از تزكيه درون تا تصفيه برون(1)


 

نویسنده : غلامرضا گلی زواره




 

گسترش دايره عرفان ناب
 

با وجود آن كه امام خميني روش صوفيان را به باد انتقاد مي‏گرفت، ضمن زدودن هرگونه انحراف از اهل تصوف و عرفان به مخالفان مشي عرفاني سخت مي‏تاخت، چنانچه در مكتوبي نوشته‏اند: «... انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم، من نمي‏خواهم مدعيان را تطهير كنم كه‏اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد مي‏خواهم اصل معني و معنويت را انكار نكني»(1)
به همان اندازه كه عرفان منفي جمود، خمود و ركود به بار مي‏آورد، انسجام جامعه را مخدوش مي‏سازد و فرهنگ خودمحوري، خزيدن به كنج عزلت و بي تفاوتي نسبت به سرنوشت جامعه را ترويج مي‏سازد و از باورهاي قرآني و روايي فاصله گرفته است، عرفان ناب و حقيقي و مباحثي كه اين مشرب مطرح مي‏سازد جويبار باصفايي مي‏باشد كه از فرهنگ مقدس اسلامي منشأ گرفته است، به اعتدال و واقعيت‏ها توجه دارد، از ايجاد يأس و حرمان و برخوردهاي انحرافي و تفريط و افراط پرهيز مي‏كند و به منظور رسيدن به مقام قرب به خداوند ضمن تزكيه و تطهير باطن مي‏كوشد افراد جامعه را از باتلاق معاصي و مرداب مفاسد، دنيا زدگي و زخارف فناپذير برهاند و همه را به سوي حق و حقيقت رهنمون سازد. اين گونه عرفان نه تنها با حماسه آفريني مغايرتي ندارد بلكه با تقويت روحيه فداكاري، مقاومت و مبارزه در افراد، آنان را براي از بين بردن مظاهر شرك، كفر، ستم و نفاق بسيج مي‏كند. عرفان مثبت مسيري برهاني و عقلاني را طي مي‏كند و مقصدش قرار گرفتن در جاذبه كمال مطلق است و هيچ واقعيتي را از عالم هستي حذف نمي‏كند بلكه همه عالم را با يك عامل قدسي دروني صيقل و شفاف مي‏نمايد. انعكاس نور الهي را در تمام ذرات و روابط اجزاء جهان هستي نشان مي‏دهد.(2)
عرفان ناب نااميدي و يأس را كه چون موريانه‏اي مهلك جوامع انساني را از درون تهي مي‏سازد و روح و روان را آشفته و متزلزل مي‏نمايد ريشه كن مي‏كند. در انديشه و شعر حافظ اين روح اعتدال و اميدواري ديده مي‏شود و استقبال فارسي زبانان از سروده‏هاي اين شاعر شيرين سخن مي‏تواند به دليل همين ويژگي و اعتماد به نفس حافظ باشد. اصولاً حافظ وقتي مي‏خواهد حادثه‏اي ناگوار و توام با سوگ و ماتم را مطرح كند باز هم حديث غمش شيرين و دلنشين است:
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
حافظ مصلح اجتماعي هم هست و با آفت‏هاي جامعه به مبارزه بر مي‏خيزد. از حكّام و سلاطين جور، عارف نمايان و زهد پيشگان دروغين انتقاد مي‏كند و روح اميدواري، عشق، آرزومندي را در اذهان و قلوب زنده مي‏كند و مي‏گويد: «مژده‏اي دل كه مسيحا نفسي مي‏آيد» يا «يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور» و يا «نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد» و اين عبارت: «خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي»(3) اما در بررسي شخصيت امام خميني (ره) ايشان را انسان كاملي مي‏بينيم كه هم عارف است و هم فيلسوف و فقيه و فرماندهي نيروهاي نظامي را عهده دار است، رهبر جامعه اسلامي هم هست و چون سيماي ملكوتي او با ابعاد گوناگونش مورد بررسي قرار مي‏گيرد مشاهده مي‏شود عرفان ايشان بر مسلك عرفاني ديگر عارفان تفوق دارد زيرا او از اين موضع، شجاعت‏ها و استقامت‏هاي خاص نشان داده و ضمن آن كه خصائص انساني را در خود به كمال رسانيده همچون اجداد پاكش امّتي را آگاه كرده و به آنان بينش داده و به قيامي واداشته و انقلابي را شخصاً رهبري كرده است. امام رزمندگاني را تربيت كرد كه همه با حالاتي عارفانه و عاشقانه و توأم با عبادت، دعا و ذكر حماسه آفريدند. در واقع امام چنان دايره ارشاد عرفاني را گسترش داده عمومي نمود تا همه افراد اجتماع به اين جرگه وارد شوند و اگر شايستگي و لياقت دارند از اين ارشاد بهره گيرند و مشاهده شد كه جوانان و نوجوانان با چهره‏هاي گلگون و ايثارگري‏هاي خود چگونه در پرتو رهنمودهاي امام خميني (ره) به اوج كمال رسيدند و ره صدساله را يك شبه پيمودند، سلحشوران راستيني كه نشانه‏هاي اهل سير و سلوك در سيماي پر صلابت آنان مشهود بود و بيانات امير مؤمنان (ع) درباه شان صادق است كه فرموده‏اند: «كجايند مردماني اين چنين كه به اسلام دعوت شده و آن را پذيرفتند، قرآن را قرائت نموده و معني آن را متقن و محكم يافته و باور نمودند و به سوي جهاد برانگيخته شدند آنگاه عاشقانه به مانند شوق مادري شتر ماده نسبت به فرزندان خود بدان سوي حركت كردند و شمشيرها را از غلاف بدر آوردند و در اطراف زمين گروه گروه شدند، برخي كشته و عده‏اي نجات يافتند نه به زندگاني كساني كه از مرگ رهايي پيدا كردند مژدگاني دريافت نمودند و نه از كشته شدن كساني كه به شهادت رسيدند نگران بودند تا تسليت و تعزيت داده شوند.»(4)
چهارمين فروغ امامت امام سجاد (ع) در مناجات عارفين ضمن برشمردن بسياري از اوصاف و شرايط ويژه آنان، نتايج و آثار عرفان را چنين بيان فرموده‏اند: «چشم‏هايشان از نظر كردن به محبوب و معشوقشان روشن شود و در معامله دنيا براي بدست آوردن آخرت، تجارتي سود آور مي‏كنند.»(5) حالتي كه رزمندگان ايران از خود بروز دادند و امام خميني در وصفشان فرمود: «شهيد نظر مي‏كند به وجه اللّه» و يا «شهادت اوج كمال انسان است» وقتي آدمي با عرفان و معارف معنوي به بوستان عرشيان گام نهاد چنين مقامي را از آن خود مي‏نمايد. شيخ نجم الدين كبري كه خود از مشاهير عرفان است، بر اين اعتقاد مي‏باشد كه عرفان بدون ايثار و فداكاري نتيجه‏اش همان خواهد بود كه گوش نامحرمي چون حسن بصري جاي پيغام سروش نگردد و در تحت سلطه و نفوذ شيطان باشد و شخصي چون عبدالله عمر را به بيعت با پاي حجّاج وادارد و نجم الدين دايه را به فرار و ترك ناموس و فرزندان و خانه و كاشانه ترغيب نموده و اين كار را مقبول و پسنديده جلوه دهد.(6)
اساسي‏ترين مختصات عرفان ناب را قرآن كريم ترسيم كرده است. آنجا كه مي‏فرمايد:«قُل اِنَّ صَلوتي و نُسُكي و محياي و مماتي للّه ربّ العالمين.»(7) و اصولاً دنيا به تعبير قرآن عرصه‏اي براي سبقت در نيكي‏ها، و امور خير مي‏باشد: «ولكلّ وجهة هو مولّيها فاستبقوا الخيرات(8)؛ و براي هر كسي طريقي يا هدفي است كه روي بدان جهت دارد و شما براي خوبي از يكديگر سبقت بگيريد». از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه آن سرور عالميان فرموده‏اند: سه گروه‏اند كه در روز قيامت مي‏توانند شفاعت نمايند و شفاعت آنان را خداوند قبول مي‏كند: پيامبران، عالمان، و شهيدان.(9)
البته نيل به مقام شامخ شفاعت از بهترين آمال عارفان خداست گرچه عارف حقيقي چيزي جز لقاء حق طلب نمي‏كند ولي تداوم راه معرفت وي را به مقام شفاعت واصل مي‏نمايد و آنچه خواسته مُسلّم عارف است در دسترس شهيدان شاهد قرار مي‏گيرد و جهاد با اين هدف بدون عرفان سازنده امكان‏پذير نخواهد بود كما اين كه عرفان با انگيزه‏هاي مزبور بدون فداكاري در راه دين نخواهد آمد البته عارفي كه همواره مشغول جهاد اكبر و تزكيه دروني است هرگز جهاد اصغر را ترك نمي‏كند و گرنه در جهاد با نفس دچار شكست خواهد گرديد.(10) و سرانجام عارف راستين انساني است در گلستان جهان بدون خار، دين حق را يار و ياور، در گفتار با مردم گوينده‏اي بيدار است. در برابر حق و حقيقت موجودي پركار و در باغ انسانيت درختي پر بار و در تمام اعمال، رفتار و حركاتش صفات خداوندي نمودار، فرمان حق را به گوش جان نيوشيده، در اين درگه دل سپرده و جان خويش به عشق زنده كرده و جز حق نگفته و غير حضرت جمال و جلال چيزي نديده است.
پرورش مكتب انبياست و مأنوس با فرهنگ اوليا و به سير و سلوك بينا، عاشق خدا، مجاهدي في سبيل الله، آراسته به اخلاق وارستگان، همراه و همراز ابرار و اميد نااميدان.(11) و ما در سيره نظري و عملي امام خميني عارفي را نظاره گر بوديم كه خود را به چنين خصايلي زينت داده بود. در واقع امام، سلوك يك عارف را طي نمود و به حقيقت واصل گرديد، تكليف خويش را تمام شده تلقي نكرد و متوجه جامعه گرديد تا انسان‏ها را با مراقبت‏هاي ويژه تربيت نمايد،او كه قبلاً شيطان را از ساحت تفكر و عمل خويش رانده بود، تصميم گرفت عرصه‏هاي اجتماعي را از لوث وجود اين جرثومه فساد پاك كند و چون خواست به اين تلاش همت گمارد با حاكميت طاغوت مواجه گشت و در اين حال ستيز با استبداد و ستم را در رأس برنامه‏هاي خويش قرار داد. در اين حال گويي بالاترين مرحله سلوك عرفاني امام آغاز گرديد و وظيفه‏اي كه پيش رويش نهاده شده بود بخوبي از انجامش برآمد و حماسه‏اي آفريد كه در طول قرون و اعصار هيچ كدام از عارفان موفق به تحقق آن نشدند و همچون اولياي الهي اصلاحات اجتماعي را از حقايق ملكوتي كه عرفان به آن دست مي‏يابد انفكاك‏ناپذير دانست و بي‏تفاوتي نسبت به جامعه را يك نوع محروميت ديني تلقي كرد:
ذكر خير تو در آن سوي سماوات كنند با شميم صلوات تو مناجات كنند كه خط سير نگاه تو مراعات كنند...(12) بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد
خرقه پوشان به وجود تو مباهات كنند پارسايان سفر كرده در آفاق شهود بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد بعد از اين شرط نخستين سلوك اين باشد
ياران امام خميني همانها بودند كه در مكتب عاشورا عرفان و حماسه را بخوبي آموختند، شهيدان كربلايي كه ثبات و اخلاص از خود نشان دادند و جان مقدس خود را در حمايت از حق فدا كردند و مرگ باعزت و سعادت را به زندگي ننگين با گروه ستمگر ترجيح دادند.(13)

مدرّس عالي مقام هنر آميختن معنويت با سياست
 

هنر امام خميني اين بود كه مسايل معنوي و عرفاني را با شريعت ارتباط داد و اين دو را به سياست پيوند زد و راه رستگاري را در دنيا و آخرت در اين ويژگي جستجو نمود. نكته مهم اين است كه امام خميني چنين هنري را نزد كه آموخت، به نظر مي‏رسد يكي از ريشه‏هاي آن شخصيت استاد وارسته و عارف فرزانه آية الله ميرزا محمد علي شاه آبادي(1369 ـ 1292 هـ. ق) نهفته است و اين درس مهم را امام نزد آن بزرگوار عرصه عرفان و سياست آموخته است.(14) اگر چه آية الله شاه‏آبادي به عرفان شهرت دارد امّا آغاز آشنايي امام با ايشان از بحث‏هاي فلسفي بين آن دو مي‏باشد. تجاذب و تجانس روحي و فروتني در برابر استاد مذكور باعث شد كه امام امت درباره آن مرحوم بفرمايد: من در تمام عمرم مردي به اين لطيفي نديده‏ام، لطافت روحي شگفتي داشت و آية الله شاه‏آبادي را گوهري كمياب تشخيص داد كه در مورد بحث هايش خاطر نشان ساخت اگر هشتاد سال هم درس بگويد در درس او حاضر مي‏شوم. آن عارف مبارز چنان با امام صميمي بود كه مي‏گفت: «روح الله واقعاً روح الله است» يا «روح الله فرد خاصي است».(15)
آية الله شاه آبادي علاوه بر آن كه قله‏هاي دانش، حكمت، عرفان و فقه را فتح نموده و از نظر سجاياي اخلاقي و كمالات روحي و خصال معنوي سيره معصومين را تداعي مي‏نمود، شيوه‏هاي تبليغاتي و مبارزات پيگيرش با رژيم پهلوي و افشاي خلاف كاري‏هاي كارگزاران ستم، استمرار حركت انبياء را به ذهن آدمي متبادر مي‏نمايد. آن مرحوم عرفان و حماسه را با يكديگر عجين ساخت و ضمن طي مقامات معنوي و سلوك عرفاني هيأت‏هاي مذهبي را تشكيل داد كه بعدها به هسته‏هاي مقاومت عليه نظام پهلوي تبديل گشت به همين دليل امام خميني درباره‏اش فرمود: «... مرحوم آية الله شاه آبادي علاوه بر آن كه يك فقيه و يك عارف كامل بودند يك مبارز به تمام معنا هم بودند».(16)
آية الله شاه آبادي علاوه بر آن كه مقتضيات زمان و مسايل سياسي اجتماعي عصر خود را به خوبي مي‏شناخت، داراي رفتار مبارزاتي بود و مشي او در اين مسير بر انديشه ملهم از مباني عرفاني استوار بود. رئوس كلّي نگرش سياسي او را مي‏توان در كتاب «شذرات المعارف» وي مشاهده نمود. هنگامي كه نام اين اثر به گوش مي‏خورد آنچه در ذهن آدمي ترسيم مي‏گردد و انتظارش را از خواندن اين نوشتار دارد طرح مباحثي درباب معرفت شهودي و عرفان و مقولاتي از اين نمونه است ولي وقتي كتاب گشوده مي‏شود و نخستين شذره «مرواريد» با عنوان «شعاء صدور الانام» ملاحظه مي‏شود، خواننده درمي يابد كه مؤلّف بابصيرتي خاص و احاطه‏اي كامل به بحث آسيب‏شناسي اجتماعي جوامع اسلامي و علل رشد انديشه‏هاي باطل و رذايل اخلاقي و رفتارهاي مذموم و قبيح پرداخته است و بدين گونه آينه‏اي از عرفان ناب و پيوند ميان معارف شهودي و مسايل اجتماعي در برابر چشم خواننده اثر مذكور نهاده مي‏شود در همين بخش آية‏الله شاه آبادي مي‏گويد: «قرآن مجيد با اسلام انفرادي مناسبت ندارد زيرا كه نمي‏فرمايد: به تنهايي نماز كن بلكه علاوه توليد نمازگزار و اقامة صلوة را در عهده مسلمين گذارده (است)...»(17)
آية الله شاه آبادي اسلام را ديني اجتماعي و مؤثر در سرنوشت مردم معرفي مي‏كند و عقيده دارد براي درمان دردهاي اجتماعي، مسلمانان بايد غرور به حقانيّت خود را كنار بگذارند و ميدان تبليغ را به دشمن واگذار نكرده و به اسلام انفرادي قناعت نكنند بلكه بايد با امر به معروف و نهي از منكر به ميدان آمده، يأس از سعادت دنيوي و اخروي را كنار نهاده، افتراق و اختلاف را فراموش كنند و بنيه اقتصادي را تقويت نمايند تا موفق شوند. در شذره دوم ايشان سياست را اين گونه تعريف مي‏كند:سياست تحريف نشده و غير شيطاني عبارت از تدبير در جريان مصالح نوعيّه و منع از تحقّق مفاسد آنهاست. از نگاه آن فقيه عارف نه تنها حدود، ديات و قصاص، سياست اسلامي و ديني است بلكه اغلب احكام اسلامي مشتمل بر سياست است و در پايان اين مباحث خاطر نشان مي‏نمايد: مي‏توان گفت علي التحقيق دين اسلام سياسي است.(18)
مباحث اين اثر از مسايل اجتماعي ـ سياسي و راههاي علاج مشكلات جوامع و اتخاذ تدابيري در اين ارتباط آغاز مي‏گردد و به بحث‏هاي ژرف عرفاني و شهودي، مطالبي درباره اسماء، صفات و مظاهر آن ختم مي‏گردد و در واقع واژگان اسلام، عرفان و سياست از بنيادهاي اساسي انديشه آية الله شاه آبادي است كه خود نيز در ميدان عمل اين طرح را به اجرا نهاد و همين بنياد اعتقادي عميق است كه در دهه‏هاي بعد در انديشه و رفتار امام خميني (ره) به عنوان هنر شگرف احياگر اسلام ناب محمّدي در عصر حاضر در تابلويي اعجاب آور و عظيم به شرح، بسط و تعميق مي‏نشيند و عرض اندام مي‏نمايد و به طور تفسير گونه، تقرير و تحرير يافته و انديشه موجز و درهم پيچيده مرحوم شاه آبادي در آثار گوناگون امام خميني (ره) مشاهده مي‏گردد، نكات اساسي نظريه امام در اين مجموعه نوراني در دو محور خلاصه مي‏گردد. نخست: پيوند شريعت و طريقت (به هم آميختگي ظاهر و باطن دين) دوم: ارتباط اساسي بين موازين شرعي و مسايل سياسي. اوّلين محور در شرح دعاي سحر مطرح شده است: عارف كامل كسي است كه دو چشم دارا باشد ظاهر و باطن، كتاب الهي هر دو را ببيند ظاهر بدون باطن، جسم بدون روح و دنياي بدون آخرت است، به باطن نيز جز از طريق ظاهر نمي‏توان دست يافت. كسي كه با چنگ زدن به ظاهر ديني خود را به باطن شريعت برساند و به آينه نظر افكند تا جمال محبوب را مشاهده كند به راه مستقيم راه يافته است.(19)
محور دوم كه مبني بر پيوند ديانت با سياست است از بديهيات و ضروريات در سيره و انديشه امام خميني است، امام مي‏گويد: «واللّه اسلام تمامش سياست است»(20) و معتقد است: «اين معنا را كه كسي بگويد اسلام با زندگاني چه كار دارد اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است...»(21) در وصيت نامه سياسي الهي امام متذكر گرديده‏اند: «... اسلام مكتبي است كه بر خلاف مكتب‏هاي غير توحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است...»(22)

از آموزش‏هاي اخلاقي تا تلاشهاي مبارزاتي
 

پرورش شاگرداني كه بتوانند با سلاح حكمت و عرفان و معارف معنوي در مقابل افكار پوچ و جريانات الحادي و التقاطي بايستند نخستين اقدام امام در حوزه علميه قم به شمار مي‏آيد و لذا اين مباحث را از سال 1324 هـ ش تدريس مي‏نمودند و مقيّد بودند در مجلس درسشان افراد شناخته شده، فاضل و معتقد حضور يابند. با اين وجود با امتحان كتبي و شفاهي كه مرتب از شاگردان به عمل آوردند آنان را به طور مستمر ارزيابي مي‏نمودند.(23) امام به هنگام تدريس حكمت و عرفان از سوي جاهلان متنسّك تحت فشار بود. مرحوم حاج سيد احمد خميني در اين باره گفته است: مقدس مآبها در زمينه دروس عرفاني و فلسفي تحمّل بينش امام را نداشتند اما آن روح قدسي شكستن اين جوّ متحجّران و سد انجماد را در درون حوزه به عنوان قدم نخست مبارزه تشخيص دادند و روحيه و توان علمي و مبارزاتي ايشان كه جويباري از لطف و رحمت خداوند متعال بود، نگذاشت امام در برابر رسوبات فكري عقب نشيني نمايند يا شكست بخورند.(24)
شهيد آية الله مرتضي مطهري كه از برجسته‏ترين شاگردان امام در عرصه حكمت و عرفان بود، شيوه ستيز با افكار انحرافي مادي گرايي را از مكتب امام آموخت و با تأليف آثار گرانبهايي به دفاع از اسلام و مبارزه با تجددگرايي و تفكرات معارض دين وانديشه‏هاي التقاطي پرداخت.(25)
پروفسور حامد الگار در اين مورد نوشته است: امام در بيست و هفت سالگي با تدريس حكمت كه بسيار به عرفان نزديك است كار تدريس خود را شروع كرد و اندك زماني پس از آن جلسات خصوصي تدريس عرفان را ترتيب داد. در همين جلسات بود كه امام بهترين و صميمي‏ترين شاگردان خود نظير آية‏الله مطهري را تعليم داد كه پس از شهادت ايشان، او را پاره تن خود ناميد.(26)
مرحوم آية الله جوادي ملكي تبريزي بحث خصوصي در اخلاق و عرفان داشت كه امام جزء مستمعين اين مباحث بود، امام پس از ارتحال مرحوم ملكي درس مذكور را عصر روزهاي جمعه به ترتيب شرح منازل السائرين خواجه عبدالله انصاري براي جمعي از اهل علم و عده‏اي از مقدسين بازار ادامه دادند. درس مذكور كه در مدرسه فيضيه برگزار مي‏گرديد به دليل دور نبودن از مسائل سياسي، توسط عمّال رضاخان تعطيل گرديد تا آن كه مكان تدريس به مدرسه حاج ملاصادق انتقال يافت.(27)
كتاب اربعين حديث امام خميني بخشي از همين درس‏هاي اخلاقي است كه در سال 1358 هـ ق از تأليف آن فارغ گشته‏اند.(28) امام با مطرح نمودن اين مباحث مي‏خواست ضمن تعليم مكارم اخلاقي و مبارزه با آفات نفساني (از جمله ترس و هراس) زمينه‏هاي فكري ـ تربيتي لازم براي مبارزه با رژيم شاه را در اذهان بوجود آورد يا حداقل از گرفتار شدن اغلب مردم در دام‏هاي الواني كه دستگاه ستم گسترده بود جلوگيري كند.(29) شهيد آية‏الله مرتضي مطهري درباره اثرات ارزشمند اين دروس نوشته است: «درس اخلاقي كه وسيله شخصيت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مي‏شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمي، مرا سراسر مست مي‏كرد...بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس و درس‏هاي ديگر ـ كه در طي دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم ـ انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مي‏دانم راستي كه او روح قدسي الهي بود.»(30)
فرهنگ عرفاني تربيتي امام خميني شاگرداني پرورش داد كه از حصارهاي پولادين دود و آتش عبور كردند و بر هستي غارتگران زر، زورگويان و سلطه طلبان حرمان هستي سوز عصيان محرومين صالح را نشان دادند و اين مبنايي شد براي آن كه جهان خواران به خود آيند. امام از آغازين روزهاي تدريس آيينه تمام نماي صدق، صفا و سمبل ايثار و تقوا بوده با رسالت الهي اصلاح، تربيت و تزكيه مبارزه عليه ظلم و بيداد و تمامي عوامل استكبار در تاريك‏ترين دوران توحش دنياي متمدن قد برافراشت و با اتكا به خداوند متعال و حمايت ياران باوفايش و فداكاري مردم دست از جان شسته جامعه جهاني و دنياي اسلام را دچار تحول نموده و نظام تربيتي نويني بنيان نهاد كه در اسلام ناب محمّدي ريشه داشت. آن اسوه راستين تربيت ديني، تمامي نيروهاي مستعد را از ورطه تباهي به قله ايثار و نور رهنمود ساخت. عزت و افتخار را براي مسلمين جهان به ارمغان آورد.
امام در دوران جواني متأثر از انديشه‏هاي اساتيد عرفان و اخلاق بود و در همين سنين وقتي سياست‏هاي ضد اسلامي رضاخان را مشاهده كرد با تأليف و تدريس علوم و معارف ديني از فرهنگ اسلام و ارزش‏هاي الهي پاسداري نمود و اين موضوع را تا ايستادگي در برابر كارشكني عمّال رژيم در تعطيل كردن مجلس درس و بحث ادامه داد.(31)
عرفان و مسايل عبادي و ادعيه كه در تزكيه و سير و سلوك نقش مهمي دارند موضوع اولين نوشته‏هاي امام را تشكيل مي‏دهند. در حالي كه بيست و هفت بهار از عمر ايشان سپري مي‏گشت، نخستين اثر عرفاني خود را، كه از نبوغ و ذوق سرشار عرفاني او حكايت داشت، در قالب شرح دعاي مباهله كه داراي اسم اعظم و تجلي اتمّ است بيان كرد. اين نوشتار بانام شرح دعاي سحر معروف و به طبع رسيده است بعدها آن روح قدسي آثار ديگري را در اين قلمرو به رشته نگارش در آورده اين آثار چيزي جز سلوك و پيشرفت مداوم ايشان به سوي منبع حقيقت نبود، سازماندهي مردم براي قيام اسلامي و مبارزه با ستم. استكبار توسط امام از جهتي مرحله‏اي از پرتو افشاني عرفاني ايشان بوده است در واقع ثمره تلاش دروني و تزكيه روحي امام از مرحله فردي عبور نمود و با تأثيرگذاري عميق بر قلمرو سياست ببار نشست. در اولين اعلاميه‏هاي سياسي امام اين آيه زينت بخش است: قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني و فرادي ثمّ تتفكروا.(32) اين همان آيه‏اي است كه در آغاز كتاب منازل السايرين در ابتداي باب يقظه آمده است، نوشتاري كه در ايام درس آية الله شاه‏آبادي مأخذ به شمار مي‏رفت و امام آن را به عنوان متن درس مورد استفاده و مراجعه قرار مي‏داد. قيام كردن بر اين اساس در راه حق نقطه عزيمت سير و سلوك است به همين دليل امام در اين باره مي‏گويد: خداوند قادر متعال. راه حركت از دنياي تاريك طبيعت به سوي دورترين نقطه انسانيت واقعي را پيش روي بشر گذاشته است و فرمان خداوند در اين آيه تنها راه اصلاح در اين دنياست. پس از تفسير عرفاني اخلاقي اين آيه، امام در ادامه به تحليل وضع اسف بار مسلمانان مي‏پردازد و آن را ناشي از اين مي‏داند كه همه مسلمانان فقط براي ارضاي نفس طمّاعشان قيام كرده‏اند. تنها به كمك «قيام براي خدا» است كه مسايل و مشكلات اصلاح مي‏شوند. در نتيجه قيام براي خدا هم علمي است براي تزكيه نفس و هم مسئوليتي است براي اصلاح امور امّت مسلمان. مبارزه را هم عليه نفس و غفلت و هم عليه فساد، بي‏ديني و ظلم در جهان. شايد در هيچ جاي ديگر جز در همين تفسير كه امام از قيام براي خدا ارائه مي‏دهد ايشان به اين صراحت به ارتباط تنگاتنگ دروني ميان عرفان، اخلاق و سياست در تجزيه و تحليل‏هاي خود نپرداخته است.(33)
امام در عرفان حماسي خود با معنويت قيام كرد و رابطه تنگاتنگ اين دو را بيان داشت و تبلور اجتماع عرفان و حماسه در تمامي ابعاد شخصيت ايشان مشاهده گرديد. امام در حالي كه حشمت، وقار و ابهت خيره كننده و كم مانند داشت حالتي از معنويت در سيمايش درخشندگي داشت كه از اين جهت با درك منحصرش آدمي به آرامش و امنيت خاطر مي‏رسيد. در حالي كه تحمل نگاه نافذ و شكافنده‏اش آسان نبود گرمي، مهر و عطوفتي كه در چشمانش موج مي‏زد چنان انسان را مجذوب مي‏ساخت كه چه بسا فراموش مي‏كرد در مقابل مردي خارق‏العاده با قدرتي شگفت‏انگيز قرار دارد. آن شخصيت بزرگ با تمامي اقتدار و عظمتي كه قدرتهاي جهان از شنيدن نامش به هراس مي‏افتادند. آن قدر رئوف بود كه وقتي با كودكان مواجه مي‏گرديد به آنان سلام مي‏نمود و حتي سهم اين نوباوگان را در پيشبرد نهضت اسلامي فراموش ننموده و از آنان تشكر نموده‏اند. اگر هم مي‏خواستند به اطفال تذكري دهند شخصيت آنان را تكريم مي‏نمودند و اجازه نمي‏دادند عزت نفس بچه‏ها مورد خدشه و نقصان قرار گيرد.
گمان نمي‏رود در همدردي و تشخيص زبان واقعي مردم و بيان عمق انديشه‏هاي آنان كسي چون امام پيدا شود كه چون پدري مهربان و با چهره‏اي سرشار از محبت و صفا به خواسته‏هاي آحاد مردم توجه كند و براي غمخواري آنان و گره‏گشايي از مشكلاتشان تلاش نمايد. امام در حالي كه در مقابل ابرقدرت‏ها و دشمنان گوناگون داخلي و خارجي دلي به استقامت كوههاي پولادين و بلكه با صلابت‏تر از آنها دارد، در برابر مردمان رنج ديده و ستم كشيده و مسلمان چنان خاضع و نرم مي‏گردد كه با ديدن مناظر غم‏آلوده و صحنه‏هاي مصيبت بار از زندگي محرومان اشك تأثر به صورت پرصلابتش جاري مي‏گردد و وسعت اين قلب به اندازه‏اي مي‏شود كه در ملاقات با مردم و گوش دادن به خواسته‏هاي آنان و نيز در خدمت بي‏شائبه به طبقات جامعه هرگز احساس خستگي نمي‏كند و كوشش ايشان همواره بر اين واقعيت استوار بوده كه بين او و مردم هيچ مانعي و حاجبي نباشد و يا چيزي از امّت مسلمان مكتوم نماند.
امام در ابراز محبت به ديگران هيچ ملاكي جز رضايت حق نداشتند. اشتياق ايشان صبغه‏اي الهي داشت و خدمت به مردم نيز از منظر امام نوعي عبادت و تقريب به حق تلقي مي‏گرديد. او كه در برابر مردم اين قدر فروتني از خويشتن بروز مي‏داد بر اين باور بود كه آدمي داراي آن چنان منزلتي است كه اگر بخواهد در مقابل همچون خودش سر تسليم و ذلت فرود آورد و از غير خدا هراس داشته باشد دون از شأن اوست. خود را خوار و بي مقدار نموده است از اين رو با جرأت و علم به قدرت نظامي سياسي آمريكا فرمود:«امريكا هيچ غلطي نمي‏تواند بكند». در مقام تربيت و ارشاد فرزندان، شاگردان و مريدان خويش امام آنان را به نماز شب كه از بهترين راههاي تزكيه است توصيه مي‏نمودند و هم آنان را به كوشش و مبارزه و قرار گرفتن در جبهه‏هاي حق براي محو باطل فرا مي‏خواندند و بدين گونه ثابت نمودند جمع بين زهد و تقوا خدمت و مسؤوليت اجتماعي امكان دارد و خود هم به نحو اكمل اين گونه بودند.
حماسه آفريني قهرمانان، جامعه را به سوي كمال مطلوب سوق مي‏دهد و روح دلاوري را در افراد جامعه تقويت مي‏كند و ساحت و غايت آن بهبودي جنبه معنوي انسان است، عرفان نيز اين گونه است و عرفاي راستين تلاش مي‏نمايند تا جامعه را از تعلقات فناپذير و امور ناپايدار و هواهاي نفساني برهانند و افراد را به ساحل سلامت، هدايت و سعادت برسانند. بنابراين، اين دو اگر چه عرصه‏هاي مختلفي دارند ولي اشتراكاتي هم در آنان قابل مشاهده است، عرفان فضيلت است و شجاعت نيز اين حالت را دارد و بنابراين مي‏توانند با هم جمع شوند زيرا هيچ فضيلتي، فضيلت ديگر را نفي نمي‏كند، امكان ندارد عارف واقعي اهل ترس و هراس باشد و ممكن نيست يك انسان شجاعي كه بر عليه باطل بپاخاسته است از معنويت و حالات عرفاني بي‏بهره باشد و اگر مشاهده مي‏شود عارفي سلطه را مي‏پذيرد و تسليم ستم مي‏شود و طغيان طاغوت را تأييد مي‏كند بايد دانست كه ادعاي او كاذب است و اگر مشاهده مي‏گردد شخص شجاعي از معنويت بهره‏اي ندارد و در جهت تزكيه درون و تصفيه باطن تلاشي نكرده است شجاعت او نوعي تهور است كه ناپايداري و زوال در آن ديده مي‏شود.
امام خميني در بخش‏هاي مهمي از وصيت نامه خود، مردم را به روي آوردن به دعاي عرفه، مناجات شعبانيه و صحيفه فاطميه فرا خوانده‏اند و در فرازهايي از اين نوشتار با ارزش مردم را به قيام عليه ستمگران و استكبار جهاني دعوت كرده‏اند زيرا عرفان آدمي را به كناره‏گيري از دنيا توصيه مي‏نمايد نه جدايي گزيني از افراد جامعه. شجاع كسي است كه توانمندي خود را در راه احياي اهداف مقدس و معنوي صرف كند ابوعلي سينا در معرّفي عارف نوشته است: او انساني شجاع است زيرا از مرگ هراسي ندارد.
اميرمؤمنان حضرت علي (ع) از يك سو دنيا را چنان از خود طرد مي‏كند كه به حرم امن علوي هيچ راهي ندارد: «يا دنيا غُرّي غيري لا حاجة لي فيك قَد طَلَّقتِك ثلاثاً لا رَجعَةَ فيها؛ اي دنيا غير مرا بفريب كه مرا در تو هيچ حاجتي و نيازي نيست. تو را سه طلاقه كرده‏ام تا بازگشتي در آن نباشد». امّا آن فروغ امامت از طرف ديگر براي رسيدن به مقام زمامداري و قرارگرفتن در مسند رهبري مردم و مديريت سياسي اجتماعي كوشش‏هاي زيادي مي‏نمايد و خطبه شقشقيه از همين مقوله است. احتجاجات و مناظراتش نيز حول اين محور دور مي‏زند و خطاب به ديگران مي‏فرمايد: رهبري از آن من است و من قطب آسياي سياستم وقتي هم با حضور مردم صحنه بيعت و سياست حجت بر او تمام گرديد خود را مسؤول مي‏بيند. در فرهنگ اهل بيت(ع) امكان ندارد انساني عارف و اهل معنا در قبال جامعه احساس وظيفه نكند زيرا به فرمايش حضرت علي (ع) خداوند از عالمان راستين تعهد گرفته است در برابر فقر محرومان و تكاثرطلبي زراندوزان ساكت ننشينند اگر چه همه افراد جامعه در اين داستان مسؤوليت دارند ولي علما وظيفه‏اي سنگين‏تر و رسالتي مهم‏تر بر دوش دارند و رهبران اجتماع مسؤوليتي مضاعف دارند.
حضرت امام حسين (ع) از سويي با خداي خويش در صحراي عرفات مناجاتي عارفانه دارد كه به دعاي عرفه موسوم است، او در آن بيابان غرق در حالات ملكوتي و معنوي است و تمامي لحظات زندگي امام از چنين ويژگي برخوردار است ولي از سوي ديگر فرياد مي‏زند: من قيام كرده‏ام تا راه جدّ و پدرم را بروم اگر چه زمامداران قبلي روشي جداي از سنت نبوي پيش گرفته و مردم به روش آنان خو گرفته‏اند. خود دعاي عرفه نيز حاوي نكات حماسي است اگر چه عالي‏ترين مضامين عرفاني را داراست. عارف از خدا مي‏خواهد كه او را بپذيرد و از او بگيرد و به سود جامعه انساني مصرف شود. در واقع عارف مي‏كوشد در همه حال غبار دنياطلبي به دامنش ننشيند اما در متن مردم باشد و بكوشد بار جامعه را بر دوش گيرد و گره كارشان را بگشايد اگر كسي توفيق اين را به دست آورد كه مردم را از بردگي هواي نفس به بندگي خدا برساند كار عرفاني كرده است و البته چه بسا اين اهتمام، به مبارزه، مقاومت و دفاع هم نياز دارد كه همان حماسه است.
انبياء و فرستادگان الهي ضمن بندگي خداوند و توجه خالصانه به ساحت قدس الهي براي اصلاح جامعه و خلع قدرت از ستمگران به عرصه‏هاي سياسي و اجتماعي آمدند و در اين راه مرارت‏ها كشيدند و حتي كشته شدند. امام خميني در تأسي از سيره انبياء و اولياء نيز مناجات‏هاي خود را با حماسه‏هاي نستوهانه خويش جمع كرد، او از سويي در پيشگاه پروردگار از ذلت‏هاي خود سخن مي‏گويد و از طرف ديگر از اقتدار و صلابت خود در برابر ابرقدرت‏ها و اجانب خبر مي‏دهد و پيروانش را بدين سو فرا مي‏خواند، بين نرم خويي و انعطاف ناپذيري در ظاهر اختلاف و انفكاك ديده مي‏شود اما وقتي اين دو خصلت از يك سرچشمه منشأ گيرند نه تنها ناموزون نبوده بلكه هماهنگ هستند. قرآن كريم بين عفو و ملايمت و نبرد با مهاجم يا قساوت مقدس چنين تقريبي ايجاد كرده است: «تعاونوا علي البرّ والتقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان»
و در حالي كه مردم را به مودّت و رحمت، برادري و اصلاح بين يكديگر دعوت مي‏كند، تأكيد مي‏نمايد اگر كسي از راه موعظه و نصيحت هدايت نشد و به مفاسد روي آورد و به عفت عمومي آسيب رسانيد نه تنها در مورد او رأفتي نشان ندهيد بلكه حكم الهي را در موردش جاري كنيد و اجراي عدالت را بر عفو و اغماض ترجيح دهيد. در خصوص ارتباط با خداوند در آيات نوراني قرآن و نيز احاديث شريف به حالتي بين خوف و رجاء تأكيد شده است يعني در ضمن اين كه بايد به رحمت و عطوفت الهي اميدوار بود در مسير زندگي بايد از پروردگار خوف داشت. در مورد كوتاهي وظايف و دچار شدن به آلودگي و معاصي، حضرت علي(ع) فرموده‏اند: مردان با تقوا به خدا اميدوارند و هيچ نقطه اميدي غير از حضرت حق ندارند در عين حال از خدا هم خوف دارند و هيچ عاملي غير از حضرت باري تعالي آنان را به هراس وانمي دارد.
امام خميني حماسه و عرفان را با هم جمع كرده بود يعني هم روحي لطيف داشت و هم با دشمنان و معاندان سازش‏ناپذير بود. آن روح قدسي به مصداق والّذين آمنوا اشدّ حبّا للّه نسبت به خداوند شديدترين اشتياق‏ها را داشت و بر اثر تطهير دل از بصيرت ويژه‏اي محظوظ گشت او با اين كوله بار معنوي و بينش ملكوتي و توجه كامل به معبود و عشق آتشين به وصال حق هماره با كژي‏ها به ستيز پرداخت و در ضمن رهبري جبهه حق را عهده دار گشت. سر چشمه سلحشوري و سيماي حماسي امام در پيكار با پليدي و سرسختي در توسعه ارزشها، در قرآن نهفته است زيرا كلام وحي خداوند را قهّار، عزيز(شكست‏ناپذير) خشم گيرنده بر جويندگان باطل و... معرفي كرده است. معصومين نيز در نيايش‏هاي خود خدا را به صفاتي چون كوبنده ستمگران، غلبه كننده و نجات دهنده صالحان ستوده‏اند. انساني كه آيينه حق نماست جامع صفات حماسي هم خواهد بود اين شيوه استمرار و احياء كننده سيره رسول اكرم (ص) است كه صاحب ذوالفقار(حضرت علي (ع)) درباره آن وجود مبارك و والا فرموده است: ما هرگاه كارزار برايمان دشوار مي‏شد خود را با رسول خدا نگاه مي‏داشتيم چنانكه از ما هيچ كس جز او به دشمن نزديكتر نبود. آنگاه كه سپاه معاويه در نبرد صفين آب را بر روي سپاه امام علي (ع) بست گدازه‏هاي حماسه از آتشفشان نخستين پيشواي شيعيان فوران كرد و به نيروهاي خود فرمود: از شما خواسته‏اند تا دست به نبرد گشائيد پس يا به خواري تن در دهيد و از مقامي كه داريد فرود آييد يا شمشيرهاي خود را از خون دشمن سيراب سازيد و از آب گوارا بياشاميد.
حماسه امام خميني كه پرتوي از قهر و غضب الهي است در شخصيت او شكوه خاصي را به نمايش گذاشت و همانگونه كه امام حسين (ع) فرياد زد: «هيهات مناالذّله» از امام خميني نيز فرياد برائت از مستكبران جهان در مراسم حج و غرش او عليه قرار داد اسارت بار كاپيتولاسيون را مي‏شنويم. امّا بايد دانست كه مسلك عرفاني امام بر مبناي قرآن و سنت است و با محور بودن ثقلين، تعمق و تفكر، ملازم با اجتماع، عشق آتشين به حضرت حق گره خورده است و به همين دليل مسلك از ساير مسالك عرفاني جدا مي‏شود.

انقطاعي عارفانه استقامتي دليرانه
 

كسي كه هيچ گونه ستمي را امضاء نمي‏كند روح ستبر دارد. و چنين حالتي راز و نياز، نجوا و ذلت در برابر خداي خويش را به همراه مي‏آورد. مرد الهي وقتي در برابر حق خود را تسليم ديد و هيچ قدرت و غروري را در خود احساس نكرد در اين وقت مشمول عنايت پروردگار گرديده و آنگاه عزيز مي‏شود در اين حال است كه او كمالات معنوي را درك مي‏نمايد و با بصيرتي ملكوتي حقايقي را مشاهده مي‏كند.
به نسبت همين نگرش مسؤوليتي كه عارف بر عهده دارد خيلي بيش از وظايف حكيم مي‏باشد. دل عارف به ياد حق آرام مي‏گيرد و در پرتو اين اطمينان، آرامش و امنيت روحي، قادر است عليه طغيان و تباهي قيام كند و اين همان خصلت حماسي عارفي شوريده حال است كه هيچ عاملي او را نمي‏ترساند و تحت هيچ شرايطي خوف و هراس به دل راه نمي‏دهد. اگر او را به زنجير هم ببنديد چون در بيشه شيران پرورش يافته و با دعا و راز و نياز درون را صيقل داده از اين وضع پروايي ندارد. دستگيري، حبس‏ها و فشارها تنها مي‏تواند پيكر او را مورد تهاجم قرار دهد امّا روح عارف از حماسه آفريني دست برنمي دارد و در اين حال هم فرياد مي‏كند و اعتراض مي‏نمايد. استاد شهيد مرتضي مطهري مي‏گويد: عارف تكيه‏اش به نيروي عشق است كه نيروي انقلابي است نه به نيروي عقل كه نيروي محافظه كارانه است.
انسان عارف با يقين و توكّلي فوق العاده براي نشر توحيد و خدمت به خداپرستان از هيچ كوششي دريغ نمي‏نمايد، هرگز آرام نمي‏گيرد مگر آن كه به محبوب خود برسد و هيچ گاه به وصال حق نمي‏رسد مگر آن كه تمام آنچه را كه در اختيارش بوده، در راه حضرت دوست نثار كند. حماسه عارف اين است كه در راه دين آن چنان فداكاري نمايد تا «كلمة اللّه» اعتلا يابد يا با آنان كه اهل شرك و نفاقند و طغيان كرده و ادعاي سلطه‏طلبي دارند مبارزه مي‏كند تافتنه ريشه كن شود و موانع حق جويي و حق خواهي بر طرف گردد چنانچه قرآن كريم فرموده است: «وَ قاتِلُوهُم حَتّي لاتَكونَ فتنة و يكون الدين كُلّه للّه ؛با آنان نبرد نمائيد تا ديگر فتنه‏اي نباشد و دين همه دين خدا گردد».
چون عارف به فكر تحصيل رحمت مختص الهي است هرگز از مبارزه در راه دين مضايقه و اعراض نمي‏نمايد زيرا مقاومت، دفاع و جهاد در راه خدا موجب جلب رحمت حق مي‏گردد اگر چه راز آن براي همگان مشهود نمي‏باشد. امام خميني آيينه‏اي از عرفان ناب را با ايجاد شور و حماسه در جامعه به نمايش گذاشت و جنبه‏هاي معنوي او نيروي محرّكه نهضت اسلامي گرديد و گرنه كدام سياستمداري تجويز مي‏كرد كه بدون ابزار قدرت به شرق بتازد و بدون آن كه از شرق استمداد طلبد به غرب يورش ببرد. آن روح وارسته با جلوه‏هاي عارفانه كه در پرتو تزكيه، تهذيب و بندگي خداوند بدست آورد از سرزميني كه سال‏هاي متمادي بر آن بذر شرك، نفاق و فساد افكنده بودند، خرمن توحيد، اشتياق و محبت درو كرد و نسل در گهواره آرميده قيام پانزده خرداد سال 1342 هـ. ش را به ميادين نبرد فرستاد تا آرامش استكبار و آسايش شيطان بزرگ را بر هم بزند. شوري كه آن عارف كامل در سراسر گيتي افكند انسانهاي نااميد را در آن سوي جهان حركت داد و گوهرهاي نهفته و گنج‏هاي دفن شده دروني را ياد آور شد كه تمامي اين‏ها به يمن وجود ملكوتي و انفاس قدسي او بود. اگر اين تحول فكري و روحي و اسلامي كه امام در جهان پديد آورد مي‏خواست از مسير طبيعي و مجاري متداول عبور كند بايد چندين سال در بستر تاريخ در حال كوچ باشد اما چون اين حماسه‏ها با بصيرت معنوي و عرفاني توأم بود تاريخ را طي الارض كرد و آنگاه عروج، صعود و وصال را به ارمغان آورد. در واقع امام قبل از اقدام به قيام، توجه دروني خود را به سوي حق معطوف ساخت و موانع اين معرفت باطني را بر طرف ساخت. عبادتش رياضت تمام نيروهاي دروني بود كه از قلمرو طبيعت رها شده و به سوي آسمان پركشيده و به روح عروج اولياء واصل شده تا هنگام تجلي حق چيزي در حرم آمن دلش رهزني نكند و غبار آلود نسازد و با ايجاد اين ملكه ثابت هر وقت خواهان شهود شروق حق بود، بدون مزاحمت انجام مي‏شد زيرا تمامي وجودش در سلك قدس و رشته قداست در آمده بود. پيروزي حيرت آور و معجزه آساي مردي بي سلاح و بدون حمايت و هماهنگي حتي يك كشور خارجي و تنها به اتكاي خالصانه به معشوق ازلي را بايد جلوه‏اي از دم عيسوي و كلام موسايي امام خميني دانست:
پرتو روي تو اي دوست جهانگيرم كرد آب كوثر نخورم منّت رضوان نبرم
حماسه عرفاني امام خميني در نخستين سال‏هاي مبارزه اين گونه جلوه نموده است:
«به خداي متعال من اين زندگي را نمي‏خواهم انّي لا اري الموت الا السعادة و لا الحيوة مع الظالمين الّا برما. اي كاش مأموران بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم»، در جاي ديگر فرموده‏اند: «خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد»
و در پيامي خاطر نشان ساخته‏اند: «امروز خميني آغوش و سينه خويش را براي تيرهاي بلا و حوادث سخت در برابر توپ‏ها و موشك‏هاي دشمن باز كرده است و همچون همه عاشقان شهادت براي درك شهادت روز شماري مي‏كند.»
امام خميني از همان آغاز مبارزه سياسي رأس حكومت و اساس سلطنت استبدادي را هدف قرار داد و در هيچ شرايطي از مواضع اصولي خود دست بر نداشت و فرياد زد: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره‏گر صحنه‏هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‏ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم قدرت‏ها و ابر قدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكّه و تنها بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم شرك و بت پرستي است ادامه مي‏دهد...»
امام در اعلاميه‏اي كه به مناسبت فرا رسيدن چهلمين روز فاجعه خونين فيضيّه صادر نمود، فرمود: «من مصمّم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و در پيشگاه مقدّس حق تعالي با عذر وفود كنم. شما هم اي علماي اسلام مصمّم باشيد و بدانيد پيروزي با شماست.
در شب پانزدهم خرداد 1342 هـ.ش كه مأمورين نظامي رژيم پهلوي امام را دستگير كردند تا به تهران ببرند در چهره دژخيماني كه ايشان را به تهران مي‏بردند وحشت هويدا بود و با هراس به اطراف نگاه مي‏كردند امام در مقام دلداري به آنان اظهار داشت: اين قدر وحشت زده نباشيد در اين بيابان كسي نيست كه به شما تعرض وارد نمايد و طي خاطره‏اي بيان فرمودند: از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و اصولاً هرچه فشار و تهديد، زندان و تبعيد در مورد ايشان اعمال مي‏گرديد امام براي مبارزه با طاغوت و استكبار مصمّم‏تر مي‏گرديد.
امام اين شجاعت و شهامت برخاسته از معنويت دروني را در عرصه‏هاي ديگر نيز بروز داد و از موضع عارفي وارسته موفق گرديد با متحجران و افراد مقدّس مآب به ستيز برخيزد و آنان را رسوا و منزوي سازد. آن روح قدسي در نامه‏اي سراسر افتخار كه محتوايي عرفاني داشت و براي رأس هرم كمونيسم نگاشت، از شكسته شدن استخوان هاي كمونيزم خبر داد و با اين بصيرت معنوي، كرامتي جاويدان را در تاريخ ثبت كرد.

پي‌نوشت ها :
 

1ـ نامه عرفاني امام خميني (ره‏عشق)، ص19 ؛ يك ساغر از هزاران، دكتر فاطمه طباطبايي، ص58.
2ـ عرفان در ارتباط چهارگانه انسان، علامه محمد تقي جعفري، مجله حضور، شماره 5 و 6، سال 1371، مشرب عرفان امام خميني و حافظ، احمد فرشبافيان، ص58.
3ـ نك: گفتگويي با بهاءالدين خرمشاهي، سوره جنگ دهم، 187 و 184.
4ـ نهج البلاغه، خطبه 121.
5ـ مناجات خمس عشر(مناجات عارفين). مفاتيح الجنان.
6ـ مشرب عرفاني امام خميني و حافظ، ص21
7ـ سوره انعام، آيه 162.
8ـ سوره بقره، آيه 148.
9ـ جامع الاحاديث، ج13، ص16.
10ـ عرفان و حماسه، آية‏الله جوادي آملي، ص 43 و 42.
11ـ عرفان اسلامي، حسين انصاريان، ج اول، ص36 و 35.
12ـ دفتر تبسّم‏هاي شرقي، ذكريا اخلاقي، ص 26 و 25.
13ـ نك: مقتل الحسين، علامه مقرّم،ص89.
14ـ در اين مورد بنگريد به كتاب كاروان علم و عرفان از نگارنده، ج دوم ،ص 33 ـ 9.
15ـ عارف كامل(نكته‏ها و آموزه‏هايي از آية الله شاه آبادي، ص 50، 35، 26، مجله رشد معارف اسلامي، شماره 14 و 15، پاييز و زمستان 1370 ؛صحيفه نور، ج18، ص267.
16ـ نك: فرازهاي فروزان (پژوهشي در سيره تربيتي، اخلاقي و عرفاني امام خميني)، از نگارنده، ص305 ـ 300.
17ـ شذرات المعارف، آية‏الله ميرزا محمد علي شاه آبادي، ص4.
18ـ همان، ص 11.
19ـ بنگريد به شرح دعاي سحر امام خميني، ص 63 ـ 62.
20ـ صحيفه نور، ج اول، ص 65.
21ـ همان، ج 2، ص 165.
22ـ صحيفه امام، ج 21، ص 403 ـ 402.
23ـ بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ج اول، ص 38.
24ـ امام حوزه و سياست، سيد احمد خميني، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370، ص 9.
25ـ نقش امام خميني در احياء تفكر فلسفي، علي‏اكبر ضيايي،ص24 ـ 23.
26ـ پگاه حوزه، شماره 9، ص 8 ـ 7.
27ـ مجله حوزه، شماره 32، ص 51.
28ـ بنابه اظهارات آية‏الله سبحاني.
29ـ زندگينامه سياسي امام‏خميني، محمد حسن رجبي، ج اول، ص 86.
30ـ علل گرايش به مادي گري، ص 9 ـ 8.
31ـ علما و رژيم رضاخان، ص 278.
32ـ سبأ، آيه 46.
33ـ مجله پرسمان، شماره 11، ص 3.
ارسال توسط کاربر : sm1372