نقش هوش عاطفي در سلامت روان دانشآموزان
نقش هوش عاطفي در سلامت روان دانشآموزان
نقش هوش عاطفي در سلامت روان دانشآموزان
شواهدي وجود دارد که نشان ميدهند اگر ميخواهيم کودکاني تربيت کنيم که در خانواده، محل کار و جامعه، افرادي کارآمد و توانمند بوده و از سلامت رواني و جسماني مناسبي برخوردار باشند، بايد به هوش عاطفي و مهارتهاي اجتماعي عاطفي آنها اهميت دهيم. با وجود اينکه مربيان و دستاندرکاران تعليم و تربيت به اهميت پرورش عاطفي کودکان پي بردهاند و با آن آشنايي دارند، پيشنهاد ميشود که براي استفاده و پرورش هوش عاطفي، اين موضوع در برنامههاي آموزشي مدارس گنجانده شود.
هوش عاطفي امروزه از جايگاهي رفيع و مطمئن و غيرقابل انکار در تعليم و تربيت برخوردار است. با وجود اينکه مربيان و دستاندرکاران تعليم و تربيت به اهميت آن پي بردهاند و با آن آشنايي دارند اما فرآيند استفاده و پرورش و گنجاندن آن در برنامههاي آموزشي مدارس به کندي صورت ميپذيرد. پايهريزي هوش عاطفي را بايد از همان کودکي جدي گرفت. آموزش اين مساله را ميتوان از مدارس شروع کرد. هوش عاطفي ميتواند نقش غالب و مسلط و جايگاه اصلي خود را در تعليم و تربيت به دست آورد و در نهايت موجب شود تا يادگيريهاي دانشآموزان عمق و غناي بيشتري پيدا کند و نيل به اهداف ملي و غايي آموزش و پرورش در جامعه ميسر شود.
از آنجا که بيشتر کودکان به مدرسه ميروند، علاوه بر تمرکز مدارس به فعاليتهاي آموزشي، بايد روي ترويج و پرورش تواناييهاي اجتماعي و پيشگيري از اختلالات رفتاري در مدارس نيز تاکيد شود. همچنين مدارس مکانهاي ايدهآلي براي پيشگيري به حساب ميآيند زيرا پژوهشها نشان دادهاند که پيشرفت تحصيلي پايين، مهمترين عامل ايجادکننده بسياري از اختلالات رفتاري از قبيل سوء مصرف مواد است. بنابراين مدارسي که فعاليتهاي پيشگيرانه انجام ميدهند، ميتوانند کودکان را در برابر روند فزآينده مشکلات رفتاري محافظت کنند و سبب اصلاح و تربيت بهداشت و سلامت رواني در مدارس شوند. برنامههايي که براي اصلاح و ايجاد يادگيريهاي اجتماعي و عاطفي طراحي شدهاند، نشان ميدهد که هوش عاطفي از اهميت زيادي برخوردار است.
ما بايد برنامههايي با هدف پيشگيري از رفتارهاي مشکلساز و انحرافي ويژهاي چون مصرف سيگار و دخانيات، مصرف داروهاي مخدر و ارتکاب اعمال خشونتآميز را تدوين و اجرا کنيم. اين برنامههاي پيشگيرانه بايد با برنامههاي درسي و آموزش عمومي يا اختصاصي مدارس، همخواني و هماهنگي داشته باشد. به گفته نوگيورا، توجه به خشونت و پرخاشگري حتي از پيشرفت تحصيلي که به عنوان بالاترين هدف مداخلههاي اصلاحگرانهاي آموزشي محسوب ميشود، اهميت بيشتري دارد.
نتيجهگيريها درباره نتايج تلاشهاي برنامهريزي شدهاي که با هدف پيشگيري از خشونت به وجود آمدهاند، نشان ميدهند که ميان اين زمينهها و حوزههاي مفهومي مرتبط با آنها هماهنگي و همخواني زيادي وجود دارد. براساس شواهد موجود، هنگامي که آموزش مهارتهاي ويژه از کيفيت و فراواني مطلوبي برخوردار باشند و به نحوي نظاممند و همراه با تلاشهاي چند بعدي در مدرسه اجرا شوند، آثار مثبت بيشتري خواهند داشت.
حيطه دوم: برنامههايي براي دوران گذر و حمايتهاي اجتماعي مورد نياز در طلاق
هنگامي که والدين يک کودک، از هم جدا شده و طلاق ميگيرند، کودک آنان با مجموعه وسيعي از موقعيتهاي استرسآور روبهرو ميشود که برخي از آنها عبارتند از: خلأ عاطفي ناشي از فقدان يکي از والدين يا هر دوي آنها، احساس گناه و شرم، سردرگمي درباره آينده و موضوع آشتي و مصالحه والدين، خشم و عصبانيت و رفتارهاي آشفته مخرب مرتبط با فعاليتهاي روزمره. درباره اين موضوع که وقايع ناگوار زندگي از قبيل طلاق، توانايي يادگيري دانشآموزان را دچار اختلال و اغتشاش ميکند، هيچ شک و شبههاي وجود ندارد و به همين دليل، فعاليتهاي استانداردي از طرف مدارس به دانشآموزان ارايه ميشود و مدارس منتظر نميمانند تا مشکلات عاطفي پيچيدهتري در کودک به وجود آيد و سپس به درمان آن بپردازند.
نوعي رويکرد بسيار دقيق انساني تربيتي وجود دارد که از کودکاني که دچار حوادث زيانباري در زندگيشان شدهاند، حمايت ميکند. اين سرويسهاي حمايتي هنگامي که احساس ميکنند که دانشآموزي در زندگياش دچار مشکلي شده، فعاليتشان را آغاز ميکنند. يافتههاي موجود، سودمندي و کارايي اين برنامه را در ايجاد و بهبود سلامت رواني و نيز کاهش رفتارهاي دشوار، تاييد ميکنند و مدارس هم گزارش دادهاند که اين برنامه اختلال ناچيزي در برنامههاي يادگيري و آموزشي مدرسه ايجاد ميکند. برنامه طلاق يا برنامههاي مشابه (که حوادث ناگواري چون بيماري، زندانيبودن، مرگ و بيکاري والدين و... را که همگي به نوعي در زندگي افراد و ساختار آن تغييراتي به وجود ميآورند تحت پوشش قرار ميدهد) هنگامي سودمند هستند که مهارتها يا مفاهيم مورد استفاده در آنها با جريان آموزش در يکي از دو حيطهاي که پيشتر توضيح داديم، همخوان و سازگار باشند.
حيطه سوم: سرويسهاي خدماتي مثبت
نتايج پژوهشهايي که درباره آثار مفيد ايجاد حس همدلي در مدارس صورت گرفته، نشان ميدهند که هيچ چيزي به اندازه برنامههاي مبتني بر خدمات حمايتي مثبت، نميتواند در حل مشکلات کودکان ياريدهنده باشد. چنين خدماتي را بايد در راس برنامهها و در دوره پيشدبستاني ارايه کرد و نبايد تا دوره متوسطه منتظر ماند تا اين خدمات به دانشآموزان ارايه شود. از همان سالهاي اوليه کودکي، همه کودکان نياز دارند ياد بگيرند که ياريدهندههاي ارزشمندي براي همکلاسيها و هممدرسهايهاي خود هستند و ميتوانند در حل مشکلات به آنان کمک کنند. آگاهي و پذيرش تفاوتهاي فردي و تنوع در ميان دانشآموزان يک کلاس يا يک مدرسه، به ايجاد و تقويت حس همدلي کمک ميکند. در سالهاي مياني تحصيل و يا مدارس راهنمايي، برنامههايي وجود دارند که کمک ميکنند تا دانشآموزان بتوانند از خدمات حمايتي خارج از کلاس که موجب افزاش همدلي آنان ميشود، استفاده کنند.
در سايه يک مفهوم گسترده و جامع يعني «يادگيريهاي اجتماعي عاطفي» است که ميتوان مهارتهايي را که لازمه يک زندگي مطلوب و سالم است پرورش داد و تلاشهاي گستردهاي که براي پيشگيري از وقوع مشکلات رفتاري صورت ميگيرند را از همين طريق، در کنار هم گردآوري و با هم هماهنگ نمود. اينجا يک نوع همپوشي و همگرايي ديده ميشود. زيرا ميدانيم که کودکان مشکلاتشان را با خود به مدرسه ميآورند و ما ميتوانيم به آنان کمک کنيم و از برنامههاي يادگيري اجتماعي عاطفي بهعنوان بخشي از برنامه آموزشي مدرسه استفاده نماييم. اگر کودکان ما مدرسه را به عنوان مکاني که ميتواند نيازهاي عاطفي و اجتماعيشان را به روشي متمرکز و مفيد برطرف کند بپذيرند، به احتمال زياد با آغوش باز پذيراي آموزشهاي مدرسهاي خواهند بود تا بتوان براساس آنها دانشآموزان را در آينده به افرادي آگاه، مسووليتپذير و شهرونداني خوب و وظيفهشناس تبديل کرد. همانگونه که «کامر» خاطرنشان ميسازد. مدرسه مکاني است که در آن روابط نيرومندي در کلاس و يا ميان معلم، اوليا و دانشآموزان وجود دارد و همه با هم مجموعهاي هماهنگ و کامل را تشکيل ميدهند.
به دلايلي که فهم آنها چندان دشوار هم نيست، مدارس با آموزش مهارتهاي هوش عاطفي و قراردادن آنها در برنامههاي آموزشي و درسي خود موافق نيستند. مدارس همچنان بر افزايش مهارت پاسخدهي به آزمونهاي استاندارد آموزشي دانشآموزان و طيف محدودي از موضوعات درسي تاکيد ميورزند و علت آن هم احتمالا اين است که از دانش و آگاهي لازم براي انجام عملکردهاي متفاوت با آنچه تاکنون انجام ميدادهاند. برخوردار نيستند و به راهنماييهايي در اين زمينه نياز دارند. خوشبختانه فعاليتهايي در دست انجام است تا به مدارس کمک شود تا ايدهها و تعاريف جديدي از اينکه فردي فرهيخته و تحصيلکرده چگونه فردي است، به دست آورند و اين تعاريف و ايدهها را در برنامههاي درسي و آموزشي خود بگنجانند. آنچه در اينجا اهميت دارد و جامعه به آن نيازمند است، تفکر اين يا آن نيست بلکه به تفکر هم اين و هم آن نياز است. همانگونه که پيشتر گفتيم، لازم است تا کودکان را افرادي آگاه و مسووليتپذير تربيت کنيم تا بتوانند با عواطفشان به خوبي سازگار شوند و کنار بيايند. نظامهاي آموزشي ما بايد تلاش کنند تا تمامي اين ويژگيها را به صورت کامل در دانشآموزان ايجاد نموده و پرورش دهند. برنامههاي آموزشي مجزا و جدا از يکديگر که در هنگام بحرانهاي خاصي اجرا ميشوند، نميتوانند به ما کمک کنند و با مشکلات تربيتي و انواع اختلالات رفتاري که دانشآموزان با آنها دست به گريبان هستند، مقابله نمايند.
2 مهارتهاي افزايش و بهبود سلامت: اين مهارتها شامل فعاليتهايي براي پيشگيري از مشکلات مختلف و کاهش و رفع رفتارهاي نامطلوب و خطرناک و همچنين راهبردهايي براي مقابله با مشکلات ويژهاي چون اعتياد به مواد مخدر، الکل، مصرف سيگار و دارو، پرخاشگري، ايدز، بيماريهاي مقاربتي، رفتاري جنسي پيش از بلوغ، بزهکاري و خودکشي است. به علاوه، رفتارهايي که سبب بهبود و اصلاح شيوههاي زندگي و رفتارهاي سالم و مثبت ميشوند نيز در اين
طبقه قرار ميگيرند.
3 مهارتهاي حل تعارض و سازگاري با آنها و کسب حمايتهاي اجتماعي لازم براي گذر از دوران انتقال: اين دسته از مهارتها شامل فعاليتهاي سازمانيافته و نظاممند براي کاهش تعارضها و تناقضها، مدلسازيهاي صحيح و مثبت براي حل تعارضها، برنامهريزي براي يافتن شغل مناسب در آينده و پس از فارغالتحصيل شدن، سازگاري و انطباق با حوادث غيرقابل پيشبيني (از قبيل طلاق يا بيماريهاي خطرناک والدين، اغتشاشات و آشوبهاي اجتماعي يا سياسي و...) است.
4 خدمات مثبت و حمايتي: آموزشهاي تکشاگردي و انفرادي در کلاسها يا مقاطع گوناگون آموزشي، ارايه خدمات اجتماعي در مدارس يا کلاسها و همياري و مشارکت با دانشآموزاني که داراي نيازهاي ويژه هستند يا به آموزش ويژه نياز دارند، از جمله اهداف اين طبقه است.
منبع: http://www.salamat.com
ae
هوش عاطفي امروزه از جايگاهي رفيع و مطمئن و غيرقابل انکار در تعليم و تربيت برخوردار است. با وجود اينکه مربيان و دستاندرکاران تعليم و تربيت به اهميت آن پي بردهاند و با آن آشنايي دارند اما فرآيند استفاده و پرورش و گنجاندن آن در برنامههاي آموزشي مدارس به کندي صورت ميپذيرد. پايهريزي هوش عاطفي را بايد از همان کودکي جدي گرفت. آموزش اين مساله را ميتوان از مدارس شروع کرد. هوش عاطفي ميتواند نقش غالب و مسلط و جايگاه اصلي خود را در تعليم و تربيت به دست آورد و در نهايت موجب شود تا يادگيريهاي دانشآموزان عمق و غناي بيشتري پيدا کند و نيل به اهداف ملي و غايي آموزش و پرورش در جامعه ميسر شود.
هوش عاطفي چيست؟
از آنجا که بيشتر کودکان به مدرسه ميروند، علاوه بر تمرکز مدارس به فعاليتهاي آموزشي، بايد روي ترويج و پرورش تواناييهاي اجتماعي و پيشگيري از اختلالات رفتاري در مدارس نيز تاکيد شود. همچنين مدارس مکانهاي ايدهآلي براي پيشگيري به حساب ميآيند زيرا پژوهشها نشان دادهاند که پيشرفت تحصيلي پايين، مهمترين عامل ايجادکننده بسياري از اختلالات رفتاري از قبيل سوء مصرف مواد است. بنابراين مدارسي که فعاليتهاي پيشگيرانه انجام ميدهند، ميتوانند کودکان را در برابر روند فزآينده مشکلات رفتاري محافظت کنند و سبب اصلاح و تربيت بهداشت و سلامت رواني در مدارس شوند. برنامههايي که براي اصلاح و ايجاد يادگيريهاي اجتماعي و عاطفي طراحي شدهاند، نشان ميدهد که هوش عاطفي از اهميت زيادي برخوردار است.
آموزش و تربيت
ما بايد برنامههايي با هدف پيشگيري از رفتارهاي مشکلساز و انحرافي ويژهاي چون مصرف سيگار و دخانيات، مصرف داروهاي مخدر و ارتکاب اعمال خشونتآميز را تدوين و اجرا کنيم. اين برنامههاي پيشگيرانه بايد با برنامههاي درسي و آموزش عمومي يا اختصاصي مدارس، همخواني و هماهنگي داشته باشد. به گفته نوگيورا، توجه به خشونت و پرخاشگري حتي از پيشرفت تحصيلي که به عنوان بالاترين هدف مداخلههاي اصلاحگرانهاي آموزشي محسوب ميشود، اهميت بيشتري دارد.
نتيجهگيريها درباره نتايج تلاشهاي برنامهريزي شدهاي که با هدف پيشگيري از خشونت به وجود آمدهاند، نشان ميدهند که ميان اين زمينهها و حوزههاي مفهومي مرتبط با آنها هماهنگي و همخواني زيادي وجود دارد. براساس شواهد موجود، هنگامي که آموزش مهارتهاي ويژه از کيفيت و فراواني مطلوبي برخوردار باشند و به نحوي نظاممند و همراه با تلاشهاي چند بعدي در مدرسه اجرا شوند، آثار مثبت بيشتري خواهند داشت.
حيطه دوم: برنامههايي براي دوران گذر و حمايتهاي اجتماعي مورد نياز در طلاق
هنگامي که والدين يک کودک، از هم جدا شده و طلاق ميگيرند، کودک آنان با مجموعه وسيعي از موقعيتهاي استرسآور روبهرو ميشود که برخي از آنها عبارتند از: خلأ عاطفي ناشي از فقدان يکي از والدين يا هر دوي آنها، احساس گناه و شرم، سردرگمي درباره آينده و موضوع آشتي و مصالحه والدين، خشم و عصبانيت و رفتارهاي آشفته مخرب مرتبط با فعاليتهاي روزمره. درباره اين موضوع که وقايع ناگوار زندگي از قبيل طلاق، توانايي يادگيري دانشآموزان را دچار اختلال و اغتشاش ميکند، هيچ شک و شبههاي وجود ندارد و به همين دليل، فعاليتهاي استانداردي از طرف مدارس به دانشآموزان ارايه ميشود و مدارس منتظر نميمانند تا مشکلات عاطفي پيچيدهتري در کودک به وجود آيد و سپس به درمان آن بپردازند.
نوعي رويکرد بسيار دقيق انساني تربيتي وجود دارد که از کودکاني که دچار حوادث زيانباري در زندگيشان شدهاند، حمايت ميکند. اين سرويسهاي حمايتي هنگامي که احساس ميکنند که دانشآموزي در زندگياش دچار مشکلي شده، فعاليتشان را آغاز ميکنند. يافتههاي موجود، سودمندي و کارايي اين برنامه را در ايجاد و بهبود سلامت رواني و نيز کاهش رفتارهاي دشوار، تاييد ميکنند و مدارس هم گزارش دادهاند که اين برنامه اختلال ناچيزي در برنامههاي يادگيري و آموزشي مدرسه ايجاد ميکند. برنامه طلاق يا برنامههاي مشابه (که حوادث ناگواري چون بيماري، زندانيبودن، مرگ و بيکاري والدين و... را که همگي به نوعي در زندگي افراد و ساختار آن تغييراتي به وجود ميآورند تحت پوشش قرار ميدهد) هنگامي سودمند هستند که مهارتها يا مفاهيم مورد استفاده در آنها با جريان آموزش در يکي از دو حيطهاي که پيشتر توضيح داديم، همخوان و سازگار باشند.
حيطه سوم: سرويسهاي خدماتي مثبت
نتايج پژوهشهايي که درباره آثار مفيد ايجاد حس همدلي در مدارس صورت گرفته، نشان ميدهند که هيچ چيزي به اندازه برنامههاي مبتني بر خدمات حمايتي مثبت، نميتواند در حل مشکلات کودکان ياريدهنده باشد. چنين خدماتي را بايد در راس برنامهها و در دوره پيشدبستاني ارايه کرد و نبايد تا دوره متوسطه منتظر ماند تا اين خدمات به دانشآموزان ارايه شود. از همان سالهاي اوليه کودکي، همه کودکان نياز دارند ياد بگيرند که ياريدهندههاي ارزشمندي براي همکلاسيها و هممدرسهايهاي خود هستند و ميتوانند در حل مشکلات به آنان کمک کنند. آگاهي و پذيرش تفاوتهاي فردي و تنوع در ميان دانشآموزان يک کلاس يا يک مدرسه، به ايجاد و تقويت حس همدلي کمک ميکند. در سالهاي مياني تحصيل و يا مدارس راهنمايي، برنامههايي وجود دارند که کمک ميکنند تا دانشآموزان بتوانند از خدمات حمايتي خارج از کلاس که موجب افزاش همدلي آنان ميشود، استفاده کنند.
مدارس محيطهاي يادگيري
در سايه يک مفهوم گسترده و جامع يعني «يادگيريهاي اجتماعي عاطفي» است که ميتوان مهارتهايي را که لازمه يک زندگي مطلوب و سالم است پرورش داد و تلاشهاي گستردهاي که براي پيشگيري از وقوع مشکلات رفتاري صورت ميگيرند را از همين طريق، در کنار هم گردآوري و با هم هماهنگ نمود. اينجا يک نوع همپوشي و همگرايي ديده ميشود. زيرا ميدانيم که کودکان مشکلاتشان را با خود به مدرسه ميآورند و ما ميتوانيم به آنان کمک کنيم و از برنامههاي يادگيري اجتماعي عاطفي بهعنوان بخشي از برنامه آموزشي مدرسه استفاده نماييم. اگر کودکان ما مدرسه را به عنوان مکاني که ميتواند نيازهاي عاطفي و اجتماعيشان را به روشي متمرکز و مفيد برطرف کند بپذيرند، به احتمال زياد با آغوش باز پذيراي آموزشهاي مدرسهاي خواهند بود تا بتوان براساس آنها دانشآموزان را در آينده به افرادي آگاه، مسووليتپذير و شهرونداني خوب و وظيفهشناس تبديل کرد. همانگونه که «کامر» خاطرنشان ميسازد. مدرسه مکاني است که در آن روابط نيرومندي در کلاس و يا ميان معلم، اوليا و دانشآموزان وجود دارد و همه با هم مجموعهاي هماهنگ و کامل را تشکيل ميدهند.
به دلايلي که فهم آنها چندان دشوار هم نيست، مدارس با آموزش مهارتهاي هوش عاطفي و قراردادن آنها در برنامههاي آموزشي و درسي خود موافق نيستند. مدارس همچنان بر افزايش مهارت پاسخدهي به آزمونهاي استاندارد آموزشي دانشآموزان و طيف محدودي از موضوعات درسي تاکيد ميورزند و علت آن هم احتمالا اين است که از دانش و آگاهي لازم براي انجام عملکردهاي متفاوت با آنچه تاکنون انجام ميدادهاند. برخوردار نيستند و به راهنماييهايي در اين زمينه نياز دارند. خوشبختانه فعاليتهايي در دست انجام است تا به مدارس کمک شود تا ايدهها و تعاريف جديدي از اينکه فردي فرهيخته و تحصيلکرده چگونه فردي است، به دست آورند و اين تعاريف و ايدهها را در برنامههاي درسي و آموزشي خود بگنجانند. آنچه در اينجا اهميت دارد و جامعه به آن نيازمند است، تفکر اين يا آن نيست بلکه به تفکر هم اين و هم آن نياز است. همانگونه که پيشتر گفتيم، لازم است تا کودکان را افرادي آگاه و مسووليتپذير تربيت کنيم تا بتوانند با عواطفشان به خوبي سازگار شوند و کنار بيايند. نظامهاي آموزشي ما بايد تلاش کنند تا تمامي اين ويژگيها را به صورت کامل در دانشآموزان ايجاد نموده و پرورش دهند. برنامههاي آموزشي مجزا و جدا از يکديگر که در هنگام بحرانهاي خاصي اجرا ميشوند، نميتوانند به ما کمک کنند و با مشکلات تربيتي و انواع اختلالات رفتاري که دانشآموزان با آنها دست به گريبان هستند، مقابله نمايند.
انواع آموزشها
2 مهارتهاي افزايش و بهبود سلامت: اين مهارتها شامل فعاليتهايي براي پيشگيري از مشکلات مختلف و کاهش و رفع رفتارهاي نامطلوب و خطرناک و همچنين راهبردهايي براي مقابله با مشکلات ويژهاي چون اعتياد به مواد مخدر، الکل، مصرف سيگار و دارو، پرخاشگري، ايدز، بيماريهاي مقاربتي، رفتاري جنسي پيش از بلوغ، بزهکاري و خودکشي است. به علاوه، رفتارهايي که سبب بهبود و اصلاح شيوههاي زندگي و رفتارهاي سالم و مثبت ميشوند نيز در اين
طبقه قرار ميگيرند.
3 مهارتهاي حل تعارض و سازگاري با آنها و کسب حمايتهاي اجتماعي لازم براي گذر از دوران انتقال: اين دسته از مهارتها شامل فعاليتهاي سازمانيافته و نظاممند براي کاهش تعارضها و تناقضها، مدلسازيهاي صحيح و مثبت براي حل تعارضها، برنامهريزي براي يافتن شغل مناسب در آينده و پس از فارغالتحصيل شدن، سازگاري و انطباق با حوادث غيرقابل پيشبيني (از قبيل طلاق يا بيماريهاي خطرناک والدين، اغتشاشات و آشوبهاي اجتماعي يا سياسي و...) است.
4 خدمات مثبت و حمايتي: آموزشهاي تکشاگردي و انفرادي در کلاسها يا مقاطع گوناگون آموزشي، ارايه خدمات اجتماعي در مدارس يا کلاسها و همياري و مشارکت با دانشآموزاني که داراي نيازهاي ويژه هستند يا به آموزش ويژه نياز دارند، از جمله اهداف اين طبقه است.
منبع: http://www.salamat.com
ae
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}