طرز برخورد با دانش‌آموز پرخاشگر


 





 
مساله بهداشت رواني، پيشگيري و درمان اختلالات و ناهنجاري‌هاي رفتاري از گذشته‌ها در جوامع گوناگون کم و بيش مورد توجه بوده است ولي با گسترش سطح توقعات و افزايش نيازهاي افراد، اهميت و توجه به آن روز به روز بيشتر احساس مي‌شود. بديهي است وقتي نيازهاي اساسي انسان مورد تهديد واقع شود، تنش در فرد به وجود مي‌آيد و اين تنش سبب بروز رفتارهاي نا به هنجار خواهد شد و در نهايت، بهداشت رواني فرد مورد تهديد واقع مي‌شود. تاثير بي‌توجهي به بهداشت رواني بر بسياري از بيماري‌هاي جسمي و روان‌تني آشکار و مشهود است. بسياري از بيماري‌هاي جسمي افراد منشا رواني و عاطفي دارد. در اين ميان، مدرسه نقش مهم و موثري در ايجاد بهداشت رواني و پيشگيري از بروز اختلالات و بيماري‌هاي رواني، عاطفي و اجتماعي کودکان دارد.
جلوگيري و درمان بيماري‌هاي رواني اگر از جلوگيري و درمان بيماري‌هاي جسمي مهم‌تر نباشد، بدون شک داراي اهميت کمتر از آن نخواهد بود. همچنين دشواري و خطر بزرگ بيماري‌هاي رواني در مقايسه با بيماري‌هاي جسمي بيشتر در اين است که شخص ممکن است بدون آنکه خود بداند، دچار آنها شود يا حتي از مدت‌ها پيش دچار آنها شده باشد.
آمارهاي دقيق کشورهاي پيشرفته نشان مي‌دهد در حدود 50 درصد يعني نيمي از مراجعه‌کنندگان به درمانگاه‌ها و پزشکان که از دردها و ناراحتي‌هاي جسمي مانند سردرد، ناراحتي‌هاي معده و قلب و دستگاه تنفس و نظير آنها شکوه دارند، در حقيقت دچار کسالت و ناراحتي‌هاي رواني هستند و ناراحتي‌هاي جسمي آنها نيز تنها از همين «کسالت رواني» سرچشمه مي‌گيرد.

بهداشت رواني چيست؟
 

گاه انسان برداشت متفاوتي از بهداشت روان دارد و نداشتن بهداشت روان را منحصر به بيماري‌ها و اختلالات رواني مي‌داند.
در صورتي که تعريف بهداشت رواني فراتر از بيماري‌هاي رواني بوده و عبارت است از: «تامين و حفظ سلامت رواني، فردي، اجتماعي به طوري که فرد بتواند فعاليت‌هاي روزمره خود را به خوبي انجام دهد، با افراد خانواده و محيط خود ارتباط مناسب برقرار کند و رفتار غيرعادي از نظر مردم محل خود نداشته باشد.»
روان‌پزشکان فردي را سالم مي‌دانند که در برخورد با مشکلات اجتماعي بتواند رفتار خود را کنترل کند و به عبارت ديگر، در فعاليت‌هاي زيستي، رواني و اجتماعي، تعادل کافي داشته باشد اما روانکاوان، سلامت رواني را در توانايي فرد براي ايجاد سازگاري ميان نهاد و فرامن و استفاده از مکانيزم‌هاي دفاعي هنگام وارد آمدن ضربات شديد رواني به فرد مي‌دانند. در شرايط کنوني، نابه‌ساماني‌هاي خانوادگي، کمبودهاي آموزشي، پرورشي و بهداشتي و همچنين ناآگاهي‌هاي اوليا براي مقابله عملي عاقلانه با فشارهايي که زندگي پيچيده کنوني بر روان‌هاي حساس کودکان وارد مي‌آورد، سبب شده که اختلالات عاطفي و مشکلات رفتاري کودکان شدت يابد و در نتيجه احتمال به خطر افتادن بهداشت رواني فرد بسيار زياد است.
عوامل متعدد از جمله پرخاشگري، خشونت، اضطراب و فرار از مدرسه از جمله عواملي هستند که در زمينه مشکلات رفتاري فرد مي‌توان به آنها اشاره کرد. به دليل اهميت و فراواني انجام عمل پرخاشگري و خشونت در کودکان در اين مبحث تنها به بررسي علل و چگونگي پيشگيري اين مورد مي‌پردازيم.

پرخاشگري
 

معني اوليه پرخاش به هيچ‌وجه چنان منفي نيست که امروزه از اين کلمه استنباط مي‌شود. با توجه به ريشه اين کلمه، ممکن است هرکسي هرچند با نيتي خوب به ديگري نزديک شود. اين نزديک‌شدن انعکاس منفي داشته باشد، چون امکان دارد با اين کار حقوق ديگري را پايمال و او را تهديد کند، بنابراين امروزه از کلمه پرخاش يا پرخاشگري به طور کلي رفتاري درک مي‌شود که به «حمله» به يک انسان و آسيب‌رساندن به او مي‌انجامد.

پرخاش‌ چگونه بروز مي‌کند؟
 

پرخاشگري مداوم بچه‌ها، بيشترين ناهنجاري رفتاري آنها است. حتي وقتي چنين در رفتارهايي روابط اجتماعي غيردوستانه مانند خشونت، ويرانگري، نزاع‌طلبي و نداشتن توانايي براي حل دعواها يا تشنج ناشي از خشم بي‌انگيزه، آشکار مي‌شود، انگيزه اين‌گونه رفتارها کاملا در حوزه هيجاني است. بيشتر وقت‌ها، پرخاشگري با ترس آميخته مي‌شود. اگرچه اغلب از رفتار پرخاشگرانه، ترس استنباط نمي‌شود، چون ترس در کنار رفتار پرخاشگرانه کودک کم‌رنگ مي‌شود و به اين ترتيب در پشت آن مخفي مي‌ماند. پس اين نکته تقويت مي‌شود که بچه‌هاي پرخاشگر ناراحت‌کننده‌تر و از لحاظ اجتماعي غيرعادي‌تر از کودکان ترسو هستند. بيشتر وقت‌ها پدر و مادرها و مربيان فقط به پرخاشگري کودک توجه دارند و به ندرت به ترس پنهان او پي مي‌برند. در واقع پرخاشگري شکلي از تخليه تنش‌هاي انباشته شده است. وقتي پرخاشي از کودک سر مي‌زند، به اين معني است که مشکلي در زندگي احساسي او پيش آمده است.

4 دليل پرخاشگري
 

آيا پرخاشگري امري قطعي است يا نتيجه تربيت نادرست؟ پاسخ اين پرسش نزد دانشمندان و روان‌شناسان هنوز هم مانند گذشته موضوعي مجادله‌آميز است. بسياري از محققان ريشه پرخاشگري و آمادگي براي خشونت را در کودکان کودکستاني در حوزه آمادگي مي‌دانند که در اين باره عوامل مختلفي موثر هستند:
1) کمبود حمايت رواني و تاييد: وقتي کودک بزرگ‌تر مي‌شود بايد ياد بگيرد که ممکن است همه خواسته‌هايش برآورده نشود بلکه او هم بايد به خواسته‌ها و علايق ديگران توجه کند. به عبارتي، کودک بايد صرف نظر کردن از علايق و «نه» شنيدن را بياموزد. براي اينکه پس از نااميدي، کودک به تعادل برسد، مهم است که پدر و مادر و مربيان به اندازه کافي به او محبت کرده و او را تاييد کنند. کودک نبايد فرمان بزرگسالان را براي صرف‌نظر کردن از چيزي به حساب بدجنسي آنها بگذارد و اين احساس را پيدا کند که هميشه در برابر آنها کم مي‌آورد، چون وقتي کودک احساس مي‌کند که دوستش ندارند، رفته‌رفته پرخاشگر مي‌شود.
2) محدودکردن و جلوگيري از فعاليت‌هاي کودکانه: تربيت مستبدانه و جدي هم يکي از عوامل بروز رفتارهاي پرخاشگرانه در کودک است. تفاوتي نمي‌کند که پدر و مادر به چه دليلي کودک را با امر و نهي محدود مي‌کنند. آنها به کودک زور مي‌گويند، پس او مجبور مي‌شود که حرکات غيرارادي و نيازهاي حرکتي خود را سرکوب کند. اين کار سرانجام به تشنج ناشي از خشم و پرخاشگري منجر مي‌شود.
طبيعي است که با اين محدوديت‌ها، يک شيوه تربيتي، به خصوص تنبيه نيز همراه است، تفاوتي نمي‌کند که تنبيه بدني باشد يا محروميت از عشق و علاقه. در هر دو حالت، کودک احساس مي‌کند که دوستش ندارند. واکنش دفاعي که کودک به اجبار به دليل تنبيه دايمي از خود نشان مي‌دهد ممکن است به راحتي رفتار او را تغيير دهد و پرخاشگرانه عمل کند.
3) کمبود اعتماد به نفس: گاهي کمبود اعتماد به نفس و عواقب آن، احساس درماندگي را به وجود مي‌آورد و در پس رفتار پرخاشگرانه کودک پنهان مي‌شود. بچه‌هايي که به خود اطمينان ندارند، براي اينکه احساس حقارت خود را جبران و در مقابل حملات احتمالي از خود حفاظت کنند بيشتر وقت‌ها به پرخاشگري روي مي‌آورند.
4) تجربه‌هاي خشونت شخصي: تجربه‌هايي که کودک در محدوده خانواده به دست مي‌آورد، تاثير پايدار و زيادي بر رشد او دارد. اين نکته تقريبا هميشه درباره پرخاش و خشونت هم صادق است. وقتي بزرگسالي به کودک اخطار مي‌دهد که از او حرف‌شنوي داشته باشد، بيشتر وقت‌ها صدايش، لحن پرخاشگرانه‌اي به خود مي‌گيرد. البته بيشتر مواقع اين لحن لزوما از روي بدجنسي يا خشونت نيست بلکه مي‌تواند خيلي ساده به خاطر بدخلقي، فشار رواني يا پريشاني باشد. وقتي کودکي که نمي‌تواند دليل اين حمله پدر يا مادر را درک کند و در معرض آن قرار مي‌گيرد، به طور آشکار پرخاشي را که در آن وجود دارد، احساس مي‌کند. از يک طرف چنين رفتاري را مي‌آموزد و از طرف ديگر، در برابر پرخاشگري پدر و مادر با پرخاش متقابل واکنش نشان مي‌دهد. البته در اين باره نه تنها رفتار پدر و مادر در مقابل فرزند اهميت دارد، بلکه رفتار آنها با غريبه‌ها نيز مهم است. براي مثال، اگر يکي از والدين به طور کلي تندخو و پرخاشگر باشد، کودکي که به شدت با او همانندسازي مي‌کند مايل است که همان شيوه رفتاري او را نشان دهد و به همان ترتيب به راحتي پرخاشگر مي‌شود.

چه بايد کرد؟
 

در اصل براي درمان پرخاشگري يا خشونت کودکان دو چيز مهم است. يکي اينکه پدر و مادر و مربيان کودک بايد شرايطي را براي او فراهم کنند که از پرخاش‌هاي او بکاهند. کودک بايد بتواند از نيازهاي حرکتي خود لذت ببرد، براي مثال، اجازه داشته باشد بدود يا از درخت بالا برود يا فضايي در اختيار او قرار گيرد که در آنجا بدون ملاحظه ديگران بتواند هر وقت و هرچه مي‌خواهد بازي کند. بنابراين فضايي در اختيار کودک قرار دهيد که در آنجا احساس آزادي کند و اجازه داشته باشد که به دلخواه خود رفتار کند. ديگر اينکه شرايط محيطي بايد طوري براي کودک تغيير کند که او بتواند بياموزد و فعاليت‌هاي مثبت خود را انجام دهد.

6 توصيه مهم
 

1) سرمشق‌هاي صحيحي در اختيار او قرار دهيد.
2) او را طوري تربيت کنيد که اعتماد به نفس پيدا کند.
3) به کودک کمک کنيد که پيامدهاي رفتارش را بشناسد و به آن توجه کند.
4) به او فرصت دهيد که اعتماد به نفس و تاييد را تجربه کند.
5) با او به کسب تجربه مشترک و تمرين بپردازيد تا بتواند با مشکلاتش دست و پنجه نرم کند.
6) در شکل‌هاي پيشرفته و حاد پرخاشگري مانند رفتارهاي کينه‌جويانه، بي‌رحمي يا آزار و شکنجه حيوانات پيشنهاد مي‌شود که او را نزد پزشک متخصص رفتار درماني ببريد چون در چنين موردي يک مربي معمولي از عهده اين کار برنمي‌آيد.
منبع:http://www.salamat.com