استعمار انگليس و حکومت شيعي اَوَد (1722-1856 م)(2)


 

نويسندگان: دكتر محمد حسين منظور الاجداد*
منصور طرفداري**



 
از ديگر شخصيت هاي تحت نفوذ انگليسي ها تفضل حسين خان كشميري بود كه بنا به گفته اي در ترجيح دادن منافع انگليسي ها بر حكومت اود، ترديدي به خود راه نمي داد (Qureshi, Ibid , p.151) مشكل ديگر، بحث بدهي هاي آصف الدوله به انگليسي ها بود كه همواره يكي از دغدغه ها و نقاط ضعف او در اطاعت از انگليسي ها محسوب مي شد. اين بدهي ها كه از طريق حساب سازي بابت هزينه هاي سپاه انگليسي و نظاير آن دائماً ميزان آن رو به افزايش بود، از سال 1746م به بعد تعادل موجود بين نوابان اود و زمينداران بزرگ را به هم زد؛ به اين صورت كه اخاذي هاي انگليسي ها به بهانه هاي مختلف، موجب افزايش ماليات ها مي شد؛ در نتيجه ملاكان كه از افزايش روزافزون ماليات ها خشمگين بودند، از پرداخت ماليات خودداري مي كردند و دست به شورش مي زدند. شورش آنها از يک سو باعث اخلال و كاهش ماليات مي شد و از سوي ديگر انگليسي ها با كمک به سركوب اين شورش ها، هزينه هاي جديدي براي نواب به وجود مي آوردند؛ در نتيجه نواب همواره مقروض، از هر حيث تسليم آنها مي شد(Tuk, 1998,p.123)
درآمد ساليانه اود در آغاز نفوذ انگليسي ها، سه ميليون ليره استرلينگ بود كه با گسترش يافتن نفوذ انگليسي ها در سال 1779 م درآمد آن به يک ميليون و پانصد هزار ليره استرلينگ كاهش يافت. در همين سال، بنا به گزارش يک انگليسي مستقر در اود ، از اين يک ميليون و پانصد هزار ليره چيزي حدود يک ميليون و سيصد هزار ليره آن بابت بخشي از قروض به كمپاني داده شد و تنها يكصد و چهل هزار ليره براي مخارج دربار و خانواده نواب و كارهاي اداري و هزينه هاي عمومي باقي ماند(Bruke, 2007,p.95) در اين شرايط، هنگامي كه هستينگز به نواب فشار آورد تا بخشي ديگر از طلب هايش را به كمپاني بپردازد، نواب طي نامه اي به فرمانرواي انگليسي نوشت :«دو سال است كه خانواده نواب سابقه در تنگي معيشت افتاده و معاش عمال دولت معوق مانده، تأديه قروض محال گرديده، ماليات يک ميليون كسر كرده و زراعت خراب شده »است. او در ادامه مي گويد :«من اكنون با قلت عايدي كه دارم، از عهده مصارف اهل و عيال خود نيز به در شدن نمي توانم».پاسخ هستينگز كوتاه و مختصر بود :«خوبي و بدي زندگاني نواب به من ارتباط ندارد؛ چيزي كه به من مربوط است، احتياج عظيمي است كه به پول دارم» و به دنبال آن شخصاً به اود رفت و آصف الدوله را مجبور كرد تا با شكنجه اهل حرم خود، پول به دست بياورد. ظاهراً اقدام هستينگز موفقيت آميز بود؛ چه اينكه از فروش زيور آلات و وسايل اهل حرم، مبلغي به ارزش 550 هزار پوند نصيب انگليسي ها شد كه از اين مبلغ يكصد هزار پوند سهم هستينگز شد(محمد غبار ، 1359، ص 419).
مرگ آصف الدوله و طرح بحث جانشيني كه همواره يكي از محاذي مهم انگليسي ها در نفوذ به هند و اساساً شرق محسوب مي شود، آنها را به تكاپو انداخت. به دنبال مرگ نواب، بر اساس وصيت او و البته تحت تأثير حكم باهو بيگم مذكور و تأييد همه ي كارگزاران حكومت اود، فرزندش وزير علي رسماً به مسند نوابي اود نشست. وزير علي كه شخصيتي ضد انگليسي و سرسخت بود، با كنار زدن شخصيت هاي طرفدار انگليس، از جمله حسن رضاخان و تفضل حسين خان موجبات خشم آنها را فراهم آورد؛ در نتيجه آنها به بهانه ي اينكه او «گروهي از اراذل و اوباش را به دور خود جمع كرده و به عياشي مشغول شده، از او كناره گيري كردند». به دنبال آن، سرجان شور فرمانرواي انگليسي و جانشين هستينگز به سرعت خود را به پايتخت، يعني لكنهو رساند تا بر توطئه اي نظارت كند كه در آن مخالفان وزير علي «مجله و استشهادي نوشتند كه بر اساس آن، به ثبوت مي رسيد كه اساساً وزير علي فرزند واقعي نواب مرحوم نيست و جناب عاليه و تمام سرداران آن را مهر كرده و به شور سپردند»(كرمانشاهي ، همان ، ص 334).
سرجان شور سرانجام موفق شد بر اساس اين ادعاي عجيب، ضمن اثبات فقدان مشروعيت وزير علي او را بر كنار كند و سعادت علي، فرزند شجاع الدوله و برادر آصف را به جاي او به نوابي برگزيند (Om parakash, Ibid, P.112) علل بركناري وزيرعلي تأمل بيشتري مي طلبد. در واقع يكي از عوال اصلي بركناري او را فساد و عياشي دانستند كه البته امر تازه اي نبود و فساد در دربار غالب نوابان و شاهان اود، امري رايج بود. آيا منظور از اراذل و اوباش شخصيت هاي ضد انگليسي چون محمد علي بهبهاني بوده است ؟ بايد گفت :اينكه مخالفان وزير علي از ترس فساد عظيم خلق، به حيله گري متوسل شدند (كرمانشاهي ، همان ، ص 339)، حكايت از محبوبيت و مشروعيت او نزد مردم دارد كه البته مدتي بعد در حمايت از او شورش كردند و توسط انگليسي ها سركوب شدند. از آن گذشته به فرض اينكه او فرزند خوانده نواب پيشين بود، فرزند خواندگي در هند يک رسم پذيرفته شده بود و بنا به گفته اي، اكثر عوام فرزند خوانده را مثل فرزند واقعي بر ساير اقارب مقدم مي دانستند (همان)؛ با اين توضيح كه بسياري از حكمرانان هندي كه فرزند نداشتند، با انتخاب فرزند خوانده، جانشيني خود را به او منتقل مي كردند.بعدها در نيمه ي سده نوزدهم دالهوزي براي آنكه حكومت هاي بدون وارث را به قلمرو حاكميت مستقيم انگليسي ها ملحق كند، رسم فرزند خواندگي را حذف كرد كه البته اين اقدام او، از عوامل عمده اي بود كه باعث وقوع شورش سال 1857م شد.
در واقع سعادت علي بعد از كنار گذاشته شدنش از نوابي اود، بعد از مرگ شجاع الدوله به كلكته رفت و مدت بيست سال نزد انگليسي ها از جمله هستينگز و شور به انتظار نشست تا روزي به قدرت برسد و از آن مهم تر او قراردادي امضا كرده بود كه بر اساس آن ضمن آنكه پذيرفته بود هزينه ي تعداد بيشتري از سپاهيان انگليسي را پرداخت نمايد، مبلغي گزاف هم بابت نواب شدنش به انگليسي ها تقبل نموده بود (Auber, 1837,p.159)؛ بدين صورت انگليسي ها با مداخله در امر جانشيني، امتيازاتي به دست آوردند كه با انتقال آرام و مشروع قدرت به وزير علي كه مخالف آنان هم بود، به آن دست نمي يافتند. جالب اينكه با وزير علي بعد از بركناري، با احترام و اكرام برخورد كردند، بر خلاف خواسته ي سعادت علي او را در شهر بنارس نگه داشتند تا اگر سعادت علي به تعهداتش عمل نكرد، احياناً به كمک درباريان حرمسراي آصف الدوله كه به خاطر تولد وزير علي در دربار جشن گرفته بودند (كرمانشاهي ،همان ، ص 334) به راحتي ثابت كنند كه او فرزند واقعي آصف الدوله است و اشتباهي صورت گرفته است. سعادت علي با وجودي كه به كمک انگليسي ها به نوابي رسيد، كوشش كرد مشكلات اود را برطرف كند. او خطر كمپاني را درک مي كرد. وي طي نامه اي غير رسمي خاطر نشان ساخت :«شركت اطمينان زيادي به صميميت و رفاقت من نمي كند. من را از ارتشم محرم كرد و سربازان و يگان هاي خودش را در سرتاسر قلمرو من مستقر كرده، كنترل من بر ايالات محلي در حال از بين رفتن است و به دستورات من هر چند جزئي و موقتي هيچ توجهي نمي شود»(Singah, Ibid, p.103).
ظاهراً كمپاني هند شرقي، در ابتداي سده نوزدهم تحت نظر ولسلي فرمانرواي انگليسي هند، مشغول اجراي طرحي بود تا قلمرو اود را به زور بگيرد و به حيات آن خاتمه دهد. ولسلي طي نامه اي در سال 1801م از نواب سعادت علي خواست استعفا كند و مستمري ساليانه را بپذيرد يا نيمي از قلمرو خود را در ازاي هزينه سربازاني كه در اود مستقر بودند، به كمپاني واگذار كند. وقتي نواب به اين درخواست ناعادلانه اعتراض كرد، ولسلي در پاسخ نارضايتي نواب، جمله ي مشهور خود، «من راضي هستم»را به كار برد(Ibid).
به هر حال بر اساس قرارداد تحميلي 1801م نواب پذيرفت بخشي از قلمرو خود را به انگليسي ها واگذار كند؛ از جمله مناطقي كه به انگليسي ها واگذار شد، منطقه «روهيلكند» بود كه با هزينه ي شجاع الدوله و كمک انگليسي ها گرفته شده بود. گذشته از اين، انگليسي ها با به دست گرفتن روابط خارجي اود، آخرين گام را در سيطره بر اود بر داشتند (Qaiser, Ibid, p.18) بدين ترتيب اين حكومت در ابتداي سده نوزدهم به صورت يک ايالت كوچک و دست نشانده در قلمرو هند بريتانيا درآمد. سعادت علي تا پايان حكومتش به سختي توانست همين حكومت تحت سلطه انگليسي ها را حفظ كند. از تحولات عمده ي دوران پسر و جانشينش غازي الدين حيدر كه تنها پس از موافقت انگليسي ها به قدرت رسيد، تبديل مقام نوابي به پادشاهي بود كه به منزله اعلام استقلال از امپراتوري نمادين، اما داراي مشروعيت مردمي مغول محسوب مي شد. هدف انگليسي ها از تحريک غازي الدين حيدر به برگزيدن عنوان پادشاهي (هاليستر ، 1373 ، ص181) يكي قطع كردن مناسبات اود با امپراتور مغول در دهلي بود (Qaiser, Ibid, p.18) كه به دليل پيوستگي جغرافيايي و معنوي ممكن بود براي انگليسي ها خطر ساز شود و ديگر با تراشيدن پادشاهي رقيب، اعتبار امپراتوري دهلي كه با وجود اسمي بودن نماد اتحاد مسلمانان و حتي هندوها محسوب مي شد را كاهش دهند؛ با وجود اين، در عصر پادشاهي او به دليل كاهش اخاذي هاي مالي انگليسي ها كه بخشي از آن به دليل تغيير ديدگاه انگليسي ها از سرمايه داري از طريق زور به سرمايه داري عقلاني و همچنين آرامش مقطعي كه بيشتر به دليل درگير شدن انگليسي ها در ساير نقاط شبه قاره هند بود، به سلاطين اود مجالي داد تا ضمن افزودن بر تجملات دربار و پرداختن به حرمسراي خود‌، به امور فرهنگي و هنري بپردازند. در اين دوره به تدريج «لكنهو» به لحاظ شكوه و پويايي فرهنگي و هنري، دهلي را در سايه فروغ خود قرار داد. زيباسازي لكنهو با ساختن قصرها و مساجد در دوران نصيرالدين حيدر، جانشين غازي الدين و محمد علي شاه و امجد علي شاه و واجد علي شاه تداوم يافت و شهر به شدت توسعه يافت. امجد علي شاه كه به سبک معماري اروپايي علاقه داشت، نواحي امين آباد و حضرت عالي را به سبک مدرن ساخت. اسقف هبر كه درسال 1828 م يک سال بعد از مرگ غازي الدين حيدر به لكنهو آمده بود، و جانشينانش را مهم ترين دوستداران و حاميان هنرمندان و موسيقي دانان مي داند (kippen, 2005, p.6) طي دوره سلطنت واجد علي شاه كه او را بزرگ ترين حامي هنرمندان دانسته اند، هنر به طور كلي و به ويژه نقاشي و موسيقي و رقص رشد بي سابقه اي كرد. او كه خود موسيقيدان بود، تعداد زيادي از هنرمندان را زينت دربار خويش كرده بود (BanerJi, 1984, p.23).
حكمرانان اود ضمن حفظ امنيت اجتماع شيعه و همين طور حفظ برتري قوانين اسلامي در ميان اكثريت هندو، با واگذاري اراضي به عنوان تيول به شيعيان و همين طور واگذاري امور ديواني و كشوري و لشكري، آنان را در حد نخبگان حكومتگر در قلمرو خود كه اكثريت با هندوها بود، مطرح ساختند؛ همچنين از طريق كمک هاي سخاوتمندانه به مقابر شيعي نجف و كربلا، ايجاد مدارس ديني و ساختن مساجد و حسينيه ها و اقامه ي باشكوه مراسم شيعي نظير عزاداري عاشورا، كمک به علما و فقهاي شيعي و پرداخت مستمري به طلاب ديني، تلاش هاي ديني، گسترده اي در گسترش و شكوفايي تشيع انجام دادند؛ براي مثال در دوران حكومت شجاع الدوله، فيض آباد پايتخت اود، به بزرگ ترين مركز مذهبي و علمي شيعيان تبديل شد و نواب مذكور همواره در بزرگداشت علما مي كوشيدند. نواب آصف الدوله ساليانه براي مراسم عزاداري محرم مبلغي بيش از ششصد هزار روپيه هزينه مي كرد (Athar Abbas, 1986,p.310-309)؛ با اين همه از مسائل مهمي كه حكومت اود از حدود دهه سوم سده نوزدهم با آن روبرو بود، تصميم انگليسي ها به اجراي دستاوردهاي مدرنيته ي غربي به ويژه در عرصه قضايي و آموزشي در هند بود : سلاطين اود اگر چه به اخذ تجملات لوكس و معماري و دستاوردهاي تكنولوژيكي غربي علاقه مند بودند، اما در برابر سيستم قضايي و آموزش غربي بنا به دلايل ديني علاقه اي نشان ندادند (Leonard ,2000, p.21) ايستايي آنان در برابر رهاورد هاي فكري و فرهنگي غرب كه در برخي موارد با آموزه هاي شيعي در تضاد بود، باعث علاقه فراوان علما و حمايت گسترده از حكومت آنان شد؛ با اين همه در سال هاي آخر حكومت خود آرام آرام به جذب رهاورد هاي آموزشي غربي پرداختند كه مي توانست در شكل گيري نخبگان شيعي تحصيل كرده حائز اهميت باشد؛ اما حذف غير منصفانه اين حكومت توسط انگليسي ها مانع چنين امري شد كه لطمات جبران ناپذيري به جامعه ي شيعي هند زد.
در بررسي سقوط حكومت اود بايد عوامل داخلي و خارجي را مورد توجه قرار داد. در عرصه داخلي واجد علي شاه كه بعد از پدرش امجد علي شاه بر اريكه ي سلطنت نشست، ظاهراً بيشتر از اسلاف خود اهل شعر و موسيقي بود و در حرمسراي او به غير از همسر ارشدش چهارصد همخوابه وجود داشت (Sidney, 2001, p.59)واجد علي شاه ذوق و سليقه اي عالي داشت. او عاشق معماري و ايجاد باغ و بوستان بود؛ از جمله در باغ مشهور «نوروز باغ» كه دو طرف آن نهرهاي آب با فواره هاي زيبا تعبيه شده بود، سه قصر زيبا براي فصول تابستان و زمستان و فصل باران ساخت و غالب اوقاتش با رقاصه ها و موسيقيدانان و در ميان پري رويان در مكاني به نام پريخانه صرف مي شد. در كتاب عشق نامه يا خاطرات روزانه ي او كه در آن از گل و بهار و عشق صحبت به ميان آمده است، روحيه لطف و شاعرانه او متبلور است. ظاهراً اين روحيه و توجه او به حرمسرا از يک سو باعث آشفتگي ساختارحكومتي شد و از سوي ديگر با سياست جديد انگليسي ها كه وارد مرحله جديدي از استعمار خود‌، يعني الحاق حكومت هاي تحت الحمايه به قلمرو حاكميت مستقيم هند بريتانيا شده بودند، سازگاري نداشت. از اواسط سده نوزدهم، انگليسي ها به شيوه اي جديد و با شعار رهايي مردم از حكومت هاي مستبد، به حذف برخي دولت هاي تحت الحمايه خود پرداختند، اما در اين به ظاهر دلسوزي هاي انگليسي ها هم مي توان روحيه ي طماع بورژوازي غربي را ديد. دالهوزي مجري طرح سلطه بر حكومت هاي تحت الحمايه، بعد از الحاق حكومت نگ پور گفت :«تصاحب نگ پور توان نظامي ما را بيشتر و گسترش منابع بازرگاني ما را سبب خواهد شد و اين خود موجبات نيرومندي روزافزون ما را در جهان فراهم مي آورد».
پس از پيوستن اين سرزمين ها اگر چه براي خانواده ي سلطنتي حقوقي بسيار مكفي در نظر گرفته مي شد، اما بخش اعظم جواهرات سلطنتي به نفع كمپاني ضبط مي گرديد (S.chand, Ibid, p.179) و بدينسان ثروت هاي مردم هند كه توسط حكام مستبد و به زور جمع آوري شده بود، به لندن سرازير شد.
از اواسط سده نوزدهم، انگليسي ها مدت ها ضمن صحبت از ناكارآمدي پادشاهي اود، از ظلم و ستم اين حكومت بر مردم اظهار نگراني مي كردند و در نهايت به سال 1856 تصميم به حذف اين حكومت گرفتند. انجام اين مهم بر عهده ژنرال اوترام قرار گرفت. وقتي نامبرده براي ابلاغ حكم دالهوزي به اود آمد و به ديدن واجد علي شاه رفت، او را در قصرش غمگين يافت. واجد علي شاه وقتي نامه دالهوزي فرمانرواي انگليسي وقت هند را خواند، با ناباوري پرسيد :«چه خطايي از من سر زده است ؟ و سپس به او ترام گفت :حالا من چه كسي هستم؟ پيمان ها معمولاً توسط دو طرف نوشته و امضا مي شود» (Ibid, p.571).
دالهوزي از اوترام خواسته بود معاهده واگذاري اود را تحت هر شرايطي به امضاي واجد علي شاه برساند. او ترام اين كار را انجام داد، اما به قولش نسبت به واجد مبني بر حفظ جاه و جلالش عمل كرد و به او اجازه داد تعدادي از موسيقيدان هاو درباريانش را با خود به كلكته، تبعيدگاهش ببرد و بدين ترتيب حيات اين حكومت شيعي و يادگار ايرانيان در هند به پايان رسيد. انگليسي ها كه قبل از اين به كمک عوامل خود ثابت كرده بودند وزير علي فرزند آصف الدوله نيست و او را بر كنار كرده بودند، سعي كردند شواهدي مبني بر عدم تعادل رواني واجد علي شاه ارائه دهند (هاليستر ، همان ، ص184) تا بدين ترتيب مثل هميشه كار خود را توجيه كنند. دالهوزي در پايان ماجراي اود كه به بهانه ي رهايي مردم اود از حكومت خودكامه صورت گرفت، به يكي از دوستانش نوشت :«بدين طريق ملكه ويكتوريا ملكه عظيم الشأن ما در مقايسه با ديروز صاحب اختيار پنج ميليون رعيت بيشتر و مبلغي بيش از يک ميليون و سيصد هزار پوند استرلينگ درآمد سالانه گرديد. مصلحت اين بود كه در اين زمينه معاهده اي به امضا مي رسيد »(گاردنر ، 1383 ، ص 442).
در سال 1857م زينت محل كه آخرين جلوه اقتدار بيگم هاي اود بود، براي به قدرت رساندن فرزندش برجيس قادر در رأس قيامي سهمگين قرار گرفت كه مقدمه قيام بزرگ ضد انگليسي 1857م شد. حضور گسترده مردم و قتل عام انگليسي ها نشان دهنده ي محبوبيت حكومت شيعي اود بود كه با سركوب قيام 1857م توسط انگليسي ها و پايان يافتن كوتاه حكومت برجيس قادر حياتش به آخر رسيد.

نتيجه
 

انگليسي ها طي معاهدات پياپي از يک سو بخشي از قلمرو اود را از آن جدا كردند و از طرف ديگر به بهانه هاي مختلف از حكمرانان اود مبالغي هنگفت اخاذي كردند و همين طور اجازه ي استقرار بخشي از سپاهيان انگليسي را به بهانه دفاع از قلمرو اود در آن منطقه گرفتند كه هزينه آنها بر عهده نوابان اود بود و بدين ترتيب با سربازان هندي كه اصطلاحاً «سپوي»(سپاهي) ناميده مي شد و پول خود هندي ها، به توسعه ي سلطه خود در شبه قاره پرداختند. از امتيازات مهم ديگر، اجازه استقرار نماينده انگليس در دربار اود بود. وظيفه اين نماينده گزارش رويدادهاي دربار اود به فرماندار انگليسي در كلكته ونفوذ در شخصيت هاي بلند پايه حكومتي و در نهايت بهره گيري از فرصت هايي چون كشمكش هاي داخلي در راستاي منافع انگليسي ها بود. در نهايت انگليسي ها در ابتداي سده نوزدهم با در اختيار گرفتن مسائل خارجي اود، عملاً استقلال اين سرزمين را از ميان بردند و آن را كاملاً تحت الحمايه خود كردند و در نهايت در اواسط سده نوزدهم، به بهانه دروغين ناكارآمدي و استبداد، اين حكومت را از بين بردند.
پيامد سقوط اين حكومت براي شيعيان هند بسيار سنگين بود؛ از جمله مانع جذب تدريجي رهاورد هاي مدرنيته، از جمله آموزش جديد كه به كندي در اواخر حكومت آنها در جريان بود گرديد؛ در نتيجه شيعه را از داشتن طيف نخبگان تحصيل كرده كه لازمه ي عصر جديد بود، محروم ساخت. گذشته از آن، سقوط اين دولت باعث شد علماي شيعي، مدارس ديني و به طور كلي اقليت شيعه، حامي و پشتيبان خود را از دست بدهد و در اقيانوس عظيم هندوييزم دچار آشفتگي و سرگرداني شود. اين عوامل در تبديل شيعيان هند به اقليتي مستضعف در سده بيستم نقشي اساسي داشت. بدينسان مي توان گفت : شيعيان هند سخت ترين لطمه را از استعمار انگليس متحمل شدند.

پی نوشت ها :
 

* استاد يار دانشگاه تربيت مدرس
** دانشجوي دكتري تاريخ اسلام دانشگاه تربيت مدرس
 

منابع
الف. منابع فارسي
1.حجازي، ميرزا سيد علي خان ؛ جام جم هندوستان ؛ به كوشش غلامحسين مراقبي ؛ تهران : ملک ، 1379.
2.دولافوز، ت.ف؛ تاريخ هند ؛ ترجمه سيد محمد تقي فخر داعي گيلاني ؛ تهران : كميسيون معارف ، 1316.
3.شوشتري ، ميرعبدالطيف ؛ تحفة العالم و ذيل تحفه ؛ به كوشش صمد موحد؛ تهران : طهوري ، 1363.
4.كرمانشاهي ، آقا احمد؛ مرآت الاحوال جهان نما؛ با مقدمه علي دواني ؛ تهران : اسناد انقلاب اسلامي ، 1375.
5.گاردنر، براين : كمپاني هند شرقي ؛ ترجمه كامل حلمي و منوچهر هدايتي خوشكلام ؛ تهران : پژوهه ، 1383.
6.محمد غبار ، مير غلام ؛ افغانستان در مسير تاريخ ؛ چ2 ، پيام مهاجر ، 1359.
7.مور، برينگتن ؛ ريشه هاي اجتماعي ديكتاتوري و دموكراسي ؛ ترجمه حسين بشريه ؛ تهران : مركز نشر دانشگاهي ، 1369.
8.هاليستر، جان نورمن ؛ تشيع در هند؛ترجمه آذرميدخت مشايخ فريدني ؛ تهران : مركز نشر دانشگاهي ، 1373.
ب.منابع لاتين
9. Ahsan, jan Qaisar; Art and culture; Abhinay publication, 1996.
10. Charles William oman chandwick, history of England Ayer publishing, 1972.
11. Edmund, Bruke; The works of The rights honorable, Edmund, 2007 .
12. George, Campbell; Modern India, published by j.murry, London , 1852.
13. H.C. Irwin; the garden of India or chapter on oudh history; Asian Education
service, 2007
14. Hamid, Afaq Qaureshi; the mughals, the English the ruler of awadh from 1722
To 1856, Lucknow, Imperial Gazetteer of India, vol 19, 2003.
15. Iynn, zastoupil; John stuart mil and India; Stanford university press, 1998.
16. James, kippen; the tabla of lucknow, cup archive, 2005.
17.Karen isaksen, Leonard; locating home: in Indian Hyderabad is broad, Stanford
university press, 2000
18.Mirgholam, Hussein khan; siyar-ul - mutakherin history of Mahomedan power
in India, 1831.
19.Patrick, Tuk; the east India company (1600-1858), Taylorand faranic, 1998.
20. ,Peter, Auber; rise and progress of the British India; publish by W.H.Allen.
.1837
21.Projesh, banerJi; pancein the thumri; abhinave publication, 1984.
22.Rizvi Sayid Athar Abbas RI; Asocio-intellectualhistory of isna Ashari shiism in
India, vol, 1986.
23.S.chand; modern Indian history, published by s.chand, Sidney; historic lucknonw
asian educationservice, 2001.
24. Surya narain, singah; the kingdom of awadh; mital publication, India, 2003.
25. josi. L. commans; the rise of the in do-Afghan Empire 1710-1780; Brill 1995
فصلنامه شيعه شناسي شماره 27