اصفهان،شهرمدارس (2)
اصفهان،شهرمدارس (2)
پيشينه آموزش در شهر اصفهان
از لحاظ مقوله ي معماري نيز،اين شهر داراي اهميت به سزا مي باشد و قلب معماري ايران دردوره هاي بعد ازاسلام را تشکيل مي دهد،چرا که اين شهر در دو دوره ي بعد ازاسلام،يعني دوره هاي سلجوقي و صفوي مرکزايران بوده و بنابراين،بيش ترين بناهاي با ارزش اين دو دوره را خود دارد.ازآن جا که بعد از اسلام،حکومت ايران دردوره هاي سلجوقي و صفوي بيش ترين قدرت، وسعت و تمرکز خود را داشته،مي توان به اين نتيجه دست يافت که شهراصفهان دارنده ي برجسته ترين نمونه هاي معماري ايران بعد از اسلام است و بدين ترتيب معماري اصفهان، واجد نمايان ترين خصوصيات معماري اين دوره ي ايران مي باشد.(ميرميران، 1377، ص:94)
اين شهر پس از گشودن دروازه هاي خود بر سپاهيان اسلام در سال 23ه . ق. و قبول دين مبين،زمينه هاي تاسيس مراکز مذهبي _آموزشي را فراهم نمود و بأ تاسيس مسجدي بزرگ توسط ابوخناس مولي عمربن خطاب،درروزگار اميرالمؤمنين در محله ي خشينان (ابونعيم، ج. 1 ،ص: 36 )تعليم و تربيت و آموزش دين ازاين مسجد شروع شد. در همين شهر،ازياران رسول الله ( ص ) کساني بودند که به مردم واجبات و سنت هاي دين را مي آموختند.(ابونعيم، ج: 7 ، ص: 104)پس ازچندي مسجدجامع اصفهان ( به عنوان سومين مسجد شهر(1) و اولين مسجد جامع) به دست ايوب بن زياد، والي اصفهان درحدود سال 156 هجري تاسيس گرديد و با دربرگرفتن حجره هاي متعدد،کتابخانه هاي عظيم و... به سان نخستين دانشگاه اسلامي شهر درآمد، به گونه اي که مقدسي مي گويد:«مسجد جامع نخستين دانشگاه اسلامي در اين شهر بود» کتابخانه ي اين مسجد منابع آموزشي و تحقيقاتي درعلوم گوناگون را دراختيار طلاب و استادان قرارمي داد و راه را براي تحقيقات عالي دراين شهر هموار مي کرد. (مقدسي ،1408،ص:329)
باروي کارآمدن سلسله هاي ايراني تبار، آموزش به نحوي بارزتردردستور کار قرار گرفت. علاوه بر سلسله ي علويان طبرستان -به عنوان نخستين سلسله هاي ايراني تبارکه در زمينه ي علم نقش ممتازي داشتند _سامانيان نيزبسيارعلم پروربودند، به گونه اي که بيش ترمورخان همچون مقدسي، پادشاهان ساماني را از جمله ي خوش رفتارترين و فرهنگ پرورترين حکام معرفي نموده اند (مقدسي،1361،ص:494 ) دردوران آل بويه نيزتحولات مهمي در اين شهربه وقوع پيوست و علاوه بر تقسيم شهربه چهارمحله ي بزرگ (جوباره ، کررآن، کوشک و دردشت )ساخت خانه ي صاحب بن عباد (وزير معروف مؤيدالدوله و فخرالدوله )درنزديکي دروازه ي طوقچي، بناي مسجد جامع جورجير توسط اين وزيرو يک ميدان و يک تختگاه معروف به ميرو اقدامات وسيع درمسجدجامع، مدرسي نيز به نام مدرس ابن سينا در محله ي دردشت احداث گرديد که تا به امروز پابرجاست.(جابري انصاري، 1378 ، صص: 15 تا 18 )دراين دوران علاوه بر اين اقدامات،کتابخانه اي براي مسجد جامع و بيمارستاني مجهز،با پزشکاني حاذق بنا نهاده شد.(مقدسي، 1408ق، ص: 329) بدين ترتيب ،دردوران آل بويه شهراصفهان با دربرگرفتن مسجدجامع و مدرس هاي موجود درآن،مکتب خانه و مدرس هايي همچون مدرس ابن سينا،وظيفه ي آموزش طالبان علم اين دوره را عهده دارگرديد. البته لازم به ذکراست علاوه برمساجد، مکتب خانه ها نيزدرزمينه ي آموزش کودکان نقش به سزايي داشتند.
درنخستين قرون اسلامي،اين امردر اصفهان داراي چنان رشد و گسترشي بود که اين شهر،ده ها نفر مؤدب يا اديب و معلم داشت؟ ازجمله حجاج بن يوسف قتيبه ي همداني،متوفي 260 ه ق. با مکتبي با بيش از يک صد کودک.(ابونعيم اصفهاني ،1410ه . ق.ج.1 ،ص: 355)
بدين ترتيب شهرمورد بحث اين نوشتار يعني اصفهان ،درتاريخ فرهنگ ايران،نقش به سزايي ايفا نمود و درطي تاريخ تا به امروز،مراکز فرهنگي مختلفي را مشتمل مي گرديد که درادامه به صورت فهرست وار به معرفي اين بناها در دوران هاي مختلف تاريخي اين شهر مي پردازيم. مراکزفرهنگي اصفهان درقرون اوليه ي اسلامي عبارت اند از:
1-مسجدجامع يا نخستين مرکز تعليم و تربيت اصفهان
2-مسجد جامع جور جير
3-مدرسه ي علايي يا مدرس ابن سينا
سلجوقيان در آغاز سلطنت در ترويج علم و دانش تلاش هاي بسياري نمودند که ثمره ي اين کوشش ،مجاهدت و بذل توجه و عنايت آنان، به اوج فرهنگ و هنر در دوران فرمان روايي ايشان انجاميد.شهر اصفهان به مناسبت پايتخت بودن بهره اي بيش تر يافت و فضاهاي آموزشي متعددي به عنوان عناصر مصنوع استخوان بندي شهر، عمدتاً در پيرامون ميدان کهنه، ايجاد گشت که از آن جمله مي توان به مدارس زير اشاره نمود:
1-مدرسه ي ملک شاه سلجوقي يا مدرسه ي ملک شاهي درمحله ي احمدآباد اصفهان به نام دارالبطيخ.
2-مدرسه ي سلطان محمدسلجوقي ( 498-511ه. ق) يا مدرسه ي حاجي حسن در مقابل درورودي صحن هارون ولايت و متصل به مسجد علي.
و سايرمدارس غير موجود همچون: مدرسه ي نظاميه ي اصفهان يا صدريه يا خواجه نظام الملک ،بين مسجد جامع و دو منار در دشت و بين گنبد بزرگ نظام الملک و گنبد سلطان بخت آغا،مدرسه ي فخريه،ملکه خاتون يا کمال الملک وزير،تاج الملک، شمسيه و سلطان جلال الدين خوارزم شاه (منکبرني).
در پي حمله ي اقوام مغول، خراسان و ساير شهرهاي ايران، پايکوب سم ستوران مغول گرديد و فجايعي جان گداز در دفتر تاريخ ثبت شد.دراين زمان نفاق و برادر کشي بين شافعيان و حنفيان و دوخانواده ي آل خجند و آل صاعد،پايتخت باشکوه سلجوقيان يعني شهراصفهان را به ويراني سوق داد؛ مدارس خراب شدند و کتابخانه ها سوختند و بدين ترتيب دوران شکوفايي نهضت تمدن اسلامي روي به افول نهاد.
درسال 635 هجري که اصفهان به دست مغولان افتاد،هرآنچه از نزاع بين آل خجند و آل صاعد باقي مانده بود، به آتش کشيده شد، مدارس نابود گرديد و همه ي دانشمندان کشته شدند. در اين دوره که «دوران فترت» نام دارد، تا سال 725 هجري که ساختمان مدرسه ي اماميه تمام مي شود، احتمالاً مدرسه ي ديگري دراصفهان ساخته نشد. (ايمانيه، 1350،صص: 69 تا 71 )
2-مدرسه ي سلطان بخت آغا يا مدرسه ي دومناردردشت يا مدرسه ي شوري.
3-مدرسه ي مسجد جامع يا مدرسه ي مظفريه يا مدرسه ي عمربن عبدالعزيز.
4-مدرسه ي باقريه ي درب کوشک يا مدرسه ي باقريه درب کوشک يا مدرسه ي پاشيريا مدرسه ي باب القصر.
5-مدرسه ي ترک ها (امام هادي (ع).
6-مدرسه ي علي بن سهل بن ازهر.
7-مدرسه ي شهشهان يا شاه علاءالدين محمد.
8-خانقاه شيخ ابومسعود.
و سايرمدارس غيرموجود همچون:مدرسه ي اوزون حسن (حسن بيک)،مدرسه ي شاه حسن،مدرسه ي درويشان،مدرسه ي نقاشان،مدرسه ي خواجه صدرالدين علي، مدرسه ي خواجه ملک مستوفي.مدرسه ي سيدرکن الدين محمد يزدي يا عصمتيه، مدرسه ي صدرمنصور،مدرسه ي جوهان و دارالسياده.
پس ازفروپاشي دولت متمرکزايراني، مذاهب و فرقه هاي مختلف مربوط به آيين اسلام شکل گرفتند.دراين برهه ي زماني
گرايش تشيع در سرزمين ايران گسترش يافت؛آييني که به جز دوران آل بويه، مذهبي مردود به شمار مي رفت و حتي بعد از حمله ي مغول و درزمان ايلغارتيمور اوجي سهمگين يافت. در قرون هشتم و نهم و دهم فرصتي براي شکوفايي يافت.سازمان هاي فرقه اي مذهب شيعه،با رجوع به مفاهيم حکومت غاصب و حکومت صالح در دوران اسلامي موفق شدند تا درميان عامه ي مردم بذراتحاد عقيدتي را بيفشانند.شکل گيري حکومت هاي سربه داران درزمان ايلخانان مغول درخراسان و خاندان شيخ صفي در منطقه ي اردبيل و قره باغ درزمان حکومت قره قويونلو درآذربايجان،نشانه هايي روشن از نوعي اتحاد عقيدتي هستند که با حرکت سربه داران آغاز مي گردد و با استقرار دولت صفوي درقرن دهم هجري به بار مي نشيند.(حبيبي،1378 ص:87)
آرامش نسبي برقرارشد در اين دوران، خصوصاً در دوره ي حکم راني شاه عباس، اين امکان را فراهم ساخت که پيشرفت هاي چشم گيري در زمينه ي توليدات کشاورزي،صنعتي، توسعه ي روابط تجاري داخلي و خارجي،رشد شهرنشيني و... به وجود آيد. البته هنگامي که شاه عباس به قدرت رسيد،حکومت صفوي داراي عظمت و شکوه چنداني نبود. وي پس از سرکوبي دشمنان داخلي و خارجي و ايجاد يک حکومت متمرکز قدرتمند،اقدام به فعاليت هاي وسيعي درزمينه هاي عمران و آبادي شهرها نمود.
صفويان براي حفظ مشروعيت ظاهري حکومت خود،ازحمايت برخي علما و تاسيس فضاهاي آموزشي تا آن جا که براي ارکان حکومت خود،احساس خطر نمي کردند، دريغ نمي نمودند.تبليغ و ترويج آداب و احکام و تبليغ و نشرآن و حمايت از علما، بدون توجه به فضاهاي آموزشي و مهيا کردن امکانات آموزشي ميسر نبود. به عبارت ديگر،تدوين،تبليغ و اجراي احکام و شعائر مذهبي،مستلزم توسعه ي نظام آموزشي بود. به اين ترتيب، در دوره ي صفويه تعداد بسياري مدرسه احداث شد و هزينه هاي قابل توجهي صرف آموزش طلاب و اداره ي مدارس گرديد. متأسفانه خشک انديشي و روح حاکم برآن عهد چنان بود که تدريس فلسفه و علوم عقلي دراغلب مدارس ممنوع شده بود و علماي آگاه و نيک انديش مورد اذيت و آزار قرار مي گرفتند. (سلطان زاده، 1364، ص: 130) علي رغم ايجاد مدارس متعدد و توجه خاص شاهان صفوي به علوم فقهي ،ديني و هنرهاي ظريف و معماري،به سبب بي توجهي آن ها به ساير شاخه هاي علوم اسلامي،علوم عقلي، ادبيات، پزشکي و... پيشرفت چشم گيري در اين زمينه ها حاصل نشد و بسياري از بزرگان و هنرمندان اين هنرها به دربارهاي هند وعثماني پناه بردند. (باستاني پاريزي،1358،ص:354)
شهر اصفهان پايتخت اين سلسله ي قدرتمند،محمل اقدامات وسيع و متعدد گرد يد.دراوايل حکم راني اين سلسله، در شهر اصفهان،عناصري شهري از جمله کاروان سراها،بقعه ها، مدارس و مساجد در پيرامون ميدان کهنه ايجاد گشت،لکن درپي استقراراين حکومت در اين شهر و انتخاب آن به عنوان پايتخت، نياز به ايجاد يک مرکز و هسته ي جديد اداري -حکومتي احساس گشت، چرا که مرکزاصلي قديمي شهر (ميدان کهنه) توانايي برآوردن نيازهاي جديد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اداري را دارا نبود.به همين دليل،درسال 1011 ( طبقه نوشته ي آقاي هنرفر در صفحه ي 396 «گنجينه آثارتاريخي اصفهان) ميدان نقش جهان درپيوند با ميدان کهنه از طريق محور بازار،با عناصري فراوان در پيرامون همچون مدارس، احداث کشت و بدين ترتيب با ايجاد بناهاي حکومتي، باغ ها و بستان ها،گلدسته ها، عمارات عالي و... روحي تازه درکالبد اين شهر دميده شد.
سياحاني که در دوره ي صفويه مدتي در ايران اقامت داشتند؛ از تعداد بسيار مدرسه ها سخن گفته اند. شاردن سياح فرانسوي که در زمان صفويه سال ها در اصفهان اقامت داشته،درسفرنامه ي خود، در خصوص مدارس صفويه چنين نوشته است: «مدارس در ايران فراوان اند،ايرانيان آموزشگاه ها را مکتب خوانند و معلمان را مکتب دارگويند. درهرشهري تعداد کثيري مدرسه موجود است و حتي مي توان گفت در هر ناحيه اي از شهر نيز مدارس بسياري وجود دارد.( شاردن،1345، جلد 5 ، ص: 27)
ودر حدود 70 مدرسه ديگر ، که امروزه از آن ها اثري برجاي نيست و در اين نوشتار، مجالي جهت پرداختن بدان نيست.
پي نوشت ها :
1-شهر اصفهان،پس ازگشودن دروازه هاي خود برسپاهيان اسلام در سال 23ه.ق و قبول اين دين مبين،زمينه هاي تاسيس
*عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد فلاورجان اصفهان.
مراکزمذهبي-آموزشي را فراهم نمود، اولين مسجد در باروي جي بنا نهاده شد. پس ازچندي،درسال150 هجري در خشينان- که بين دو شهر جي و يهوديه قرار داشت-حاکم عباسي، تختگاهي در جاي کنوني مسجد شيعا ساخت و مسجد جديدي نيز، مشرف بر نهرفرسان،درمقابل کاخ هاي خود،بنا نهاد. با تاسيس مسجد جامع اصفهان(به عنوان سومين مسجد و نخستين جامع)به عنوان پايگاه ديني- آموزشي اين شهر،درمحله ي خشينان، توسط ابوخناس مولي عمر بن خطاب، مکاني جهت عبادت و آموزش اصول مذهبي به مردمان،مهيا گشت که به نخستين دانشگاه اسلامي اين شهر مبدل گرديد و سال ها، در قالب قلب تپنده ي شهر،وظايف ديني- آموزشي را،همراه با ساير کارکردهاي شاخص شهردربرگرفت.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}