تربيت ديني و فاعل ارادي (1)


 

نويسندگان:علي مصباح *
عباس گرايي**




 

چكيده
 

دربخش اول اين مقاله، رسيدن به برخي مباني تربيت ديني، به تبيين مبادي افعال ارادي انسان از ديد فيلسوفان مي پردازيم. با تبيين مبادي افعال ارادي انسان، نشان خواهيم داد كه انسان براي انجام عملي ارادي، ابتدا به معرفت و شناخت نيازمند است. پس از آن بايد اذعان به مفيد بودن فعل كند و به دنبال آن ميل و گرايش در او ايجاد شود و اين ميل به قدري شدت يابد كه منجر به اراده و پس از آن انجام فعل، شود. فروعاتي كه از اين تبيين تفريع مي‌شود، مي‌تواند به منزلة مباني در تربيت ديني استفاده شود. در بخش دوم، پس از تعيين اهداف تربيت ديني از يك طرف، و به كارگيري فروعات به دست آمده از طرف ديگر، به بررسي برخي از راه كارهايي مي‌پردازيم كه ما را در نيل به اهداف تربيت ديني ياري مي‌رساند.
كليد واژه ها: تربيت ديني، فاعل ارادي، مبادي افعال، علت فاطي، علت غايي، شوق.

مقدمه
 

تربيت ديني برنامه‌اي است كه هدف آن تقويت باورهاي ديني و التزام عملي به آموزه هاي ديني است. اين موضوع بدون شناخت انسان، اگر نگوييم ناممكن، دست كم امري است در معرض خطاهاي بزرگ. به بيان ديگر، آموزه هاي تربيتي در متن دين، ابزاري مطمئن براي تربيتي شايسته از انسان است و شناخت اين آموزه ها و نظام بخشي به آنها، از امور لازم مي‌باشد. ازاين روي، وظيفه عالمان دلسوز است كه براي استخراج و نُماياندن اين گنج نيمه پنهان، تلاشي مضاعت داشته باشند و با پروراندن ميراث گران بهاي بجا مانده از سلف بي نظير، آن را به نسل هاي آينده تقديم كنند.
اما اين يك بخش از وظيفه است و يك بال پرواز. بخش ديگر آن شناخت موضوع اين آموزه هاي تربيتي، يعني انسان است. مربّي ديني افزون بر شناخت آموزه هاي ديني، بايد بداند اين آموزه ها براي چه موجودي و با چه ويژگي هايي فرستاده شده است. در درون او چه مي‌گذرد؟ چه اميال و گرايش هاي دارد؟ چگونه فعلي را انجام مي‌دهد يا فعلي را ترك مي‌كند؟ و صدها پرسش ديگر. اين، بال ديگر پرواز به سمت قلِه اهداف تربيت ديني است.
دست كم دو امر را مي‌توان از پيامدهاي اين شناخت دانست: الف) چنين شناخت هايي از انسان به مربي كمك مي‌كند تا بسيار راحت تر بين انسان و دين آشتي برقرار كند. وقتي از دردها و نيازهاي انسان خبر داشته باشد، مي‌ تواند داروي اين دردها و رافع اين نيازها را از درون دين شناسايي كند و به او ارائه دهد؛ ب) مربّي مهارت مخاطب شناسي پيدا مي‌كند كه از امور لازم در تربيت است؛ مهارتي كه اوج آن را مي‌توان در انبيا و امامان معصوم (ع) ديد.
دراين ميان، تلاش فيلسوفان، به ويژه فيلسوفان مسلمان، براي شناخت انسان، با ارزش و گرانبهاست كه مي‌توان از آن براي ترسيم مباني تربيت ديني استفاده كرد.

پيشينه
 

تربيت ديني اساسي ترين هدف انبياء بوده است: و از آنجا كه اولين انسان، پيامبر الهي نيز بوده است، مي‌توان موضوع تربيت ديني را همزمان با خلقت انسان دانست؛ يعني با خلقت انسان، تربيت ديني نيز مطرح بوده است؛ امّا يكي از راه كارهايي كه از ابتدا تمام انبياي الهي و افراد علاقه مند به تربيت صحيح انسان مطرح مي کرده اند، توجه دادن به شناخت نفس، استعدادها وقواي دروني انسان بوده است؛ تا آنجا كه جملة «من عرف نفسه فقد عرف ربه» جهاني شده است. شهيد مطهري رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايند:
جملة «من عرف نفسه، فقد عرف ربه: هر كس خودش را بشناسد، خدا خويش را شناخته است»، از جملات معروف جهان است، قبل ازاسلام هم اين جمله گفته شده است، سقراط هم گفته است، در هند هم خيلي ها گفته‌اند...(1).
اين جمله از رسول اكرم (ص) نيز نقل شده كه فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ (2): كسي كه خود را شناخت، حتماً خداي خويش را شناخته است». حضرت علي (ع) در اين باره مي‌فرمايند: «نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس؛ (3) به فوز اكبر رسيده است كسي كه به معرفت نفس دست يابد».
حكيمان و فيلسوفان نيز كتاب هايي را در اين زمينه تصنيف كرده‌اند كه مي‌توان به كتب في النفس از ارسطو، رساله نفس از شيخ الرئيس ابوعلي سينا و النفس از اين باجه و «جلد هشتم اسفار اربعه از صدرالمتألهين اشاره كرد.
از جمله دستاوردهاي فيلسوفان دربارهدر بحث معرفت نفس، تبيين مبادي افعال اختياري انسان و چگونگي صدور فعل از او مي‌باشد.

مبادي افعال اختياري
 

هر نوعي از انواع جرهري، مبدئي است كه افعالي كه كمال ثاني براي آن نوع هستند، به آن نسبت داده مي‌شود؛ بنابراين، نفس انساني كه يك صورت جرهري وذاتاً مجرد از مادّه است، امّا در مقام فعل متعلّق به مادّه مي‌باشد، علّت فاعلي افعالي است كه از انسان صادر مي‌شود. اما بديهي است كه صرف وجود نفس براي تحقق فعل كافي نيست، بلكه براي فاعليت نفس شرايطي لازم است. در تبيين زير در پي آنيم كه اين شرايط را كشف كنيم:
انسان موجودي مختار است و در تحقق افعالش تصميم و ارادة او تأثير گذار است و آدمي اين را با علم حضوري در مي‌يابد.
اين كه فردا اين كنم يا آن كنم اين دليل اختيار است اي صنم (4)
وچه علمي نيكوتر از علم حضوري! كه عالم، با خود واقعيت بدون واسطة صور و مفاهيم ذهني مواجه است. اما فعلي اختياري شمرده مي‌شود كه ناشي از دو عنصرِ علم حبّ باشد. آنچه اين مهمّ را براي انسان فراهم مي‌كند، از طرفي وجود قواي ادراكي و قواي شوقي در نفس انساني، و از طرف ديگر، اميال و گرايش هاي فطري در وجود اوست؛ مانند تمايل به تكامل كه همچون قطب نمايي جهت حركت را به او نشان مي‌دهند. در انسان كمالات و استعداهايي است كه تشنة به فعليت رساندن آنهاست. امّا در ابتدا اين ميل، گرايشي سرگردان و نامتعين است و براي متعين شدن آن نياز به شناخت دارد. از اين روي، آنچه را كه تشخيص دهد براي او مفيد است و موجب تكاملش مي‌شود، به آن تمايل پيدا مي‌كند. در اينجا ميل و گرايش سر گردان او تعين يافته، و مسير خود را مشخّص مي‌يابد. از اين رو نياز به آن دارد كه پيش از انجام كار، آن را تصوّر و مفيد كمال بودن آن را تصديق كند. به دنبال تصديق به مفيد بودن، شوق به انجام آن كار در نفس پديد مي‌آيد و در صورت شدت يافتن شوق، آن را اراده مي‌كند و پس از اراده، قواي عامل كه حركت دهندة عضلات هستند، فعل را انجام مي‌دهند. بنابراين، پس مي‌توان مراحل انجام فعل ارادي را در انسان اين گونه بر شمرد:
تصوّر فعل ــ تصديق به مفيد بودن ـــ شوق ـــ شوق مؤكد ـــ اراده فعل
صدرالمتألهين مبادي افعال اختياري انسان را چنين بر مي‌شمرد: «... تصور فعل و مراحلي كه بعد از آن ظاهر مي‌شوند و عبارتند از اعتقاد به وجود منفعت در آن فعل، سپس بر انگيخته شدن شوق از ناحيه قوة شوقيه، سپس تأكيد و شدت يافتن آن شوق تا جاييكه اجماع كه اراده ناميده مي‌شود، حاصل شود، مبادي أفعال ارادي قصدي در ما [انسان ها] هستند».(5) علامه طباطبايي در اين زمينه بعد از مقدماتي مي‌فرمايند: «...مبادي فعل ارادي در ما، علم و شوق و اراده و قوه عامله محركه است و اين مطلب را ما مي‌توانيم در وجود خود، در مورد افعال ارادي بيابيم...».(6) دربارة اين تبيين از فعل ارادي انسان، چند نكته گفتني وجود دارد:

نكاتي در باره علم
 

آيا علم مذكور در مبادي افعال، شامل علوم حضوري نيز مي‌شود؟ در پاسخ به اين پرسش، به نكته‌اي كه در تعليقه نهاية الحكمه آمده است اشاره مي‌كنيم: «ظاهر اين تبين با توجه به تصور و تصديق مذكور، اختصاص مبدئيت علم، به علم حصولي است؛ اما به نظر مي‌رسد وجهي براي تخصيص وجود ندارد؛ چرا كه آنچه براي فعل اختياري لازم است، علم است؛ چه حضوري و چه حصولي».(7)
آيا لازم است علم فاعل مطابق با واقع باشد؛ يعني وي فايده‌اي واقعي را درك كند؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد گفت منظور از تصديق به مفيد بودن اين نيست كه فاعل ارادي علمي مطابق با واقع مي‌يابد، بلكه مقصود مفيد بودن در نظر فاعل است. حال اگر واقعاً در جهت تكامل حقيقي او باشد، فايده‌اي حقيقي است؛ در غير اين صورت فايده‌اي پنداري و خيالي است و در هر دو صورت شوق به فعل را در پي دارد.

نكاتي دربارة شوق
 

تفاوت ماهيت علم و شوق در چيست؟ نكته‌اي كه پاسخ را روشن مي‌سازد اين است كه شوق و رضايت و محبت و امثال اين موارد اگرچه لازمه علم هستند، ولي كيفيتي غير از علم مي باشند. هر دو تحت مقولة كيف واقع مي‌شوند؛ اما حيثيت علم فقط كشف است و حيثيت اين امور چيزي است كه ملازم با انجذاب (جذب شدن) به سوي مطلوب است.(8)
پيش از اين بيان شد كه انسان داراي گرايش هاي فطري است. حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه شوق و گرايشي كه پس از علم حاصل مي‌شود، چه ارتباطي با اين گرايش هاي فطري دارد؟
در پاسخ بايد گفت شوقي كه بعد از علم پديد مي‌آيد، تعين يافته اميال و گرايش هايي است كه در نفس انسان به صورت ذاتي وجود دارد. نفس آدمي با وجود اينكه موجود بسيطي است، مراتبي دارد كه در طول هم‌اند. نازل ترين مرتبه روح ونفس انسان، مرتبه اي است که با بدن ارتباط مستقيم دارد وبه آن مرتبه نباتي مي‌گويند. مرتبه بالاتر، مرتبه حيواني روح است كه ادراك حسي و حركات ارادي از آثار اين مرتبه است. مرتبه سوم كه بالاترين مرتبه روح است، مرتبه انساني آن مي‌باشد. هر كدام از اين مراتب، قوايي در عرض هم دارند؛ براي مثال، مرتبه نباتي داراي قواي جاذبه، دافعه، غاذيه، ناميه،... است. هركدام از شئون نفس - چه شئوني که در طول هم، وچه شئوني که درعرض هم واقع شده‌اند – خواسته ها و اميالي دارند. در اصطلاح، خواست ها و اميال مرتبه انساني را اميال فطري انسان گويند. اين اميال و گرايش هاي مختلف تا قبل از توجه خاص نفس به آنها، به صورت نامتعين و سر گردان مي‌باشند. از آنجا كه غالباً نفس نمي‌تواند در يك لحظه به ارضاي همة اميال خويش در همه مراتب و شئون بپرازد، به ناچاربايد يكي از آنها را برگزيند. توجه نفس به هر يك از اين مراتب و شئون كه جلب شد – حال چه به وسيله عوامل خارجي و چه بر اثر توجّه خود نفس – و ارضاي آن را كمالي براي خود دانست، آن گرايش ذاتي و نامتعين، در اين ظرف خاص تعين پيدا مي‌كند و مشخّص مي‌شود كه چه را مي‌‌خواهد. اين شوق متعين، شوقي است كه در پي علم مي‌آيد. پس گرايش ها و اميال ذاتي نفس، جهت دهنده نفس هستند؛ اما تعين هر يک ، بستگي به توجه نفس به مرتبه و شأن آن دارد.

پي نوشت ها :
 

*دانشيار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني قدس سره
**كارشناس ارشد علوم تربيتي
1. مرتضي مطهري مسئله شناخت، ص 33.
2.محمد باقر مجلسي، بحار الانوار،ج 2 ص 32.
3عبد الواحد تميمي آمدي، تصنيف غرر الحكم و دررالكلم، ص 232.
4.مولوي، مثنوي معنوي، دفتر پنجم، ص 867
5. صدرالمتالهين، الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج 6، ص 356.
6.سيد محمد حسين طباطبائي، نهايه الحكمه، ص 122.
7. محمد تقي مصباح، تعليقه علي نهايه الحكمه، ص 171.
8.همان.
 

منبع:اسلام و پژوهش هاي تريبيتي ش 3