روحانيت و موقعيت جديد (5)
روحانيت و موقعيت جديد (5)
روحانيت و موقعيت جديد (5)
نويسنده: دكتر عليرضا شجاعي زند*
جوهره ي وجودي روحانيت
بررسي درون ديني : بدين ترتيب كه مستقيماً به سراغ خودِ اديان برويم و اشارات و تصريحات آنها را درباره ي لزوم متمايز سازي و شرايط ايجاد اين قشر و مشخصات و وظايف محوله ي آنان مورد بررسي قرار دهيم.
بررسي تاريخي : اگر چه تحقق تاريخي اديان، لزوماً تطابقي با الگوي مطلوب آنها ندارد، اما با نگاهي پديدار شناسانه مي توان آن را تجلي درک و توان پيروان آن آيين، در تحقق آموزه ها دانست و مبين تأثيرات تعليمي آن در شكل دهي به زندگي ايشان است؛ از اين رو تأمل تاريخي در جستجوي نطفه هاي ظهور و فرايند شكل گيري روحانيت و تغييراتي كه به تبع شرايط پذيرفته است، مي تواند معرفت مفيدي در اين باب در اختيار محقق بگذارد.
بررسي تجربي : بررسي ميداني و تطبيقي در جوامع و در ميان پيروان اديان مختلف در اين باب، با همان مبنا و توجيه پيش گفته در بررسي تاريخي، مسير ديگري است در نيل به دركي جامع از وضع وجودي روحانيت در هر يک از اديان و نقش و كاركردهايي كه به تبع آن به عهده گرفته اند.
بررسي تحليلي ـ منطقي : در شرايطي كه با پديده اي فراگير و تقريباً همه جا حاضر مواجهيم، اين گمان به ذهن خطور مي كند كه از علل عامي فراتر از اقتضائات موقعيتي يا تأكيدات خاص آموزه اي برخوردار است؛ آن گاه جستجو و كشف آن ضرورت هاي عام، انگيزه بخش يک تأمل عقلي مي گردد.
ما بي آنكه در اهميت تک تک مسيرهاي فوق در بررسي اين پديده و لزوم يافتن پاسخ هاي هر چه قانع كننده تر براي پرسش هاي تحقيق ترديدي روا داريم، تمركز خويش را در اين مقال، بر مسير چهارم قرار خواهيم داد و به تأمل عقلي در چيستي، در ضرورت وجودي و اقتضائات نقشي و كاركردي روحانيت اكتفا خواهيم كرد.
اتخاذ اين مبنا در تحليل وجودي روحانيت، هيچ به معناي نفي اهميت مبناهاي ديگر، خصوصاً مراجعه به نص و سيره در اين باره نيست؛ زيرا هيچ تخالف و تغايري ميان آنها با مبناي عقلي و تحليلي اتخاذ شده در اينجا وجود ندارد، بلكه خود، در نهايت قابل تحويل و ارجاع به همان مبنا هستند.
براي يافتن ِ جوهره ي روحانيت، بايد به اين پرسش همواره مطرح پاسخ داد كه عنصر مقوم روحانيت كه آن را از ديگر افراد و اقشار جامعه جدا مي سازد، چيست ؟ برخي آن را در «كسوت» و برخي در «مَكسَب و معيشتِ» آنان جسته اند و برخي در «تمام وقتي» و تمحض شان در دين و برخي در داشتنِ «تخصص» و دانش و اطلاعاتِ خاص و برخي در «احساس مسئوليت» سرشاري كه نسبت به ديگران دارند و برخي در «منش » و اخلاق و روحياتِ عميقاً ديني ايشان؛ با اين همه بدون نفيِ اثرِ هيچ يک از عوامل مذكور در شكل دهي به اين قشر، عمده ترين عنصر مقوم روحانيت را در «نقش و كاركرد» هاي ويژه اي مي دانيم كه بر عهده مي گيرند و «لباس متفاوتي» كه بر تن مي كنند و به واسطه ي آن، خود را از ديگران متمايز مي سازند.
با اينكه لباس، يک مميزه ي شكلي است و از حيث اهميت و اثر، به پايه ي ويژگي نخست نمي رسد، اما فرضي است لازم براي اطلاق اين عنوان بديشان؛ بنابراين روحاني فردي است با كسوتي خاص كه عهده دارِ ايفاي نقش و تحقق كاركردهاي ويژه در ارتباط با دين است. با ابتناي تعريف به دو شرط «نقش»و «لباس»، كساني كه همان نقش و كاركردها را در غير آن كسوت به انجام مي رسانند و ملبسيني كه ايفاگرِ هيچ يک از نقش و كاركردهاي مورد انتظار از يک روحاني، حتي در خفيف ترين صورت آن نيستند، از دايره ي شمول روحاني به معناي خاص مورد نظر اين مقال، خارج مي افتند. اهميت كشف جوهره ي وجودي روحانيت و شناسايي عنصر مقوم و مميِّز آن ما را ناگزير مي سازد آن را از مسير ديگري نيز دنبال نماييم.
خصوصيات تمايز بخش روحانيت از ضرورت و ترتب يكساني برخوردار نيستند و لذا براي ارائه ي الگوي تغيير، لازم است تحليل و تفكيک روشني از آنها با لحاظ همين جنبه عرضه داشت. ما مجموعه ي خصوصيات فوق را به مثابه ي شرايط به ظهور رسيدن روحانيت قلمداد كرده، ذيل عناوين زير از هم تفكيک نموده ايم :«شرط تحقق»، «شروط صدق»، «شروط كاركردي» و سرانجام «الزامات تبعي».
در برداشتنِ لباس ويژه و متمايز، «شرط تحققِ»روحانيت است؛ بدين معنا كه روحاني بودن به معناي خاص بدون آن محقق نمي گردد . آن لباس در عين حال، حاكي از مفروض بودن مشخصاتي است براي دربركننده ي آن.
علم و تديّن يا دينداري شاخص كه از آن به تقوا ياد شده، همان مشخصاتي است كه با اين نماد به آن شخص منتسب مي گردد و در واقع از «شروط صدقِ» آن محسوب مي شود. بدين اعتبار مي توان گفت فرد ملبسِ غيرِ عالم يا ناپيبند به آموزه هاي دين، در آنچه از او ظاهر است، صادق نيست يا لباس براندام اين شخص، نماد و نمودي از آن ويژگي ها را با خود ندارد.
ملبس شدن به ثياب روحاني به جز تمثل به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم )، حاكي از علم و تقواي ديني اوست و به منظور ايفاي نقش و كاركردهايي صورت گرفته است كه از اين چهار مورد بيرون نيست :
1.تبليغ و ترويج دين؛
2.تعليم و تعلم ديني؛
3.صيانت و دفاع از آن؛
4.هدايت و اجراي مناسک.
پذيرش اين نقش ها و به انجام رسانيدن اين وظايف، در واقع از «شروط كاركردي»روحانيت است؛ بنابراين انتظار مي رود فرد ملبسِ داراي علم و تقواي ديني، عهده دار انجام دست كم يكي از نقش هاي مذكور باشد؛ در غير اين صورت، ضرورت وجودي آن زير سؤال مي رود و به عامل تفاخر و تمايز تبديل مي گردد.
عهده گذاري نقش هاي مذكور و تحقق كاركردهاي مورد انتظار از يک روحاني، البته مستلزم تمحض بسيار و توغل دايم در دين است و لازم مي آيد آن را به عنوان شغل و حرفه ي اصلي در زندگي خويش اختيار نمايد؛ از اين رو يكي از «الزامات تبعيِ»روحانيان؛ يعني تمام وقتي ايشان، ضرورت پيدا مي كند؛(11) يعني روحاني كسي است كه به ناگزير تمامي وقت مفيد و مؤثر خود را صَفِ انجام يک يا چند وظيفه از نقش هاي مذكور مي نمايد و عملاً نخواهد توانست به هيچ شغل و فعاليت ديگري كه مَكسب و محلِ اشاعه ي او باشد، بپردازد. با اينكه مَكسب و معاش روحانيان در قياس با ديگر مشخصه هاي فوق، يک امر تبعي و فرعي محسوب مي شود، اما به سبب آسيب و ابتلائاتي كه عارضه ي شرايط فوق است و تأثيراتي كه بر نوع زيست و وضع صنفي و موقعيت طبقاتي ايشان باقي مي گذارد، بسيار مورد توجه واقع شده، به بحث هاي داغي در ادوار اخير دامن زده است .(12) با تمام اين احوال براي آن جز به عنوان يک خصوصيت تبعي و يک ويژگي فرعي و غير مميِّز، نبايد اهميت قائل شد؛ بنابراين مي توان اين طور نتيجه گرفت كه لباس، شرط «تحقق» روحانيت است و تقوا و علم، شرط «صدق » آن و قبول نقش و به عهده گرفتن مسئوليت هاي خاص ، از «ضرورت هاي وجوديِ» آن؛ به نحوي كه فقدان و زوال هر کدام، آن را از معنا تهي مي سازد و از ضرورت مي اندازد.
ضرورت وجودي روحانيت
تأكيد بر «ضرورت كاركرديِ» روحانيت، اين معنا را در خود مستتر دارد كه واجد «ضرورت وجوديِ» نيست و وجودِ آن به نحو في نفسه و با صَرف نظر از كاركردهايش براي دين، هيچ ضرورتي ندارد؛ در عين حال بايد توجه داشت اهميت و ضرورت كاركرديِ آن براي دين، چنان به آميزش و پيوستگي و ظهور توأم دين و روحاني انجاميده كه باعث شده است نزد مواليان، از قداست و احترامي هم پايه ي دين برخوردار كردند؛ به علاوه چون ايشان به اقتضاي امر تعليمي خويش و البته ممارست هاي ايماني، تجسم عيني آن آيين محسوب مي شوند، از اقبال و اعتبار افزون تري نزد مردم برخوردار شده اند كه قابل قياس با هيچ متصدي و متخصص ديگرِ داراي نقش هاي كاركردي نيست.
در عين حال اكتفا به تحليل كاركرديِ نسبت روحاني با دين، دچار سه خطوره و آسيب احتمالي است كه نمي توان و نبايد از آن غافل ماند و لازم است به نحوي مرتفع گردند:
1.تلقي كاركردي از روحانيت، ديدگاهي است كه از موضع ِ «ناظر» و در مقامِ «تحليل» ارائه مي شود و چندان هم براي «كنشگرِ» درگير ماجراي دين و مأنوس با روحانيت، گويا و مفيد معنا نيست؛ لذا بايد اذعان كرد در انعكاس كامل ماهيت آن رابطه ي صميمانه كه مستلزم اتخاذ رويكردي پديدار شناسانه به موضوع است، ناتوان است. رفع اين خطوره مستلزم كامل كردن اين مطالعه با مطالعات بيشتر از مسيرهاي پيش گفته وبا استفاده از روش هاي ديگر است.
2.تسرّي نگاه كاركرديِ «ناظرين»به «كنشگران» و ترغيب فرد ديندار به استفاده از توجيهات كاركردي در ارتباطات و توسلات ديني خويش، آسيب ديگري است كه ممكن است از اين ناحيه به اعتقادات ديني شان وارد آيد؛ زيرا رسوخ اين مبنا در عقيده و عمل ديندار، علاوه بر زايل ساختن همان كاركردها، سطح روابط را نيز نازل مي سازد و از عمق و صميميت مورد نياز آن نيز خواهد كاست. بديهي است هيچ ضرورتي به درهم آميزي مقامِ «تحليل» و مقام«پيروي» نيست و هيچ دليلي براي متوسل شدن به «توجيه» كاركرديِ يک فعل، به سبب امكان ارائه ي «تبيينِ» كاركردي از آن، وجود ندارد.
3.انكار نمي توان كرد كه نگرش كاركردي به هر امري، اصولاً با نوعي تحويل گرايي همراه است؛ بدين معنا كه اهميت پديده ي مورد بررسي را تلويحاً تابع و تحت الشعاع كاركرد هايش قرار مي دهد و از بذل توجه مستقل و في نفسه بدان باز مي دارد و اين مسئله بسته به اينكه كاركردهاي مورد اشاره به سطح والا يا نازل تري از پديده مربوط باشد، البته تفاوت مي كند و مي تواند اهميت بخش يا زايل كننده ي آن محسوب شود ودر نتيجه، اقبال يا ناخرسندي منتسبان آن پديده مواجه گردد.
در تلقي و نگرش كاركردي به روحانيت، يا دست كم در معنا و مصداقي كه مطمح نظر اين مقال است نيز همين خطوره جاري است؛ بدين معنا كه چون موضوعيت و اهميت روحانيت را برآمده از كاركردهايش مي داند، در مظان و معرض دچار شدن به نوعي نگرش تحويلي است. راهكار رفع نگراني از در غلطيدن به موضع تحويلي ـ در عين اتخاذ رويكرد كاركردي به مسئله ـ اين است كه بررسي شود آيا كاركردهاي مورد نظر در خدمت امر والاتري قرار دارند و آيا آنها را ذاتي و انحصاري روحانيت محسوب كرده است يا خير ؟ چنانچه كاركردهاي مورد نظر، به سطوح نازل تري راجع شوند كه بديل هاي ديگري هم براي آن متصور است، البته موجب نگراني است و به مقاومت و مخالفت هايي از سوي روحانيان مطلع از پيامدهاي آن، دامن مي زند و ترديدهايي را نسبت به اَغراض قائلان آن ديدگاه پديد مي آورد؛ اما اگر ناظر به امور والاتري است و عده گذاري آن را در انحصار روحانيت مي شمارد، احتمال دچار شدن به آسيب «تحويل» (Reduction)، به ميزان زيادي مرتفع مي گردد.
پی نوشت ها :
* عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس تهران
11ـ براي اشاراتي در ضرورتِ تمام وقتي روحانيت ، نک به : مطهري ، 1369، ص 291.
12 ـ سروش بي سبب آن را عمده كرده ، به عنوان شاخص روحاني از غير آن معرفي نموده است (سروش ، 1376 ،ص 25)؛ البته مطهري آن را يكي از معضلات روحانيت شيعه دانسته است كه اگر سامان درستي پيدا نكند، به استغنا و حريت آن لطمه خواهد زد (مطهري ، 1369 ، ص 298).
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}