مجاهد نستوه و فقيه ولايت مدار(1)


 





 
شهيد بزرگوار آيت الله مدني، مبارزه سياسي و اجتماعي خود را از دوران تحصيل در شهر قيام و شهادت- قم- آغاز كرد و در اولين فعاليت هاي خود، به ستيز با بهائيت به عنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذرشهر پرداخت. چنان كه تاريخ نشان مي‌دهد، رضاخان و عوامل داخلي استعمار در ايران، براي كوبيدن اسلام، خصوصاً مكتب حيات بخش تشيع، زمينه را براي فعاليت بهائيت و ديگر فرق ساختگي فراهم كردند، به طوري كه در زماني كوتاه، سرمايه داران بهائي در آذربايجان، به ويژه مناطق اطراف تبريز، بر بعضي از مراكز، از جمله كارخانه هاي برق مسلط شدند. آيت الله مدني بعد از اطلاع و آگاهي از وضع آشفته و بحراني منطقه و احساس خطر براي مردم مسلمان بي درنگ به زادگاه خود برگشت و مبارزه‌اش را بر ضد فرقه بهائيت آغاز كرد. با سخنراني هاي روشنگرانه، مردم را عليه طرفداران و تبليغ كنندگان مرام بهائيت بسيج كرد و با تحريم مصرف برق آن كارخانه و تحريم خريد و فروش با اين فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائيت را تشديد و سرانجام شهر مذهبي آذرشهر را از لوث اين فرقه استعماري پاك كرد. در اين هنگام، حوادث پيش آمده از طرف شهرباني وقت پيگيري كرديد و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحريكات ضد بهايي شناخته شد و در نتيجه او را به همدان تبعيد كردند.(1)

قيام عليه مفاسد اجتماعي در آذرشهر
 

وي در اولين خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت.«اي مردم آذرشهر! در موقع آمدن من به ايران، در كرمانشاه، بعضي ها از من پرسيدند: اهل كجا هستي؟ گفتم: آذرشهر.آنها گفتند: آذرشهر، شراب خوبي دارد كه در تمام ايران مشهور است. وجود كارخانه مشروب سازي چه معنا دارد؟ اگر از اول به آنها جنس نمي‌فروختيد، مي‌رفتند.» در جلسه سخنراني ديگري، موضوع كلاه پهلوي و لباس متحدالشكل را به ميان آورد و گفت:«سفارش كرده‌ام از تبريز، كلاه پوستي بياورند. هر كس باز هم كلاه پهلوي بگذارد، ديگر براي نماز جماعت به مسجد نيايد.» و بدين ترتيب، مبارزه خو را به مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عيد فطر همان سال، نماز باشكوه عيد فطر در بالاي تپه كنار شهر برگزار گرديد. در بازگشت، نماز گزاران، راه پيمايي اعتراض آميزي را برپا و به طرف كارخانه مشروب سازي حركت كردند. مأموران دولتي به مقابله با آنها برخاستند و تهديد كردند كه از اسلحه استفاده مي‌كنند. پس از اين حادثه، دادستان تبريز در محل حاضر شد و ضمن مذاكره با آقاي مدني قول داد كه ظرف 15 روز، كارخانه برچيده شود، ليكن به دنبال حوادث مذكور، آيت الله مدني به تبريز احضار گشت و از سوي استاندار به وي تكليف شد در آذرشهر نماند. بدين ترتيب، آيت الله مدني، زادگاه خود را ترك كرد و به همراه عائله خود به نجف اشرف باز گشت.

آيت الله شهيد مدني همگام با آيت الله كاشاني و شهيد نواب صفوي
 

مرحوم آيت الله مدني، از دوران جواني وارد مبارزات سياسي و اجتماعي شد و در زمان آيت الله كاشاني با ايشان ارتباط داشت. اين رابطه به حدي بود كه وقتي آيت الله مدني‌ خواست به تبريز مسافرت كند، مرحوم آيت الله كاشاني طي تلگرافي به آيت الله سيد مهدي انگجي دستور مي‌دهد كه هنگام ورود ايشان به تبريز، از وي تجليل به عمل آيد.
هنگامي كه شهيد نواب صفوي در نجف اشرف به فكر مبارزه با كسروي گري افتاد، آيت الله مدني كه از اساتيد حوزه نجف بودند، مطلع مي‌شود كه نواب صفوي، هزينه اين مبارزه را ندارد. بدين رو، كتاب هاي خود را مي‌فروشد و پولش را در اختيار نواب مي‌گذارد، به گونه‌اي كه دوستانش مي‌گويند: اسلحه‌اي كه نواب تهيه كرده بود، با پول كتاب هايي بود كه شهيد آيت الله مدني فروخته بود.(2)

نقش شهيد آيت الله مدني در مبارزات ضد استعمار عراقي
 

مرحوم آيت الله مدني، در حوزه علميه نجف، در كنار فعاليت هاي علمي، لحظه‌اي از فعاليت هاي سياسي غافل نبود و همواره در مسائل سياسي و مبارزات عليه طاغوت، پيشگام و پيشتاز بود و وي در دوران زمامداران جمال عبدالناصر، در راس هياتي از علما و فضلاي نجف، براي افشاي رژيم طاغوتي ايران به مصر سفر كرد.(3)
وي كه گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع كرد و گفت:«بايد از نجف حركت كنيم و برويم با آل سعود مبارزه كنيم». آيت الله مدني در اين فكر بود كه در حجاز بايد مبارزه چريكي انجام بگيرد، لكن به علت كار و فعاليت زياد، به خونريزي گلو و سينه مبتلا گشت و در بستر بيماري افتاد.(4)
در زمان عبدالكريم قاسم، حاكم وقت عراق، آيت الله مدني كفن پوشيد و به ميان مردم رفت، بدين مقصود كه معتقد بود اگر من نمي‌توانم كاظمين، بغداد و نجف را حركت بدهم، پس با پوشيدن لباس مرگ مي‌ميرم تا علت يك حركت بشوم و باعث تحرك بشوم. چون حكومت عراق با گسترش انديشه ماركسيستي عليه اسلام تبليغ مي‌نمود. (5)
در سال 1342 حركت عظيم مردم مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني در جهت سرنگوني رژيم طاغوت آغاز گرديد. آيت الله مدني، نخسيتن كسي بود كه در نجف به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك گفت، با تعطيل كردن كلاس هاي خود در نجف و تشكيل مجالس سخنراني، در جهت افشاي چهره پليد رژيم مزدور پهلوي گام برداشت. وي در اين زمان، در نجف، سردمدار جريان دفاع و پشتيباني از نهضت امام به شمار مي‌آمد. و وقايع ايران را براي طلاب بيان مي‌كرد.
از آن شهيد بزرگوار چنين نقل شده است:«من، علما را در مسجد هندي جمع كردم. مرحوم آيت الله شاهرودي و آيت الله خوئي و ديگران آمدند. صحبت كردم كه به داد اسلام برسيد. از آقايان علما تقاضا كردم. من در آنجا گريه كردم و علما هم گريه كردند.» همچنين فرموده است: شنيدم كه امام را گرفته‌اند. رفتم با يك عده از طلاب براي ديدن مرحوم آيت الله حكيم رضوان الله عليه. ايشان در نجف نبودند. رفتم كربلا خدمت ايشان. دستشان را بوسيدم و گفتم:«آقا، امروز آقاي خميني، مظهر اسلام است». گفتند:«باشد، هرچه بگوئي، مي‌كنم». «اقدام كنيد». ايشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه». (6)
از زمان تبعيد حضرت امام به نجف، آيت الله مدني، همواره يار و ياور امام بود و در كنار مراد خود به مبارزه عليه ظلم و ستم ادامه. معروف است كه هر موقع حضرت امام به علتي نمي‌توانستند براي اقامه نماز جماعت حاضر شوند. آيت الله مدني به جاي امام به اقامه نماز جماعت مي‌پرداخت.

مبارزه شهيد مدني در تبعيد
 

سال 1354 تا 56:
 

نورآباد ممسني
آيت الله مدني در تبعيد نيز مبارزات خود را ادامه مي‌دهد و با حفظ ارتباط با نيروهاي انقلابي خرم آباد، آنان را به ادامه مبارزه فرا مي‌خواند. وي در ديدارهاي مختلف به كساني كه از خرم آباد براي ملاقات با ايشان مي‌آمدند، توصيه مي‌كردند:«مساجد و حوزه علميه را حفظ كنيد. مجتهد تربيت كنيد. اسلحه شما تبليغ است. در مقابل ظالم و ستمگر، تبليغ، از بمب اتم هم مؤثرتر است.»
آيت الله مدني در اواخر اسفند 54 از كشور ممنوع الخروج مي‌شود. ساواك طي نامه‌اي اسامي 61 نفر از روحانيون ممنوع الخروج را كه يكي از آنان آيت الله مدني بود، اعلام مي‌كند.
آيت الله مدني ، نورآباد را به پايگاه مبارزه عليه رژيم تبديل مي‌كند، به نحوي كه مردم نقاط مختلف از جمله شيراز، كازرون و شهرهاي ديگر استان فارس و لرستان- از نقاط دور و نزديك- به حضور ايشان مي‌رسند و پيام انقلاب و مبارزه را دريافت مي‌دارند. ساواك از موقعيت جديد آيت الله مدني در نورآباد به هراس مي‌افتد، دستور مي‌دهد در محل تبعيد نيز از ملاقات مردم با وي ممانعت به عمل آيد، اما از اين تصميم هم طرفي نمي‌بندند. بدين رو، در پايان سال دوم تبعيد، محل تبعيد ايشان را به گنبد كاووس تغيير مي‌دهند.
در تاريخ 56/4/1 دستوري بدين مضمون به رياست ساواك لرستان مي‌رسد: با توجه به اقدامات اخير وي در زمينه تشويق مردم به جمع آوري وجوه جهت تأسيس بانك اسلامي و همچنين ناراحتي هايي كه در اثر راهنمايي هاي او براي خانواده هاي بهائي فراهم گرديده، محل اقامت اجباري او به گنبد كاووس تغيير داده شد.
در تاريخ 56/4/9، كميسيون امنيت اجتماعي لرستان تشكيل جلسه داده، محل تبعيد آيت الله مدني از نورآباد ممسني، به شهر گنبد كاووس تغيير مي‌كند.
پيرو آن در تاريخ 56/5/17، وي را به وسيله مأموراني چند تحت الفظ به گنبد كاووس اعزام مي‌كنند. به دنبال آن ثابتي- رياست ساواك منطقه- طي نامه‌اي به رئيس ساواك مي‌نويسد:«نامبرده بالا، يكي از روحانيون افراطي و طرفدار [امام] خميني در استان لرستان مي‌باشد» بعد ضمن گزارش از سوابق وي از ساواك مازندران درخواست مي‌كند چنانچه مشاراليه به آن منطقه وارد گرديد، از وي مراقبت گردد.
گنبد كاووس
به محض ورود آيت الله مدني به شهرستان گنبد كاووس، نامه‌اي از رياست ساواك استان مازندران به ساواك گنبد كاووس ارسال مي‌گردد كه در آن، ضمن معرفي آيت الله مدني به عنوان يكي از روحانيون افراطي دستور مي‌دهد كه از وي دقيقاً مراقبت به عمل آيد. آيت الله مدني از بدو ورود به اين شهرستان، روحانيون منطقه را تحت تأثير قرار داد و مدرسه علميه «منظريه» و «مسجد جامع» اين شهر را پايگاه مبارزاتي خود كرد. ديري نگذشت كه ايادي رژيم در گنبد كاووس نيز از حضور آيت الله مدني احساس خطر كردند و ادامه حضور و تبعيد وي در اين شهر را با توجه به مرزي بودن منطقه به هيچ وجه به مصلحت ندانستند. به دنبال آن، اين بار، كميسيون امنيت اجتماعي خرم آباد در تاريخ 57/3/28 تشكيل جلسه و محل تبعيد نامبرده را از گنبد كاووس به بندر كنگان تغيير داد.

سال 1357:
 

بندر كنگان
مدت اقامت آيت الله مدني در بند كنگان، سه هفته بيشتر طول نكشيد. اين عالم مجاهد به هر جا قدم مي‌گذاشت، روح انقلاب و مبارزه را به همراه خود به آنجا مي‌برد. او مجسمه تقوا، منادي انقلاب، پيام آور بيداري و جنبش و مبلغ اسلام راستين بود. بر اين اساس، حضور هرچند كوتاه وي در بندر كنگان نيز تأثير خوبي بر مردم اين شهر گذاشت. در بندر كنگان، روزها در مدرسه علميه به تدريس و تفسير قرآن مشغول بود و ظهرها در مسجد جامع و شب ها در مسجد« کوزه گري» اين شهر نماز جماعت را اقامه مي کرد.در اين مدت كوتاه، عده‌اي از اهالي شيراز و كازرون به ديدار وي مي‌آيند و اهالي منطقه «دير» نيز از ايشان دعوت به عمل آوردند و با عشق و علاقه و اصرار، او را به شهر خود بردند. به هنگام ورود آيت الله مدني به دير، استقبال گرمي از وي به عمل آمد. مردم، مغازه ها را تعطيل و در مدرسه علميه اين شهر اجتماع كردند. با ورود وي به آن مجلس باشكوه، اشعاري در مدح امام خميني خوانده شد.
نظر به اينكه كنگان جزو مناطق تبليغ محسوب مي‌شد و با توجه به بيماري آيت الله مدني كه احتمالاً سل بود، مجدداً كميسيون امنيت اجتماعي خرم آباد تشكيل جلسه داد و محل تبعيد وي از تازيخ 57/5/3 به شهرستان مهاباد تغيير كرد.

تابستان 1357:
 

مهاباد
بعد از تغيير محل تبعيد آيت الله مدني به مهاباد، ايشان را به همراه مأمور ژاندارمري بوشهر و از طريق خرم آباد، بروجرد، همدان، كرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام كردند. آيت الله مدني در بين راه، با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه، اعتماد وي را جلب كرد. شهيد پس از ترك مأمور ژاندارمري، به خرم آباد رفت و با روحانيون منطقه ارتباط برقرار كرد.
در ادامه راه، ساواك متوجه شد كه مردم مذهبي و انقلابي تصميم گرفته‌اند در شهرهاي بين راه-از جمله خرم آباد و همدان – از شهيد مدني تجليل كنند و احتمالاً تظاهراتي به راه بيندازد؛ خصوصاً در شهر همدان كه ورود آيت الله مدني با تشييع جنازه آخوند مرحوم ملاعلي همداني همزمان شده بود. سريعاً دستور مي‌رسد كه مسير حركت ايشان تغيير پيدا كند و از طريق پل دختر و كرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام شود.
آيت الله مدني كه كوله بار جهاد و مبارزه را از دوران جواني به دوش گرفته بود، از نجف و كربلا تا آذرشهر، همدان، خرم آباد و نورآباد، هرجا رفت، با شهامت و شجاعت و اخلاص بي نظيرش عليه طاغوتيان قيام كرد و با فريادش سكوت مرگبار ناشي از استبداد ستمشاهي را شكست و زبان كوبنده و برانش را چون شمشير از نيام بركشيد و در هر فرصت مناسبي بر سر بيدادگران فرود آورد و هر جا قدم گذاشت، فرياد بيداري ملتي را سر داد و بذر انقلاب پاشيد و پيام رهبر انقلاب را به گوش همگان رساند و آنان را به جنبش و قيام فرا خواند. ايك در آستانه پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، به سرزمين تازه‌اي قدم گذاشته بود؛ منطقه‌اي كه در آتش ظلم و بيداد مضاعف رژيم و عوامل مزدور محلي، چون عزالدين حسيني، فئودال ها و خوانين مي‌سوخت.
آيت الله مدني از بدر ورود به اين منطقه پايگاه جديدي را براي مبارزات خود پي ريزي كرد و اين بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشيع، آنان را بيدار كرد و به قيام در صفي واحد فرا خواند.
مبارزه ايشان در افشاي سياست هاي رژيم و وابستگان آن –از قبيل عزالدين حسيني كه رسماً از طرف رژيم گمارده بود- باعث شد كه تعدادي از جوانان مهاباد به خانه عزالدين بروند و ضمن ابراز انزجار و تنفر، شيشه هاي منزل او را به عنوان ظالم بشكنند. گفتني اينكه مدت تبعيد آيت الله مدني در 57/7/6 به پايان رسيد؛ ولي ايشان تا 57/7/14 در مهاباد باقي ماند.
مبارزات و افشاگري هاي آيت الله مدني در مهاباد، بار ديگر ساواك را به چاره‌انديشي وا داشت. رياست ساواك منطقه در تاريخ 57/7/8 به ساواك خرم آباد دستور داد كه براي گذران بقيه مدت تبعيد، ايشان را به تهران منتقل كنند. ساواك خرم آباد، بلافاصله كميسيون اجتماعي تشكيل داد و طبق دستور، رأي صادر شد؛ اما قبل از اجراي فرمان، دو هفته از مدت تبعيدش باقي مانده بود كه خود، مهاباد را به قصد قم ترك كرد.
سرانجام آيت الله مدني در پايان مدت تبعيد، به درخواست علماي مبارز تبريز به اين شهر عزيمت كرد تا همپاي ملت مسلمان ايران، مبارز بي امان خود را عليه رژيم پهلوي پي بگيرد.

پائيز سال 1357:
 

تبريز
در ايام تبعيد آيت الله مدني در مهاباد، عده‌اي از مسلمانان مبارز تبريز، از جمله آيت الله قاضي طباطبائي تصميم گرفتند كه ايشان را به تبريز دعوت كنند. ساواك تبريز از اين موضوع مطلع شد و سريعاً موضوع را به ساواك تهران گزارش و اعلام خطر كرد. در گزارش ساواك تبريز چنين آمده است:
«نامبرده بالا (آيت الله مدني) از وعاظ افراطي و مخالف مي‌باشد و به علت طرفداري از[امام] خميني و اظهار مطالب خلاف مصالح كشور، از همدان به مهاباد تبعيد گرديده، مدت تبعيد وي اخيراً به اتمام رسيده. آقايان ميرزا محمدعلي قاضي طباطبائي و مير حسن انگجي از طريق عبدالحميد بنابي [باقري] كه از روحانيون تبريزي مي‌باشند، نامه‌اي جهت نامبرده نوشته و از وي دعوت كرده‌اند كه در تبريز اقامت نمايد.»
ساواك در تحليل خود مي‌افزايد كه آمدن وي به تبريز، به هيچ وجه به مصلحت نبوده، موجب تحريكات محلي خواهد شد. (7)
آيت الله مدني قبل از اينكه ساواك بتواند اقدامي كند، وارد تبريز شد و در كنار اولين شهيد محراب آيت الله قاضي طباطبائي و روحانيون مبارز تبريز، مبارزات خود را عليه رژيم ستمشاهي ادامه داد. مسجد شهيدي و بيت ايشان به پايگاه انقلابيون مسلمان تبريز تبديل شد، چنان كه در گزارش ساواك آمده است:«وي در اولين جلسه در منزل خود، درس مبارزه با دشمن يعني استقامت را عنوان مي‌نمايد.»
آيت الله مدني در همين ايام، در مدرسه ولي عصر(عج) تبريز حاضر شد، در اجتماع طلاب و مسئولين اين مدرسه سخنراني كرد و گفت:«بايد اسلحه تهيه كنيم و با دشمن بجنگيم.» آيت الله مدني سفري نيز به زادگاه خود، آذرشهر كرد و در مجلس ترحيم شهداي روز نهم آبان ماه آن شهر شركت نمود. در پايان مجلس، عده‌اي از انقلابيون مهاباد براي اظهار همدردي به حضور ايشان رسيدند.
فعاليت هاي انقلابي شهيد مدني روز به روز علني تر شد. از ساواك مركز به تبريز تلگراف شد كه چنانچه نامبرده در تبريز بماند، بايد به محض انجام اولين تحريك، دستگير شود. ساواك وجود ايشان را در تبريز تحمل نكرد، پس از سخنراني آتشين و تند و آيت الله مدني عليه رژيم شاه، شبانه وي را دستگير و از تبريز تبعيد كرد.

1357:
 

بازگشت به همدان
آيت الله مدني در 57/10/1 در ميان استقبال باشكوه مردم وارد همدان شد. معظم له با دعوت روحانيون و مردم همدان براي جانشيني مرحوم آخوند ملاعلي معصومي همداني و به منظور رهبري مبارزات مردم همدان و منسجم كردن فعاليت روحانيون متعهد، به اين منطقه عزيمت كرد. نظر به سابقه درخشان آيت الله مدني از سال 41 تا سال 50 در همدان و با توجه به اوج گيري مبارزات حق طلبانه مردم ايران، هجرت آيت الله مدني به اين شهر، از اهميت فوق العاده برخوردار بود.
طبقات مختلف مردم از ساعت ها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس براي استقبال از آيت الله مدني به طرف دروازه ملاير حركت كردند. آيت الله مدني‌از بدو ورود به همدان، هدايت مبارزات مردمي را به عهده رفت و با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار كرد. شايان ذكر است كه لحظه به لحظه اين هدايت ها و مبارزات، در گزارش ساواك تا زمان از هم پاشيدن و انحلال آن موجود است.
نقش ايشان در هدايت و جهت دهي به مبارزات مردم همدان به حدي بود كه وقتي در جريان 22 بهمن، لشكر 81 زرهي كرمانشاه براي سركوب مردم به سمت تهران حركت كرد، به دستور ايشان، مردم همدان براي سد كردن حركت تانك ها، با دست خالي و كفن پوشان به مقابله با تانك ها برخاستند و خود آيت الله مدني در جلوي همه تظاهر كنندگان به راه افتاد و موفق شدند با دادن تعداد كمي شهيد و مجروح، تانك ها را از حركت باز دارند.

پي نوشت ها :
 

1. شهيد مدني، جلوه اخلاص، ص 8، 63 به نقل از خاطرات آقاي بروجردي يادواره شهيد محراب آيت الله مدني، ص 172
‌2.روزنامه جمهوري اسلامي 66/6/8 ويژه نامه آيت الله مدني، عروةالوثقي، ش 82
3. مجله سروش.60/7/4 ش 114
4. از مصاحبه آقاي بهاءالديني، داماد شهيد مدني، تاريخ 66/6/27
5. روزها و رويدادها. ج 2، ص 468
6. مصاحبه با آقاي بهاءالديني، داماد شهيد مدني، تاريخ 61/6/27
7. ياران امام به روايت اسناد ساواك، ص 41
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57