همگام با مجاهدان ديرپاي استقلال و آزادي(5)


 

نويسنده:قاسم تبريزي




 

شهيد مدني و جبهه هاي نبرد
 

شهيد مدني در تقويت روحيه رزمندگان اسلام نقش به سزايي داشت و با شركت خود در جبهه نبرد و حضور در كنار سپاهيان اسلام و شركت در مجالس دعا و نيايش آنان، مشوق براي رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استكبار جهاني تا پيروزي نهايي ادامه دهند. گاهي نيز بردست آن برادر ارتشي كه هواپيماي متجاوز دشمن را با ضد هوايي در فضاي تبريز سرنگون ساخته بود، به عنوان نماينده امام بوسه مي‌زند و كمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان في سبيل الله نشان مي‌دهد.
دراينجا مناسب است خاطره‌اي از آقاي بهاءالديني در اين زمينه نقل شود:«عده‌اي مي‌خواستند بروند جبهه. بچه ها كه رفتند، ديديم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشك در چشمانش حلقه زده است. گفتيم: «حاج آقا، چرا ناراحتيد؟» گفتند:«تلفن بزنيد به دفتر امام و اجازه بگيريد از امام كه من هم با اين بچه ها به جبهه بروم». پرسيدم «چرا حاج آقا؟» گفتند:«آخر من نمي‌توانم ببينم اين بچه ها مي‌روند جبهه، آنجا مي‌جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پير شده ام؛ اگر من گذشت اين بچه ها را نداشته باشم، ايثار اين بچه ها را نداشته باشم، واي بر حال من!» اما خوب معلوم بود كه حضرت امام هيچ وقت اجازه نمي‌دادند ايشان سنگر تبريز را رها كنند و به جبهه بروند. البته اين حركت ايشان هم نشانه عشق ايشان بود به شهادت و انقطاع ايشان بود از دنيا.»

«يا بني انت مقتول»
 

خط سرخ شهادت خط آل علي (ع) است و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريه طيبه آن بزرگواران و پيروان خط آنان به ارث رسيده است. سال ها قبل از شهادت در يكي از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شك كردم. يكي اين كه آيا من سيد اسدالله هستم؟ واقعاً سيد هستم؟ ديگر اين كه آيا شهيد مي‌شوم يا نه؟ يك شب امام حسين (ع) را در خواب ديدم كه بالاي سرمن آمد و دستي به سر من كشيد و اين جمله را فرمود:«يا بني انت مقتول»...«پسرم تو شهيد مي‌شوي» كه جواب دو سئوال من در آن بود.
آيت الله مدني كه همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژيم ستم شاهي و پس از پيروزي در مقابل مزدوران و جاسوسان امريكا چون سدي محكم ايستاد و از حريم اسلام و قرآن حمايت مي‌كرد. نمازجمعه را بعنوان يكي از مهمترين سنگرهاي انقلاب حفظ كرد. آيت الله مدني بعنوان امام جمعه تبريز پس از شهادت شهيد آيت الله قاضي طباطبائي انتخاب گرديد. اما مزدوران امريكا كه به ترور ياران امام پرداخته بودند بيستم شهريور 1360 نوبت يكي ديگر از چهره هاي درخشان آسمان معرفت و معنويت بود. ساعت 45 /1 بعد از ظهر پس از اتمام خطبه هاي نماز جمعه، خطبه هاي نماز را باتمام رساند. مراسم نماز جمعه پايان گرفت. عده‌اي از مأمورين شهرباني كه عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل بودند از ايشان خواستند بطور ارشادي مطالبي رابيان كنند. در اين هنگام شهيد آيت الله مدني در جايگاه خود بطورانفرادي دو ركعت نماز را آغاز كرده بود كه منافقي كور دل، مزدوري بي اراده قسي القلبي خوارج كيش از ميان جمعيت خود را به محراب نزديك و بازوي آيت الله مدني را گرفت و نماز آقا را قطع كرد. در اين موقع اطرافيان بطرف مهاجم روي آوردند ولي قبل از رسيدن آنها وي ضامن نارنجكي را كه در لباسش مخفي نموده بود كشيد و نارنجك بطور وحشتناكي منفجر شد و براثر اين انفجار انساني وارسته، عبدي صالح، عارفي از خود گذشته و انساني نمونه و الگو به لقاي حق پيوست. تلاش مردم و كوشش پزشكان سودي نبخشيد و امام جمعه تبريز همراه با سه شهيد به ملكوت عشق عروج نمودند و بيش از پنجاه نماز گزار مؤمن زخمي، مجروح گرديدند. بحق بايد گفت شهادت بزرگاني چون آيت الله مدني ضد انقلاب و منافقين ضد اسلام را بكلي منزوي كرد. به دنبال شهادت اين امام جمعه بزرگوار استان آذربايجان در سوگ عارف واصل به عزا نشست. در 21 شهريور جنازه آن بزرگوار باشكوه هرچه تمامتر درميان اندوه فراوان مردم در تبريز و قم تشييع گرديد. و در قم در كنار حرم مطهر حضرت معصومه(س) بخاك سپرده شد. شهادت اين عالم بزرگوار در سراسر ايران انعكاس وسيعي داشت پيام مراجع، فقها، علما... شخصيت هاي مملكتي، تشكيل مجالس يادبود، ارسال پيام ها از سراسر مملكت به محضرامام خميني...

سيره عملي
 

وقتي از قيامت سخن مي‌گفت، چنان مي‌گريست كه گويي تمام عظمت قيامت را مي‌بيند. هنگامي كه به نماز مي‌ايستاد، سراپا مجذوب جمال مي‌شد و عاشقانه با محبوب سخن مي‌گفت. گاهي نيمه هاي شب متوجه صداي ناله وي مي‌شدند، مي‌ديدند كه شهيد در خلوت حق با صداي لرزان مي‌گويد:« خدايا، من آمده ام، خدايا، اگر تو به من «نه» بگويي؛ اگر تو مرا ترك كني، كيست كه مرا دريابد؟ غير از تو مگر كسي را خواهيم داشت؟»
چون سالكي به سير و سلوك مشغول بود و همچون عارفان واصل در زهد و تقوي زبانزد عام و خاص بود، از مسائل سياسي و مبارزه با طاغوت و طاغوتيان از دهه بيست تا پيروزي انقلاب غافل نبود. او صالحي بود كه مصلح بيدارگري گرديد، خودساخته‌اي كه در جامعه سازي و دگرگون كردن محيط، نقش اساسي و زيربنايي داشت. او به طهارت نفس و تقوا اهميت خاصي مي‌داد و پيروزي بر دشمنان و طاغوتيان زمان را در گرو اصلاح نفس و خودسازي مي‌دانست. داشتن قدرت جذابيت و محبوبيت در ميان عامه مردم و خواص علماء از ويژگي هاي وي بود. او طلاب و جوانان چون پدري دلسوز رفتار مي‌كرد و همواره محرم اسرار و راز مردم سنگ صبور و جوانان چون در دوران ستم شاهي، ومربي ومعلم اخلاق نظري و عملي براي فضلابود. وي در جهت علمي نيز عالمي كم نظير بود و از استادان برجسته حوزه علميه نجف اشرف به شمار مي‌رفت، اما از روي تواضع هيچ گاه حتي اجتهادش را مطرح نكرد اين در حالي بود كه حضرت امام وي را «سيد العلماء الاعلام» مي‌شناختند. اما او با وجود حضرت امام، خود را مقلد چنان مرجع كاملي مي‌دانست و اين موضوع را در بيانات خود در جلسات خصوصي و عمومي مطرح مي‌كرد. او در حقيقت يك وزنه ارزشمند علمي و مذهبي بود و در زمره ذخاير گرانبهاي حوزه هاي علميه در جهان اسلام به شمار مي‌آمد. اما در برابر ولايت امام چون مريدي مطيع بود. او امام را اسلام مجسم و ولايت فقيه را با تمام وجودش پذيرفته بود.

زهد و تقوا
 

آيت الله مدني، انساني وارسته و زاهدي بود كه هرگز در موقعيت ها و مقامات، ساده زيستي و زهد را فراموش نكرد، زندگي بدون تكلف و تشريفات، او ويژگي هاي بارز آن عالم رباني بود. به ميهماني ها كه دعوت مي‌شد، ابتدا شرط مي‌كرد كه سفره نبايد رنگين باشد و اگر بيشتر از يك خورش سر سفره مي‌آوردند، اعتراض مي‌كرد. خودش نيز با غذاي ساده- همان غذايي كه خودش مي‌خورد- از ميهمانان پذيرايي مي‌كرد. زي طلبگي را به تمام معني رعايت مي‌نمود. با زندگي اشرافيت علناً و عملاً مبارزه مي‌كرد.
زندگي ساده و پارسايي او، زبانزد عام و خاص بود و از خصلت هاي زيباي وي به شمار مي‌رفت: همچون فقيرترين مردم زندگي خود را مي‌گذرانيد و اين در حالي بود كه امانتدار اموال مردم واز شهرهاي بزرگ ايران، وجوهات شرعي قبول مي‌كرد، اما هيچ گاه از وجوهات استفاده نمي‌كرد. وقتي دوستانش به او توصيه مي‌كردند كه آقا شما استحقاق استفاده از وجوهات را داريد، پس چرا استفاده نمي‌كنيد؟ در جوابشان مي‌گفت:«خدا را شاهد مي‌گيرم كه تاكنون استفاده نكرده ام و استفاده نخواهم كرد، مگر زماني كه در حالت اضطرار قرار بگيرم. (12)
ايشان صرفه جويي را در همه ابعاد زندگي خود جاري ساخته بود و دراين جهت، به مردم اطراف خود توجه خاصي داشت. در اوايل جنگ وقتي ديد مردم با كمبود نفت مواجه گرديدند، از آن استفاده نكرد و در سرماي شديد تبريز، با پوشيدن پوستين زندگي خود را گذراند. زماني كه همه نمي‌توانستند گوشت بخرند، او هرگز گوشت نمي‌خورد.(13)

اصلاح نفس
 

آيت الله مدني، تجسم اخلاق و چهره برجسته عرفان و حكمت عملي بود. زبانش و عملش، تجلي اخلاق و عمق ايمان و ژرفاي نگرش او به معارف اسلامي بود. آيت الله مدني بيش از هر چيز به طهارت نفس و تقوا اهميت مي‌داد و حتي پيروزي بر دشمنان و طاغوت را زماني مفيد و مؤثر مي‌دانست كه همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد. وي مي‌فرمود: «ما بايد بدانيم وقتي مي‌توانيم از اين پيروزي استفاده ببريم كه اول خودمان نفسمان را اصلاح كرده باشيم، به اين معنا كه اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پيروزي به هر حدي كه برسد، چاره دردهاي ما نخواهد كرد(14) همه طاغوت ها را سركوب كردن وقتي به دردمان مي‌خورد كه در مملكت بدن خودمان، حكومت الله مستقر شده و حكومت طاغوت ريشه كن بشود.»(15)
دختر آن شهيد در مورد دعاهاي نيمه شب اين عارف و عاشق چنين مي‌گويد:«معمولاً انسان هر وقت بخواهد فردي را بيازمايد كه از نظر معرفتي و سير و سلوك چگونه است، بهتر است او را از روي انجام فرايض ديني و عبادي بشناسد، اين كه چه دعاهايي را بعد از نماز يا در نيمه شب انتخاب مي‌كند و آيا به آنها عمل مي‌كند يا خير؟ پدرم در انتخاب دعا بسيار دقيق بود. دعاهايي را انتخاب مي‌كرد كه در آن ذكر دنيا كمتر بود، ذكر بهشت كمتر بود. دعايي را مي‌خواند كه در آنها قرب به حق و رضايت حق بود و بدانها سخت پايبند بود و عمل مي‌كرد. همين ها او را به جايي رسانده بودند كه ديگر نه بخل، نه كينه و نه حسد در او وجود نداشت.»(16)

جاذبه
 

آيت الله مدني آنچنان جاذبه‌اي داشت كه وقتي كسي به ايشان مي‌رسيد، خيال مي‌كرد كه با پدرش يا محرم اسراش روبه رو شده و آنچنان دافعه‌اي داشت كه وقتي دشمن ايشان را از دور مي‌ديد، بر خود مي‌لرزيد. قبل از پيروزي انقلاب، يك شب ايشان در منزل دامادشان بودند كه ناگهان صدايي به گوش رسيد. پرسيدند:« اين صداي چيست كه از خيابان به گوش مي‌رسد؟» گفته شد: «بچه ها هستند كه از پائين خيابان چهار مردان به قسمت شيخان مي‌آيند و شعار مي‌دهند هر شب اين كار را انجام مي‌دهند و بعد پليس آنها را متفرق مي‌كند.» ايشان فرمودند:«پس ما معطل چه هستيم؟ رفتند به صف بچه هاي تظاهر كننده پيوستند. نمي‌توانم بيان كنم آن شب اين حركت تا چه اندازه در روحيه بچه هاي فداكار قم مؤثر بود.

سفره ساده و بي آلايش
 

روزي در سر سفره غذا متوجه شده كه چربي آش بيش از اندازه است. از خادم سئوال كرد: مگر مسلمان نيستيد كه اينقدر اسراف و تبذير مي‌كني؟ وي گفت :«حاج آقا، مال همه اينطور نيست. چون شما خيلي ضعيف شده ايد و غذا هم آش است، فقط براي شما مقداري زياد ريختم.» شهيد مدني در حالي كه عصباني شده بود، فرمود:«اين كه دو گناه است. من اول فكر مي‌كردم تو فقط اسراف كرده ‌اي، ولي حالا متوجه شدم كه گناه بزرگتري هم مرتكب شده‌اي و آن اينكه تبعيض هم قائل شده‌اي.»(17)

پي نوشت ها :
 

12. شهيد مدني، جلوه اخلاص- ص 32 و40.
13.شهيد مدني، جلوه اخلاص- ص 32 و40.
14. ياد ايام –ج 1- ص 325.
15. ياد ايام – ج 1-ص 325.
16. مصاحبه فرزند شهيد آيت الله مدني با مجله زن روز.
17. اطلاعات- 15 /6 /57.
 

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 57