بايسته‌هاي اخلاقي از منظر امام خميني (1)


 





 
دانش و بينش، دو مشخصه عمده حيات انسانى و وجه تمايز آن با ساير نمودهاى حيات در پهنه گيتى هستند. با اين حال، اگر اين دو عنصر ارجمند به ساحت عمل راه نيابند و بر اخلاق و منش و رفتار انسانى اثر نگذارند، حرمت و كرامت انسانى شكل نخواهد گرفت و آدمى چون ظرفى گلين خواهد بود كه در آن جواهراتى چند نهاده‌اند، بى آنكه ظرف كمترين ارزش افزوده، يافته باشد.
انسان، آن گاه انسان است و به كرامت انسانى دست مى‌يابد كه خاك وجودش با زلال دانش و بينش در هم آميزد و صنعى نوين در قالب اخلاق و منش متعالى از آن تولّد يابد. بنابراين اخلاق، عصاره همه ارزش‌هاى ذاتى و اكتسابى انسان و چكيده تعاليم آسمانى پيامبران است.
دانش در اين ميدان با همه ارجمندى كه دارد تنها يك ابزار و ضرورت است. و بينش و ايمان، يك گذرگاه است. و اخلاق و عمل، مقصد و نتيجه نهايى آن.
از اين رو قرآن هر چند ايمان و علم را مايه ارزش شمرده است، اما نگاه نهايى و ارزشى انسان را به ساحت عمل مربوط دانسته است: "يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات و الله بما تعملون خبير؛ خداوند اهل ايمان و برخورداران از دانش را از ميان شما انسان‌ها براساس درجات و مراتب، رفعت مى‌بخشد و خداوند به آنچه انجام مى‌دهيد، بس آگاه است. " (مجادله،11)
از اين آيه و 182 آيه ديگر قرآن استفاده مى‌شود كه علم و ايمان، دانش و بينش به منزله دو عدد هستند كه در يكديگر ضرب مى‌شوند و حاصل ضرب آنها اخلاق و عمل است. پس رابطه متقابلى ميان حاصل ضرب و اعداد در هم ضرب شده وجود دارد. چنان كه همين رابطه ميان عمل اخلاقى ـ درمقابل هر عمل سهوى و عمل جبرى ـ و ايمان و عمل آدمى مشهود است: " ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كيف تعملون؛ پس شما را جانشين نسل‌هاى پيشين در روى زمين قرارداديم تا بنگريم كه چگونه عمل مى كنيد. " (يونس،14)
نام امام خمينى ، امروز براى بسيارى از انسان‌ها آشناست و هر كدام او را از زاويه نگاه و آگاهى و دلبستگى‌هاى خود مى‌شناسند. اهل سياست و حكومت و مديريت او را به عنوان يك رجل سياسى ، و اهل فقه و فلسفه و عرفان او را به عنوان يك فقيه، فيلسوف و معلم عرفان نظرى مى‌شناسند ، و كاوشگران علوم تربيتى و رهروان عرفان عملى و شيفتگان اخلاق و منش انسانى او را به عنوان انسانى نمونه و خودساخته و ذوب شده در اخلاق الهى معرفى مى‌كنند. و او به راستى اين همه بود و از اين جامعيت بهره داشت ، اما آنچه به او جذابيت و محبوبيت بخشيده بود و او را تا اوج يك قهرمان در قلب يك ملت بالابرده بود، اخلاق و منش متعالى او بود. چنان كه انبيا چنين بودند و خداوند در توصيف پيامبر خاتم او را به اخلاق، بردبارى و دلسوزى و كرامتش ستوده است: "و انّك لعلى خلق عظيم؛ همانا تو از اخلاق و منشى بس عظيم برخوردارى. " (قلم،4)
بديهى است كه نرم‌دلى و مهربانى يكى از خصلت‌هاى نيك و ارجمند انسانى است، ولى جاى تأمل دارد كه چرا خداوند از ميان همه كرامت‌هاى پيامبر اكرم، اين صفت را به عنوان صفت جذابيت آفرين يادكرده است؟
شايد بتوان در پاسخ گفت كه محبت به انسان‌ها، عشق به آنها، صبورى در برابر آنها و تحمل خشونت و ناسپاسى آنان، تنها براى كسى حاصل مى‌شود كه در ساير زمينه‌ها نيز ساخته شده و متعادل و متعالى باشد، چرا كه هر خصلت نكوهيده مى‌تواند سرانجام به سنگدلى و تجاوز و نابردبارى بينجامد.
به هر حال امام خمينى(رحمة الله علیه) به عنوان يكى از وارثان خط انبيا و اولياى الهى، چهره‌اى است كه بايد بخش عظيمى از موفقيت‌هاى او را در شخصيت عملى و اخلاق او جستجو كرد. البته به اين نكته اشاره شد كه عمل و اخلاق شايسته، در سطوح عالى و در گستره مسائل انبوه اجتماعى، حاصل ضرب علم و ايمان است؛ هر چند در سطوح آغازين ريشه در فطرت و سرشت انسان دارد.
از اين رو امام به آثار علمى ـ اخلاقى خود بيش از ساير آثار علمى خويش، عنايت داشته‌ و در وصيت خود سفارش كرده است كه از ضايع شدن آثار خطى ايشان جلوگيرى شود، به ويژه كتاب‌هاى اخلاقى كه به رشته تحرير درآمده است.1
آثار اخلاقى امام به دو بخش آثار نظرى و عملى قابل تقسيم است. آثار نظرى امام، مطالبى است كه ايشان با عنوان مباحث عرفانى يا نكته‌ها و توجيه‌هاى اخلاقى در كتاب‌ها و سخنان خود بيان داشته است، و آثار عملى ايشان، منش‌ها و روش‌هايى است كه در زندگى اجتماعى و سياسى به كار بسته و ما از آنها برداشت اخلاقى داريم.
حجم هر كدام از اين دو مقوله به حدى است كه پرداختن به هر يك، نويسنده اين مقاله را از پرداختن به ديگرى باز مى دارد. از اين رو ما تنها به مقوله نخست، آن هم نه با ادعاى استقصا، خواهيم پرداخت.

مسلك‌هاى اخلاقى
 

نگاه تحليلى به مقوله اخلاق، نشان مى‌دهد كه اگر چه مفهوم اجمالى كه از اين واژه به ذهن مى آيد، مشترك و نزديك به هم است، اما در بسيارى از مباحث نظرى آن، مانند ريشه‌هاى فطرى يا اعتبارى اخلاق، اطلاق يا نسبيت اخلاق، مسلك‌ها و روش‌هاى اخلاقى و… اختلاف نظر وجود دارد.
از آن ميان، ما به منظور شناخت مسلك اخلاقى امام، ناگزير هستيم نگاهى هر چند اجمالى به مسلك‌هاى اخلاقى داشته باشيم.

1. اخلاق زيستى و همسازى اجتماعى
 

ساده‌ترين و بسيط‌ترين نگاه به مقوله اخلاق، نگاه زيستى و همسازى اجتماعى به آن است، با اين توضيح كه انسان در جامعه متولد مى شود و ناگزير است كه در ميان جامعه به نيازهاى خود پاسخ گويد، اما نيازها و منافع انسان‌ها با يكديگر ناسازگارى دارد. آرمان‌ها و خوا سته‌هاى انسان گسترده است ومنابع تأمين آن محدود.
با اين شرايط اگر انسان بخواهد بدون هيچ ضابطه و قانونى عمل كند و رفتارى را ازخود بروز دهد، به زودى با واكنش‌هاى شديد مواجه شده منافع خود را از دست مى دهد و آرامش و رفاه و برخوردارى او به اضطراب و محروميت و سختى تبديل مى شود. بنابراين انسان براى دستيابى به لذت زندگى و برخوردارى از رفاه و آسايش، ناگزير بايد رفتار اجتماعى خود را به گونه‌اى سامان دهد كه تأمين كننده لذت و رفاه او باشد و اين سامان‌دهى و ضوابط و روش‌هاى آن (اخلاق) ناميده مى‌شود.
در اين نگاه ، خصلت‌هايى چون خوشرويى ، نرمخويى ، خوش‌زبانى ، آرامش ، خوش‌بينى ، اميدوارى و… از خصلت‌هاى مثبت به شمار مى‌آيند ، اما با ساير نگاه‌ها و مسلك‌ها كه ياد خواهيم كرد تفاوت‌هايى دارند:
الف) اخلاق زيستى و معاشرتى ، تنها به تنظيم ظاهرى روابط اجتماعى انسان‌ها نظر دارد و به چيزى با عنوان (نيت) و (باور) نمى‌انديشد.
ب) در اخلاق زيستى ، انگيزه اصلى از توجه به اخلاق و رعايت آن، منافع فردى و دنيوى است و فراتر از منافع فردى و دنيوى افقى ديده نمى شود.
ج) پشتوانه اخلاق زيستى، احساس‌هاى عاطفى، مصلحت‌هاى شخصى، عادت‌ها و رسوم ملى است.
د) در اين نگرش، اخلاق، امرى اعتبارى و صورى است و در شرايط گوناگون تعريف‌ها و نمودهاى متفاوت و گاه متضاد دارد. چرا كه براى تنظيم روابط اجتماعى، بايد سنت‌ها و نگاه‌هاى جمعى ملاك قرار گيرد، و اين سنت‌ها مى‌تواند در جامعه‌هاى گوناگون، ناهمگون و ناهمسو باشد.

2. اخلاق عقلى و فلسفى
 

در اين نگرش، عقل محور اصلى تشخيص خير وكمال است و آنچه را عقل خير و كمال تشخيص دهد، بايد مورد عمل قرار گيرد. در مسلك فلسفى و عقلى، علت ناهنجارى‌هاى اخلاقى، جهالت و كم خردى است و براى مبارزه با فساد اخلاقى، بايد به رشد دانش و تعقل همت گمارد. فيلسوفان معتقدند كه: "چون نيكوكارى بسته به تشخيص نيك و بد، يعنى "دانايى " است، بالأخره فضيلت به طور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست، اما اين دانش چون در مورد ترس و بى‌باكى، يعنى علم به اينكه از چه بايد ترسيد و از چه نبايد ترسيد ملحوظ شود، "شجاعت " است، و چون در رعايت مقتضيات نفسانى به كار رود "عفت " خوانده مى‌شود، وهرگاه علم به قواعدى كه حاكم بر روابط مردم بر يكديگر مى‌باشد منظور گردد "عدالت " است، و اگر وظايف انسان نسبت به خالق در نظر گرفته شود، ديندارى و خداپرستى است. و اين فضايل پنجگانه يعنى حكمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستى، اصول اول اخلاق سقراطى بوده است. "2

3. اخلاق عرفانى و سير و سلوكى
 

اين مسلك با پيراستن دل از آلودگى‌ها و آراستن آن به زيور محاسن اخلاق از راه رياضت و مجاهدت مى‌كوشد تا حقيقت را در آن متجلى گرداند. در اين مسلك، حركت قلبى و عملى مورد نياز است نه حركت فلسفى و عقلى. در نگاه عرفان، انسان با تزكيه نفس، راه تعالى مى‌پويد و از معبر قلب به قرب الهى مى رسد و دردخداجويى و عشق به كمال مطلق را تازيانه سلوك مى‌شناسد.
مسلك عرفانى خط سير حركت را در دو قوس نزول و صعود مى‌بيند كه در قوس نزول، انسان از بيرون سير مى‌كند، و در قوس صعود ـ كه شامل حركت اخلاقى است ـ شوقى از درون مى‌جوشد كه به معرفت افاضى و علم لدّنى چشم دوخته است و علوم رسمى را در جهت رسيدن به مقام قرب الهى كارساز نمى‌داند. عارفان به رسيدن فرا مى‌خوانند و فيلسوفان به دانستن دعوت مى‌كنند.

شيوه اخلاقى امام
 

امام از آن جهت كه فيلسوفى عارف است درهر دو ميدان، دستى قوى داشته است. به هر حال اخلاق عرفانى را، هم دريافته و هم مورد توجه قرار داده است، بااين تفاوت كه اگر عارفان در مباحث عرفانى به مخاطبان اصطلاح شناس و داراى سطح خاصى از سير و سلوك توجه داشته‌اند و همواره در قالب عبارات و تعابير و اصطلاحات فنى سخن گفته‌اند و راه نموده‌اند، امام، هم در آن سطح حركت كرده و هم اخلاقى عرفانى ـ اجتماعى به مخاطبان عام ارائه داشته است. و اين همان ويژگى است كه مسلك اخلاقى امام را بيش از ساير مسلك‌ها به روش قرآنى نزديك كرده است. چرا كه قرآن "هديً للناس " است و پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان حامل هدايت قرآنى و تزكيه ربانى، فرستاده شده به سوى توده‌هاى مردم است: "و ما ارسلناك الاّ كافّه للناس بشيراً ونذيراً " (سبأ، 28)
البته اين معنى با بهره‌مندى ويژه خاصان و نخبگان طريق سلوك و معرفت ، منافات ندارد، چرا كه: " انما يتذكّر اولوا الالباب " و "انمّا يخشى اللّهَ من عباده العلماءُ ".
مطالعه و تأمل در آثار و رفتار امام ، نشان مى‌دهد كه وى بيش از آنكه از مسلك‌هاى فلسفى و عرفانى خاصى متأثر باشد، روحش از آبشخور رهنمودهاى قرآن و عترت سيراب شده است و بهترين دليل آن ، جامعيت ، فراگيرى و تعادل رفتارى اوست؛ جامعيت و تعادلى كه در روش‌هاى ابداعى بشر شاهد آن نيستيم.
امام، بر روش عرفانى سير و سلوك و تزكيه و اخلاق صحّه گذاشته و با اين حال جريان‌هاى ساختگى رياضت‌هاى صوفى‌گرانه و باطنى‌گرى را نفى كرده است. امام طريقت را جز از راه شريعت و متعامل با آن نمى‌شناسد و كسانى را كه نام "اهل الله " بر خويش نهاده و از ظاهر و باطن شريعت بى‌خبرند ، مشتى قلندر و خودبين دانسته است.3
اين است كه وقتى به تجزيه و تحليل و نقد كتاب‌هاى اخلاق مى پردازد ، از افراط و تفريط‌ هايى كه جامعيت نگاه قرآن و عترت را وانهاده‌اند، انتقاد مى‌كند و مى‌نويسد: "حتى علماي اخلاق هم كه تدوين اين كتب كردند، يا به طريق علمى ـ فلسفى بحث و تفتيش كردند، مثل كتاب شريف "طهاره الاعراق " محقق بزرگ ابن مسكويه ، و كتاب شريف "اخلاق ناصرى " تأليف حكيم متأله و فيلسوف متبحّر افضل المتأخرين نصيرالمله و الدين، و بسيارى از قسمت‌هاى كتاب (احياء العلوم) غزالى. و اين نحو تأليف علمى را در تصفيه اخلاق و تهذيب باطن تأثير بسزا نيست ، اگر نگوييم اصلاً و رأساً نيست. و يا از قبيل تاريخ اخلاق است كه صرف وقت در آن، انسان را از مقصد اصلى باز مى‌دارد.
كتاب احياء العلوم كه تمام فضلا او را به مدح و ثنا ياد كرده و مى‌كنند و او را بدء و ختم علم اخلاق مى‌پندارند، به نظر نويسنده در اخلاق و قلع ماده فساد و تهذيب باطن كمك نمى كند، بلكه اكثر ابحاث اختراعيه و زيادى شعب علميه و غيرعلميه آن و نقل‌هاى بى‌فايده راست و دروغ آن، انسان را ازمقصد اصلى باز مى‌دارد و از تهذيب و تطهير اخلاق عقب مى‌اندازد. "4

پايه‌هاى سلوك اخلاقى و عرفانى امام
 

روش عرفانى و سلوك اخلاقى امام، داراى اصول بنيادين و پايه‌هاى چندى است كه مهم ترين آنها موارد زير است:

1. پايبندى به شريعت
 

چنان كه گفته شد، انسان با توجه به محدوديت‌هاى خاص ذهنى و عملى خود، بيشتر، نگاه جامع به مسائل را فرو مى‌نهد و در ميدان باور و عمل گرفتار افراط و تفريط مى‌شود. از اين رو در زمينه تزكيه معنوى و اخلاقى نيز گروهى كاملاً ظاهرگرا و عده اى به شدت باطن‌گرا شده‌اند. در حالى كه آئين متعالى براى امت وسط، اعتدال در تمسّك به ظاهر و اهتمام به باطن است، به طورى كه هيچ كدام آسيب نبيند و حق هر يك ادا شود. امام در اين زمينه مى‌نويسد: "و بدان كه هيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمى شود مگر آن كه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت. و تا انسان متأدب به آداب شريعت حقه نشود، هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود، و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شر يعت از براى او منكشف شود. "5
درموردى ديگر درباره التزام به آداب شريعت مى‌نويسد: "و اين يكى از مهماتى است كه بايد نفوس ضعيفه ما به آن خيلى اهميت دهند و مراقبت كنند كه آثار ايمان در جميع ظاهر و باطن و سرّ و علن، نافذ وجارى باشد. "6

2. آموختن از استاد و پرهيز از خودمحورى
 

امام با الهام از آيات قرآن كه ارسال رسولان و تعيين اسوه و الگوى عملى را براى تزكيه و تهذيب و تعالى انسان‌ها ضرورى دانسته است و نيز آياتى چون آيات مربوط به رويارويى موسى(علیه السلام) با فردى كه سمت استادى بر او داشت ـ خضر نبيّ(ع) ـ و نيز با توجه به اينكه حر كت بدون راهنما در مسير سلوك عرفانى و اخلاقى، به طور معمول لغزشگاه‌هاى فراوان داشته و در عمل ديده شده است كه رهپويان بى‌راهنما گرفتار كجروى شده‌اند و رهزنان راه را بر آنان بسته‌اند، بر اين نكته تأكيد دارد كه سالك طريق عرفان كه تزكيه و تهذيب اخلاقى ثمره طبيعى و ضرورى آن است، مى‌بايست به استادى بصير و آزموده اقتدا كند و با امامى وارسته، در راه تقرب به خداوند و رهايى از نفس، عروج نمايد. "بدان كه طيّ اين سفر روحانى و معراج ايمانى را با اين پاى شكسته و عنان گسسته و چشم كور و قلب بى‌نور نتوان نمود (و من لم يجعل الله له نوراً فما له من نور). پس در سلوك اين طريق روحانى و عروج اين معراج عرفانى، تمسك به مقام روحانيت ‌هاديان طرق معرفت و انوار را ه هدايت كه واصلان الى الله و عاكفان على الله‌اند حتم و لازم است، و اگر كسى با قدم انانيت خود بى‌تمسك به ولايت آنان بخواهد اين راه را طى كند، سلوك او الى الشيطان والهاويه است. "7
امام، اين توصيه را از مكتب اهل بيت دارد كه امام سجاد(علیه السلام) فرموده است: "هلك من ليس له حكيم يرشده. "8 كسى كه از ارشاد و راهنمايى حكيمى فرزانه برخوردار نباشد، تباه مى‌شود.
امام در مجالى ديگر به پرسش و شبهه اى ديگر پاسخ داده و تصريح كرده است: "لازم و ضرورى است كه اين عمل (ميزان مدارا با نفس و اندازه نياز واقعى آن به لذت‌هاى حلال) با نظارت و مراقبت و دستورالعمل مردى كامل و راهبرى دانا و توانا كه دليل راه باشد، انجام گيرد.
قطع اين مرحله بى همرهى خضر مكن
ظلمـات است بترس از خطر گمـراهـى
و اگر كسى را نفس و شيطان غرور دهد، كه با وجود قرآن و علم شريعت كه جمله بيان خداست، سالك را چه احتياج به دليل است؟ جواب اين است كه شك نيست كه اين راه را جز با چراغ شريعت و هدايت قرآن نمى توان طى كرد… (چنان كه در امراض جسمى به طبيبى نياز است) همچنين در امر اض قلبى و بيمارى‌هاى روحى تنها دسترسى به علم شريعت كافى نخواهد بود، بلكه بايد تعيين داروهاى معنوى با نظر طبيب متخصص باشد كه فرمود: "طبيب دوّار بطبّه قد أحمى مواسمه و أحكم مراسمه. "9
بر اين اساس، امام در مباحث اخلاقى خود، دانشوران حوزه‌هاى علميه را نيز به تعيين استاد اخلاق براى خويش دعوت مى نمود و مى فرمود:
"چگونه است كه علم فقه و اصول استاد و مدرس لازم داشته باشد، ولى علوم معنوى و اخلاق نياز به معلم نداشته باشد. "10
ايشان به سرگذشت موسى و خضر و آيه قرآن استناد جسته است كه خداوند مى فرمايد: "قال له موسى هل أتّبعك على أن تعلّمن ممّا علّمت رشداً؛(كهف،66)
امام با استفاده از اين آيات، حدود بيست ادب از آداب تعليم و تعلم را استفاده كرده و مورد استناد قرار داده است.11 و با استفاده از آيات مربوط به خدمت موسى در محضر شعيب، نتيجه مى گيرد كه آن خدمت نيز در باطن امر، درس آموزى ازمحضر پيامبرى از پيامبران بوده است. 12

پي نوشت ها :
 

1. خمينى، روح الله، وعده ديدار، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران،ص 78.
2. فروغى، محمد على، سير حكمت در اروپا، انتشارات زوار، تهران، ص18.
3. خمينى، روح الله، شرح حديث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، ص70.
4. همان، ص12 - 13.
5. همو، چهل حديث، ص8.
6. همان، ص536.
7. خمينى، روح الله، آداب الصلاه، ص135.
8. همان.
9. خمينى، روح الله، پرواز در ملكوت، ج1،ص70.
10. مختارى، رضا، سيماى فرزانگان، دفترتبليغات اسلامى قم، ص 47.
11. خمينى، روح الله، آداب الصلاه، ص2 ـ 3.
12. همان.
 

منبع:ماهنامه آموزشي ، اطلاع رساني معارف - شماره 47