بهترين سن ازدواج


 

گفتگو با دکتر علي احمدي ابهري، روان‌شناس





 
يكي از بحث‌هاي داغي كه اين روزها نقل بعضي از محافل شده و نسبت به آن اظهارنظرهاي متفاوتي مي‌شود، محدوده سني ازدواج جوانان است. اين سن براي دخترها 16 تا 18 سال و براي پسرها 19 تا 21 سال ذكر مي‌شود. در حالي که از ديدگاه روان‌شناسي، ازدواج کردن در سنين ياد شده قابل‌تامل است. براي بررسي اين موضوع و نقد اين که آيا نوجوانان در اين سنين قادر به اداره يک زنگي مستقل هستند يا خير نظرات دكتر سيدعلي احمدي ابهري، روان‌پزشك و استاد دانشگاه علوم پزشكي تهران را جويا شده‌ايم که مي‌خوانيد.
آقاي دکتر! آيا تنها با رسيدن به بلوغ جسماني، مي‌توان از عوامل ديگري که در شروع يک زندگي مشترک نقش دارند چشم‌پوشي کرد؟
از نظر ما سن ازدواج بايد مبتني بر سه اصل بلوغ جسماني، بلوغ رواني و بلوغ اجتماعي باشد. منظور از بلوغ جسماني دوران توانمندي فرد از نظر توليد مثل است كه براي دختران از حدود سنين 12 تا 14 سالگي و در پسران از حدود 14 تا 16 سالگي شروع مي‌شود. بلوغ رواني، عنواني است كه روان‌پزشكان از آن تحت عنوان رشد شخصيت نام مي‌برند. از لحاظ حقوقي نيز بلوغ رواني با عنوان رشد شناخته مي‌شود. اما اختلافي که ما با حقوقدانان در اين زمينه داريم اين است که حقوقدان‌ها به حداقل كفايت مي‌كنند و معتقدند فقط كافي است فرد توان تشخيص مصالح خود را داشته باشد ولي عقيده روان‌پزشكان و اصولا مكاتب روان‌شناختي بر اين است كه فرد بايد از لحاظ شخصيتي، توانمندي، پختگي و رشد به مرحله‌اي برسد كه نه تنها نسبت به خود شناخت كافي پيدا ‌کند و بتواند مصالح خود را تشخيص بدهد بلكه نسبت به فردي كه در نظر دارد با او ازدواج كند نيز شناخت كافي به‌دست آورد.

و منظور از بلوغ اجتماعي چيست؟
 

بلوغ اجتماعي به معني توانمندي لازم براي اداره امور خانواده، همسر و فرزندان است. اين امر، مستلزم برآورده‌شدن نيازهاي اقتصادي، بهداشتي،‌ علمي، آموزشي و... براي گذراندن زندگي است تا فرد بتواند با آن، مسكن و حداقل نيازهاي خانواده را تامين كند.

خصوصياتي كه ذكر کرديد معمولا در چه سني به‌دست مي‌آيد؟
 

بستگي به فرد دارد. يك فرد ممكن است در سن 20 سالگي زمينه‌هاي فوق را يكجا و كامل پيدا كند. در حالي كه فردي ديگر در سنين بالاتر هم نتواند به آنها دست يابد. در مورد خانم‌ها هم به همين شكل است. يك دختر جوان ممكن است در سن 14 تا 15 سالگي به رشد كامل جسماني رسيده باشد اما رشد رواني و شخصيتي او کامل نشده و توانايي ايجاد يك رابطه درست با همسر، فرزند، اطرافيان خود و از جمله خانواده جديدي كه با او پيوند مي‌خورد يعني خانواده شوهر را نداشته باشد. در اين صورت تبعات آن نه تنها به فرد و خانواده بلكه به جامعه هم كشيده مي‌شود. جامعه‌اي كه نيازمند افراد فعال، آگاه، پخته و توانمند است. بنابراين ما فقط سن را ملاك اوليه و اصلي براي تشكيل خانواده يا ازدواج قرار نمي‌دهيم.
البته به اين نكته هم بايد اشاره كنم كه خرده‌گيري و سخت‌گيري و اينكه افراد فكر كنند ابتدا بايد همه امكانات را فراهم و تمام دوره‌هاي تحصيل را طي كنند، شغل پردرآمدي داشته باشند و بعد ازدواج كنند را تاييد نمي‌كنيم. صحبت ما در مورد حداقل‌هاست. اگر فرد بتواند به توانمندي‌هاي شخصيتي، اجتماعي، اقتصادي و... برسد، مي‌تواند ازدواج كند كه اين اتفاق مي‌تواند در شروع دهه سوم زندگي باشد كه بسيار هم مطلوب است. البته گاهي ممكن است افراد در همان زمان هم آمادگي لازم براي ازدواج را پيدا نكنند و انجام اين کار مهم به سنين و سال‌هاي بعدي موكول شود.
آيا جوانان كشور ما اين قابليت را دارند كه در سنين ذكر شده به اين حد از بلوغ رواني و اجتماعي برسند؟
ممكن است براي تعداد كمي از افراد اين اتفاق بيفتد اما طبيعتا اين امر براي اكثريت افراد جامعه محقق نمي‌شود. البته اين تعداد كم نيز وابسته به خانواده‌شان هستند. خانواده اين افراد، معمولا خانواده‌اي تحصيلكرده و هوشمند هستند، خانواده‌هايي كه ازدواج‌‌والدين بر پايه اصول و ازدواج و انتخاب‌شان برنامه‌ريزي شده است و مسير رشد درستي را براي فرزندان‌شان فراهم كرده‌اند.
پس با توجه به گفته‌هاي شما، رسيدن به اين حد از بلوغ در شهر و روستا و با توجه به سطح تحصيلات، فرهنگ و ساير شرايط محيطي در افراد متفاوت است؟
بله دقيقا. براي هر فرد، هر خانواده و هر اجتماع كوچك و بزرگ اين مساله متفاوت است. اما به هر حال ما يك حداقل‌هايي را نياز داريم. علت تاكيد بر انجام مشاوره قبل از ازدواج نيز همين است كه ما ببينيم دو نفري كه مي‌خواهند ازدواج كنند به بلوغ رواني و اجتماعي رسيده‌اند يا خير.

بهتر است تفاوت سني زوجين چقدر باشد؟
 

ما اختلاف سني 5 سال را مطلوب مي‌دانيم. در اين صورت مي‌توانيم بگوييم كه زمينه‌ها به عنوان قدم اول يعني حداقل اختلاف سن شروع مي‌شود. اگر مبنا را فقط سن در نظر بگيريم، مي‌توانيم بگوييم حداقل سن ازدواج در دختران 18 سال و در پسران 5 سال بيشتر يعني 23 سال است البته با حداقل توانمندي‌ها، مهارت‌ها، حرفه و تحصيلات.

اگر خانمي از همسرش بزرگ‌تر بود چطور؟
 

اين مساله هم اگر به‌صورت موردي در جامعه وجود داشته باشد و همراه با مشاوره‌هاي لازم، شناخت فردي و شناخت نسبت به فرد مقابل باشد، مشکلي نيست و مي‌توان آن را پذيرفت اما به عنوان يك قانون عام مورد تاييد نيست.
هميشه بحث بر سر فاصله سني زوجين است و كمتر در مورد فاصله سني والدين با فرزندانشان اظهارنظر مي‌شود. نظر شما در اين رابطه چيست؟
ازدواج كردن به مفهوم اين نيست كه بلافاصله زوجين بچه‌دار شوند. البته اگر زوج سن بالاتري داشته و پختگي و تجربه داشته باشند، چنانچه بلافاصله بعد از ازدواج بچه‌دار شوند، مشكل چنداني نخواهند داشت. اما جواناني كه با حداقل سنيني كه صحبت كرديم ازدواج مي‌كنند نبايد براي بچه‌دار شدن عجله كنند. شروع زندگي به معناي افزايش تعداد افراد خانواده نيست. شروع زندگي مستلزم زمان‌هايي است كه زندگي مشترك براي يك زوج بسيار جوان‌ معنادار شود و اصطلاحا جا بيفتد. بنابراين پاسخ به اين سوال كه يك دامنه وسيعي را شامل مي‌شود، خيلي آسان نيست. اگر ازدواج در دهه سوم زندگي كه مطلوب‌ترين زمان براي ازدواج است صورت بگيرد و در اين سنين زوج صاحب فرزند شوند فاصله مناسبي بين آنها و فرزندان‌شان ايجاد مي‌شود. به عنوان نمونه براي يك مرد 30 ساله و يك زن 25 ساله بچه‌دار شدن بسيار مناسب است. اما براي زوجي كه در 23 سالگي و 18 سالگي هستند زود است و بايد ابتدا تجربه كسب كنند و بعد صاحب فرزند شوند.
نظر کارشناس/ دکتر بدري‌السادات بهرامي، مشاور خانواده

چرا با ازدواج نوجوانان مخالفم؟
 

ما براي ازدواج فقط بلوغ جسماني را در نظر نمي‌گيريم. ازدواج پذيرش مسووليت و رفتار درست در راستاي يک زندگي است. در نتيجه براي چنين امري، بلوغ جسماني که در دختران در سن 16 سالگي و در پسران در سن 19 سالگي کامل مي‌شود، حداقل شرط ورود به مرحله ازدواج است، زيرا علاوه بر بلوغ جسماني، فرد نيازمند رسيدن به بلوغ رواني است. بلوغ رواني، عبارت است از درک و پذيرش مسووليت و تعهد يک زندگي مشترک جوانان براي ازدواج نيازمند رسيدن به بلوغ عقلي نيز هستند. بلوغ عقلي يعني توانايي تجزيه و تحليل مشکلات و تصميم‌گيري مستقل و صحيح که قاعدتا اين امر براي يک نوجوان 16 ساله قابل دستبابي نيست.
نوجوانان براي ازدواج، نيازمند رسيدن به بلوغ عاطفي هستند. بلوغ عاطفي به معناي توانايي برآورده‌کردن عواطف چه به شکل مثبت و چه به شکل منفي به طور صحيح، منطقي و بدون تخريب است. بعضي‌ها نيز براي ازدواج، نيازمند بلوغ اجتماعي هستند. بلوغ اجتماعي، يعني توانايي برقراري روابط سالم با افراد و تعاون و همکاري‌داشتن در امور تا اگر مسايل و مشکلاتي در اين راستا به وجود آمد همسران بتوانند همدلانه آن را حل و فصل کنند. بلوغ اجتماعي يعني فرد بتواند با خانواده همسرش که انسان‌هاي جديدي براي او هستند تعامل برقرار کند و مسايل و مشکلاتش را با آنها حل کند و اجازه ندهد آسيب جدي و مهمي به زندگي‌اش وارد شود. اما نوجواني که هنوز با خانواده و پدر و مادرش مسايل و مشکلات جدي‌اي دارد، چطور مي‌تواند با همسر و خانواده جديدش روابط مناسبي برقرار کند؟ از ديگر علايم بلوغ اجتماعي، حفظ مهارت‌هاي لازم در برقراري روابط با ديگران است. در اين زمينه مي‌توان مهارت نه گفتن را مثال زد. در نه گفتن اثري از پرخاشگري نيست. نه گفتن يعني قاطعيت و ابراز نظرات به شکل صحيح که در دوران نوجواني و براي نوجوانان ما قابل‌حصول نيست. از همه اينها مهم‌تر، بلوغ اقتصادي است. بايد زوجين از لحاظ وضعيت اجتماعي،‌ تحصيلي و شغلي در شرايطي باشند که بتوانند درآمدي را کسب کنند و زندگي را بچرخانند. کدام دختر 16 ساله و کدام پسر 19 ساله‌اي شاغل است و کسب درآمد مي‌کند در حالي که يا مشغول تحصيل است يا تازه ديپلم‌اش را گرفته است؟ بنابراين از آنجايي که دوران نوجواني، سنين بين 11 تا 19 سالگي است به هيچ عنوان ازدواج را در اين سنين که سن تلاطم‌ها و عدم ثبات‌هاست توصيه نمي‌کنيم زيرا جز بلوغ جسماني و اندکي بلوغ عقلي در بقيه مواردي که براي ازدواج به شدت مهم هستند به بلوغ نرسيده‌اند.
منبع:www.salamat.com