جایگاه عدالت در حکومت نبوی


 

نویسنده : مصطفي زماني




 

چكيده:
 

مسأله عدالت از قديم الايام، جزء مهمترين دغدغه هاي بشري بوده و از اساسي ترين مباحث اديان الهي و انديشمندان شمرده شده و از مهمترين معيارهاي ارزشگذاري و فضيلت فرد و جامعة انساني است.عدالت از جمله ضروريات عالم هستي است و قوانين و سنن الهي بر اين اساس قرار داده شده است و انسان بدون آن به سعادت تام و كامل نائل نمي شود و جوامع بشري و قدرتهاي سياسي بدون آن، دوام نمي آورند.با توجه به پيچيدگي مفهوم عدالت و تعريفهاي مختلفي كه در فرهنگها و انديشه هاي گوناگون نسبت به اين واژه، ارائه شده است، در اين مقاله سعي شده تعريفي منطبق بر معناي لغوي و مطابق با فرهنگ اسلامي ارائه شود .آن تعريف به اين صورت است كه عدل و عدالت، به معناي «قرار دادن هر چيزي، در جايگاه خويش و اعطاء هر صاحب حقي، حق خودش را » مي باشد و طبق اين تعريف برخلاف نظر عوام كه عدل را معادل مساوات مي دانند گاهي عدالت ملازم مساوات است و گاهي مقتضي عدم مساوات است؛ به عبارت ديگر مساوات گاهي عين عدل است و گاهي عين ظلم و ستم؛ چرا كه عوامل تأثيرگذاري بر حقوق طبيعي افراد وجود دارد كه گاهي باعث سلب حق طبيعي انسان مي گردد و در عين حال، در هيچ نظام حقوقي، ظلم محسوب نمي گردد. مثل قاتلي كه حق حيات و یا آزادی او به دلیل این عمل قبیح از او گرفته مي شود. اين عوامل در لسان قرآن كريم و روايات، شامل ايمان و كفر، علم و جهل، طهارت و خباثت، تقوا، جهاد، تلاش و نيكي و بدي مي گردد. البته ميزان تأثيرگذاري اين عوامل بحثي است كه بايستي در جايگاه خويش، مورد ارزيابي قرار گيرد.انديشة نبي اكرم (صلوات الله عليه و آله) مبتني بر عدالتخواهي بود و آن را در عمل و در اوج قدرت بارها به كرات نشان داد.آن بزرگوار، عدالت را در كلام و خطابات خويش مورد تأكيد قرار مي داد و بر اساس آن، پيمان مي بست و مبتني بر عدل و انصاف، رفتار مي نمود.در قضاوتها، راه عدل و داد پيش مي گرفت و در رعايت حقوق ديگران، از آن عدول نمي نمود.بر اساس عدالت و انصاف، بيت المال را تقسيم مي نمود و بر همين اساس، كار نيك را اجر مي نهاد و نيكوكار را تشويق مي نمود.خلاصه آنكه، نه تنها عدالت در حكومت نبوي، جايگاه رفيعي داشت كه عدالت، بنيان و اساس حكومت نبوي بود و همين پايه و اساس بود كه باعث شد امت اسلامي در ميان امم زمان خويش بدرخشد و به سرعت گسترش يابد.
كليد واژه ها:
عدل، عدالت فردي، عدالت اجتماعي، حقوق طبيعي، حقوق اكتسابي و حكومت نبوي

مقدمه:
 

مسألة عدالت، از ديرزمان جزء مهمترين آرمان آدمي و اساسي ترين مباحث و دغدغه هاي اديان الهي و انديشمندان سياسي بوده است.به علاوه، گرايش به عدل و عدالتخواهي نه صرفاً به عنوان يك خواستة انساني كه شأني از شئون فطري و عقلي اوست كه انسانيتش بدون آن معنا نمي يابد. در باور همگاني، روابط و مناسبات افراد و گروهها، قوانين و مقررات جامعه و نيز نهادهاي اجتماعي بايد عادلانه باشد.مقررات و الزامات اجتماعي، آنگاه از مشروعيت عمومي برخوردارند كه بر اساس عدالت بوجود آمده و بر اين مبنا، اجرا شوند و يا با عدالت منطبق باشند، هرچند بر اين پاية مقدس بنا نشده باشند؛ چرا كه عدالت نه تنها در مورد فرد و كنش فردي كه در مورد جمع و رفتار جمعي نيز معيار ارزشگذاري و فضيلت است. بحث و بررسي دربارة عدل و قسط، ماهيت و چگونگي آن و نيز نحوة تحقق و اجراي آن در جوامع بشري به صورت عدالت اجتماعي، سياسي و اقتصادي و نيز در نفوس انساني به صورت عدالت اخلاقي – فردي – هميشه از ضروريات اولية زندگاني بشر محسوب مي شده، بگونه اي كه در ميان مباحث فلاسفة يونان باستان و انديشمندان كهن و نيز در ميان كتب مقدس با وجود تحريفهاي واقع شده در آنها، هنوز هم رگه هايي از مباحث عدالت را مي توان يافت.با نگرشي به متون مقدس و نيز تاريخ اديان الهي در مي يابيم كه تحقق عدل و قسط در جامعه از اهداف والاي رسولان الهي عليهم السلام بوده است.«لقدارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزات ليقوم الناس بالقسط ما رسولان خدا را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند. »(1)اين امر آنچنان ضرورت داشته كه نه تنها در نزد عموم مردم، از مشروعيت و مقبوليت برخوردار است كه از مشروعيت الهي نيز بي نصيب نبوده و در ميان فرامين الهي قرار گرفته است.«قل امر ربي بالقسط...
بگو پروردگارم امر به عدالت كرده است ... »(2)
و لذا اين مسأله از امهات مسائل انديشة سياسي – بطور عام – و فلسفه سياسي – بطور خاص – در جهان اسلام، غرب و شرق است.از آنجا كه پيامبر عظيم الشأن اسلام صلوات الله عليه و آله، از آن دسته برگزيدگان عالم بوده كه علاوه بر تبليغ و ترويج دين الهي، مجري آن نيز بوده و گفتار و كردار و حتي نگاه و اشارة آن حضرت، منطبق بر وحي الهي و بدون تخطي از فرامين و نواهي الهي بوده است، بر اين امر مهم همت گماشته و در دوران حكومت پرخير و بركت خويش و در عين حال پرفراز و نشيب، عدالت را محور اساسي فعاليت سياسي خويش قرار داد.در اين مقاله سعي بر اين است كه با پرداختن به مفهوم عدالت در فرهنگ اسلامي و ضرورت وجود آن در جامعه بشري و بلكه نظام هستي با ذكر برخي موارد نقل شده از كتب تاريخ و روايات معصومين عليهم السلام نقش اين امر مقدس را در زواياي مختلف حكومت نبوي به صورت مختصر بيان نمائيم كه تفصيل اين امر، بررسي تمام زواياي حكومت نبي اكرم (صلوات الله عليه و آله) كه در كتب تاريخ و احاديث اهل بيت طاهرين موجود است را مي طلبد كه از ظرفيت اين مقاله خارج است.

1:ضرورت عدالت:
 

بايد دانست كه عدالت محور و بنيان خلقت و وجود را تشكيل داده و باري تعالي آسمانها و زمين را بر اساس آن، استوار نموده است؛ چه، پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله فرمودند: «بالعدل قامت السموات و الارض» (3)
آسمانها و زمين بر اساس عدل، استوار شدند
توازن و تعادل و تناسب در خلقت جهان و قرار گرفتن موجودات و اشياء و ذرات عالم هستي در جايگاه شايستة خويش نشان از آن دارد كه بناي عالم بر اساس عدل، استوار است.«سَبّح اسم رَبّك الاَعْلي الذي خَلَقَ فَسَوّي
منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را! همان خداوندي كه آفريد و منظم كرد»(4)
به تعبير علامه طباطبائي (ره)، تسويه در اينجا قرار دادن هر عضوي از اعضاي يك شيء به صورت مساوي است، بگونه اي كه هر يك از اعضاء در جايگاهي كه شايستة آن است و موجب اعطاي حق آن عضو مي گردد قرار گيرد.(5) و اين همان مفهوم عدل است كه در جاي خويش خواهد آمد.خلقت آدمي از اين قاعدة كلي مستثني نبوده و آفرينش او بر اساس عدل و اعتدال صورت پذيرفته است.«يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم . الذي خلقك فسواك فعدلك
اي انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است؟! همان خدايي كه تو را آفريد و سامان داد و منظم ساخت»(6)
نه تنها آفرينش بر اساس عدالت استوار گشته كه قوانين و كلمات جهان هستي نيز بر همين پايه و اساس تحقق يافته است.«وَ تَمَّتَ كلمهُ ربّك صدقاً و عدلاً لامبدل لكلماته و هو السميع العليم
و كلام پروردگار تو با صدق و عدل به تمام رسيد؛ هيچ كس نمي تواند كلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست»(7)
عدالت در بعد فردي، در نظام اخلاقي ارسطو و افلاطون - دو فيلسوف مشهور يوناني - بعنوان يك فضيلت اخلاقي شمرده شده است و از آنجا كه در همين نظام اخلاقي، فضيلت كيفيتي نفساني است كه سعادتمند شدن انسان، الزاماً در گرو پيدايش آن در جان و روح آدمي بوده و افعال او برخاسته از همان فضائل دروني مي باشد، از اين رو انسان سعادتمند الزاماً بايد انسان عادلي باشد وگرنه به كمال سعادت دست نيافته ودر فضائل انساني، باز مانده است.(8)در جوامع بشري نيز، عدالت مولد استقامت، برابري، اعتدال و آزادي است. فقدان عدالت در جامعه، باعث پيدايش تبعيض، ستم و فساد و فقدان و فاق عمومي شده و در نتيجه، جامعة سالم تبديل به جامعه اي مبتني بر نابرابري و تبعيض گشته و آن را ناهمگون مي سازد.جامعه اي كه از تبعيض و بي عدالتي آكنده گردد به سوي از هم پاشيدگي و اضمحلال مي رود. تا آنجا كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده كه:«الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»(9)
حكومت با كفر مي ماند، اما با ظلم ماندني نيست.
به عبارت ديگر، قوام قدرت سياسي و حكومت، مبتني بر عدالت بوده و بدون آن، خيمه حكومت، فروخواهد ريخت، هرچند رنگ ديني و مذهبي به خود گرفته باشد. در اين رابطه اميرالمومنين فرمود:«اعدل تدم لك القدره»(10)
عدالت و دادگری کن تا قدرت برای تو پاینده بماند.
عدالت بنيادي است كه چونان ستون خيمه، حكومتها را مقتدرانه نگه داشته است و هيچ چيز ديگري همچون عدالت نمي تواند، مايه، قوام و بقاء حكومتها گردد. از علي (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:«ماحصن الدول بمثل العدل»(11)
به چیزی مثل عدل دولتها نگه داشته نشده است.
عدالت اجتماعي آنچنان تأثيري در جامعه ايجاد مي كند كه نتيجة آن بي نيازي از شجاعت دليرمردان كارزار است. حكومتي كه اساس آن عدالت باشد، هيچ شخصي براي گرفتن حق خويش نيازي به اعمال زور و قدرت ندارد ونيز جامعه اي كه در آن عدل و انصاف – كه تعبير ديگر عدل است – حكمفرما باشد، چنان همبستگي و الفتي از درون پيدا مي كند كه هيچ نيروي بيگانه اي نخواهد توانست، در آن نفوذ نمايد: چنانچه اميرالمومنين (عليه السلام) فرمودند:«الانصاف يألف القلوب»(12)
عدل وانصاف دلها را ألفت داده و پیوند می زند.
همانطور كه نگهدارندة مردم است و نظام بخش حكومت؛ چه اينكه از علي عليه السلام نقل شده كه فرمودند:«العدل نظام الإمره»(13)
عدل و داد نظام بخش حکومت است.
و باز از ایشان منقول است كه:«العدل قوام الرعيه» (14)
عدل و قسط نگه دارنده مردم است.
از اين رو، امير مؤمنان –علي عليه السلام – فرمود:«العدل افضل من الشجاعه لِاَنّ الناس لو استعملوا العدل عموماً في جميعهم لاستغنوا عن الشجاعه»(15)
عدل و داد برتر از شجاعت است؛ زيرا اگر مردم همگی عدل و انصاف را در همة كارها بكار می گرفتند، از شجاعت بي نياز می شدند.
حال، با توجه به آيات شريفه قرآن كريم و سخنان حكيمانه پيامبر اعظم و ائمه طاهرين – عليهم صلوات الله – اين نتيجه، بدست مي آيد كه عدل – چه تكويني باشد و چه تشريعي- و عدالت – چه فردي باشد و چه اجتماعي – ضرورت وجودي داشته و تمام موجودات عالم، مخصوصاً انسان و جوامع بشري به اين مهم نيازمندند، تا در پرتو آن به سعادت خويش نائل گشته و يا به دوام خويش ادامه دهند و از فنا و نابودي، مصون و محفوظ بمانند.

2:مفهوم عدالت:
 

عدالت به رغم آنكه از مأنوسترين اصطلاحات بوده و بر ضرورت وجود و زيبائي آن، باور همگاني وجود دارد، باز از پيچيده ترين واژه ها شمرده شده و از پرنزاعترين مفاهيم در طول تاريخ مي باشد.ابهام در فهم آن و يا در نحوة تطبيق آن بر مصاديق، گاهي، انسان را آنچنان در تنگناي باور و عمل قرار مي دهد كه يا با توجيهات عقلي، راه ترديد را بر زيبائي و ضرورت وجود آن پيمايد و يا از طريق وسعت مفهوميش، سعي در تبيين و توضيح مجدد چيستي آن نمايد.اين ابهام مفهومي راه را بر قدرتمندان ستمگر بازگذاشته تا ظلم و جور خود را تحت عنوان عدل و عدالتخواهي به پيش ببرند و با توجيهات مختلف، انسانهايي كه در تحت سيطرة خويش قرار داده اند را ساكت نگه دارند، غافل از اينكه خورشيد حق و حقيقت تا ابد پشت ابر سياه توجيهات غيرمعقول و نابخردانه قرار نخواهد گرفت و روزي طبل رسوائي آنان به صدا درخواهد آمد.عدالت در لغت مترادف عدل(16) است و عدل، همعناي انصاف(17) و قسط(18) و داد(19) ناميده شده و ضد بيداد، جور، ظلم و ستم(20) معرفي شده است.
جرجاني گويد:«عدالت در لغت ، استقامت باشد و در شريعت عبارت از استقامت بر طريق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دين .»(21)دهخدا، عدل را اين گونه تعريف نموده:عدل: امري بين افراط و تفريط، مساوات در مكافات به نيكي، نيكي و به بدي، بدي؛ داوري به حق ...(22)ابن منظور بيان داشته:«العدل، هو الذي لايميل به الهوي فيجور في الحكم؛ العدل: الحكم بالحق» (23)عدل، چيزي است كه به واسطة آن هواي نفس ميل به كجي و انحراف پيدا نمي كند تا در حكم ظلم و ستم روا دارد؛ عدل: حكم نمودن به حق است.صاحب غياث اللغات، انصاف را اينگونه تعريف كرده:«انصاف: نصف كردن و برابر داشتن كه بر هيچ طرف زيادي نشود.»(24)دهخدا در تعريف جور بيان داشته:«جور: ميل كردن از راستي در راه، ستم كردن در حكم»(25)و نيز ظلم را كه مترادف جور است اين گونه تعريف نموده:«ظلم: به ناجايگاه نهادن چيزي را. وضع شيء در غير موضع خود»(26)و از آنجا كه عدل، مقابل ظلم است؛ پس عدل و عدالت يعني قرار دادن هر چيزي در موضع و جايگاه خويش است، چنانچه اميرالمؤمنين بر اين معني صحه گذارده و در جواب كسي كه پرسيد: آيا جود بهتر است يا عدالت؟ فرمودند:«عدل، بهتر است از جود، به دليل اين كه عدل، هر چيزي را در جاي خود قرار مي دهد، اما جود و بخشش امور و جريان آن را از محل و مجراي خودش خارج مي كند.»(27)
در نتيجه عدل، به طور مطلق، به معناي مساوات نيست، مخصوصاً آنجايي كه پاي حقوق اكتسابي از طريق همچون نيكوكاري و علم آموزي در ميان باشد؛ چه اينكه اميرالمؤمنان –علي عليه السلام – در نامه معروف خود به مالك اشتر فرمود:«و لا يكونن المحسن و المسيء عندك بمنزله سواء»(28)هرگز نبايد نيكوكار و بدكار در نزد تو يكسان بوده و در یک رتبه باشند.گرچه آنجايي كه حقوق طبيعي افراد در ميان باشد، اقتضاي عدالت، مساوات بين افراد است چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام در نامة خود به يكي از كارگزاران خود اينگونه نوشته است:«و آس بينهم في اللحظه و النظره و الأشاره و التحيه ...» (29)... و در نگاه و اشارة چشم، در سلام كردن و اشاره كردن با همگان يكسان باش ...
با توجه به آنچه بيان شد، بهترين و جامعترين و در عين حال واضح ترين تعريف براي عدل و عدالت اين است كه:العدل، وضع كل شيء في موضعه واعطاء كل ذي حق حقه عدل، قرار دادن هر چيزي در جايگاه خويش و اعطاء هر صاحب حقي، حق خودش را مي باشد.با توجه به مفهوم فوق از عدالت، طبق آنچه از كتب لغت و فرمايشات علي عليه السلام بدست آمده بهتر مي توان جايگاه عدالت را در سيرة حكومتي بني اكرم صلوات الله عليه و آله تشخيص داد.
3:رابطه عدالت و حقوق انسان: (30)
اين مبحث از اين جهت، حائزاهميت است كه حقوق انسان با عدالت رابـطة در هم تنيده و تنگاتنگي دارد، به گونه اي كه عدم تبيين حقوق انسان، موجب اشتباه در مصاديق عدالت شده و باعث گشته، آنچه عين ظلم است به نام عدل و عدالت، معرفي گردد و مورد تقدير و ستايش قرار گيرد و برعكس، عدالت، عنوان ظلم بخود گيرد و مورد مذمت قرار داده شود.از آنجا كه حقوق اسلام بر پاية عدالت بنا شده است در جايي كه پاي حقوق اكتسابي به ميان آيد، مساوات غيرمنطقي، مخالف عدالت و مردود مي باشد؛ چرا كه حقوق به دو دسته تقسيم مي گردد.1- حقوق طبيعي و ذاتي كه موهبتي است خدادادي2- حقوق اكتسابي كه توسط آدمي با تلاش و جديت بدست مي آيد.اسلام، اگر امتيازات موهوم ظاهري را ملغي اعلام نموده، در عوض فضائل و ارزشهاي والاي انساني را ملاك برتري دانسته است.پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) پس از فتح مكه در سخنراني با شكوه خود در مسجدالحرام فرمود:«ايها الناس، ان الله قد اذهب عنكم نخوه الجاهليه و تفاخر ها بآبائهاالا انكم من آدم (علیه السلام ) و آدم من طينالا ان خير عبادالله عبد اتقاه»(31)اي مردم! همانا خداوند افتخارهاي دوران جاهليت و مباهات به انساب را از ميان شما برداشت.آگاه باشید که شما از آدم (به وجود آمده ايد.) و او نيز از گِل (آفریده شده است)بهترین مردم کسی است که تقوای الهی داشته و خدا ترس باشد .هيچ مكتب حقوقي را نمي توان يافت كه حقوق طبيعي انسان را بدون در نظر گرفتن اعمال و رفتار اكتسابي او، ارزيابي نمايد.بهترين دليل بر لزوم ايجاد محروميت در حقوق طبيعي و ذاتي، وضع مجازاتها در نظامهاي حقوقي است كه در پاره اي موارد اعمال مي گردد. به عنوان مثال كسي كه به دليل جرمي به زندان مي افتد، از آزادي كه حق طبيعي اوست و ذاتاً آزاد آفريده شده، محروم مي گردد و اين محروميت به دليل رفتار ارادي اوست و عدم تساوي او با ديگران نه تنها ظلم نيست كه عين عدالت است.قاتل به قصاص محكوم مي گردد و از حق حيات كه حق طبيعي اوست بدليل از بين بردن حق حيات ديگري محروم مي ماند.بنابراين، حقوق طبيعي انسان، حتمي و غيرقابل تغيير نمي باشد.آنچه بايستي از لحاظ حقوقي بررسي گردد، یکی عوامل تأثيرگذار بر حقوق طبيعي است و دیگر مبناي تأثيرگذاري است و ثالثاً دامنة اين تأثيرگذاري مي باشد.موارد زير از مهمترين عوامل تأثيرگذار بر حقوق طبيعي هستند كه به تناسب مورد، در افزايش و يا كاهش حقوق انسان، مؤثر مي باشند.1- ايمان و كفر ... افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لايستوون(32)2- علم و جهل ... قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون ...(33)3- طهارت و خباثت ... قل لايستوي الخبيث و الطيب ...(34)4- تقوا و ورع ... ان اكرمكم عندالله اتقيكم (35)5- جهاد ومبارزه...لايستوي القاعدون من المؤمنين غير أولي الضرر و المجاهدون في سبيل الله باموالهم و انفسهم...(36)6- نيكي و بدي 000 و لايكونن المحسن و المسيء عندك بمنزله سواء(37)7-تلاش و جديت 000 و ان ليس للانسان الا ماسعي(38)مبناي تأثيرگذاري بر حقوق طبيعي در اسلام، بر دو محور حقيقت و عدالت دور مي زند. وقتي حق و عدل، مبناي تأثيرگذاري قرار گيرد، آنوقت است كه مي توان عوامل تأثيرگذار بر حقوق انسان را مشخص نمود و با تعيين اين عوامل، دامنة تأثير آنها را مورد ارزيابي قرار داد.از آنجا که هدف این مقاله بررسی و نقد و نظر در این رابطه نمی باشد و صرفاً به جهت آگاهی اجمالی خواننده مطرح گردیده است، از بررسی تفصیلی این بحث ، صرفنظر می نمائیم.عدالت در انديشة پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله):انسانها در اصل آفرينش هيچ گونه تمايزي با يكديگر ندارند و همه بندگان خدا مي باشند. خلقت واحد ايجاب مي كند كهافراد بشر داراي منزلتي برابر بوده و تمايزات نژادي، وراثتي، اقليمي و ... نتواند و نبايد بر اين منزلت برابر خدشه وارد سازد و حقوق مسلم آنها را سلب نمايد.پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) اينگونه مي انديشيد همانگونه كه اميرالمؤمنين در توصيف آن حضرت بيان نمود:«صاروا عنده في الحق سواء»(39)همگان در نزد او در حق مساوی بودندپيامبر گرامي اسلام، در سخنراني خويش كه در مسجد ايراد فرمود، در اين رابطه چنين فرمود:«ان الناس من عهد آدم الي يومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربي علي العجمي و لا للاحمر علي الاسواء الا بالتقوي »(40)همانا مردم از زمان حضرت آدم تا کنون مانند دانه های شانه مساویند و عرب بر عجم و سرخ بر سياه هیچ برتري ندارند،مگربه تقوی (ملاك فضيلت تقوا و پرهيزگاري است.آن بزرگوار در اوج قدرت و در حالي كه حكومت را در قبضة خويش داشت، از انديشة والاي خود عدول ننموده و خود را در زمره انسانهای عادی قرار می داد و رفتار و منش برتری جوئی نسبت به مردم را از خود دور ساخته بود؛ همانگونه که امیرالمومنین - علی علیه السلام - در مکاتبه ای به سران سپاه خویش اینگونه ابلاغ نمودند: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِي أَنْ لَا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ أَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ وَ عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ»(41) اما بعد؛ پس همانا بر سرپرست و زمامدار است که فضلی که شامل حال او گشته و مقامی که به او اختصاص داده شده او را نسبت به مردم و زیر دستان دگرگون نسازد و آنچه از نعمتهائی که خداوند برای او تقسیم نموده است او را به بندگانش نزدیکتر نماید وعطوفتش را نسبت به برادرانش زیادتر نماید.در همین رابطه نقل نموده اند که مردي هراسان و لرزان به مجلس نبی اکرم صلی الله علیه و آله درمي آيد. نبی اکرم صلی الله علیه و آله( با دیدن این منظره ) از فرط عدالت و رحمت واسعه خویش به او مي فرمايد:«هون عليك فاني لست بملك انما انا ابن امراه من قریش کانت تاكل القديد »(42)بر خود آسان گير؛ زيرا من پادشاه نيستم بلكه جز اين نيست كه من ]چون تو[ پسر زني هستم از قریش، كه از قديد (گوشت خشكيده) تغذيه مي كرد.نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله امتي را كه از فرياد زدن عاجز باشد را محكوم به نابودي دانسته و فرمودند:هر زمان كه امت من از بانگ زدن بر روي ستمگر عاجز شود (نتواند فرياد بزند اي ستمگر) پس بايد با آن وداع كرد.(43)در حكومت نبي اكرم صلوات الله عليه و آله مواردي را مي توان يافت كه مردم براحتي، صداي اعتراض خود را به گوش پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله مي رساندند و حتي بعضي ازآنها، با درشتي آن را ابراز مي داشتند. نمونة زير از اين قبيل است.در هنگام تقسیم سهام هر یک از اصحاب، عربی از بنی تمیم به نبی اکرم صلی الله علیه و آله گفت: عدالت را بكار بند يا رسول الله!ايشان در جواب آن شخص، اينچنين جواب فرمودند:
«ویلک و من يعدل اذا لم اعدل؟ قد خبت و خسرت ان لم اکن اعدل»(44)وای بر تو؛چه كسي عدالت مي ورزد، اگر من عدالت نورزم. به تحقیق که اگر عدالت نورزم محروم و زیانکار می گردم. به دنبال این اعتراض، عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه خواست که گردن آن معترض را بزند؛ ولی آن حضرت او را منع نمودند. (45)همين اطمينان خاطر آن اعرابي صحراگرد و برخورد ملایم آن حضرت ، عدالت حضرت را به بهترين شكل به نمايش مي گذارد؛ وگرنه يك اعرابي چگونه به خود اجازه مي دهد چنين جسارتي نمايد و در عوض جوابي با متانت دريافت دارد؟!جايگاه عدالت در حكومت نبوي قبل از اين كه وارد اين بحث شويم، لازم است اين نكته را يادآور شويم كه سنت رسول خدا (صلوات الله عليه و آله) كه در ميان علماي شيعه و سني، بدون اختلاف يكي از مدارك احكام بود و داراي حجيت شرعي مي باشد، داراي سه بعد است.
1- كلام و گفتار رسول اكرم صلوات الله عليه و آله
2- فعل يا كردار و مشي نبي اكرم صلوات الله عليه و آله
3- تقرير و امضاء نمودن قولي يا فعلي از ناحية آن حضرت
البته در تعميم سنت نبوي در ميان علماي شيعه و سني، اختلافاتي است كه مورد بحث اين مقاله نمي باشد.. (46)در اين مقاله، از هر بعدي، نمونه هايي در رابطه با عدالت، ذكر مي گردد.اين مقدمه را از اين جهت مطرح نموديم تا خوانندة محترم، اعمال و كردار ديگران را كه مورد تأييد و رضايت نبي اكرم (صلوات الله عليه و آله) و يا مورد غضب و نارضايتي آن حضرت، قرار مي گيرد، جزء سنت نبوي دانسته و آن را بي ارتباط با آن بزرگوار نداند.

1:عدالت نبوي در رفتار
 

نبي اكرم (صلوات الله عليه و آله) در مديريت خود، تا آنجا انصاف را نگه مي داشتند كه حتي در نگاه كردن به اصحاب خويش، مساوات را رعايت مي فرمود:امام صادق (عليه السلام) در اين رابطه فرمود:«كان رسول الله – صلي الله عليه و آله – يقسم لحظاته بين اصحابه فينظر الي ذا و ينظر الي ذا بالسويه.» (47)رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) نگاههاي خود را ميان اصحابش تقسيم مي كرد و به اين و آن به طور مساوي نگاه می نمود.عدالت رفتاري حضرت، تنها به نگاه ختم نمي شد؛ بلكه در ميدان كارزار،نیز بروز می نمود. ایشان برخلاف رهبران مستكبر و مستبد روزگار، نه تنها عادل بود و در حق کسی اجحاف نمی نمود ، که فداکاری نموده و دیگران را بر خود و عزیزانش مقدم می داشت. آن حضرت در میدان نبرد، بجاي اين كه بدن ياران خود را سپر خويش و خويشاوندانش گرداند، نزديكان خود را سپر بلاي ياران خويش مي نمود؛ بگونه اي كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:«كان رسول الله (صلي الله عليه و آله) اذا احمر البأس و احجم الناس قدم اهل بيته فوقي بهم اصحابه حر السيوف و الأسنه فقتل عبيده بن الحارث يوم بدر و قتل حمزه يوم احد و قتل جعفر يوم مؤته.پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) اهل بيت خود را پيش مي فرستاد تا به وسيلة آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانكه عبيده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته شهيد شدند »(48)اين چنين روحيه، حتي از عدالت نيز فراتر بوده و به مرحلة ايثارگري رسيده، چيزي كه نه ميان بسياري از رهبران قديم و نه در ميان زمامداران عصر حاضر، هيچ گاه متداول و مرسوم نبوده و نيست و اين نشان از عظمت روحي آن حضرت دارد.توضیح این مطلب را با حدیثی از اميرالمؤمنين، علی علیه السلام آغاز می کنیم که قبلاً نیز اشارة مختصری به آن نمودیم . ایشان در جواب سوالی از برتری عدل یا جود و بخشش فرمودند:«العدل يضع الأمور مواضعها و الجود يخرجها عن جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل أشرفهما و أفضلهما»(49)عدالت ،همة امور را در جایگاه خویش قرار می دهد و جود و بخشش آنها را از جهت و جایگاه خود خارج می سازد و عدالت عموم را مدیریت کنندة است و جود در مواقع و جایگاه خاصی قرار دارد؛ پس عدل اشرف و با فضیلت ترین آنهاست .و اما بیان حدیث آن است که شخصی که عدالت می ورزد، به حقوق دیگران تجاوز نمی نماید و اما آنکس که بخشش می کند، فداکاری می نماید و حق مسلم خود را به دیگری تفویض می نماید، پس اگر بخواهیم تنها با معیارهای اخلاقی و فردی بسنجیم ، جود بالاتر است؛ یعنی جود بیش از عدالت نشانة کمال نفس است.ولی جواب اميرالمؤمنين، علی علیه السلام در برتری عدالت به دو دلیل است:1:مفهوم عدل این است که به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد ، داده شود؛ چرا که اجتماع بر طبق عدل ، حکم یک ماشینی را پیدا می کند که هر جزء آن در سر جایش قرار گرفته است ؛ اما جود درست است که از نظر صاحب آن فوق العاده ارزشمند است ؛ ولی به هر حال یک جریان غیر طبیعی است.2:عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی که همچون بزرگراهی است که همه باید از آن عبور نمایند. اما جود یک حالت استثنائی است که نمی شود از روی آن ارزیابی نمود ؛ پس از میان آن دو عدالت شرافت و برتری خاصی است.این گونه تفکر دربارة انسان و مسائل انسانی نوع خاصی از اندیشه ای است که بر اساس ارزیابی خاصی شکل گرفته است و ریشة این ارزیابی اهمیت و اصالت اجتماع است.ریشة این ارزیابی آن است که اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاقی تقدم دارد.؛ آن یکی اصل است و آن دیگری فرع؛ آن یکی رکن است و این یکی زینت و زیور. از نظر علی علیه السلام آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ نماید و به پیکر اجتماع ، سلامت و به روح اجتماع، آرامش بخشد و همه را راضی نگه دارد، عدالت است ؛ ظلم و تبعیض قادر نیست حتی شخص ستمگر و آن کس که به نفع او ستمگری شده است، راضی و آرام نگه دارد؛ تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان.(50) با این توضیحات جمع بین عمل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و روایت منقول از علی علیه السلام ممکن می گردد و اینکه مشخص می شود که عمل رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در این مورد خاص بر اساس اصول اخلاقی بوده و از عدالت فراتر می باشد.

2:عدالت نبوي در قضاوت:
 

پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) در قضاوتهاي خويش، با كساني كه دست درازي به اموالمردم نموده ، با قاطعيت برخورد نموده و درمورد متخلفين چه از اشراف و چه فرد عادي، چه از خويشاوندان و چه غريب و ناآشنا را به يك صورت، مجازات مي نمود.علي عليه السلام در توصيف آن بزرگوار فرمودند: ... و حكمه العدل ...(51)از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود:«ام سلمه، همسر پيامبر كنيزي داشت كه از اموال قبيله اي دزدي كرد. او را براي اجراي قانون نزد پيامبر آوردند. ام سلمه با آن حضرت سخن گفت و شفاعت كرد. پيامبر(صلی الله علیه و آله ) به وي فرمودند:يا ام سلمه هذا حد من حدود الله عزوجل لايضيعاي ام سلمه اين حدي از حدود خداوند است كه ضايع نمي گردد.و آنگاه دست آن كنيز را بريد.»(52)در اين رابطه ماجراي ديگري نقل كرده اند كه به اين صورت است:
پس از فتح مكه، زني از قبيله بني مخزوم دزدي كرد، قريش درصدد برآمدند كه نزد پيامبر شفاعت كنند. گفتند: چه كسي در اين باره با رسول خدا سخن مي گويد؟ چون پيامبر را مي شناختند، گفتند: چه كسي جز اسامه كه مورد علاقه رسول خداست جرأت اين كار را دارد؟ پس اسامه را شفيع قرار دادند و او دربارة آن زن با پيامبر صحبت كرد. پيامبر سخت خشمناك شد تا جايي كه رنگ چهره اش برافروخته گرديد.به اسامه فرمود:«آيا دربارة حدي از حدود الهي شفاعت مي كني؟»اسامه پشيمان شد و تقاضاي بخشش كرد. چون شب شد، پيامبر برخاست و خطبه اي خواند و پس از حمد و ثناي الهي فرمود:فانما هلك الذين من قبلكم انهم كانوا اذا سرق فيهم الشريف تركوه و اذا سرق فيهم الضعيف اقاموا عليه الحد و إني و الذي نفسي بيده لو ان فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت يدها.
همانا پيشينيان شما هلاك شدند، زيرا اگر فردي بزرگ از ايشان دزدي مي كرد رهايش مي كردند و اگر فردي ضعيف دزدي مي كرد، بر وي حد جاري مي كردند. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اگر فاطمه، دختر محمد نيز دزدي كرده بود، دست او را مي بريدم.آنگاه قانون را دربارة آن زن بني مخزوم اجرا نمودند.»(53)با اين كار نشان داد كه در اجراي عدالت هيچ گاه نمي بايست مسامحه نمود، چرا كه بي عدالتي جز به نابودي ملت، به چيز ديگري ختم نخواهد شد. ایشان نابودی بنی اسرائیل معلول همین بی عدالتی اعلام داشته و فرمودند:« انما هلک بنو اسرائیل لانهم کانوا یقیمون الحدود علی الوضیع دون الشریف»(54)تنها بنی اسرائیل به این خاطر نابود گشتند که حدود را تنها برای انسانهای پائین و کوچک (در منزلت اجتماعی) جاری می ساختند و در مورد انسانهای شریف(در منزلت اجتماعی) حدود را جاری نمی نمودند.

3:عدالت اقتصادي نبي اكرم (صلوات الله عليه و آله):
 

ايشان در تقسيم اموال بيت المال مسلمين، سر سوزني احجاف به كسي روا نمي داشت.به عنوان مثال ، در جنگ بدر يكي از اسيراني كه به دست مسلمانان افتاد، ابوالعاص، داماد پيامبر و شوهر زينب بود. هنگامي كه خبر آزادي اسيران در قبال پرداخت فديه، به اهالي مكه رسيد، زينب كه آن روز در مكه به سر مي برد، براي آزادي شوهرش گردنبدي را كه مادرش – خديجه- در شب زفاف به او بخشيده بود، فرستاد. پيامبر با ديدن گردنبند، به ياد همسر فداكار خود – خديجه – افتاد كه در سخت ترين لحظه ها، او را ياري مي نمود. ولي از آنجا كه گردنبند، از اموال مسلمانان به حساب مي آمد، براي اينكه رعايت عدالت و انصاف شده باشد و اموال مسلمين محترم شمرده شود، مسئله را با صاحبان حق – مسلمانان – در ميان گذارده و فرمودند:«ان رأیتم أن تطلقوا لها اسیرها و تردوا علیها مالها فافعلوا»(55)اگر مایل هستید که اسیرش را آزاد سازید و مالش را به او بازگردانید،پس چنین کنید. اين سخن را در حالي بيان فرمود كه مال و عرض و قدرت مسلمين، در دستان او بود و تصميمات او مورد قبول ياران با وفاي او قرار مي گرفت. با اين وجود، حاضر نشد، از پيشوائي خود در جهت منافع خويشاوندانش، قدمي برداشته باشد و حتي در مورد يك گردنبند، از ياران خويش كسب اجازه مي فرمايد. اصحاب نیز در جواب گفتند:بله یا رسول الله! پس ابو العاص را آزاد ساختند و گردنبند زینب را به او باز گردانیدند.(56)با اينكه پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) بنيان حركت خود را بر ابطال رسوم جاهليت و تحقق عدالت در جامعه، قرار داده بود، آنچنانكه امام باقر عليه السلام در مورد ايشان فرمود:«ابطل ما كان في الجاهليه و استقبل الناس بالعدل»(57)پيامبراسلام(صلی الله علیه وآله ) آنچه در جاهليت(از آداب و رسوم بود) را باطل كرد و در برخورد با مردم از عدالت آغاز كرد.با اين وجود، در ميان يارانش، كساني بودند كه عقايد جاهليت، به طور كامل در ذهن آنان پاك نشده بود و پيامبر عظيم الشأن اسلام در رفتار عادلانة خويش، با اينگونه افراد دچار مشكل مي شد. نمونة زير از اين قبيل است:بعد از پيروزي سپاه اسلام بر قريش، نوبت به تقسيم غنائم رسيد. قانون عدل و انصاف ايجاب مي كرد كه همه ارتش در آن سهيم باشند؛ زيرا همه در جنگ نقش داشتند و هيچ قسمتي از سپاه، بدون كمك واحدهاي ديگر، نمي توانست پيروزي را كسب نمايد. از اين جهت، پيامبر، غنائم را به طوري مساوي ميان سپاه تقسيم نمود و براي كساني كه به درجه رفيع شهادت رسيده بودند، سهمي جدا نمود و به بازماندگان آنها پرداخت نمود.تقسيم غنائم به طور مساوي توسط پيامبر، خشم سعد و قاص را برانگيخت و گفت: آيا مرا كه از اشراف بني زهره ام با اين آبكشها و باغبانهاي يثرب يكسان مي بينيد.(58)پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله از شنيدن اين سخن كه سراسر تبعيض و بي عدالتي بود
سخت آزرده شد و فرمود:هدف من از اين جنگ، حمايت از بيچارگان در برابر زورمندان است. من براي اين برانگيخته شده ام كه تمام تبعيضها و امتيازهاي موهوم را ريشه كن سازم و تساوي در حقوق را در ميان مردم جايگزين آن كنم.(59)آن حضرت، نه تنها عادل بود كه از عدالت و آنانكه عدالت را پيشة خود ساخته بودند، قاطعانه حمايت مي نمود.در سال دهم هجرت، پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله)، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را روانة يمن ساخت تا در پرتو كمالات علي عليه السلام، نفوذ اسلام، گسترش يابد. بعلاوه، وي را مأمور نمود تا زكات اموال مردم نجران و مالياتي را كه بنا بود، اهالي آنجا بپردازند، بگيرد و به بيت المال برساند.پس از مدتي كه علي عليه السلام در يمن اقامت داشت، از حركت پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) براي شركت در مراسم حج، آگاه گرديد.ايشان با سربازان خود، براي شركت در مراسم حج حركت نمود و پارچه هايي كه از مردم نجران به عنوان ماليات اسلامي گرفته بود را به همراه خود آورد. او در نيمة راه، فرماندهي سربازان را به يكي از افسران خود سپرد و به سرعت، خود را به پيامبر رسانيد. بعد از آن، پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) به ايشان دستور داد تا به طرف سربازان خود بازگردد و آنها را به مكه برساند.او وقتي به طرف سربازان خود برگشت، مشاهده نمود، تمام پارچه هايي كه از مردم نجران گرفته بود، ميان سربازان تقسيم شده و همگي، آنها را به عنوان لباس احرام بر تن كرده اند. علي عليه السلام سخت ناراحت شد و همه پارچه ها را از آنان گرفت و بسته بندي نمود و در مكه تحويل پيامبر اكرم (صلوات اله عليه و آله) داد.گروهي كه از عدل و دادگري و انضباط ايشان رنج مي بردند و مي خواستند، امور طبق خواست آنها بگردد، از علي عليه السلام دربارة پس گرفتن پارچه ها، بسیار شکایت نموده و ابراز ناراحتي كردند. ولي نبي اكرم (صلوات الله عليه و آله) به وسيلة يكي از ياران خود پيام زير را به افراد شاكي اعلام فرمود:«ارفعوا السنتكم عن علي بن ابي طالب فإنه خشن في ذات الله عزوجل غير مداهن في دينه»(60)از بدگويي دربارة علي بن ابی طالب (علیه السلام )دست برداريد. او در (اجراي دستور) خدای عزوجل محکم و بي پرواست و در دین او،اهل تملق و مداهنه نيست.و به اين صورت از انصاف و عدالتخواهي اميرالمؤمنين دفاع نمود.

4:عدالت نبوي در حقوق انساني
 

در مسئله حكومت اسلامي، اين نكته مطرح است كه اساساً فلسفة حكومت و كسب قدرت در اسلام چيست و چه چيزي شايستگي آن را دارد كه در راه حكومتداري، انگيزة جويندگان قدرت قرار گيرد؟براي روشن شدن مطلب، بدون تفصيل، به ذكر يك حكايت بسنده مي كنيم.«ابن عباس گويد: در (ذي قار) بر اميرالمؤمنان وارد شدم. آن حضرت مشغول پينه زدن كفش خود بود چون مرا ديد فرمود: قيمت اين كفش چند است؟ گفتم: بهائي ندارد. فرمود: والله لهي احب الي من امرتكم الا ان اقيم حقاً او ادفع باطلاً»(61)به خدا سوگند، اين كفش نزد من محبوب تر است از حكومت بر شما، مگر آنكه حقي را بر پا دارم یا باطلي را دفع نمایم.در اين بيان، تصريح شده كه حكومت تنها در صورت اقامه حق و دفع باطل ارزشمند بوده و در غير اينصورت هيچگونه ارزشي ندارد.نبي اكرم صلوات الله عليه و آله در بدو ورود به مدينه و ايجاد حكومت اسلامي، يكي از اولين اقدامات خويش را تدوين ميثاق مدينه قرار دادند تا حقوق شهروندان بر اساس عدل و بدور از هرگونه تبعيضي رعايت شود. در اين پيمان آمده است:«بسم الله الرحمان الرحیم هذا کتاب من محمد النبی (صلی الله علیه و آله ) بین المومنین و المسلمین من قریش و یثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم1: أنهم أمه واحده...»(62) به نام خداوند مهربان و بخشایشگر . این کتابی ( پیمانی) است بین مومنین و مسلمین از قریش و یثرب و هر کس از آنها تبعیت نموده، پس به آنان ملحق شده و با آنان جهاد نموده است (از دیگر ادیان همچون یهود) همانا همگی آنان یک أمت هستند...
در سخنراني با شكوه خود در مسجدالحرام، پس از فتح مكه فرمودند:«المسلم اخو المسلم و المسلمون اخوه ، يد واحده علي من سواهم تتكافا دماؤهم يسعي بذمتهم أدناهم. »(63)مسلمان برادر مسلمان است و همة مسلمانان برادر يكديگرند و در برابر بیگانگان، حكم يك دست دارند. خون همگی آنها برابر است، كوچكترين آنها (از نظر منزلت اجتماعی) می تواند تعهد نماید و ذمة دیگری را برعهده بگیرد.و با اين بيان، حقوق همة مسلمانان را برابر اعلام فرمودند، بدون اينكه امتياز نژادي، اقليمي و ... در حقوق آنان تأثيري داشته باشد.پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) قبل از اعزام نمودن لشكر اسلام به مأموریت نيز، در جاي خود توصيه به رعايت حقوق مردم را فراموش نكرده و اگر تخلفي از جانب مسلماني صورت مي گرفت، سعي در جبران آن مي نمود. به عنوان نمونه(64)، ايشان براي ريشه كن ساختن بت پرستي در سرزمين مكه، گردانهايي را به اطراف اعزام نمود تا بتخانه هاي اطراف مكه را ويران سازند.خالد بن وليد، به فرماندهي گرداني براي دعوت قبيلة بني جزيمه به اسلام و شكستن بت (عزي) رهسپار سرزمين آنان شد.پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) به او دستور داد كه خوني را نريزد و از در جنگ وارد نشود و عبدالرحمان بن عوف را معاون وي قرار داد.در دوران جاهليت، قبيله بني جذيمه، عموي خالد و پدر عبدالرحمان را هنگام بازگشت از يمن كشته و اموالشان را به غارت برده بودند و خالد كينة آنان را در دل داشت.سران قبيله در مقابل ارتش اسلام، تسليم شده و با نظر آنان، سلاحها را به سربازان اسلام، تحويل دادند. در اين هنگام، خالد دستور داد تا دستهاي مردان قبيله را از پشت ببندند و همه را بازداشت نمايند. سپس سحرگاه گروهي از آنان به فرمان خالد، اعدام شده و دسته اي آزاد شدند.وقتي خبر جنايت خالد، به گوش پيامبر گرامي اسلام رسيد، ايشان سخت ناراحت شده و فوراً علي عليه السلام را مأمور نمود تا به ميان قبيله مزبور رفته و خسارت و خونبهاي افراد را بپردازد.اميرالمؤمنين، همه خسارتهاي آنان را جبران نمود، به اندازه اي كه حتي قيمت ظرفي كه سگهاي قبيله در آن آب مي خوردند و در برخورد خالد، شكسته بود، پرداخت و در ادامه، مبلغي اضافه بر آن پرداخت نمود تا اگر ضرري بر آنان مخفي مانده، جبران گردد و سپس به مكه بازگشت و گزارش كار خويش را به پيامبر رسانيد.پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) عمل ايشان را تحسين نموده و سپس برخاست و رو به قبله دستهاي خود را بالا برد و با حالت استغاثه فرمود:«اللهم أني ابرأ اليك مما صنع خالد بن الوليد. »(65)خدايا همانا من در نزد تو از جنايت خالد بيزاری می جویم.علي عليه السلام حتي خسارتهاي معنوي و روحي را نيز در نظر گرفته و مبلغي به كساني كه از حملة خالد ترسيده بودند پرداخت و از آنان دلجوئي نمود.وقتي پيامبر اعظم از اين روش عادلانة اميرالمؤمنين آگاه شد، خطاب به أمیر المومنین، علی علیه السلام فرمودند:«أصبت و أحسنت»(66) درست و نیکو عمل کردی
و نیز بیان داشتند:« لما فعلت أحب الی من حمر النعم. فداک أبوای»(67)«علي!اين كار تو در نزد من از شتراني سرخ مو دوست داشتنی تر است.پدر و مادرم به فدای تو باد.»پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) آنچنان رعايت حقوق ديگران را مي نمود و منصفانه عمل مي كرد كه در پايان عمر شريف خود، در اوج رهبري جهان اسلام، با حالتي بيمار بر منبر مي آيد و در خطبة خود، خطاب به مردم، چنين داد سخن مي دهد:«ألا فمن كنت جلدت له ظهراً فهذا ظهري فليستقد و من كنت أخذت له مالاً فهذا مالي فلیأخذ منه و من کنت شتمت له عرضاً فهذا عرضی فلیستقد»(68)آگاه باشید هر كه را من تازيانه بر پشتش زده ام،اينک این پشت من ( در اختیار او)؛ پس قصاص نماید، و هر کسی من از مالی از او ( به ناحق) برگرفته ام، اینک این مال من ( در اختیار او) ؛ پس از آن برگیرد ، و هر که را من به او دشنام داده ام و بی احترامی نموده ام ( یا آبروی او را برده ام)؛ پس این آبروی من ( در اختیار او)؛ پس قصاص نماید.اينگونه با عمل خويش اثبات نمود كه چگونه بر اجراي عدالت و رعايت حقوق انسانها پايبند مي باشد.

5:عدالت نبوي در تشويق
 

همانگونه كه قبلاً اشاره شد، طبق فرمايش اميرالمؤمنين در نامة 53 به مالك اشتر، به نيكوكار و بدكار نمي بايست به يك ديد نگاه شود، و علت آن نیز بنا بر فرمایش علی علیه السلام چنین است:
«فأن ذلك تزهيراً لأهل الاحسان في الاحسان و تدريباً لاهل الاساءه علي الاساءه.
زيرا نيكوكاران در نيكوكاري بي رغبت و بدكاران در بدكاري تشويق مي گردند»(69)
و اين حكم عين عدالت است و خلاف آن ظلم و ستم است. ولي نكتة ظريفي كه لازم است به آن اشاره شود اين است كه در تشويق نمودن و تنبيه كردن نيز بايستي رعايت عدالت شود؛ به عبارت ديگر، همانطور كه نفس تشويق و تنبيه، مي تواند از مصاديق عدالت شمرده شود، ميزان آن دو نيز با توجه به مورد آن بايستي مورد توجه قرار گيرد تا از مرز عدالت خارج نگردد.اميرالمؤمنين (عليه السلام)اين نكته ظريف را نيز مورد توجه قرار داده و در ادامة نامه قيد نمود:«وَ أَلْزِمْ كلاًًّ منهم ما اَلْزَمَ نفسه پس هر كدام از آنان را بر اساس كردارشان پاداش ده»(70)
در جاي ديگري از اين نامة حكيمانه بيان داشت:«وَ لايَدعونك شرف امري الي ان تعظم من بلاء ما كان صغيراً و لا ضعه امري الي ان تستصغر من بلائه ما كان عظيماً»(71)
در اين عبارت زيبا حضرت مي فرمايد كه شرافت كسي نبايستي عامل بزرگ شمردن كار كوچكش شود و گمنام بودن او نبايستي سبب كوچك شمردن عمل بزرگ او گردد.نبي اكرم (صلوات الله عليه و آله) چه به صورت گفتاري و چه به صورت مالي، در قبال عمل نيك ديگران، آنان را مورد تشويق قرار مي داد ماجراي خالد كه از نظر شما، خواننده عزيز گذشت و آن كلامي كه پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين در قبال عمل منصفانه اش بيان فرمود نمونه اي از تشويقهاي كلامي ايشان بود.
نمونة دیگر از تشویقهای کلامی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله چنانچه نقل گردیده چنین است:پس از واقعة غدير و معرفي علي عليه السلام به پيشوائي مردم، حسان بن ثابت، با اجازة رسول خدا، اشعاري دربارة غديرخم و نصب اميرالمؤمنين به امامت و خلافت سرود و مورد تشويق كلامي پيامبر اسلام قرار گرفت. آن حضرت فرمود:
«لاتزال يا حسان مؤيداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانك»(72)
اي حسان! تا آن زمان كه ما را با زبان خود ياري مي نمائی، از تأييدات روح القدس بهره مند گردي.
از نمونه های تشویق مالی نبی اکرم صلی الله علیه و آله این است که روزي در مسجد، كعب بن زهير، قصيده اي در مدح آن حضرت سرود و از جايزه و خلعت آن جناب بهره مند شد وآن حضرت به او ردائی بخشیدند. (73)از نمونه های دیگر ماجرای زیر است:
در غزوة حنين كه بين ارتش اسلام و مشركين از قبائل هوازن و ثقيف روي داد، فرماندهي سپاه دشمن و حلقة اتصال ميان اين دو قبيله، شخصي به نام مالك بن عوف نصري بود كه جوان سي سالة بي پروائي بود كه روح سلحشوري در او موج مي زد.(74)غزوة حنين به نفع مسلمانان به پايان رسيد و قبيله ثقيف همراه با آن جوان به دژ محكم خود در طائف پناهنده شد.ارتش اسلام، مدتها آنجا را محاصره كرد و بعد از تلاشهاي متعددي، موفق به گشودن آن دژ نشد و به دلائلي، از محاصرة آنجا منصرف شده و باز گشت.با آزادي اسيران قبيلة بني سعد كه از تيرة هوازن بودند و در غزوة حنين عليه اسلام شركت كرده بودند، پيامبر گرامي اسلام فرصت را مغتنم شمرد تا مشكل مالك – آتش افروز نبرد حنين – را از طريق نمايندگان قبيله بني سعد، بگشايد تا او را به اسلام جلب نمايد و از متحد خود (ثقيف) جدا سازد.آن حضرت، از اين طريق، به مالك پيام داد كه اگر اسلام آورد و به آن حضرت بپيوندد، پيامبر، كسان او را آزاد ساخته، مالش را به او برگردانده و يكصد شتر به او مي بخشد.(75)پيام حضرت مؤثر واقع شد و در نتيجه، مالك با اين تدبیر سودمند، تصميم گرفت از طائف خارج شود و به مسلمانان بپيوندد. او سپس اسلام آورد و پيامبر اسلام طبق وعدة خويش، با وي رفتار نمودند ؛ خانواده اش را به او برگرداندند و مالش را باز پس دادند و یکصد شتر به او بخشیدند ،(76)و بعلاوه، او را سرپرست مسلمانان قومش قرار دادند.(77)با اين تشويق، هم يك نفر گمراه، هدايت گرديد و هم نظام اسلام و مسلمين از شر مشركي بي پروا نجات يافتند و هم او در جهت مصلحت نظام اسلامي به خدمت گرفته شد؛ چرا که ماک بن عوف که تا چندی قبل، بر ضد اسلام با قبیلة ثقیف متحد گشته بود؛ بعد از رفتار سخاوتمندانة نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به جنگ با آن قبیله پرداخت و آنان را در تنگنا قرار داد تا اینکه آنان را مجبور نمود که به اسلام درآیند.(78) ( یعنی مسلمان شوند یا اینکه آنان را مجبور به تابعیت از حکومت اسلامی نماید.) نظير اين بذل و بخشش را باز در ماجراي غزوة حنين مي بينيم؛ (79) بعد از آنكه غنائم جنگ كه همه از اموال بيت المال بود، ميان مسلمانان تقسيم گرديد، خمس بيت المال كه مخصوص آن حضرت بود، ميان سران قريش – كه تازه اسلام آورده بودند – تقسيم گرديد و به ابوسفيان و پسرش (معاويه)، حكيم بن حزام ، صفوان بن أمیه و ... كه همگي تا چندي قبل از سران شرك و كفر و یا از دشمنان سرسخت پيامبر اسلام بودند، صد شتر داده شد و نيز به گروهي كه موقعيت آنها نسبت به گذشتگان، كمتر بود، پنجاه شتر بخشيده شد.(80)آنان با اين بذل و بخششهاي سنگين و سهام ديگر كه به خود پيامبر اسلام اختصاص داشت، تحت تأثير عواطف و محبتهاي آن بزرگوار قرار مي گرفتند و خواه ناخواه به جانب اسلام كشيده مي شدند؛ نیز دشمنی آنان با نبی اکرم به عنوان رسول خداوند(عزوجل) و رأس حکومت اسلامی از مبان می رفت؛چنانچه صفوان بن أمیه بیانی دارد که مفهوم آن چنین است: تا آن هنگام که رسول خدا صلی الله علیه و آله از غنائم حنین به من بخشید؛ ایشان منفورترین خلق خدا در نزد من بود، تا اینکه ایشان محبوب ترین خلق خدا در نزد من گردید و هیچ چیزی در نزد من از ایشان محبوبتر نمی باشد. (81)جالب اینجاست با این همه بذل و بخشش به عباس بن مرداس چهار شتر به عنوان غنیمت داده شد. او با دیدن آن همه بخشش و این غنیمت ناچیز در شعری نبی اکرم صلی الله علیه و آله را مورد عتاب قرار داد. وقتی آن شعر به سمع آن حضرت رسید-بر خلاف رسم حاکمان جبار دستور دادند تا با دادن یکصد شتر به او، وی را ساکت نمایند.(82)
اين دسته را در فقه اسلامي «مؤلفه القلوب» مي نامند كه يكي از مصارف زكات اسلامي هستند.(83)
ابن سعد صريحاً مي نويسد: اين بذل و بخشش، همگي از خمسي بود كه شخصاً متعلق به خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) بود و هرگز ديناري از حقوق و سهام ديگران در راه تأليف قلوب اين گروه خرج نگرديد.(84)موارد فوق نمونه هاي اندكي بود از درياي بي كران عدل نبوي كه در صورت بررسي تمام زواياي زندگي فردي، اجتماعي و مديريتي حضرت، خود را نشان خواهد داد و به رخ جهانيان خواهد كشانيد و مايه فخر و مباهات مسلمانان خواهد شد.اين در حالي بود كه آن بزرگوار با مشكلاتي كه مشركان و منافقان زمانه، در راه ايشان قرار داده بودند، فرصت اندكي پيدا نمود تا نحوة صحيح مديريت جامعه بشري را به بشريت عرضه بدارد.

نتیجه:
 

حکومت از خردترین شکل ممکن آن که در غالب خانواده ایجاد می گردد تا بزرگترین وجه ممکن نیاز ضروری به عدل و انصاف دارد، هرچند حاکمیت به آن اعتقاد قلبی نداشته باشد.کسانی که در رأس قدرت و یا در بدنه آن قرار دارند ، حتی اگر صرفاً به دنبال تداوم قدرت خویش هستند ؛ می بایست این مهم را سرلوحه دستورات ، رفتارها و اجرائیات خویش قرار دهند، تا بتوانند چند صباحی بیشتر حکومت نمایند و از عزت و احترام در نزد مردم بهره مند گردند؛ وگرنه فساد موجود در بی عدالتی دامان آنان و بهره مندان از آنان را گرفته ، دیر یا زود با خفت و خواری به زمین خواهد زد و در تاریخ نیز از آنان به بدی یاد خواهد شد؛ بعلاوة آنکه در جهان پس از مرگ نیز چوب این بی عدالتی را خورده و آه پایمال شدگان و ستمدیدگان آنان را خواهد گرفت .پس بهتر آنکه در صورت عدم توانائی در برقراری عدالت از قید حکومت بگذریم ودر صورت توانائی بر اجرای این مهم آن را به احسن وجه و با تأسی از آن بزرگوار وجانشین بلا فصل ایشان یعنی علی علیه السلام انجام دهیم و در این راه، قصد باری تعالی نموده و تمام سختیهای آن را به نام و یاد او تحمل نمائیم.ضمن اینکه باید موقعیت شناسی و مصداق شناسی نمائیم و با توجه به پارامترهائی که از آیات و روایات به دست می آید، به هر کس و هر صنفی، حقی که در خور اوست دهیم ؛ نه کمتر و نه بیشتر؛ زیرا چه بسا در ظاهر عدل و انصاف نموده ایم ،ولی در حقیقت بیدادگری کرده ایم ؛ زیرا طبق تعریفی که از عدل شد، به هر کسی آنچه شایستة اوست باید داده شود.اميد كه اين اندك نمونه ها مقبول حضرت دوست واقع گردد.والسلام علی من اتبع الهدی

پي نوشت ها :
 

1- سوره حديد، آيه 25، ترجمه: (مكارم شيرازي)
2- سوره اعراف، آيه 29، ترجمه: (مكارم شيرازي)
3- تفسير الصافي، ج5، ص 107
4- سوره اعلي، آيات 1 و 2: ترجمه: (مكارم شيرازي)
5- ر.ك: تفسيرالميزان، ج 20، ص 265: عبارت تسويته جعلها متساويه بحيث يوضع كل في موضعه الذي بليق به ويعطي حقه.
6- سوره انفطار، آيات 6و7، ترجمه: (مكارم شيرازي)
7- سوره انعام، آيه 115، ترجمه: (مكارم شيرازي)
8- ر.ك: نشريه خردنامه صدرا، شماره 29، (مقاله: از عدالت فردي تا عدالت اجتماعي)
9- تفسیر الصافی ج2 ص477 (بدون ذکر قائل) – تفسیر احسن الحدیث ج5 ص214
10- شرح غررالحكم ج 2 ص 178 – مستدرک الوسائل ج11 ص319- غررالحکم ص340
11- شرح غرر الحکم ج 6 ص 74- غرر الحکم ص340
12- شرح غرر الحكم، ج 1، ص 294- غرر الحکم ص394
13- غرر الحکم ص339
14- مستدرک الوسائل ج11 ص318- غرر الحکم ص339
15- شرح نهج البلاغه ج20 ص333
16- لسان العرب ج 11 ص 431
17- لوح فشردة المنجد 2
18- لسان العرب ج 7 ص 378
19- لوح فشردة لغت نامه دهخدا
20- لوح فشردة لغت نامه دهخدا
21- لوح فشردة لغت نامه دهخدا
22 - لوح فشردة لغت نامه دهخدا
23- لسان العرب ج11 ص430
24- لوح فشردة لغت نامه دهخدا
25- لوح فشردة لغت نامه دهخدا
26- لوح فشردة لغت نامه دهخدا
27–روضةالواعظين ج 2 ص466 ( سئل أمير المؤمنين (علیه السلام) أيما أفضل العدل أو الجود فقال العدل يضع الأمور مواضعها و الجود يخرجها عن جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل أشرفهما و أفضلهما)
28 - بحار الانوار ج33 ص 602
29- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي ، صص 559 و 558
30- ر. ك: حكومت علوي (10) صص 73 -72
31- کافی ج 8 ص246
32- سوره سجده، آيه 18، ترجمه: آيا كسي كه با ايمان باشد همچون كسي است كه فاسق است؟! نه، هرگز اين دو برابر نيستند (مكارم شيرازي)
33- سوره زمر، آيه 9، ترجمه : ... بگو «آيا كساني كه مي دانند با كساني كه نمي دانند يكسانند؟! ... (مكارم شيرازي)
34-سوره مائده آيه 100، ترجمه: بگو (هيچ گاه) ناپاك و پاك مساوي نيستند ... (مكارم شيرازي)
35-سورة حجرات، آيه 13، ترجمه : ... گرامي ترين شما نزد خداوند با تقوا ترين شماست ... (مكارم شيرازي)
36- سورة نساء، آيه 95، ترجمه: (هرگز) افراد با ايماني كه بدون بيماري و ناراحتي ، از جهاد بازنشستند با مجاهداتي كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، يكسان نيستند! ... (مكارم شيرازي)
37- نهج البلاغه، ترجمه دشتي، ص 570، هرگز نيكوكار و بدكار در نظرات يكسان نباشند ... (دشتي)
38 - سوره نجم، آيه 39، ترجمه: و اينكه براي انسان بهره اي جز سعي و كوشش او نيست. (مكارم شيرازي)
39- معانی الاخبار ص82- عیون اخبار الرضا ج 1 ص318 – بحار الانوار ج16 ص 152- مکارم الاخلاق ص13
40- الغارات ج2 ص 823- الایضاح ص282- مستدرک الوسائل ج12 ص89 – الاختصاص ص 341
41 - بحار الانوار ج33 ص469
42 -مکارم الاخلاق ص16- بحار الانوار ج16 صلی الله علیه و آله 229 و سنن ابن ماجه ج2 ص1101(با اندک تفاوت) – تاریخ بغداد ج6 ص 275 -العلل الوارده ج6 ص195
43- پیامبر رحمت ص90 به نقل از (نظریه عدالت) ص192
44- صحیح بخاری ج4 ص 179 –صحیح مسلم ج3 ص112
45 - ر.ک: همان
46- ر.ك: نظريه عدالت، صص 153 و 152
47- کافی ج2 ص671 – وسائل الشیعه ج12 ص142
48- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي ، صص 489 و 488
49 - روضه الواعضین ج2 ص466
50 - ر.ک: سیری در نهج البلاغه،صص111-112-113
51- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي ص 176
52- تهذیب الاحکام ج10 ص124
53- المحلی ج11 ص359
54-دعائم الاسلام ج2 ص442- مستدرک الوسائل ج18 ص17-54
55- سیره النبی ( ابن هشام) ج2 ص479
56 - سیره النبی ( ابن هشام) ج2 ص479
57- وسائل الشیعه ج15 ص77- تهذیب الاحکام ج6 ص154
58- فروغ ابديت ص 499
59- فروغ ابديت ص 499
60- بحاراالنوار ج 21 ص 385
61- بحار الانوار ج32 ص76
62 -البدایه و النهایه ج3 ص273
63 - شرح نهج البلاغه ج17 ص281
64- الغدیر ج7 صص168 و 169 64 - ر.ک:تاریخ یعقوبی ج2 ص61- فروغ ابدیت صص824-825
65- تاریخ طبری ج2 ص342 - الغدیر ج7 ص168
66 - الغدیر ج7 ص168
67- تاریخ یعقوبی ج2 ص61
68 - البدایه و النهایه ج5 ص251- سبل الهدی ج12 ص242( با اندک تغییر)
69 - نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي صص 571 و 570
70 - نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي صص 571 و 570
71 - نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، صص 576
72 - اعلام الوری باعلام الهدی ج1 ص263
73 - ر.ك: تاریخ ابن خلدون ق2 ج2 ص45 – سیره النبی ( ابن هشام ) ج4 ص943
74 - ر.ک: فروغ ابدیت صص828 تا 842
75 - البدایه و النهایه ج4 ص414
76 - همان
77- همان ج5 ص35
78 - البدایه و النهایه ج5 ص35
79 - ر.ك: فروغ ابديت ص 843
80 - ر.ک: الطبقات الکبری ج 2 ص152-153
81- ر.ک:البدایه و النهایه ج4 ص413 ( مازال رسول الله صلی الله علیه( و آله ) و سلم یعطینی من غنائم حنین و هو أبغض الخلق الی حتی ما خلق الله شیئاً أحب الی منه )
82 - ر.ک: الطبقات الکبری ج 4 ص274
83 - ر.ک:همان
84 - فروغ ابديت ، ص 843
 

فهرست منابع:
قرآن كريم، ترجمه آيه ا... مكارم شيرازي
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي (1379) قم: مشرقين
1-ابن ابى الحديد معتزلى، شرح نهج البلاغة، 20 جلد در 10 مجلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى قم، 1404 ق
2-شيخ صدوق، معاني الأخبار، يك جلد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1361 هجرى شمسى‏
3-شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، 2 جلد در يك مجلد، انتشارات جهان، 1378 هجرى قمرى‏
4-علامه مجلسى، بحار الأنوار، 110 جلد، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمرى‏
5-رضى الدين حسن بن فضل طبرسى، مكارم الأخلاق، يك جلد، انتشارات شريف رضى قم، 1412 هجرى قمرى‏
6-شيخ مفيد، الإختصاص، يك جلد، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد قم، 1413 هجرى قمرى‏
7-شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، 29 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام قم، 1409 هجرى قمرى‏
8-نعمان بن محمد تميمى مغربى(1385 هجرى قمرى) دعائم الإسلام، 2 جلدی، مصر: دار المعارف
9-جمشيدي، محمدحسين (1380) نظريه عدالت از ديدگاه ابونصر فارابي، امام خميني (شهيد صدر) تهران پژوهشكده امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي
10- قرشی ، سید علی اکبر (1377) تفسیر احسن الحدیث ، تهران : بنیاد بعثت
11- فیض کاشانی ، ملا محسن ( 1416ق ) تفسیر الصافی ، تهران : مکتبه الصدر
12- محدث نوری ( 1408ق) مستدرک الوسائل ، قم : موسسه آل البیت علیهم السلام
13- آمدی ، عبد الواحد بن محمد تمیمی ( 1366) غرر الحکم و درر الکلم، قم : دفتر تبلیغات
14- خزاعي، زهرا، از عدالت فردي تا عدالت اجتماعي، نشريه: خردنامه صدرا، شماره 29
15- دهقان، اكبر (1382) يكصد و پنجاه موضوع از قرآن كرين و احاديث اهلبيت، تهران: مركز فرهنگي درسهايي از قرآن.
16- ابن خلدون ، تاریخ ابن خلدون ، بی تا ، بیروت : موسسه الاعلمی
17- علامه طباطلائي، سيدمحمد حسين (1394 هـ.ق) الميزان في تفسير القرآن، ج 20، قم: موسسه اسماعيليان
18- خوانساري، جمال الدين محمد (1373) شرح بر غرر الحكم و درر الكلم، تهران: دانشگاه تهران
19- دلشاد تهراني، مصطفي (1373) سيرة نبوي (دفتر سوم) ، تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
20- ابن منظور (1363) لسان العرب ج 7 و 11، قم: ادب الحوزه
21- سياح، احمد، لوح فشردة المنجد 2
22- مؤسسه لغت نامه دهخدا، لوح فشردة لغت نامه دهخدا ، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
23- نامني، حسن، جامعه ايده آل اسلامي و مباني تمدن غرب، نشرية انديشه حوزه سال11، شماره 6، بهمن و اسفند 1384
24- سبحاني، جعفر (1383) فروغ ابديت، قم: بوستان كتاب قم
25- گروهي از نويسندگان (1381) حكومت علوي (10)، قم: دبيرخانة مجلس خبرگان رهبري
26- علامه مجلسي، محمدباقر (1363) بحارالانوار، ج 21، تهران: دارالكتب الاسلاميه.
27-شیخ کلینی ( 1348) الکافی ،نشردارالکتب الاسلامیه
28- فضل بن شاذان الازدی النیشابوری ، الإیضاح ، بی تا
29- ابراهیم بن محمد الثقفی الکوفی ، الغارات ، بی تا
30- الخطیب البغدادی ، ابی بکر احمد بن علی ( 1417ق ) تاریخ بغداد أو مدینه السلام ، بیروت : دارالکتب العلمیه
31- الدار قطنی ، ابی الحسن علی بن عمر بن احمد بن مهدی ( 1409ق) العلل الوارده فی الأحادیث النبویه ، ریاض : دار طیبه
32- القزوینی ، محمد بن یزید ، سنن ابن ماجه ، بیروت : دارالفکر
33- النسائی الشافعی ، ابی عبد الرحمن احمد بن شعیب ، خصائص امیر المؤمنین علیه السلام ، مکتبه نینوی الحدیثه
34- بیهقی ، احمد بن حسین بن علی ، السنن الکبری ، بی تا ، بیروت : دارالفکر
35- ابن حزم الاندلسی ، المحلی ، بی تا ، بیروت : دارالفکر
36- شیخ طوسی ( 1365) تهذیب الأحکام ، تهران : دارالکتب الاسلامیه
37- محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی (1383ق) سیره النبی (ابن هشام ) ، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده
38- ابن كثير (1408 هـ .ق) البدايه و النهايه ، ج 4، بيروت: دار احياء التراث العربي
39- ابن جریر طبری ، تاریخ الامم و الملوک ، بی تا ، بیروت : موسسه الاعلمی .
40- احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح ، تاریخ یعقوبی ، بی تا ، قم : فرهنگ اهل بیت علیهم السلام .
41- الصالحی الشامی ، محمد بن یوسف (1414ق) سبل الهدی فی سیره خیر العباد ، بیروت : دارالکتب العلمیه .
42- الطبرسی ، الفضل بن الحسن ( 1417ق) اعلام الوری باعلام الهدی ، قم : موسسه آل البیت علیهم السلام
43-محمد بن حسن فتال نيشابورى، روضة الواعظين، يك جلد، انتشارات رضى قم
44-البخاری ، محمد بن اسماعیل (1401ق) صحیح البخاری ، بیروت : دارالفکر
45-النیسابوری ، مسلم بن حجاج ، صحیح مسلم ، بی تا ، بیروت : دارالفکر
46- مطهری، مرتضی (1354) سیری در نهج البلاغه، چاپ چاپخانه رودکی
47- امینی ، شیخ عبد الحسین(1387ق) الغدیر، بیروت : دار الکتب العربی
48- ابن سعد،الطبقات الکبری ، بی تا ، بیروت: دار صادر