پديده چنار خونبار الموت قزوين (3)


 

نويسنده: دكتر كريم خانمحمدي*




 

 

گزارش توصيفي پديده «چنار خونبار»
 

روستاي زرآباد در شمال شرقي قزوين در منطقه الموت قرار گرفته است و اكنون فاصله ي ميدان قريب كش قزوين تا روستاي زرآباد دقيقاً 72 كيلومتر است.* *شهرت روستاي زرآباد به امامزاده علي اصغر (عليه السلام) است كه مي گويند امامزاده واجب التعظيم و فرزند امام موسي بن جعفر (عليه السلام)است. در جوار قبر امامزاده چندين چنار بوده كه به چنار خونبار معروف است. اين چنارها به مرور زمان خشک شده و يكي از آنها اكنون در صحن امامزاده در قيد حيات است. در زمان هاي گذشته، امامزاده ضريح كوچكي در كنار چنارها داشته است كه پس از خشک شدن چنارها ، ضريح را توسعه داده ، براي امامزاده حرم ساخته اند.
باور داشت ها و اسطوره هاي مردم حول دو محور، يعني امامزاده علي اصغر (عليه السلام) و چنارهاي اطراف آن دور مي زند. سيد قدير، پيرمرد 85 ساله كه به قول خودش بيش از نيم قرن به امامزاده خدمت كرده است ـ و پدر وي پسر عموي آيت الله سيد موسي زرآبادي نويسنده كتاب كرامات است ـ مي گويد : بنده رفتم خدمت آيت الله مرعشي نجفي ؛ وجوهاتي بود كه براي اصلاح برده بودم . بنده گفتم :شما از اسامي امامزاده ها مسلط هستيد. زرآباد امامزاده اي دارد؛ بگوييد از نسل كيست؟فرمود : چرا از درختش نمي گوييد ؟ يك عاشورا آرزو مي كنم بروم در زرآباد خودم با چشم خود ببينم . عرض كردم : حاج آقا ! براي شما مي آورم .زمستان بود. فرمود : امامزاده فرزند بلا فصل امام موسي كاظم(عليه السلام) است. :گفتم : آقا وقتي اين درخت خشک مي شود ، شاخه هايش مي ريزد اهالي جرئت نمي كنند استفاده كنند يا صنعتي انجام بدهند. فرمود : مگر شجري كه از آن خون امام حسين (عليه السلام) جاري مي شود ، مي شود بسوزاني.
گفتم :وقتي شاخه ها مي شكند ما دفن مي كنيم.گفت:احسنت احسنت.
من از چنار خون گرفتم، بردم برايش و يک «برگ»هم بردم كه رويش نوشته بود «حسين»و يكي نوشته بود «يا حسين». وقتي به خدمتش رسيدم، سه مرتبه بلند شد و نشست. گفت :من مي خواهم اين را لاي كفنم بگذارم.
اين طوري كه بنده از پدرم شنيدم امامزاده سه مرتبه نبش قبر شده است. ايشان در وسط اين درخت مدفون بودند. اينجا در زمان زرتشتي ها باغ بزرگي بوده كه الان هم به زبان مادري «پلا باغ»مي گوييم. سه تا درخت طرف غربي امامزاده بوده، وقتي ما حرم را توسعه داديم درخت ها خشک شده بود و ريشه هايش الان در داخل حرم هست. ما ضريحي چوبي درست كرديم و دو متر و هفتاد سانتيمتر كنديم و پايين رفتيم تا قبر را پيدا كرديم. دورش را چيديم و آورديم بالا؛ قبر با گچ و خاک درست شده بود.
پدرم مي گويد :روس ها وقتي آمده بودند، از آنها مي پرسند سن اين درخت ها چقدر است ؟ آنها گفتند : درخت مال چهار هزار سال پيش است. آن درخت ها خشک شدند.
امامزاده در روستاي نياسر (يكي از روستاهاي منطقه الموت) خواب نما مي شود و مي گويد : آب من را اذيت مي كند، نبش مي كنند مي بينند كه آب احاطه كرده است.
مرتبه دوم از طالقان مي آيند و مي گويند : حضرت گفته ريشه هاي درخت من را اذيت مي كند، مي كنند مي بينند ريشه درخت احاطه كرده است. اين در زمان سيد ابراهيم جد من، يعني پدر سيد محمد (پدر من ) اتفاق افتاده است. هر دو بار كه نبش مي كنند، به جنازه مي رسند كه مي بينند سرش زخم است.
سيد حسن خياباني، ساكن قزوين، اهل زرآباد بوده است. به وي مي گويند : آنجا گنج است و امامزاده نيست. مي آيد در زرآباد و مي گويد :مي خواهم بشكافم، مي شكافند، مي بيند سرش زخم است و دستمالي بر سرش بسته شده است. روايت داريم كه با بيل شهيد شده است. خياباني مي گويد :دستمال را باز كنيد براي تبرک نگه دارم ، دستمال را باز مي كنند،‌خون مثل آدم زنده بيرون مي آيد. مي گويد :خدا لعنت كند آنهايي را كه منكرتو شدند، سپس غش مي كند»(مصاحبه با سيد قدير ،پير مرد 85 ساله ، كه سال ها رئيس هيات امنا بوده و علي الظاهر معتمدترين مرد زرآباد است. ساعت 2/5 شب عاشورا سال 1384).
يكي از مطلعين محلي با اقتباس از متون تاريخي، داستان حضور امامزاده در منطقه ي الموت را اينگونه بيان مي كند:«در تاريخ آمده است :امامزاده، فرزند بلافصل امام موسي كاظم (عليه السلام) به همراه تعدادي از علويون (حدود 8000 نفر) از مدينه و عراق جهت زيارت امام هشتم، علي بن موسي الرضا(عليه السلام) به سوي خراسان حركت كردند. زماني عازم ايران مي شوند كه امام رضا (عليه السلام) به دست مأمون مسموم و به شهادت مي رسد. به مأمون خبر مي دهند تعداد بي شماري از فرزندان امام موسي كاظم (عليه السلام) و سادات علويون عازم ايران هستند. مأمون دستور مي دهد به حاكمان شهرهاي ايران كه از ورود اين افراد جلوگيري كننند. در نزديک هاي اصفهان به دستور حاكم ظالم آن شهر كه از مزدوران مأمون بوده، جنگ سختي بين سادات و بني عباس در مي گيرد و علويون شكست مي خورند و در شهرهاي ايران متواري مي شوند كه از جمله شاه چراغ در شيراز دستگير و به شهادت مي رسد. در آن برهه از زمان طبرستان (مازندران فعلي) از هجوم مزدوران بني عباس و مأمون در اَمان بوده است. سادات براي تبليغ دين شان ترجيح مي دهند عازم اين خطه شوند. امامزاده علي اصغر(عليه السلام) از جمله سادات بوده كه عازم اين بلاد مي گردد و در ميان راه طالقان ـ الموت هم مرز با طبرستان به دست مأموران بني عباس دستگير مي شود و به فيض شهادت نايل مي گردد.
بزرگان روستا بر بالين در خون غلتيده ي اين بزرگوار شرف حضور پيدا مي كنند.
زراره پاک رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وصيّت مي كند پس از مرگم مرا به زرآباد برده، زير درختان چنار به خاک بسپاريد. بزرگان روستا، علت را جويا مي شوند. آن حضرت پاسخ مي دهد:اولاً، آن درخت مقدس است و شب عاشورا هر ساله در عزاي جدم امام حسين (عليه السلام) از شاخسار آن خون جاري مي گردد؛ دوم اينكه : در زير اين درخت سه تن از ياران امام زمان (عج) مدفون اند. مايلم در كنار آن بوده، در قيام اباصالح المهدي جزء ياران آن حضرت محسوب گردم»(سيد نعمت الله بي نياز ، از متوليان امامزاده ، 1385/1/2).
مردم منطقه معتقدند :امامزاده علي اصغر (عليه السلام) فرزند امام موسي كاظم (عليه السلام) و برادر كوچک امام رضا(عليه السلام) است. امامزاده جوان بوده و 15-16 سال سن دارد. جنازه علي اصغر (عليه السلام ) هنوز نپوسيده و تر و تازه است. حتي شخصي خواسته بود، سر بند امامزاده را به يادگاري بردارد ، همين كه دستمال را باز كرد ه بود ، خون از جاي زخم ، جاري شده بود. برخي از مردم اهالي مدعي هستند : بارها معجزه امامزاده را مشاهده نموده اند. در عالم رؤيا بارها بالاي مرقد امامزاده نور مشاهده كرده اند.(ابراهيم آگاه ، 1385/1/5). هيچ سالي نيست كه عده اي از مردم به وسيله امامزاده شفا پيدا نكنند، مردم مصاديق بسياري از شفا يافتگان را گزارش مي كنند. مردم معتقدند : امامزاده حاجت هاي آنها را برآورده مي كند. به صورت شفاهي و كتبي به امامزاده عرض ارادت نموده، خواستار برطرف شدن مشكلات خويش هستند. در سال 1384 نابينايي از كويت با طناب خودش را به ضريح امامزاده بسته بود و خواستار شفاي چشمان نابيناي خويش بود. تعداد افرادي كه در كنار ضريح به بست نشسته بودند ، زياد بوده ، از تنوع مكاني برخوردار بود.
مردم با امامزاده بسيار صميمي هستند؛ به نحوي كه با «امام زنده» هرگز نمي توانند آن گونه صميمي باشند. دردهاي نهان خويش را به امامزاده بازگو مي كنند. نامه نوشتن به امامزاده از عادت هاي مرسوم زائران است. معمولاً افرادي كه درخواست كتبي از امامزاده دارند به شاخه ي چنار نيز دخيل مي بندند. در يک جمع بندي اجمالي از درخواست هاي مردم، مي توان به نتايج ذيل اشاره نمود:
ـ حاجتمندان با امامزاده بسيار صميمي بوده ، نهان ترين اسرار خويش را با وي در ميان مي گذارند.
ـ بدون تكلف در كاغذهايي كه به آدم زنده قابل ارائه نيست، عرض حال مي كنند. هر كاغذي كه قابل دسترس باشد، روي آن حاجت هاي خويش را مي نگارند.
ـ مردم مشرک نيستند. امامزاده را در دادن حاجت مستقل نمي دانند، بلكه وي را شفيع قرار مي دهند.
ـ به لحاظ فراواني، درخواست هاي جنس مؤنث از اكثريت مطلق برخوردار است. 74/7 درصد نامه ها به زنان و دختران تعلق دارد.
ـ معمولاً حاجت هاي نهان و غير قابل حل در اينگونه درخواست ها مطرح مي گردد.
ـ خواسته هاي جنسي از قبيل ازدواج ... به لحاظ فراواني در درجه ي اول قرار دارد؛ به ويژه دختراني كه به خاطر هنجارهاي اجتماعي نمي توانند تمايلات خودشان را به مطلوب خودشان عرضه نمايند، از امامزاده استمداد مي جويند.
بيشترين باورداشت هاي مردم به «چنار خونبار»معطوف است. گزارش بدوي براي يک زائر ناآشنا درباره «چنار خونبار» به قرار ذيل است:
ـ در روز عاشورا، از يكي از شاخه هاي درخت «خون» جاري مي شود؛ آن شاخه معمولاً براي سال بعد خشک مي شود؛ البته در زمان هاي قديم بيشتر خون جاري مي شد، ولي اكنون به دليل ضعيف شدن اعتقادات مردم، كم شده است. در قديم همان گونه كه در منابع مكتوب بود، به اندازه ذبح مرغي خون جاري مي شد.
ـ اين خون فقط در روز عاشورا جاري مي شود؛ البته عاشوراي واقعي، نه عاشوراي تقويمي كه گاهي با واقعيت تطابق ندارد. خادم امامزاده مي گويد :گاهي مردم شب عاشورا مي آيند؛ بدون اينكه خون جاري شود، مأيوسانه بر مي گردند؛ در حالي كه توجه ندارند جريان خون بر حسب تقويم واقعي است. شما مي بينيد بعد از پراكنده شدن مردم خون جاري شد؛ معلوم مي شود ما در تشخيص عاشوراي واقعي اشتباه كرده ايم (سيد رضا موسوي، 1385/1/4). سيد قدير موسوي هم در سال 1384 عصر تاسوعا مي گفت :احتمالاً عاشورا گذشته است؛ زيرا روز هفتم من ديدم كه از درخت خون جاري مي شد.
ـ مردم به درخت چنار دخيل بسته، از آن حاجت مي طلبند؛همان گونه كه برخي از شاخه هاي در دسترس چنار پوشيده به پارچه هايي است كه غالباً سبز رنگ مي باشند.رنگ سبز در مذهب تشيع نماد سيادت و خوش يمني است. به لحاظ فراواني پس از سبز، رنگ مشكي قرار دارد كه نماد غم و شهادت است؛ البته رنگ هاي ديگر نيز قابل ملاحظه است.
ـ مردم با درخت، به مثابه يک موجود زنده و بالاتر از آن يک «انسان»تعامل دارند. شاخه هاي درخت را هرگز نمي كَنَند و حتي شاخه هاي خشكيده آن را نمي سوزانند، بلكه شاخه هاي خشكيده و كنده شده را دفن مي كنند. نقل مي كنند حتي زماني كه درخت هاي اصلي خشكيده بود و مي توانستند جهت توسعه ي حرم، ريشه هاي خشكيده را بكَنند، كسي جرئت نكرد، گفتند :بايد سادات ريشه هارا ببرند. عده اي از سادات اين كار را انجام دادند.
ـ يكي از تابوهاي پيرامون چنار، بالا رفتن بر روي شاخه هاي درخت است. كسي نمي تواند از شاخه هاي درخت بالا برود كه اين عمل با مقاومت شديد اهالي مواجه خواهد شد. يكي از مشكلاتي كه در بدو ورود به منطقه در سال1384 با آن مواجه شديم ، اين بودكه اگر خون از شاخه هاي بالا جاري بشود، چگونه مي توانيم نمونه گيري نماييم؛ زيرا متوليان گفتند : مردم به هيچ وجه اجازه نمي دهند شما از شاخه هاي درخت بالا برويد. اين عمل توهين به مقدسات است؛ البته آن سال خون (صمغ) از شاخه خشكيده پايين جاري شد.
يكي از مصاحبه شوندگان ـ پيرمرد 88 ساله زرآبادي ـ‌ مي گويد : در زمان هاي قديم بالاي چنار زنبوران عسل لانه كرده، عسل درست مي كردند. عموي ما كربلايي نجف مي رود بالاي درخت، مي خواهد عسل بياورد. مي چسبد به درخت و نمي تواند پايين بيايد. برادرش خليل (عموي ديگر من) گوسفند قرباني مي كند تا برادرش از درخت كنده شود (مصاحبه با سيد خليل طايفه).
ـ برگ هاي «چنار خونبار» نيز از تقدس به سزايي برخوردار است. مردم برگ ها را نمي سوزانند و به حيوانات نيز نمي دهند، بلكه برگ ها را جارو كرده، دفن مي كنند. بر روي برخي از برگ ها اسامي مقدس نوشته شده است. اسامي منقش بر روي برگ ها عبارتند از : يا حسين ، حسين ، يا الله ، لا اله الاالله ، محمد ، علي ، يا زهرا، يا فاطمه ، حسن ، يا محمد.
البته تاريخچه كشف اين پديده نيز تا حدودي مشخص است. پيرمرد 85 ساله زرآبادي كه به قول خودش ، خويشتن را وقف امامزاده كرده است، مي گويد : من جوان بودم، از شمال تعزيه خوان ها در محوطه ي امامزاده مشغول تعزيه خواني بودند؛ حدود يک ماه در زرآباد حضور داشتند، يكي از تعزيه خوان ها، برگي از زمين برداشت و به سينه خود چسباند و گفت : مردم من از شما مزد نمي خواهم. مزد مرا امام حسين (عليه السلام) داد. بعداً معلوم شد روي برگ نوشته شده است «يا حسين»، از آن پس مردم در ميان برگ ها جست و جو مي كنند. از هزار برگ يكي، رويش اسامي مقدس نوشته شده است (سيد قدير حسيني).
پيرمرد 88 ساله زرآبادي معتقد است : عده اي از افراد مورد عنايت، از اين برگ ها پيدا مي كنند. يک موقع برگي از درخت افتاد كه رويش نوشته شده بود :«حسني». روضه خواني آمده بود كه اسمش حسني بود. گفت : اين برگ مال من است و برداشت برد(سيد خليل طايفه).
داستان اين برگ ها زبانزد روستاييان بود، اما در سال اول به اينگونه برگ ها دسترسي پيدا نكرديم. در ايام عيد سال 1385 دو برگ پيدا شد كه تصاوير آنها در بخش ضمايم قابل ملاحظه است. اين تصاوير شبيه تست رزشاخ بوده، چندان شفاف نيستند؛ البته اهالي محل مدعي اند: تصاوير بسيار شفافي پيدا شده است. نمونه اي از آن بر روي پوستر هاي تبليغاتي اداره كل اوقاف و امور خيريه استان قزوين موجود است؛ البته مجموعه اسامي الله ، فاطمه ، علي ، محمد ، حسن و حسين بر روي يک برگ نبوده، بلكه اين تصاوير در كنار هم چيده شده اند.
ـ اهالي محل معتقدند : نبايد شاخه هاي درخت را كند. آنها مي گويند : هيچ كس نبوده كه از شاخه هاي درخت بكند و سالم به مقصد خود برود؛ حتماً ضرر مي بيند. خادم حرم كه به هشت سال خدمت خود در جوار مرقد علي اصغر(عليه السلام) افتخار مي كند، مي گويد : من هرگز كسي را نديده ام كه شاخه درخت را كنده باشد يا به درخت چنار توهين نمايد، مگر اينكه به «توبه» درآمده و ضرر شديد متحمل شود (سيد رضا موسوي ، 1385/1/4).
ـ باورداشت هاي اهالي در ادبيات محلي نيز وارد شده است و در ترويج اين باورها نقش دارد. تكرار برخي از اشعار در ايام محرّم با ريتم و آهنگ حزين به زائران شوق ديدار و به اهالي زرآباد «احساس هويت» مي بخشد.برخي از اين نوحه ها به ترجيع بند تبديل گشته، هرساله در خلال مناسک طولاني عزاداري شب عاشورا به كرات تكرار مي شود. تكرار اين اشعار با نواي بسيار هنرمندانه و زيبا در سوق دادن اذهان به بُعد احساسي نقش به سزايي دارد. از آنجا كه اطلاع از اين اشعار در تجزيه و تحليل نهايي كمک مي نمايد، نمونه اي از اين اشعار كه در دو سال متوالي ضبط گرديده، درج مي شود :

 

در سرزمين قزوين، در بخش رودباران
در وادي زرآباد، در پاي كوهساران

شخصيتي مقدس، كرده مقام آنجا
زين ره شده زرآباد، مشهور تر ز هر جا

نام بزرگوارش، باشد علي اصغر
پور امام هفتم، از خاندان حيدر

صحن و سراي پاكش، دارالشفاي عام است
خونباري چنارش، مشهور و هم عيان است

ديدند مردماني، بر شاخ آن چناران
شب هاي بي شماري، گرديده نورباران

گويند مرغكاني، در كربلاي خونين
پرهاي خود نمودند، از خون سرخ رنگين

يک مرغكي ز مرغان ، پرپر زنان و غمگين
آغشته خون و نالان، آمد ديار قزوين

همچون به حال پرواز، در دشت و كوهساران
بنشست ناگهاني، بر روي آن چناران

اين واقعه نمادي، از لطف كردگار است
وين شمه اي ز راز خونباري چنار است

زين رو بود كه هر سال، در صبح روز عاشور
خون مي چكد به يكبار، از شاخه هاي پر نور

چون اين مكان بدينسان، گرديده پاک و اطهر
كرده مقام آنجا، شه زاده اي چو اصغر

آن مرقد مطهّر، در آن مكان آباد
بس افتخار باشد، بر مردم زرآباد

بر استان قُدسش، بوسه زند شب و روز
منصوري سخنگو، چون مي شود دل افروز

(شعر از : الله يار منصوري)

پی نوشت ها :
 

* عضو هيئت علمي دانشگاه باقرالعلوم
**هرچند در اسناد مکتوب همه ي نويسندگان هشتاد کيلومتر نوشته اند،اما نگارنده با ماشين پرايد کيلومتر انداختم 72کيلومتر بود،اين کاهش فاصله به دليل توسعه ي شهر قزوين است.
 

منبع: فصلنامه شيعه شناسي شماره 27