکو نيز متوجه اين حقيقت شده و برخلاف نظريه گسست خويش، برپيوست و سير تکاملي آن تأکيد بر عجيب بودن و کارآمدي بسيار صحه گذاشته است؛ آنجا که به انحاي مختلف و در مواضع متفاوت اعلام مي دارد:«سرنوشت عجيبي دارد ايران. در سپيده دم تاريخ، اين کشور، دولت و سازمان اداري را پديد آورد . بعدها نسخه آن را به اسلام سپرد و مقامات ايراني در سمت هاي ديواني به خدمت امپراتوري عربي در آمدند؛ اما ايران از همين اسلام، مذهبي بيرون آورده است که در طول قرن ها، به هر چيزي که مي تواند از عماق وجود يک ملت با قدرت دولت در بيفتد، نيرويي مقاومت ناپذيربخشيده است ».(3)نيز با اشاره به پرسشي که به تأکيد وي «به ايران و سرنوشت يگانه آن مربوط مي شود»، تصريح و تأييد مي نمايد:«در سپيده دم تاريخ، ايران دولت را اختراع کرد و نسخه آن را به اسلام سپرد....». آن گاه با اشاره به پديده پيام و نيز پي آمد انقلاب مي گويد:«اين درخواست سياسي را بايد نشانه آشتي دانست يا چيزي متناقض نما يا آستانه امري نو؟»(4)
بشر در سير طولاني تاريخ خويش از مرحله خلقت (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعبُدوُا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُم وَ الَّذِيِنَ مِن قَبلِکُم )،(5) (وَ بَدَأَ خَلقَ الإِنسَانِ مِن طِينٍ )(6) تا خلافت آدم در زمين (جَاعِلٌ فِي الأَرضِ خَليِفَةً )(7)و سکونت در بهشت يا باغ(يَاآدَمُ اسکُن أَنتَ وَ زَوجُکَ الجَنَّةَ )(8)تا هبوط (اهبِطُوا مِنهَا جَميِعاً )(9)تا آمدن هدايت (يَأتِيَنَّکُم مِنِّي هُديً )،(10) مراحل متعددي را پشت سر گذاشته است؛ چنان که در آيه اي با تصريح براين که (وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحيَاکُم هُبّش يُمِيتُکُم ثُمَّ يُحييِکُم ثُمَّ إِلَيهِ تُرجَعُونَ )،(11) چنان است که گويي به اين سير و سرنوشت نهايين و باز پسين آن اشاره دارد .در سير تداوم و تکاملي بشري، سه مرحله يا دوره و موج و در حقيقت مرتبه و حالت را مي توان به صورت مشخص متمايز ساخت :
نخست :دوره مدني و مدنيت يا مدنيت و تمدن سياسي؛
دوم :دوره توسعه مادي و ابزاري و ماديت و يا تمدن و مدنيت مادي؛
سوم :دوره معنوي يا متعالي و در حقيقت متعادل و تعالي و يا مدنيت وتمدن معنوي و متعادل و متعالي .
به نظر مي رسد بشر در دوران بدوي پيشامدني، با عادت هاي طبيعي، اعم از غريزي و فطري و بسيط اوليه، زندگي کرده و جمعيت هاي انساني، پيش از آن که ساختاري سازماني با تقسيم کار اجتماعي داشته باشند، عمدتاً به صورت توده اي يعني در هم و بلکه ممکن است به شکل گله اي و گله وار در دسته هاي کوچک يا بزرگ و حتي کما بيش گسترده ولي اساساً فاميلي و هم خانواده يا خويشاوند، گذران کرده اند؛ چنان که پيش از اين که طبيعت، اعم از زمين و عوامل طبيعي و نيز جانوران و حتي گياهان را مسخّر خويش و اهلي سازند و وارد مرحله اهلي کردن حيوانات و گياهان ونيز دام پروري وکشاورزي شوند، مسحور و مسخّر طبيعت بوده، به جاي سعي درتطبيق طبيعت با خود،به تطبيق خود با طبيعت پرداخته اند. چه بسا امت واحده، پيش از ارسال رسل که قران بدان اشاره دارد (کَانَ النََّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً )،(12) زندگي جمعي توده وار داشته است. شايد فلسفه کوچ گري، جنگل نشيني، وغارنشيني پيشا شهرگرايي، شهر سازي و شهرنشيني و در يک کلام شهريت که مدنيت ناميده شده نيز همين بوده باشد. اين مرحله ممکن است ده ها هزار و بلکه صدها هزار سال به درازا کشيده باشد .
بشر به ويژه جوامع پيش رو و پيش آهنگي هم چون ايران، با گذار از مرحله بدوي و با تأسيس دولت و تشکيل نظام سياسي و تدوين و تبعيت از قانون، وارد مرحله مدني خويش شد. بدين ترتيب، نه تنها پيش تاز مدنيت گشت، بلکه الهام بخش و راه نما و حتي راه بر ديگر جوامع و جهان در گذر از مرحله بدوي و گذاربه مرحله مدني شد.(13)بي شک اين انقلاب و گذار، بدون هدايت و اشراق و الهام الهي، نمي توانسته حتي تصور شود تا چه رسد به اين که بدون دين و راه نمايي و حتي راه بري انبيا تحقق پذيرد .(14)اما بي شک سير تداوم و تکامل آن، با هدايت و نبوت الهي و از آدم (عج) و شريعت و دولت ولو درحد جماعت مدني خانوادگي آن حضرت آغاز شده و در سير متکامل دين واحد الهي تا شريعت کامل، جامع و خاتم جهاني و نهايي مدني، اجتماعي و سياسي اسلام محمدي فرارسيده و به منظور تحقق عيني، به صورت عملي و به شکل عملي تبيين گرديده است. در عين حال، برخي آيات و روايات، مبيّن ومؤکد فاصله زماني ميان ورود و يا آمادگي ورود بشر و در واقع افراد، جماعت ها و اجتماعات يا جوامع پيش رو به مرحله مدني، با ارسال هدايت تشريعي الهي از طريق پيام آوران خويش است. آدم ابوالبشر ، به مثابه اولين انسان مدني و فطرتاً طالب هدايت و مهدويت و آدم (عج) به منزله نخستين نبيّ و پيام آور هدايت الهي و آغازگر مهدويت و حتي نويد بخش غايي و انتظار او در فرآينده، در مواردي به هم نزديک شده و در مواردي نيز از هم متمايزند و در هر صورت به واکاوي بيشتر نيازدارد که از حوصله اين بحث خارج است .
با بعثت، انبيا، صفوف جماعت اهل هدايت و پيروان ديانت، از جمعيت پيشين جدا گشت وغيرآن از هم سوا شد و در ادامه، به صورت دو جريان مخالف، هماره جريان مي يابند: يکي، جريان اهل حق که با بهره گيري از دانايي عقلاني فطري، با گوش دادن، اطاعت و کمک بينايي يقيني و علمي الهي انبيا و به کارگيري آگاهي ها و يافته هاي تجربي، مسير هدايت را گرفتند. ديگري، با طغيان، برعکس جريان حقيقت، هدايت و مهدويت شنا کردند و علم پيروي از گذشتگان باطل خود را بلند نموده، به دوش مي کشند و يا ادعاي علم و آگاهي و لو پنداري و نارسا و يا توهمي و کاذب يعني دروغين را دارند که در حقيقت جهل مرکب است :
فَبَعَثَ اللَهُ النَّبِييِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِريِن وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الکِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحکُمَ بَينَ النَّاسِ فيِمَا اختَلَفُوا فِيهِ وَمَا اختَلَفَ فِِيهِ إِلَّا الَّذيِنَ أُوتوُهُ مِن بَعدِ ماَ جَاءتهُمُ البَيِّناتُ بَغياً بَينَهُم فَهَدَي اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِهِ وَ اللهُ يَهدِي مَن يَشَاءُ إِلِي صِراطٍ مُستَقيِمٍ(15).
و هم چنين :
وَلکن اختَلَفُوا فَمِنهُم مَن آمَنَ وَ مِنهُم مَن کَفَرَ وا وَ لَو شَاءَ اللهُ مَا اقتتلُوا وَ لکِنَّ اللهَ يَفعَلُ مَا يُريدُ.(16)
اينها نيز نشان دهنده اين دو جريان هدايت و مهدويت و متقابلاً ضلالت، گم راهي و بدراهي جاري و جهاني است و اختلاف ذاتي و درون زادي آنها را تبيين مي کند؛ چنان که امت اسلامي نيز از قبل پيش گويي شده، درست دچار همين اختلاف شدند و به تعبيري اين اختلاف در آنها بروز کرد. در نتيجه، با انحراف از مدار اصلي در جريان سقيفه و تحريف و تقليل راه برد ولايت و امامت، يعني راه بري راه بردي آن به خلافت و به معناي مديريت کاربردي در حد اجرايي، جزئي و ظاهري، از اثر بخشي لازم و کافي بازماند . اختلافي که مخل و مانع ترويج و تحقق جهاني دين در دوران صدراسلام شد و عامل خانه نشيني راه بران الهي و محروميت نظام سياسي، دولت و امت اسلامي و جهان انساني از رهبري صالح و حقيقي گشت و به غيبت و انتظار مهدوي و مهدويت انجاميد. راه برد و راه بري ديني-مدني -ديني که لازم و ملزوم هم ديگر بوده، توسعه و تمدن اسلامي و تجديد ، تأسيس و تحقق راه بردي يعني بنيادين، همه و نيز نظام مند و هدف مند آن، در گرو اين همراهي وتوأماني مکتب و امام به منزله امام صامت و قرآن ناطق و عاملند . درنتيجه، اصل دين و اسلام که به تعبيري مکتب و مدنيتي جهاني و نهايي که در عصر ظهور و در جهان و دولت مهدوي بوده، به صورت بنيادين، جامع، رسا و سازوار يا نظام مند، و به شکل فراگير و در حد نهايي، با ظهور و حاکميت منجي موعود و در نظام سياسي و دولت او و با سياست متعالي مهدوي، عملاً تحقق عيني خواهد پذيرفت . شايد فلسفه پاسخ اما صادق (ع)به مفضل در مورد دين واحد جهاني و وحدت ديني جهاني در دوران خاتم و اين که دين واحد الهي همگي انبياي پيشين در عين تفاوت به معناي تنوع و حتي تفاضل شرايع (تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنَا بَعضَهُم عَلَي بَعضٍ مِنهُم مَن کَلَّمَ اللهُ وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجَاتٍ )،(17) دين واحد و توحيد يا توحيدي اسلامي بوده :إِنَّ الَّدينَ عِندَ اللهِ الإسلامُ (18)که در عصر ظهور در جهان حاکميت تمام خواهد يافت :هُوَالَّذي أَرسَلَ رَسُولَهُ باِلهُدَي وَ ديِن الحقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدِّينِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ (19)همين باشد .(20) دوره مدني قريب ده هزار سال و حداکثر بيست هزار سال نبايد فراتر رود؛ چنان که سلسه انبيا تا آدم نبي (ص)به نظر نمي رسد حتي به ده هزار سال برسد.اسناد، شواهد و دلايل تاريخي و نيز برخي از روايات يا تفاسير آيات قرآني هم گوياي اين واقعيتند.(21)
دوره توسعه مادي تک ساحتي بوده و تنازع طبيعي را در بطن خويش داراست، از چندين قرن و کمتراز يک هزاره فراتر نمي رود. روي کرد سياست تک ساحتي و تنازعي به ويژه متعارف مدرنيستي از نخست، يا نيهيليسم پست مدرنيستي آن، از بنياد تا غايت و از ابتدا تا انجام، در حال جريان و گذار خود، عيناً، عملاً و علماً، تحريف و انحرافي از قاعده و اعتدال داشته و سياست و سيري نامتعادل، ضد تعالي و تنازلي را داراست. اين مرحله که با تحريف تمدن توحيدي و متعادل و متعالي اسلامي از مسيرمتعادل و متعالي خويش و با انحراف خلافت و مديريت سياسي از مسير امامت و ولايت يعني راه بري و سر پرستي راه بردي حقيقي و يقيني صورت پذيرفت، آن گاه در دوره جديد و معاصر (مدرن)در غرب تشديد و تئوريزه شد و تسجيل و ترويج گرديد؛ آن هم در قالب و با شالوده اي مادي (ماترياليسم )، طبيعي(نچراليسم/ناتوراليسم)، دوگانه انگاري دين و سياست (دو آليسم )و بشري(اومانيسم)و دنيوي (سکولاريسم)و حتي راسيوناليسم (هدايت هوش و شعور به جاي عقل و خرد هادي )و بلکه دانش پرستي (ساينس به معني آگاهي به جاي معرفت و حکمت اعم از بينش و ارزش يا بينايي و دانايي). موضوعي که به سبب نارسايي و ناسازواري ذاتي و درون زادي، موجب و موجد نارسايي ها و ناسازواري هاي بحران خيز تا سرحد بن بستي به دست بشر و براي بشر شده که خود به سادگي و به تنهايي يعني بدون هدايت راه بردي و به ويژه راه بري مهدوي نيز قادر به برون رفت از پي آمدهاي پايه اي و نسبتاً پايدار تک ساحتي و تنازعي آن نبوده و نخواهد بود . بحران و بن بست نارسايي نو ناسازواري توسعه و سياست تک ساحتي فروديسمي سود و سودا و لذت گرايانه و تنازعي داروينيستي -مدرنيستي، خواه کاپيتاليستي و خواه سوسياليستي متعارف، در جهان جديد رايج و غالبند . به همين سبب، اين دوره به دوره ظلم و جور پرشدن دنيا از آن تعبير شده است يا به تعبيري ديگر، پر شدن دنيا و جهاني شدن(22)و به ويژه جهاني سازي ظلم و جور (23)چه بسا اساساً به اين دوره اطلاق مي گردد . حال اين که در دوران هاي قبل، هيچ وقت جهان عاري از ظلم و جور نبوده است. ظلم همان ضلالت يا تعلل، نارسايي، کاستي و تعلل تک ساحتي فروديسمي است که عبارت از فساد ناشي از ضلالت بوده وجور عبارت از تعدي و تجاوز و تناقض يا ناسازواري (نادرستي )و ناراستي داروينيستي و تنازع بقايي استعماري و امپرياليستي استکباري بوده که در تعبير قرآني و روايي، عبارت از فسق ناشي از ناداني است .(24)
اين ادوار سه گانه مدني، مادي و معنوي يا متعالي و مهدوي، پس از طرح و اثبات علمي اصل موضوعيت آنها، هر يک نيازمند واکاوي مبسوط و مشروح در زمينه طرح و اثبات چرايي يا هستي؛ تفضيل و تبيين چيستي و چگونگي، سير و ساختار مربوطه هستند.
اما در اين جا به منظور رعايت اختصار، به همين اجمال بسنده مي گردد. اين نظريه با عنوان نظريه يا قانون و سير مراحل و حالات سه گانه مدني، مادي و معنوي يا متعالي به تناظرجهات سه گانه عقلي يا عقلاني، جسماني و حسي يا بدني و سرانجام قلبي يا روحاني انسان وحتي ناشي و متأثر از آنها و بلکه به منزله معلول علمي ، عملي و عيني آنها هستند که اين نيز خود موضوع و مبحث و حتي نظريه اي مستقل و مبسوط است.
بدين ترتيب، مراحل متکامل سير تکامل مدني و سياسي بشري به ترتيب ذيل است :«بدوي»- توسعه /تعادل مدني»- «توسعه مادي، اقتصادي و ابزاري /فن آوري »- «توسعه /تعالي معنوي /تعالي فرهنگي، معنوي و اخلاقي »= «متعادل و متعالي »-«مهدوي».
بشر اين پيش فرض، در سير مهدويت و مسير طولاني چندين هزاره اي واحد ولي پر فراز و فرود و پرپيچ وخم تکاملي خويش، با گذار از مراحل و مراتب بدوي، مدني و حتي توسعه و تمدن مادي، آنها را از سر گذرانده و هم اينک نيز دوره بازپسين اين مرحله اخير را مي گذراند. پيش بيني هاي علمي و پيش گويي هاي زيادي نيز بر دوره گذار يا آغاز مرحله بازپسين، يعني مرحله فرهنگي يا تعالي فرهنگي، معنوي و اخلاقي و ورود به آن دلالت دارند. نشانه ها و گذار و دوره اي که نويد بخش مرحله بازپسين سير تکامل مهدوي مدني بشري يعني عصر ظهور، نظام سياسي و دولت واحد و نهايي جهاني مهدوي و سياست و توسعه متعادل و متعالي آن خواهد بود؛ ان شاء الله .

نتيجه
 

مهدويت، سير به معنويت و سياست متعالي است. نظريه و نظام مهدوي، علت غايي و غيات نهايي سيرو ساختار مهدويت، خلقت هستي و انسان، خلافت و هبوط آدم و شريعت از بدو تا ختم به شمار مي آيد. بشر با گذرازحالت بدوي و گذار از مراحل مدني و توسعه مادي و ابزاري، بايسته و شايسته است وارد مرحله و بلکه مرتبه و حالت متعادل و متعالي خويش گردد؛ موردي که مي توان آن را عصر ظهور مهدوي دانست . انقلاب و نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران، زمينه ساز و بنا به روايات و دلايلي چند، پيش درآمد ظهوراست. انتظار فعال، پويا و سازنده انقلابي و نيز متعادل و متعالي مهدوي در دوران غيبت هم اينک با توفيق جهاني انقلاب و نظام جمهوري برآمده از آن رابطه گسست ناپذير و نسبت مستقيمي داشته و يافته است. ارتقاي کارآمدي دولت و نظام جمهوري اسلامي ايران، در جهات دست يابي به اهداف والا ولي کاملاً دست يافتني توسعه متعادل و متعالي، مي تواند زمينه هاي اميد و گرايش به مهدويت و به تبع آن جلب توفيق الهي در تعجيل ظهور فرج مهدي (عج) را در پي داشته باشد.، چنان که هرگونه تعلل در اين جهت، آثار جبران ناپذيري در گرايش به مهدويت و آمادگي متعالي دارد و مسبب مهدي گرايي هاي کاذب و يا مهدي گريزي، نه تنها در سطح ملي بلکه در جهان اسلام و در ميان مسلمانان جهان و درسطح بين المللي و جهاني خواهد شد. ارتقاي کارآيي نيروها، کارآمدي نهادها و نهادين دولت ملي و نظام جمهوري اسلامي، تنها با آموزه هاي مهدوي ميسرو امکان پذير است هرگونه آموزه هاي غير مهدوي، يا نارسا و ناسازوار بوده و يا نامتعادل و نامتعالي است. در نتيجه، موجب و موجد نارسايي و ناسازواري اقتصادي، سياسي و فرهنگي خواهد شد. توسعه اقتصادي توأمان با تعادل اجتماعي و سياسي و درجهت تعالي معنوي جمهوري اسلامي ايران، با کارآيي و کار آمدي مهدوي و با شبيه سازي الگو ومدل مهدوي، هم مي تواند ترسيم عملي شود و هم از سويي تبيين علمي گردد و تحقق عيني يابد. با اين آرزوي و لو بلند(25) و حتي اميد والا ولي دست يافتني است که با تلاش و تدابير نيروها و نهادهاي عملي، راه بردي و کاربردي کشوراسلامي و فرهيخته ، اين حرکت نويد بخش و الهام آميز را شاهد و ناظر خواهيم بود؛ ان شاءالله! به ويژه اين که چه بسا در قياس با غيبت صغرا و غيبت کبرا، ظهور صغرا به عنوان مقدمه ظهور کبرا را شاهد باشيم؛ چنان که روايات و حتي آياتي چند، بدين حقيقت و وقوع آن اشاره دارند. شايد انقلاب و نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران به منزله زمينه ساز مهدويت، نويد گر، گذار و آغازاين مسير و نزديکي هر چه بيشتر به اين سير سرشتين و سرنوشت ساز باشد. به گواه تجربه تاريخي، منابع روايي و پيش گويي هاي الهي و با تحليل ها، اعم از مطالعات پيمايشي و آمايشي و تحقيقات بنيادين و نظري، ايران و ايرانيان، شايستگي اين رسالت را دارند و بايسته است نظام و دولت و جامعه انقلابي اسلامي ايران، با روزآمدي و ارتقاي کارآيي نيروها و کارآيي نهادهي دولتي، عمومي و خصوصي اقتصادي، سياسي و فرهنگي هر چه فراتر خيوش، اين رسالت تاريخي خويش را به منصه ظهور رسانند و با آمادگي و انتظار انقلابي زايا، پويا و پاياي مهدوي و سازنده خود، زمينه اي تعجيل فرج ظهور را هر چه بيشتر فراهم سازند. پرچم داري جهاني اين حرکت تاريخي و بلکه تکويني و تاريخ ساز و اصل هستي و ضرورت و نيز چيستي و حدود آن و خاستگاه و نقش شرق، مسلمانان و ايرانيان را در تبيين علمي، ترسيم عملي و تحقق عيني آن، پيش گويي کرده اند و حتي تحليل هاي عملي نيز وقوع اين حقيقت را تأييد نموده اند وجايگاه ايرانيان و چگونگي آن را باز مي نمايانند. در ميان اين پيش بيني ها،(26) روايات تصريح مي کنند :
يکم .پيشا ظهور نهايي ونيز ظهور و حتي تأسيس حکومت (نظام سياسي و دولت )آن از شرق دانسته شده است .(27)
دوم. از قيام و حکومت مردي از سلاله رسول (ص) امامان عليهم السلام و سادات، از قم (28)و دولت پيشا ظهور خبر داده اند .(29)
سوم. تحت عناوين ياران طالقاني (30)و پرچم سياه و سيد خراساني و خراسان بزرگ،(31) جملگي به خاستگاه، نقش و جايگاه برجسته و پيش آهنگي ايرانيان در اين سير سازنده و مسير متعالي اشاره دارند، باشد که ايران اسلامي، با پيش بيني و پيش تازي تاريخ سازخود، اين نقش جهاني خويش را از هم اينک تدارک بيند.از سويي با اتکال به پيشينه سترگ مدني متعادل ايراني پيشا اسلامي و ايراني اسلامي و با پشتوانه ديني متعالي اسلام و به ويژه با تبيين علمي و شبيه سازي و مدل سازي آموزه هاي نبوي، علوي و مهدوي متعالي (لَقَد کَانَ فيِ رَسُولِ اللَهِ أُسوَةٌ حًسَنَةً لِمَن کَانَ يَرجُواللهَ وَ اليَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَاللَهَ کَثيِراً،)(32)و ازديگر سوي، با تبيين علمي، ترسيم عملي و تحقق عيني کارآمدي ملي خويش، در جهت تحقق اهداف والاي چشم انداز بلند گستر خويش که فراروي همگي نيروها و نهادهاي علمي، راه بردي و کاربردي فرهيخته است، به ويژه با :
-ايجاد باورواميد در ملت سرافراز ايران با اين شعارشعورخيز و حرکت آفرين حضرت امام خميني (رحمه)که «مي توانيم و بايد»؛
-الهام بخشي درجهان اسلام و ميان امت اسلامي و دولت هاي جهان اسلام و مسلمانان جهان؛
-اثر بخشي و ارائه مدل و الگوي توسعه متعادل و متعالي راه بردي و لو غيرنهايي و مرحله اي براي اثر گذاري و ايفاي نقش مؤثر در اذهان عمومي جهاني و به ويژه ملل تحت ستم واز جمله فرهيختگان و آزادگان کشورهاي پيش رفته که چه بسا با ايجاد، ارائه و اطلاع رساني و مشاهده عيني وعملي چهره و نمونه موفقي از نظام سياسي و دولت کارآمد، توسعه يابند و متعادل و متعالي شوند؛ زيرا (وَکَذلِکَ جَعَلنَاکُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَکُونَ الرَّسُولُ عَلَيکُم شَهيداً ).(33) سرانجام اين که «استَعِينُوا باللهِ + وَاصبِرواُ = إِنَّ الأَرضَِ للهِ -يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِن عِبَادِهِ -أَلعَاقَبِةُ لِلمُتَّقِينَ ».(34)

پي نوشت ها :
 

*دکتري علوم سياسي، استاد دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران .
1.نک:آندره فونتن، يک بستر و دو رؤيا (تاريخ تنش زدايي)، ترجمه :عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران :نشر نو، 1362ش؛ ژان ژاک سروان شرايبر، تکاپوي جهاني، ترجمه :عبدالحسين نيک گهر، تهران :نشر نو، دوم، 1362ش؛ الوين تافلر، جابه جايي در قدرت؛ دانايي، ثروت و خشونت در آستانه قرن بيست و يکم، ترجمه شهين دخت خوارزمي، تهران :نشر نو، دوم، 1370ش.
2.براي نمونه نک:اصلاح گري وانقلاب و به ويژه تجربه اين قرن که هر دو مصاحبه هايي با پويرند که در اولي دچار ترديد شده و در دومي به تجديد نظر گراييده است. همين ترديد و تجديد نظر در زمينه علمي و فلسفه علم را نيز در کتاب حدس ها و ابطال هاي وي مي توان جست وجو نمود .
3.ايراني ها چه رؤيايي در سر دارند، ص32.
4.همان، ص42؛ براي مطالعه کامل تر در سيرگرايش مدني ايراني -اسلامي نک:علي رضا صدرا، گرايش فلسفي سياسي، تهران :انتشارات ميزان، 1386ش.
5.سوره بقره، آيه 21.
6.سوره سجده، آيه 7.
7.سوره بقره، آيه 30.
8.سوره بقره، آيه 35.
9.سوره بقره، آيه 38.
10.سوره بقره، آيه 38.
11.سوره بقره، آيه 28.
12.سوره بقره، آيه 213.
13.براي نمونه نک:تاريخ هرودوت، حکمت جاويدان ابن مسکويه رازي، ايران قبل از اسلام گريشمن، مقدمه تاريخ ابن خلدون، در س هاي اين قرن پوپر، آغاز و انجام تاريخ ياسپرس و درس هاي تاريخ دورانت.
14.براي نمونه نک:شهرزوري، تاريخ الحکما، ترجمه :تبريزي، تهران :انتشارات علمي و فرهنگي، 1376ش.
15.سوره بقره، آيه 213.
16.سوره بقره، آيه 253.
17.سوره بقره، آيه 253.
18.سوره آل عمران، آيه 19.
19.سوره توبه، آيه 33.
20.مهدي موعود، ص1148-1150.
21.همان، ص865.
Globality.22:پروسه فني و فرآيند طبيعي جهاني شدن اقتصاد .
Globalization.23:عبارت از پروژه يعني طرح سياسي، سياست و توطئه بازاري، غربي و امريکايي سازي جهان با عنوان اقتصادي سازي جهان بوده، برعکس جهاني گرايي مدني «Globalism»، انساني و مدني و اخلاقي متعالي سازي جهان .
24.نک :علي رضا صدرا، «آسيب شناسي جهاني شدن »، مجله قبسات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1384، ش33.
25.به تعبيرقرآني «اماني »، سوره نساءآيه 123.
26.چکامه هاي از جمله ايراني، ملاحم، فتن؛ نک:ساموئل کينگ، آيين شهرياري در شرق، ترجمه :فريدون بدره اي، ص9، 18-30، تهران :بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347ش.
27.نک:عصر ظهور، ص223.
28.به احتمال قريب به يقين امام خميني (رحمه) وانقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران؛ همان؛ قم و قيام قائم، ص236.
29.همان، ص245.
30.همان، ص258.
31.همان، ص245، 255و266.
32.سوره احزاب، آيه 21.
33.سوره بقره، آيه 143.
34.سوره اعراف، آيه 128.
 

منبع :نشريه مشرق، شماره 10.
ae